براندازی و جنبش نقد


فیروز نجومی


• پس از گذشت سی سال تجربه استبداد دین، رابطه ی بین فریادهای شبانه بر پشت بام ها، مبنی بر اکبر بودن الله، و شرایط کنونی غیرقابل درک مانده است. زیرا که بار دیگر بدون یاری از عقل و خرد پرسشگر آنرا تکرار میکنیم. آیا میتوان تصور کرد که استبداد دین ممکن است که ریشه در باور به یکتایی و اکبر بودن الله، داشته باشد؟ اگر خود را از تعصب پاک سازیم در خواهیم یافت که فریاد الله اکبر فراخوانی بوده است بسوی دیکتاتوری و نه آزادی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ تير ۱٣٨۹ -  ۱۰ ژوئيه ۲۰۱۰


در شرایط کنونی بدرستی روشن نیست مردم به چه چیزی باور دارند. و یا وقتی در باره حال و احوال و موقعیت خود در جامعه می اندیشند به چه چیزی می اندیشند. اما از یک چیز میتوان خاطر جمعی داشته باشیم و آن این است که اکثریت مردم از شرایط موجود رضایت ندارند. ناله و زاری بسیار میکنند. هر چیزی را ممکن است مسئول عدم رضایت خود بدانند، حکومت و سیاست، تورم و بیکاری، ظلم و ستم، بی عدالتی و نبود آزادی.
اما در میان مردم کمتر به افرادی بر می خوریم که دین و نهادهای دینی را از جمله حوزه های علمیه که تولید کننده دین و نگاهدارنده آنند، مسئول تیره بختی ها و تیره روزی هایی که با آن دست به گریبان هستیم، بدانند. حال آنکه دین تنها نهادی است که از گذشته های دور مانده است. شاهان آمده اند و یکی پس از دیگر بسرای دیگر شتافته اند. شرایط مادی و اقتصادی جامعه دائم دستخوش تحول و دگرگونی شده اند. نه اربابی مانده است و نه رعیتی. سرمایه داری پدیدار گردیده و صنعت و تکنولوژی آمده است. شهرنشینی توسعه و بازار داد و ستد گسترش یافته است. اما دین مان سخت و ثابت از جایگاه خود تکان نخورده است.

مارکس در بیانیه حزب کمونیست، یک پیشگویی پیامبرانه مبنی بر ظهور بورژوازی و نابودی باورها و ارزشهای کهنه و پوسیده دوران فئودالی مینماید و میگوید (نقل بضمون) که آنچه سخت و جامد است ذوب گردیده، دود شده و به هوا میرود. شاید در اروپا این پیشگویی واقعیت یافته باشد. اما در جوامع اسلامی نه تنها چنین چیزی واقع نشده است بلکه آنچه سخت و جامد بوده است از جمله شریعت و آئین اسلامی، سخت تر و جامدتر شده اند. چنانکه شاهی که رویای تمدن مدرن را برای جامعه در سر می پرورانید سرنگون نموده، امام را بجای او نشانده و شمشیر را نیز در کفش نهادیم- امامی که نماد جمود و سختی بود- و ما ستایشگر و حمد و ثناگوی او شدیم. حال ممکن است که حمد و ثنا ی جانشینان او را نگوییم، اما تا زمانی که الله اکبر میگوییم، هرگز نباید انتظار آینده ای درخشان داشت، آینده ای که جمود و سختی از آن رخت بر بسته باشد.

اما آنچه حائز اهمیت است آن است که در بیرون از سلطه دین، در کشورهای خارج میتوانی راجع به هر مطلبی سخن برانی از جمله براندازی رژیم. اما هرگز مجاز نخواهی بود که در باره براندازی آئین الله و شریعت اسلامی چیزی بزبان آوری. اگر چه الله است حاکم و امیال و احکام او ست که بر جامعه سلطه افکنده است. اگر چه سخنان الله است که بر سر زبان گردانندگان رژیم جاری ست از راس گرفته تا ذیل و از ولی فقیه تا بازجو. اگرچه هر خشم و خشونت و تحقیری که نسبت به مردم بوسیله مزدوران رژیم ولایت صورت میگیرد با تلاوت یک آیه قرآن مشروع و توجیه میشود. یعنی که اگرچه، شمشیر و شریعت به هم پیوسته اند و سکوت و تاریکی را بر سراسر جامعه برقرار ساخته اند.

با این وجود اندیشه ی بر اندازی دین یک ماجراجویی بزرگ و تندروی بسیار زیان آور تلقی میشود. مگر دین را هم میتوان بر انداخت؟ یعنی که رژیم را براندازی میکنند نه دین را. این را عقل حسابگر میگوید. قدرت را که مهار کردی میتوانی دین را به لانه اش رهسپار سازی. سکولاریسم، دمکراسی، آزادی و عدالت را اهدافی امکان پذیر میدانند. اما بر انداختن دین را خوش خیالی و خیال پروری، می نامند. مگر میتوان بر علیه اعتقادات، باورها و ارزشهای مردم به پا خاست و امیدوار بود که دین و نهادهای مربوط به دین را به زباله دان تاریخ رهسپار ساخت؟ یا به دیگر زبان، مگر میتوان با الله ای که اکبر است و یکتا و یگانه، در افتی؟ یعنی که باید امیدوار بود که بتوان دین اسلام را از سیاست جدا نمود و با سکولاریسم و دمکراسی و یا عدالت و آزادی آشتی داد. که دین به جایگاه اصلی خود به حوزه های علمیه و مدارس و مساجد، و نیز خانه های مردم بازگشت نماید. کمتر کسی آماده است که بپذیرد این امیدی ست واهی. چرا که در طول تاریخ طولانی جامعه ی ما دین اسلام پنهان و هم اکنون آشکارا آزادی و عقل و خردورزی و در نتیجه استقلال انسانی و خود مختاری فردی را سرکوب و از رشد و نموشان جلوگیری نموده است. دین اسلام و آزادی یکدیگر را دفع میکنند و هرگز نمیتوانند جذب یکدیگر شوند.

دین پیوسته شمشیر شاهان را در خدمت گرفته هر گردن بر افراشته ای را در برابر شریعت بر زمین افکنده و نهادهای دینی را در برابر نقد و بررسی مصونیتی ابدی بخشیده است. تعصب، خرافه اندیشی، موهوم پرستی، خودبینی و ظاهرپرستی را مرسوم ساخته، خشم و خشونت و کین خواهی را تقدس بخشیده است. بعبارت دیگر، بزرگترین خسارتی که دین بر این جامعه وارد ساخته است، سرکوب و جلوگیری از رشد و نمو عقل و خردورزی و اندیشه ی نقدآمیز بوده است. چرا که بدون شک اگر دین در بوته ی نقد قرار میگرفت، هیچ ضمانتی وجود نداشت که یکتا به چند تا نرسد و اکبر، اصغر نشود. که در بزرگی الله تردید ایجاد نکند. پس از گذشت سی سال تجربه استبداد دین، رابطه ی بین فریادهای شبانه بر پشت بام ها، مبنی بر اکبر بودن الله، و شرایط کنونی غیرقابل درک مانده است. زیرا که بار دیگر بدون یاری از عقل و خرد پرسشگر آنرا تکرار میکنیم. آیا میتوان تصور کرد که استبداد دین ممکن است که ریشه در باور به یکتایی و اکبر بودن الله، داشته باشد؟ اگر خود را از تعصب پاک سازیم در خواهیم یافت که فریاد الله اکبر فراخوانی بوده است بسوی دیکتاتوری و نه آزادی.

مسلم است که براندازی دین را نباید با براندازی خداپرستی به شیوه های خصوصی و شخصی یکی دانست. بدون تردید هر کسی باید بتواند و اجازه داشته باشد که دین را هر گونه که دوست دارد تعریف و تعبیر کند. هر خدایی که میخواهد بپرستد. دین داری به میل و سلیقه خود عین آزادی ست. در چنین صورتی چه نیازی ست به نهادهایی که ماهیتا عقل ستیزی و خصومت با آزادی را تولید و بازتولید میکنند. یعنی که چه نیازی به حوزه های علمیه و تعلیم طلاب و ملا، و نیز برپا داشتن منبر وعظ و روضه، است. این نهادها، نهادهایی هستند انگلی. آنها به بدنه جامعه همچون زالو چسبیده اند و از زندگی جامعه تغذیه میکنند. نظام حوزه ای نه تنها ارزشی تولید نمیکند بلکه از ثروت و سرمایه ملت است که ارتزاق نموده خود را فربه میکند. البته هماکنون نظام حوزه ای قشر حاکم را نیز تولید میکند.

دیواره های نظام حوزه ای زمانی فرو میریزد که نقد دین همه گیر و به یک جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود. زمانی این جنبش آغاز میگردد که اندیشه ی براندازی دین را برتابیم و تحمل خود را افزایش دهیم. بشنویم نفی را قبل از آن که دست به ویرانی بر زنیم. نیازی نیست که شمشیر بر کشی و سر هر طلبه ای را بر زمین افکنی. این حرکت و عملی ست اسلامی نیست در شان آدمی. دین را بر اندازیم زمانی که از تکرار عادات روزانه خود دست بشوییم. از آغاز هر امری با نام الله سر باز زنیم. از حمد و ستایش الله در مکالمات روزمره و اعتراف به اسارت و بندگی در سجده های طولانی اجتناب ورزیم. کتاب های مقدس را رفته، رفته رهسپار زباله دان کنیم. نیست کسی که به این کار توانا نباشد. نه نیازی است که به خیابانها روی و با دژخیمان رژیم دین روی در روی گردی. روانه ساختن کتاب های مقدس به زباله دان ها نماد خشمی ست عقلانی و نیز نماد زدودن تعصب است و ذوب نمودن و دود ساختن آنچه مارکس سخت و جامد نامیده است. مشاهده کلمات الله در زباله های کوی و برزن محکم ترین سیلی در بیخ گوش آقای خامنه ای و نظام ولایت است.

دین عادت است. عادت یعنی اسارت. با ترک عادت میتوانیم خود را از چنگال دین رها سازیم. دین رسم و رسوم است و تشریفات که باید در آنها بازبینی کنیم. در جنبش نقد، معیار عقل است و آزادی. اروپایی ها نیز هرگز رخ آزادی را نمی دیدند اگر در دوران روشنگری بر علیه عقل و خرد الهی دست به شورش بر نمی زدند. ترک عادت هم با عقل سازگار است و هم آزادی. این آن چیزی ست که ما را به هم پیوند میزند و زمینه را برای بنای یک جامعه سکولار و دمکرات فراهم میآورد. در نتیجه جنبش نقد یک جنبش فرهنگی ست که بزبان فریدی «خود» را از یو غ «فراخود» رها ساخته و موازنه ای بین امیال سرکش و نفس خردمند (خود) بر قرار سازد.

فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com