روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ تير ۱٣٨۹ -  ۱٣ ژوئيه ۲۰۱۰


 روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود مطلبی دارد با عنوان درباره چالش مالیاتی اصناف به قلم علی سرزعیم که متن آن در پی آمده است: «چالش مالیاتی اصناف با دولت در این روزها یکی از موضوعات مطرح در حوزه اقتصاد است. از یک سو تردیدی نیست که اساس اداره دولت مدرن براساس اخذ مالیات است. تعبیر رایجی که در کشورهای غربی وجود دارد، این است که تا وقتی پرداخت مالیات در کار نباشد، مشارکت سیاسی واقعی ممکن نیست
(‏no taxation, no participation‏). پرداخت مالیات از حیث اقتصاد سیاسی نیز اهمیت بسزایی دارد. امروزه تحقیقات چندی وجود دارد که نشان می‌دهد هرجا پرداخت مالیات صورت می‌گیرد، احتمال تحقق دموکراسی بیشتر می‌شود. البته این سخنان اصولاً در کشورهای غیرنفتی صادق است که دولت در آنها منبع درآمد دیگری غیر از مالیات ندارد؛ اما در کشورهای نفتی قضیه تا حد زیادی متفاوت است. وقتی دولت در کشورهای نفتی به منابع نفتی آسان دسترسی دارد، توجه کمی به گسترش نظام مالیاتی نشان می‌دهد و تکیه عمده خود را بر افزایش درآمد حاصل از فروش نفت قرار می‌دهد. ایران نمونه روشنی از این مسأله است. در این وضعیت دو ایده مطرح است؛ یک ایده این است که درآمد حاصل از نفت یا باید به مردم پرداخت شود یا صرف سرمایه‌گذاری‌های عمرانی گردد و در واقع نفت از یک منبع زیرزمینی به یک منبع روزمینی تبدیل شود. پیامد منطقی این دیدگاه این است که دولت هزینه‌های جاری خود را از محل مالیات تامین کند. این دیدگاهی است که در برنامه سوم و چهارم مطرح شد و به تصویب رسید. یک دیدگاه دیگر این است که دولت باتوجه به منابع درآمد نفت، به کلی از دریافت مالیات صرف‌نظر کند. این دیدگاه گرچه طرفدارانی در میان توده مردم و حتی دانشگاهیان دارد، اما در اقلیت است و حداقل می‌توان گفت که به لحاظ قانونی به تصویب نرسیده است.‏
حال با توجه به نکات فوق باید گفت که پیچیدگی قضیه اخیر در این است که از یک سو عملکرد دولت به نحوی بوده که نوعی دست و دلبازی و کم‌دقتی در هزینه‌کرد منابع دولتی برداشت شده است. حجم بالای مصوبات استانی تعهدزا در چندین جلسه ساده این سیگنال را به جامعه منتقل کرده که سختگیری در هزینه کردن دولت وجود ندارد و دولت از منابع مالی زیادی برخوردار است. از این دیدگاه، اگر چنین دولتی بخواهد روی منابع مالی کمی چون مالیات بر اصناف تاکید و اصرار کند، نوعی تناقض القا خواهد شد. اصولاً اگر کسی در همه زمینه‌ها سختگیر باشد، می‌شود قبول کرد که در یک زمینه خاص نیز سختگیر باشد؛ اما اگر اصولاً سختگیر نباشد و بخواهد در یک زمینه خاص سختگیری کند، حتی اگر توجیه علمی هم پشتیبان آن باشد، دفاع عملی و اجتماعی آن دشوار خواهد بود.
روی دیگر این سکه، اعتبار تصمیمات دولت است که در محک آزمون قرار گرفته است. عقب‌نشینی دولت در این آزمون کوچک تردیدهای جدی در آمادگی برای اجرای جراحی بزرگ اقتصاد ایران، یعنی هدفمند کردن یارانه‌ها ایجاد خواهد کرد و این سیگنال را به مخالفان اجرای این اقدام می‌دهد که می‌توانند با کمی مخالفت اجرای آن را ملغی کنند.
در واقع یک وضعیت معماگونه رخ داده است که از یک سو عقلایی به نظر نمی‌رسد که دولت هزینه سیاسی بالایی برای اجرای طرحی متحمل شود که تاثیر زیادی بر منابع مالی دولت ندارد و از سوی دیگر عقب نشینی دولت هزینه‌های سنگینی برای اقدامات جدی‌تر دولت در آینده به دنبال خواهد داشت. اگر دولت از ابتدا شیوه سازگار و منسجمی در تصمیم‌سازی را دنبال می‌کرد، اینک می‌توانست با جدیت بیشتری طرح‌های کوچک و بزرگ خود را به اجرا در آورد و حمایت جامعه کارشناسی و اجتماعی را به دنبال خود داشته باشد. اما این پشتوانه فعلا مفقود است. این مساله را که دولت چگونه می‌خواهد از این وضعیت معماگونه خلاصی یابد، باید منتظر ماند و دید.»

این تعطیلات نابهنگام
سرمقاله روزنامه شرق مطلبی است با عنوان این تعطیلات نابهنگام به قلم محمود جامساز که درآن نوشته است: «سطح نازل بهره‌وری چالش بزرگ اقتصاد ایران است که ریشه آن را باید در سازوکار اقتصاد دولتی که حدود ۷۰ تا ٨۰ درصد از تولید ناخالص داخل کشور را در اختیار دارد پی گرفت. بدیهی است هر سیاستی که به افزایش هزینه‌های تولید منجر شود تلاش در جهت افزایش بهره‌وری و صرفه‌جویی را خنثی می‌کند. در این یادداشت مجال آن نیست
که به عوامل موثر در خنثی‌سازی یا کاهش بهره‌وری بپردازیم اما بی‌مناسبت نیست با توجه به اعلام دو روز تعطیلات غیرمترقبه اخیر، عامل تعطیلات را به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار بر افزایش هزینه‌های تولیدات و خدمات مورد بررسی قرار داده و زیانی که از کثرت تعطیلات بر تولید و نتیجتاً اقتصاد ملی وارد می‌شود را مورد ارزیابی قرار دهیم. گرچه دو روز تعطیلات اعلام شده تنها ادارات دولتی را دربرمی‌گیرد و بانک‌ها و بیمارستان‌ها و بخش خصوصی از این امر مستثنی شده‌اند اما برای فهم زیان اقتصادی ناشی از این تعطیلات و تسری آن به بخش خصوصی به ویژه تولید، لازم نیست حتماً اقتصاددان بود تا ابعاد آن را درک کرد بلکه فعالان اقتصادی که از نزدیک ناظر و شاهد عملکرد تولید، تجارت و تأثیرپذیری مکانیسم بازار از تصمیمات نابهنگام و خلق‌الساعه بانک مرکزی هستند به پشتوانه تجارب مکتسبه خویش به این امر موقوف کامل دارند و زیان‌های مترتبه را به خوبی لمس و درک می‌کنند. در مبحث ارتباط بخش خصوصی و دولت کافی است توجه کنیم که توقف خدمات‌رسانی دولت در زمینه‌های گمرک صادرات و واردات، ترخیص، صدور مجوزهای دولتی در قلمروهای مختلف بازرگانی، ساخت و ساز، تولید و در حوزه‌ قضایی به تعویق افتادن نوبتهای دادرسی و عواقب اجتماعی و اقتصادی آن و تأثیرات سوء روانی تعطیلی کارمندان دولت بر کارکنان و کارگرانی که مشمول این تصمیم نیستند و بسیاری موارد دیگر من حیث‌المجموع اسباب کاهش بهره‌وری کار را هم در زمینه ارائه خدمات و هم تولیدات فراهم می‌آورد و هزینه تمام شده واحد خدمت و تولید را افزایش می‌دهد. نگاه اجمالی به میزان هزینه دو روز حقوق کارکنان دولت از یکصد میلیارد تومان تجاوز می‌کند بیان‌کننده این حقیقت است که در مقابل این هزینه گزاف هیچ‌گونه بازدهی حاصل نمی‌شود و این به مثابه اتلاف منابع باارزشی است که نقش اساسی را باید در رشد اقتصادی کشور ایفا کنند به ویژه در حال حاضر که رشد اقتصادی در دو سال اخیر به پایین‌ترین حد خود طی دو دهه گذشته نزول کرده و لذا برای دستیابی به رشد اقتصادی هدف برنامه پنجم که همان هشت درصد است به راستی باید شعار کار مضاعف، کار مضاعف و کار مضاعف از حیطه حرف به قلمرو عمل درآید.
زیرا بدون کار و کار و باز هم کار که به معنای افزایش بهره‌وری عامل کار و ارتقای بهره‌وری کل عوامل تولید است، بی‌تردید نمی‌توان از چنبره رخوت و ناتوانی رسوخ یافته در فرآیند رشد تولید ناخالص داخلی رهایی یافت.
از سوی دیگر صرفه‌جویی در مصرف انرژی یا دیگر نهاده‌های تولید و همچنین مصرف همواره باید به عنوان یک فرهنگ در جامعه ایرانی نهادینه شود. میلیاردها دلار سالیانه در فرآیندی به نام اسراف و تبذیر در اقتصاد دولتی فنا می‌شود که در جهت مهار آن لازم است با پرهیز از ارائه راه‌حل‌های مقطعی به حل بنیادین و ریشه‌های آن همت گماشت. به این منظور زیرساخت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما نیازمند تغییر و تحول عمیق‌اند که بی‌گمان یک‌شبه یا در کوتاه‌مدت تحقق آن امری ناممکن است. پیروی از یک استراتژی یا الگویی که برنامه‌ها، اهداف و سیاست‌ها را در یک زنجیره به هم پیوسته با هم تلفیق کند و وضعیت موجود را به وضعیت بهتر ارتقا دهد ضرورتی انکارناپذیر است.
بی‌تردید تبعیت از استراتژی‌ای که مبتنی بر شناخت ضعف‌ها و کاستی‌ها و ظرفیت‌های واقعی کشور تدوین شود، امور اجرایی را در مسیر درست قرار می‌دهد و مسئولان را از اطلاع‌رسانی خلاف واقع و خارج از ظرفیت و توانایی خویش بازمی‌دارد. چرا باید در زمینه‌های مختلف از جمله همین مسأله برق‌رسانی غلو کرد و اطلاعات ناقص به مردم ارائه داد. مگر آقای وزیر نیرو در ۱٨ اردیبهشت خبر نداد که برنامه‌ریزی‌های انجام شده در زمینه مدیریت مصرف و بهبود ظرفیت نیروگاه‌ها به نحوی است که در تابستان ٨۹ هیچ‌گونه خاموشی را تجربه نخواهیم کرد. به راستی گره کار کجاست که این وعده عملی نشده است. گذشته از این مردمی که شرایط جنگ تحمیلی را تجربه کرده و خم به ابرو نیاوردند قطعاً تحمل‌شان در برابر ناملایماتی از جنس گرمای بیش از ۴۱ درجه و بیشتر بسیار بالاتر است، لذا تعطیلی ادارات به سبب گرما از منطق تحمل‌پذیری مردم پیروی نمی‌کند. صرفه‌جویی در مصرف انرژی هم از طریق تعطیلی ادارات فاقد توجیه اقتصادی است. صرفه‌جویی باید به عنوان یک ریاضت و یک هدف والا در همه امور به ویژه مصرف انرژی با توجه به فرسودگی نیروگاه‌ها و گران بودن هزینه تولید مدنظر و عمل قرار گیرد. تعطیلی یکی دو روز راه حل مناسبی نیست.
درخاتمه جا دارد که مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی این تعطیلات نابهنگام را مورد محاسبه و ارزیابی قرار دهد بی‌تردید نتایج حاصله، تصمیم‌سازان را متقاعد خواهد کردکه تصمیماتی از جنس یادشده، رژیم اقتصاد دولتی را در دسترسی به رشد اقتصادی مطلوب و استقرار رفاه اجتماعی و اقتصادی پایدار ناکام خواهد گذاشت.»

درس یکرنگی از جام رنگین کمان
یادداشت روزنامه مردم‌سالاری اختصاص به مطلبی داده شده است با عنوان درس یکرنگی از جام رنگین کمان به قلم محسن دقت‌دوست که متن آن بشرح زیر است: «جام جهانی در آفریقای جنوبی روزهای پایانی خود را سپری کرد و جام نوزدهم نیز به خاطره‌ها خواهد پیوست. هزاران مسئول و برنامه‌ریز و دست‌اندرکار ساختند و ٣۲ تیم از پنج قاره جهان پرداختند، تا میلیاردها چشم و گوش به گردش توپ در میانه میدان و خبرهای حاشیه‌ای مسابقات دوخته شود و در نهایت به جامی که بازیکنان یک تیم بالای سر خواهند گرفت. هر دوره جام جهانی نقطه اوج جذابیت و جایگاه هیجانات منقلب شده می‌گردد و اذهان را به خود معطوف می‌کند. کیفیت و نحوه برگزاری به تنهایی حاصل فرایندی پیچیده و دقیق و حامل نکاتی آموزنده است که می‌تواند راهنمایی مناسب برای کسب موفقیت در زندگی فردی و اجتماعی ما باشد. اگر بتوانیم نکات نهفته در نحوه مدیریت و سازماندهی پدیده‌ای در ابعاد جام جهانی را استخراج کرده و صحیح و سالم به کار گیریم، مطمئنا پایه گذار ساختاری ثمربخش و آینده ساز خواهیم شد که با دادن جهت درست و مستحکم به آن و در چارچوب منافع و مصالح ملی، دستیابی به اهداف مدنظر را تسهیل خواهد کرد. اما این سکه روی دیگری نیز دارد. عاملی هست که باعث می‌شود مابین این نقاط عطف موسمی، شریانی جوشان و اتصالی پویا وجود داشته باشد که انقطاع و فاصله‌ای بین آنها به چشم نیاید و درجه حرارت بالا رفته مخاطبانش فروکش نکند. فراز و فرودها و نیز شادی‌ها و غم‌ها در این رویداد اگر چه از جنس واقعیت هستند، اما همان عامل مانع از دیرپایی و رسوب آنها می‌گردد و در عوض تمایل به تجدید این حالات را افزون می‌کند. همچون «چوب جادویی» که به اشیای اطرافمان خاصیت اثرگذاری می‌بخشد و جان و اندیشه را در پی تلاش بی وقفه جهت استفاده و اصلاحشان روان می‌کند. ‏
شاید گمان به آنجا رود که این اکسیر چیزی نیست جز آنچه متولیان فرهنگ و اقتصاد و سیاست پیشگان مخوف در کام مردمان جهان می‌ریزند تا بدینوسیله کامجویی و تسلط خویش را تداوم و تعمیق بخشند. این برداشت گر چه ممکن است تلخ و گزنده به نظر برسد، اما بدون تردید در بر دارنده بخش مهمی از حقیقت است. البته در مقابل تنظیم راهکارها با شرایطی که حقیقت مطلق مناسبات را چنین فرض کرده یا اینکه به طور کامل انکارش کنیم، مرکبیست که هر قومی را به سرمنزل گمراهی می‌رساند و از توسعه مادی و معنوی محرومشان می‌کند. من اسم این عامل «چسبناک» و این قلب تپنده را یکرنگی یا همدلی می‌گذارم. همانی که برای اشک‌ها و لبخندها مفهوم می‌تراشد و از کینه و عداوت مفهوم زدایی می‌کند، همانی که مقوی اخلاق و انسانیت است و مهلک ناهنجاری‌ها و ناپاکی‌ها، همانی که باعث زایل شدن تضادها بین ارزش‌های ملی گرایانه با فرهنگ همزیستی و صلح می‌شود، و همان آیینه‌ای که می‌توان خویشتن را در آن برانداز و کجی‌ها را تصحیح کرد. اینگونه است که شاهد جشنی می‌شویم که در آن شمعی برای «فوت کردن» و خاموشی وجود ندارد و امید شرکت کنندگانش به فرداهای بهتر، غنای حضور امروزشان را صد چندان می‌سازد. ‏
حالا می‌توان درک بهتری داشت از رفتار مقام بلندپایه فیفا که خاضعانه بابت اشتباهات از مردم عذر می‌خواهد و دخالت سیاسیون در ورزش را به هیچ وجه برنمی تابد. در واقع او یکرنگی اهالی فوتبال را متضمن رسیدن به حد اعلای رقابتی سالم و سازنده می‌داند و از آسیب دیدن هر دو نگران است. حتی اگر با بدبینی، جلب توجه و افزایش سودآوری را ملاک بدانیم، باز هم نافی این نیست که این گذر نیز تنها با گام نهادن در وادی یکرنگی و همدلی محقق می‌شود. ضرورت حفظ و تقویت اتحاد بین حلقه‌های رابط، روندی جهانشمول و اهتمامی اولویت دار است که در هر جامعه بشری و هر پدیده همسو با آن وجود دارد. مساحت گستره دیدگاه‌ها و بلندای افق نظرگاه‌ها نیز در گرو میزان تلاش برای تحکیم انسجام جامعه از طریق وضع و اجرای قوانین کارآمد است. به این منظور باید قدرت شناخت خود را از عناصر و شاکله آن ارتقا دهیم و از تحلیل‌هایی که به دنبال تامین منافع باندی و زودگذر هستند پرهیز کنیم. تحرکات عوامل افراطی و مختل کننده وحدت، علاوه بر سایه انداختن بر گذشته و تحریف گمراه کننده آن، به تمامیت امروز و آینده جامعه نیز ضربه می‌زند. اگر این درس را به درستی فرا نگیریم و معلومات را به کار نبندیم، مشخص نیست که فرصت جبران تا چه وقت در اختیارمان خواهد بود؟»

قانون؛ سنگ روی سنگ
سرمقاله روزنامه آرمان مطلبی است با عنوان قانون؛ سنگ روی سنگ به قلم حمیدرضا فولادگر نماینده مردم اصفهان در مجلس که متن آن بشرح زیر است: «درهمه دولتها تمایل به قانون‌گریزی و دوری ازنظارت وجود داشته است. درتصویب هر قانونی باید به اسناد بالا دستی توجه داشت و مسائل بخش‌ها و مناطق را براساس آن اولویت بندی کرد.درباره نحوه تعامل با دولت هم این آفت وجود دارد که برخی سوال‌ها و امضای استیضاح‌ها پس گرفته می‌شود و این سبب می‌شود که استیضاح‌ها و تحقیق و تفحص‌ها که به عنوان ابزار‌های نظارتی مجلس است، بلا اثر شود. بخشی از این موضوع به این برمی گردد که مردم در زمان انتخاب نماینده خود به افراد کلان نگر‌تر رأی بدهند و یک بخش آن هم به اصلاح قانون انتخابات باز می‌گردد. راهکار سوم در این زمینه آن است که به سمتی پیش برویم که اختیارات اجرایی حوزه‌های انتخابیه به نهاد دیگری واگذار شود و نماینده مجبور نشود برای انجام کارهای حوزه انتخابیه به روش‌های نظارتی روی بیاورد یا در قانون‌گذاری بخشی‌نگری و منطقه‌ای‌نگری کند. موضوع قانون‌گریزی و نظارت‌پذیر نبودن عموماً در دولت‌های گذشته هم بوده و آنها به دنبال آن بودند که نظارت بر آنها کمتر باشد. اگر لایحه دولت در مجلس تغییراتی کرده راهکارش اجرا نکردن نیست، قانون اساسی در این زمینه راهکاردارد.کافی است لایحه‌ای با فوریتی به مجلس تقدیم کنند و با ارائه دلایل قانون را اصلاح کند. چون اگر هر قانونی را به فرض اینکه اجرایی نیست اجرا نشود. دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.»

موهبت فوتبال برای قاره سیاه
موهبت فوتبال برای قاره سیاه عنوان یادداشت صفحه اول روزنامه شرق است به قلم سعید فائقی که در آن آمده است: «بیداری یعنی تفکر به دور از دار زدن. او با حفظ هویت ملی دینی آفریقایی با فوتبال به دنبال توجیه عاطفی ملت خود بود که می‌توانند نقشی در مدیریت جهانی داشته باشند و چه زیبا از عهده نقش خود برآمدند. او با فوتبال و مدیریت مردمش بر جهان فوتبال، جامعه‌ای به دور از اعمال قهر فیزیکی و خشم و خشونت را تجربه کرد؛ با فوتبال عدالت سیاسی را در جامعه‌اش سنجید چرا که فوتبال در درون خود عدل سیاسی را دارد نه عدالت سیاستمدار را. او با فوتبال به دنبال کشف رسیدن به وضعیت خوب و بهتر بود چرا که فوتبال ابزاری بود که با آن می‌توانست منافع و مصالح همه جامعه را تضمین کند. با فوتبال زیربناهای جامعه‌اش را توسعه داد، با فوتبال هویت ملی خودرا جان دوباره بخشید. آفریقایی که سال‌ها فراموش شده بود و مظلوم و تحت ستم بود با فوتبال شد ابر سوژه تمام رسانه‌های جهان. بی‌گمان او با فوتبال به دنبال رهایی سیاسی جامعه‌اش بود که شرط اساسی رهایی جامعه دموکراتیک همین است. او همواره شعار داده بود که سیاه و سفید می‌توانند همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند و با فوتبال نشان داد نه تنها سیاه و سفید بلکه همه اقوام و ملل در رنگ و نژادهای مختلف می‌توانند در کنار هم به همراه آزادی و دموکراسی زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند. او به قدرت فوتبال واقف بود و با قدرت فوتبال اندیشه‌هایش را نه تنها در کشورش که در تمام جهان نهادینه کرد. چگونه با فوتبال برای شهروندان خود حق برابر برای دخالت و شرکت در امور جامعه‌شان را به وجود آورد. چون ماندلا خوب می‌دانست با فوتبال آن را به ساده‌ترین شکل ممکن برای مردمش و جهان بیان کرده است. «آفریقا محتاج شادی و خنده است.» همیشه نظریات بزرگ و تاریخی ساده و سهل و ممتنع بوده‌اند.
او می‌دانست ناامیدی از حکومت موجب دست یازیدن به عملگرایی می‌شود. خود به موقع از قدرت کنار رفت و با فوتبال امید را دوباره به جامعه تزریق کرد و چون می‌داند اشک و آه و ناله نشان ناامیدی است از امید حرف می‌زند و با فوتبال امید را به جامعه تزریق می‌کند. او می‌دانست گذشته از فهم آزادی، کاربرد دقیق آن مطرح است و با فوتبال چه زیبا کاربردی کرد آزادی را و عدالت را. او با فوتبال، به جامعه‌اش شخصیت انسانی معنوی تزریق کرد تا جامعه‌اش بتواند تولید کند، تکنولوژی داشته باشد. جامعه‌ای که جهان‌نوازی یاد بگیرد می‌‌تواند از تولید و تکنولوژی استقبال گرم کند. او مدنیت با فوتبال را تجربه کرد. پیش‌بینی‌پذیرترین دوره فوتبال در آفریقا تجربه شد. جامعه قانون‌گریز سبب پیش‌بینی‌ناپذیری است. این جامعه به قدری قانون‌گرا شده بود که پیش‌بینی‌پذیرترین شد. او با فوتبال مسئولیت‌پذیری مردمش را تجربه کرد که می‌دانست مسئولیت‌پذیری یعنی پایبندی به حقوق ملت. او با فوتبال رابطه آسان و درست در جامعه‌اش برقرار کرد و نشان داد رابطه شهروند با دولت وقتی بر اصول متکی باشد چقدر لذت‌آور، کم‌خرج و با ریسک معقول همراه است. او با فوتبال میزان اعتماد دولت و ملت را تجربه کرد و سربلند بیرون آمد؛ اعتمادی ژرف و راسخ، نه سطحی. اعتماد متقابل، نه یکطرفه. اعتمادی صادق، نه کاذب. اعتمادی پایدار، نه متزلزل. اعتمادی فراگیر، نه ناقص و ارتباطی جهانی با کشورش خلق کرد تا آنجا که صدراعظم آلمان غربی بدون تشریفات و به دور از کبر و غرور به دیدار حاکمانش شتافت. او با فوتبال گام بلندی به سوی توسعه‌یافتگی برداشت به‌طوری که اقتصاددانان معتقدند تا پایان سال میلادی طلا به هر اونس ۱۵۰۰ دلار ترقی خواهد کرد و در این صورت باید اذعان کرد اخلاق، شهروندی، عدالت سیاسی در کنار فوتبال به موفقیت و مطلوبیت منجر می‌شود. موفقیت آرمان همه مردم است و آفریقا با فوتبال آن را تجربه کرد.»

در نکوهش سیاست‌زدگی‌ها
روزنامه آفتاب یزد در صفحه اول خود یادداشتی دارد با عنوان در نکوهش سیاست‌زدگی‌ها به قلم حسن بنیانیان که متن آن در پی آمده است: «۱ـ ماهیت «فرهنگ» و مروری به تعاریف متنوعی که برای فرهنگ شده است. نشان می‌دهد که فرهنگ نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیش‌فرض‌های اصلی اعتقادی انسان‌ها به نظام هستی و جایگاه انسان درآن، که از درون آن، ارزش‌ها و هنجارهای زندگی استخراج و رفتارهای انسانها را در ارتباط با خالق، دیگر انسان‌ها، خود و طبیعت، شکل می‌دهد و بر آنها تأثیر می‌گذارد و وقتی در قالب نظام (سیستم) داد ه و ستاده سه عنصر اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهای انسان مطالعه می‌شود، معلوم می‌شود که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسان‌ها تغییر می‌کند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج نوع باورهای انسان‌ها تغییر پیدا می‌کند.
۲ـ جمهوری اسلامی ایران، در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ای و یک رکن در معادلات جهانی است؛ شکل‌گیری این قدرت، قبل از آنکه متأثر از نفت، تکنولوژی، موقعیت جغرافیائی و.... باشد متأثر از مجموعه باورها، ارزش‌ها و رفتارهای خاصی است که خلاصه شده از سه کلمه یعنی «اسلام ناب محمدی(ص)»، بنابراین هر ایرانی که از شکل‌گیری این قدرت یعنی اعتلای ایران اسلامی خوشحال می‌شود باید شناخت لازم و درک روشنی از چگونگی حفظ و تعمیق این مجموعه باورها، ارزش‌ها و رفتارها داشته باشد و در توسعه و تعمیق این مجموعه نقش مثبت ایفا کند.
٣ـ داده و ستاده‌ای که بین سه وجه کلی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان می‌دهد هر اقدامی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد پس از اصلاح و یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج در ابعاد دیگر جامعه اثر می‌گذارد.
۴ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در کنار ده‌ها اثر مثبتی که در نفس مردم‌سالاری وجود دارد این ضرر برای فرهنگ جامعه حاصل شده است که صاحب‌منصبان در عرصه اقتصاد و سیاست برای جلب آرای مردم، تأکید خود را بر تأمین نیازهای اولیه انسان‌ها گذاشته و می‌گذارند و اگر هم در شعارهای ابتدائی خود، اشاره‌ای به شاخص‌های فرهنگی جامعه دارند بعد از استقرار، به دلیل عدم بازدهی سرمایه‌گذاری وقتی، اعتباری و مالی در این عرصه، در زمان حاکمیت جریان سیاسی مربوطه، به تدریج پیگیری شعارها مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است. روشن است که آغاز تحولی در جامعه باید از سوی مدیران در همه سازمان‌ها آغاز شود و تغییرات در رفتارها، همراه شود. بعلاوه تعمیق شناخت و اصلاح زیربنائی تأثیرات فرهنگی نظام‌های جزئی درون این سازمان‌ها و این امکان‌پذیر نیست مگر به مدد فهمی متفاوت از گذشته در رابطه با «فرهنگ» و «فرهنگ‌سازی» در بین نخبگان عرصه‌های مختلف اقتصاد، سیاست و فرهنگ و با این تلقی از «مهندسی فرهنگی» است که «مهندسی فرهنگ» معنا پیدا می‌کند و به منزله احیای نوع متفاوتی از مدیریت جامع نظام کشور است که براساس آن پیگیری اهداف فرهنگی جامعه از حاشیه به متن آورده شده و در انتخاب هر راهبرد، خط‌مشی، طرح، برنامه و اجرا برای هر فعالیتی در هر زمینه‌ای، کارکرد فرهنگی آن را مورد مطالعه قرار می‌دهد.»

بدرود با جام سیاه و سفید
یادداشت اول روزنامه تهران امروز مطلبی است با عنوان بدرود با جام سیاه و سفید به قلم آرش راهبر که در آن نوشته است: «نوزدهمین جشنواره جهانی فوتبال پس از حدود یک ماه شور و حرارت پایان گرفت و فصل دیگری از عمر هواداران فوتبال ورق زده شد. برگزاری جام‌جهانی در هر چهار سال یک بار حالا به مقیاسی برای گذر عمر بشر بدل شده و بسیاری از مردم جهان حوادث زندگی خود را با این معیار جهانی به یاد می‌آورند.
جام‌جهانی فوتبال نوزدهم حالا بخشی از خاطره ذهنی طرفداران فوتبال در سراسر دنیاست، چه برای آنهایی که تیم‌ملی کشورشان را در این رقابت‌ها دیدند و چه برای آنهایی که ستاره‌هایشان را در آسمان دیگری جست‌وجو می‌کنند.
برای طرفداران فوتبال یادآوری اولین خاطرات از جام‌جهانی به معنی عبور از دوران کودکی و رسیدن به عنفوان نوجوانی است؛ روزهایی که حافظه انسان در به‌خاطر سپردن چهره افراد فعال‌تر شده و حتی حرکات خارق‌العاده ستاره‌ها را در زمین سبز به‌یاد می‌سپارند. اینچنین است که برای نسل‌های متفاوت نقاط عطفی چون ظهور ستاره‌های بزرگ و تیم‌های به یادماندنی شکل می‌گیرد. اگر پدر بزرگ‌های امروز با خاطرات پله به عرش می‌روند در عوض بکن باوئر، کرویف و مارادونا چون ترانه‌های کودکی در ذهن میانسالان ماندگار شده و حالا نوبت نسل دیگری است که از بازی‌های درخشان داوید ویا، دیه‌گو فورلان، ژاوی و توماس مولر برای خود خاطره ذهنی بسازند. فوتبال به‌عنوان پدیده بی‌بدیل انسان مدرن هر سال و هر دوره با نوبه‌نو شدن و ظهور نسل‌های تازه خود را احیا می‌کند و به توسعه خود در جای جای جهان ادامه می‌دهد. جام‌جهانی ۲۰۱۰ نیز بی‌شک یک نقطه عطف تاریخی برای قاره سیاه باقی خواهد ماند. ‏
جام‌جهانی نوزدهم نیز به پایان رسید و حالا آفریقایی‌های سیاه و سفید در ژوهانسبورگ، کیپ‌تاون و دیگر شهرهای جنوبی‌ترین کشور این قاره از اتمام این شور و حال بی‌نظیر احساس دلتنگی خواهند کرد. برای آنها که یک ماه در جشن و سرور غوطه‌ور بودند و هر شب به امید موفقیت تیم محبوب‌شان سر بر بالین گذاشته و رویاهای طلایی می‌دیدند قطعا از امروز خلأ بزرگی به وجود خواهد آمد. با این حال در تاریخ ثبت خواهد شد که اولین جام‌جهانی در قاره سیاه به نحو شایسته‌ای برگزار شد و فرجام خوشی داشت. برای آفریقای‌جنوبی که سال‌ها زیر شلاق استعمار و آپارتاید خم شده بود و با رهبری ماندلا به سال‌های سیاهی پایان داده بود، برگزاری این دوره از جام‌جهانی یک اتفاق تاریخی بود. کیست که این روزها از تبعات و اثرات مثبت مالی، اقتصادی و مدیریتی برگزاری جام‌جهانی اظهار بی‌اطلاعی کند. آفریقای جنوبی که خود در زمره کشورهای برتر قاره آفریقا محسوب می‌شود با برگزاری جام‌جهانی یک گام به مدل برتر توسعه و پیشرفت نزدیک‌تر شد. چه آنها به خوبی توانستند شهرهای شلوغ و پرازدحام خود را طی یک ماهه اخیر در صلح و صفا اداره کنند و پاداش آن را نیز خواهند گرفت.
برگزاری جام‌جهانی موجب رونق اقتصادی در این کشور شده و در فاصله چند ساعت پس از پایان مسابقات، آمارها از درآمدها و سود هنگفت برای سیاهان پابرهنه خبر می‌دهند.
اهالی آفریقای جنوبی حتی بخشی از فرهنگ خود را نیز به‌وسیله بوق‌های پرسروصدا یا همان وو وو زلای معروف به کالبد جام‌جهانی دمیدند و نقش تازه‌ای بر صورت آن زدند. اگر فوتبال آفریقا هنوز سرآمد تکنیک و تاکتیک و مسائل فنی فوتبال در دنیا نیست اما حداقل در دمیدن احساس توانست از اروپایی‌ها سبقت بگیرد. بوق‌های آفریقایی حالا نماد فوتبالی قاره سیاه هستند، ساده، ارزان و پرهیجان. بی‌دلیل نبود که فیفا نیز هرگز زیربار خاموش کردن نفیر وو وو زلا نرفت و به سیاهان اجازه داد تا آنجا که نفس دارند بر بوق‌های خود بدمند.
جام‌جهانی ۲۰۱۰ البته ثمرات دیگری نیز برای سایر کشورها داشت. اروگوئه‌ای‌ها به یاد هم آوردند که چطور در دو دوره جام‌جهانی قهرمان شده‌اند، به ایتالیایی‌ها ثابت شد که فوتبال بدون شور جوانی به بن‌بست می‌رسد و برای انگلیس هم چاره‌ای جز این باقی نماند که روی نسل تازه‌ای از بازیکنان بی‌ادعا سرمایه‌گذاری کند. برای آفریقایی‌ها نیز برگزاری آبرومند مسابقات چیزی کمتر از مدال طلا نبود هر چند که هیچ یک از تیم‌های قاره سیاه به جمع چهار تیم پایانی نرسیدند. جام‌جهانی یک معامله دو سر برد است چه برای میزبان و چه برای شرکت‌کنندگان و رقابت برای حضور در جام‌جهانی ۲۰۱۴ از همین حالا شروع شده است.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی