زینب عزیز، ما مردمانی شرمنده‌ایم!


عارف نادری


• شاید خیلی وقتها، خیلی از ماها، بارها در سلولهای انفرادی، بندهای عمومی و حتی به هنگام انتظار در ستادهای خبری اداره اطلاعات به سخن بازجوها اندیشیده‌ایم که "برای چه کسی دارید با جون خودتون بازی می‌کنید؟"، "آیا واقعاً این مردم قدر شما را می‌دونند؟" فکر کردن به این قبیل سوال ها گاهاً از شکنجه‌های سفید بازجوها دردناکتر بود. اما آنچه باعث صبوری و التیام می‌شد این حقیقت تلخ بود که همین سهل‌انگاری و عدم قبول مسئولیت مردمان این دیار است که نیازمند مبارزه و هزینه است زیرا اگر اینگونه نبود شاید احتیاجی به تقبل این همه رنج نیز نمی‌بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ تير ۱٣٨۹ -  ۱۷ ژوئيه ۲۰۱۰


شاید کم کم داشت زینب را یادمان می‌رفت. زینب بایزیدی، دختر کرد بسیار کوشایی که خیلی زود در محاق فراموشی فرو رفت، انگار نه انگار که او به عنوان عضو سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، مجموعه فعالان دفاع از حقوق بشر در ایران، کمپین یک میلیون امضأ و ... زبان گویای دردهای بسیاری از ماها بود. کنشگری که کم می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد.
این روزها زینب در اعتصاب غذا به سر می‌برد، نه برای خود، بازهم برای هم‌سلولی‌های مورد اجحاف واقع شده‌اش. راستی مدتهاست که از روناک نیز بی‌خبریم، آخرین باری که نامش را شنیدیم، خیلی وقت پیش بود و هنگام بردنش به دادگاه جهت تفهیم اتهامی نو مبنی بر اعتصاب غذا در همبستگی با اعتصاب سراسری 47 روزه‌ی زندانیان سیاسی کرد در تابستان 87.
شاید خیلی وقتها، خیلی از ماها، بارها در سلولهای انفرادی، بندهای عمومی و حتی به هنگام انتظار در ستادهای خبری اداره اطلاعات به سخن بازجوها اندیشیده‌ایم که "برای چه کسی دارید با جون خودتون بازی می‌کنید؟"، "آیا واقعاً این مردم قدر شما را می‌دونند؟" فکر کردن به این قبیل سوال ها گاهاً از شکنجه‌های سفید بازجوها دردناکتر بود. اما آنچه باعث صبوری و التیام می‌شد این حقیقت تلخ بود که همین سهل‌انگاری و عدم قبول مسئولیت مردمان این دیار است که نیازمند مبارزه و هزینه است زیرا اگر اینگونه نبود شاید احتیاجی به تقبل این همه رنج نیز نمی‌بود.
بزرگترین درد تاریخی ما مردم کرد و حتی ایرانی‌ها، شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهایمان در قالب ابراز شرمندگی، توجیه و بهانه‌تراشی و عذرخواهی است. وضعیتی که سبب شده است تعداد معدودی از افراد یک جامعه، رنج آحاد یک اجتماع را بر دوش بکشند و با وجود همه‌ی نامهربانی‌ها، قدرناشناسی‌ها و به فراموشی سپردنها، بازهم آنان باشند که با دیده‌ی اغماض به جامعه‌ی خود نگریسته و روحیه‌ی خویش را نبازند. ما حتی قادر به رسانه‌ای کردن شرایط دشوار آنان نشده‌ایم و این خود آنان بوده و هستند که با استمرار مبارزاتشان در درون زندان‌ها صدای خویش را به بیرون منعکس می‌کنند و اجازه بایگانی کردن آرمان‌هایشان را به حکومت نمی‌دهند.
زینب نمونه‌ی عینی این واقعیت تلخ است. همه، حتی اعضای کمپین یک میلیون امضأ که زینب عضو فعال آن در کردستان بود، در قبال او و حکم ناروای زندان چهار ساله و تبعیدش به زنجان سکوت اختیار کردند. شاید همانگونه که در کیفرخواستش آمده است نامگذاری محل کارش به نام "زیلان" (در زبان کردی نام یک محل جغرافیایی و نامی برای دختران است، همچنین لقب "زینب کناچی"، اسوه‌ی مبارزاتی زنان کرد در کردستان تحت سلطه‌ی ترکیه)، از دید ماها نیز کم تاوانی نباشد!؟ اینجاست که به گفته‌ی معمار گفتمان فرهنگ حقوق بشر در کردستان، آقای محمدصدیق کبودند، نوعی آپارتاید حقوق بشری نسبت به کردها وجود دارد. البته در اینجا روی اصلی سخن من هموطنان دیگر نیستند بلکه خود ما کردهاییم که بسیاری وقتها به عمد درصددیم بعضی از زندانی‌هایمان را به فراموشی بسپاریم و ما نیز گاهاً در پی قربانی‌ها و قربانی‌کردنهای تازه‌ایم و متأسفانه در عرصه‌ی عمل ما نیز معتقد به مشی خودی و غیرخودی هستیم. حذف‌ها و منزوی کردنهایی که بدبختانه جباریت و ما را در یک ردیف قرار می‌دهد. اینجاست که بایستی به خود بیایم و بیاندیشیم که چرا ما با این همه سال سابقه‌ی مبارزاتی، همانی بوده‌ایم که هستیم. متأسفانه باید اذعان نمود که کنش و واکنش ما بسیاری از اوقات حاصل جور و تبعیض اعمال‌شده‌ی اشغالگر جابر است نه نتیجه‌ی خودآگاهی و شناخت ما نسبت به حقوق انسانی، ملی و شهروندیمان. پروسه‌ای که مقوله‌ی دانایی‌محوری و حق‌خواهی را در نزد ما به حاشیه می‌راند و در عوض گونه‌ای حس انتقامجویی و کینه‌توزی را زیر نقابی دموکراتیک بر ذهن و درونمان مستولی می‌گرداند. بینش و منشی که می‌تواند فرهنگی غلط و زیانبار را به جامعه قالب نماید و پیامدهای ناگواری ماحصل آن باشد.
به فراموشی سپردن عامدانه یا غیرعمدی فعالان دربند کرد، به‌ویژه الگوهای مبارزه‌ی کنونی زنان کرد بر علیه سیاست‌های امحأ و انکار سیستم حاکم در درون زندانها، زینب بایزیدی، روناک صفازاده و زینب جلالیان چه به مذاقمان خوش بیاید و چه نیاید، ما را با همه‌ی ادعاها و شعارهای رنگارنگمان زیر سوال خواهد برد. از یاد نبریم که جمهوری اسلامی و بقای آن نیز به شکلی از اشکال مخلوق باورها و عملکردهای هر یک از ماست. باید این واقعیت را بپذیریم که خطر و تهدید، تنها وجود چنین سیستمی نیست بلکه نوعی از تفکر در جامعه کردستان است که می‌تواند از مرگ فرزاد و رنج‌های زینب و روناک و زینب احساس سود و شادمانی نماید. رسیدن به دموکراسی تنها با برچیدن سیستم حاکم تضمین شده نیست بلکه بایستی تفکرات انحصارطلب، دوگم و حذف کننده را تغییر داد. شرط نخست نیز آن است که در قبال زندانی‌هایمان، فارغ از اختلافات سیاسی – عقیدتی‌مان، مسئول باشیم و اساس رویکرد و عملکردمان نه خودی و غیرخودی بلکه انسان بودن انسان‌ها باشد.

Gerus46@yahoo.com