روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ مرداد ۱٣٨۹ -  ۲۹ ژوئيه ۲۰۱۰


 روزنامه کیهان یادداشتی دارد با عنوان پایان عصر تحریم به قلم بابک اسماعیلی که متن آن در پی آمده است: «استفاده از ابزارهای مالی و اقتصادی، همواره یکی از روش‌های موثر نظام سلطه بین‌الملل در بسط دامنه نفوذ خود در کشورهای هدف بوده است. در این راستا، دولت‌های استفاده‌کننده از اهرم‌های فشار و به تعبیری شمشیر داموکلس، برای وادار کردن ملت‌ها به تغییر رفتار مورد انتظار خود بهره می‌جویند. ایران نیز در دو سده اخیر، همواره با این رفتار دولتمردان غربی به ویژه سردمداران کاخ سفید مواجه بوده است. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱٣۵۷، اگرچه موضوع تحریم‌ها علیه ملت ایران شکل و دامنه
گسترده تری به خود گرفت، اما با هوشمندی و درایت مسئولین و مردم کشورمان منشأ تحولاتی عظیم در ایران شد.
علیرغم شکست عملی تروریسم مالی غرب علیه جمهوری اسلامی ایران در طول ٣۱ سال اخیر روز دوشنبه ۲۶ جولای ۲۰۱۰ (۴ مرداد ۱٣٨۹)، این بار اتحادیه اروپا و کانادا، دور جدیدی از تحریم‌ها علیه بخش انرژی و کشتیرانی جمهوری اسلامی را اعمال کردند. اما به راستی چرا غرب علیرغم تجربه ناموفق چند دهه‌ای خود، همچنان بر استفاده از اهرم‌های فشار اقتصادی در برابر ایران پافشاری می‌کند:
۱- به نظر می‌رسد آمریکا و متحدان غربی کاخ سفید با ذهنیتی متعلق به بیش از سه دهه پیش و حتی پیشتر از آن، گمان می‌برند که با فشار اقتصادی به ایران خواهند توانست ضربه‌ای کاری به شاکله سیاسی و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی وارد آورند. این در حالی است که تجربه ٣۱ ساله اخیر کشورمان در مواجهه با تحریم‌های بین‌المللی غرب و شرق ثابت می‌کند که ایران هرگاه در مقطعی مورد ظلم و تحریم قرار گرفته، در همان مقطع به رشد و بالندگی دست یافته است.
تحریم‌های روز دوشنبه اتحادیه اروپا علیه ملت ایران در بخش نفت و گاز و کالاهای به اصطلاح دارای مصارف دوگانه در حالی وضع و به سوژه خبری بسیاری از شبکه‌های خبری جهان تبدیل شده است که موضوع جدیدی نیست. باید اذعان داشت که اروپا مدتهاست در بخش نفت و گاز ایران حضور جدی ندارد و جای خود را به کشورهای دیگر داده است. از سوی دیگر سالهاست که غرب به بهانه مهار ایران، صدور کالاهای دارای مصارف دوگانه به کشورمان را ممنوع ساخته است. در واقع این گونه می‌توان گفت گرچه پس از وضع تحریم‌های اخیر، مقامات غربی ادعا کردند، اتخاذ این تصمیم‌ها علیه صنایع نفت و گاز ایران از چهارمین دور تحریم‌های اعمال شده شورای امنیت فراتر می‌رود و سنگین‌ترین تحریم‌های وضع شده از سوی اتحادیه اروپایی علیه ایران به شمار می‌رود، اما تحریم‌های به اصطلاح جدید در اغلب موارد مشابه با موارد تحریمی سالهای گذشته است و در حوزه‌های اندک جدید نیز به‌گونه‌ای است که غرب در آن بخش حضوری در ایران ندارد.
۲- مهمترین بخش تحریم‌های اخیر اتحادیه اروپایی علیه ایران از سوی محافل غربی، ممنوعیت انتقال سرمایه، تکنولوژی و تجهیزات از اتحادیه اروپا برای بخش نفت وگاز ایران است. اما آیا این موضوع تحریمی اتفاق جدیدی محسوب می‌شود؟
برای پاسخ به این پرسش کافی است نگاهی به موارد تحریمی آمریکا و غرب در سه دهه اخیر بیندازیم. نشانه‌های گسترده و آشکار تحریم علیه ملت ایران از ژانویه ۱۹٨۴ (دی ۱٣۶۲) زمانی که «جرج شولتز» وزیرخارجه آمریکا بود، آشکار شد. در زمان جنگ تحمیلی ٨ ساله رژیم بعث عراق علیه ایران، آمریکا با حمایت آشکار از صدام و تجهیز نظامی و اقتصادی بغداد، در کنار رژیم بعث قرار گرفت.
در ۲۹ اکتبر ۱۹٨۷ (۷ آبان ۱٣۶۶) طبق تصویب کنگره آمریکا، ورود کالاها و فرآورده‌های آمریکایی به ایران ممنوع شد. این تحریم دامنه وسیعی از محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های اقتصادی، فن آوری علمی و راهبردی را در کنار تحریم‌های نظامی در برمی گرفت.
پس از پایان جنگ تحمیلی، کاخ سفید دور جدیدی از تحریم‌ها را برای تحقق نظم نوین بین‌المللی خود در منطقه خاورمیانه و با شعار مهار ایران به اجرا درآورد. «بیل کلینتون» رئیس‌جمهوری وقت آمریکا در مارس ۱۹۹۵ میلادی، تمامی شرکت‌های آمریکایی را از سرمایه گذاری در توسعه منافع نفتی ایران در جزایر سیری منع کرد. وی در ۶ مه ۱۹۹۵ (۱۶ اردیبهشت ۱٣۷۴) با امضای دستورالعمل اجرایی ۱۲۹۵۷، تقریبا تمامی معاملات تجاری با ایران و سرمایه‌گذاری در کشورمان را ممنوع اعلام کرد. در ۲۰ سپتامبر ۱۹۹۵ (۲۹ شهریور ۱٣۷۴) با تصویب طرح داماتو، رئیس‌جمهوری آمریکا اجازه یافت شرکت‌های غیرآمریکایی را که فناوری‌های صنعت نفت را در اختیار ایران می‌گذارند، تحریم کند.
قانون داماتو پس از ادغام با طرح «بنیامین گیلمن» رئیس صهیونیستی کمیسیون روابط بین‌الملل مجلس نمایندگان آمریکا که محتوایی مشابه با قانون داماتو داشت، در قالب مجازات ایران و لیبی در ۵ اوت ۱۹۹۶ (۱۴ مرداد ۱٣۷۵) در کنگره تصویب و سپس به امضای کلینتون رسید. قانونی که تا به امروز مجدداً تصویب و به امضای روسای جمهور آمریکا رسیده است.
به لطف این قانون و قانون‌های مشابه بعدی و با فشارهای آمریکا، برخی شرکت‌های غربی از ایران خارج و لیست متنوعی از سایر کشورها و کمپانی‌های داخلی جایگزین غرب در توسعه میادین نفتی و گازی ایران می‌شود.
٣- صادرات کالاهای دارای مصارف دوگانه غیرنظامی و هسته‌ای نیز که ادعا می‌شود اخیرا به لیست تحریمی ایران اضافه شده است نیز مورد جدیدی به حساب نمی‌آید و در چند دهه اخیر و به طور مشخص در قطعنامه چهارم شورای امنیت علیه ایران تصویب شده است.
در عین حال محدودیت در زمینه معاملات اروپایی‌ها با بانک‌های ایرانی و شرکت‌های بیمه‌ای نیز اتفاقی جدید محسوب نمی‌شود. زیرا در روز ۲۵ اکتبر ۲۰۰۷ میلادی، وزارت خزانه داری آمریکا با وارد ساختن اتهاماتی مضحک، لیستی از بانک‌های ایرانی و تعدادی از نهادها و شرکت‌های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در لیست تحریم‌های خود قرار داد و با استفاده از قدرت لابی‌های صهیونیستی نظیر آیپاک، ‏IMF‏ و بانک جهانی اعلام کرد از ارائه خدمات به این بانکها و موسسات خودداری خواهد کرد. اقدامی که با پیروی برخی از کشورهای اروپایی نظیر انگلستان همراه شد، اما با انتقال سرمایه‌های بانکهای ایرانی به مناطق امن، هیچ اتفاق حائز اهمیتی رخ نداد.
۴- در کنار شانتاژ خبری محافل غربی برای فاجعه خواندن تحریم‌ها برای ایران، روند موضع‌گیری برخی کشورها، مقامات و تحلیل گران سیاسی و اقتصادی علیه این تصمیم یکجانبه کم‌اهمیت بودن تحریم‌های جدید اروپا علیه ایران را روشن می‌سازد.
«مهمت سیمسک» وزیر دارایی ترکیه با بی‌اثر خواندن این تحریم‌ها، از مخالفت آنکارا و عدم پیروی کشورش از تصمیمات اخیر خبر داد و تحلیل گر ارشد موسسه «وود مکنزی» اذعان کرد که صنعت نفت ایران نقاط قوت خاص خود را دارد و بدون شک تحریم‌ها برای ایران فاجعه محسوب نمی‌شود. بی شک طی روزهای آینده مخالفت با وضع تحریم‌های به اصطلاح جدید اتحادیه اروپا تریبون‌های بیشتری پیدا خواهد کرد که خود موید این نکته کلیدی است که عصر وضع تحریم و تغییر رفتار دولتها به پایان رسیده است.
واقعیت آن است که وضع تحریم‌های اقتصادی از جانب غرب علیه ایران، به سبب آنکه ماهیتی خصمانه، یکجانبه و فراسرزمینی دارد، اصول اولیه حقوق بین‌المللی همانند اصل حق توسعه و اصل دخالت نکردن در امور داخلی دیگر کشورها را نقض می‌کند. هم چنین این تحریم‌ها با اصل اقدام متقابل توجیه پذیر در حقوق بین‌الملل عمومی مغایر است و سبب محدود شدن حقوق دولت‌ها و اشخاص حقیقی و حقوقی ثالث و بی‌طرف می‌شود. از بعد سیاسی و اقتصادی نیز، تاریخ ٣۱ ساله پس از پیروزی انقلاب نشان داده که تحریم‌ها انگیزه‌ای برای انجام اقدامات ضروری در ایران همانند تسریع در توسعه پالایشگاهها، خودکفایی در تولید بنزین و اجرای طرح هدفمندکردن یارانه‌ها شده است. ایران امروزه خود به تولید‌کننده و صادر‌کننده بسیاری از کالاهای مهم تجاری و خدمات فنی و مهندسی تبدیل شده که این موضوع بسیاری از معادلات پیشین را بر هم زده است. در این میان نکته ظریفی در ساختار سیاسی پیچیده نظام جمهوری اسلامی وجود دارد: «مردم ایران به خوبی ضرورت‌ها را درک می‌کنند.»

پروپاگاندای ببر کاغذی تحریم
روزنامه همشهری یادداشت خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان پروپاگاندای ببر کاغذی تحریم به قلم محمدرضا جمالی که در آن آمده است: «اتحادیه اروپا در اقدامی ضدایرانی تحریم‌های یکجانبه‌ای را علیه ایران به تصویب رساند که این تحریم‌ها شامل بخش حمل ونقل، نفت و گاز و بانکداری می‌باشد. همچنین کانادا نیز تحریم مشابهی را تصویب کرد.
این رفتار ضدایرانی اتحادیه اروپا که خود آنان نیز می‌دانند تأثیرمهمی بر مردم در راهی که انتخاب کرده‌اند، ندارد، توسط رسانه‌های وابسته آنها مورد توجه قرار گرفت، به طوری که حجم عمده‌ای از اخبار و تحلیل خود را به این موضوع اختصاص داده‌اند.
مثلاً تلویزیون بنگاه سخن‌پراکنی انگلیس بخش‌های ویژه‌ای را تا چند روز آینده بدان اختصاص داده است. همچنین این برجسته‌سازی خبری و بزرگنمایی به صورت یک خط هماهنگ در بسیاری از رسانه‌های همسو با جریان استکبار خبری غرب دیده می‌شود. سوال این است که چرا توپخانه تبلیغات غربی اینطور به بزرگنمایی تحریم‌ها می‌پردازد؟ و چرا حجم عملیات روانی دشمنان ملت ایران افزایش پیدا کرده است؟
پاسخ آن روشن است و آن اینکه آمریکا و اتحادیه اروپا، تبلیغات فراوانی روی اهرم «تحریم‌» انجام داده بودند و در ضمن برای آنها و بسیاری از مردم جهان روشن است که تحریم‌های ضدایرانی نمی‌تواند اثرات مهمی بر مردم ایران داشته باشد و مردم ما از کنار این اخبار با بی‌تفاوتی عبور می‌کنند؛ به همین خاطر در تقسیم کار اهرم «تحریم» حجم زیادی از کار را به دست رسانه‌های غربی سپرده‌اند تا بتوانند با یک عملیات روانی گسترده، اقدام غیرقابل توجیه اتحادیه اروپا را به اذهان بقبولانند و در واقع از کاه ، کوهی بسازند.
پیش‌بینی می‌شود ازاین به بعد حجم تبلیغات رسانه‌ای روی موضوع تحریم‌ها گسترده شود چرا که وقتی در عمل، تحریم‌ها کارساز نیستند، تحریم‌کنندگان امیدوارند که حداقل بتوانند با عملیات روانی روی افکار عمومی کارساز شوند. شاید درک این نکته که ملت ایران از ابتدای انقلاب در تحریم بوده است و حتی در مقطعی سیم خاردار نیز برای ورود به ایران ممنوع بود، برای ذهن‌های خفته سران اتحادیه اروپا و آمریکا سخت باشد، اما این واقعیت وجود داشته است.
نکته تأسف‌بار قطعنامه اخیر اتحادیه اروپا بازیچه شدن اروپاییان در دست سیاست‌بازان آمریکایی است که سیاست‌های آنها ذیل سیاست آمریکا تعریف شده است. این موضوع در پروپاگاندای آنها نیز دیده می‌شود به طوری که در ویژه برنامه‌های سفارشی اتاق‌های فکر عملیات روانی نقش سیاست‌پردازان آمریکایی به خوبی در رسانه‌های اروپایی خصوصاً انگلیسی و فرانسوی و حتی برخی رسانه‌های دولت‌های مرتجع عرب دیده می‌شود؛ مثلاً تلویزیون بی‌بی‌سی که نقش ویژه‌ای در این بازی رسانه‌ای دارد حجم عمده‌ای از مطالب خود را به نقل از مقامات آمریکایی اعلام می‌کند، یعنی سیاست آمریکایی که برخلاف فلسفه تشکیل اتحادیه اروپا آنها را وابسته و دنباله‌رو نشان می‌دهد و حداکثر به عنوان یک ایالت آمریکا برای آنها نقش قائل می‌شود.
تحریم‌های اخیر نشان داد به‌رغم دستگاه‌های تبلیغی گسترده برای جا انداختن اروپای واحد، هنوز چنین چیزی وجود خارجی ندارد و ببر کاغذی تحریم که در پروپاگاندای تبلیغات رسانه‌ای آنها ساخته و پرداخته می‌شود، ناکارآمد و سست است.
آینده این حقیقت را روشن می‌کند چرا که ایرانیان در مقابل بیگانگان تنها به یک چیز فکر می‌کنند و آن پرهیز از تفرقه و تأکید بر وحدت است.»

احتمال اقدام نظامی اسرائیل وجود ندارد
روزنامه آرمان در سرمقاله خود مطلبی دارد با عنوان احتمال اقدام نظامی اسرائیل وجود ندارد به قلم دکتر حسین علایی که متن آن بشرح زیر است: «اسرائیل رژیمی ‌است که از بدو تولد تاکنون به طور مکرر به کشورهای مختلف و خصوصاً به همسایگان خود حمله نظامی ‌کرده است و اصولاً این رژیم بر پایه‌ای بنا شده است ‌که بتواند به اهداف مختلف در خاورمیانه حمله کند. اسرائیل به سوریه، لبنان، مصر، اردن و حتی به کشورهای دیگر حمله کرده است. اقدام نظامی‌علیه کشورهای مختلف و یا فلسطینی‌ها در کشورهای مختلف همیشه جزو برنامه‌های راهبردی اسرائیل بوده است. بنابراین هر اقدام نظامی ‌از این دست از سوی رژیم اسرائیل همیشه متصور است. اما به نظر نمی‌رسد که در شرایط کنونی اسرائیل دست به حمله نظامی ‌علیه کشورهای منطقه یا گروه‌های نظیر حماس و حزب الله بزند؛ چرا که شرایط برای چنین کاری مهیا نیست. هرچند فضای رسانه‌ها این گونه است و در رسانه‌ها به این فضا دامن زده می‌شود. البته این که اسرائیل بخواهد به چه کشور یا گروهی حمله کند هم مهم است. به گروه‌های فلسطینی که اسرائیل به طور مرتب حمله می‌کند ولی این حمله‌ها محدود است. اما درگیر شدن با کشورهایی مثل لبنان یا مثلاً جنگ با حزب الله وضع را برای اسرائیل وخیم خواهد کرد. اسرائیل می‌تواند اقدام به حمله کند ولی این حمله قطعاً بدون پاسخ نخواهد بود. بنابراین هرنوع حمله‌ای موجب شروع یک درگیری در منطقه هست که ممکن است اسرائیل بتواند آن را آغاز کند ولی تمام کردن آن یک فرایند جدیدی را می‌طلبد. اما در مورد ایران باید گفت که سالهاست اسرائیل احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران را مطرح می‌کند و البته در این روزها این موضوع گسترده‌تر و بیشتر شده است. در واقع همیشه آرزوی اسرائیل حمله به مراکزهسته‌ای ایران بوده ولی آیا در حال حاضر اسرائیل قادر است چنین کاری را انجام دهد؟ از لحاظ نظامی ‌توان نظامی‌ اسرائیل برای حمله به ایران بسیار محدود است و بدون همکاری و پشتیبانی گسترده آمریکا و کشورهای منطقه که با آمریکا روابط حسنه دارند این اقدام امکان‌پذیر نیست. ثانیاً هر نوع اقدام نظامی‌ علیه ایران به معنی آغاز یک تنش جدید ده‌ها ساله در خاورمیانه است. الان اسرائیل بیش از ۶۰ سال است که به طور مرتب به فلسطینی‌ها حمله نظامی ‌می‌کند اما همین مسأله باعث شده که درگیری اسرائیل و فلسطینی‌ها به عنوان معضل و چالش خاورمیانه در این ۶۰ سال مطرح شود و هر رئیس‌جمهوری که در این سالها در آمریکا بر سر کار آمده یکی از مسائل خود را حل مسأله اسرائیل و فلسطینی‌ها تلقی کرده و در نهایت هم اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که تا یک دولت فلسطینی تشکیل نشود اسرائیل نه روی امنیت را خواهد دید و نه می‌تواند به بقای خودش فکر کند. طبیعتاً وقتی درگیری نظامی‌ با جمعیت کوچکی مثل فلسطینی‌ها چنین نتایجی را به بار آورده باشد درگیر شدن با کشور بزرگی مثل ایران طبیعتاً پایه یک درگیری ده‌ها ساله و طولانی مدت را در خاورمیانه خواهد گذاشت. این که آمریکا می‌تواند این را بپذیرد که اسرائیل شرایط جدیدی را در خاورمیانه به وجود بیاورد که ناامنی و بی‌ثباتی را که الان در بسیاری از مناطق خاورمیانه از جمله درافغانستان، پاکستان، عراق و فلسطین وجود دارد به خلیج فارس، ایران توسعه دهد، مسئله‌ای است که بعید به نظر می‌رسد. آمریکا ده سال است که به افغانستان وارد شده و نتوانسته خود را از این جنگ رها کند. همچنین آمریکا ٨ سال است که در جنگ عراق گرفتار شده است. آیا اسرائیلی‌ها مجاز خواهند شد که پایه‌گذار یک درگیری جدیدی در خاورمیانه باشند که شاید شروع آن ساده باشد ولی عواقب آن به مراتب گسترده‌تر، پیچیده‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر از وضعیت عراق، افغانستان و لبنان خواهد بود؟ این مسأله ابهام مهمی‌ است که طبیعتاً کسانی که به جنگ جدیدی در منطقه فکر می‌کنند باید به آن پاسخ دهند. بنابراین می‌توان گفت حرف زدن درباره جنگ کار ساده و راحتی است ولی تصمیم در ورود به جنگی که عواقب آن ناشناخته است کار ساده‌ای نیست و بعید است اوباما که به دنبال تغییردر سیاست‌های جنگ‌طلبانه بوش بوده و در واقع با دادن این امید به مردم آمریکا بر سر کار آمده بخواهد دوباره آمریکا و منطقه را درگیر یک وضعیت جنگی جدیدی کند که عواقب آن ممکن است برای ده‌ها سال ادامه پیدا کند.»

رازهای قطعنامه ۵۹٨
رازهای قطعنامه ۵۹٨ عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم سیدمحمدصادق خرازی که متن آن در پی آمده است: «بازخوانی حوادث و رخدادهای تاریخی انقلاب و حماسه دفاع مقدس ملت ایران، دارای عبرت و پند، و واجد یک ضرورت عینی است که «صد محک تجربه» برای ملت به همراه خواهد داشت. مرداد ۲۲ سال قبل یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ سیاسی و روابط خارجی ایران رخ داد. پذیرش قطعنامه ۵۹٨ شورای امنیت سازمان ملل متحد، با تعابیر سخت و دردناکی از جانب امام بزرگوارمان عجین شده بود که هنوز رشحاتی از خاطرات آن ایام دردآور و حزن‌انگیز، در روح و روان اصحاب امام و انقلاب و مردان دوران جنگ وجود دارد. خاطرات پنهان و آشکاری در زوایای پررمز و راز حماسه دفاع مقدس و چگونگی ادامه جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹٨ نهفته است که نیازمند واکاوی و واگویی جدی است و رمزگشایی از واقعیات روزهای پایانی حماسه دفاع مقدس ملت ایران، بر کیفیت آگاهی و دانایی آحاد ملت ایران خواهد افزود. راقم این سطور به دلیل افتخار حضورش در نهادهای جنگ هنوز هم بر این باور است که نباید از کنار واقعیت‌های روزگار مجاهدت‌های بی‌نظیر و استثنایی مردم ایران بی‌تفاوت گذشت. خاطرات پنهان و آشکاری در زوایای پررمز و راز پذیرش قطعنامه شورای امنیت نهفته است. ارزیابی از فضای واقعی روزهای پذیرش قطعنامه امری اجتناب‌ناپذیر است. دنیای سلطه مأیوس از خواب و خیال و تحمیل‌ها، بساط جدیدی را برای تشدید تحریم‌های یک‌سویه، جنگ نفتکش‌ها، حمله به هواپیماهای مسافربری، بمباران شهرها، بمباران زیربناهای استراتژیک و اقتصادی، جلوگیری از صدور نفت ایران، سرمایه‌گذاری روی منافقین و تروریسم، که در آن تجاوز آشکار و خیانت منافقین هویدا بود، برپا کرده بود. حتی پس از پذیرش قطعنامه یکی از ماندگارترین خاطرات تاریخ مجاهدت مردم که حاکی از شعور و منطق و برخورداری از هویت ملی بود، عیان شد. حضور مردم و جان‌فشانی‌های آنان در یورش مجدد نیروهای بعثی پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، هم درس بی‌نظیری بود که به نیروهای متجاوز عراقی و منافقین دادند و هم علامتی شفاف به مسئولان که تا حد جان از هویت و حیثیت ملی دفاع خواهندکرد. وضعیت جدیدی که آن روزها از پس حوادث به وجودآمد تا جمهوری اسلامی ایران باتغییر استراتژی از این دوره بحرانی عبور کند، نیازمند آسیب‌شناسی سیاسی و تاریخی است. در سال‌های پایانی جنگ، همزمان دور جدیدی از حملات علیه ایران با سازماندهی و مداخله مستقیم قدرت‌های جهانی که نشان از استراتژی مشترک عراق و آمریکا برای فلج کردن ماشین جنگی ایران داشت، به وجودآمد.
همزمان در شورای امنیت، قدرت‌های خارجی در پی تحمیل قطعنامه‌ای بودند که قطعاً مورد تأیید ایران در ‌آن مقطع نبود چرا که هدف آنها مشخص بود؛ کاهش توانایی‌های نظامی ایران، تحمیل صلح مسلح میان ایران و عراق، اشغال بخش عمده‌ای از سرزمین‌های ایران و بلاتکلیفی مزمن، نظیر آنچه در سرزمین‌های اشغالی وجود داشت. قطعنامه شورای امنیت زمانی مورد استقبال ایران واقع شد که ایران در یک رویارویی مستقیم با ایالات متحده (به عنوان حامی اصلی صدام حسین)، برخی ممالک اروپایی و اتحاد جماهیر شوروی و اعراب منطقه (مثل کویت و عربستان سعودی که به صورت رسمی از رژیم عراق حمایت می‌کردند)، قرار داشت و هر کدام از ظن خودشان، با نگاهی انتزاعی، در پی القای تصورات ناصواب خود بودند که با زوال قدرت رژیم صدام حسین و توانایی بالقوه ماشین جنگی ایران در لیست حامیان اصلی و بی‌چون و چرای دیکتاتور خلیج‌فارس و خاورمیانه قرار گرفتند. اگرچه آرمان‌های ما در جنگ با سرشت و سرنوشت واقعیت‌ها پیوند خورده بود، تصمیم سرنوشت‌ساز پذیرش قطعنامه یکی از مهمترین تصمیمات و شاید بتوان گفت تاریخی‌ترین تصمیم سیاسی و بین‌المللی نظام بود که ابتکار آن در دست حضرت امام(ره) بود. بیش از یک‌سال مسئولان سیاسی نظام درگیر بندهای قطعنامه شدند و چانه‌زنی‌های زیادی از جانب کارشناسان و نیروهای زبده بین‌المللی دستگاه دیپلماسی با سازمان ملل متحد انجام گرفت و چارچوب قطعنامه از آن حالت نخستین خارج شد و با اجرای تدریجی قطعنامه که در درونش صد حکایت از ماجرا نهفته است، عملیاتی شد. صدام حسین با حمایت و پشتیبانی که از جانب قدرت‌های خارجی داشت، احساس اعتماد به نفس کاذبی داشت و برخلاف همه کنوانسیون‌های بین‌المللی، با استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی علیه سربازان و رزمندگان ایرانی، همچنین بمباران شیمیایی مردم عراق در حلبچه، جنگ را از ماهیت نظامی خود خارج کرد و سرنوشت جنگ و اتفاقات آن ایام را وارد فضای دیگری کرد. هنگام نسل‌کشی آشکار صدام‌حسین و سکوت توأم با حمایت دول عربی و غربی، هدف قرار گرفتن شهروندان عادی همه حکایت از واقعیت‌های جدیدی می‌کرد که شناخت دقیق آن پیچیده نیست. استراتژی ایران در جنگ که از حالت آفندی به وضعیت پدافندی رسیده بود، هوشمندی سیاسی را طلب می‌کرد. اراده و تصمیم امام بزرگوار با مقاومت افتخارآفرین ملت ایران در آن روزگار عجین شده بود و در عین حال جمهوری اسلامی راه احقاق حقوق ملت را در نهادهای بین‌المللی دنبال می‌کرد. در اوایل سال ۹۰ میلادی رسماً در گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد، رژیم عراق به عنوان آغازگر و مسئول جنگ معرفی شد. طبیعی است که موضوع غرامت در جنگ هشت ساله به عنوان آن روی سکه مسئولیت جنگ، موضوعی است که مورد توجه و مطالبه مردم ایران است. یکی دیگر از دستاوردهای ایران اعتراف و تمکین رژیم عراق و شخص صدام حسین به قرارداد ۱۹۷۵ بود که توسط وی در آغاز جنگ نادیده گرفته شده بود و عملاً به صورت رسمی مورد پذیرش دولت عراق واقع شد. آزادی آزادگان و اسرای ایران و معرفی رسمی صدام حسین به عنوان آغازگر جنگ همه و همه بر حقانیت و مظلومیت ملت ایران و مجاهدت‌های مظلومانه آن مهر تاییدی زد. اما سخن اساسی این است که قطعنامه ۵۹٨ بخش‌های مهمی دارد که نیازمند بررسی‌، توجه، دقت و پیگیری است. سوالات فراوانی پیرامون استراتژی جمهوری اسلامی نسبت به حقوق ملت ایران در قبال دولت عراق، مطرح است. سوالاتی از این قبیل که آیا نقد کردن مطالبات ایران در اولویت مناسبات ایران و عراق وجود دارد؟ آیا خسارات ناشی از جنگ تحمیلی و بازسازی ایران محلی از اعراب دارد؟ تکلیف جمهوری اسلامی با حضور منافقین در عراق چیست؟ و ده‌ها سوال مقدر دیگر...
پایان سخن اینکه اگر خودفریبی کنیم و با چالش‌های فرارویمان سطحی برخورد کنیم، امنیت خودمان را تخریب کرده‌ایم. چالش‌های ایران امروز و ایران فردا چالش‌های جهان است؛ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. قدرتمند ساختن ایران نیازمند تقویت بنیادهای فکری است. آنچه در درون مرزهای ما رخ می‌دهد، تعیین‌کننده قدرت و شاخص نفوذ ما در منطقه و مناسبات دوجانبه و بین‌المللی ایران است.»

قوه مقننه، مهمترین قوه قانون اساسی
روزنامه مردم‌سالاری سرمقاله خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان قوه مقننه، مهمترین قوه قانون اساسی به قلم دکتر رضا جلالی که متن آن بشرح زیر است: «به منظور اعمال حاکمیت و استقرار حکومت نیاز به یک سلسله مبانی واصول بنیادی است که اعتبار و مشروعیت آنها را تضمین کند. قانون اساسی مهمترین چارچوب مدونی است که به عنوان میثاق ملی کشور ایران این اصول را منعکس می‌کند. در واقع هدف قانون اساسی فراهم آوردن قواعد پایه برای تشکیل حکومت است. در همین سند است که ساختار سازمانی و بنیاد فلسفی حکومت و همچنین وظایف و تکالیف و حقوق اساسی متقابل مردم و دولت معین می‌شود. قوه مقننه جمهوری اسلا می‌ایران نهادی است که ریشه در آرای عمومی دارد و بر طبق ضوابط اساسی مدون، سهم قابل توجهی از حاکمیت در نظام سیاسی کشور را اعمال می‌کند. قوه مقننه، حق خدادادی مردم و مظهر اراده تمام ملت است که در آن سرنوشت اجتماعی و سیاسی مردم رقم می‌خورد و برنامه زندگی آنان پس از برخورد اندیشه‌ها، کنکاش و مذاکره، تبادل افکار و بالا خره کسب اکثریت آرا به صورت مجموعه‌ای مدون در مجاری اجرایی قرار می‌گیرد.
در اکثریت کشورها ملاک و معیار تشخیص امور،قانون اساسی است که در واقع حرف اول و آخر را در نظام سیاسی مبتنی بر مردم سالا ری می‌زند. مشروعیت نظام سیاسی نیز از آن گرفته می‌شود. اما از آن جا که متن و روح قانون معمولاً با رویه و عمل برخی مجریان هماهنگ و سازگار نیست، برخی از نظام‌های سیاسی با تمهیدات و شگردهای گوناگون از اجرای قوانین طفره می‌روند یا چون دارای قدرت و منابع تفسیری تاثیرگذار هستند آن را به نفع و صلا ح خود قرائت می‌کنند.
مهمترین نقش قانون اساسی تقسیم قدرت میان نهادهای مختلف حکومتی است.
صرف نظر از شکل و محتوای قوانین اساسی، هدف آنها، ایجاد هماهنگی برای اداره امور حکومتی و اعمال قدرت حاکمه و تأمین و تضمین آزادی‌های فردی و اجتماعی، استقرار عدالت و موظف کردن دستگاه حکومتی برای پاسخگویی به ملت در مقابل اعمال، تصمیمات و سیاست‌های آنهاست. قانون اساسی، نحوه تدوین قوانین جاری، اجرای آنها و قضاوت و تفسیر آنها را معین می‌کند. در یک کلام، قانون اساسی قطب نمای حرکت سفینه حکومت به سمت آرمانها و اهداف یک ملت است و همین قانون اساسی است که وظایف و اهمیت قوه مقننه را مشخص می‌کند.
به همین دلیل است که امام راحل(ره) مجلس را در رأس امور می‌دانستند؛ چرا که قوه مقننه مهمترین قوه قانون اساسی محسوب می‌شود.»

شادی و نشاط، متن نه حاشیه
یادداشت صفحه اول روزنامه جام جم مطلبی است با عنوان شادی و نشاط، متن نه حاشیه به قلم مهدی فضائلی که در آن نوشته است: «در میان گروهی از مردم این ذهنیت وجود دارد که مردم ایران از شادی و نشاط برخوردار نیستند و بیشتر غمگین‌اند و به عزاداری مشغول هستند. همین گروه در مقابل تصور می‌کنند مردم آن‌طرف آب خصوصاً غربی‌ها زندگی‌شان سراسر شادی است.
از منظر علمی تاکنون پژوهشی درباره وضعیت نشاط در ایران انجام نشده است و در نتیجه امکان مقایسه با دیگر کشورها هم نیست.‏
بنابر این، ذهنیت مذکور پشتوانه علمی ندارد و صرفاً برداشتی است سطحی که در بعضی‌لایه‌ها با اغراض سیاسی و فضاسازی‌های رسانه‌ای آن‌طرف آب نیز آمیخته است. شاید اگر به برخی آمار مثل میزان خودکشی، جرایمی مثل تجاوز به عنف، میزان مصرف داروهای آرام‌بخش و... توجه شود حتی نتیجه این بحث کاملاً معکوس شود.
صرف‌نظر از درست یا غلط بودن این ذهنیت، باید اذعان داشت که شادی و نشاط هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی، مقوله بسیار مهم و تاثیرگذاری است. جامعه‌ای که از نشاط برخوردار نباشد یا احساس نشاط نکند، جامعه‌ای کم‌تحرک، ناامید و بدون اعتمادبه نفس خواهد بود و پیامدهای منفی چنین شرایطی روشن و بی‌نیاز از شرح و تفصیل است.
نگرانی جایی بیشتر می‌شود که تصور عدم نشاط به نوعی با دین پیوند زده شود و این ذهنیت ترویج شود که نشاط با دینداری در تزاحم است و انسان‌های شاد یا جامعه با نشاط، جامعه و انسان‌هایی دین‌گریز هستند و به عبارت دیگر این‌که برخی گمان کنند «بدون گناه نمی‌توان شاد و بانشاط بود».
گزاره‌ای است که هم به لحاظ علمی و هم از منظر آموزه‌های دینی نادرستی آن محرز است. البته مقوله شادی که بیشتر در بعد فردی مطرح است و نشاط که در بعد اجتماعی موضوعیت پیدا می‌کند. مبحث بسیار پیچیده و عمیقی است که از منظر روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و دینی می‌توان به آن پرداخت اما آنچه در این نوشتار می‌توان به آن اشاره کرد این است که علاوه بر آن‌که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بر تأثیر مثبت دین‌ بر شادی و نشاط اذعان دارند و آن را ثابت کرده‌اند، با استناد به منابع درون دینی نیز می‌توان این واقعیت را دریافت که اسلام تا چه اندازه به این مهم توجه نشان داده است. اگر نتیجه شادی و نشاط را از هیجانات زودگذر که البته آن‌هم در حدی لازم و غیرقابل گریز است، فراتر ببینیم، رسیدن به آرامش، مهم‌ترین دستاورد انسان و جامعه شاد و با نشاط است.
اگر به هستی‌شناسی اسلام توجه کنیم و انسان را نیز در نظام معرفتی اسلام و جزیی از هستی تعریف کنیم، انسان حداقل از دو بعد «جسم» ‌و «روح» تشکیل شده است (برخی ذهن را از این دو مجزا کرده و انسان را سه‌وجهی می‌دانند) که هر کدام نیازهایی دارند و توجه صرف به هر یک و بی‌توجهی به دیگری منجر به یک بعدی شدن و انواع انحرافات می‌شود. به همین دلیل انسان اسلام نه غرق در لذایذ جسمی و ارضای غرایز است و نه گوشه عزلت انتخاب می‌کند و رهبانیت در پیش می‌گیرد. اسلام به عنوان یک دین معتدل، انسان معتدل را پرورش می‌دهد که هم نیازهای جسمی او و ارضای مشروع ‌ غرایزش را مورد تاکید قرار می‌دهد و هم نیازهای معنوی و روحی‌اش را. یکی از عوامل دستیابی به نشاط اجتماعی، پرهیز از افراط و تفریط و توجه متعادل به شعائر اسلام است. براساس آموزه‌های دینی، شیعیان در شادی پیشوایان دین شاد و در اندوه آنها اندوهناک‌اند. اگر در مناسبت‌های دینی ما، محرم و دهه عاشورا، صفر، ایام فاطمیه، شب‌های قدر و شهادت امام علی(ع) و... وجود دارد و باید آنها را با برپایی مراسم عزا گرامی‌ داشت (که البته یکی از نتایج این عزاداری‌ها آرامش درونی است) از سوی دیگر رجب و شعبان و اعیاد پی‌درپی این دو ماه و نیز اعیادی چون غدیر، فطر، قربان و... نیز وجود دارد که با تشکیل مجالس جشن و سرور باید به بزرگداشت آنها پرداخت. اما متأسفانه باید اعتراف کنیم توصیه پیشوایان دینی آن گونه که در مراسم عزاداری مورد توجه قرار می‌گیرد و حتی با تسری عزاداری‌های محرم به دیگر مناسبت‌ها به افراط می‌گراید در مورد مناسبت‌های شادی اهتمام لازم دیده نمی‌شود و از ظرفیت‌های موجود آنگونه که شایسته است بهره‌برداری صورت نمی‌گیرد.
لذا لازم است راهکارها و نوآوری‌ها در این باره به عنوان یک مساله در محافل علمی، کارشناسی و رسانه‌ای و خصوصا توسط رسانه ملی به بحث گذاشته شود.»

دوباره فوتبال
یادداشت روز روزنامه وطن امروز مطلبی است با عنوان دوباره فوتبال به قلم ابراهیم آشتیانی کاپیتان اسبق تیم ملی فوتبال ایران و استاد دانشگاه که در آن نوشته است: «باز هم تنور فوتبال ایران داغ شد و بار دیگر بساط لیگ برتر هیاهوی خاصی به پا کرد. ولی در اینجا نکته‌ای نهفته است که باید به آن اشاره کرد و آن این است که ما بعد از گذشت چند سال هنوز شاهد ظهور پدیده‌های جوان در لیگ داخلی‌مان نیستیم. شاید همین مساله اصلی‌ترین معضلی باشد که مدیران باشگاه‌ها و مربیان کمتر به آن بها می‌دهند و عدم سرمایه‌گذاری روی جوانان و نوجوانان باعث شده تا لیگ برتر از لحاظ کیفی به پیشرفت قابل توجهی دست پیدا نکند. واقعاً سوال اصلی را باید اینگونه مطرح کرد که چرا به جای استفاده از بازیکنان تیم‌های پایه ما باید با حضور مهره‌‌های خارجی در فوتبالمان مواجه شویم که تنها با هزینه‌های هنگفت آنها مواجه می‌شویم. اگر باشگاهی بیاید و در ابتدای فصل روی تعدادی از بازیکنان تیم‌های پایه‌ای‌اش سرمایه‌گذاری کند بدون شک کیفیت فنی لیگ نیز دست‌خوش تغییر خواهد شد. اما به نظر من در لیگ جدید نیز ما باز هم نمی‌توانیم شاهد این تغییرات باشیم و بازیکنان و مربیان مانند چرخه‌ای مدون شده از یک تیم به تیم دیگر می‌روند و تنها تعداد محدودی لژیونر به بعضی از تیم‌ها اضافه می‌شوند. شاید همین موضوع یکی از مسائل مهمی باشد که لیگ دهم را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد، از طرف دیگر اگر قرار باشد به مدعیان این دوره بپردازیم به عقیده من باز هم تیم‌های سپاهان، ذوب‌آهن، پرسپولیس، استقلال و استیل‌آذین می‌توانند حرفی برای گفتن داشته باشند و این مساله باز هم به همان نحوه خرید بازیکن و ترکیب اصلی آنها بازمی‌گردد. تیم‌هایی که در این لیگ سرمایه‌گذاری بیشتری کرده و مهره‌های بهتری را خریداری کرده‌اند می‌توان در زمره مدعیان قرار داد. البته باید اضافه کرد که تنها یک روز از آغاز لیگ دهم می‌گذرد و ما هنوز نمی‌توانیم پیش‌بینی قابل توجهی داشته باشیم. تا زمانی که مدیران باشگاه‌ها با مدیریت درست مالی ساختارهای تیم‌هایشان را تغییر ندهند نمی‌توان امیدوار بود لیگ متفاوتی داشته باشیم، با اینکه بازی‌ها در روز اول بدون مساوی به پایان رسید ولی عقیده دارم چهره اصلی تیم‌ها از هفته دوم و سوم مشخص می‌شود. نکته دیگری که می‌توان درباره تغییرات جدید در لیگ دهم به آن اشاره کرد قوانینی است که با عنوان منشور اخلاقی می‌تواند دست دلال‌ها و واسطه‌ها را از فوتبال کوتاه کند. اگر قرار باشد به منشور اخلاقی و ضوابط آن درست عمل شود بدون شک فساد در فوتبال ما که سال‌هاست ریشه دوانده از بین خواهد رفت. البته این موضوع نمی‌تواند به کیفیت فوتبال کمک کند ولی می‌توان امیدوار بود که حاشیه‌ها از فوتبال محو شود. به هر صورت هنوز پیش‌بینی درباره لیگ خیلی کار عاقلانه‌ای نیست و باید عنوان کرد تا زمانی که فوتبال ما درهایش را روی جوانان و نوجوانان باز نکند هرگز نمی‌توانیم لیگ مثمرثمری داشته باشیم. یک لیگ قوی و مستحکم می‌تواند پشتوانه مناسبی برای تیم ملی‌مان باشد. باز هم تنور فوتبال ایران داغ شد و بار دیگر بساط لیگ برتر هیاهوی خاصی به پا کرد. ولی در اینجا نکته‌ای نهفته است که باید به آن اشاره کرد و آن این است که ما بعد از گذشت چند سال هنوز شاهد ظهور پدیده‌های جوان در لیگ داخلی‌مان نیستیم. شاید همین مساله اصلی‌ترین معضلی باشد که مدیران باشگاه‌ها و مربیان کمتر به آن بها می‌دهند و عدم سرمایه‌گذاری روی جوانان و نوجوانان باعث شده تا لیگ برتر از لحاظ کیفی به پیشرفت قابل توجهی دست پیدا نکند. واقعاً سوال اصلی را باید اینگونه مطرح کرد که چرا به جای استفاده از بازیکنان تیم‌های پایه ما باید با حضور مهره‌‌های خارجی در فوتبالمان مواجه شویم که تنها با هزینه‌های هنگفت آنها مواجه می‌شویم. اگر باشگاهی بیاید و در ابتدای فصل روی تعدادی از بازیکنان تیم‌های پایه‌ای‌اش سرمایه‌گذاری کند بدون شک کیفیت فنی لیگ نیز دست‌خوش تغییر خواهد شد. اما به نظر من در لیگ جدید نیز ما باز هم نمی‌توانیم شاهد این تغییرات باشیم و بازیکنان و مربیان مانند چرخه‌ای مدون شده از یک تیم به تیم دیگر می‌روند و تنها تعداد محدودی لژیونر به بعضی از تیم‌ها اضافه می‌شوند. شاید همین موضوع یکی از مسائل مهمی باشد که لیگ دهم را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد، از طرف دیگر اگر قرار باشد به مدعیان این دوره بپردازیم به عقیده من باز هم تیم‌های سپاهان، ذوب‌آهن، پرسپولیس، استقلال و استیل‌آذین می‌توانند حرفی برای گفتن داشته باشند و این مساله باز هم به همان نحوه خرید بازیکن و ترکیب اصلی آنها بازمی‌گردد. تیم‌هایی که در این لیگ سرمایه‌گذاری بیشتری کرده و مهره‌های بهتری را خریداری کرده‌اند می‌توان در زمره مدعیان قرار داد. البته باید اضافه کرد که تنها یک روز از آغاز لیگ دهم می‌گذرد و ما هنوز نمی‌توانیم پیش‌بینی قابل توجهی داشته باشیم. تا زمانی که مدیران باشگاه‌ها با مدیریت درست مالی ساختارهای تیم‌هایشان را تغییر ندهند نمی‌توان امیدوار بود لیگ متفاوتی داشته باشیم، با اینکه بازی‌ها در روز اول بدون مساوی به پایان رسید ولی عقیده دارم چهره اصلی تیم‌ها از هفته دوم و سوم مشخص می‌شود. نکته دیگری که می‌توان درباره تغییرات جدید در لیگ دهم به آن اشاره کرد قوانینی است که با عنوان منشور اخلاقی می‌تواند دست دلال‌ها و واسطه‌ها را از فوتبال کوتاه کند. اگر قرار باشد به منشور اخلاقی و ضوابط آن درست عمل شود بدون شک فساد در فوتبال ما که سال‌هاست ریشه دوانده از بین خواهد رفت. البته این موضوع نمی‌تواند به کیفیت فوتبال کمک کند ولی می‌توان امیدوار بود که حاشیه‌ها از فوتبال محو شود. به هر صورت هنوز پیش‌بینی درباره لیگ خیلی کار عاقلانه‌ای نیست و باید عنوان کرد تا زمانی که فوتبال ما درهایش را روی جوانان و نوجوانان باز نکند هرگز نمی‌توانیم لیگ مثمرثمری داشته باشیم. یک لیگ قوی و مستحکم می‌تواند پشتوانه مناسبی برای تیم ملی‌مان باشد.»

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی