پیش به سوی آزادی


فیروز نجومی


• محرومیت از آزادی برای ما ایرانیان به یک بیماری علاج ناپذیر تبدیل شده است. دردی شده است که درمانی تاکنون برای آن نیافته ایم. از کمبود آن رنج زیاد میکشیم. اما زندگی را به پیش میبریم. بیماری محرومیت از آزادی، مثل سرطان کشنده نیست. از درون منفجر نمیشود که زندگی را متلاشی و نابود سازد. از آن نوع بیماری هاست که با آن خو میگیریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۹ -  ٨ اوت ۲۰۱۰


محرومیت از آزادی برای ما ایرانیان به یک بیماری علاج ناپذیر تبدیل شده است. دردی شده است که درمانی تاکنون برای آن نیافته ایم. از کمبود آن رنج زیاد میکشیم. اما زندگی را به پیش میبریم. بیماری محرومیت از آزادی، مثل سرطان کشنده نیست. از درون منفجر نمیشود که زندگی را متلاشی و نابود سازد. از آن نوع بیماری هاست که با آن خو میگیریم. ناآزادی به امری عادی تبدیل میشود. دردش را احساس نمیکنیم. هر از گاهی وقتی شرایط را مناسب حال میابیم، بر میخیزیم. به غرش و خروش میپردازیم. مشت ها را گره میکنیم و دهان به اعتراض میگشائیم. مشت محکم تری بر سرمان فرود میآید. اسیر شده و به زندان کشانده میشویم. تحقیر و توهین، بازجویی و بازپرسی، شلاق و شکنجه ادامه می یابد تا بشکنیم و توبه نامه امضا کنیم.

اما از کجا معلوم که ما مسلمانان ایرانی از بیماری محرومیت از آزادی رنج میبریم؟ اگر مدعی هستیم که دیکتاتوری پهلوی را بر ما تحمیل کرده اند و دست خارجی آنان را بر تخت پادشاهی نشانده است- بگذریم که کودتای ۲٨ مرداد با فتوای آیت الله بهبهانی شکل گرفت- نمیتوانیم بگوئیم که دیکتاتوری دین، برنامه ای ساخته و پرداخته ی دست استعمار و امپریالیسم بوده است. توده های مردم بجای خود، انقلابیون چپ، مارکسیست های خدا ناشناس، امام خمینی را رهبری مستقل و ضد امپریالیسم بشمار میآوردند و لاجرم وحدت با وی و حمایت از او قابل توجیه بود علیرغم اصل و اصول و باور به ارزشهای متضاد و متخاصم. دانشجویان دانشگاه ها پیش از بوقوع پیوستن انقلاب ۵۷، به ورود دین در مبارزات ضد شاهی خوشآمد گفته و دروازه دانشگاه را بروی دینمدار ان دانشگاهی و حوزه ای از جمله دکتر شریعتی و آیت الله مطهری، گشوده بودند. خوشآمد گویی دانشجویان به دین، برپا داشتن بساط منبر و مهر آب را در قلب دژ مستحکم مقاومت در برابر استبداد و خود کامگی فراهم آورد. منبر خطبه و موعظه نماد و تجسم پیروزی دین بر علم و دانش و یا سلطه ی تاریکی بر روشنایی و بینایی، گردید. از این قلعه ی رفیع است که هر جمعه ولایت اعلام میکند که ادامه ی امامت است و رسالت و شعبه ای از حکومت الله. که ولایت، تاریخ را به مسیر اصلی، یعنی "راه مستقیم" و بسوی الله باز میگرداند.

بعبارت دیگر، آنچه در سی سال گذشته در جامعه ایران بوقوع پیوسته است شاهد گریز ما ایرانیان از آزادی بوده است ئه عشق و دلبستگی ما به آن. آیا میتوان به سوی آزادی شتافت اما استبداد را در آغوش کشید؟ چگونه چنین اشتباهی رخ داده است؟ مسلم است که تحقق آزادی در صدر برنامه های هیچ یک از گروهای مخالف قرار نداشت. کسب آزادی در برابر مسائل مبرم سیاسی، بویژه مبارزه ضد امپریالیستی اصلا مسئله ای نبود. آزادی در نظر چپ یک مفهوم بورژوازی است و مسئله ی نظام سرمایه داری، مبادله ی کالا، رقابت و بهره ور ی در بازار است. که انقلابیون در مرحله ی اول وظیفه داشتند که به سلطه ی نیروی خارجی و نفوذ آن پایان ببخشند، نه ایرانیان را از یوغ احکام الهی آزاد گرداند. این گفتمان انقلابی البته بزودی در انحصار حکومت دین درآمد. چه چیز ی بهتر از گفتمانی که توجه را از استعمار درونی برگیرد و پوششی برای ستیز و خصومت دین با عقل و خرد انسانی، استقلال و اراده ی آزاد، فراهم آورد؟

چه خوب نیز پنجه در پنجه ی امپریالیسم افکندیم. بیرون راندن انقلابیون ضد امپریالیست و نیروهای لیبرال و دموکرات از میدان مبارزه، با گروگان گیری آمریکایی ها آغاز گردید. بعد در زیر پوشش هشت سال جنگ، چه کشتارها و قتل عام ها که در زندان ها که از انقلابیون چپ و مجاهدین پر شده بودند، براه نیانداختند. در همین رابطه مردم ایران بطور روز افزونی از ابتدائی ترین آزادی های انسانی خود، از جمله آزادی گزینش، محروم گردیدند و آنرا پذیرفتند. پرچم مبارزه ضد امپریایستی ای را که رژیم دین از انقلابیون ربوده بوده هنوز همچنان بر افرشته نگاه داشته است. چندی ست که در واقع دور جدیدی از در گیری با قدرتهای جهانی را آغاز نموده است. یعنی که رژیم دین هنوز برای سرکوب و تداوم تاریکی در درون، به تنش با بیرون میافزید. طبیعی ست که غرش و خروش مردم را پس از انتخابات ۲۲ خرداد ٨٨، رژیم دین «فتنه» ای فلمداد کند که بدست آمریکا و انگلیس و صیهونیست ها برنامه ریزی شده بوده است. یکی از دست آورده های مهم جنبش سبز آن بوده است که نشان داد که رژیمی که در برابر قدرتهای جهانی قد بر افراشته است و عزم آن دارد که گریبان خلق های ستمکش را از دست ستمگران و مستکبران رهایی بخشد، سلطه ی تاریکی و خفقان و خاموشی را در درون گسترده است و کوچکترین تره ای هم برای آزادی و حق و حقوق انسانی خورد نمیکند.

با این وجود پس از گذشت بیش از سی سال از سلطه ی حکومت دین، گفتمانهای حمهوریت و مشروطیت و اصلاح طلبی و سکولاریسم، گفتمان غالب است نه گفتمان آزادی. چرا که گفتمان آزادی، تنها میتواند گفتمانی باشد دین ستیز. چرا که دین خصم آشتی ناپذیر آزادی ست حتی صدها مرتبه شدیدتر از هر نیروی امپریالیستی. هم اکنون هیچ جامعه ی استعمار زده ای را نمیتوان سیه روز تر و تیره بخت تر از کشور ایران در جهان یافت. حکومت اسلامی البته که خود را یکی از آزادترین جوامع بر روی زمین میداند. و برآن است که بهترین نوع آزادی را به مردم ایران اهدا نموده است. چرا که دین اسلام تنها میتواند آنچه بهترین است برای بشر،ارائه دهد. آزادی در اطاعت و عبودیت البته که ارمغان حکومت دین است. این نوع آزادی است که بر سراسر زندگی ما ایرانیان سلطه افکنده است. ما زمانی میتوانیم بر خود نام بشر و انسان بگذاریم که تنها از این نوع آزادی بهره بر گیریم. چرا که اسلام ما را از هرگونه نیازی به آزادی رها ساخته است. زیرا که حقایق نهایی و غائی را از جمله «بجز الله هیچکس نیست» بر ما آشکار ساخته است. الله همه دانستنی ها، هر آنچه که بشر در آینده های دور خواهد دانست، رمز و راز همه معضلات و معماهای هستی و نیستی را از طریق فرشته ی پر عظمت ش، جبرئیل بر محمد نازل و در کتابی بنام قرآن مدون نموده است. اگر چه الله همه چیز را هر آنچه که برای بشر از آغاز تا پایان لازم است، آشکار ساخته است. با این وجود بشر را آزاد گذارده و به او عقل و خرد اهدا نموده است که الله را بجویند، عظمت و شکوه، حکمت و تدبیر، عقل و خرد او را شناسایی کنند و بفهمند. علوم فقهی و فلسفی و ادبیات ما سراسر بیانگر این جستجو است. یعنی که آئینه آزادی در اطاعت است و عبودیت. این نوع آزادی را ایزایا برلین، اندیشمند و منتقد نظام کمونیستی و فاشیستی،" آزادی مثبت " می نامد.

بدرستی روشن نیست که جنبش های مختلف از جمهوریت خواهی گرفته تا جنبش سبز و اصلاح طلبی در برابر آزادی اطاعت و عبودیت و یا آزادی مثبت که اساسا و عمیقا از یک گفتمان دینی بر میخیزد، چه نوع آزادی ارائه میدهند؟ چگونه میخواهند مردم ایران را از اسارت و بندگی نجات دهند؟ چگونه میخواهند نظام آزادی مثبت بر اساس اطاعت و عبودیت را بر اندازند و آنچه برلین "آزادی منفی" مینامد بر جای آن بنشانند. در سی سالی که گذشته است ما خود بزرگترین موانع را بر مسیر تحقق آزادی بمعنای منفی آن و یا آزادی نقد و نفی، آزادی اراده و آزادی گزینش، برپا ساخته و به برقراری و تحکیم گفتمان اطاعت و عبودیت امداد رسانده ایم. زیرا برغم آگاهی به ماهیت دینی آن، نفی و نقد آنرا برای کسب قدرت سیاسی خطرناک و ماجرا جویانه بر رسی نموده ایم. باین دلیل از کنار نماد اطاعت و عبودیت، همچون نمازهای جماعت جمعه که در سراسر کشور بر قرار میگردد، میگذریم بدون آنکه آنرا مسئول اسارت خود بدانیم. یا اینکه به حجاب که یکی دیگر از نمادهای نظام اطاعت و عبودیت است، تن میدهیم بدون آنکه احساس کنیم از انسانیت ما کاهیده شده است.

مسلم است که نمیتوان غل و زنجیر آزادی اطاعت و عبودیت را از دست و پا و گردن خویش برگیریم، در حالیکه خود هنوز اسیر تعصب و غیرت هستیم و حدیث و سنّت. در بند کتاب مقدس هستیم و رسالت و امامت. در بیشتر مواقع خود مظهر آنیم و خود خواهان اطاعت و عبودیت هستیم. این عنصری است که در ما نهاده شده است و خود از آن بی خبریم. روشن است تا خود را آزاد نسازیم، نمیتوانیم آزادی را ارج نهیم. ما مسلمانان در واقع از آزادی بیم و هراس در دل داریم. چرا که همیشه باین معنا ست که هر کس، هرچه خواهد و هرچه تواند. که خود سبب انحطاط است و تباهی. از آزادی فساد بر میخیزد. افسار نفس را از قید و بند های اخلاقی می گسلد. بی بند و باری و لذت طلبی ببار میآورد. هراس ما از آزادی از تعصب نسبت به آئینی سر چشمه میگیرد که در درون ما هنگامیکه نا آگاه از خود و پیرامون خود بوده ایم، نهاده شده است. از آن می گریزیم بآن دلیل که آزادی را با گریز از مسئولیت یکی میدانیم. حال آنکه تنها آن کس که آزاد است مسئول است. بی دلیل نیست که در رژیم دین هیچ کس مسئول نیست. آیا تا کنون شنیده اید که اشتباهی در اداره امور سیاسی، اقتصادی، دیپلماسی بوقوع پیوسته باشد و مسئولان آن را شناسایی نمایند؟ آیا تا کنون کسی مسئولیت قتل عام های مکرر را از بدو حکومت دین بعهده گرفته است؟ هنوز آقای موسوی، نخست وزیر کشور در زمان قتل عام زندانیان در سالهای ۶۶-۶۷، اظهار بی اطلاعی میکند. نه خود را مسئول میداند و نه مقام و منصب دیگری را. مسئول، تمام آنهایی هستند که سرشان بر دار رفته است و میرود و در زندانهای مجرد و زیر شلاق و شکنجه اعتراف به خیانت و جنایت میکنند. و آنهایی که آزادند و دست به هر جنایت و خیانتی میزنند هرگز مسئول نیستند. آزادی در اطاعت و عبودیت، فرهنگ خدعه و نیرنگ، فریب و ریاکاری، تملق گویی و چاپلوسی، رشوه دهی و رشوه گیری را پرورش میدهد. چرا که سود و منفعت در آن است که خود را چیزی نشان دهی که نیستی. تنها در آزادی است که میتوانی باشی آنچه هستی. پس پیش بسوی آزادی.

فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com