سه استراتژی برای برقراری دمکراسی پایدار
و تحلیل ریسک هر استراتژی


آرش سلیم


• در این نوشتار تلاش شده است رخدادهای ممکن پیش روی جنبش مردم به تصویر کشیده شود. شاید بتوان با تجسم بهتر آینده به تفاهمی گسترده تر در سطح ملی دست یافت. در اینجا درباره سه سناریوی سرنگونی، تغییر مرحله ای و بی ثباتی بحث خواهد شد. این سه سناریو خود می تواند نشانگر سه استراتژی عمده مطرح بین کنشگران سیاسی نیز باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ مرداد ۱٣٨۹ -  ۱۱ اوت ۲۰۱۰



در راستای گفتمان ملی برای آینده ایران، و ادامه جنبش آزادیخواهانه مردم ایران برای برقراری دمکراسی پایدار؛ در این نوشتار تلاش شده است رخدادهای ممکن پیش رو به تصویر کشیده شود. شاید بتوان با تجسم بهتر آینده به تفاهمی گسترده تر در سطح ملی دست یافت.

درباره سه سناریوی زیر بحث خواهد شد. این سه سناریو خود می تواند نشانگر سه استراتژی عمده مطرح بین کنشگران سیاسی نیز باشد:

یک- سرنگونی
دو- «تغییر» مرحله ای
سه- بی ثباتی

در هر سه سناریو هدف غایی مشترک فرض شده است که همان برقراری «دمکراسی پایدار» در ایران می باشد. به عبارت دیگر برقراری حاکمیت مطلق مردم ایران بر سرنوشت خود که از طریق انتخابات آزاد اعمال می شود. در این دمکراسی کلیه آزادی ها و حقوق تک تک شهروندان طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن تضمین و تامین شده است.

در تصویر زیر رخدادهای ممکن و حالت های گوناگون قدرت مردم با دایره نشان داده شده است. پیکان ها احتمال گذار از یک حالت به حالت دیگر و یا گذر از یک رخداد به رخداد دیگر را نشان می دهند. هر پیکان خط چین احتمال کمتر را در مقایسه با پیکان یا پیکان های پر برآمده از همان دایره را نشان می دهد.

برای مثال در تصویر زیر وضعیت فعلی جنبش مردم (مرداد ٨۹) با دایره A و حالت مطلوب و هدف نهایی دمکراسی پایدار با دایره E نشان داده شده است. لازم به یادآوری است که زمان عبور از یک مرحله به مرحله دیگر ثابت نیست (رندم است) و به عوامل زیادی بستگی دارد.. شاید برای رسیدن به دمکراسی پایدار بتوان زمان متوسط ۱۵ سال را تخمین زد. برای رسیدن به انتخابات آزاد شاید زمان متوسط ٣ سال تخمین بدی نباشد. این تخمین فقط برای تجسم بهتر است و هیچ مبنای محاسباتی ندارد. تعریف هر حرف (دایره) در تصویر آمده است.

شرح استراتژی ها در مدل (تصویر)

حال بیایید به شکل نگاهی کنیم و ببینیم هر استراتژی را چگونه نشان داده است:

استراتژی سرنگونی، اول باید رژیم را سرنگون (S) کرد و پس از سرنگونی با رفراندم یا انتخابات آزاد (مثلا تشکیل مجلس موسسان) تکلیف حاکمیت ملت را روشن کرد (D) . در فاصله بین سرنگونی تا تشکیل نهادهای دائمی، احتمالا یک دولت موقت سرکار خواهد آمد. این دولت موقت در خوشبینانه ترین حالت توسط نهادی منصوب خواهد شد که توسط اپوزیسیون پیش از سرنگونی شکل گرفته است.

استراتژی «تغییر» مرحله ای، جنبش سبز قبل از رسیدن به توازن قوا با حاکمیت برای تحمیل انتخابات آزاد(D)؛ با توجه به موازنه موجود قدرت در زمان مقتضی، ممکن است در سه مرحله با حاکمیت وارد تعامل شود.

سه دایره M۱ و M۲ و    M٣سه سطح از قدرت مردم را به شرح زیر نشان می دهد:

M۱: قدرت مردم به حدی رسیده است که حاکمیت مجبور شده است با رهبران جنبش سبز به تعامل بپردازد. این تعامل ممکن است غیر علنی باشد.

M۲: قدرت مردم به حدی رسیده است که حاکمیت مجبور شده است به انتخاباتی نسبتا آزاد تن در دهد. به عبارت دیگر تن به انتخاباتی بدهد که کلیه (بیشتر) گروه ها و شخصیت های داخل کشور می توانند در آن شرکت کنند.

M٣: قدرت مردم به حدی رسیده است که نهادهای انتخابی موجود در داخل کشور می توانند برای تغییر قانون اساسی موجود اقدام کنند و بازگشت بدون دغدغه تک تک ایرانیان خارج کشور را تضمین و تامین کنند.

بدیهی است وقتی از قدرت مردم صحبت می کنیم، مجموع قدرت تمامی مردم ایران است چه در داخل و چه در خارج. قدرتی که تشکیلات و سازماندهی دارد و می تواند با انواع حرکت های مسالمت آمیز مدنی مانند اعتصابات، تظاهرات، اعتراضات، ... به رژیم فشار وارد کند و آن را فلج کند. نقش هموطنان خارج کشور می تواند مکمل باشد در مجامع بین المللی و فشارهای دولت های خارجی به حاکمیت.

استراتژی بی ثباتی، با روند انحطاطی موجود در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، ... (و حمله احتمالی خارجی) اگر کاری صورت نگیرد، بی تردید دستگاه اداری کشور فرو خواهد پاشید و کشور بی ثبات خواهد شد (X). در این حالت ممکن است کودتای نظامی اتفاق بیفتد (Z) یا احتمال دارد کشور به هرج و مرج و جنگ داخلی کشده شود (XX). این سناریو در گروه هایی از اپوزیسیون و رگه هایی از عناصر تجزیه طلب طرفدارانی دارد. کسانی که فکر می کنند باید الان ساکت بود و هنگامی که رژیم با بحران عمیق دست به گریبان شد به پاخاست. این سناریو ایده آل بسیاری از کشورهای منطقه هم هست. ایرانی، چون عراق و افغانستان غرقه در خون جنگ و برادرکشی، که نتواند به این زودی ها در منطقه به عنوان یک قدرت سری بلند کند.


تحلیل ریسک در سه سناریو

سرنگونی

با توجه به وضیعت فعلی جنبش و سرکوبگری رژیم، احتمال این که اپوزیسون هوادار سرنگونی بتواند بزودی کاری کند بسیار کم است. حتی اگر فرض کنیم حمله خارجی اتفاق بیفتد و به اپوزیسون برنداز کمک کند؛ با توجه به چند دستگی و دشمنی و کینه بین چند جریان اصلی هوادار این استراتژی، احتمال این که از A به X سقوط کنیم بیشتر است در مقایسه با سرنگون شدن رژیم (S) . یعنی می افتیم در دام هواداران استراتژی سه (بی ثباتی). فراموش نشود طرفداران این سناریو کم نیستند. علاوه بر بخشی از تجزیه طلبان و هواداران گروه های سرکوب شده، متاسفانه کم نیستند شهروندان عادی هم که چشم به یک ناجی خارجی دوخته اند. شهروندانی که نه تنها هیچ امیدی به آینده ندارند، بلکه بیش از سی سال است حتی زندگی روزمره شان، با انواع آزارها و تحقیرهای عوامل حاکمیت، به کامشان چون زهر تلخ شده است. آن ها به این نتیجه رسیده اند که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و هیچ سناریوی دیگری زندگانی شان را بیش از این ظلمانی و جهنمی نمی کند. حال بگذریم که تجربه دخالت نظامی در کشورهای همسایه هیچ نکته مثبتی در جهت دفاع از حمله نظامی ارائه نمی دهد. می توان گفت اگر کشورهای حمله کننده قبل از حمله قادر بودند پیش بینی کنند که جنگ این چنین چندین سال طول خواهد کشید، بعید بود حمله ای صورت گیرد.

با توجه به وضعیت کنونی اپوزیسیون برانداز اگر حمله خارجی صورت نگیرد، بعید است این اپوزیسیون بتواند درکمتر از سه سال اقدامی کند. بنابراین با توجه به روند قهقرا و زوال اداره کشور در تمامی عرصه ها، احتمال فروپاشی کشور تا سه سال آینده بسیار زیادتر است. یعنی باز هم احتمال سناریوی بی ثباتی بیشتر است در مقایسه با سرنگونی.

حال بیایید فرض کنیم همه چیز به خوبی پیش رود و اپوزیسیون هوادار سرنگونی بتواند، قبل از فروپاشی، رژیم را سرنگون کند. آیا سرنگونی معادل رسیدن به انتخابات آزاد است (D)؟ آیا صد در صد مطمئن هستند که پس از سرنگونی می توان انتخابات آزاد برگزار کرد و حوادث پیش بینی نشده کشور را به طوفان بی ثباتی نمی کشاند؟ برای نشان دادن این احتمال، در شکل بالا می بایست از نقطه S یک بردار هم به نقطه X کشیده می شد. به عبارت دیگر احتمال بی ثباتی پس از سرنگونی هم در شکل نشان داده می شد. اینجا برای این که خیلی بدبین نباشیم این اتصال کشیده نشده است.


«تغییر» مرحله ای

در هر دو استراتژی سرنگونی و «تغییر» مسالمت آمیز مرحله ای، برای این که کاری صورت گیرد باید موازنه قوا در برابر حاکمیت به نفع مردم باشد. یعنی قدرت مردم بیشتر از حاکمیت باشد که بتوان یا رژیم را سرنگون کرد یا برای پذیرش بخشی یا تمام خواسته های مردم تحت فشار گذاشت. به عبارت دیگر در هر لحظه زمانی آینده، آن چه که می توان بر رژیم تحمیل کرد تابعی از متغییر موازنه قواست نه آن چه هدف نهایی ما است. با این حساب برای سرنگونی (S) نیروی بیشتری لازم است در مقایسه با نیروی لازم برای رسیدن به بخشی از خواسته ها در مراحل اولیه استراتژی «تغییر» مرحله ای (M۱ یا M۲) . همچنین برای سرنگونی که نیروی بیشتری لازم دارد، افراد کمتری حاضر به شرکت عملی در آن هستند. اما تغییرات مرحله ای مسالمت آمیز که نیروی کمتری لازم دارد، برعکس استراتژی یک، پتانسیل جذب افراد بیشتری را نیز دارد.

البته استدلال برخی این است که بنا به ماهیت رژیم همان نیرویی که برای سرنگونی لازم است برای گرفتن یک امتیاز کوچک از رژیم هم لازم است. این استدلال از این منظر درست است. به همین دلیل هم هست که می گوییم در استراتژی دو رسیدن به نقطه M۱ چالش بزرگ است.

اما نباید فراموش کرد که همزمان با قوی تر شدن جنبش باید «مقاومت در برابر تغییر» را هم کمتر کرد. خودتان را بگذارید جای طرفداران رژیم و یا افراد خنثایی که به هر حال با اتکا به درآمد جاری که دارند زندگی خود را می چرخانند. اگر نیروهای حاکمیت ببینند بی آینده نیستند و در آینده می توانند در یک جامعه دمکراتیک حرف خود ر ا بزنند و حق کاندید شدن و انتخاب کردن دارند، بی تردید مقاومت کمتری در برابر تغییر بروز خواهند داد. آن هایی هم که محافظه کارند و فقط از جنبه معیشتی نگران هستند، در هر مرحله استراتژی دو اطمینان بیشتری به روند تغییرات پیدا خواهند کرد. خواهند پذیرفت که چه بسا آینده بهتری هم در انتظارشان خواهد بود.

بنابراین در رسیدن به نقطه M۱   اگر همان مقدار نیرو لازم باشد که برای سرنگونی لازم است، چون مقاومت در برابر تغییرات مرحله ای کمتر است، مقدار موازنه مثبت قوا به نفع مردم بیشتر خواهد شد.

همانطور که گفته شد در استراتژی دو رسیدن به نقطه M۱ چالش بزرگ است. یعنی نقطه ای که حاکمیت از یک طرف خیلی ضعیف شود و جنبش از طرف دیگر آن قدر نیرومند شود که حاکمیت را مجبور به تعامل کند (حتی اگر امتیازی ندهد). سابقه حاکمیت و شکست اخلاقی که جنبش سبز به رژیم داده است، احتمال تعامل حاکمیت را بسیار کم می کند. تا جایی که می توان گفت این حاکمیت حاضر است به غرب امتیاز بدهد ولی با جنبش حتی گفتگو نکند. اگر جنبش بتواند به نقطه M۱ برسد به احتمال زیاد به نقطه M۲ و M٣ هم خواهد رسید. اینجاست که جنبش باید برای رسیدن به نقطه حیاتی و تعیین کننده M۱، در سه جبهه کار خلاق و پی گیر انجام دهد:

۱. سیاست خارجی فعال و مذاکره با غرب و قانع کردن آن ها به این که تنها برقراری دمکراسی در ایران است که می تواند صلح به منطقه و بلکه به جهان بیاورد. بدیهی است بار این رسالت بیشتر بر دوش هموطنان خارج از کشور خواهد بود.
۲. اطمینان دادن رهبران جنبش به احزاب و گروه های خارج از جنبش سبز مبنی بر این که در هدف برقراری دمکراسی پایدار در ایران راسخند.
٣. گفتگوی فراگیر ملی در باره ریسک حمله خارجی و بی ثباتی در کشور و نقشی که جنبش سبز می تواند در پیشگیری از وقوع بی ثباتی داشته باشد.


در استراتژی تغییرات مرحله ای، بزرگترین ریسک به مراحلB و C برمیگردد. یعنی در B جنبش فریب حاکمیت را بخورد و بدون هیچ دستاوردی به همین حالت فعلی یا بدتر برگردیم. نقطه C علاوه بر نگرانی طرفداران استراتژی سرنگونی، نگرانی تحول خواهان هوادار استراتژی دو هم می باشد. ریسک این که در نقطه C بخشی از اصلاح طلبان از بقیه جدا شوند و راه را تا هدف تعریف شده رسیدن به دمکراسی پایدار ادامه ندهند زیاد است. یعنی جمهوری اسلامی برگردد به حالت قبل از ۲۲ خرداد ٨٨ و دولت بین اصولگرایان و اصلاح طلبان دست به دست گردد.

البته رهبران جنبش بارها به طور ضمنی بر لزوم تغییر قانون اساسی در زمانی که مردم قدرت داشته باشند تاکید کرده اند. همچنین بر تنوع و تکثر و هدف نهایی که برقراری دمکراسی است بارها در بیانیه های آقای موسوی تاکید شده است. می توان از آن ها و احزاب اصلاح طلب خواست اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن را بپذیرند و از بابت حقوق شهروندی به مردم اطمینان دهند. واقعیت این است که دیگر نباید گول گزاره های مشروط را خورد و هر گزاره را چون قانون اساسی فعلی مشروط کرد به اسلام. چرا که یک اسلام وجود ندارد و در نهایت همه چیز می افتد در دست اسلام مقتدر و جبار حاکم!

اما بدیهی است که به لحاظ تاکتیکی باید برای همه قابل قبول باشد که در مراحلB و C که هنوز قدرت در دست مردم نیست رهبران جنبش سبز نمی توانند بر ضد قانون اساسی بطور علنی اظهار نظر عمومی کنند. این معضل می تواند بین احزاب اصلاح طلب و کنگره ملی موقت که در خارج تشکیل خواهد شد غیر علنی حل و فصل شود و مورد توافق قرار گیرد.


بی ثباتی

حاصل بی ثباتی (X) به احتمال زیاد یا کودتای نظامی خواهد بود یا هرج و مرج داخلی. کودتای نظامی هم نمی تواند ما را به هیچکدام از مراحلB یا C یا D برساند. یا به هرج و مرج و جنگ داخلی (XX) کشیده خواهیم شد یا در بهترین حالت وضعیت فعلی.


نتیجه

می توان روی مدل بالا محاسبات دقیق تری انجام داد و برای سه استراتژی با فرض احتمال های گوناگون از یک رخداد به رخداد دیگر تحلیل عددی دقیق تری انجام داد. اما با تحلیل کیفی ارائه شده در این یادداشت، باور نگارنده این است که در استراتژی تغییر مرحله ای هم هدف دست یافتنی تر است و هم ریسک و هزینه رسیدن به هدف کمتر است. افت ظهور خیابانی یا کمی جنبش و جدال های کنونی در داخل جنبش در این مرحله طبیعی است. دوباره اوج خواهد گرفت. اما فراموش نکنیم که رژیم هم از منظر اخلاقی (مشروعیت) و هم به لحاظ یک پارچگی و هم اقتصادی ضعیف شده و ضعیف تر هم خواهد شد که به نفع جنبش است. لشکر بیکران کم کم ظهور پر رنگ تری خواهد داشت. اما قبل از فاجعه بی ثباتی در کشور، جنبش می بایست کاری کند. «اتحاد در عمل» همه ایرانیان بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و پذیرش داوری صندوق های رای در آینده، می تواند ما را به موازنه قدرت با حاکمیت برساند. وطن دوستان ایرانی چه آن هایی که به استراتژی یک و چه آن هایی که به استراتژی دو باور دارند باید برای جلوگیری از سناریو سه کاری کنند وگرنه تاریخ ما را نخواهد بخشید. آن هایی که در کمپ استراتژی یک هستند و نگران سازش و هدر رفتن خون جان باختگان راه آزادی، باید توجه کنند که با مدیریت ریسک سازش احتمالی در کمپ اصلاح طلبان، هر پیشرفت احتمالی مرحله ای به نفع آن ها خواهد بود. چیزی از دست نمی دهند. شکیبا باشند و منافع ملی را مقدم بر تحلیل های گروهی خود بدانند.

۲۰ مرداد ۱٣٨۹