رشد صادرات سالار- فیل در اتاق
دکتر توماس پیلی
- مترجم: احمد سیف
•
وقتی هزینه های مصرفی کاهش یابد، اقتصاد امریکا به دست انداز می افتد و بعید نیست حتی به رکود مبتلا شود. واردات کاهش خواهد یافت، پی آمدش برکشورهای نو ظهور بسیار جدی تر است چون صادرات شان سقوط خواهد کرد. در جهت مالی قضایا، مازاد تجارتی کشورهای نوظهور کم می شود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱ خرداد ۱٣٨۵ -
۲۲ می ۲۰۰۶
روانشناسان وقتی به پدیده « فیل در اتاق» اشاره می کنند منظورشان این است که درباره همه چیز صحبت می شود به غیر از عمده ترین مقوله. من اخیرا- ۱۰ ژانویه ۲۰۰۶ در یک کنفرانس درواشنگتن شرکت کرده ام که برای بررسی احتمال بحران مالی در کشورهای درحال توسعه از سوی موسسه معتبر اقتصاد بین الملل برگزار شده بود. درتمام طول صبح، فیل به آرامی در اتاق نشسته و قهوه می نوشید.
متخصصان گیج شده بودند که چرا با وجود افزایش نرخ بهره و میزان کسری بی سابقه تجارتی امریکا، بازارهای مالی هم چنان آرام اند. تفاوت نرخ بهره امریکا و نرخ بهره در بازارهای نوظهور هیچ گاه به این کمی نبودولی میزان سرمایه گذاری مستقیم خارجی هم چنان به این کشورها سرریز می شود. این تصویر دلچسب با اشاره به تغییرات دائمی در سیاست ها توضیح داده می شد. کشورهای نوظهورشرایط اقتصاد کلان خودرابهبود بخشیده، مازادتجارتی دارند، از افزایش هزینه ها در دوران رونق اجتناب کرده، وبا استمهال برای قرض های خارجی خود، وضعیت مالبه عمومی را بهتر کرده، میزان بدهی به ارز را کاهش داده و با نرخ بهره کمتر این قرض ها را تامین مالی می کنند.
البته این وضعیت دلچسب دلیل دیگری هم دارد. آن علت دیگر، رشد صادرات سالار است که به واقع نام این فیل است. در باره رشد صادرات سالارچه می توان گفت؟ کشورهای نوظهور محصولات صنعتی به امریکا صادر می کنند، و به ازایش اعتبار مالی بر علیه امریکا به دست می آورند. این صادرات،مازاد قابل توجه ایجاد می کند و بهبود مالیه عمومی را تامین مالی می کند. بعلاوه، کشورهای نوظهور ازجریان عظیم تر سرمایه گذاری مستقیم خارجی بهره مند می شوند چون شرکت های فراملیتی برای ایجاد سکوهای تولید برای صادرات به این سرمایه گذاری ها علاقمندند تا از کار ارزان و نرخ ارزی که کمتر از واقعیت است استفاده کنند.
سوی دیگر این مبادله این است که امریکا محصولات مصرفی ارزان به مقدار خیلی زیاد به دست می آورد.. هم چنین کسری تراز تجارتی پیدا می کند که بانک های امریکائی با تولید ودیعه های دلاری به نفع این کشورها این کسری را تامین مالی می کنند. تا آن جا که این کشورهای از این ودیعه ها برای تامین مالی بدهی امریکا استفاده می کنند، این کار باعث کاهش نرخ بهره می شود و این برای بازار مستغلات امریکا خیلی هم خوب است. اگر آنها با استفاده از این ودیعه به خرید دارائی ها در امریکا دست بزنند، این کار باعث افزایش قیمت این دارائی ها شده و خانوارهای امریکائی را ثروتمند تر می کند. ولی مشکل در اینجاست که امریکا دارد اساس صنعتی خود را در این میان قربانی می کندچون بخشی از اساس تولیدی موجود و سرمایه گذاری های جدید در کشورهای حاشیه ای انجام می گیرد.
این ترکیب، نشان دهنده سلامت اقتصادی کشورهای نوظهور است. تا آن جا که امریکا به واردات ادامه می دهد، آنها می توانند به صادرات خویش ادامه بدهند. ولی سئوال ۶۴ میلیون دلاری این است که چه چیزی این فرایند را متوقف خواهد کرد و اگر متوقف شود، چه پیش خواهد آمد؟
یکی از عوامل بازدارنده این است که کشورهای خارجی درآمدهای خود را به دلار حفظ نکنند. اگر این چنین بشود، ارزش دلار سقوط خواهد کرد و قیمت محصولات وارداتی در امریکا افزایش می یابد و مصرف کنندگان امریکائی توان کمتری برای خرید خواهند داشت. ولی دولت های خارجی منفعتی در این کار ندارند. آنها که نمی خواهند مرغ تخم طلا گذار خود را به کشتن بدهند! بعلاوه، نرخ بهره ین و یورو از نرخ بهره دلار کمتر است.
عامل دوم این است که اگر بانک مرکزی امریکا نرخ بهره را به میزانی افزایش بدهد که باعث توقف رشد قیمت مستغلات شده و باعت کاهش قیمت آنها در امریکا بشود. این باعث می شود که خانوارهای احساس ثروتمندی کمتری می کنند واحتمالا اقتصاد امریکا وارد یک مرحله بحرانی ورکود می شود که باعث کاهش هزینه های مصرفی خواهد شد. اگر این گونه بشود، واردات به امریکا کاهش می یابد که به سرعت اثرش روی کشورهای نوظهور خود را نشان خواهد داد. این احتمال خیلی جدی است ولی می توان با درپیش گرفتن سیاست های مقتضی از آن اجتناب کرد.
عامل بازدارنده سوم این است که امریکائی ها مصرف خود را کاهش بدهند چون اندکی زیادی مقروض شده اند. یعنی بانک های محلی در امریکا شرایط وام دهی را محدودتر نمایند چون قیمت خانه در امریکا بطور حبابی بالا رفته و به اعبتار مالی خانوارها مظنون شوند و یا فکر کنند که سند خانه به عنوان یک وثیقه چندان معتبر نیست. در این صورت، جریان تامین مالی مصرف با قرض خشک می شودو در نتیجه، واردات به امریکا به شدت و سرعت کاهش خواهد یافت. این یک احتمال دیگر است با این تفاوت، که جلوگیری از آن چندان ساده نیست. بانک مرکزی بهای اعبتار را کنترل می کند ولی یک وام دهندو وام گیرنده محلی باید برسر این بها توافق کنند تا آن اعتبار به جریان بیفتد. حتی تمایل چینی ها به وام دادن به بانک های محلی امریکا نمی تواند جوابگوی این وضعیت باشد.
وقتی هزینه های مصرفی کاهش یابد، اقتصاد امریکا به دست انداز می افتد و بعید نیست حتی به رکود مبتلا شود. واردات کاهش خواهد یافت، پی آمدش برکشورهای نو ظهور بسیار جدی تر است چون صادرات شان سقوط خواهد کرد. در جهت مالی قضایا، مازاد تجارتی کشورهای نوظهور کم می شود. در بخش صنعتی هم، با مازاد ظرفیت تولیدی و بیکاری روبرو خواهیم شد. وجود ظرفیت مازاد، سرمایه گذاران خارجی را فراری می دهد، در حالی که افزایش بیکاری ریسک بی ثباتی سیاسی را افزایش می دهد. عمق و طول این کاهش و سقوط دیگر سئوال ۶۴ میلیون دلاری ماست. این بستگی دارد به میزان ظرفیت مازاد تولیدی، و به عمق بدهی زیادی خانوارهای امریکایئ. و این هم چنین بستگی دارد که آیا کشورهای نوظهور می توانند کاهش صادرات را با افزایش فروش در داخل جبران کنند یا خیر؟ ولی روی افزایش فروش در داخل حساب نکنید، چون سابقه این کشورهادر این مورد اصلا خوب نیست.
این نکات مارا بر می گرداند به همان نکته اول ما. چرا از رشد صادرات سالار حرف نمی زنند؟ دلیل اش این است که در واشنگتن، تجارت، موضوع خیلی حساسی است و بدون ربط دادن به بی ثباتی احتمالی مالی جهان، مقوله تجارت به اندازه کافی گرفتاری دارد. رشد صادرات سالار نشان می دهد که تجارت به واقع درشرایط کاملا برابر انجام نمی گیرد. یعنی انتقاد منتقدان تائید می شود که کشورها با دستکاری در نرخ ارز خود و با درپیش گرفتن سیاست های مرکانتلیستی به بخش صنعتی خود سوبسید می دهند. در ضمن، رشد صادرات سالار، هم چنین به این معناست که امریکا باتکیه بر الگوی رشد واردات سالاردارد بخش صنعتی خودرا قربانی می کند و به عنوان یک استراتژی رشد اقتصاد ملی دردراز مدت، این الگوی مقبولی نیست. با این حساب، چرا مردم فیل را نمی بینند؟ اگر از بیل کلینتون نقل کنم، « دنایل.. فقط نام رودخانه ای در مصر نیست"
توضیح مترجم: نویسنده با استفاده از شباهت صوتی denial و رودخانه نیل Nile دارد متلک می گوید. یا حداقل من این طوری می فهمم.
اصل مقاله را در
www.globalpolicy.org
بخوانید.
۱٣ ژانویه ۲۰۰۶
|