خواب آشفت‍ه ی نفت (۲)
بررسی کتاب "از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی"
نوشته محمدعلی موحد


رضا اغنمی


• مصدق، قبل از خواندن لایحه ی دفاعیه ی خود، پنج نسخه از آن را به جایگاه خبرنگاران پرت میکند. و بعد دفاعیات را شروع کرده و در اثبات کودتای نظامی بر علیه دولت قانونی خود میگوید: "...اگر کودتا نبود بر طبق کدام حکمی از مقامات صالحه دو وزیر و یک نماینده مجلس را در شمیران (در خانه های خود) دستگیر و مضروب نموده و از آن جا بدون لباس و کفش به سعدآباد و از سعدآباد به شهر آوردند…" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۲ می ۲۰۰۶


از کودتای ۲٨ مرداد تا سقوط زاهدی
محمدعلی موحد
تهران نوروز ۱٣٨۴
نشر کارنامه – ۵۴۵ صفحه
درفصل پنجم (سایه ی سهمگین سکوت)، نویسنده اشاره به مطلب جالبی دارد که قابل تآمل است.
"برخی از محققان غربی برآن اند که اتحاد شوروی پس از مرگ استالین مدتی گرفتار یک حالت بلا تکلیفی بود . از این رو درکودتای ایران نتوانست رهنمود روشنی به حزب توده بدهد . ازقول ویلیام راجر لویس مینویسد : به دنبال مرگ استالین یک دوره بی تصمیمی پیش آمد که روسها نتوانستند به کمونیستهای ایرانی کمک کنند. تشکیلات حزب توده را به حال خود رها کردند. و درمیان سایر چیزهائی که از خود به جاگذاشت یک بسته‍ی بزرگ محتوی تمبرِ پست بود که روی آنها هر "جمهوری ایران" زده شده بود و یادآور سرنوشت ایران در صورت دخالت اتحاد شوروی بود." ص ۱۴۶
بعد از کودتای ۲٨ مرداد و کشف شبکه‍ی نظامی حزب توده، در هیچیک از اسناد و مدارک حزب و سازمان نظامی، از چنین مدرکی حرف به میان نیامده است. حتا در کتابی که سپهبد محسن مبصر در سپتامبر ۱۹۹۶ درلندن به نام «پژوهش» منتشر کرد و به قول خودش با تمام دقتی که در تبیین اسناد به کار برده بود، هرکز صحبت کشف تمیر جمهوری ادعائی ویلیام راجرلویس را ندارد.. و با تسلطِ اطلاعاتی و اخلاقیات شخصی که نویسنده "پژوهش" داشت، بعید به نظر میرسد که چنین سند مهم از دستش دررفته باشد. گذشته از این در کتاب " پس از نیم قرن. راز کودتای ۲٨ مرداد. اثر با ارزش محمد جعفر محمدی { ازافسران حزب توده } که چند سال پیش در کلن توسط انتشارات فروغ منتشر گردید، به چنین سندی اشاره نشده است.. شاید جزو ابزار وحشت مقامات ایرانی، ضرورت ساماندهی چنین شایعه سازی ازطرف آمریکائیها درآن موقعیت الزام آور بوده است .

از فصل ششم تافصل نهم شرح دادگاه مصدق است.

نویسنده، جلسات دادرسی و نکات برجسته این محاکمه‍ی تاریخی را با دقت و کنجکاوی تعقیب میکند. با اطلاعات تازه ای که ازبایگانی ها بیرون کشیده و جمع آوری کرده است، خواننده را در جریان گردش کار آن دادگاه قرار میدهد. این چهار فصل که شامل شرح دادگاه دکتر مصدق و یارانش میباشد، از بهترین فصول کتاب است که گوشه هایی از تقابل دو اندیشه‍ی همیشه درجدال اجتماعی و تاریخی ایران را توضیح میدهد. از طرفی، ارتشی های خشک اندیش هستند با لباس رسمی که با اصول نظامیگری و اطاعت کورکورانه در مقام قضا تکیه زده اند، و طرف های مقابل، مردان قانون و رجال استخوان خرد کرده پایبند به باورهای ملی و تعهدات اجتماعی با ایمان و اراده ای قوی و استوار.
اسناد گواهی میدهد که حادثه برکناری دکتر مصدق، توطئه ای بیش نبوده است. فرمانی که در ۲۲ مرداد صادر شده و درآن عزل دکترمصدق از سمت نخست وزیری قید شده، در نیمه شب ۲۵ مرداد به دکتر مصدق ابلاغ میشود.
سرهنگ شاهقلی (وکیل مدافع سرتیپ ریاحی) ، تلویحا از حدود اختیارات شاه صحبت میکند تا میرسد به اصل مسئله. " اصولا مسئله این که آیا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق صدور چنین امری را داشته اند یا خیر دراین دادگاه مورد بحث نیست. زیرا کدام یک از دادرسان معظم مآموریت دارند که به حدود و حقوق اعلیحضرت همایونی رسیدگی کنند؟ ... سرهنگ شاهقلی به این نکته هم اشاره کرد که تاریخ عزل ۲۲ مرداد است ولی درآن تاریخ هنوز نخست وزیر هم امریه را ندیده بود ..." صص۷٣ – ۱۷۴.
چنانچه دربالا اشاره شد: فرمان عزل در روز ۲۲ مرداد صادر شده ولی درنیمه شب ۲۵ مرداد به دست دکتر مصدق میرسد و درست چند ساعت بعد شاه، بدون اطلاع از رامسر مستقیما به بغداد پرواز کرده و سپس به رم. میرود. مسافرت و خروج شاه از ایران، بدون اطلاع دولت در صبح ۲۵ مرداد به اطلاع مردم میرسد و روزنامه ها خبر فرار شاه را منتشر میکنند.

دردادگاه چه گذشت:

مصدق، قبل از خواندن لایحه‍ی دفاعیه‍ی خود، پنج نسخه از آن را به جایگاه خبرنگاران پرت میکند. و بعد دفاعیات را شروع کرده و در دراثبات کودتای نظامی برعلیه دولت قانونی خود میگوید:
" ... اگر کودتا نبود برطبق کدام حکمی از مقامات صالحه دو وزیر و یک نماینده مجلس را درشمیران (درخانه های خود) دستگیر و مضروب نموده و ازآن جا بدون لباس و کفش به سعدآباد و از سعدآباد به شهر آوردند وچون دیدند که ستاد ارتش به تصرف همکاران شان درنیامده مجددا آن ها را به سعدآباد برده و درآنجا بازداشت کردند. چرا سیم تلفن ستادِ ارتش رابا پادگان گاردشاهنشاهی درباغشاه و سیم تلفن اشخاصی که با بازداشت کردند قبل ازاینکه دستگیرشوند قطع نموده وچرا تلفن خانه‍ی بازار را اشغال نمودند. " ص۲۵۱
"لطفی وزیر دادگستری کابینه ی دکتر مصدق خطاب به دادستان ارتش میگوید:
" ... آقای دادستان ارتش، رئیس کاخ دادگستری بهترین کسی است که طرز کار مرا درشبانه روز درکاخ دیده است. من حتا روزهای جمعه و تعطیلی های دیگر هم که حق قانونی خودم بود درآن روزها کارنکنم، دردادگستری کارمیکردم ... نباید درباره او گفت یک حادثه ای را که پیرزن شهری فهمیده است تو وزیر دادگستری چگونه نفهمیدی؟ زیرا ممکن است آن پیرزن بیکارباشد عقب جادوگری هم برود. ولی یک وزیر دادگستری که سال های سال رشا و ارتشا را در دادگستری میدید و خون دل میخورد و مورد تمسخر و استهزای اشخاص نادرست بود نفهمد که درشهر، در یک مکان، چه خبری رخ داده و یا درروزنامه چه نوشته شده است ... چون خودت راحت بودی و درساعت اداری به اداره میرفتی و پس از انقضا هم به خانه ات میرفتی. مسئولیت جای واژگون شده را هم نداشتی. آن بارهای سنگین هم به دوش تو نبود، حق داری چنین تصوری بکنی.{دراین موقع لطفی که از شدت عصبانیت میلرزید فریاد زد} البته خبرنداشتی که دردادگستری چه خبر بود. تنها رشا و ارتشاء نبود. ناموس کسی درامان نبود. حیثیت مردم متزلزل بود. ...صص ۲۲ – ۲۲٣ .
سخنان تکان دهنده دکتر معظمی وزیر پست و تلگراف نیز که خلاف رآی و منش حکومت های استبدادی ست ، گوشه های تازه ای از فضای دموکراسی و آزاد منشی حکومت دکتر مصدق را درآن سال های پرتنش به نمایش میگذارد :
" ... من اهل سانسور نبودم {به صدای بلند} وظیفه ی پست و تلگراف، آقای دادستان، این نیست که تلکرافات مردم را کنترل کند یا نامه های مردم را بخواند و مخابرات ادارات را سانسور کند. وزارت پست و تلگراف، آقای دادستان، کارش خواندن تلگرافات و اسرار مردم نیست. من آقا، از تلگراف رمز آقای فاطمی چگونه میتوانم اطلاع داشته باشم یا وزارت پست و تلگراف چه اطلاعی میتواند داشته باشد؟ مگر مآمورین و تلگرافچی ها موطف بودند که تلگراف ها را بیاورند پیش من؟ ... من به هیچ وجه در زمان وزارتم اجازه نمیدادم که کسی اسرار مردم را سانسورکند." ص۲۲۶ .
دکتر صدیقی نیز ضمن سخنان سنجیده اش اشاره ای دارد به اینکه :
" هیچ قانونی از نطر جامعه شناسی، جامع و کامل که شامل عموم ادوار و اعصار باشد نیست. وقتی که اصول ادیان درتطور است قوانین عادی و موضوعه‍ی ما جای خود دارد."
و دادستان نظامی که معنا و مفهوم سخنان فاضلانه ی دکتر صدیقی را نمیفهد چیست و چه گفته است، به خیال خود " ... گزکی داد به دست دادستان ارتش که چماق تکفیر برکشید و گفت : این جانب تنفر خودرا از این جمله اظهار میدارم زیرا که اگر اینطورباشد اصول قانون اساسی ناظر برمذهب رسمی اسلام و طریقه‍ی حقه‍ی اثنا عشریه نیز درمعرض تغییر خواهد بود ... دکترصدیقی باز ناچارشد توضیحات بیشتری بدهد تا ثابت کند که اگر اصول ادیان درتطور نبود دین موسی تبدیل به دین عیسی نمی شد و پیغمبر اسلام که میگوید برای اکمال دین آمده مبعوث نمیشد. ..." ص ۲٣۱
مصدق، در دادرسی، رو به دادستان ارتش میگوید :
" ... من میل نداشتم روی این مرد را ببینم ... او در همین دادگاه درآن روزی که نمیخواستم به دادگاه بیایم گفت من شما را دستبند میزنم و از محل خود به دادگاه می آوردم ... او خیال میکرد من با این حرفها از میدان درمیروم ... ... این گفت من أدمی هستم که دکتر مصدق را آوردم و دستگیرکردم و زندانی کردم. او نمیداند که مرا سیاست خارجی به زندان آورده و او که قادر نبود کسی را دستگیر کند. حتا پشه ای را دستگیرکند برخلاف قوانین هزار رفتار غلط کرد . خیال میکند دراین جا نعره که میکشد در پشت این میله ها{ اشاره به میکروفن ... محکومیت من، که از وطنم دفاع میکنم محکومیت وطنم میباشد ... توچه هستی؟ تو یک آلتی هستی که داری میرقصی. ...} صص ۵۶ - ۲۵۷
جریان دادرسی نشان میدهد که درآن دادگاه با تمام اِعمال رفتارهای نظامی، دکتر مصدق و دیگر متهمان درنهایت آزادی از خود دفاع کرده اند. در اینکه دادگاه نظامی بوده، نباید شکی کرد، با اینحال آزادی آن دادگاه نمونه بود، و هراندازه که تشکیل آن محاکمه‍ی دستوری، درتاریخ مشروطیت بینظیر و بیسابقه بود، نمیتوان انکار کرد که آزادی بیان و دفاع متهمان نیز بیسابقه بود. درآن دادگاه متهمان دردفاع از قانون، دردفاع از حقوق مردم، در اثبات کودتای نظامی، دراثبات اینکه فرمان عزل غیرقانونی بوده، سخن گفتند حتا سرهنگ شاهقلی یکی از وکلای تیمسار ریاحی با زبانی ملموس به حدود اختیارات شاه اشاره میکند و همچنانکه که قبلا گفتم موحد، به درستی با سنجش فضای آن دوران استبدادی با آب و هوای سیاسی اجتماعی دوران فعلی در حکومت اسلامی ست که برآشفته میشود و میگو.ید :
" ... و من هروقت این روزها میشنوم یا میخوانم که دردادرسی ها به کمترین بهانه ای دادگاه سری اعلام میشود یا متهمی را برای گرفتن اعتراف به انحای مختلف زیرفشار میگذارند یا وکیلی را به جرم دفاع از موکل خود مجرم میخوانند .... برخود میلرزم که آیا دستگاه دادگستری ما پس از نیم قرن که برآن حکومت کودتا گذشته است برچه نمط می تند و برچه پهلو میخسبد. ..."
راستی اگر ضربت ۲٨ مرداد نبود واقعه‍ی بهمن ۵۷ پیش میامد؟ مطمئن نیستم ولی این را میدانم که زخم های سنگین آن حادثه، زمینه های چنین انحطاط فلاکت بار را فراهم ساخت.
حیرت آور اینکه: دولت انگلیس با آمدن دولت کودتا، امید زیادی بسته برای برگردانیدن شرکت سابق نفت انگلیس به ایران. خواننده کتاب از افکار پریشان و گمراه کننده برخی سیاستمداران غربی، در ساده لوح انگاشتن ایرانی ها غرق بهت و تعجب میشود. بعد از آن همه مبارزه و پیکار ملی، نخست وزیر وقت انگلیس میخواهد شرکت نفت را به ایران برگرداند. به این خبر توجه کنید:
"کسی که به عنوان کاردار سفارت انگلیس درایران برگزیده شده دنیس رایت، رئیس اداره روابط وزارت خارجه بود. ... رایت پس از رسیدن به تهران نخستین جلسه ملاقات خودرا با عبدالله انتظام ترتیب داد و مطابق دستوری که داشت مسئله‍ی بازگشت شرکت نفت انگلیس و ایران را مطرح کرد. اما انتظام گفت افکار عمومی ایران اجازه‍ی بازگشت شرکت را به ایران نخواهد داد و هرگونه کوشش دراین راه به روابط تازه‍ی دو کشور آسیب خواهد رسانید. ..." صص ۲ ۰- ٣۰٣
گفتن دارد که در مذاکرات نفت در دولت کودتا، با دول ذینفع، آمریکائیها با نظر مثبت و منطقی برخورد میکنند تا انگلیسی ها. این رفتار، چه درباره پرداخت و تعیین میزان غرامت ازطرف ایران و چه در تعیین حق السهم در کنسرسیوم و مهمتر از همه رعایت ضوابط و قوانین ملی شدن صنعت نفت درایران، هراندازه که مورد بی اعتنائی انگلیسیهاست تاجائیکه انگار اتفاقی رخ نداده و آن همه تلاش و پیکار بیخود و بی جهت بوده، اما امریکائیها ، از کنجکاوی مردم و افکار عمومی ایرانی هاغافل نیستند. نویسنده در این باره گزارش مستندی دارد از شورای امنیت ملی امریکا . مینویسد:
" ایران سخت پای بند اصل ملی شدن صنعت نفت است. ایرانیان برآن اند که شرکتِ انگلیسی درامور داخلی ایران دخالت میکرد و حق ایران را نمیداد. اکثریت ایرانیانِ روشن و فهمیده نهضت مصدق را تآیید میکردند و موفقیت آن را به عنوان پیروزی ملی بر نیروهای امپریالیسم خارجی گرامی میدارند. سقوط مصدق و کوشش های بعدی برای بی اعتبار کردن او و پیروان نزدیکش درباورعمومی ایرانیان که ملی کردن صنعتِ نفت را گامی بزرگ و ضروری برای پیشرفت تلقی میکردند موثر نیفتاده است. ..." صص۰۹ - ٣۱۰
درباره‍ی غرامت نیز نظر امریکائیها این است : " ... عنصر مجازات درتعیین میزان غرامت نباید دخالت داده شود ... و نباید قصد جریمه کردن ایران درمیان باشد. ... اجبار ایران به پرداخت جریمه ازباب کیفرملی کردن و تحمیل پرداخت غرامتی سنگین به آن کشور تآثیر بسیار بدی در روحیه‍ی ایرانیان خواهد داشت. ..." ص ٣۱۶
نویسنده، دل خونی دارد از لغزش ها وندانم کاری های دولت کودتا در تنظیم قرارداد نفت با کنسرسیوم. در همین رابطه است که از استخدام یک مستشار آمریکائی به نام "ریبر" فریادش به آسمان میرود. " درواقع او مشاوری بود که به خرج دولت ایران برای توجیه مواضع کنسرسیوم و اقناع ایرانی ها به تمکین در برابر آن استخدام شده بود. ... "
موحد به نقل از فواد روحانی نمونه ای از گستاخی های این مستشار روایت میکند:
" ... مثل شما مثل کسانی است که لباس شیک پوشیده و آماده‍ی مهمانی رفتن هستند ولی آنها را به هیچ محفل حسابی راه نمیدهند و مجبور هستند به محله‍ی چراغ قرمزی ها بروند." این هم از عجایب روزگار است که دولتی مستشاری استخدام کند و پول هنگفتی به او بپردازد تا از دهن او فحش و ناسزا بشنود و شمات و سرکوفت اورا تحمل کند. ... " صص ۱٨ -٣۱۹ .
لایحه‍ی نفت در مجلسین ایران به تصویب میرسد. ولی کسی از مفاهیم پیچیده‍ی آن سر درنمیآورد، حتا عاقد قرار داد که دکتر علی امینی ست. جان مطلب را ازقلم نویسنده کتاب یعنی از قول موحد میشنویم :
" من این مطالب را از صورت مجلس کمیسیون مذاکرات خاص رونویس کرده ام . آیا نخست وزیر و وزیر دارائی عینا این حرف های بیسر و ته و نامربوط را به خوردِ کمیسیون داده بودند یا تند نویس مجلس در ضبطِ مطالب آن قصور کرده است؟ اگر تقصیر از تند نویس نباشد باید گفت که خود امینی هم شاید درست درنیافته بود که قضیه از چه قرار است و راجع به چه صحبت میکند اما بخش هایی از حکایت او کوشش عمدی برای گیج و سردر گم کردن مخاطبان دارد و چنین مینماید که امینی طرارانه مغالطه میزند و با تردستی از اصل موضوع طفره میرود ". و آنگاه توضیحات عوامانه امینی را مطرح میکند و مینویسد " امینی بااین جمله های توخالی و سرهم بندی شده که پاره ای دروغ و پاره ای دیگر بی ربط است میخواهد ثابت کند که : این قرارداد کاملترین قراردادهاست و اینکه صریحا درقرار داد پنجاه پنجاه ننوشتیم که اگر این تناسب پنجاه پنجاه از بین رفت آن وقت ما بلا تکلیف خواهیم ماند ..." شگرد کار امینی از این شاخ به آن شاخ پریدن بود و یک مشت الفاظ فارغ و مطالبِ ناقص و ناتمام کج وکوله ولاطائل را قطار کردن. برای مجلسی که وکلایش دست چینی از چهره های قدیم بدنام و یا هواداران انگلیس بود ..." صص ۶۹ - ٣۷۱
موحد، با وسواسِ خاصِ خود، خدعه و فریب این قرارداد کم نظیر را دنبال میکند. با آگاهی از پیچیدگیهای گمراه کننده انشای آن، مینویسد:
" کسانی که متن قرارداد کنسرسیوم سال ۱۹۵۴ را دیده اند میدانند که مفصل ترین و درعین حال پیچیده ترین و صعب الفهم ترین قراردادهای نفتی بود که تا آن زمان وجود داشت بلکه به احتمال قریب به یقین تا زمان تحریر این سطور هم نظیر آن به وجود نیامده است ... ... این قرارداد در دو متن انگلیسی و فارسی تنظیم شده بود. به ظاهر گفته میشد که هردو متن اعتباری مساوی دارند اما بلافاصله معلوم میشد که این اعتبار مساوی تا وقتی هست که اختلافی نباشد و هرگاه اختلافی درمیان دومتن پیدا شود تنها متن انگلیسی است که ملاک اعتبار خواهد بود. ۷۱- ٣۷۲
فصل پایانی کتاب «رویه ی نامرئی قرارداد» است که نویسنده درآن از کارتل های نفتی و قوانین امریکا درمورد «تعقیب جزائی شرکت ها در اتهام ایجاد کارتل و قوانین ضدتراست» بحث مبسوطی دارد که برای علاقمندان بسیار سودمند است. و دراین فصل است که خواننده کتاب متوجه شگردهای حیرت انگیز جهان سرمایه داری دررابطه با مسائل نفتی آشنا میشود. آنچه گفتنی است بعد از امضای قرارداد با کنسرسیوم، در طول ۲۵ سال، متن قرارداد نه تنها از چشم ایرانیان بلکه از انظار امریکائیان نیز دور از دسترس بوده است . " ...تا ۱۹۷۴ مًهر محرمانه با خود داشت. ..." بعد از انقضای مدت قرارداد "وزارت خارجه آمریکا موافقت نمود که آن صندوقچه‍ی اسرار گشوده شود. ... در واقع توسل به عنوان هایی چون منافع جهان آزاد، امنیت ملی و اشاعه‍ی کمونیسم تکنیکی بود برای ارعاب طرف و خفه کردن هرکسی که قصد میکرد در قلمروِ طلسماتِ بند و بست های بسیار پیچیده‍ی کارتل بین المللی نفت وارد شود و سردربیاورد.» ص ٣۹۷"
و کتاب به پایان میرسد با سئوالات مبهم که هنوزبر لبهاست و بی پاسخ. سر و صدای جهان پر نیرنگ چپاولگران و سوداگران نفتی که درکاسه‍ی سر خواننده پیچیده، آمدن و رفتن آن همه بازیگران در نقش های گوناگون با رنگ آمیزی چهره ها و حرکت های تهییجی و موسمی عوام، با رقص های هرازگاهی و مانورهای خیابانی؛ اما سرانجام آن که با سرافرازی از این منجلاب قد میکشد وبرپیشانی تاریخ تکیه میزند، مصدق است که بردل ها نشسته و باخاطره های جاودانه اش، از احمدآباد هنوز هم نگران سرنوشت آینده‍ی مردم این سرزمین است.
لطفا برای مطالعه آثار این نویسنده از وبلاگ های زیردیدن کنید.
www.naghdha.persianblog.com
www.ketabedastan.blogspot.com