رویکرد اوباما در قبال ایران، حمله یا موازنه تهدید؟
مهدی تاجیک
•
رویدادهای ماههای اخیر نشان دهنده تغییر در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه می باشد و آنچه که مسلم است اوباما در صورت رسیدن به بن بست در نتایج دلخواه خود در خاورمیانه بسیار مصمم تر از بوش برای شروع جنگی دیگر در این منطقه خواهد بود. به نظر می آید که اگر دولت فعلی جمهوری اسلامی همچنان به سیاست های تنش آفرین خود ادامه دهد تابستان گرمی در انتظار منطقه خواهد بود، همان تابستان گرمی که بوش از آن در سالهای پایانی ریاست جمهوری اش بارها سخن رانده بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۴ مرداد ۱٣٨۹ -
۱۵ اوت ۲۰۱۰
اوباما دمکراتی جمهوریخواه
با روی کار آمدن پرزیدنت اوباما برخی از سیاسیون ایرانی به مزاح گفتند که «او»، «با ما»ست و این عده بدین پندار بودند که با آمدن دمکرات ها و افول قدرت جمهوریخواهان از خطرات ژئواستراتژیک ایالات متحده بر علیه ایران به مرور زمان کاسته خواهد شد. ولی با گذشت چند ماه از حضور اوباما در کاخ سفید بر این عده نه چندان اندک، مسجل گردید که گویا این «او» بدین سادگی ها نیز «با ما» نیست. در واکاوی این مزاح پرکنایه حقیقتی نهفته و آن حقیقت این است که سیاست دولت ها در ایالات متحده آمریکا از ابتدای تاریخ استقلال آن تا به امروز همواره دارای یک تداوم آشکار بوده است، یعنی سیاست دولت کنونی باراک اوباما در راستا و تداوم سیاست دولت جرج واشینگتن می باشد که البته این تداوم در راستای ارزش های آمریکایی و منافع ملی و فراملی ایالات متحده قابل تعریف است. از سوی دیگر، در طی زمان و با توجه به نیازهای روز ، این سیاست ها شاهد تغییراتی نه در عمق معنایی (مفاهیم استراتژیک) بلکه در لایه های سطحی (قاعده های تاکتیکی) بوده است. (۱)
به همین سبب هیچ گاه نباید پنداشت که تغییرات اعلامی در سیاست ایالات متحده تغییراتی بنیادین و ریشه ای را در عمل در پی خواهد داشت. شاید به همین خاطر است که تفاوتی اصولی و ماهوی در میان دو حزب موجود در آمریکا دیده نمی شود. در آمریکا این نگرش بستری تاریخی دارد برای مثال توماس جفرسون معتقد بود گرچه خواسته اکثریت همواره قابل احترام و اجراست معهذا قانون برای اقلیت هم مزایایی قایل شده که نمی شود نادیده گرفت و اختلاف عقیده باعث اختلاف در اصول نمی گردد. جفرسون همواره می گفت: همه ما هم جمهوریخواه ایم و هم فدرال (دو حزب مطرح آن روز آمریکا). (۲)
همچنین در قبل از آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا شاهد تنش هایی به ظاهر بنیادین در رقابت های انتخاباتی هستیم. دیوید رمنیک روزنامه نگار نیویورک تایمز در کتابی که اخیراً به عنوان «زندگی و صعود باراک اوباما» منتشر نموده به جزئیات جالبی از این رقابت پرداخته است. رمنیک در بخشی از کتاب خود به صحبت های خصوصی از باراک اوباما اشاره دارد، وی می نویسد اوباما در حالی که از هیلاری کلینتون به علت کنار نرفتنش از رقابت های حزبی خشمگین بوده گفته است که «چطور است که یک چاقو به قلبش بزنم ولی او مطمئناً نمی میرد!». ولی اوباما چند ماه بعد رقیب اصلی خود هیلاری کلینتون را به عنوان وزیر خارجه انتخاب نمود و بدین شکل نشان داد که ارزش های آمریکایی به مراتب والاتر از رقابت های حزبی و انتخاباتی می باشد.
شعار تغییر و تاثیراتش در سیاست خارجی آمریکا
دولت اوباما تا به امروز در سیاست خارجی خود تلاش نموده است تا محور اصلی فعالیت هایش را در حوزه هایی قرار دهد که بیشترین تعارضات ژئوپلتیک و استراتژیکی در آنان وجود دارد، خاورمیانه یکی از این حوزه ها می باشد. واقعیت ها نشان می دهد که تا هم اکنون اوباما از تئوری های رئالیستی به ویژه رئالیسم تدافعی برای کنترل فرآیندهای سیاسی خاورمیانه بهره جسته است. در هم تنیدگی بخشی از رویکردهای اوباما در مقابل با فرآیندهای پیشین سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه وضعیتی مبهم را به وجود آورده است. در این خصوص «گری کامیا» در مقاله خود اشاره ای زیبا به این وضعیت دارد. وی می نویسد که پی بردن به آنچه اوباما قصد دارد در منطقه خاورمیانه اجرا نماید به مانند تلاش برای فهمیدن رمز و راز برگ های نقاشی معروف فنجان چای جکسون پولوک، نقاش اکسپرسیونیستی می باشد. این مثال زیبا نشان از گنگ و مبهم بودن رویکرد اوباما در خاورمیانه دارد (٣)
انتخاب کلینتون از حامیان جنگ علیه عراق و از سناتورهای طرفدار اسرائیل به عنوان وزیر امور خارجه نشان داد که اوباما تمایلی به تغییرات بنیادین در فرآیند سیاست خارجی گذشته آمریکا ندارد. همچنین اوباما با انتخاب برخی از نمایندگان دیپلماتیک همانند هالبروک، جورج میشل و دنیس راس نشان داد که بیشترین توجه خود را در روابط خارجی معطوف به خاورمیانه نموده است. اوباما در مدت حضورش در کاخ سفید تلاش نمود تا بر خلاف اسلاف خود سیاست منطقه ای خود در عراق را با کشورهای اروپایی، چین و روسیه تنظیم نماید. این امر در ایجاد آرامش نسبی در عراق و همچنین کاهش هزینه های سرسام آور مالی جنگ بسیار موثر بود. اوباما همچنین از مشارکت کشورهای ناتو در حوزه افغانستان سود جست و با درگیر نمودن ناتو در این کشور از فشارها و تبعات سوء ناآرامی های افغانستان بر هژمونی اش در منطقه خاورمیانه به شدت کاست. وی همچنین در خصوص سیاست تعاملی با چین و روسیه رویه ای جدید در پیش گرفت و می شود در یک جمع بندی گفت که اوباما در کل تغییراتی تاکتیکی مشهودی را در روابط خارجی ایالات متحده به وجود آورد و از تنش های احتمالی آتی آمریکا با چین و روسیه به شدت کاست و تمام توجه خود را روی حل مشکل منطقه خاورمیانه و مخصوصاً مساله ایران متمرکز نمود.
اوباما و رویکردش در قبال ایران
رویکرد سیاست خارجی اوباما در چارچوب نظری رئالیسم تدافعی استفان والت (sephen walt) قابل تشریح است. اوباما و تیم سیاست خارجی وی تلاش نموده اند تا در غالب الگوی والت، معادله موازنه تهدید (balance of threat) را جایگزین موازنه قدرت (balance of power) نمایند. این امر به این مفهوم است که کشورهایی با هدف هایی متفاوت و راهبردهایی متعارض می توانند طبق الگوی تهدید در حد تنش و جنگ، به همکاری هایی تاکتیکی - منطقه ای و در چارچوب غیرراهبردی دست یابند. (۴) طبق این الگو ایالات متحده در قبال ایران آمیزه ای از ایجاد اجماع جهانی علیه ایران، صدور قطعنامه، تهدید (تاکید مداوم بر روی میز بودن اقدام نظامی)، تحریم، مذاکره و تشویق را در دستور کار خود قرار می دهد. تهدیدهایی که گاه تا مرز درگیری نظامی پیش می رود ولی منجر به جنگ نمی گردد. نباید فراموش نمود که راهبرد کلی ایالات متحده در خاورمیانه به طور کل هدف استراتژیکی جز جلوگیری از ایجاد هرگونه دومینوی هسته ای در منطقه نمی باشد و مقابله با ایران هسته ای در این چهارچوب تعریف می گردد.
یکی از نکات مهم در موازنه تهدید احتمال وقوع جنگ در صورت درک نادرست بازیگر مقابل از این بازی می باشد که در اینجا ایران این نقش را بازی می نماید. اما ایران به درستی سیاست دولت اوباما را در راهبرد موازنه تهدید دریافته و سیاست های خارجی خود را نیز در این راستا تنظیم نموده است. به همین دلیل می باشد که مداوم دولتمردان ایرانی در سخنان خود از عدم وجود خطر حمله نظامی صحبت به میان می آورند. برای مثال روز سی ام ژوئن احمدی نژاد، در گفتگو با خبرگزاری ژاپنی «کی یودو» می گوید: «هیچکس نمی تواند و جرئت نمی کند به ایران حمله کند، حتی آمریکا، تا چه رسد به اسرائیل... آنها خیال می کنند اگر چماق در دست بگیرند می توانند در مذاکرات امتیازی کسب کنند، ولی باید بدانند که قطعا چنین چیزی رخ نخواهد داد.» این جملات احمدی نژاد نشانگر درک وی و مشاورانش از شرایط موجود بنا بر موازنه تهدید می باشد. اما علاوه بر سیاست های گنگ و غیرقابل پیش بینی اوباما در خاورمیانه که در سطور پیش به آن اشاره گشت واقعیت آنست که رویدادهای ماه های اخیر نشان دهنده روی دادن تغییراتی در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه می باشد و آنچه که مسلم است اوباما در صورت رسیدن به بن بست در نتایج دلخواه خود در خاورمیانه بسیار مصمم تر از بوش برای شروع جنگی دیگر در این منطقه خواهد بود.
گزارش روزنامه انگلیسی ساندی هرالد در ماه های گذشته مبنی بر انتقال صدها فروند بمب های ویژه (bunker buster) به جزیره نظامی دیگو گارسیا که برای تخریب تاسیسات زیرزمینی مورد استفاده قرار می گیرند، اخبار مبنی بر تحرکات نظامی اسرائیل در عربستان، استقرار زیردریایی های اسرائیلی موسوم به دلفین در خلیج فارس، عبور ناوهواپیما بر آمریکائی «هاری اس. ترومن» و یازده کشتی جنگی دیگر از کانال سوئز بسمت خلیج فارس، که کشتی جنگی آلمانی «هسن» هم در میان آنها دیده شده، اخباری مبنی بر استقرار نیروهای نظامی آمریکایی و اسرائیلی در مرزهای مشترک ایران و آذربایجان و دهها خبر دیگر که در نشریات منطقه ای و فرامنطقه ای در این مدت انتشار یافته است به همراه خبر خروج نام کره شمالی از محور شرارت می تواند نگرانی های فزاینده ای را در پی داشته باشد.
سیاست شکننده داخلی دولت ایران
از سوی دیگر سیاست های دولت احمدی نژاد منجر به شکنندگی هایی در امنیت داخلی ایران شده که طمع تغییر رویکرد سیاست خارجی ایالات متحده را از «سیاست موازنه تهدید» اوباما به سیاست «بازدارنگی و حمله پیشگیرانه» بوش دو چندان نموده است. دولت جدید پس از انتخابات سال گذشته علاوه بر بستن فضای سیاسی داخلی کشور دست به تسویه حسابهای حکومتی با مخالفان و منتقدانش زد که این امر باعث ایجاد شکاف عمیقی میان نخبگان ایرانی گردید که این شکافب نا به شهادت بسیاری از ناظران سیاسی در چند دهه اخیر بی سابقه بوده است. از سوی دیگر به نظر می آید در فضای کنونی طمع اجرای اصلاحات عظیم اقتصادی، آن هم بر روی اقتصاد ورشکسته و بیمار ایران جز افزایش التهاب و گسترش نارضایتی عمومی و شکننده نمودن ساختار حکومتی حاصل دیگری نخواهد داشت.
به علاوه دولت فعلی سیستم مدیریت با ساختار نیمه مکانیک دولت اصلاحات را به جای ارتقاء به سیستمی با ساختار مدیریت سیبرنتیک به سیستمی ارگانیکی تقلیل داده است که این سیستم غیرمطمئن ترین و عقب افتاده ترین سیستم تصمیم گیری می باشد. از معایب سیستم ارگانیک کم شدن دایره تصمیم گیران و بالا رفتن خطای تصمیمات است که این وضعیت بدترین حالت برای مدیریت سیاست خارجی و یا مدیریت یک جنگ می باشد. به طور کلی می توان شرایط کنونی ایران را بدترین وضعیت ممکن در ۵۰ سال گذشته برای شروع و درگیر شدن در یک جنگ منطقه ای دانست و این فضا نگرانی بسیاری از نخبگان ایرانی را بر انگیخته است.
افتتاح نیروگاه بوشهر شوکی بر فضای شکننده
از طرف دیگر ایالات متحده در راستای سیاست موازنه تهدید با سیستم تبلیغاتی عظیم و بی همتای خود، افکار عمومی جهان را برای شروع جنگ با ایران آماده نموده است. گزارش نظرسنجی یکی از موسسات خصوصی در غرب در ماه های گذشته نشان داد که بیش از نیمی از شرکت کنندگان در این نظر سنجی موافق استفاده گزینه نظامی در خصوص مقابله با برنامه هسته ای ایران هستند که این خود نشان دهنده امنیتی شدن فضای جهانیست. در این بین سیاست های خارجی دولت احمدی نژاد نیز خواسته یا ناخواسته به این فضای امنیتی دامن می زند. با این تفاسیر هر اقدامی در این فضای شکننده می تواند محرک و مخاطره آمیز باشد. یکی از این رویدادها افتتاح راکتور اتمی بوشهر می باشد. بنا به اعلام منابع رسمی ایران تا چند هفته دیگر راکتور اتمی بوشهر شروع به کار خواهد نمود. البته ممکن است روس های مامور راه اندازی این نیروگاه همانند چند نوبت قبل، پایان کار خود و راه اندازی نیروگاه را به تعویق بیاندازند. پیش از این نیز برخی منابع غربی سخنان احمدی نژاد در خصوص به تعویق انداختن گفتگوی ایران با کشورهای اروپایی تا پایان اوت را برخلاف آنچه که احمدی نژاد تنبیه کشورهای غربی برای تصویب قطعنامه نامید وقت کشی برای راه اندازی نیروگاه بوشهر دانسته بودند. به هر شکل بسیاری از استراتژیست ها معتقدند که اگر قرار باشد که حمله ای از سوی کشور اسرائیل به این نیروگاه صورت پذیرد قبل از راه اندازی و انتقال میله های سوخت به این نیروگاه خواهد بود یعنی چند روز مانده به شروع کار نیروگاه.
اما در میان این همه هیاهو یک مساله دور از ذهن تحلیلگران مانده است و آن به پایان رسیدن مهلت ده ماهه متوقف ساختن شهرک سازی اسرائیلی ها زیر فشار آمریکایی ها در ۲۵ سپتامبر می باشد. احزاب راستگرای دولت اسرائیل از هم اکنون اعلام نموده اند که این مهلت را بهیچ وجه قابل تمدید نمی باشد. بدین ترتیب اسرائیل در عرصه سیاست خارجی خود نیاز به منحرف نمودن افکار عمومی جهان از این اتفاق دارد و از سوی دیگر افکار عمومی جهان بسیار آماده تر برای پذیرش حمله به ایران می باشند تا از سرگیری سرکوب مردم فلسطین. در مجموع به نظر می آید که اگر دولت فعلی جمهوری اسلامی همچنان به سیاست های تنش آفرین خود ادامه دهد تابستان گرمی در انتظار منطقه خواهد بود، همان تابستان گرمی که بوش از آن در سالهای پایانی ریاست جمهوری اش بارها سخن رانده بود.
مهدی تاجیک
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات آمریکا دانشگاه تهران
۱. جزوه درسی سمینار مسائل روز آمریکا، دکتر کاظم سجادپور دانشیار دانشگاه تهران
۲. نورایی، فرشته ، ۱٣۵۶، تاریخ تحولات اجتماعی سیاسی آمریکا، انتشارات دانشگاه تهران
٣. همکاری های نامتقارن ایران و آمریکا در دوران اوباما، فصلنامه بین المللی روابط خارجی، سال اول، شماره سوم، پائیز ۱٣٨٨، دکتر ابراهیم متقی دانشیار دانشگاه تهران
۴. همان
|