«لات و لوت»ها در برابر روحانیت!


• هر چند هنوز بسیاری از مهره ها و شخصیت ها و شاید حتی گروه های اجتماعی وابسته به حکومت، جایگاه خود را در نبرد درونی اصول گرایان به قطعیت تعیین نکرده اند، اما به نظر نمی آید حکومت اسلامی سرنوشتی جز آن چه نظامی – امنیتی ها بر آن تحمیل می کنند داشته باشد. در برابر این روند، فقط یک آلترناتیو وجود دارد: جنبش سبز و دموکراتیک مردم ایران ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۵ مرداد ۱٣٨۹ -  ۱۶ اوت ۲۰۱۰


اخبار روز: موریانه ی اختلاف، در بارگاه «اصولگرایان» است و به جویدن پایه های آن مشغول شده است. سابقه ی این اختلاف به اندازه ی عمر جمهوری اسلامی ایران است، اما هر بار به شکلی نمایان شده و این بار در یکی از خطرناک ترین اشکال خود می رود تا منشاء تحولات مهمی شود.
حکومت اسلامی ایران حاصل ائتلاف چهار نیرو بود. روحانیت، بازار، روشنفکران دینی و اقشار حاشیه ای و لمپن که امروز به «لات و لوت ها» مشهور شده اند و همواره به عنوان نیروی ضربت حکومت در سرکوب مخالفین به کار گرفته می شدند و آماده بودند به هر جنایتی دست بزنند. روشنفکران دینی در حکومت اسلامی هیچ گاه نه قربتی یافتند و نه به نیروی تاثیرگذاری تبدیل شدند. اما سه نیروی دیگر ماندند و رابطه و سنگینی هر کدام در این رابطه هر بار به شکلی بروز کرد. این بار «لات و لوت ها»ی سابق که به نظامیان و امنیتی های میلیاردر امروز تبدیل شده اند در برابر ولی نعمتان سابق (بازار) و پدران معنوی خود (روحانیت) قد برافراشته اند. ار لشکرکشی احمدی نژادی ها به مجلس و تهدید به توپ بستن آن تا حملات مداوم چهره های «اصولگرای» مجلس به دولت، از سرمقاله های گزنده ی حسین شریعتمداری و کیهانش علیه اطرافیان رئیس دولت تا اعلام حمایت بی قید و شرط خبرگزاری جمهوری اسلامی از احمدی نژاد، از تقسیم سایت های حکومتی به این وری و ان وری، همه نشانه های آن هستند که اردوی «اصولگرایان» یا همان کودتاچیان از نو در حال تقسیم و صف آرایی در برابر یکدیگر است.

یک طرف سپاهی ها، یک طرف بقیه
تاکنون در مورد قدرت گرفتن باند نفتی – نظامی – امنیتی در جمهوری اسلامی بسیار گفته و نوشته شده است.
مارش پیروزمندانه ی نظامی – امنیتی ها، یا لات و لوت های سابق، با یورش به «خاک ریزهای اقتصادی» آغاز شد. آن ها که در نهادهای نظامی و نیمه نظامی لانه کرده و به پشتوانه ی سرکوب بی امان مخالفین و خدمات خود در جنگ، فربه شده بودند، بعد از پایان جنگ به ازدهایی تبدیل شدند که در نخستین قدم بر شریان های مهم اقتصادی کشور چنگ انداخت. نطامی امنیتی ها بازگشته از سرکوب و جنگ، با نفوذ در مراکز مهم اقتصادی به اربابان و فرمان روایان تازه ی اقتصادی کشور تبدیل شدند و به کمک سپاه پاسداران رقبای نیرومند خود را کنار زدند و منابع و منافع اقتصادی بی شمار و تعیین کننده ای را در اختیار گرفتند. به دنبال آن، حرکت آن ها به سوی تصرف مراکز کلیدی قدرت سیاسی آغاز شد. با به پیش فرستادن احمدی نژاد، با تقلب، استفاده از نیروی نظامی، سرکوب و کشتار و زندان و شکنجه و استفاده از پول نفت و پوپولیسم عامیانه و عوامفریبانه، توانستند بخش مهمی از قدرت سیاسی را به دست آورند. نظامی – امنیتی – نفتی ها اکنون در کار حذف متحدین، شکستن اتوریته و اقتدار روحانیت و تبدیل شدن به قدرت بی چون و چرا و نخست جمهوری اسلامی هستند.
نظامی – امنیتی ها متکی به ثروت های بیکران و پول نفت و اسلحه ی سپاه، نه می خواهند و نه می توانند در سلسله مراتب حکومت ایران همچنان زیردست و فرمانبردار روحانیان باقی بمانند. آن ها حکومت را پردوام و آینده ی آن را از آن خود می بینند و بر روی «اسب بازنده» شرط بندی نمی کنند. روحانیت در ایران آینده ای ندارد و نظامی – امنیتی ها که خود را برای دهه ها حکومت در ایران آماده کرده اند، حساب خود را از آن جدا می کنند. برای یک حکومت طولانی و باثبات، آن ها هم به تعامل با غرب احتیاج دارند و هم به سوار شدن بر موچ نارضایتی جامعه از حکومت روحانیون.

خیز به سوی «ملی گرایی»!
آن چه رحیم مشایی در مورد «مکتب ایران» می گوید و از سوی احمدی نژاد مورد حمایت قرار می گیرد، از سر اتفاق نیست.
پوپولیسم و استفاده ی گسترده از رانت های نفتی، نظامی – امنیتی ها را تا حدودی از پیوستن نیروهای زحمتکش به سوی جبهه ی سبز – بر زمینه ی بی توجهی های فاجعه بار این جنبش به خواسته های طبقات زحمتکش – فعلا نجات داده است. آن ها اگر پشتیبانی طبقات زحمتکش جامعه را با خود ندارند، اما به میزان زیادی موفق شده اند از پیوستن گسترده ی آن ها به جنبش سبز هم جلوگیری کنند. در مورد سایر اقشار جامعه، زنان، دانشجویان و روشنفکران، اقشار میانی، گروه های آگاه متعلق به طبقات زحمتکش، اقوام و ملیت های کشور که در مجموع خود نقش تعیین کننده ای در جامعه دارند، اما نظامی - امنیتی ها قافیه را به کلی باخته اند، در انزوا به سر می برند و مورد نفرت هستند. برای حکومتی که نخواهد هر روز با رژه ی نیروهای نظامی در خیابان ها به حیات خود ادامه دهد، چنین انزوایی به ویژه در میان طبقات میانی جامعه مهلک و در درازمدت ناممکن است. احمدی نژادی ها می دانند با توسل به «ارزش های مذهبی» و تکیه بر روحانیت نمی توانند ضامن بمب ساعتی خطرناکی را که در این مخالفت ها نهفته است بکشند و دست کم بخش هایی از ناراضیان را به یک نیروی بی طرف و خنثی تبدیل سازند. رجوع به «مکتب ایرانی» و «رستم» و «آرش» و نظایر آن، یعنی مفاهیم ناسیونالیستی و ملی گرایانه ای که به شدت مورد توجه و علاقه ی بخش هایی از ناراضیان است، همراه با تکیه بر نوعی از شبه مدرنیسم به جای فرهنگ سنتی و واپس مانده ی روحانیت، چراغ سبزی است از سوی احمدی نژادی ها به ناراضیان و اقشار میانی جامعه بعد از یک دوران دشمنی وحشیانه، نشان داده می شود. هر چند در پشت این چراغ؛ دره ای هولناک نهفته باشد که با خون و استخوان مخالفین مفروش شده است.
رجوع به مفاهیم ناسیونالیستی و ایران گرایانه، در عین حال کاری ترین ضربه بر روحانیت است. شلیک به شقیقه ی آن است. اغراق نیست اگر گفته شود حاکمیت روحانیت در ایران در سی ساله ی گذشته در جنگ دائم با ناسیونالیسم ایرانی و هویت های باستان گرایانه خود را تعریف کرده است و حتی در زمانی که نیروهای چپ در جامعه ی ما سرکوب نشده بودند، جنگ «ایدئولوژیک» و «مکتبی» آن ها بیش از آن که با چپ ها باشد، با ناسیونالیسم ایرانی و مفاهیم ملی گرایانه بوده است. آقای رحیم مشایی و اطرافیانش با اظهارات خود که از سر اتفاق نیست و تکرار هم می شود، هم به شقیقه ی روحانیت شلیک می کنند و هم دست کم مصادره ی بخشی از شعارها و نیروی اجتماعی جنبش سبز را مورد نظر دارتد.

این روند باید به کجا بیانجامد؟
به نظر ما باند نظامی – امنیتی ها به سوی یک جمهوری اسلامی بدون روحانیت روان هستند. جمهوری اسلامی ای که هم مذهبی باشد و هم مذهب مانع حکومت کردن در آن نباشد. مثل بقیه ی جمهوری اسلامی های موجود در دنیای ما. در چنین مدلی از حکومت، «ولایت فقیه» جایی نخواهد داشت. از هم اکنون نیز، ولی فقیه اگر هم نخواهد با آن ها همراهی کند، بیش از پیش به گروگان سیاست هایشان در می آید. او توده ی مردم، بخش بزرگی از حکومتی ها و روحانیون را از دست داده است و تکیه گاهی جز قدرت اسلحه ی نظامی ها ندارد. نظامی – امنیتی ها اما کارت های بیشتری برای بازی در دست دارند. آن ها «عملگرا»تر از آنند که بخواهند آینده ی خود را به آینده ی حکومت روحانیت گره بزنند. جیب خود و قدرت سیاسی را بیشتر از نصایح روحانیون دوست دارند. اگر هم روحانیون را می خواهند – که می خواهند – روحانیون دولتی ای می خواهند که گوش به فرمان و مبلغ آن چه ان ها می خواهند باشند، نه بر عکس. آن ها بیش از آن که به فکر ارزش های مذهبی – از آن نوعی که روحانیت مبلغ و طرفدار آن است – باشند، در مستی طعم شیرین قدرت سیاسی و منافع اقتصادی عظیمی هستند که در حال چپاول آنند. برای آن ها بالارفتن روسری زنان آن قدر مهم نیست که ثبات سیاسی حکومتشان. اندکی آزادی های اجتماعی شاید بتواند بهتر خفقان و سرکوب سیاسی را برای ادامه ی حکومت و چپاول کشور تامین کند.

سیر قهقرایی «اصول گرایان»
جناح اصولگرای حکومت، زیر فشار مداوم احمدی نژادی ها که آن ها را آشکارا به حذف و بیرون راندن از قدرت سیاسی تهدید می کنند، هم می کوشد ائتلاف در حال گسست را حفط کند و هم به ناچار مدافع نوعی از «آزادی بیان» شده است. «آزادی بیانی» که هنوز با تقاضای مستمر سرکوب «سران فتنه» همراه است. اصولگرایان در برابر فشارهای مداوم نظامی – امنیتی ها، مسیر قهقرایی را انتخاب کرده اند. به عنوان مدافعین سرسخت سی سال تاریخ جنایتکارانه ی جمهوری اسلامی و ارزش های واپسگرای آن قد علم کرده اند، دفاع سرسخنانه ی آن ها از ولاپت فقیه، ار «مکتب اسلام» در برابر «مکتب ایران»، از ضرورت «حجاب و عفاف» و سخت گیری در مورد زنان در جامعه، آن ها را در نبرد خود علیه نظامی – امنیتی ها بی آینده و فاقد شانس می کند.

آلترناتیو
هر چند هنوز بسیاری از مهره ها و شخصیت ها و شاید حتی گروه های اجتماعی وابسته به حکومت، جایگاه خود را در این نبرد درونی اصولگرایان به قطعیت تعیین نکرده اند، اما به نظر نمی آید حکومت اسلامی سرنوشتی جز آن چه نظامی – امنیتی ها بر آن تحمیل می کنند داشته باشد. در برابر این روند، فقط یک آلترناتیو وجود دارد: جنبش سبز و دموکراتیک مردم ایران. این جنبش که در چهارده ماهه ی گذشته به عنوان نیرویی غیرقابل چشم پوشی بر روند تحولات کشور ما تاثیر عمیقی گذاشته است، یگانه چشم انداز دیگری است که جامعه ی ما در برابر نظامی – امنیتی ها می تواند آن را انتخاب کند.
برای جنبش سبز که می خواهد ایران را از حکومت سیاه نظامی – امنیتی ها، استبداد ولایت فقیه و هر نوع حکومت استبدادی در هر شکلی نجات دهد، توجه به شکاف های عمیق در بین «بالایی»ها اهمیت زیادی دارد. اما اشتباه بزرگی خواهد بود اگر در برابر اژدهای نظامی - امنیتی ها، این سیاستمداران متوسل به شعارهای کهنه و بی سرانجامی شوند که به نوعی به ادامه ی حکومت روحانیت تعبیر شود. سیاستمداران این جنبش می توانند از این شکاف عظیم که دارد سر تا پای «حکومت کودتا» را به دو نیم می کند به خوبی و درستی استفاده کنند. هر چه حکومت بیشتر در این بحران فرو رود، پایه های اقتدارش بیشتر فرو خواهد ریخت و راه پیشروی جنبش دموکراتیک هموارتر خواهد شد.