اعتصاب غذا، هنجار اجتماعی یا ناهنجاری فردی
همن سیدی
•
در فرهنگ سیاسی و اجتماعی، اعتصاب غذا باید به یک ارزش و هنجار تعبیر شود... نقش ما باید در قالب حمایت و همراهی و انعکاس دادن ان باشد نه تعیین تکلیف و نصیحت و یاداوری اهمیت ویتامینها و قند لازم برای بدن! زندانی خود اینها را با گوشت و استخوان خود میفهمد و باز بر اعتصاب غذای خود تاکید میکند، پس ان را لازم میداند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ مرداد ۱٣٨۹ -
۱۹ اوت ۲۰۱۰
در میان فعالین سیاسی، شماری میتوانند در تظاهرات پرخطر شرکت کنند، شماری نمیتوانند. از میان انها کسانی میتوانند زندان و شکنجه را تحمل کنند و کسانی دیگر نمیتوانند. در میان شکنجه شدگان نیز شماری میتوانند اعتصاب غذا کنند و شماری دیگر نمیتوانند. هیچکدام از این نتوانستنها عیب و عار نیست، اما در مقابل، ان توانستنها هم نباید ضدارزش یا ناهنجاری محسوب شود. اعتصاب غذا اوج نافرمانی و اعمال اراده یک زندانی است که در عین انکه همه ازادی ها از او سلب شده، اما از طریق یک ازادی خودساخته، ازادی در "نخوردن و ننوشیدن"، حاکمان را به مبارزهای دیگر فرا میخواند. شماری ناخواسته میخواهند این تنها ازادی باقیمانده را هم از اعتصابیون سلب کنند، با دلسوزی، با نصیحت، با یاداوری اهمیت سلامت، از همه بدتر، با نیش کشنده "دوره قهرمانشدن به سر امده". انها بدون انکه خود خواسته باشند در جهت اهداف همان بازجوئی گام برمیدارند که غذا را به زور در حلقوم زندانیان فرو میکنند، بعضی ها هم اعتصاب غذا ر ا به "اخرین مرحله" موکول میکنند، بدون انکه تصویری از ان مرحله ارائه دهند. در اینجا نیز تاکتیک با استراتژی اشتباه گرفته شده است که بعدا به ان اشاره میشود اما قبل از انکه به تفکیک و بررسی این موارد بپردازیم باید نگاهی وسیعتر به خود کردار و هنجار اعتصاب غذا بیاندازیم.
کسانی که وارد میدان فعالیت سیاسی شدهاند و در پی همین فعالیتها کارشان به زندان و شکنجه شدن رسیده، مطمئنا از توان فکری لازم برای درک شرایط جسمی و روحی خود برخوردارند، از وضعیت پرونده و بازجوئیهای خود اگاهند. زندگی خارج از زندان را تجربه کردهاند یعنی محل تولدشان زندان نبوده! ظروف سیاسی زمانه خود را هم میشناسند. پس چرا باید به دیده تردید به عقلانیت اعتصاب انها نگریسته شود؟ اصولا باید فهمید که انها برای چه اعتصاب میکنند. موقعی که به همه خواستههای انها "نه" گفته میشود، انها تنها میتوانندبه یک خواسته "بخور" زندانبان، نه بگویند. این جدالی نابرابر است اما اولا ممکنترین جدال است، دوما در موقعیت و شرایط خاص میتواند در عین نابرابری طرف مقابل را از همه نه های قطعیاش به عقب براند. اعتصاب غذا خشونت نیست، نافرمانی است از قوانین خشن، اما اهمیت این نافرمانی در ان است که برطبق قوانین خشن نیز، جرمی و تاوانی برای ان پیشبینی نشده است، هر چه هزینه است در دل خود فعل است، یعنی انجا که عمل و عکسالعمل، جرم و تاوان، شکنجهگر و شکنجهکننده، با هم یکی میشوند و طرف مقابل را به تقلا میاندازند: تهدید میکند، التماس میکند، ترفند میزند، وعده میدهد، بیمحلی میکند، شکنجه میکند، ناز میکشد و در یک کلام، درمانده میشود. تنها اعتصابکننده ها میتوانند در اوج خشونت، ترس را در نگاه زندانبانان خود ببینند.
از دیگر سو در اعتصاب غذا، مجرم و قربانی یکی هستند، یعنی مجرم، جرم را بر روی خودش انجام میدهد، شاکی در کار نیست، قاضی هم لازم ندارد، مدت و نحوه مجازات را خودش تعیین میکند و البته مرگ هم تنها حکم صادره نیست، یعنی اعتصاب قرار نیست حتما به مرگ ختم شود. اینجاست که پیشنهاد موکول کردن اعتصاب به اخرین مرحله، اشتباه از اب در میاید. اعتصاب در عین بزرگی و تاثیرگذاری، تنها یک تاکتیک است، نه استراتژی، تاکتیکی که در هر زمان و شرایط لازمی، میتواند اعمال شود، خواه اولین ساعت بازداشت باشد و یا در خود دادگاه و بازجوئی، در بند عمومی یا انفرادی. مدت و زمان ان هم بسته به همان زمان و مکان دارد، در کل، اعتصاب غذا یکی از تاکتیکهای متنوع در استراتژی کلان یک زندانی است، تاکتیکی که اگر با براورد همه زیانها، دستاوردهایش از هزینه هایش بیشتر باشد، باید اعمال شود و شاید در مرحلهای، مرگ هم حتی هزینهای کم محسوب شود که به دستاوردها میارزد، همین چندی پیش در کوبا که زیاد هم گوشش به جهان بدهکار نیست، اعتصاب منجر به مرگ یک زندانی، به ازادی سایر اعتصابیون زندانی و انتقال انها به اسپانیا ختم شد، به قول شاملو در برابر ما که "بیچرا زندگانیم" انها "به چرا مرگ خود اگاهانند". باز تاکید میشود انچه که باید به اخرین مرحله موکول شود، مرگ ناشی از اعتصاب است، نه خود اعتصاب.
اما نقش دیگر کسانی که اعتصاب نکردهاند، چه در داخل زندان و چه در خارخ، چه میتواند باشد. نخست باید در فرهنگ سیاسی و اجتماعی، اعتصاب غذا به یک ارزش و هنجار تعبیر شود، حتی اگر با اهداف یا شیوه ان مخالف باشیم، کما اینکه در جهان متمدن، حتی از دید حاکمان نیز، نافرمانی و قانونشکنی سیاسی، جرم شرافتمندانه محسوب میشود. اعتصاب غذا هم باید در جامعه به عنوان یک عمل شرافتمندانه قبول شود، دوما نقش ما باید در قالب حمایت و همراهی و انعکاس دادن ان باشد نه تعیین تکلیف و نصیحت و یاداوری اهمیت ویتامینها و قند لازم برای بدن! زندانی خود اینها را با گوشت و استخوان خود میفهمد و باز بر اعتصاب غذای خود تاکید میکند، پس ان را لازم میداند.
اما باید در کنار قبول ارزش اعتصاب غذا، شکستن اعتصاب هم از جایگاهی برابر با خود اعتصاب غذا برخوردار باشد، یعنی اعتصابکننده باید اطمینان خاطر داشته باشد که نه تنها حق شکستن اعتصاب برای او محفوظ است بلکه دیگران، ان را به عنوان ارزش و هنجاری دیگر در جامعه و تاکتیکی دیگر در مبارزه پذیرفتهاند. باید تنوع تاکتیکها چنان باشد که "اعتصاب غذا" تنها یک انتخاب در میان دهها گزینه باشد. حتی گاهی ازادنشدن و در زندان ماندن هم میتواند فشاری بر حاکمیت باشد، جه رسد به اعتصاب حتما یادمان هست نلسون ماندلا سالها برای ازادی تلاش کرد و زندان وی، در اراده حکومت بود. اما در اخرین مرحله، این بار، حکومت اپارتاید ازادی او را التماس میکرد و زندان در اراده او بود. یعنی ماندلا از تاکتیک بیرون نیامدن از زندان هم برای تحقق خواستههایش استفاده کرد، به این میگویند تنوع تاکتیکها، البته اگر باز هم، خودازاری یا زیان به خود رساندن تعبیر نشود!
از بعد حقوقی باید اعتصاب غذا را به عنوان یکی از "حقوق زندانی" به قانون تحمیل کرد، قانون زندان باید در برابر اعتصاب غذای زندانی پیشبینیهای لازم را کرده باشد و مسئولیتها و اقدامات لازم، کاملا تبیین شده باشد. چه در حالت اعتصاب غذا و چه در سایر حالتها، مسئولیت جان زندانی به عهده حکومت است. یک اعتصابکننده نه تنها نباید از هیچکدام از حقوق زندانی محروم گردد (امری که الان در ایران رایج است) بلکه میباید از حق مداوای لازم و مراقبت دائم پزشکی برخوردار باشد، چیزی که اکنون بر روی کاغذ هم وجود ندارد اما این دلیلی برای عدم تلاش فعالین حقوق بشر نیست. دیکتاتور ها را هم در برابر زندانیان نباید به مانند خدایانی تصور کرد که عواقب اعتصاب، تاثیری بر انها ندارد. در همین دوران تاریک کنونی، مبارزینی چون جعفر پناهی، محمد نوریزاد، بابک بردبار با اعمال همین تاکتیک توانستند به بخشی از خواستههایشان برسند.
کار دیگری که از اعتصابنکردهها برمیاید، پیوستن به اعتصاب است! چه در زندان و چه در خارج از زندان. البته در خارج از زندان اعتصاب اسانتر است و در خارج از کشور هم صدالبته ممکنتر! قبل از رویدادهای کودتای انتخاباتی، حدود دو سال پیش هیوا بوتیمار در اعتراض به حکم اعدام و شرایط زندان به اعتصاب غذا دست زد. شماری از دوستان و از جمله خانوادهاش در خارج از کشور نیز به اعتصاب غذای وی پیوستند، کمپینی در مقابل ساختمان عفو بینالملل. پس از چندی حکم اعدام وی به ۹ سال زندان کاهش یافت.
کاری دیگر، صبور بودن و زود قضاوت نکردن است، اعتصاب غذا بخشی از مبارزه مدنی است که هم امری یکشبه و یکمرحله ای نیست، هم نیاز به زمان برای نهادینه شدن و جا افتادن دارد، تاکنون در فرهنگ سیاسی ما اعتصاب غذا تنها یک واکنش قلمداد میشد نه یک کنش و تاکتیک مبارزاتی، باید تمرین شود، باید از دل شکست ها و ازمودنها فرم بومی و ممکن ان با کمک همدیگر شناخته و اجرا شود.
اگر هیچکدام از این کارها از دستمان برنمیاید، یک کار برای ما باقی میماند، انکه با بازگوئی حکایت "سپری شدن دوران قهرمانان" نمک بر زخم زندانیان و خانوادههایشان نپاشیم. این همان تبدیل کردن یک هنجار و عمل شرافتمندانه به یک ضد ارزش و ناهنجاری فردی است، پائین اوردن منزلت زندانیان تا حد تشنگان نام و مقام! کمترین کار ما پرهیز از این بیانصافی است.
همن سیدی
|