شاباش حضور دوست، برای علی اشرف جان درویشیان
میهمانی به شکل آب


خسرو باقرپور


• در شهر ابرهای تیره و مرطوب
رد پای پرندگانی که تو رها کرده بودی
هنوز
بر برف هایی
که انگار هرگز آب نمی شوند
باقی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۷ اوت ۲۰۱۰


 درویش بی ریای حکایت
سلام !
خوش آمدی !

تو را می شناسم
خوب می شناسمت
تو بغض مداوم نو جوانی ی منی
که انجماد خورشید را در سالهایی ابری ۱
بی باران و سترون اما
با من گریستی

تو را می شناسم
خوب می شناسمت
و واژگان گدازانت را نیز
که شبنم ارغوانی ی آرزو گلواژه شان کرده ست

در شهر ابرهای تیره و مرطوب
رد پای پرندگانی که تو رها کرده بودی
هنوز
هنوز
بر برف هایی
که انگار هرگز آب نمی شوند
باقی است

مداح آفتاب!
خنیاگر شریف سرایش آب!
شکل آب می شدی
شکل آب می شوی هنوز
شکل آبی
وقتی بی تاب و ناب
به سایه سار خیال می وزیدی
و من هوای تو را می بوییدم
و می بویم هنوز

گیرم انبان تو انباشته و رنگین نباشد
خوب... نباشد!
بضاعت درویشانه ی شهرم!
این، همین،
برگ سبزی نیز اگر آورده باشی
این برگ،
بی تاب و شکسته ست
از آب گذشته ست
روایت تاراج باغ است
"داستان های تازه داغ" است ۲

 
۱ و ۲ نام آثاری از درویشیان است