همه چیز درباره ی «حلقه ی احمدی نژاد»


• محمدجواد حق شناس مدیر مسئول روزنامه ی اعتماد ملی گفته است هدف، دوره بعدی ریاست ‎جمهوری است و آینده، از آن مشایی است. این مسئله‎ای است که اصول‎گرا‎ها را نیز نگران کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۹ اوت ۲۰۱۰


اخبار روز: بازتاب آنلاین متن گفتگویی با محمدجواد حق شناس مدیر مسئول روزنامه ی توقیف شده ی اعتماد ملی را به نقل از «پنجره»، منتشر کرده است که در آن وی به «حلقه ی احمدی نژاد» می پردازد و پیش بینی می کند آینده از آن «رحیم مشایی» است. متن این گفتگو در زیر آمده است:


جناب آقای حق‎شناس! به‎نظر شما تأثیر مواضع و عملکرد‎های آقای مشایی بر برآیند عملکرد دولت چیست؟

من ابتدا اجازه می‎خواهم یک اشاره‎ای به سابقه حلقه‎ای که امروز به‎عنوان یاران رییس‎جمهور در رأس قوه اجرایی کشور قرار دارند، داشته باشم.
بر این باور هستم که آقای احمدی‎نژاد در انتخاب همکاران‎شان در دوره‎‎های مختلف کاری، کمال وسواس و ریزه‎کاری را مدنظر قرار داده است. در دولت‎‎های نهم و دهم شاهد حضور مجموعه‎ای از افرادی به‎همراه رییس‎جمهور هستیم که در ٣۰ سال گذشته این‎‎ها با هم همراه بوده‎اند. خاستگاه قبل از انقلاب این گروه دانشگاه علم و صنعت است که در آن افرادی مثل ثمره هاشمی و علی احمدی حضور داشته‎اند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این افراد در یک حوزه فکری - فرهنگی و با دیدگاهی که شاید بتوان به آن عنوان «امام زمانی» داد، این همراهی خود را ادامه داده‎اند.
اولین حضور اجرایی این افراد در استان آذربایجان غربی و کردستان است که اتفاق می‎افتد. آقایان شیخ عطار، تابش، مشایی، علی‎آبادی، محصولی، حسین طاهری استاندار وقت آذربایجان غربی و عده‎ای دیگر، یاران جدید این جمع هستند.
در آن مقطع، محصولی فرمانده سپاه منطقه بود، علی‎آبادی مسئول اداره راه قدس، مشایی هم از نیرو‎های سپاه به‌شمار می‌رفت که فکر کنم آن زمان در سپاه تنکابن بود و بعد به وزارت اطلاعات پیوسته و به حسب علاقه به مسائل قومی و کرد‎ها به منطقه می‎رود و با این حلقه لینک پیدا می‎کند.
آقای احمدی‎نژاد هم ابتدا بخشدار ماکو بود و بعد فرماندار خوی می‎شود. در همین مقطع، آقای محصولی فرماندار ارومیه است و آقای شیخ عطار، در همان زمان استاندار می‎شود و آقای ثمره هاشمی معاون سیاسی آقای شیخ عطار بوده و آقای تابش هم استاندار می‎شود.
در دولت دوم آقای هاشمی رفسنجانی، این تیم باز قدرت می‎گیرد. آقای مشایی در این مقطع مدیرکل اجتماعی وزارت کشور می‎شود و با آقای تابش که معاون سیاسی وزارت کشور است به‎صورت مستقیم کار می‎کند و آقای احمدی‎نژاد هم استاندار اردبیل شده و آقای محصولی را در آن‎جا به همکاری دعوت می‎کند و آن حلقه آذربایجان غربی، در حلقه اردبیل متبلور می‎شود.
در این حلقه جدید افرادی مثل آقای محرابیان وزیر صنایع فعلی، آقای نیکزاد وزیر مسکن فعلی، آقای عباس‎زاده مشکینی مدیرکل سیاسی فعلی وزارت کشور، آقای فتح‎اللهی که الان معاون وزیر امور خارجه است، وارد می‎شوند و ارتباطات عناصر این حلقه محکم‎تر می‎شود.
این وضع ادامه دارد تا دوم خرداد که باعث حذف این مجموعه از مدار کار‎های اداری می‌شود. در این روند، آقای احمدی‎نژاد به‎دنبال اخذ مدرک دکترا می‎رود و آقای مشایی به رادیو پیام می‎رود. به‎نظر می‎رسد که از همان زمانی‎که ایشان در وزارت کشور بود و بعد در رادیو پیام، اساسا یک مشی تقریبا ثابتی را در حوزه نظر و عمل داشته است. ایشان حتی قبل از حضور در وزارت کشور از همکاران وزارت اطلاعات بوده‎ که به‎دلیل گرایش به جریان‎‎های خاص «مهدویت‎گرا» به‎صورت محترمانه از این وزارتخانه کنار گذاشته می‎شود ولی نشان می‎دهد که برای پایبندی به اعتقاداتش حاضر است هزینه بدهد.
در اواسط دوره دوم دولت آقای خاتمی، شاهد اولین تحرک جدی این گروه برای بازگشت به قدرت هستیم و می‎بینیم که در انتخابات دوره دوم شورا‎ها جریانی به نام آبادگران پا به عرصه می‎گذارد.
این‎بار حلقه ارومیه و اردبیل در شورای شهر و شهرداری تهران گردهم آمدند و لینک‎‎های جدیدی هم به آن‎‎ها اضافه می‎شوند. از این‎جا به بعد روابط آقای احمدی‎نژاد و آقای مشایی وارد فاز جدیدی می‎شود که روابط امروز ناشی از پیوندی است که از زمان تصدی شهرداری تهران به بعد، بین آقای احمدی‎نژاد و آقای مشایی شکل گرفت. باور من این است که روابط جدید وقتی شکل می‎گیرد که آقای احمدی‎نژاد به توانمندی‎‎های او باورمند می‎شود یا به بیانی دیگر آقای مشایی خود و توانایی‎هایش را به آقای احمدی‎نژاد ثابت می‎کند. من فکر می‎کنم یک شیفتگی متقابل بین این دو به‎وجود می‎آید که مقداری خارج از عرف است.آقای مشایی در دولت اول به سازمان میراث فرهنگی می‎رود اما عملا قدرت ایشان در آن چهارچوب در حد معاون رییس‎جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی نیست و بیشتر از آن تعریف می‎شود و جایگاه وی نزد رییس‎جمهور بسیار بیشتر از جایگاهش است. کار به‎جایی می‎رسد که آقای مشایی روی سازمان اوقاف دست می‎گذارد که آن بحث‎‎ها پیش می‎آید و قبل از آن هم سازمان صنایع دستی را که در اختیار آقای رضاخواه از دیگر حامیان آقای احمدی‎نژاد بود به سازمان متبوع خود الحاق می‎کند.
در دور دوم ریاست‎جمهوری آقای احمدی‎نژاد هم که مسئله معاون اولی آقای مشایی پیش می‎آید، کار به‎جایی می‎رسد که رهبری دخالت می‎کنند و آقای احمدی‎نژاد بی‎توجهی می‎کند. آقای ابوترابی فرد مسئول پیگیری موضوع و علنی کردن نامه می‎شود ولی بازهم آقای احمدی‎نژاد آقای مشایی را کنار نمی‎گذارد و این خود آقای مشایی است که کنار می‎رود و آقای احمدی‎نژاد ارادت و باور خود را به آقای مشایی، به این طریق نشان می‎دهد.
امروز نیز اختیارات و جایگاه آقای مشایی بسیار فراتر از ریاست دفتر رییس‎جمهور است. شما ببینید نماینده رییس‎جمهور در امور خاورمیانه، مسئولیت کمیته فرهنگی دولت و امور ایرانیان خارج از کشور و... چه ربطی به رییس دفتر رییس‎جمهور دارد و از همه این‎‎ها گذشته اظهارات آقای مشایی است که مناقشاتی اساسی در درون جریان اصول‎گرایی ایجاد کرده است.
جریان اصول‎گرا خود را به‎نوعی موظف و ناچار از حمایت آقای احمدی‎نژاد می‎داند اما از طرفی حمایت‎‎های آقای احمدی‎نژاد از مشایی و نوع موضعگیری‎‎های آقای مشایی این جریان را دچار نوعی پارادوکس کرده است که اصول خود را چطور با مواضع نگران‎کننده آقای مشایی تطبیق دهد.
کار به جایی می‎رسد که آیت‎الله مصباح یزدی نیز از مواضع آقای مشایی با تعبیر سخنان بی‎شرمانه یاد می‎کند و این ماورای نظرات امثال آقایان فیروزآبادی و مطهری و غیره است.
این‎که چرا این اتفاقات می‎افتد و آقای احمدی‎نژاد چرا پشت آقای مشایی این‎قدر محکم ایستاده است، به‎نظرم بر‎می‎گردد به انتخابات ریاست جمهوری دور آینده. به هر حال آقای احمدی‎نژاد فکر می‎کند که اهدافی را که آغاز کرده ناتمام مانده و به‎دنبال آن است که نفر بعدی ریاست‎جمهوری، کسی باشد با دیدگاه‎‎های خودش و از همان حلقه ارومیه، اردبیل و شهرداری و ریاست جمهوری.
به‎نظر من آقای احمدی‎نژاد باور کرده است که این مسیر از کانال آقای مشایی می‎گذرد.


این شیفتگی که شما می‎گویید، به‎نظرتان از ابتدا در آقای احمدی‎نژاد نسبت به آقای مشایی بوده است یا به‎تدریج شکل گرفته است؟

به‎نظر می‎رسد آقای احمدی‎نژاد به مرور به این نظر رسیده باشد و البته اوج آن به اواخر دولت اول و روی کار آمدن دولت دوم ایشان بازمی‎گردد. شما می‎بینید که ایشان در مقام حمایت از آقای مشایی با برادر خود هم تعارف نمی‎کند و در هفته آخر دولت نهم در حالی‎که اگر حتی یک وزیر از دولت کنار می‎رفت، کابینه به رأی‎اعتماد مجدد مجلس نیاز پیدا می‎کرد، ایشان در برکنار کردن سه وزیری که از چهره‎‎های شاخص کابینه هم بودند و با آقای مشایی مخالفت کرده بودند، درنگ نمی‎کند.
می‎خواهم بگویم که این‎‎ها را با این فرض در نظر بگیرید که آقای احمدی‎نژاد یک فرد بسیار باهوش سیاسی است و من ایشان را یک «تاکتیسین» بزرگ و قوی در رسیدن به اهدافش می‎دانم و احساس می‎کنم که ایشان به یک استراتژیست نیاز دارد که بتواند مسیر‎های راهبردی را در کنار آن هوش و قدرت خلاقه‎ای که در رسیدن به اهداف کوتاه‎مدت خودش دارد، تکمیل کند. آقای مشایی همان استراتژیست است.
به‎نظرم هدف، دوره بعدی ریاست ‎جمهوری است وآینده، از آن مشایی است. این مسئله‎ای است که اصول‎گرا‎ها را نیز نگران کرده است. اصول‎گرا‎ها هم برای انتخابات آینده به‎دنبال کسی هستند که پتانسیل رأی‎آوری داشته باشد و به همین دلیل این‎جا بین اصول‎گرا‎ها و آقای احمدی‎نژاد زاویه ایجاد شده است و این زاویه با توصیه و حتی با برخورد‎های بعضا شداد و غلاظ هم قابل‎رفع نیست.