نباید روح خود را به رژیم دیکتاتوری فروخت


جلال رستمی


• به تازه گی یک رمان جنایی از نویسنده ی فنلاندی، ایلکا رِمس بنام "میراث شوم" به زبان آلمانی منتشرشده است. رمان، زندگی یک فیزیک دان فنلاندی بنام رالف ناروا و همسرش اینگرید را به تصویر می کشد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱ سپتامبر ۲۰۱۰


 
»تحمل نمی کنم، نق هم می زنم ، عادی هم نمی شوم ودیگرآرزو ندارم غیرعادی باشم، اما برده ی این عادات ،اخلاق، این ستم های چند رویه نمی شوم، به تمامی آن چیزهایی که انسان را حشره وار، به اطاعت ازغرایز محدود می خواند تف می کنم«

                                                                                                باغ گمشده   جواد مجابی   

به تازه گی یک رمان جنایی از نویسنده ی فنلاندی، ایلکا رِمس بنام "میراث شوم" به زبان آلمانی منتشرشده است. رمان، زندگی یک فیزیک دان فنلاندی بنام رالف ناروا و همسرش اینگرید را به تصویر می کشد.
ماجرای رمان ازاین جا آغازمی شود. رالف که درسن کهولت بسرمی برد بطورناگهانی ودورازانتظارراهی برلین شده ودر آنجا به شکل مرموزی، بدون اینکه ردواثری ازخود به جا بگذارد، ناپدید می گردد.
فکر ناپدد شدن پدر، بدون هیچ نشانه ایی، برای فرزند اواریک، بصورت یک مالیخولیا درمی آید، که دست از سرش بر نمی دارد. به همین خاطراو تصمیم می گیرد، شخصا به برلین رفته ودرباره ی ناپدید شدن پدرش تحقیق کند.
اریک که خود متخصص ژنتیک می باشد وهمراه همسرش یک شرکت موفق Biotech(فناوری زیست شناسی) رادر لندن اداره می کند درجریان تحقیق اش به یکسری اسناد اسرارآمیزِوحشتناک می رسد که ریشه در دوران نازی ها دارند.
پیدا شدن این اسناد اورا درمقابل این سئوال قرارمی دهد که پدرش رالف ناروا ومادرش اینگرید، که زنی زیبا ویک زیست شناس موفق بوده است، درطول جنگ جهانی دوم، درکشورآلمان نازی چکارمی کرده اند و اینک بعداز این همه سال، چرا پدرش با وجود کهولت سن، ناگهان به برلین سفر می کند.
اریک با بدست آوردن اسناد ومدارک بیشترونزدیک شدن به " میراث شوم " ی که پدر ومادرش، ازخود بجا گذاشته اند، متوجه می شود که آنها، هم با رژیم نازی همکاری می کرده اند وهم با سازمان فضایی ناسا درآمریکا، درارتباط بوده اند.

» او(پدرش) روحش را به نازی ها فروخته بود ودانش وتخصص اش را به ناسا. حال گذشته به او رسیده بود.«

همین نتیجه ای که اریک ناروا ازتحقیقات خود درمورد مفقود شدن پدرش، بدان می رسد. می تواند داستان بسیارپند آموزی باشد، برای دانش آموختگان ومتخصصین، ودیگرانی که اخیرا درنمایش کمدی" همایش ایرانیان خارج ازکشور"، درایران شرکت کرده بودند.
اگرزندگی وکارکردن هرکسی ازراه دانش ویا تخصص اش درخارج ازکشور، می تواند توجیه منطقی وانسانی داشته باشد. فروختن روح خود، به یک حکومت دیکتاتوری فاشیستی، مانند حکومت جمهوری اسلامی ایران و بخصوص دولت احمدی نژاد، چه توجیه منطقی، عقلی وانسانی می تواند داشته باشد. آنهم درست درزمانی که، یک جنبش توده ای وسیع برعلیه این رژیم، درجریان است.

چگونه می توان، چشم برجنایت های حکومت جمهوری اسلامی ، برعلیه مردم بست، ودر چنین تجمع هایی شرکت کرد. باید به شرکت کنندگان دراین همایش گفت، اگر نمی خواهید همانند دیگرایرانیان خارج ازکشور، به جنبش های اعتراضی ، برعلیه اعدام وشکنجه و دفاع ازمبارزات مردم، برعلیه این حکومت ارتجاعی ، به پیوندید. حداقل خاک به چشم جنبش آزادی خواهی مردم نپاشید، وبه این سادگی ازروی اجساد کشته شده گان این جنبش، نگذرید.

من براین باورم همه ی ما باید بطورمداوم این سئوال جدی را در مقابل خود بگذاریم، که اگرزمانی فرزندان ما یا نسل آینده به هردلیلی، درپی تحقیق، درباره ی کار وزندگی گذشته ی ما برآیند، وهمانطورکه در کتاب رمان جنایی رِمس دیدیم، به اسناد ومدارک"میراث شوم"ی برسند که ما دراثر فروختن روح خود به دیکتاتورها، برای آنها به جا گذاشته ایم. چه خواهیم کردو پاسخ آنها را چگونه خواهیم داد .

این مسلم است، زمانی وجدان بیدارتاریخ مارا به گذشته فراخواهد خواندودرآن زمان است که، سیه روی شود، هرکه، دراوغش باشد.