جهانی سازی نئولیبرالی - ۱


دکتر فردریش هوس کولر - مترجم: ناهید جعفرپور


• نظریه "پایان تاریخ" بخشی از این وحدانیت مذهبی (شره ـ هولدر ـ والو) است. نئولیبرالیسم در مرکز این نظریه جدید مذهبی قرارگرفته است. در واقع این نظریه بطوری رادیکال ضد روشنگری و عمیقا شریر و زشت رفتار است. در مرکز معاملات اقتصادی و اجتماعی ( شره ـ هولدر ـ والو) سلامتی و رفاه اجتماعی وشرف انسان قرار نگرفته است بلکه تنها ارضاء کردن خواسته های صاحبان سرمایه قرار دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۴ خرداد ۱٣٨۵ -  ۲۵ می ۲۰۰۶


در باره نویسنده : دکتر پروفسور فریدریش فوس کولر، پروفسور دانشکده فلسفه دانشگاه صنعتی دارمشتات آلمان است. وی این مقاله سیاسی را در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۶ برای ( و.آ.اس.گ) نوشته است .
 
خانم ها و آقایان محترم، همکاران عزیز ، رفقا !
 
بر اساس افسانه ای یونانی در کرتا دیوی زندگی می کرد که نامش مینوتاروس بود. این مینوتاروس که بدنش چون بدن انسان بود و سرش گاوی نر در دهلیزی زندگی می کرد که دیدالوس صنعت گر برای شاه مینوس ساخته بود. دهلیزی که از کریدور های پیچ در پیچ بی پایان سیاه پر تشنج با راه های خروج بسته و شعبه های گمراه کننده تشکیل شده بود. هر نه سال یکبار شاه مینوس خواهان این بود که از آتن ۷ دختر باکره و ۷ پسر نوجوان را بعنوان باج و رشوه بیاورند تا   قربانی مینوتاروس دیو کنند. تزیوس که قصد داشت به این بدبختی پایانی دهد، در فرصتی مناسب خود را بعنوان یکی از ۷ پسر نوجوانی که از آتن با کشتی به کرتا فرستاده می شدند جا زد و در آنجا در فرصتی موفق شد در مسابقات ورزشی عشق آریادنه دختر شاه مینوس را بخود جلب کند. زمانی که   قربانیان می خواستند وارد دهلیزشوند، آریادنه مخفیانه کلافی نخ را در پیراهن تزوس پنهان نمود. تزوس یک سر کلاف نخ را نزدیک در ورودی بست و همینطور که در دهلیز گمراه کننده هی به جلو کشیده می شد کلاف را باز می کرد. بالاخره به مرکز دهلیز رسید و خود را سینه به سینه   مینوتاروس دیو یافت. دیوی که نگاهش بسیار وحشتناک تر از آنی بود که او پیش خودش تصور کرده بود . تزوس توانست دیو را نابود کند و با کمک کلاف نخ خود را به درخروجی برساند که آریادنه با دلواپسی منتظرش بود. او توانست با کمک آریادنه و دیگر کسان از آتن به کشتی فرار کند و بسوی خشکی حرکت نماید .
این افسانه امروز واقعی تر از هر زمانی دیگر است. تنها فرقش این است که نه سال یکبار نیست بلکه روزانه انسانها برای تغذیه دیو، نه بصورت ۷ دختر باکره و ۷ نوجوان بلکه بصورت دهها هزار زن و مرد و پیر و جوان وانسانهائی که اساس اجتماعی ، اقتصادی و زیست محیطی زندگیشان به غارت برده می شود، قربانی می شوند .
این دهلیز دیگر در کرتا جائی که توریست ها بدنیال آن می گردند قرار ندارد   بلکه در سرتاسر جهان گسترش یافته است. بیش از دهها و صد ها هزار قربانی بی نتیجه بدون جهت یابی در راه های تاریکی که ( شره ـ هولدر(بازار های بورس بازی وصاحبان مهم بورس جهان)) برایشان گسترده اند گم شده اند. راه هائی که چون راه بنظر نمی رسند بلکه بیشتر بمانند شبکه اند. در مرکز این شبکه یعنی جائی که قربانیان به آنجا کشیده می شوند، چه بخواهند و چه نخواهند، دیوی وجود دارد که بسیار وحشتناکتر از مینوتاروس است. این دیو سری چون گاو نر ندارد اما اندامی انسانی با کت و شلواری تیره از جنسی اعلا دارد. این دیو در پشت میز تحریری طبق آخرین مد با مدرن ترین وسایل ارتباط جمعی الکترونیکی نشسته است و در شیگاگو در نزد فریدمن تحصیل نموده است و نگاهی دوستانه و مشتری یاب دارد. بله این (شره ـ هولدر ـ والو) است. کسانی که قربانیان را بدستور (شره ـ هولدر ـ والو) به سوی شبکه ها می کشانند مطمئنا طور دیگری از آنچه که در افسانه مینوس تصویر شده است بنظر می رسند. بسیاری حتی نسبتا راهب های ( شره ـ هولدر ـ والو) هستند. کسانی که بنام اقتصاددان خوانده می شوند. در نهاد هائی چون بانک های مرکزی ، صندوق بین المللی پول و در سازمان تجارت جهانی سر راهب های (شره ـ هولدر ـ والو) نشسته اند. در کنار این سر راهب ها معلم های خردی که به زبان مردم اغلب به غلط فلاسفه خوانده می شوند قرار گرفته اند. کسانی که مکتب (شره ـ هولدر ـ والو) را ترویج می کنند. یعنی آن مکتبی که قربانی شدن روزانه را نه تنها ضروری و بدون بدیل می داند بلکه برای آن بیانی بشردوستانه دارد. هدف از توسعه بشریت، رفاه (شره ـ هولدر ـ والو) است. در غیر این صورت توسعه معنائی ندارد. برای اینکه همه مردم آزاد باشند، باید بسیاری قربانی شوند. من قصدم از گفتن این افسانه یونانی و مقایسه آن با شرایط کنونی در واقع نشان دادن افسانه جهانی سازی نئولیبرالی است. با زبانی دیگر نشان دادن افسانه (شره ـ هولدر ـ سرمایه داری) است. به این صورت که هر آنچه اقتصادانان نئولیبرال اعلام می کنند افسانه است و به هیچ وجه پایه   و مبنی واقعی علمی ندارد. بلکه تنها این سرنوشت   (شره ـ هولدر ـ والو) و خواسته هایش است که بر جامعه به صورت طبیعتی اجباری تحمیل گشته است .
نظریه "پایان تاریخ" بخشی از این وحدانیت مذهبی (شره ـ هولدر ـ والو) است. نئولیبرالیسم در مرکز این نظریه جدید مذهبی قرارگرفته است. در واقع این نظریه بطوری رادیکال ضد روشنگری و عمیقا شریر و زشت رفتار است. در مرکز معاملات اقتصادی و اجتماعی ( شره ـ هولدر ـ والو) سلامتی و رفاه اجتماعی وشرف انسان قرار نگرفته است بلکه تنها ارضاء کردن خواسته های صاحبان سرمایه قرار دارد. انسانها تنها و تنها ابزاری برای رسیدن به این خواسته می باشند. در واقع این پروسه خود فصلی سنتی از استثمار است. استثماری که از توانائی های انسان برای مقاصد بیگانه از انسانیت استفاده می کند. حال باید بدانیم که این (شره ـ هولدر ـ والو) چیست و برای چه از سرمایه داری (شره ـ هولدر ـ والو) صحبت می شود و نه ازسرمایه داری تنها و چرا مشخصه این سرمایه داری (شره ـ هولدر ـ والو) نئولیبرالیسم است؟
من برای پاسخ به این سئوالات پیشنهاد می کنم که فرمول بندی علمی و قابل قبول مایکل آگلیتاس را مبنی قرار دهیم. فرمول بندی که مشخصه اش در شکل مسلط جهان کنونی سرمایه داری "انباشت تملک سرمایه" است. (شره ـ هولدر ـ والو) برای مثال از آنجائی که بدهی های دولت را در شکل سهام در دست دارد لذا بخشی از دارائی های دولت را هم در اختیار داشته و به لحاظ این تملک برروند حرکت های اقتصادی هم تسلط دارد. ثروت (شره ـ هولدر ـ والو)   بصورت حرفه ای از طریق صندوق بین المللی پول اداره می شود و در سرمایه گذاری شرکت ها سهیم است. به این لحاظ برای (شره ـ هولدر ـ والو) مهم نیست که چه چیزی تولید و اساسا کجا و برای چه منظوری تولید می شود. بلکه تنها آنچیزی مهم است که دارائی و ارزش سهام   (شره ـ هولدر ـ والو) را افزایش می دهد.اگر دقیق بنگریم در آخر مسئله بر سر آن نیست که سرمایه بکارگرفته شده تنها افزایش یابد بلکه این حداقل خواسته (شره ـ هولدر ـ والو) است زیرا که دارائی اش آنچنان باید رشد کند که از درجه سود گذر کند و سرمایه گذاری مستقیم در تولید را باعث گردد. گفته می شود که (شره ـ هولدر ـ والو) از روند تولید بر می خیزد و نمایندگان نهادهایش آنچنان در تولید نقش دارند که روند تولید بر مبنای انتظارات منفعتی (شره ـ هولدر ـ والو) هدف گیری شده است. به این صورت که آنها به شرکت ها خط و مشی برای تحقق سود سرمایه می دهند و شرکت ها می دانند که اگر آنها کناره گیری کنند آنها در بحرانی قرضی فرو خواهند رفت. در شرکت ها دیگر سرمایه گذاران و مدیران حرف اول را نداشته بلکه نمایندگان نهادهای (شره ـ هولدر ـ والو) حرف اول را دارا می باشند. نمایندگانی که در مقابل شرکت ها مسئول نبوده و تنها علائق منفعتی کسانی را نمایندگی می کنند که از سوی آنان ماموریت دارند یعنی (شره ـ هولدر ـ والو). بدین طریق قابلیت تولید شرکت ها نه از این جهت رشد می کند که درجه سرمایه سرمایه گذران افزایش یابد بلکه بیشتر موضوع بر سررضایت انتظارات منفعتی نهاد های مالی است. به زبان ساده تر این که هر چه قابلیت تولید شرکت ها بالا رود به همان اندازه هم انباشت سرمایه این نهاد های مالی و بکار گیری آن در بازارهای مالی جهان رشد می کند. سرمایه داری شره ـ هولدردقیقا نقطه مقابل اشکال سرمایه داری است که خود باعث ازبین رفتن آنها شد. یعنی سرمایه داری جدیدی که بر مبنای انباشت سرمایه مالی و بازار های مالی (بورس بازی) و... عمل می کند. در این شکل موضوع بر سر تحقق دارائی مالی به دارائی مالی بزرگتر و بزرگتر و... است. پدرپیر ما این پروسه را بدرستی بعنوان "روند بیمارگونه" نام نهاده است. این روند بیمار گونه باعث شده است که اغلب اقتصاد حقیقی به نابودی کشانده شود. به این صورت که در اثر بحران های مالی که در نتیجه این روند بیمارگونه چون حباب های صابون می ترکند، تمامی اقتصادهای مردمی و ملی و هم چنین دارائی های خصوصی به نابودی کشیده می شوند و به ورشکستگی دچار می شوند. ما همین اخیرا برخی از این بحران ها را مانند بحران آسیای شرقی پشت سر نهادیم. اقتصاد ژاپن در حال انهدام وحشتناک دارائی ها بسر برده و تاکنون هم (سال ۲۰۰۶) هنوز از این بحران رهائی نیافته است. در هر صورت   این کاراکتر بیمارگونه تنها به لحاظ کمی و مقداری افزایش دارائی نئولیبرال ها را در نظر دارد. فون هایک معلم بزرگ علمی نئولیبرالیسم از این روند بنام "تعویض خالص" نام می برد. کاراکتر لیبرالی سرمایه داری شره ـ هولدر خواهان رها شدن از تمامی تعدیل هائی است که جلوی افزایش سرمایه مالی شره ـ هولدر ـ والو   را می گیرند و یا آنرا بطرق سیاسی به استانداردهای اجتماعی وابسته می کنند. شره ـ هولدر ـ والو برای تحقق خود محتاج به از بین بردن این تعدیل هاست. منظور اینجا برای مثال انعطاف پذیرکردن کار و دست آخراز بین بردن روزهای معمولی کار، از بین بردن دستمزد استاندارد تعیین شده ملت ها برای مثال از طریق از بین بردن قرار داد های تعیین دستمزدها، انهدام خدمات اجتماعی و امنیت های زنده بودن برای مثال از طریق خصوصی سازی قدم به قدم امنیت های دوران پیری، حمله گسترده و شدید به نهادهای اجتماعی که تنظیم کننده شیوه کار اجتماعی می باشند مانند اتحادیه های کارگری و... می باشد. اما شره ـ هولدر ـ والو تنها خواهان تغییر استفاده از نیروی کار انسانی نیست بلکه همچنین قصد تصاحب تمامی دارائی های اجتماعی را هم در سر دارد. در واقع برای رسیدن به خواسته هایش تمامی نشانه های زندگی را که برایش محدودیت به وجود می آورند به سرمایه مالی و بخشی از "روند بیمارگونه" اش تبدیل می سازد. شره ـ هولدر ـ والو از این طریق ثروت های اجتماعی را می بلعد. بله شره ـ هولدر ـ والو از یک طرف از میان روند تولید برمی خیزد و از طرف دیگرهمچنین از میان تمامی نیازها و احتیاجات نیروی کار سر بلند می کند. منظور اینجا تمامی آن مناسباتی است که برای نیروی کار یک زندگی اجتماعی همراه با امنیت های اقتصادی را مهیا می سازد. بزبان ساده تر تمامی آن مناسباتی که دسترسی عموم به ثروت های اجتماعی را مهیا می سازد. شره ـ هولدر ـ والو با بلعیدن این مناسبات رشد می کند. بنابراین این روند تنها بیمار گونه نیست بلکه ضد اجتماعی شدن هم می باشد. در مجموع باید گفت که شره ـ هولدر ـ والو از میان شرایط مادی تولید اجتماعی زندگی بلند می شود .
  با توجه به این حقایق نتیجه گیری می شود که مناسبات اقتصادی وعملکردهای اقتصادی سرمایه داری شره ـ هولدر تنها برای اجرای علائق صاحبان سرمایه صورت می پذیرد و به هیچ وجه به اقتصاد مردمی و منافع ملت ها نمی اندیشد. در واقع این شکل از سرمایه داری   به هیچ وجه به اقتصادی اجتماعی و باثبات که منافع اکثریت مردم آن اجتماع را نمایندگی کند و عدالت اجتماعی و امنیت را برای این اکثریت پیاده نماید، نمی انجامد .
یک چنین عملکرد اقتصادی در تاریخ سرمایه داری تنها یکبار رخ داده است. آنهم زمانی بود که تحت فشار دو جنگ جهانی بحران اقتصادی جهان را فرا گرفت. بحرانی که در ٣۰ سال به یک جا به جائی سرمایه داری به ایالات متحده آمریکا منجر شد و تحت هدایت شکلی جدید از سرمایه داری بعد از جنگ قرار گرفت. شکلی جدید از انباشت سرمایه داری سیاسی و اجتماعی تحت محافظت و نظارت سیستم مالی "برتون وود" که به آن رژیم انباشت سرمایه فوردیست می گویند و بزبانی ساده تر از آن بعنوان "فوردیسم" نام برده می شود. در واقع "تخم مرغ های طلائی سرمایه داری" که دارن دورف آنرا "عصر سوسیال دمکراسی" نام نهاده است. در این عصر به هیچ وجه ما دیگر جائی برای خود نخواهیم یافت حتی اگر فوردیسم هنوز در برخی از مغزها بعنوان شکلی معمولی از سرمایه داری جای گرفته باشد .
توافقات طبقاتی میان صاحبان سرمایه و بانک ها و نمایندگان اتحادیه های کارگری که لودویگ ارهارد از آن بعنوان "اجتماع شکل داده شده" نام می برد و بعدها "آ گ آلمان" نام گرفت، مدتها است که از هم پاشیده شده است. در واقع تا زمان شوکی که قیمت نقت ایجاد نمود و سیستم برتون وود در سال های ۷۰ از هم فرو پاشید، پایان این مرحله حتمی شد .
انباشت سرمایه فوردیسم به صنایع تولیدات انبوه وابسته بود. سرمایه گذاری در سرمایه ثابت چون ماشین آلات باعث بالا رفتن سطح تولید می شد. منفعتی که از این سطح بالای تولید حاصل می شد، حتی بخش کوچکی از آن به دستمزد کارگران افزوده نمی شد. از این طریق کالاهای مصرفی افزایش می یافت و قدرت خرید سقوط می کرد. در این زمان بود که درجه منفعت سرمایه گذاران هم سقوط   می کرد. از این روند مارکس بعنوان "گرایش به درجه سود" نام می برد. این روند به پایان فوردیسم ختم شد .
 
ادامه دارد