مرثیه


افسانه جنگجو


• در روان ات خاک می کنی مرا
تقویم ها را می گذرم با باور کودکانه
مرثیه ام را فرو می خورم و از سرخیِ خود شعله ورم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۰


 در روان ات خاک می کنی مرا
تقویم ها را می گذرم با باور کودکانه
مرثیه ام را فرو می خورم و از سرخیِ خود شعله ورم

و این دل
که بر اَبر می آویزم
در بارانی که کودکِ نزائیده ی مرا سیل می بَرَد.

در این افسانه مردها گم می شوند در مادران باکره که به آنان وعده ی مسیح را داده اند.

در تجربه ی میان شهرها لبهایم را دوختم
در سرکشی رویایم شلاق خوردم
از هوا آویزان شدم
جوی ها
شیرِ پستانهایم را در رگهای سیمانیِ خود جار زدند و
جاری شدند
و کُشته ی من
                همچنان
هوا را در آغوش کشیده است.

بیست ویکم شهریورِ هزارو سیصدو هشتادو نه
واشنگتن دی سی