از : میلاد
عنوان : مهملات را پاپ می کنید، نقدها را سانسور!!!
- شاهان آشوری و بابلی هم بهیچوجه دین خود را به دیگران تحمیل نمی کردند، آنها حتا خدایان یهود را پشتیبان خود می دانستند و برای همین هم این خدایان را به بابل آورده بودند. در بابل حتا یهودیان هم می توانستند مراسم مذهبی خود را انجام دهند و یک جامعه خودگردان داشتند و دارای مناصب اداری بودند. اصلا بین النهرین ، بابل مرکز چند فرهنگی و چند قومی جهان باستان شناخته می شده است. اتفاقا اینجا تضاد مذهبی مربوط می شد به مردوکیان بابلی علیه نیایشگاههای زن-خدایان و مرد-خدایان کهن تر که نبونید از آنها در کنار مردوک حمایت می کرد. در این دعوا ی نابرابر و انحصارطلبانه به نفع مردوک زن ستیز و برده خواه، کورش طرف مردوکیان را گرفت و این نیایشگاهها را سرکوب کرد.
۳ - کورش همه ی بناها و آثار مذهبی را که با تلاش نبونید برپا شده بود، نابود کرد و به آتش سپرد. پس ایشان یک سیاست دین ستیزی مشخصی هم داشته که در بین النهرین اعمال کرده.
۴ - پارسیان نه به لحاظ کشورداری، تمدن، خط و ... و نه به لحاظ ساختارهای مذهبی هرگز به پای تمدن درخشان بابلیان نمی رسیدند. پارسیان قومی بودند که با گردنکشی جنگجویان جاه طلبی چون کورش تازه به دوران رسیده بودند ، آنها مطلقا یارای رقابت در این زمینه ها را با بابلیان نداشتند، بنابراین هر چه بود از آنها جذب کردند. از جمله خدایشان مردوک را هم خدای خودشان کردند. اینکه تا چه حد اپورتونیسم و تا چه حد مسحور تمدن غالب شدن، در این قضیه نقش داشته، خیلی روشن نیست.
۵ - اگر کورش با مردوک کاهنان بابلی هم در می افتاد، کارش در اداره امور تصرفات بین النهرین زار می شد. هر جا که عناصری از حاکمیت از همکاری با مهاجمان به رهبری کورش سر باز می زدند و مقاومت می کردند، کورش با بیرحمی آنها را سرکوب، قتل عام و غارت می کرد. نمونه هایش سرزمینهای لیدی، ساردیس و اورارتو بودند. البته ایشان همیشه ثروتهای و گنجینه های پادشاهی های مغلوب را به تاراج می برد، چه مقاومت کرده بودند و چه نکرده بودند.
۶ - بر خلاف گفته ی بسیاری از "کارشناسان" ایرانی کورش تنها کسی نبود که چنین فرمانی درباره ی فتح بابل به جا گذاشته، هم اسکندر و هم آنتونیوس سلوکی کتیبه هایی در ستایش بابل و احترام به مردوک و صلح با مردم بابل و مرمت و ساختن بناها از خودشان به جا گذاشته اند که آن هم حتما حساب و کتابهای سیاسی زمان خودش را داشته است.
۷ - شاهان آشوری نیازی به این نوع پروپاگاند برای حفظ قدرت نداشتند، پس اگر با شورشی روبرو می شدند، آن را سرکوب می کردند و بعد هم باافتخار کارشان را مکتوب می کردند تا دیگران در س عبرت بگیرند. بر خلاف تصور رایج شاهان آشوری با شاهان و حاکمان زیردستشان کنار می آمدند، اگر که آنها باج و خراج را به موقع می رساندند، از این نظر استقلال سرزمینهای متصرف شده در زمان آنها بسیار بیشتر بوده تا در زمان کورش و کمبوجیه و...
۸ - اصولا کتیبه نویسی و گزارش دهی کار کورش و کمبوجیه نبود، اهل این کار نبودند، این پادشاهان فاقد سواد بودند و به ادبیات در هیچ شکلی نمی پرداختند، آن لوح هم برای مردم بابل و بین النهرین نوشته شده بوده و بدرد همانجا می خورده و بس. کورش بدون جذب پشتیبانی کاهنان مردوکی و یهودیان نمی توانست بابل را تصرف کند، کورش یک شاه نوپا بود و و بدون توطئه و یارگیری نمی توانست به این فتح نائل شود.
۹ - نکته آخر هم اینکه بابل با زور تصرف شد، جنگ نهایی نه در خود بابل، بلکه در شهر آپیس آنجا که سپاهیان نبونید برای مقابله با سپاه کورش رفته بودند، اتفاق افتاد. سپاهیان و مردم آپیس علیرغم عقب نشینی قتل عام شدند و شهر غارت شد.
٣۰۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣٨۹
|