روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۰


 نقش صهیونیسم در «قرآن‌سوزی» عنوان یادداشتی است در روزنامه جمهوری اسلامی به قلم عباس تقدسی‌نژاد که در آن نوشته است: «رهبر معظم انقلاب اسلامی در هفتمین روز از ماه رمضان سال جاری در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام اسلامی در فرازی از فرمایشات خود به ترسیم فضای جهانی و مواجهه اسلام با پرچمداری ایران اسلامی و جبهه مخالف آن که خود را به دروغ «جامعه جهانی» نامیده است پرداختند.از نگاه رهبری، جبهه مقابل در واقع اسرائیل و آمریکا بوده و دیگرانی که همراه با آنها هستند یا تابعند یا دچار رودربایستی. هر دو طرف این جبهه نیز در این مواجهه «موجودیت» (اسرائیل موجودیت ایران و ایران اسلامی موجودیت اسرائیل را) یکدیگر را نشانه گرفته‌اند. ایشان منحنی حرکت اسلام و ایران را رو به رشد و صعودی دانسته و با ذکر دلایلی، رقیب را در سراشیبی سقوط می‌دانند: ۱- از دست دادن بدنه مردمی در دنیا ۲- ناکامی در سیاستهای خاورمیانه‌ای ٣- مشکلات اقتصادی ۴- از دست رفتن اعتماد به نفس مسئولین غربی.
تحلیل رهبری در خصوص این نبرد بزرگ را مد نظر داشته؛ حال به تحولات اخیر در عرصه جهانی بنگرید. این روزها با فرارسیدن ماه سپتامبر شاهد تحولات گسترده سیاسی در سطح بین‌الملل بوده‌ایم. نشست سه جانبه اسرائیل، آمریکا و محمود عباس در آمریکا تقریباً همزمان با روز جهانی قدس از یک طرف و تعریف سناریوی «قرآن‌سوزی» در سالگرد فروریختن برجهای دوقلو و همزمانی تقریبی آن با عید سعید فطر طرف دیگر مهمترین این تحولات هستند. سالها از حادثه ۱۱ سپتامبر می‌گذرد، کشیشها و مسیحیان دوآتشه آمریکایی حتی در اولین روزهای غبارآلود ناشی از ریزش برجها و تبلیغات ضد دینی گسترده دولت وقت آمریکا به فکر سوزاندن قرآن مسلمانان نبودند؛ چرا بعد از گذشت حدود ۹ سال «قرآن سوزی» مطرح می‌شود؟!. با کمی دقت متوجه می‌شویم در دو سه سال گذشته موضوع ۱۱ سپتامبر با نگاهی بدبینانه و مشکوک از طرف نخبگان جهانی و آمریکایی دنبال می‌شود، بطوری که حتی در رسانه‌های شنیداری و دیداری آمریکا نیز برخی تحلیل‌گران از اظهار تشکیک و خودسوزی توسط برخی جریانهای داخلی آمریکا در خصوص حادثه مذکور یاد می‌کنند. با توجه به تعبیر رهبری از پیشتازی ایران در میدان مواجهه غرب و شرق و یا بعبارتی در مواجهه دنیای اسلام با لیبرال سرمایه‌داری غربی، مسئولین و مردم نظام اسلامی ایران همانطور که با زدن پنبه «هولوکاست» توانسته بودند راز سر به مهر دروغترین حادثه تاریخ را به بوته نقد بکشانند؛ می‌توانند ماجرای این خود زنی را نیز با تشکیک جامعه جهانی روبرو کنند. لذا برای لابی صهیونیسم طراحی مسیری که اذهان عمومی را از ماسوای برج‌سوزی در قلب آمریکا منحرف کند امری اجتناب‌ناپذیر است.
برخی تاریخ نگاران و سیاسیون تلاش نموده‌اند بین دو حادثه جنگهای صلیبی و سقوط برجهای جهانی آمریکا تناسبات ماهیتی برقرار نمایند. مسیحیان، جنگهای صلیبی را در قرون ۱۱ و ۱۲ میلادی برای بیرون آوردن بیت‌المقدس از دست مسلمانان به راه انداختند؛ بوش پسر نیز همزمان با فروریختن برجهای تجارت جهانی بلافاصله جنگهای صلیبی را مطرح نمود، تشابهی که رهبری معظم انقلاب آن را یک حماقت دانسته‌اند(دیدار با کارگزاران نظام - رمضان سال جاری). سوءاستفاده از همزمانی سالگرد ریزش برجهای دوقلو و روز عید سعید فطر با استفاده از تئوری «قرآن‌سوزی» برای فراهم ساختن زمینه‌های تقابلی دو تفکر اسلام و مسیحیت، نه به سود مسیحیت است و نه اسلام و در حاشیه این درگیریها جز صهیونیسم جهانی کسی یا کسانی منتفع نخواهند شد.چرا که با تقابل دوسویه اسلام و مسیحیت می‌توان به راحتی نگاه جامعه جهانی را از قدس به «منهتن» (محل برجهای سابق آمریکا) برده و با انحراف افکار از قدس و استفاده همزمان از مهره مزدوری چون محمود عباس، پیشبرد اهداف توسعه‌طلبانه در قدس موثر خواهد بود. بعبارت بهتر ارائه راه‌کار همزمان مصالحه ظاهری با عباس و مواجه نمودن جریان مسیحیت و اسلام در مقابل یکدیگر در واقع ساختن آب گل‌آلودی است که تنها ماهی قابل صید از آن، گسترش شهرک‌سازی و پشت پا زدن به معاهدات جهانی است تا اینبار نیز هدفی مشابه هدف مسیحیان در جنگهای صلیبی (به قول بوش پسر) حاصل شود، بیرون آوردن بیت‌المقدس از دست مسلمانان البته اینبار به نفع صهیونیسم.
این روزها عمده‌ترین تحلیلی که از ادعای دروغین درخواست برخی؟! از مسلمانان آمریکا برای بنای مسجد در محدوده ساختمان تجارت جهانی و سپس اظهارات کشیش مجهول‌الهویه‌ای به نام «تری جونز» مبنی بر قصد او برای سوزاندن قرآن در آن محدوده، در رسانه‌های داخلی و خارجی دیده می‌شود، اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی است. نگارنده معتقد است اهدافی بزرگتر از این تحلیل در ماسوای ذهن خیمه‌شب بازی «قرآن سوزی» وجود دارد که همانا: ۱- تغییر تمرکز جامعه جهانی از قدس به نیویورک ۲- انحراف افکار عمومی از ادامه روند شهرک‌سازی با وجود توافقات سه جانبه و خنده‌دار اسرائیلی‌ها و آمریکائی‌ها با محمود عباس.»

توهین به تمدن در کنار کاخ سفید
توهین به تمدن در کنار کاخ سفید عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم محمدتقی فاضل میبدی که متن آن در پی ‌آمده است: «سرانجام واقعه‌ای وقیح و رویدادی رنج‌آور رخ داد. عده‌ای معدود و به دور از فکر و فرهنگ و تمدن، در کنار کاخ سفید به برگ‌هایی از کتاب آسمانی یعنی قرآن مجید، تهمت روا داشتند و احساسات نه تنها مسلمانان، بلکه سایر ملل، ادیان و مذاهب را جریحه‌دار ساختند. کیست که نداند چنین کار زشتی نه فقط مورد محکومیت مسلمانان است که نخست غالب مسیحیان بودند که این کار را پیش از وقوع ناروا دانستند و آن را محکوم کردند. هرچند چنین جسارتی به بهانه پاسخ به واقعه تلخ و رنج‌آور ۱۱ سپتامبر رخ داد، اما سوالاتی را فراروی نخبگان غربی گذاشت که باید برای رفع تهمت از تاریخ خود واکنشی آگاهانه داشته باشند.
۱ـ هر انسانی در یک تحلیل ساده می‌فهمد که عوامل به وجود آورنده ۱۱ سپتامبر با عوامل اهانت به قرآن مسیر یگانه‌ای را می‌پیمایند و در هدف، هر دو چون دو لبه قیچی ویران‌کننده بنای فرهنگ و تمدن هستند رادیکالیسم اسلامی یعنی طالبان یا القاعده با رادیکالیسمی که احساسات بیش از یک میلیا‌رد مسلمان را جریحه‌دار می‌کند در نهایت چه تفاوتی باهم دارند؟ خشونت هر کجا باشد خشونت است. خواه در لباس انفجار و خواه در لباس توهین به قرآن.
۲ـ آن کشیش ناآگاه که ادعا می‌کند تئوری انفجار و ترور از قرآن برخاسته است، براساس کدام معیار و منطق و تفسیری چنین گزافه سخن می‌گوید؟ و عده‌ای ناآگاه‌تر از خود را برای کار بدتر از ترور تحریک می‌کند. قطعاً او هم از آبشخور طالبان تغذیه فکری می‌شود. سر بریدن انسانی در عراق یا افغانستان با دعوت به سوزاندن قرآن در کشور مهد دموکراسی چه تفاوتی باهم دارد؟ مگر نه این است که نخبه‌گرایان آمریکا و دانشگاه کاتولیک و سایر سران مسیحیت یا تمدن غربی شعار عمده خود را گفتگوی ادیان یا از نگاهی دیگر تسامح و تساهل می‌دانند. آیا چنین کاری در مرکز سیاسی کشوری چون آمریکا، تقابل در برابر دموکراسی و همزیستی ادیان نیست؟ تجاوز به آیین و اعتقاد انسان‌ها تجاوز به آزادی نیست؟ تکرار اعمال پدیدآورندگان جنگ‌های صلیبی و سایر جنگ‌های مذهبی بازگشت به عصر بربریت نیست؟ بجا و شایسته است مدافعان آزادی و حافظان حقوق بشر برای حفظ میراث تمدنی خود، این کار را هر چند کوچک و بی‌اهمیت بود، محکوم کنند، چرا که ممکن است عواقب تلخ و ناگواری در پی داشته باشد.
٣ـ به روایت خیلی از مستشرقین و مورخان علم و تمدن یکی از تمدن‌های بزرگ عالم تمدن اسلام و مسلمین بوده است. امثال گوستاولبون و جرجی زیدان مهمترین دستاورد تمدن اسلام را عقل و تفکر دانسته‌اند و این دعوتی است که از سوی کتاب آسمانی مسلمانان صورت گرفته است قرآن که تمام کتب آسمانی را به رسمیت می‌شناسد از آنان می‌خواهد به کلمه «سواء» روی آورند و هیچ سخنی را براساس تقلید از آباء خود نپذیرند و معیار هر سخن و اندیشه‌ای را برهان و استدلال قرآن قرار دهند. آیا چنین کتاب و تمدنی می‌تواند تئوری جنگ را در خود داشته باشد. اگر دستور جنگی در این کتاب مقدس آمده، برای کسانی است که بخواهند با جهالت و تعصب آتش جنگ را شعله‌ور سازند. جنگ برای خاموش کردن آتش جنگ است. سخت‌ترین برخورد قرآن باکسانی است که بخواهند با عنوان «محاربه» امنیت را از جوامع بشری سلب کنند. در اینجا میان طالبان جنگجو با توهین‌کنندگان به قرآن تفاوتی نیست. اگر به وجودآورندگان این پدیده ضدتمدنی و ضدحقوق بشری با قرآن و سیره پیامبر اسلام آشنایی داشتند، بهترین و قوی‌ترین کتاب ضدخشونت را قرآن و سیره پیامبر(ص) معرفی می‌کردند و حساب عده‌ای مسلمان متعصب ناآگاه را از حساب قرآن کریم جدا می‌ساختند. خود قرآن گفته است ممکن است برخی با عنوان قرآن راه گمراهی بپویند. به قول مولوی:
زان که از قرآن بسی گمره شدند
زین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را جرمی‌‌ای عنود
چون تو را سودای بالاسر نبود
شروع یک نهضت علمی در اروپا اگر در انقلاب ادبی یا انقلاب صنعتی رخ داد و پایگاهی در کتاب مقدس نداشت، بلکه عده‌ای با عنوان کتاب مقدس در برابر عالمان ایستادند و گالیله‌وار آنان را محاکمه کردند، اما نهضت علمی و پایگاه تمدن مسلمین قرآن کریم بود؛ تمدنی که شاید در تمدن غرب امروزی بی‌تأثیر نبوده است.
۴ـ اکنون جای آن دارد تا در مراکز علمی و دانشگاهی آمریکا با حضور قرآن‌شناسان و عالمان اسلامی، قرآن کریم و سیره پیامبر بازخوانی شود و به جای سوختن و پاره کردن که روش‌های عهد جاهلیت و غرب پیش از رنسانس است، منطق گفتگو و دعوت به حکمت که دستور قرآن است، پیش گرفته شود. نگرانی این است که اگر چنین حرکات حیوانی تکرار شود، چه در دنیای مسیحیت نسبت به قرآن و چه در دنیای اسلام نسبت به کتب مقدس، مقدمه خشونت‌هایی شود که کنترل و مهار آن از دست همگان خارج شود. بنابراین گام نخست محکومیت این نوع حرکات از سوی سایر ملل و مذاهب غیراسلامی است. به امید
روزی که دیوارهای دروغین میان ادیان و مذاهب فرو ریزد و همه ادیان عالم در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.»

قرآن‌سوزی، دام اسرائیل برای آمریکا
یادداشت صفحه اول روزنامه وطن امروز مطلبی است با عنوان قرآن‌سوزی، دام اسرائیل برای آمریکا به قلم سعدالله زارعی که متن آن بشرح زیر است: «اقدام به اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم که از چند روز پیش توسط سرپرست یکی از کلیساهای ایالت فلوریدا مطرح شد و پس از آن بازتابی که در سطح جهان و بویژه در حوزه کشورهای اسلامی برجای گذاشت و بعد، عقب‌نشینی رسمی آمریکایی‌ها و فاصله گرفتن ظاهری مقامات کاخ سفید از این اقدام و سپس اقدام به آتش زدن کتاب مقدس مسلمانان در چند نقطه آمریکا در حالی که پلیس آمریکا در شهر نیویورک ناظر این صحنه‌ها بود و ممانعتی از این اعمال به عمل نیاورد، مجموعاً نشان‌دهنده یک سناریو است که توسط دستگاه سیاسی و اطلاعاتی آمریکا در نهمین سالگرد ماجرای ۱۱ سپتامبر به اجرا گذاشته شد. اگر به روند اقدامات سیاسی‌ای که در روز ۱۱ سپتامبر امسال منجر به اهانت به ساحت مقدس قرآن شد نظری انداخته شود، از لابه‌لای این اقدامات عجز و زبونی آمریکایی‌‌ها تا حدی که به اقدامات احمقانه متوسل شوند، مشاهده می‌شود. آمریکایی‌ها احساس کردند انرژی ماجرای ۱۱ سپتامبر به پایان رسیده و در جامعه آمریکا اکثریت اذهان و افکار عمومی به این سمت تمایل پیدا کرده است که به جای مردمی که در خاورمیانه ساکن هستند، مقامات آمریکا و دستگاه‌های رسمی اطلاعاتی و امنیتی آمریکایی را طراح و برنامه‌ریز ماجرای ‏۱۱ سپتامبر ببینند. آمریکایی‌ها در این صحنه در نقش مال‌باخته مجنون ظاهر شدند و عنان اختیار خود را از کف داده و در اختیار گروهی گذاشتند که با پایکوبی تهوع‌‌آور به ساحت مقدسات جسارت کنند و آنها از این صحنه جسارت‌آمیز، تصویری ناشیانه از میزان نفرت مردم آمریکا از جهان اسلام و کشورهای اسلامی و به طور خاص جنبش‌هایی که با سرلوحه قرار دادن قرآن به مقابله با سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه اعتراض می‌کنند، نشان دهند. در واقع این مالباخته بدون اینکه به عواقب کار خود توجهی داشته باشد، به قصد اینکه احیاناً از این نمد برای سیاست خارجی و آبروی رفته آمریکا در خاورمیانه کلاهی ببافد، این اهانت را طراحی کرد و با اهانت‌کنندگان همراهی نشان داد. این در حالی است که در این صحنه مظلومیت مسلمانان و عدم تحمل آمریکایی‌ها نسبت به اعتقادات مخالف خود به نمایش درآمد. مسلمانان و کتاب مقدس آنها مظلوم واقع شدند و دولت و جامعه آمریکا در جایگاه ظالم قرار گرفتند. درست معکوس نقشی که آنها تلاش می‌کردند ۹ سال پیش با سوءاستفاده از ماجرای ۱۱ سپتامبر به جهانیان ارائه کنند، در این صحنه دولت و مردم آمریکا در نقش قربانی و اسلام و مسلمانان به دروغ در نقش تروریست و قاتل معرفی شدند و آمریکا توانست از قبل این تبلیغات افکار عمومی را در غرب به نفع خود بسیج کند و با استفاده از مشت آهنین، کشورهای افغانستان و عراق را به اشغال درآورد.‏
اقدام احمقانه آمریکا در جسارت به ساحت مقدس کتاب قرآن امکان همراهی دولت‌های غربی را با سیاست‌های آمریکا در موضوع خاورمیانه تا حدود زیادی از بین برد چرا که ملت‌هایی نظیر مردم فرانسه، آلمان، انگلیس، بلژیک، سوئد، دانمارک و همچنین سایر کشورهای مشابه قبل از حادثه قرآن‌سوزی هم قادر نبودند نیروهای نظامی خود را در کشور بحران‌زده افغانستان حفظ کنند و لذا اکثر این کشورها نیروهای خود را خارج کرده و برخی دیگر مانند آلمان، فرانسه و انگلیس مشغول خارج کردن نیروهایشان در ۲ تا ۴ ماه آینده از افغانستان هستند. این حادثه روند خروج غرب از افغانستان و عراق را تشدید و تسریع می‌کند و آمریکایی‌ها بیشتر در عرصه‌های امنیتی و نظامی دچار مشکل می‌شوند. بنابراین می‌توان گفت اقدام آمریکایی‌ها یک اقدام صد درصد احمقانه و (برای منافع خودشان) خسارتبار است و از آن طرف مسلمان‌ها چه در داخل جامعه آمریکا و چه در جامعه اروپا می‌توانند با استفاده از فضایی که به واسطه اهانت شرم‌آور به ساحت مقدس قرآن کریم به وجود آمده، افکارعمومی را به سمت خود و کتاب مقدس‌شان جلب کنند. جالب این است که در قرآن کریم آیات متعددی درباره حضرت عیسی‌بن مریم (مریم‌مقدس) آمده و سوره‌ای در قرآن به نام سوره مریم وارد شده که با الفاظ و عبارات بسیار لطیفی از پیامبر مسیحیان و حضرت مریم عذرا همراه است و در این جسارتی که به قرآن روا داشته شد، توأمان به پیامبر مسیحیان و پیامبر یهودیان هم اهانت شد لذا جریان افراطی متصل به کاخ سفید در این صحنه به همه ادیان آسمانی اهانت کرد و نسبت ناروا به همه پیروان واقعی ادیان ابراهیمی را به جان خرید. ممکن است در پشت صحنه این اقدامات دست‌هایی وجود داشته باشد که هدف آنها تشدید تضاد بین مسلمان‌ها و جهان غرب باشد و یک جریان افراطی شرایط را در خاورمیانه و کشورهای اسلامی به قدری به ضرر خودش ارزیابی می‌کند که برای برون‌رفت از شرایط سخت به یک فضای بحرانی برای خلق جنایت و خشونت‌ نیاز دارد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد و در این مسیر حادثه‌های خشونتباری مانند جسارت به قرآن کریم را طراحی کرده است که در واقع باید گفت اگر این امر واقعیت داشته باشد که به احتمال بسیار زیاد واقعیت دارد، در این صحنه اگر برنده‌ای وجود داشته باشد این برنده صهیونیست‌ها هستند و دولت و مردم آمریکا در این سناریو قطعاً در ردیف اصلی‌ترین بازنده‌ها محسوب خواهند شد، چرا که وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد، محیط زندگی نیروهای غربی در خاورمیانه بسیار تنگ می‌شود و هزینه‌های آنها برای حفظ نیروهایشان افزایش پیدا می‌کند. آسیب‌هایی که به نیروهای آمریکا‌یی در ماه‌های گذشته رو به تزاید گذاشته و نسبت به سال گذشته به ۱۲۰۰درصد رسیده است، باز هم شدت بیشتری خواهد یافت و این روند در نهایت ریشه‌های حضور غرب در خاورمیانه را خواهد خشکاند. گویا صهیونیست‌هایی که ریشه‌های خود را در حال از بین رفتن می‌بینند تله‌ای را پیش پای غربی‌ها در خاورمیانه پهن کرده‌اند و آمریکا‌یی‌ها نیز احمقانه به دام رژیم صهیونیستی و صهیونیست‌های آمریکا‌یی قدم گذاشتند.»

ریشه «خودسری» را بخشکانیم!
روزنامه اندیشه نو در سرمقاله خود مطلبی دارد به قلم سردبیر این روزنامه با عنوان ریشه «خودسری» را بخشکانیم! که در آن آمده است: «واژه «خودسر» چندی است در فرهنگ سیاسی و رسانه‌ای ایرانیان جا خوش کرده و دست بر قضا حالا حالاها هم قصد آن ندارد تا دست از سر مردم و جامعه ما بردارد.
شاید این واژه از اواسط دهه هفتاد بود که کم‌کم جای خود را در فرهنگ لغات سیاسی ایران باز کرد و آنجا که ناگهان تجمع، نشست با میتینگی هرچند با مجوز و در چارچوب قانون برگزار می‌شد، شاهد بودیم گروهی اندک اما منسجم تصمیم می‌گرفتند با برهم زدن نظم برنامه، ضمن به رخ کشیدن قدرت و توانمندی‌هایی که البته مستظهر به هیچ نوع پشتیبانی‌ای نبود، اینگونه القا نمایند ما هرگاه اراده کنیم اجازه نمی‌دهیم، آنچه خلاف میلمان است جریان پیدا کند.
رفته رفته ما شاهد بودیم که همین گروههای فشار و عوامل خودسر تا بدانجا پیش رفتند که خود اجتهاد کردند و فتوا صادر نموده و خودشان هم به آن عمل کردند.
گویی در کشور نه سیستم قضایی وجود دارد،‌ نه دستگاههای امنیتی و انتظامی دارای ماموریت‌های تعریف شده برای روزها و شرایط خاص هستند، بلکه هر جا «حس تکلیف» بر شانه‌های گروهی خاص، باتفکرات ویژه سنگینی کرد، می‌توانند به تشخیص و اجتهاد خود عمل کند، ولو نتیجه این اقدام بی‌اعتبار کردن‌شان و جایگاه دستگاههای مسئول و ذیربط و به مخاطره انداختن «احساس امنیت» شهروندان باشد.
با ظهور این گروههای خودسر و پررنگ‌تر شدن «نشو و نمای» آنها در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و بعضاً فرهنگی؛ انتظار آن بود که مسئولان و دستگاههای مربوطه با بررسی و مطالعه دقیق پیرامون این معضل به شناسایی عمیق و ریشه‌ای امر بپردازند و عوامل و دلایل شکل‌گیری این پدیده نامبارک را بررسی و برای مهار آن چاره‌ای قطعی بیابند.
اما ظاهراً چنین نشد و اینگونه بود که بانیان تشکیل و حمایت گروههای خودسر به نحوی برای خود حاشیه امنی یافته و بی‌آنکه احساس کنند باید پاسخگوی اعمال وکردار خود باشند، همچنان میدان‌داری کرده تا به امروز که ما شاهدیم همین عده اندک دیروز! (البته با عنوان گروه خودسر) به صورت ابزار گروهها و عناصر ذی‌نفوذ درآمده و بعضاً قوی‌تر و قدرتمندتر از نهادهای حزبی و سیاسی عمل می‌کنند و به دنبال آن هستند تا به هر نحو ممکن در مقاطع مختلف بر معادلات سیاسی جامعه اثرگذار شوند و به نحوی در پی سهم‌خواهی‌های خود باشند، حال آنکه چنین سهم‌خواهی‌ای تا چه اندازه مشروع و منطبق با چارچوبهای قانونی است، موضوعی دیگر است که باید در جای مناسب خود مورد بررسی و مداقه قرار گیرد.
آفت بزرگ چنین جریاناتی که البته نتیجه و ثمره آن به خوبی مشهود و ملموس می‌باشد، این است که گروههای خودسر خود را رقیب بلامنازع جریانات و گروههای سیاسی دانسته و تصورشان اینگونه خواهد بود که در مقاطعی باید به رقابت با این گروهها؛ البته با تعریفی که خود از رقابت دارند، بپردازند و آنجا که لازم است حتی به خشونت هم متوسل شوند.
نتیجه محتوم و اجتناب‌ناپذیر چنین نگاهی، به رسمیت شناخته شدن این گروههای خودسر، از بین رفتن اعتدال، ترویج و نهادینه شدن خشونت و ارایه الگویی نامبارک و البته بسیار خطرناک به جامعه خواهد بود که از آن پس دیگران نیز به فکر خواهند افتاد برای تحقق مطالباتشان،‌ به رفتارها و شیوه‌های مشابه متوسل شوند.
روی سخن با دستگاه قضایی و سایر دستگاه‌های مسئول است که آیا پس از گذشت این همه سال از جولان این گروهها و با علم به عواقب و ثمرات زیانبار اقدامات آنان، زمان آن فرانرسیده که یکبار به طور جدی این غائله زشت فیصله یابد؟»

زوایای بازگشت منشور حقوق بشر کوروش کبیر
روزنامه مردم‌سالاری سرمقاله خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان زوایای بازگشت منشور حقوق بشر کوروش کبیر به قلم حمیدرضا شکوهی که متن آن در پی آمده است: «بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران- ولو به صورت امانت و برای مدتی کوتاه- رویدادی مثبت است که نمی‌توان با بی‌تفاوتی از کنار آن عبور کرد. اما به این موضوع باید از زوایای گوناگون نگریست:
۱- همگان به خوبی می‌دانیم که وضعیت ارتباطات سیاسی ایران و بریتانیا از زمان روی کارآمدن دولت نهم و به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران در شرایط مطلوبی قرار ندارد به همین دلیل وقتی سال گذشته هم سخن از بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران به میان آمد، بسیاری آن را به دیده تردید و حتی شوخی نگریستند. اما در چنین شرایطی بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران، کاری بزرگ و قابل توجه به نظر می‌رسد که حتی با دید منتقدانه به دولت نیز باید از آن استقبال کرد چرا که حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ‌نیز این منشور در مدت بسیار کوتاه‌تر به ایران امانت داده شده بود و این نشاندهنده اهمیت بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران، آن هم در مقطع زمانی فعلی است.
هرچند که برخی اعتقاد دارند برای بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران، امتیاز خاصی به طرف مقابل داده شده، اما من اعتقاد دارم حتی اگر این موضوع واقعیت هم داشته باشد بازهم اهمیت آن را کاهش نمی‌دهد چرا که نشاندهنده اهمیت مقوله حقوق بشر از دیدگاه دولتمردان است.
۲- بازگشت منشور حقوق بشر به ایران با سخنرانی شخص رئیس‌جمهور همراه بود و به جرات می‌توان گفت سخنرانی محمود احمدی نژاد در قبال این منشوربه معنای بی توجهی دولت‌های گذشته به این منشور تاریخی نیست بلکه به معنای حاشیه امنیتی است که دولت فعلی در قبال برخی کارهای جدید از آن برخوردار است. این نخستین بار نیست که دولت احمدی‌نژاد اقدام به انجام کارهایی می‌کند که انجام آن در دولت‌های گذشته غیرمنتظره به نظر می‌رسید. به عنوان مثال تصور کنید منشور حقوق بشر کوروش در زمان حضور اصلاح‌طلبان در رأس دولت، به ایران بازمی‌گشت. در آن صورت اصلاح‌طلبان با واکنش‌های منفی گسترده‌ای از سوی طیف همراه دولت فعلی مواجه می‌شدند و حتی اتهامات متعددی به آنها وارد می‌شد اما دولت فعلی با این مشکلات مواجه نیست چرا که شاید از دید برخی همفکرانش از برخی اتهامات تبرئه باشد یا شاید هم برای حفظ وحدت ظاهری، از طرح انتقادات خود در میان افکار عمومی خودداری می‌کنند.
٣- بازگشت منشور حقوق بشر کوروش به ایران را وقتی در کنار سخنرانی دیروز اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر احمدی‌نژاد قرار دهیم بار دیگر به ارتباطات نزدیک این دو پی‌می‌بریم. قطعاً بازگشت این منشور به ایران نشانه روشنی از نقش پررنگ رحیم مشایی در تصمیمات دولت احمدی‌نژاد است. ارتباطات و نفوذ رحیم مشایی در دولت به حدی است که او می‌تواند علی‌رغم مخالفت‌های گسترده، با حمایت شخص رئیس دولت از حدود ۱۹ منصب دولتی و مرتبط با آن برخوردار شود و تمامی اظهارات انتقادبرانگیز او با حمایت احمدی‌نژاد همراه شود. هنوز فراموش نکرده‌ایم که احمدی‌نژاد در مقابل آخرین موج گسترده انتقاد از رحیم‌مشایی با جدیت به حمایت از او برخاست و به صراحت اعلا م کرد که حرف رحیم مشایی حرف دولت است. قطعاً در آینده، ارتباطات نزدیک مشایی و احمدی‌نژاد بازهم خبر ساز خواهد شد و شاید پیامد قابل پیش‌بینی آن، کاسته شدن از حلقه همراهان دولت در طیف اصولگرا باشد. هرچند که پیامدهای دیگری نیز می‌توان برای آن پیش‌بینی کرد که البته هنوز برای تبیین آن زود است.»

تفحص با چه هدفی؟
تفحص با چه هدفی؟ عنوان یادداشت صفحه اول روزنامه جهان صنعت است به قلم مریم باستانی که در آن آمده است: «تحقیق و تفحص‌های مجلس با چه هدفی صورت می‌گیرد؟ پاسخ رسمی این سوال مشخص است که منجر به اصلاح رویه در دستگاه یا نهادی که برنامه یا هدفی را دنبال کرده می‌شود و در صورت لزوم پیگیری قضایی هم صورت خواهد گرفت‌ اما بررسی عملکرد تحقیق و تفحص‌های صورت گرفته در مجلس نشان می‌دهد که این نتایج به دست نیامده است. این اتفاق در تمام تحقیق و تفحص‌های انجام شده از سوی مجلس دیده شده؛‌ از تحقیق و تفحص از خودروسازان گرفته تا فروش مخابرات و ده‌ها مورد دیگر که به اصلاحی منجر نشد.‏
تحقیق و تفحص از برنامه چهارم هم از همین جنس است. اعضای تیم تحقیق و تفحص از برنامه چهارم در جمع‌بندی که از تحقیقات خود انجام داده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که دولت به جای هزینه کردن ٨۴ میلیارد دلار در بودجه‌های سنواتی پنج سال برنامه چهارم‌ ۲۴٣ میلیارد دلار هزینه کرده است. رشد هشت درصدی در هیچ سال اجرای برنامه چهارم محقق نشد، نرخ بیکاری ٨,٨ درصد در تمام سال‌های برنامه چهارم محقق نشد و نتایجی شبیه اینها،درحالی که این نتایج به دلیل بی‌توجهی به مواد برنامه به روشنی دیده می‌شد و از قبل قابل پیش‌بینی بود کما‌اینکه بسیاری از کارشناسان نیز نسبت به آثار این بی‌برنامگی در اقتصاد هشدار داده بودند. با این حال مجلس که هنگام هشدار کارشناسان می‌توانست اقدام عملی‌تری انجام دهد، سکوت را ترجیح داد. تجربه نشان داده که تحقیق و تفحص اگر خیلی قوی و محکم باشد، می‌تواند به صحن علنی مجلس راه یابد و از تریبون مجلس قرائت شود اما در بسیاری از موارد یا در کمیته تحقیق و تفحص می‌ماند یا نهادها به لابی‌گری روی می‌آورند و در نهایت منتفی می‌شوند. این موضوع برای برنامه چهارم هم تکرار می‌شود. با این حال هنوز سوال اول بی‌پاسخ است که تفحص با چه هدفی صورت می‌گیرد؛ وقتی قرار نیست که دولت از اشتباهات خود درس بگیرد، گیریم اعلام شد که از برنامه عقب ماندیم آیا طرح آن منجر به درس گرفتن دولت از اشتباهات خود می‌شود؟ پاسخ این سوال البته بسیار روشن است.»

درباره پس گرفتن یک درخواست
سرمقاله روزنامه آرمان مطلبی است با عنوان درباره پس گرفتن یک درخواست به قلم علی‌اصغر یوسف‌نژاد که در آن آمده است: «هدف کمیسیون تلفیق در بررسی لایحه برنامه پنجم، تنظیم و تصویب آن بر اساس واقعیات دستگاه‎های اجرایی، ظرفیت‎ها و توانمندی دولت، انطباق آن با قوانین بالادستی و تامین نظرات مقام معظم رهبری مبنی بر سیاست‎های ابلاغی و سند چشم‌انداز ۲۰ ساله بوده است.
عملکرد اعضای کمیسیون تلفیق در بررسی این لایحه نیز کاملا بر اساس آیین‎نامه این کمیسیون بوده است. بر این اساس برای تمام بندهای لایحه برنامه و پیشنهادات اصلاحی آن، یک نفر موافق، یک نفر مخالف، نماینده دیوان محاسبات، نماینده مرکز پژوهش‎ها، نماینده اتاق بازرگانی، نماینده اتاق تعاون، نماینده مجمع تشخیص مصلحت و نماینده دولت در جلسات کمیسیون تلفیق صحبت کرده‎اند.
به این ترتیب هشت نفر از زوایای مختلف در مورد هر پیشنهاد صحبت کردند تا در نهایت اعضای تلفیق رای بدهند.حضور یکی از معاونین رئیس‏جمهور در تمامی جلسات کمیسیون تلفیق نیز الزامی بود که گاه به حضور سه تن از معاونین ایشان نیز می‏انجامید و آقایان میرتاج‏الدینی، عزیزی و فروزنده نظرات دولت را ابلاغ می‏کردند. با اینکه نظر دولت در تمامی موارد جلب شده بود، باز هم نماینده دولت در کارگروه کمیسیون تلفیق عضویت یافت تا علاوه بر استماع نظرات کمیسیون‎های تخصصی و مرکز پژوهش‎ها، نظرات دولت نیز در نظر گرفته شود.
با وجود تمامی این تمهیدات برای تامین نظر دولت، بعید بود که دولت درخواست استرداد این لایحه را ارائه دهد. به همین منظور پس از اعلام درخواست دولت در این‌باره، برای آنکه کمترین خسارت به جامعه وارد شود، برای ادامه مذاکرات با دولت، کمیسیون تلفیق را تعطیل کردیم و هیات رئیسه نیز خویشتن‎داری کرد و استرداد را اعلام وصول نکرد. در نتیجه مذاکرات هم دولت، اشتباه خود را پذیرفت و درخواست استرداد را پس گرفت. چرا که اساساً دلایل دولت برای استرداد ناکافی بود و ادعای عدم هماهنگی مجلس با دولت، به هیچ وجه قابل قبول نیست. آمار مصوبات کمیسیون تلفیق حاکی از آن است که بیش از ۹۰ درصد نظرات دولت در بررسی لایحه برنامه پنجم تامین شده و حتی مواد الحاقی به این لایحه نیز در جهت تامین نظر دولت بوده است.
کمیسیون تلفیق در جریان بررسی این لایحه این نکته را مدنظر داشت که مصوبه نهایی برنامه پنجم یک تعهد تضامنی میان دولت و مجلس است. به عبارت دیگر مجلس نمی‎تواند برنامه‎ای خارج از توان دولت تصویب کند که وظایف دستگاه‎ها در آن مشخص نباشد. در عین حال کمیسیون تلفیق به دنبال تامین شاخص‎ها و کمی کردن برنامه پنجم بوده است.»