چوب و فلک چپ های ایران توسط آقای همن سیدی!
نامی شاکری
•
احتمالا اگر دوست ارجمندمان آقای همن سیدی قبل از فشردن کلید Send، فقط یک بار دیگر متن "نقد خودمانی چپ ایرانی"اش را می خواند، در آن تجدید نظری جدی می کرد. چرا؟ چندان برایم روشن نیست. شاید برای آنکه متن های قبلی همن سیدی را متن هایی عالمانه و از سر انصاف دیده ام و این یکی را آن گونه نمی یابم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۵ شهريور ۱٣٨۹ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۰
احتمالا اگر دوست ارجمندمان آقای همن سیدی قبل از فشردن کلید Send، فقط یک بار دیگر متن "نقد خودمانی چپ ایرانی"اش را می خواند، در آن تجدید نظری جدی می کرد. چرا؟ چندان برایم روشن نیست. شاید برای آنکه متن های قبلی همن سیدی را متن هایی عالمانه و از سر انصاف دیده ام و این یکی را آن گونه نمی یابم. شاید برای آنکه در زمانه ای که "ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد" (برای چپ ها) به موضوعی با این اهمیت، نمی شود چندان "خودمانی" پرداخت. "چپ"، اتفاقا یگانه جریانی است که به استناد متن های پرشمارش، متر و معیار کافی برای سنجش و نقد دارد تا به تفسیر و تاویل "خودمانی" آن نیازی نباشد و مهمتر از همه آنکه "در تقسیم بندی خشن چپ و راست"، همن سیدی خود را "بالاجبار" چپ می داند و به همین دلیل در نقد چپ ها (و نه چپ) نه تنها مجاز، بلکه مکلف به استناد به "متن" هاست تا حاشیه ها و ادعاها !
من، متن آقای همن سیدی را با مضمون "چوب و فلک چپ های ایرانی" می فهمم تا "نقد چپ ایرانی" و چند نکته بر آن دارم:
۱) آقای همن سیدی می نویسد "حق چپ ایران این نبود... واقعا شرایط اسفناک کنونی حق چپ ایران نیست..." و من مانده ام در شگفتی که چرا این سپر سترگ در مقابل تهاجم وحشیانه ارتجاع را در این سی ساله، همن سیدی نمی بیند. آیا با این مقاومت، افشاگری بی امان و ترویج بی وقفه گفتمان عدالت و آزادی، "حق" چپ های ایران باید جز این می بود؟ فراموش کرده ایم که سقوط پادشاه و جا به جایی "هیئت حاکمه" از آنها به این ها، کمال مطلوب بسیاری از فعالان ضدنظام پادشاهی در جریان انقلاب ۵۷ بود و بدون حضور چپ های ایران (با تمام سوءتفاهم ها و اشتباهات در کارنامه شان)، استقلال، آزادی و جمهوری به قلمرو مطالبات مردم ایران راه نمی برد؟ از یاد برده ایم که ارتباط ارگانیگ پیروزی جنبش استقلال خواهی با مبارزه ضدامپریالیستی را چپ های ایران به میان مردم آوردند و به حاکمان جدید تحمیل کردند؟ بدون "گفتمان چپ" و مبارزات بی امان چپ ها، همان دولت شاپور بختیار، نقطه پایان انقلاب ایران نمی بود؟ فراموش نکنیم که وظیفه کمونیست ها همواره (حتی پس از روی کار آوردن دولت پرولتری آرمانی شان در درون یا بیرون از قدرت)، رصد و نقد بی امان فرایند دمکراتیزاسیون جامعه است و برای این انجام وظیفه هرگز به آنان پاداشی نخواهند داد و آن "شرایط اسفناک" متاسفانه سهم تاریخی چپ ها تا آینده ای نامعلوم است.
۲) همن سیدی در تقلیل سطح نقدش، فروتنی می کند و آنرا "خودمانی" می خواند از جمله به این دلایل که: "بحث تئوریک و فلسفی چپی را که البته رفقا خیلی به ان علاقه دارند و همیشه به ان مشغولند، بلد نیستم. ثانیا بخشی از نکبتی چپ ایران را در همین چسپیدن به مباحث تئوریک و تکراری و دور افتادن از دنیای واقعیات میدانم. ثالثا خودم را با مقوله چپ، اشنا و خودمانی میپندارم. هر چند کمونیست نبودهام اما هیچگاه نتوانستهام بیخیالان عدالت اجتماعی را داخل ادم ها حساب کنم ، به عبارتی، در تقسیمبندی خشن چپ و راست، بالاجبار خود را چپ میدانم. پس نقد خودمانی چپ ایرانی را فعلا در مبحثی کلی و در حد بازکردن سرفصلها، اغاز میکنم، به دور از فلسفه بافی..." اما غفلت می کند و از همان اول، خیلی غیرخودمانی به قلمروی "فلسفه بافی" وارد می شود. آنجا که ذیل تیتر "اهداف جنبش چپ و کاستی" ها می نویسد: " ... با نگاهی اجمالی به دستاوردهای چپ ایران میبینیم نه تنها با پله اخر فاصلهای نجومی دارند، که پس از صد سال هنوز اندر پس گام نخستند..." و ادامه می دهد "... همه اینها باعث شده تا یکی از ضعیفترین طبقه کارگر جهان در کشوری با قدمت یکقرن اندیشه کارگری وجود داشته باشد..." احتمالا منظور همن سیدی "ضعیف ترین جنبش کارگری جهان" است تا "ضعیف ترین طبقه کارگر جهان" چرا که هیچ ارتباطی بین اندازه طبقه کارگر با سابقه اندیشه کارگری وجود ندارد. اندازه و کمیت طبقه کارگر یک عنصر عینی، زیربنایی و تابع شرایط اقتصادی، سیاسی یک جامعه است و در یک جامعه توسعه نیافته یا درحال توسعه با طبقه کارگر شکل نگرفته یا ضعیف، حتی با فرض قدمت هزارساله اندیشه کارگری (کمونیستی) انتظاری جز "فاصله نجومی" از پله آخر نمی توان داشت. اما استنتاج نتیجه صفر برای فعالان جنبش چپ ایران، استنتاجی غیرواقع بینانه است. به همن سیدی پیشنهاد می کنم در کمونیست بودن آنها که "جنبشهای ملی را معادل دشنام به کار برده اند و ان را نشانه معلولیت ذهنی قلمداد کردهاند، اصول حقوق بشر را به سخره گرفتهاند، معدود فعالین سندیکائی را جادهصافکن سرمایهداری نامیدهاند، از مصدق تا موسوی را در امتداد ارتجاع قرار دادهاند، مبارزات مدنی را سوسولبازی بچهترسوها پنداشتهاند، هر رفرم و اصلاحی را مانع انقلابهای نکرده خود نامیدهاند و ...." تردید جدی کند.
٣) به دلایل تاریخی (و جغرافیایی) جنبش چپ در ایران، پیش از آنکه یک "جنبش کارگری" باشد یک جنبش ترقیخواهانه روشنفکری بوده است و با کمال تاسف، هزینه ای بسیار بسیار بیش از آنها که "جز زنجیرهای دست و پا چیزی برای از دست دادن ندارند" متحمل شده است. این یکی از بزرگترین اشتباهات جنبش چپ در ایران است که برغم جهان بینی بنیادی اش، همواره در عمل، عنصر ذهنی را بر عنصر عینی مقدم دانسته و به اتکای عشق به توده و خلق، توده ای و فدایی بوده تا کمونیست!
۴) آقای همن سیدی در ادامه "فلسفه بافی" هایش، ذیل تیتر "موانع جنبش چپ" ادامه می دهد: ... کمونیستهای ایرانی موانع پیشروی خود را با فضای سیاسی داخل و شرایط جهان مربوط میدانند.... از سختیهای شرایط جهانی میگویند، مخصوصا از فروپاشی شوروی سابق که گویا بر سر انها خراب شد... تازه این تنها مربوط به بیست سال از صد سال گذشته است، پس ان هشتاد سال قبل را چه میکردند؟ ان دوران که تب چپ کمونیستی همه دنیا را گرفته بود، چه گلی به سر کارگران ایرانی زدند...؟" بعید می دانم و جایی هم ندیده ام که چپ های ایران (که توده ای ها و فدایی ها نزدیک ترین مصداق های آن بوده اند) چنین بهانه هایی را به عنوان "موانع اساسی" فراروی جنبش چپ ایران فرموله و مستند کرده باشند. (خوشحال می شوم اگر آقای همن سیدی، مستنداتی در این مورد معرفی کنند) پیش روی یا پس روی جنبش کارگری در "سیستم" سرمایه داری، پیش از همه، تابع عناصر داخلی و تناسب قوای عینی کار و سرمایه در "سیستم" و تناسب قوای سازمان های سیاسی نمایندگی کننده منافع این طبقات (و اقشار و طبقات مشترک المنافع شان) در "سیستم" است. غفلت از این اصل و احاله توضیح به کارکرد عناصر خارجی "سیستم" چندان پذیرفته نیست. اما در مورد آن "گل"! احتمالا آقای همن سیدی می دانند که همین واژه "کارگر"، حاصل حضور کمونیست ها در حوزه فرهنگی – اجتماعی ایران است. مفهومی دقیق و مستقل از فعله و عمله و شاگرد و نوکر و چاکر رایج تا اواخر دوره قاجار! احتمالا آقای همن سیدی می دانند که اصولا حق حرف زدن، متشکل شدن، اعتصاب کردن، مذاکره با آن سوی اعتصاب و اموری از این دست، دستاورد کمونیست ها (به ویژه فعالان حزب توده ایران) در جامعه ی ایران است. احتمالا آقای همن سیدی می دانند که اکثر قریب به اتفاق دریچه ها به فرهنگ جهان را، کمونیست ها (به ویژه فعالان حزب توده ایران) در ایران گشوده اند و با تمام محدودیت ها و فشارها، نقشی به مراتب بالاتر از نظام حاکم (پیش و پس از انقلاب) در پیوند مردم ایران با فرهنگ و تمدن جهان داشته اند! چه "گلی" بهتر از این ها به سر کارگران ایرانی؟
۵) آقای همن سیدی در ادامه "فلسفه بافی" ذیل تیتر "بی راهه های جنبش چپ"، به نکات و موضوعاتی اشاره می کند، غالبا صحیح و تاسف آور اما کمتر مربوط به کمونیست های ایرانی. از جمله: "... نگاهی به اساسنامههای مدعیان کمونیزم در ایران روشن میکند انها به جای تلاش برای تفهیم اصول جنبش کارگری، به اموری فرعی اما لذتبخش چسییدهاند..." می توان نمونه ای از این اساسنامه ها را از آقای همن سیدی طلب کرد؟از آنها که متعلق به جریان های اصیل و صاحب تاریخ و سنت مبارزات کمونیستی اند؟ آقای همن سیدی راست می گوید (و در این یکسال اخیر بسیار دیده ایم) جریان های چپ و مطالباتی را که حتی در همان طرف های دنبا قابل پی گیری و تحقق نیستند چه برسد به ایران. آقای همن سیدی راست می گوید که برای بسیاری از آن مطالبات، "متصدیانی بهتر و کارکشته تر از فعالین کارگری" وجود دارد. حق با آقای همن سیدی است که می پرسد: "واقعا ازادی کامل و بیقید و شرط جنسی چه درصدی از اندیشه کمونیزم را تشکیل میدهد؟ ازادی کامل پوشش، ازادی بیخدائی، ازادی تنفروشی و...ـ که همه هم جزو بدیهیات دنیای امروز است - چه کسری از مارکسیزم بوده و چه سنخیتی با خواستههای کارگران ایرانی دارد؟ اما آیا انبوهی ازاین دست پرسش ها را به جای آنکه از کمونیست ها بپرسد نباید از انبوه فعالان لیبرال VOA و BBC نشین بپرسد؟ کمونیست ها کی و کجا از آن آزادی بی قید و شرط برای هر کار دلخواه "فرد" در نظام لیبرال دفاع کرده اند؟ آنها که بزرگترین جرم و گناهشان اصالت دادن به "جمع" و نظام مند کردن هنجارهای دفاع از این اصالت است! یاد پاسخ مارکس (و انگلس) به مدعیانشان افتادم. آنجا که آقایان "سرمایه" در بوق های تبلیغاتی شان دمیده بودند: "کمونیست ها در صدد اشتراکی کردن زن ها هستند..." و رفقا، پاسخی نزدیک به این مضمون داده بودند که "...کمونیست ها در صدد اشتراکی کردن ابزارهای تولید هستند و آقایان چون زن ها را چیزی بیش از ابزار تولید تلقی نمی کنند هول برشان داشته که..."
۶) آقای همن سیدی در ادامه این "فلسفه بافی" خودمانی می نویسد ".... چند درصد از کارگران ایران اندیشه بیخدائی را میپذیرند؟ سازماندهی طبقه کارگر چه نیازی به این پیششرط مسخره دارد؟ این ناجوانمردی، از این رفیق احتمالا کرمانشاهی مان منتظر نبود! کدام سازمان چپ ایرانی چنین "پیش شرطی" برای سازماندهی طبقه کارگر داشته؟ جنبشی که ماهیتا "سکولار" است (بی طرف در مقابل نهاد دین) اصولا می تواند به چنین پیش شرطی قائل باشد؟ آنهم چنین پیش شرط هلاکت باری در جامعه ایران؟ مضمون رویکرد کمونیست ها به دستگاه دین که با کمال تاسف یک و نیم قرن است دستاویز نیروهای واپسگرا شده به طور خلاصه این است که "در جامعه طبقاتی، دین بمثابه یک افیون از طرف طبقه فرادست برای تخدیر و استثمار طبقه فرودست به کار گرفته می شود..." آنچه که صد و شصت سال است با عبارت کلی "دین افیون توده هاست" به کمونیست ها نسبت داده می شود! اگرچه خوشبختانه در شرایط فعلی ایران، دیگر نیازی به این اتهام زدایی از کمونیست ها وجود ندارد. مردم ایران در مقیاسی وسیع از کارکرد دین بمثابه افیون توسط اقتدارگرایان حاکم در ایران و چارسوی جهان آگاهی یافته اند! (به ویژه این روزها در جریان "قران نسوزان" آن خرده کشیش ابله آمریکایی!) آقای همن سیدی با آوردن این مطلب در متن چوب و فلکش مرا به یاد زهرا خانم انداخت. یادتان هست؟ اوایل انقلاب. زن میانسال روستایی که معمولا در اطراف دانشگاه تهران و دفترحزب توده ایران در خیابان شانزده آذر، دارودسته مفلوکی به راه می انداخت با شعار "مرگ بر کمونیست که میگه خدا نیست" و ما دانشجویان فلک زده چپ وقتی گیرشان می افتادیم، باید قبل از حتی یک کلمه "زر زیادی" جواب می دادیم که خدا وجود دارد یا نه!
۷) آقای همن سیدی در نتیجه گیری پایانی می نویسد: " سرمایهداری ایران در حاکمیت آینده یک سرمایه داری قوی خواهد بود پس جامعه به یک چپ قوی نیاز دارد تا افساری به لجامگسیختگی آن باشد. البته اگر چپ ها درست عمل کنند همان سرمایهداری قوی، بر خلاف میل خود، یک طبقه کارگر قوی را به وجود میاورد..." نمی دانم این پیش بینی، متکی به چه اطلاعات و اسنادی است. اما به نظرم از جمله مشکلات جنبش چپ در ایران، این بوده که کارکردهای چپ در یک نظام سرمایه داری کلاسیک را با کارکردهای آن در یک جامعه عقب مانده، شبه سرمایه داری و دیوانسالار یکسان انگاشت. به دلایل تاریخی از جمله اقتصاد متکی به نفت و دولت های متکی به آن، شانس چندانی برای شکل گیری یک نظام اقتصادی واقعا متکی به "بازار" در ایران محتمل نیست. از این رو شاید تا سال های سال، رویکرد به "اصلاحات" برای دمکرانیزه و پاسخگو کردن دولت به عنوان استراتژی و تاکتیک، موضوع عمل مشترک تمام نیروهای ترقیخواه از جمله کمونیست ها باشد. رویکردی که متضمن منافع تمام شهروندان از جمله طبقه کارگر ایران است.
٨) فراموش نکنیم که کمونیست ها همواره برای "آزادی" مبارزه می کنند. برای آزادی "انسان" اعم از انسان کارگر یا سرمایه دار! چرا که در ناکارآمدی نظام سرمایه داری برای فراهم آورد یک زندگی انسانی، هر دو آسیب می بینند. برای یکی جز زنجیرهایی برای از دست دادن، چیزی باقی نمی ماند و برای دیگری، یک "عیش ناامن" در محاصره انبوه زره پوش ها، سگ های نگهبان، دستگاه های امنیتی، نهادهای مافیایی و اضطراب مستمر و کشنده که "اگر آنها به قدرت برسند چه؟" در فرایند آزاد سازی انسان، کارگران (تمام آن منابع انسانی که با فروش نیروی کار خود به دولت یا بازار، زندگی می نمایند)، نقش تعیین کننده دارند و با آزادسازی خود تمام گروه های اجتماعی را آزاد می کنند. در مقیاس تاریخ جهان و زندگی انسان،آن روز چندان دور و دیر نیست!
نامی شاکری – تهران ۲۵/شهریور/٨۹
|