سلطه توحش بر دانشگاه یا انقلاب فرهنگی دوم


فرید راستگو


• حضور پر قدرت و پیگیر دانشجویان در جنبش همگانی مردم ایران بر علیه استبداد مذهبی بعد از انتخابات ۱۳۸۸ موجب شد تا سید علی خامنه ای یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸ وحشت خود را از دانشگاه و دانشجویان به نمایش گذارد. او از طریق تهاجم به علوم انسانی در واقع دانشگاه و دانشجویان را مورد هجوم قرار داد و به صراحت نگرانی خود را از تحصیل دو میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی بیان داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۰


حضور پر قدرت و پیگیر دانشجویان در جنبش همگانی مردم ایران بر علیه استبداد مذهبی بعد از انتخابات 1388 موجب شد تا سید علی خامنه ای یکشنبه 8 شهریور 1388 وحشت خود را از دانشگاه و دانشجویان به نمایش گذارد. او از طریق تهاجم به علوم انسانی در واقع دانشگاه و دانشجویان را مورد هجوم قرار داد و به صراحت نگرانی خود را از تحصیل دو میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی بیان داشت و با انتقاد کردن از این علوم، آنها را مروج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی دانست. او گفت "بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آنها مادی گری و بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاه ها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاه ها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست." (1)
مافیای نظامی- مالی حاکم، در پی انتقاد خامنه ای از علوم انسانی یکی پس از دیگری ضمن تائید سخنان رهبرشان به علوم انسانی و دانشگاه حمله ور شدند بصورتیکه پنجشنبه 12 شهریور حسن رحیم پورازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته است: "اکثر منابع درسی علوم انسانی در دانشگاه های ما ترجمه غربی ها است و این یعنی اینکه با هزینه جمهوری اسلامی فارغ التحصیلان سکولار تحویل جامعه می دهیم". (2) پس از رحیم پورازغدی نوبت امامی کاشانی رسید و او در نماز جمعه 13 شهریور ضمن حمایت از گفته خامنه ای در باب علوم انسانی گفت "تدریس و تربیت علوم انسانی بسیار اهمیت دارد و نباید اینگونه باشد که علوم انسانی به شیوه غربی در دانشگاه های کشور تدریس شود و فردی که دکترای علوم انسانی را اخذ می کند، از حقایق و معارف اسلامی بی خبر باشد".(3) از همه جالب تر این بود که علوم انسانی و نظریه‌های جامعه‌شناسی، یکی از محورهای اصلی کیفرخواست دادستان تهران علیه اعضای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب در همان نخستین دادگاه موسوم به «کودتای مخملی» در شهریور ماه سال گذشته بود.(4) و در آن کیفرخواست از کسانی چون ماکس وبر و یورگن هابرماس نیز به عنوان عوامل "فتنه" نام برده بودند. حمله به علوم انسانی «سازمان یافته» پیش رفته است. در سخنانی خطاب به گروهی از استادان، میرحسین موسوی صفت «سازمان یافته» را در توصیف یورش حکومت به علوم انسانی به کار برد تا دشمنی حکومتگران را با علم نشان دهد. (سایت "کلمه"، 30 تیر 1389). پنجشنبه 24 تیرماه 1389 صادق لاریجانی در مراسم اختتامیه بیست و هفتمین دوره مسابقات بین‌المللی قرآن کریم از ترویج علوم انسانی و به ویژه تئوری‌های روانشناسی و جامعه شناسی در ایران انتقاد کرد و آن را ناهمخوان با پیش‌فرض‌های دینی دانست. او در انتقاد از ترویج علوم انسانی در کشور گفت "در کشوری که بنای آن توحید و ایمان به حق تعالی بوده و براساس قرآن شکل گرفته، آیا درست است بر علوم انسانی اتکا کند که پیش فرض‌های آن به هیچ وجه الهی نیست؟ چه معنی دارد در کشور خود تئوری‌هایی درباب روانشناسی و جامعه‌شناسی ترویج کنیم که بر پیش فرض‌هایی استوار است که به هیچ‌ وجه با پیش فرض‌های دینی ما هماهنگی و همخوانی ندارد؟" (5)
این گفتار درست یک هفته بعد از سخنان سر دسته طالبان ایرانی محمد تقی مصباح یزدی، عضو مجلس خبرگان ( بیچاره آن ملتی که چنین عتیقه فراری از غارهای ماقبل تاریخ جزء خبرگانش محسوب میشود. ف- ر) و رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌، به پژوهشگران علوم انسانی در ایران تاخت و گفت: "بسیاری از کسانی که در فتنه‌ها نقش کلیدی داشتند، از تربیت‌شدگان همین اساتید فاسد دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی بودند." (6) و خواستار انقلاب فرهنگی شد. کامران دانشجو وزیر علوم مافیای نظامی- مالی حاکم با استفاده از تعطیلات تابستانی شروع به تصفیه روسای 20 دانشگاه می کند و در اول خرداد 1389 قول می دهد بزودی تعویض روسای حدود 38 دانشگاه دیگر را نیز در دستور کار خود قرار می دهد.(7) او در هذیان گوئی اخیرش گفت «اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که در آن متدینین فرهنگ انتظار و فرهنگ بسیج مورد تمسخر قرار گیرد، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که صدای اذان ظهر در آن بلند نشود به بهانه اینکه به کلاس‌های درس آسیبی نرساند، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که روحانی نتواند در آن وارد شود، اگر دانشگاهی باشد که نه تنها مسجد بلکه یک نمازخانه نیز نداشته باشد که بتوان نماز جماعت را اقامه کرد...، اگر دانشگاهی وجود داشته باشد که نه تنها در تمام ماه محرم و صفر بلکه در تمام طول سال کوچکترین مراسم مذهبی نیز در آن برگزار نشود و به جایش در چهارشنبه آخر سال گفته شود که اشکال ندارد برقصید و پایکوبی کنید ... در یک کلام می‌گویم خوب است چنین دانشگاهی اصلاً وجود نداشته باشد چون اگر این دانشگاه وجود داشته باشد مردم ایران، دانشجویان، اساتید و کارکنان دانشگاه آن را با خاک یکسان می‌کنند.» (8) کامران دانشجو نگفت که 30 سال است نظام ولایت مطلقه فقیه دانشگاه را به خاک و خون کشیده است تا فرهنگ توحش را بر دانشگاه حاکم کند. او نگفت علیرغم ایجاد رعب و وحشت در دانشگاه های ایران چه در دوران طلائی خمینی و چه در دوران خامنه ای نتوانسته ایم به پاس فرهنگ والای ایرانیان، ضد فرهنگ ولابت مطلقه فقیه را بر دانشگاه مستولی سازیم. خمینی با یاری عصا بدستانش 30 سال پیش با طرح انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه ها و تصفیه و اخراج استادان دانشگاه ها قصد داشت به قول آقای دکتر عبدالکریم سروش بوی عطر اسلامی را در دانشگاه ها پراکنده کند " از ابتدایی که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دوراندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاه‌ها همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کنند، از همان ابتدا آن ‌چه در ذهن و ضمیر و بر زبان دانشجویان بود و خواست همه‌ ملت انقلابی ما بود، این بود که دانشگاه‌ها می‌باید سراپا عطر و بوی اندیشه‌ی اسلامی را به خودشان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد که هرگاه کسی و جوینده‌ای وارد آن می‌شود، از همان ابتدا مشامش به این بوی دل‌نواز عطرآگین شود....".(9) و اکنون سران رژیم مافیائی وحشت زده از جنبش دانشجوئی و جنبش آزادیخواهانه ایرانیان در پیروی از خمینی برنامه پشت برنامه می ریزند و به علوم انسانی و دانشگاه می تازند تا شاید بتوانند با یک انقلاب فرهنگی دیگری نفکر طالبانی مصباح یزدی را بر دانشگاه حاکم گردانند. یکی از اهداف انقلاب فرهنگی دوران"طلائی امام" نابودی علوم انسانی بوده است و سی سال است رژیم جهل و استبداد با زور سر نیزه تلاش دارد علوم انسانی را مبدل به علوم اسلامی نماید و سی سال است مستبدینی چون محمد تقی مصباح یزدی از دولت بودجه دریافت می کند تا علوم انسانی را به علوم اسلامی تبدیل نماید. غلام عباس توسلی در مورد اسلامی کردن علوم انسانی در دوران انقلاب فرهنگی اول در یک مصاحبه می گوید:
" کسی شما را دعوت به همکاری کرد؟ اغلب اعضای ستاد من را می شناختند. آقای باهنر، دکتر شریعتمداری، دکتر سروش، جلال الدین فارسی و سایرین همگی من را می شناختند و در جریان انقلاب با هم کار کرده بودیم. فکر کنم آقای شریعتمداری حکم من را امضا کرد. من از قبل در جلساتی که در وزارت علوم برگزار می شد شرکت می کردم و حسم این بود که اگر از رشته های علوم انسانی مراقبت نکنیم، انگیزه و اصرار برای نابودی این رشته ها زیاد است. خیلی ها آن زمان می گفتند ما علوم انسانی نداریم و باید علوم اسلامی داشته باشیم".
چه کسانی این مباحث را مطرح می کردند؟ افراد متعددی بودند. بخشی از دانشجویان این مسئله را مطرح می کردند. از افراد شاخص یکی آقای محی الدین حائری شیرازی بود که سخنرانی کردند که ما هم از میان جمعیت بلند شدیم و جواب شان را دادیم که در نهایت تبدیل به مناظره ای شد. یکی آقای جوانی به نام منیرالدین بود که از نجف آمده بود و جلساتی تشکیل داد و دعوی اقتصاد اسلامی داشت و می گفت امام به من گفته اند روی اقتصاد اسلامی کار کنید!. ایشان هم عده ای را دور خود جمع کرده بود. ما چند جلسه ای با هر کدام این آقایان گفت و گو کردیم و در نهایت به نظرم آمد که ایده و برنامه خاصی ندارند. یکی ازاینها بحث سیستم می کرد و معتقد بود که اسلام یک سیستم است و تمام اجزایش به هم وصل است که من گفتم سیستم اساسا یک مفهوم غربی است. به مرور این افراد به حاشیه رفتند اما طرفدارانی داشتند که به وزارت علوم می آمدند و برای به کرسی نشاندن حرف هایشان لابی می کردند.
با قم و حوزه علمیه در ارتباط بودید؟ در آنجا بحثی درباره اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نمی شد؟ کسانی بودند که به وزارت علوم می آمدند و اصرار می کردند که ما به قم برویم و از علما کمک بخواهیم تا درس ها عوض شود.
خود حوزه علمیه در این باره موضعی داشت؟ خود حوزه علمیه که کلیت یکپارچه ای نبوده و نیست. در حوزه افراد مختلفی وجود داشتند. از میان علمای برجسته، کسی برنامه خاصی نداشت اما در سطوح پایینتر علمی، طلابی بودند که هم نزد علما می رفتند و هم پیش ما می آمدند و فشار می آوردند. می گفتند که حوزه گوهر ناشناخته ای است که شما باید دست دراز کنید و از آن کمک بخواهید. حقیقت آن است که ما هم برای جلب تفاهم به قم رفتیم. به دیدار آقای منتظری رفتیم و درخواست کردیم افرادی را معرفی کنند که در کمیته شرکت کنند تا بحث کنیم و معلوم شود اسلامی کردن چیست؟ در خود ستاد هم کمیته ای تشکیل دادم با تعدادی از روحانیون مانند آقایان محمدی گیلانی، جوادی آملی و چند نفر دیگر به اضافه چند نفر از دانشگاهیان مانند دکتر سروش، شریعتمداری و جلال الدین فارسی. در آنجا بحث می کردیم که برای اسلامی کردن علوم انسانی چه بکنیم. نتیجه این جلسات آن بود که ما فهمیدیم آقایان روحانی هیچ برنامه خاصی در این زمینه ندارند. حتی پیش آقای مشکینی رفتیم و مصاحبه مفصلی کردیم که ایشان در آن مصاحبه که باید در کیهان یا اطلاعات هم چاپ شده باشد صادقانه گفت ما نمی دانیم جامعه شناسی چیست. فقط دکتر شریعتی را می شناسیم و کتاب های ایشان را خوانده ایم. ایشان حرف های خوبی زده ولی حدیث کم استفاده کرده است. یک بار در قم جلسه ای تشکیل شد که آقایان مدام درباره وضعیت علوم انسانی پرسیدند. یک دانشجوی کشاورزی هم آمد و گفت باید تمام این رشته ها را تعطیل کنیم. من آنجا خیلی تند صحبت کردم و در برابر این جریان ایستادم. آنجا با آقای مصباح یزدی آشنا شدیم. آقای مصباح در مناظره با کیانوری خوش درخشیده بود و مورد توجه قرار گرفته بود. قبل از آن زیاد ایشان را نمی شناختند. ما با ایشان صحبتی کردیم که چه کنیم. ایشان هم گفت من 95 درصد حرف های شما را قبول دارم و تنها پنج درصد جای کار دارد. ایشان پیشنهاد جلسات مفصلی داد و طرحی هم نوشت و به ستاد داد و گفت ارزش این طرح حدود 15 میلیون تومان است. قرار شد استادان و روحانیون جلسات مفصلی هم در تهران و هم در قم داشته باشند. پنج رشته جامعه شناسی، اقتصاد، روان شناسی، حقوق و تعلیم و تربیت را انتخاب کردیم که آقایان معتقد بودند رشته های دیگر مشکلی ندارد اما این پنج رشته باید اصلاح شود. کمیته وحدت حوزه و دانشگاه تشکیل شد که کارش مطالعه روی این پنج رشته بود. از طرف ستاد من بودم و از طرف حوزه آقای مصباح یزدی. در تهران در دانشگاه الزهرا جلساتی تشکیل شد. ترتیب جلسات این بود که استادان درباره رشته ها حرف می زدند و آقای مصباح یزدی نظرات اسلامی درباره مباحث مطرح شده را می گفتند. بعد رفتیم قم حدود 40-30 نفراز استادان انتخاب کردیم و هر هفته از صبح شنبه یا غروب یکشنبه در قم بودیم و در جلسات شرکت می کردیم. فرآیند خسته کننده ای بود.(10)
این سخنرانی ها در موسسه "در راه حق" برگزار می شد؟ بله، با حضور استادان دانشگاه های تهران و طلاب مدرسه. پرسش و پاسخ انجام می شد و در نهایت آقای مصباح یزدی اظهارنظر می کرد. اظهارنظرهای ایشان هم بیشتر منفی بود تا جامعه شناختی. ....... نتیجه آن شد که تعدادی دروس که به نظرمان جای شان خالی بود و گنجاندن آنها در برنامه درسی عملی بود و اسلامی نامیدن شان معنا داشت را به دروس اضافه کردیم. مانند اخلاق اسلامی با خانواده در اسلام. این در وضعیتی بود که جریانی می خواست تمام دروس و تمام رشته ها را اسلامی کند. ما گفتیم که چنین کاری حدود 20 سال طول می کشد و کارشناسان کارکشته می خواهد. بنابراین اگر دغدغه علوم اسلامی دارید، حداکثر یک دانشگاه را به این مسئله اختصاص دهید و مابقی دانشگاه ها را باز کنید. دانشگاه ها را نمی توان تعطیل نگه داشت. در نهایت کل آن پروژه که سودای اسلامی کردن تمام علوم انسانی داشت را محدود شد به اضافه کردن چند واحد درسی که با اسلام همخوانی داشت".(11)
اگر امروز ما شاهد آنیم که برای دانشجویان طرح حجاب و عفاف پیاده می کنند. به گزارش برنا، "پریز معاون دانشجویی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی درباره روند اجرای طرح حجاب و عفاف در سال تحصیلی آینده گفت: دانشگاه علامه پیش از ارائه طرح حجاب و عفاف توسط وزارت علوم خود این طرح را در دانشگاه اجرا می کرد."(12) اگر در پی حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران نیز، مافیای نظامی- مالی ایران دانشگاه‌ها را به عنوان یکی از مهم‌ترین بسترهای شکل‌گیری نیروهای مخالف دانستند و خامنه‌ای، رهبر این مافیاها بر لزوم تغییرات اساسی در دانشگاه‌ها تاکید کرد. اگر دولت احمدی نژاد با پشتیبانی خامنه ای و محمد تقی مصباح یزدی قصد تفکیک جنسیتی دانشگاه ها را دارند. دانشجونیوز:" رئیس دانشگاه علمی کاربردی مرکز ورامین در دیدار با امام جمعه و نماینده ولی فقیه در شهرستان ورامین با برشمردن مزایای موجود در تفکیک جنسیتی دانشگاهها از اجرای این طرح در ترم جدید این مرکز خبر داد."(13)
اگر در 25 مرداد 1389 سرویس اجتماعی آموزش پرورش گزارش می دهد " ذوعلم، مشاور وزیر آموزش و پرورش در پایان تاسیس مدارس وابسته به حوزه‌های علمیه را یکی از راهبردهای اساسی ستاد مشترک همکاری‌های حوزه و آموزش و پرورش دانست" و تاکید کرد: اجرای این طرح، نیازمند بازنگری در ساختار تشکیلاتی،‌ بازتعریف و شفاف سازی شاخص‌ها و امضای تفاهمنامه‌های کلان بین مدیران ارشد حوزه و آموزش و پرورش است."(14)
اگراستادان دانشگاه پاک سازی یا به اجبار باز نشسته میشوند چون بقول کامران دانشجو در 13 اسفند 1388 اساتید دانشگاه همسو با نظام نیستند و به ولایت فقیه التزام عملی ندارند(15) و اگر می خواهند در محتوای دروس مدارس و دانشگاه بازنگری کنند و اگر خامنه ای حملات پیآپی به دانشگاه و علوم انسانی می کند و خواهان فضای کنترل و سرکوب بر دانشگاهها است. و فردی مثل مصباح یزدی رهبر فرقه مصباحیه دم از انقلاب فرهنگی می زند و دانشجو وزیر علوم می خواهد دانشگاه را با خاک یکسان سازد، اگر مدیریت تعدادی از مدارس به حوزه های علمیه واگذاری می شود، اگر نیروهای پلیس در مقابل مدارس حضور می یابند، اگر پایگاه های بسیج دانش آموزی در مدارس ابتدایی و راهنمایی نشکیل می گردد، اگر 4 هزار مدرس تربیت سیاسی و هزار روحانی به مدارس اعزام می شوند و در آخر اگر تفکیک جنسیتی کتابهای درسی طراحی می شود همه و همه بدین معناست که انقلاب فرهنگی اول توسط حمینی ثمره ای نداشته است و فاجعه ای بیش نبوده است و پایوران جمهوری اسلامی در طی سی سال قادر نبوده اند ضد فرهنگ خود را بر فرهنگ ایرانی غالب کنند. یعنی خامنه ای و عواملش علناً اذعان به شکست کامل برنامه های آموزشی و شستشوهای مغزی و ارزشهای غیر انسانی رژیم در طی سی سال گذشته می نمایند. به معنای دیگر این اقدامات و بیانات نشان از زوال و به بن بست رسیدن نظامی دارد که مرگش زودرس و اجتناب ناپذیر است. نگارنده بدینوسیله از خامنه ای و مصباح یزدی و صادق لاریجانی و دیگرانی که بر مسند خلافت تکیه زده اند می پرسد مشتی روضه خوان و ارازل و اوباش چه از علم و علوم می فهمند که می خواهند برای دانشجویان و دانشگاه ها و اساتید دانشگاه تعیین تکلیف کنند و در مورد روانشناسی و جامعه شناسی نظر بدهند؟. توسلی می گوید " حتی پیش آقای مشکینی رفتیم و مصاحبه مفصلی کردیم که ایشان در آن مصاحبه که باید در کیهان یا اطلاعات هم چاپ شده باشد صادقانه گفت ما نمی دانیم جامعه شناسی چیست."(16) و باز اضافه می کند " اما در نهایت متوجه شدم آقای مصباح یزدی و دوستانشان می خواستند بفهمند جامعه شناسی و سایر رشته های علوم انسانی چیست. می خواستند طلاب مدرسه« در راه حق» با این رشته آشنا شوند. به همین خاطر بود که در حالی که من معتقد بودم باید مسائل اختلافی را طرح کرد و به تفاهم رسید، آقایان از ما می خواستند از الف تا یای هر رشته را کنفرانس بدهیم. بعضی از رندان چپ هم با آنها همراهی می کردند. در نتیجه 30 سمینار برگزار شد. (17)
مشکل ایران و ایرانیان این است که مشتی ارازل و اوباش در اوائل قرن 21 با زور اسلحه و قتل و کشتار بر آنان حکومت می کنند. این اوباش با عمامه و بی عمامه هدفی جز گسترش توحش بر جامعه از جمله دانشگاه ندارند. آیا این تفکر عصر حجری و مستبدانه ای نیست وقتی سید علی می گوید التزام به ولایت فقیه یعنی اطاعت از ولی فقیه (خودش) است؟. آیا این تفکر قرون وسطائی و متوحشانه نیست وقتی رهبر فرقه مصباحیه می گوید هرکس ولایت فقیه را قبول ندارد محارب است ( تکلیف محارب هم در نظام ولایت مطلقه معلوم است. اعدام) و یا کسی که دینی انتخاب کرده است حق مخالفت با آن ندارد؟. آیا وقتی وزیری خود می گوید می خواهد دانشگاه را با خاک یکسان کند به معنای آن نیست که چنین فردی مملو از عقده حقارت است و از بیماری روانی مزمن برخوردار می باشد؟ آیا سرکوب پی در پی دانشگاهیان و چندین بار شبانه حمله کردن به خوابگاه ها و به قتل رساندن دانشجویان در خواب و چاقو و چماق کشیدن برای آنان و خانه اشان را بر سرشان خراب کردن عملی جنایتکارانه و ددمنشانه نیست؟ آیا ستاره دار کردن دانشجویان و محروم کردن آنان بخاطر مذهب، نظر و یا باورهایشان اقدامی متوحشانه نیست؟ آیا پاک سازی و اخراج استاتید از دانشگاه و باز نشستگی اجباری آنان عملی غیر انسانی و وحشیانه نیست؟ آیا کشتار بیش از 1600 دانشجو در طی سی سال بجرم دگر اندیشی بالاتر از توحش نیست. چنین اعمال و رفتاری تحت هر عنوانی باشد نامی بجز توحش نمی تواند داشته باشد. اگر امروز خامنه ای و مصباح یزدی و شیخ صادق لاریجانی و امامی کاشانی و جنتی و خزعلی و احمدی نژاد و کامران دانشجو و دیگر عوامل استبداد غرق در جهل و خرافات و متکی بر سرنیزه به علم و دانشگاه محل علم و اساتید دانشگاه مروجین علم و دانشجویان فراگیرندگان علم حمله ور می شوند و به عنوان انقلاب فرهنگی دوم خواهان گسترش هر چه بیشتر توحش بر دانشگاه هستند تعجب آور نیست. پیشینه کشتار دانشجویان، اخراج، بازنشستگی اجباری و ممنوع التدریس شدن استادان دانشگاه ها در جمهوری اسلامی به سالهای اول انقلاب بر می گردد که طی انقلاب فرهنگی توسط تنی چند از سینه چاکان چاکرمسلک و ذوب شده در ولایت خمینی و عطر آگین کردن اسلامی دانشگاهها از عطر خمینی و روحانیت اسلام ناب محمدی، صدها استاد دانشگاه بازداشت، اخراج، بازنشسته و یا ممنوع التدریس شدند و دانشگاه بمدت دوسال بسته شد و دانشجویان ممنوع الورود به دانشگاه شدند. سر دسته این باند یعنی خمینی هم دشمنی خارق العاده ای با داشجویان، دانشگاهیان و دانشگاه داشت و می گوید " ریشه تمام مصیبت هائی که تا کنون برای بشر پیش آمده از دانشگاه ها بوده است ...همه مصیبت هائی که در دنیا شده، از متفکرین و متخصصین و دانشگاهی است. اگر به اسلام علاقه دارید، بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ای بالاتر است." (در دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه .27 آذر 1359.)
در جای دیگر می گوید "ما هرچه می کشیم از این طبقه ایست که ادعا می کند دانشگاه رفته ایم، روشنفکریم، و حقوقدانیم،. هرچه می کشیم از این ها است." (قم 1 مرداد 1358) و باز می گوید "منافقین هم می گویند، مغز ها دارند فرار می کنند. به جهنم که فرار می کنند. این دانشگاه رفته ها، این ها که همه اش دم از علم و تمدن غرب می زنند، بگذارید بروند. ما این علم و دانش غرب را نمی خواهیم."(جماران 8 آبان 1358). خمینی در دیدارش با نمایندگان مجلس اول در جماران به تاریخ 6 خرداد 1360 می گوید " ما دانشگاهی را که شعارش این باشد که می خواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم نمی خواهیم." و باز در تاریخ 27 فروردین 1364 در دیدار با وزیر و معاونان وزارت فرهنگ وآموزش عالی می گوید " امیدوارم احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاه ها شروع شده است". کینه و دشمنی خمینی نسبت علم و دانشگاه آنقدر عمیق بوده است که حتی در وصیت نامه اش متذکر می شود " نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاه بوده است". خمینی و پیروان مکتب و راهش با دانش و دانشگاه مخالف هستند. واقعیت اینست که حکومتگران و روحانیون حکومتی یکی از بیسواد ترین اقشار جامعه ایرانی را تشکیل می دهند و شالوده تفکرشان ضد فرهنگ و علم می باشد. آنان بخوبی می دانند دانشگاه ها از کانون های اصلی گسترش دانش در جامعه هستند و دانشجویان حمل کننده آگاهی در میان مردم می باشند لذا از آنجائیکه آنان با دانستن و آگاه شدن مردم مخالف هستند. سعی اشان بر آن است که به هر نحوی اجرای یکی از حقوق مردم که حق دانستن و آگاه شدن است را سد نمایند. و علاوه براین احمدی نژاد های صدر انقلاب و امروزین بخوبی میدانستند و می دانند که اعتراضات بر علیه ظلم و جور استبداد از همین کانون ها بر خواهد خواست. لذا مافیاهای حکومتی از آنجائیکه قدرت را در دست دارند تلاش می نمایند با زرو زور تفکر ضد بشری و ضد فرهنگی خود را بر فرهنگ جامعه غالب نمایند و بدین خاطر است از بدو تکیه بر اریکه قدرت با دانستن و آموختن به مخالفت پرداخته اند. آنان با انجام انقلاب فرهنگی، تلاش نمودند فرهنگ استبدادی خود را بر دانشگاه مسلط نمایند. خمینی و پیروانش مکتب را بر تخصص ترجیح دادند و با انجام انقلاب فرهنگی، ستون پایه ای از ستون پایه های استبداد را بنا ساختند چون آنان برای حفظ حکومت استبدادی خود احتیاج به چنین ستون پایه ای داشتند. در مجموعه مقالاتم بنام عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب 57 چه کسانی بودند. تلاش نمودم چگونگی تولید و باز تولید ستون پایه های استبداد را توضیح دهم و در آن سلسله مقالات چگونگی تشکیل دادگاه ها و دادسراهای انقلاب و همچنین چگونگی تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشریح نمودم. در آخرین مقاله ام ( شماره 8) قول داده بودم راجع به چگونگی تشکیل ستون پایه سوم استبداد یعنی انقلاب فرهنگی،عوامل و ارکانی که آنرا طرح ریزی و اجرا کردند توضیح دهم. در ادامه همین مقالات چرائی انقلاب فرهنگی در دوران خمینی را باز خوانی خواهیم کرد.


سرافراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com

1-   www.bbc.co.uk
2 – www.bbc.co.uk
3 – همانجا
4- www.farsnews.com
5- www.radiofarda.com
6- همانجا
7-   www.mardomak.org
8- www.sahamnews.org
9-   www.youtube.com
10- www.drsoroush.com
11- همانجا
12-   www.aftabnews.ir
13-   www.chrr.biz
14- isna.ir   
15- www.bbc.co.uk
16- www.drsoroush.com
17- همانجا