آیا رژیم جمهوری اسلامی، دارد "متعارف" میشود؟


ایرج فرزاد


• حرکات و ژستهای احمدی نژاد و مشائی، قبل از اینکه هیچ نشانی از تغییر یک روند در جهت گیری اقتصادی و سیاسی رژیم اسلامی در مسیر "متعارف" شدن با الزامات تولید سرمایه داری در ایران باشد، مانورها و آرایشهای "سیاسی" هم در برابر اپوزیسیون و هم در جنگ و تنازع جناحهای رژیم در اتخاذ تاکتیک و استراتژی "بقا" و در عین حال تسلیم شدن به فشاری است که از اعماق جامعه ایران، از ۱۸ تیر سال ۷۸ و بویژه طی خیزشهای شکوهمند سال گذشته، به راس اسلام سیاسی و جناحهای مختلف آن دیکته شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۶ شهريور ۱٣٨۹ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۰


نمود چند حرکت از جانب احمدی نژاد و مشاورینی چون "رحیم مشائی"، "بقائی" و "رحیمی" و "نضاد" این روشها با اسلامیت رژیم و نقش ولی فقیه، برخی از ناظران سطحی نگر را از دو منظر به نتیجه گیریهای فوق العاده عامیانه رسانده است. اول: بکار گرفتن یک شبه متد بشدت غیر علمی در تحلیل "اقتصاد سیاسی" و بیگانگی با شناخت از تحلیل مکانیسمهای تولید کاپیتالیستی علی العموم و بطور اخص در رابطه با مشخصات سرمایه داری و طبقه سرمایه دار و بورژوازی ایران؛ و دوم: تحلیلهای غیر تاریخی، غیر واقعی و استنتاج انتزاعها و احکام غیر علمی از اسلام سیاسی و عملکرد و جایگاه جنگ جناحهای آن در پروسه "تنازع بقا" و در مصاف با مردم ایران.

از این نظر، بی مناسبت نیست که ابتدا به سراغ خود این نمودها برویم و سپس جایگاه آنها را در یک پرسپکتیو وسیع تر بررسی کنیم:

رحیم مشائی، چندی پیش مبتکر "همایش بزرگ تهران" بود که در آن تعدادی نزدیک به هزار نفر از سرمایه داران و تکنوکراتهای "در تبعید" از اروپا و آمریکا شرکت کردند. به نظر چنین میرسید که رژیم اسلامی، یا به عبارت دقیقتر جناحی از آن، دست اندر کار رفع موانع "فرار سرمایه ها" و "فرار مغزها" برای بازسازی اقتصاد بحران زده کاپیتالیسم ایران است.

در سطح دیگری، در سطح "فرهنگی"، داد بسیاری از "علمای اعلام" در مجلس خبرگان و "ستاد ائمه جمعه" در آمده است که دولت "اصولگرایان"، از طرح مصوب مجلس اسلامی در مورد "حجاب و عفاف" دارد عقب نشینی میکند. طوری که برخی رسانه ها مثل کیهان شریعتمداری و سایتهای وابسته به بسیج و سپاه پاسداران، این روزها از "کشف حجاب" در تهران سخن گفته اند و به احمدی نژاد بابت تبدیل شدن تهران، این سرزمین و پایتخت "امام زمان"! به "تهران جلس" (شبیه به لوس آنجلس!)، "تبریک" گفته اند.

در همین راستا، طرح "مکتب ایرانی" تا جائی پیش رفت که جناب احمدی نژاد خود ماموریت پرده برداری از "کتیبه" کورش هخامنشی را که رژیم اسلامی به مدت سه ماه آنرا از موزه لندن در بریتانیا کرایه کرده است، شخصا بر عهده گرفت و سپس "آیت اله" مکارم شیرازی فتوا داد که این استقبال در واقع دفاعی از حقوق بشر شرقی و ایرانی در مقابل ادعاهای "دروغین" و منشورهای حقوق بشر "غیر ایرانی" و غربی است.

از سوی دیگر، بحث از "موازی سازیها" و شایعه برکناری "متکی"، وزیر خارجه فعلی، حتی اختلاف را تا سطح خود "اصولگرایان" و مجلس تحت سلطه آنان برده است. نامه شدیداللحن "احمد توکلی" به احمدی نژاد در مورد هشدار به او در باره دهن کجی به توصیه های "مقام معظم" به "التزام" به رعایت جایگاه "قوه مقننه"، همگی گویا نشانه های یک حرکت در "استحاله" درونی رژیم اسلامی اند از یک رژیم غیرمتعارف برخاسته از دوران غیرمتعارف "انقلاب اسلامی" به رژیم متعارف پسا انقلابی و پشت سر گذاشتن دوره "جنگ تحمیلی" و غیره.

در یک نگاه اولیه و بدون توجه به پروسه های پیچیده و البته بسیار خونینی که طی بیش از ۳۰ سال جمهوری اسلامی در متن آنها شکل گرفته است، همه این نمودها، نشان میدهد که لابد این تحرکات و بهم خوردن صف بندیها و "تحمل" جناح ولی فقیه، در راستای هضم جمهوری اسلامی و پدیده بسیار متعین تر اسلام سیاسی در ایران و به تبع آن خاورمیانه در مکانیسمها و پروسه ادغام در بازار جهانی و انطباق با مکانیسمهای متعارف تولید کاپیتالیستی است. استدلال هم میشود که مگر رژیم فاشیسم هیتلری، پس از تحمیل یک جنگ حهانی، بالاخره "متعارف" نشد؟ چرا جمهوری اسلامی فاقد چنین ظرفیتی است؟ یک نکته اینجا بسیار رندانه قلم گرفته شده است: رژیم اسلامی این "جنگ" و این فاشیسم اسلامی را علیه شهروندان جامعه ایران هدایت کرده است. پس زدن این تصویر چرکین و زخمهائی که بر پیکر و روح جامعه ایران و شهروندان آن وارد شده است، از حافظه زنده و تاریخی جامعه ایران، مطلقا ساده نیست. رژیم اسلامی، نه "مغولها" و نه تاتارها و نه حتی شمشیرزنان قبایل عربستان و بین النهرین نیستند، اینها با تمام جنایاتشان "حکومت" آن مملکت اند که هر روز و هر ثانیه در جای جای زندگی و خاطرات از هزاران عزیزی که در ملا عام سلاخی شده اند، وجود کریه خود را به رخ جامعه و شهروندان آن میکشد. این رژیم خلخالی ها و لاجوردیها، خاورانها و لعنت آباد ها و خمینی هاست که افسوس میخورند چرا زودتر و بیشتر به دار نکشیدند. رژیم نسل کشیهای سال ۶۰ و قتل عام زندانیان سیاسی سال ۶۷ و رژیم فرمان لشکرکشی علیه مردم کردستان و حافظ ولایت سی سال قتل زنجیره ای و هتک حرمت زن و تحقیر و اعمال فلاکت و گرسنگی به طبقه کارگر است.

اما نگاه به این تحرکات و ژست ها، نه از زاویه مواضع ابتدا به ساکن و بدون توجه به زمینه های تاریخی رژیم اسلامی و مقدرات اقتصاد کاپیتالیستی ایران تحت اسلام سیاسی، ما را به نتایج دیگری میرساند. با مد نظر قرار دادن قانومندیهای فراز و نشیب جنبش اسلام سیاسی در ایران و منطقه، و دقت به بحران مزمن و به نظر من لاینحل سرمایه داری ایران مادام و تا زمانی که اسلام سیاسی و رژیم اسلامی بر جامعه ایران حاکم است، بحث متعارف شدن رژیم اسلامی، فراتر از جنگ جناحهای اسلام سیاسی و "رویکرد" آنان برای سد کردن خظر سقوط و فروپاشی و سرنگونی نرفته است و نخواهد رفت. جنگ و دعوای بین جناحها بر سر شیوه های بقاء اسلام سیاسی، تاکنون و بر بستر نفرت عمیقی که در طول این سی سال در سینه های توده مردم انباشته شده است، به شهادت تاریخ جدال و تنازع جناحهای مختلف، سرانجام به قهر و خشونت و تصفیه کشیده شده است. این اختلاف، بویژه با نزدیک تر شدن سقوط رژیم و لرزان شدن پایه حکومتی اسلام سیاسی و سیاست جنون انتحاری در خاورمیانه و گسترش آن به بخشی از آفریقا، به تصفیه های آشکارا خونین تر خواهد انجامید. تصور "تعامل" و "تساهل" بین حناحهای رژیم در شرایط تشدید خطر سقوط اسلام سیاسی در ایران، با توجه به فاکتورهای داخلی و بین المللی، و ذبح قدرت دولتی اسلام سیاسی، که با امواجی از خون و جنایت معماری کرده اند، بسیار ساده اندیشانه است، اگر نگویم ساده لوحانه.

باید بسیار عجیب به نظر برسد که یکهو آقای احمدی نژاد خواب نما شده باشد و بدون در نظر گرفتن فشار تحرکات شکوهمند سال گذشته، "هاله نور" دور سر امام زمان را در نشست سازمان ملل فراموش کند و از "ولایتمدداری" دست شسته باشد. واقعیت این است که رونمائی کتیبه کورش هخامنشی، و "غفلت" از طرح عفاف و حجاب و دعوت از سرمایه داران محترم در تبعید، و جنگ و دعوای بین اصولگرایان، پاتکهائی در برابر تقابل ها و مصاف های عظیم سال گذشته اند که به اقرار سران رژیم بزرگترین "فتنه" و تهدیدی بود که رژیم اسلامی را حتی بسیار وسیع تر از "جنگ تحمیلی" و "فتنه بنی صدر" و "ضدانقلاب" در کردستان به خظر سقوط و فروپاشی نزدیک کرده بود. در خلال این رویاروئی عظیم، که همان مدافعان "متعارف شدن" سرمایه داری را واداشت که برای توجیه تف کردن خود به ایستادگی جامعه در مقابل اسلام سیاسی و سی سال حکومت حنون و آدمکشی، همه را به پرچم سبز اهدا کنند و دوایر فرقه و سکت مهجور خود را تحت منویات یتیم نوازی پخش سبب زمینی در یتیم خانه ها حول سوسیالیسم خلقی - اسلامی چند صباحی دیگر دایر نگاه دارند، رژیم اسلامی بشدت چه در جامعه ایران و چه در سطح بین المللی منزوی تر شد و شکاف در میان ارکان جهادیون دیرین اسلام سیاسی را شدت کم سابقه ای بخشید. برخی از همان "ایرانیان" و سرمایه داران و "مغز"های در تبعید، پرچم شیر و خورشیدشان را به نوارهای سبز منقش کردند و لایه هائی از آنها که طی این سی سال حاکمیت رژیم اسلامی، همواره پنهان و آشکار بند و بستهائی با رژیم جنایتکاران اسلامی و سفارتخانه هایش داشتند، قدری بخود جرات دادند که به ژست اپوزیسیون و "مدافع حقوق بشر" درآیند. "همایش بزرگ"، را جناب مشائی و احمدی نژاد از متن مناسبات و جلسات مداومی که بویژه سران رژیم از دوره خاتمی با این سرمایه داران تبعیدی برقرار کرده بودند و با شناخت از ناصیه و فرهنگ و "تمدن" طبقه سرمایه دار ایران، فراخوان دادند. و این اقدام قبل از اینکه هیچ حرکتی در راستای نجات سرمایه داری بحران زده ایران باشد، و قبل از اینکه بحث از سرمایه ها و امکانات گویا عظیمی باشد که در اختیار این "نخبگان" گرانقدر است، یک یارگیری "سیاسی" و پاتک و مانوری در برابر ریزش پایه های حکومتی رژیم اسلامی بویژه در خارج کشور و اقدامی برای ایجاد شکاف در صف سرمایه داران عزیز بود که با خیزش های سال گذشته مردم، از جمهوری اسلامی و توهم به بدست آوردن ثروتهای باد آورده تحت حاکمیت آن، "مایوس" شده بودند. فراموش نشود که تعداد "دیپلومات"های مستعفی رژیم اسلامی در اروپا و پناهنده به کشورهای غربی در متن این ریزش در خارج کشور اتفاق افتاد. اگر نه واقعا چگونه ممکن است در حالی که "طرح خصوصی سازی ها" در "داخل" و برای سرمایه داران خودی و بسیار مومن، به اذعان سران رژیم، "شکست خورده است" و علیرغم همه تلاش ها از دوره "سازندگی" رفسنجانی و جامعه مدنی و "اصلاحات" خاتمی به تصریح "خبرگان" افتصادی رژیم اسلامی حتی تا سطح ۱۴ درصد اجرا نشده است، برای سرمایه داران "لوس آنجلسی" فرش قرمز پهن کنند؟ آنهم درست در شرایطی که "فرار مغزها" از ایران پروسه ای است که مداوما، حتی در اوج فرورفتن در عوالم خلسه و سمای ایران پرستی و هخامنشی پناهی احمدی نژاد، گسترش یافته است؟ در حالی که طرح هدفمند کردن سوبسیدها (یارانه ها)، هنوز خاک میخورد و به اقرار مقامات رژیم، بازسازی اقتصاد بحران زده ایران، نیاز به سرمایه های هنگفت، سرازیری تکنیک عظیم و ادغام در بازار جهانی است، آنهم درست در شرایطی که شریانهای مهم اقتصاد در دست نیروهای سپاه پاسداران قبضه شده است و "بخش خصوصی" در "داخل" با یک اخطاریه دو خطی وزارت اطلاعات از "مناقصه" هائی مثل مناقصه مخابرات حذف میشود؟

واقعیت این است که اقتصاد سرمایه داری را نمیتوان در "باب اجاره" و از روی نامه "مولا علی" به "مالک اشتر" نوشت، همانطور که ایالات طرفدار ارکان برده داری در آمریکا نتوانستند روبنای برده داری را به محمل "متعارف" سرمایه داری آمریکا تبدیل کنند و ناچار در یک انفلاب و جنگ داخلی، به مقدرات الزامی تولید مدرن سرمایه داری تسلیم شدند. نمیتوان طبقه کارگر و محرک تولید سرمایه داری را در مادون خط فلاکت نگهداشت و حقوق معوقه دهها هزار خانواده کارگری را نداد، او را به موقعیت بسیار بدتر از موقعیت ایالات تحت سیطره برده داران آمریکا سوق داد، اما باز اقتصاد در مسیر "متعارف شدن" تولید کاپیتالیستی باشد. سرمایه داری و بورژوازی در کشورهای مختلف، "انقلاب"های عطیم و "جنگ داخلی" های وسیع راه انداخته است تا زنجیر مناسبات فئودالی و برده داری را از مسبر آن پاک کند و از دست و پای تولید سرمایه داری بگسلد. آنچه که به نام انقلاب "کبیر" فرانسه و "انقلاب" عظیم الغای برده داری در جنگ "شمال و جنوب" آمریکا در جریان بود، با خود در هم شکستن هر سد و مانع سیاسی و اقتصادی که در برابر حرکت آزاد سرمایه ها قرار داشت را جارو کرد. اقتصاد کاپیتالیستی ایران را نمیتوان با پیش فرض سلطه بلامنازع سپاه پاسداران بر منایع سرمایه ای، مالی و افتصادی و در شرایط محکوم کردن طبقه کارگر به زندگی بدتر از بردگی، "متعارف" ساخت. و بویژه اینکه در عصر انفجار اطلاعات و اوائل قرن بیست و یکم، از نظر روبنائی، ولایت فقیه و اسلامیت "ریسمان" این سرمایه داری باقی بماند و برای جلوگیری از سنگسار و حاکمیت اختناق حجاب اسلامی و تقابل با اراذل و اوباش اسلامی در متن زندگی روزمره، مردم خون بدهند.   

آنچه بخشی از طبقه سرمایه دار ایران در "همایش بزرگ" از خود بروز داد، نه نشان استقبال رژیم اسلامی از "استحاله" درونی خود، بلکه به نظر من یکی از خصوصیات و ویژگیهای بورژوازی ایران را بار دیگر به جلو صحنه راند. بورژوازی ایران، عقب مانده، حریص، نامتمدن، و "غیردمکرات" و پیش شرط حاکمیت او متکی به سرکوب عریان و در هم کوفتن هر ابراز وجود تشکل ها و احزاب سیاسی و صنفی بویژه در میان طبقه کارگر و حتی عدم تحمل "دمکراسی" رایج بین احزاب و تشکلهای بورژوائی در مناسبات جوامع سرمایه داری غربی است. جماعتی که به صرافت این می افتند که بر بستر بیحقوق کردن مطلق طبقه کارگر ایران و سرکوب خونین جامعه، بروند سرمایه های خود را و "مغز" خود را زیر سلطه لومپنیسم اسلامی برای تاراج نیروی کار مفت و در بستر در هم شکستن هر تلاش برای ایجاد تشکل صنفی کارگران، به "میهن" ببرند، قبل از هر چیز نشان دهنده ویژگیهای این طبقه در ایران است که همیشه اختناق و دیکتاتوری و کودتا و نسل کشی، یک پایه سرمایه داری و "تمدن" ایرانی - اسلامی اش بوده است. با این موقعیت عقب مانده، طمع کار و بشدت "ضد دموکراتیک" و تحت سلطه رژیمی اسلامی که این اختناق و سرکوب عریان وجه پایدار آن است، رژیم اسلامی قادر به استحاله در راستای متعارف شدن با مکانیسمهای سرمایه داری نیست. سرمایه داری ایران، منابع عظیم مالی، تکنولوژی "سرمایه بر" و ادغام بی چون و چرا در بازار جهانی را نیاز دارد که با استطاعت و قابلیت های مادی و معنوی سرمایه داران در تبعید میسر نمیشود. این توهم که از حرص و آز نفرت آور سرمایه کوچک برخاسته است، در اولین برخورد با فضای پس از سقوط رژیم اسلامی، و وزش اولین نسیم آزادی در جامعه ایران آمادگی کامل دارد که اندک سرمایه و "بضاعت" خود را برای اعاده شرایط اختناق و سرکوب و حاکمیت "کنترا" ها در راه میهن صرف کند.

حرکات و ژستهای احمدی نژاد و مشائی، قبل از اینکه هیچ نشانی از تغییر یک روند در جهت گیری اقتصادی و سیاسی رژیم اسلامی در مسیر "متعارف" شدن با الزامات تولید سرمایه داری در ایران باشد، مانورها و آرایشهای "سیاسی" هم در برابر اپوزیسیون و هم در جنگ و تنازع جناحهای رژیم در اتخاذ تاکتیک و استراتژی "بقا" و در عین حال تسلیم شدن به فشاری است که از اعماق جامعه ایران، از ۱۸ تیر سال ۷۸ و بویژه طی خیزشهای شکوهمند سال گذشته، به راس اسلام سیاسی و جناحهای مختلف آن دیکته شده است. رژیم اسلامی پس از سی سال جنایت و کشتار، به عنوان راس شبه بلوک اسلام سیاسی در سرازیری سقوط قرار گژفته است. این فلسفه، "غفلت" از طرح حجاب و عفاف، موازی سازی ها و انگیزه به یاری طلبیدن سرمایه داران حریص و بی فرهنگ در تبعید با انگشت گذاشتن بر مخزن خرافی آنها، یعنی نوستالژی بازگشت به "خانه پدری" و "سرزمین اهورائی" زیر پرده اساطیری "منشور کورش کبیر" است. از منظر رژیم اسلامی، این عقب نشینی از "اسلام ناب" و سالوسی شاهنامه و هخامنشی پناهی، تلاشی برای کم کردن فشار سیاسی بر جمهوری اسلامی بود. با وجود این داد و ستدها، و درست در گرماگرم پرده برداری از کتیبه کورش هخامنشی در تهران، تعداد دیگری از دیپلوماتهای جمهوری اسلامی در بلژیک، از پست خود کناره گیری کردند و به کشورهای اروپائی پناهنده شدند. "نوشدارو" دیر رسید. نتیجه شکست در این مانور یارگیری و ادامه ریزشها، تشدید باز هم بیشتر جنگ و دعوای جناحهای رژیم اسلامی خواهد بود.

در چنین فضائی، برخلاف انتزاعهای غیر علمی تحلیلگران آماتور، احتمال کشیده شدن جدال بین جناحهای رژیم اسلامی بر سر سرنوشت و شیوه نجات جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی به خشونت و تصفیه های خونین، از هر زمان دیگری بیشتر شده است.   


شانزده سپتامبر ۲۰۱۰
iraj.farzad@gmail.com