تحول یهود ستیزی در ایران
(ما ایرانیان، اسرائیل و یهود ستیزی - بخش دوم)
حسن داعی
•
اکنون "ویزل" در برابر احمدی نژاد ایستاده بود و به وی می نگریست. شاید پیش خود فکر میکرد که تلاش شصت ساله وی و هزاران تن دیگر از قربانیان نازیسم برای ریشه کن کردن یهودستیزی، همه پوچ و عبث بوده است زیرا اکنون، دیکتاتور حقیری برخاسته که در صحن سازمان ملل، نفرت و کینه خویش از یهودیان را در معرض دید همگان قرار دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ شهريور ۱٣٨۹ -
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰
نگاه "الی ویزل"
آوریل سال 2009، احمدی نژاد برای سخنرانی در کنفرانس ضد نژاد پرستی به مقر سازمان ملل در ژنو رفت تا با سوءاستفاده از این تریبون جهانی و به بهانه دفاع از مردم فلسطین، کینه ضد بشری اش را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش بگذارد. در میان جمعیت زیادی که برای اعتراض به حضور وی گرد آمده بودند، آنکه بیش از هرکس جلب توجه میکرد، "الی ویزل" (Elie Wiesel) 82 ساله و برنده جایزه صلح نوبل بود که در میان جامعه یهودیان جهان و روشنفکران بین المللی از احترام فوق العاده ای برخوردار است. "ویزل"، شناخته شده ترین بازمانده اردوگاه های مرگ هیتلر است. 16 ساله بود که بهمراه مادر، خواهر و پدرش دستگیر و به اردوگاه فرستاده شد. به محض ورود خواهر و مادرش را از وی جدا کرده و به اتاق گاز فرستادند. "ویزل" جوان در کنار پدر ماند تا آنکه چند ماه قبل از سقوط هیتلر، و در برابر چشمان پسر، پدر را کتک زده و در کوره های نفرت نژاد پرستی سوزاندند.
وی در کتاب معروف خویش بنام "شب"[1] به بازگوئی جهنمی پرداخت که روح و جسم اش را در اردوگاه مرگ به اعماق درد و رنج برد. برجسته ترین تصویری که از آن جهنم با وی ماند، کوره های آدم سوزی بود که عزیزان وی را دود کرد و به آسمان فرستاد:
«هرگز آن شب را، اولین شب اردوگاه را فراموش نمیکنم. شبی که زندگانی مرا به صورت یک شب طولانی وپایانناپذیر در آورد و برای همیشه بر آن خط بطلان کشید. آن دود را هرگز فراموش نخواهم کرد. هرگز از یاد نخواهم برد آن چهرههای کوچک را، آن کودکانی را که دیدم چطور بدنشان بهصورت حلقههایی از دود در سکوت آسمان بالا میرفت.
هرگز فراموشم نخواهد شد، آن شعلههایی که برای همیشه ایمان و اعتقاد را در من سوزاند و نابود کردند. هرگز از یاد نخواهم برد، آن سکوت شبانه را که برای ابد میل به زنده بودن را در من کشت و هرگز از یاد نخواهم برد آن لحظات را که باعث کشتن روح من، خدای من، رویاهای من شد و مرا بهصورت کویری خشک و خالی درآورد. نه! اینها، هرگز فراموش نخواهند شد. حتی اگر محکوم باشم به اندازهی خود خدا هم زنده باشم، هرگز فراموش نخواهم کرد.»
"ویزل" زنده ماند تا به گفته خودش، گواهی بر یکی از بزرگترین جنایات تاریخ بشر باشد، تا هیچکس آنرا فراموش نکند و هیچ دیکتاتوری قادر به تکرار این نسل کشی و این میزان از درندگی نباشد. وی مبارزی خستگی ناپذیر علیه نژاد پرستی و تبعیض شد و از اینرو، کمیته صلح نوبل وی را " پیام آور صلح برای نوع بشر" خواند.
اکنون "ویزل" در برابر احمدی نژاد ایستاده بود و به وی می نگریست. شاید پیش خود فکر میکرد که تلاش شصت ساله وی و هزاران تن دیگر از قربانیان نازیسم برای ریشه کن کردن یهودستیزی، همه پوچ و عبث بوده است زیرا اکنون، دیکتاتور حقیری برخاسته که در صحن سازمان ملل، یعنی مکانی که برای صلح و دوستی بین کشورها تأسیس شده است، نفرت و کینه خویش از یهودیان را بدون هیچ پرده پوشی در معرض دید همگان قرار میدهد. او نماینده رژیمی است که با راه اندازی و تقویت حزب الله لبنان و حماس و دیگر جریانات ارتجاعی کمر به نابودی کشور اسرائیل بعنوان پناهگاه و خانه یهودیان جهان بسته است.
شاید "ویزل" در احمدی نژاد همان چیزی را میدید که قبل از آن در اردوگاه مرگ دیده بود، یعنی همان آتش نفرت و کینه ضد بشری که در چشمان افسران نازی برق میزد و آنان را به جلادانی کوردل تبدیل کرده بود. "ویزل" اشتباه نمیکرد و ما ایرانیان نیز این پدیده را به خوبی می شناسیم و سالیان سال است که آنرا با رنج روزانه مان تجربه میکنیم. نام این پدیده هولناک واپسگرائی و بنیادگرائی اسلامی است که ایران زمین را به جهنم ولایت فقیه تبدیل کرده، دهها هزار تن را شکنجه و اعدام نموده و هر روز بر لهیب آتش آن افزدوه میشود. همان آتشی که انسان های دگراندیش را ذبح شرعی میکند، بهائیان را تکفیر و جان و مالشان را حلال میکند، فرمان قتل سلمان رشدی را میدهد، و صد البته سراسر زن ستیز و یهود ستیز نیز هست.
ولایت فقیه که در واقع نماد و تجسم کامل همین بنیادگرائی است، برای ادامه حیات خویش در داخل کشور، باید به منطقه گسترش و بسط یابد و صادر شود و از اینرو، هم کیشان و همزادان خود در دیگر کشورها را یافته، آنرا تربیت و تقویت کرده و بجان مردم این کشورها انداخته است. حزب الله لبنان، حماس فلسطین، جیش المهدی و دار و دسته حکیم در عراق و حکمتیار در افغانستان از همان تبار و زائیده همان پرورشگاهی میباشند که امثال سردار نقدی و اسدالله لاجوردی و قاضی مرتضوی و هزاران بسیجی و چماقدار و عربده کش متجاوز در آن رشد و نمو کرده اند.
این همان بنیادگرائی مخوفی است که هم اسرائیل و هم آمریکا و غرب در رشد و نمو اولیه آن سهیم و شریک بوده اند و ساده لوحانه یا طمعکارانه تصور میکردند که با کمک این واپسگرایان میتوان کمر بلوک شرق را شکست، از شر صدام حسین در عراق و همینطور نیروهای ملی و دموکرات در دنیای عرب و جنبش فلسطین خلاص شد و در مرحله بعد این آتش را تخفیف داد و یا خاموش کرد. اسرائیل نیز خام خیالانه تصور میکرد که بیناد گرائی آتشی است که فقط دیگران را می سوزاند و شاید نمیدانست که یهود ستیزی و نفرت از موجودیت اسرائیل در قلب این بنیادگرائی جای گرفته است.
و ما ایرانیان، چه بسا سهل انگارانه، صدور ارتجاع اسلامی ملایان به منطقه و در مرکز و قلب آن کارزار "جنگ صلیبی علیه اسرائیل" را شاهد بودیم ولی شوربختانه به ارتباط ارگانیک آن با بقای این رژیم در داخل کشور و تداوم جهنم ولایت فقیه، کمتر توجه کردیم. باید گفت که صدور بنیادگرائی، شریان خون و مایه حیات این رژیم است و یهود ستیزی بخش جدائی ناپذیز و کانونی این بنیادگرائی است.
بنابراین اولین گام برای شناخت سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی و همچنین آشنائی با روند اوضاع در خاورمیانه با توجه به چشم انداز دستیابی رژیم ایران به سلاح هسته ای، بررسی دیدگاه رژیم ایران نسبت به قوم یهود و موجودیت اسرائیل میباشد. این دیدگاه را میتوان حاصل جمع تمامی بینش های یهود ستیزانه ای دانست که طی قرنها در ایران وجود داشته و بخصوص در یکصد سال اخیر بطور بنیادین تحول یافته اند.
یهود ستیزی سنتی در ایران با نگاه اسلامی
حضور یهودیان در ایران زمین به 2500 سال قبل باز میگردد و آن هنگامی است که کورش کبیر با تصرف بابل، دهها هزار نفر از یهودیانی را که در آنجا بصورت اسیر نگاهداری میشدند آزاد کرد و برخی از آنان به سرزمین خود در یهودیه (بخشی از اسرائیل امروز) بازگشتند و عده زیادی از آنان نیز در سرزمین ایران ماندند و زندگی آرامی را شروع کردند. در دوران قبل از اسلام، نمونه خاصی از فشار و تبعیض عمومی علیه این قوم در ایران ثبت نگردیده است.
یهود ستیزی سنتی در ایران که بیشتر در حقیر شمردن آنان نمود پیدا میکرد ریشه در افکار اسلامی رایج در کشورمان داشت و با نوع اروپائی آن که طی قرنها توسط مسحیان علیه یهودیان جریان داشت، مطابقت میکرد. در این دستگاه فکری، یهودیان کسانی اند که از روی نادانی و جهل بر دین خود باقی مانده و به دین تکامل یافته تر روی نیاورده اند. اضافه برآن، متهم هستند که علیه پیامبر توطئه و دشمنی کردند و گویا علی امیر المومنین نیز هزاران تن از آنان را از دم تیغ گذرانده است. سایت مذهبی معروف به "اندیشه قم" که گویا برای پاسخگوئی به سوالات امت مسلمان راه اندازی شده، نظر اسلام و قرآن در مورد یهودیان را بدینگونه دسته بندی کرده است:
• فتنه انگیزی و فساد در زمین: قرآن یهودیان را فتنهانگیز معرفی کرده میفرماید: هر زمان آتش جنگی افروختند خداوند آن را خاموش ساخت و برای فساد در زمین تلاش میکنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.
• خداوند به قوم بنی اسرائیل دین و آیینی فرستاده بود که در آن احکام الهی بیان شده بود، ولی بنی اسرائیل به همه آن عمل نکرده آن را تحریف کردند.
• دشمنی با مسلمانان: از دیگر ویژگیهای یهودیان دشمنی آنان با مسلمانان است، قرآن کریم در این مورد میفرماید: "به طور مسلم دشمنترین مردم نسبت به مومنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت".
• مخالفت با توحید: یهودیان جزو اولین گروههایی بودند که توحید را به شرک آلوده کردند و معتقد شدند «عُزیر» پسر خداوند است. قرآن در توضیح این باور آنان میفرماید: «یهود گفتند: عُزیر پسر خدا است و نصاری گفتند: مسیح پسر خدا است این سخنی است که با زبان خود میگویند که همانند کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد چگونه از حق انحراف مییابند.
این سایت مذهبی در پایان خصوصیات یهودیان را بدینگونه خلاصه میکند: "از دیدگاه قرآن، خداوند به قوم یهود نعمتهای فراوانی اعطاء کرده بود، لکن آنان به جای سپاسگذاری طغیان کرده، پیمانشکنی نموده و به فتنهانگیزی و فساد روی آوردند و با پیامبران الهی مخالفت کرده، دین اسلام را که آخرین و کاملترین دین بود قبول نکردند."
طبیعی است که با وجود این نگاه خصمانه و حقارت آمیز، وضعیت یهودیان در ایران با تحقیر و تبعیض همراه بوده است که بازتاب آنرا میتوان در ادبیات فارسی مثل اشعار سعدی یا داستان های صادق هدایت و چوبک، مشاهده کرد که آنانرا نجس، کثیف، پول دوست، طمعکار، حیله گر و غیر قابل اعتماد معرفی میکردند. بعنوان مثال، سعدی در یکی از اشعار خود، جسد جهود ها را از آب نجس مسیحیان نیز پست تر میداند و میگوید: "گر آب چاه نصرانی نه پاکست - جهود مرده می شویی، چه باکست". برای مطالعه در مورد تصویر یهودیان و اقلیت های مذهبی در ادبیات فارسی میتوانید به مقاله خوب محمود کویر نگاه کنید. [2]
در دوران صفویه و انتخاب شیعه جعفری بعنوان مذهب رسمی و بدنبال آن ورود روحانیون صاحب منصب حوزه به دربار سلطنت و حیطه قدرت سیاسی، پدیده زشت نفرت پراکنی و آزار و اذیت دیگر گرایشات دینی و مذهبی گسترش یافت که البته شامل همه اقلیت ها میگردید. اما یهود آزاری در دوره قاجار رشد بی سابقه ای کرد و حاکمان و والیان برخی از مناطق، با کمک آخوند های محلی، به آزار و سرکوب یهودیان می پرداختند. در این دوره، همکاری نزدیک روحانیون و دربار بخصوص در زمینه سرکوب و کشتار بهائیان بیشتر شد و وضعیت یهودیان نیز رو به وخامت گذاشت. در برخی از شهرها، این جماعت را در محله های مخصوص نگه میداشتند و آنان مجبور بودند لباس های مخصوص پوشیده و نشانه هایی که یهودی بودنشان را نشان میداد روی سینه خود بچسبانند.
در برخی از موارد نیز این تحقیر و خصومت به کشتار یهویان منجر میشد که یکی از دهشتناک ترین نمونه های آن، قتل دهها تن از یهودیان مشهد در روز عید قربان بود که با سردمداری روحانیون مرتجع به وقوع پیوست و همه بازماندگان این فاجعه را مجبور به رها کردن مذهب یهودی و قبول اجباری اسلام نمودند. برای شناخت با این واقعه ضد بشری، به تحقیق ارزنده "ژاله پیرنظر" تحت عنوان "یهودییان جدید الاسلام مشهد" مراجعه فرمائید.[3]
یهود ستیزی بر اساس نگرش مذهبی در اروپا به کمال و تمام انجام میشد و یهود آزاری در ابعاد گسترده ای در جریان بود. ریشه بسیاری از باورهای غلط و کینه توزانه در مورد یهودیان را باید در رفتار مسیحیان با این قوم در طی نزدیک به بیست قرن گذشته جستجو کرد. خانم "سیما راستین" در تحقیق باارزشی [4] که در این مورد انجام داده می نویسد:
«تاریخ یهودی ستیزی در اروپا اساسا با دوران پیدایش مسیحیت و داعیه پیروان آن برای سلطه انحصاری و به رسمیت شناساندن زور مدارانه دین خود به عنوان یگانه مذهب رسمی شروع می شود. و از قرن دوم میلادی درتاریخ، ادبیات و موعظه های مسیحی با پیگیری دنبال شد و به شکل تحقیردینی وقومی در آیین مسیحی تکامل یافت. یهودی ستیزی اولیه در مسیحیت بر کندذهنی و بردگی یهودیان، تکذیب رسالت مسیح و قتل اوتوسط یهودیان ونهایتا طرد آنان از سوی خدا تکیه دارد. یهودی ستیزی در قرن ۴ و ۵ که مسیحیت به دین دولتی ارتقا یافت، کیفیت نوینی یافت. در این دوره تخریب کنیسه ها، حمللات دایمی به یهودیان، تصویب قوانینی بر مبنای ممنوعیت گرویدن مسیحیان به دین یهود، جلوگیری از ازدواج میان یهودیها و مسیحیان و محروم کردن یهودیان از شرکت در مراجع رسمی و دولتی رایج شد. یهودی ستیزی با گسترش مسیحیت در جوامع اروپایی ازمحدوده محافل دینی خارج و به بخشی از اعتقادات مذهبی ـ خرافی عوام تبدیل شد. اوهامی ازقبیل به صلیب کشیدن کودکان مسیحی و استفاده از خون آنها برای مراسم مذهبی و شفای بیماران، مسموم کردن چشمه های آب توسط یهودیان حتی تا میانه قرن یبستم، برای برانگیختن خشونت عمومی در میان توده های مسیحی، علیه پیروان دین یهود موثر واقع می شدند. خصومت ضد یهودی در قرن ۱۳ و ۱۴ میلادی در اروپای مرکزی به تخریب بسیاری از مراکز مسکونی و عبادتی یهودیان و کشتار جمعی آنها منجر شد. »
تحول یهود ستیزی در ایران در قرن بیستم
در قرن بیستم چند فاکتور جدید و تعیین کننده وارد فضای سیاسی و اجتماعی ایران شد که ماهیت، شکل و ابعاد یهود ستیزی سنتی در ایران که به نگاه مذهبی محدود میشد را دگرگون نمود:
• اولین فاکتور، ورود یهود ستیزی از نوع نژاد پرستانه (Anti-Semitism) از اروپا به ایران بود. این گرایش که در نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپا شروع شده بود، با حکومت نازی ها در آلمان به اوج خود رسید و بواسطه تبلیغات دولت آلمان وارد کشورمان شد و تا حدودی روی مردم عادی اثر گذاشت. در این نگاه جدید، یهودیان نه بخاطر اعتقادات مذهبی بلکه بواسطه نژادشان مورد تبعیض قرار میگرفتنند و نژاد آنان را ریشه انحراف، خیانتکاری و دیگر زشتی های میدانستند که گویا این قوم به آن دچار بود.
• پس از اشغال ایران در 1320 و تبعید رضا شاه، روحانیون دوباره جان تازه ای گرفتند و با تشکیل مدارس و انجمن های مذهبی برای نجات "امت اسلام" وارد فعالیت های مدنی گردیدند که عمدتا روی مبارزه با بهائیان و بی دینان متمرکز شده بود. با مطرح شدن روز افزون مسئله فلسطین و مهاجرت یهودیان از اروپا به این سرزمین و سرانجام تشکیل دولت اسرائیل در 1327 شمسی، یهودی ستیزی و مبارزه با صهینونیسم جای ویژه ای در دستگاه نفرت و کینه روحانیون پیدا کرد و از این پس، بهائیان نیز به نوکران یهود و صهمیونیسم متهم شدند. روحانیون ایران، تخاصم بین اسرائیل و فلسطینیان را نه یک اختلاف بر سر زمین و خاک، بلکه جنگ بین یهودیت و اسلام معرفی کردند. طبیعتا با ستم و ظلمی که بر مردم فلسطین روا میشد و با افزایش درد و رنج آنان، کارنامه سیاه یهودیان در دادگاه مذهبی روحانیون نیز سیاه تر میشد و بر میزان نفرت آنان از قوم یهود اضافه میگردید.
• عامل سومی که یهود ستیزی را تقویت و دگرگون نمود ظهور و رشد گرایشات چپ و ضد آمریکائی در ایران بود که اسرائیل را نگاهبان و نماینده منطقه ای امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه معرفی میکرد که گویا هدف اصلی آن، کنترل کشورهای منطقه و تسلط بر منابع نفتی آنان میباشد. بنابراین، هر آنچه کینه و دشمنی علیه آمریکا وجود داشت، بطور مضاعف بر علیه اسرائیل سرازیر میشد. در نگاه چپ سنتی، تخاصم بین اسرائیل و فلسطینیان، دعوای بین امپریالیسم با کشورهای تحت ستم منطقه معرفی میگردید. اگرجه این نگاه لزوما یهود ستیزانه نبود و تنها از منظری سیاسی به قضاوت در مورد اسرائیل می پرداخت ولی باروت جدیدی بود که به انبار مهمات یهود ستیزان ایرانی اضافه گردید.
• عامل چهارم رشد مدرنیته و نفوذ روز افزون فرهنگ مدرن و آداب و رسوم غربی به کشورهای مسلمان و ایران بود. برای روحانیون واپسگرای ایرانی که از تهاجم مدرنیته دچار پریشانی گشته بودند، انگلستان و سپس آمریکا سردمدار غرب کافر و ویرانگر فرهنگ اسلامی تلقی میشدند و اسرائیل نماینده آنان در سرزمینهای اسلامی بود که برای نابودی اسلام و ملت مسلمان خلق شده بود. در این دستگاه، خیانت قدیم یهودیان به پیامیر و به اسلام در قالبی جدید مطرح میشد که همان همدستی با غرب برای به ذلت کشاندن امت اسلام و نابودی قران و دین بود.
• سرانجام، آنچه یهود ستیزی در ایران را بطور بنیادین دگرگون نمود، صعود روح الله خمینی و باند های مرتجع روحانیون به اریکه قدرت بود. این جماعت عقب افتاده، با مخلوط کردن تمامی انواع قدیم و جدید یهود ستیزی با هم، ملغمه ای ساختند که به موضع رسمی دولت ایران تبدیل شد. ایران تحت تسلط روحانیون، اولین کشور جهان پس از آلمان نازی است که مواضع یهود ستیزانه را بطور رسمی تبلیغ، ترویج و حمایت میکند و با صرف میلیاردها دلار از سرمایه های کشور، برای نابودی اسرائیل به برنامه ریزی سیستماتیک اقدام نموده است.
ورود یهود ستیزی نژاد پرستانه از آلمان به ایران
در دوره سلطنت رضا شاه، روحانیون به حاشیه رانده شدند و وضعیت اقلیت های مذهبی در مقایسه با دوران سیاه قاجار، رو به بهبود گذاشت. تاریخ کمبریج در اینمورد می نویسد: «در مقابل علما که در دوره رضاه شاه، منزلت و اقتدارشان آشکارا کاهش یافته بود، اقلیتهای مذهبی... از اهمیت بیشتر و فرصتهای بهتر برای پیشرفت اقتصادی برخوردار شدند. نتیجه این سیاست، بهبود وضع اکثر مسیحیان ارمنی، یهودیها و زرتشتیها بود که باب تعداد زیادی از مشاغل و حرفههای جدید به روی آنها گشوده شد. جوانان یهودی در ردیف دیگران به انجام خدمت وظیفه دعوت شدند، مدارس و دانشگاه به روی آنان باز شد، بازرگانیهای کوچک و محدود یهود توسعه یافت و تدریجاً بازرگانان و ثروتمندان بزرگی در میان آنها یافت شد و تقریباً یهودیها از تمام حقوق کشوری استفاده میکردند، ولی عده کمی از آنها در ادارات پذیرفت میشدند و مخصوصاً در دستگاه سیاسی کشور یهودیان راه نیافتند.» [5]
در سال 1312 هیتلر در آلمان به قدرت رسید و تبلیغات نژاد پرستانه ضد یهودی بطور گسترده ای وارد کشومان شد. با اینحال نشانه های زیادی از تغییر سیاست رسمی کشور و همچنین بدرفتاری سیستماتیک با یهودیان در دوره رضا شاه مشاهده نشده است و بنظر میرسد که تبلیغات هیتلری بیشتر روی مردم و طرز تلقی آنان از یهودیان تآثیر گذاشت. حتی زمانیکه در سال 1312 درگیری بین مهاجران تازه وارد یهودی و فلسطینیان بالا میگرفت (قبل از تشکیل دولت اسرائیل)، آیت الله عبدالکریم حائری که بزرگترین روحانی آن زمان و رئیس حوزه علمیه بود نامه ای در حمایت از مردم فلسطین و در مخالفت با یهودیان نوشت و از شاه خواست تا این نامه در مطبوعات چاپ شود ولی رضاه شاه از این امر جلوگیری نمود. [6]
دشمنی با یهودیان بر اساس نژاد شان که همان "سمیت" یا نژاد سامی (Semite) میباشد، از نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپا رشد کرد و این قوم را به این دلیل که هند و اروپائی و یا آریائی نیستند، غیر خودی، بیگانه و پست شمردند. آرام آرام ایده هائی با زرورق علمی شکل گرفت که گویا این قوم دارای خصوصیات ژنتیکی همچون طمع ورزی، پول پرستی، توطئه گری و خیانت به کشور میزبان میباشند. کار بجائی رسید که برای شکل و شمائل آنان و حتی فرم ظاهری بینی یهودیان نیز تئوریهایی ارائه گردید.
در این دستگاه نژاد پرستانه، دیگر این قوم جماعتی پست و حقیر نیست که در کشورهای مختلف، زندگی رقت بار خود را ادامه میدهد بلکه برعکس، قوم یهود دارای قدرت مالی و سیاسی عجیبی میشود که مراکز تصمیم گیری جهانی را در اختیار دارد. در سال 1903، پلیس مخفی تزار روسیه یک سند جعلی بنام "پروتکل سران صهیونیست" یا (The Protocols of the Elders of Zion) چاپ و منتشر نمود که براساس آن، گویا یهودیان برای کنترل جهان در حال نقشه کشیدن و توطئه کردن میباشند. این سند جعلی که پایه و اساس یهود ستیزی مدرن میباشد، بارها توسط عوامل رژیم خمینی در ایران چاپ شده است.
آلمان هیتلری، این نوع یهود ستیزی را به کمال رساند و برای نابود کردن نژاد یهود و تمامی این قوم وارد یک کارزار همه جانبه گردید که میلیونها نفر از ساکنان اروپا تنها بجرم یهودی بودن یا یهودی زاده شدن در آتش این نفرت و نژاد پرستی سوختند. دولت آلمان که برای تصرف مستعمرات انگلیس در آفریقا و خاورمیانه وارد جنگ شده بود، تبلیغات وسیعی در کشورهای مسلمان در شمال آفریقا و خاورمیانه براه انداخت که هدف آن اشاعه یهود ستیزی و دشمنی با انگلستان بود. این تبلیغات بسیار موثر بود و مسلمانان این کشورها تحت تأثیر این کارزار، نگاه منفی شان به یهودیان بسا تاریکتر و خصمانه تر گردید.
از آنجا که کشور ما از موقعیت جغرافیائی و ژئو پلیتیک ویژه ای برای اهداف جنگی هیتلر برخوردار بود، تبلیغات نژاد پرستانه و ضد انگلیسی بطور ویژه ای ایران را هدف قرار میداد. یکی از مهمترین اهداف هیتلر تصرف شوروی بود از اینرو تصمیم داشت تا ضمن اتحاد با ایران، هم پشت جبهه ای علیه شوروی ایجاد نماید و هم از طریق ایران بتواند عراق و دیگر مستعمرات انگلستان در کشورهای نفت خیز عرب را در اختیار گیرد. هدف از کارزار تبلیغی و نژاد پرستانه آلمان، جلب نظر مردم ایران به آرمان های هیتلری و در نیتجه، فراهم آوردن زمینه های اجتماعی برای مقابله با متفقین و احتمالا آماده سازی شرائط برای ورود ارتش آلمان به کشورمان بود.
نقشه کشیدن های هیتلر برای ایران با توجه به روابط خوبی که با رضا شاه داشت جدی تر شده بود. همکاری های اقتصادی آلمان با ایران بخصوص از سال 1933 (1312 شمسی) که هیتلر به قدرت رسید افزایش یافت و قبل از شروع جنگ در 1939، آلمان به بزرگترین شریک اقتصادی کشورمان تبدیل شده بود که 47 در صد از صادرات ما به آلمان و 43 در صد از وارادات مان از این کشور بود. این همکاری وسیع اقتصادی، بطور نسبی نظر مساعد افکار عمومی ایرانیان نسبت به آلمان را به همراه داشت و ضمنا باید در نظر داشت که ایرانیان، بدلیل سوابق استعماری انگلستان و روسیه در کشورمان، از دیرباز نظر خوبی نسبت به این دو دشمن اروپائی هیتلر نداشتند و گرایشات قلبی شان بیشتر بطرف آلمان متمایل بود.
کارزار وسیع تبلیغاتی آلمان که قبل از جنگ شروع شده بود، پس از اشغال کشورمان توسط قوای متفقین، بیشتر از طریق فرستنده رادیویی معروف رادیو برلین بنام Zeesen دنبال میشد که در آنزمان، قویترین فرستنده اروپائی به مقصد ایران و مهمترین وسیله ارتباط جمعی در کشورمان بود که در فقدان رسانه های جمعی و یا مطبوعات در حد عمومی، جایگاه ویژه ای پیدا کرده بود. [7] میتوان گفت که میزان نفوذ این رادیو و تأثیر آن بر مردم عادی، بمراتب بیشتر و مهمتر از نقش رادیو بی بی سی هنگام انقلاب بهمن در ایران و به قدرت رسیدن خمینی بود. گزارشگر آنزمان بی بی سی در ایران، در یکی از گزارشات خود نوشت: «با وجود ممنوعیت گوش دادن به این رادیو، مردم بیش از پیش به آن روی میآورند و بسیاری براین باورند که آلمان برنده جنگ خواهد بود.» [8]
نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد، تبلیغاتی بود که پیرامون هم نژاد بودن ایرانیان وآلمانی ها انجام میشد که گویا هر دوی این ملت ها از نژاد آریائی میباشند. بدین ترتیب جریانات و گروههائی در ایران رشد و نمو کردند که با تکیه بر برتری نژاد آریائی، برای بازگشت به ایران قبل از اسلام و شکوه و جلال تمدن قدیم تبلیغات و تلاش مینمودند. در ایندوره، مجلات فاشیستی و نژاد پرستانه نیز ظهور پیدا کرد که مهمترین آنها روزنامه ایران باستان به سردبیری "سیف آزاد" بود که کار خود را تحت حمایت آلمان و از برلین آغاز نموده بود.
برخی گروههای پان ایرانیستی نیز تشکیل شد ولی با همه تبلیغاتی که دولت آلمان کرده بود، گرایشات جدید در ایران بیشتر معطوف به جدائی از فرهنگ مسلط اسلام و عرب و بازگشت به گذشته بود و رنگ و بوی ضد یهودی آنچنان که مورد نظر دستگاه گوبلز بود نداشت. آن بخش از جامعه که بیش از دیگر بخش ها توانست تبلیغات هیتلری را جذب و آنرا ملکه ذهن و الگوی خویش قرار دهد، روحانیون واپسگرائی ایرانی بودند.
ادامه دارد
پانویس ها:
1. مروری به کتاب "شب" اثر "الی ویزل" www.dw-world.de
2. گبر و ترسا در آئینه شعر پارسی، "محمود کویر" www.mahmoodkavir.com
3. یهودیان جدید الاسلام مشهد، "ژاله پیر نظر" www.fis-iran.org
4. یهودی ستیزی، خشونتی کهنسال، سخت جان و همچنان موضوعِ روز" سیما راستین" www.nilgoon.org
5. سلسه پهلوی و نیروهای مذهبی، تاریخ کمبریج، ص 41 و 42
6. عبدالکریم حائری، موسس حوزه، پایه گذار مبارزه با اسرائیل. مرکز اسناد انقلاب اسلامی
7. The Israel Journal of Foreign Affairs IV:1, January 2010 مقاله Matthias Küntzel
8. گزارشات خبرنگار بی بی سی از تهران National Archive, Washington D.C., William S. Farrell (Bagdad) to Louis G. Dreyfus Jr. (Tehran), September 13, 1942
|