روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۰


 باید و نبایدهای نیویورک عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم دکتر صادق زیبا‌کلام که در آن نوشته است: «بخواهیم یا نخواهیم، به نفع‌مان باشد یا به ضررمان، احمدی‌نژاد در نیویورک بیشترین توجهات را به سمت خود جلب خواهد کرد. خود احمدی‌نژاد هم به این موضوع وقوف دارد و می‌داند از میان رهبران و شخصیت‌های طراز اول کشورهای جهان که ظرف چند روز آینده به نیویورک خواهند رفت او بیشترین توجهات را به سمت خود جلب خواهد کرد. شاید به همین خاطر بود که او تمایل داشت سه آمریکایی بازداشت‌شده را با خود به آمریکا ببرد تا آن توجه و کانون رسانه‌ای جهانی شدن را تکمیل کند. معذلک دوست و دشمن، طرفدار ایران و مخالف ایران اذعان دارند بیشترین توجهات به سمت سخنان احمدی‌نژاد خواهد رفت و جملگی رسانه‌های بین‌المللی مشتاقانه سخنان او را در صدر اخبارشان قرار خواهند داد. هدف از این یادداشت طرح این موضوع حساس است که با توجه به وضعیت و موقعیتی که برای آقای احمدی‌نژاد در عرصه بین‌المللی به وجود آمده مشارالیه چگونه باید از این فرصت جهانی به دست آمده بهره‌برداری کند تا بیشترین نفع متوجه منافع ملی کشورمان شود؟ به بیان دیگر رئیس جمهور ایران اگرچه بگوید و چه نگوید به نفع کشور خواهد بود؟ چه مسائلی را و با کدامین زمان بهتر است ایشان مطرح کنند که بیشترین حاصل و سود را برای منافع ملی کشورمان به بار آورد؟ قبل از پاسخ به این سوال حساس و بنیادی، بد نیست این پرسش را قدری عطف بماسبق کنیم. در گذشته ایشان از این فرصت گرانبهایی که برایش به وجود می‌آید چقدر و چگونه بهره‌برداری کرده است؟ پرسش دشواری که بالطبع حسب آنکه از چه کسی بپرسیم جواب نه متفاوت که متضادی دریافت خواهیم کرد. طرفداران آقای احمدی‌نژاد و آنان که حسب عادت سیاسی و حفظ و حراست از موقعیت خودشان بالطبع هر سخن رئیس جمهور را تأیید می‌کنند و هر کنش ایشان را می‌ستایند قطعاً خواهند گفت رئیس جمهور بسیار عالی عمل کرد و سخنان نغز، مهم و سرنوشت‌ساز و تاریخی گفت و جهان را واداشت تا انگشت تحیر به دهان برگیرد. اما واقعیت این‌گونه نبود. خلط مبحث نشود؛ هیچ‌کس نمی‌گوید رئیس جمهور پرچم سفید به کف می‌گرفت، خبردار می‌ایستاد و در برابر قدرت‌های جهانی سر تعظیم فرود می‌آورد. اصلاً و ابداً. اگر چنین می‌شد رئیس جمهور ایران با ده‌ها رئیس جمهور و نخست‌وزیر و سایر رهبران کشورهای دیگر تفاوتی پیدا نمی‌کرد. اگر رئیس جمهور ایران هم همان کلیات، همان کلیشه‌ها و همان ادبیات معمولی را به کار می‌برد که دیگر کسی خیلی به دنبال آن نمی‌رفت که رئیس جمهور ایران چه می‌خواهد بگوید. در بهترین و انقلابی‌ترین حالتها او هم همچون رهبران دیگر جهان را به صلح، به آرامش و پرهیز از خشونت دعوت می کرد. او هم همانند دیگران می‌گفت تروریسم بد است، خشونت بد است، نابرابری بد است، فقر بد است، بیماری بد است، جنگ بد است، تعدی و تجاوز به دیگران بد است، استثمار و استعمار بد است، آلوده کردن محیط زیست بد است، افزایش گازهایی که باعث بالا رفتن گرمای زمین می‌شوند، بد است، قاچاق انسان بد است، تجاوز به حقوق بشر بد است و قس علیهذا. نه، از احمدی‌نژاد قطعاً انتظار می‌رود که یک سر و گردن بالاتر از شعارها و کلیشه‌های رایج حرکت کند و سخن گوید. از احمدی‌نژاد حتی انتظار می‌رود در ورای گفتمان رهبران اسلامی و رادیکال جهان سوم حرکت کند. آن مطالب را علی‌الدوام دارند از تریبون مجامع بین‌المللی از جمله مجمع عمومی سازمان ملل بر سر کشورهای جهان اول فریاد می‌کشند. فقر، بیماری، گرسنگی، توزیع نابرابر مناسبات تولیدی و اقتصادی میان جهان اول و جهان سوم، حرف و حدیث تازه‌ای نیست. همه اینها را می‌دانند و می‌دانند که مناسبات اقتصادی حاکم بر جهان به نفع کشورهای مرفه و زیان کشورهای فقیر است. همه می‌دانند با ۶۰ میلیارد دلار صادرات اخیر تسلیحات پیشرفته آمریکا برای عربستان، آبله، مالاریا یا سرخچه را می‌توان برای همیشه از آفریقا ریشه‌کن کرد و همه می‌دانند کشورهای توسعه‌یافته غربی آنقدر در زرادخانه‌‌هایشان تسلیحات دارند که می‌توانند چندین بار جهان را نابود سازند.
شاید پرهیز از تکرار این مکررات بوده که مشاوران رئیس جمهور به وی توصیه یا پیشنهاد کرده‌اند وارد حوزه‌های دیگری شود یا دست‌کم از تکرار بیشتر این دست کلیشه‌ها خودداری کند چون همه‌مان اینها را بارها و بارها شنیده‌ایم. ایضاً حدیث ملال‌آور حاکمیت قانون جنگل بر شورای امنیت را هم شنیده‌ایم. اینکه حق وتو ابرقدرت‌ها قانون جنگل است. اولین‌بار مائو رهبر حزب کمونیست چین بود که در سال ۱٣۴۴ آمریکا را «ببر کاغذی» و حتی وتوی را قانون جنگل و تقسیم جهان میان اتحاد شوروی سابق و آمریکا نامید. پرهیز از تکرار کلیشه‌ها از یک‌سو و اشتیاق به رفتن به سمت و سوی حرف‌های متفاوت سبب شده احمدی‌نژاد بعضاً به سر وقت موضوعاتی برود که باعث جلب توجه شده. انکار هولوکاست از جمله این حرف‌های متفاوت بوده. نیست و نابود شدن عنقریب غرب و تمدن غرب مثال دیگر است. به عنوان یک مدعی غرب، احمدی‌نژاد قطعاً می‌تواند بسیاری از مدعیات و پیش‌فرض‌های تمدنی غرب از عرصه اقتصاد گرفته تا عدالت، دموکراسی و حقوق بشر را مورد پرسش قرار دهد. اما هنر وی و مشاورانش ‌آن است که آن دارو را در پوششی شیرین ارائه دهند. به هر حال ایران اسلامی همانند هر کشور و ملت مسلمان دیگری باید نسبت به جسارت به کتاب آسمانی‌مان اعتراض کند. قطعاً ‌آقای احمدی‌نژاد می‌تواند با استادی و ماهرانه به این موضوع در نطق‌شان بپردازند. اما باید بدانیم این مسأله به هیچ روی به حکومت آمریکا مربوط نمی‌شود و رهبران حکومت آمریکا نهایت تلاش‌شان را کرده‌اند تا کشیش تری‌جونز مرتکب آن عمل احمقانه نشود. قطعاً احمدی‌نژاد می‌تواند با طرح موضوعات مهم بین‌المللی و منطقه‌ای در نیویورک، بیشترین و بهترین بهره‌برداری را به عمل آورد؛ وضعیتی که در گذشته خیلی کمتر تحقق پیدا کرده است.»

آقای رئیس‌جمهور!
مجلس همچنان در رأس امور است
روزنامه جمهوری اسلامی یادداشتی دارد با عنوان آقای رئیس‌جمهور! مجلس همچنان در رأس امور است که متن آن در پی آمده است:
«آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور، در مصاحبه با روزنامه ایران گفته‌اند «بعضی‌ها استقلال قوا را فقط برای قوه مقننه و قوه قضائیه می‌خواهند. اتفاقاً قوه مجریه قوه اول کشور است. بعضی‌ها یک جمله حضرت امام را متعلق به زمانی که نظام ما پارلمانی بوده برجسته می‌کنند. آن زمان رئیس‌جمهور مسئول اداره کشور نبوده بلکه نخست‌وزیر مسئول اداره کشور بوده که از طریق مجلس انتخاب می‌شده است. آن موقع مجلس بالاترین بود. اکنون در قانون اساسی قوه مجریه بار اصلی اداره کشور را بردوش دارد و قوای دیگر باید کمکش کنند، ضمن اینکه در قوه مجریه، جایگاهی است به نام ریاست جمهوری. رئیس‌جمهوری علاوه بر اینکه رئیس‌جمهور هست رئیس دولت هم هست. رئیس‌جمهور بعد از رهبری بالاترین مقام کشور است. رئیس‌جمهوری مجری قانون اساسی هم هست. این دیگر به استقلال قوا ربطی ندارد. مردم رأی مستقیم می‌دهند رئیس‌جمهور که انتخاب می‌شود رئیس دولت است، رئیس قوه مجریه است. این یک قوه مستقل است. علاوه بر اینها رئیس‌جمهور مجری قانون اساسی هم است، مسئول امور اداری، برنامه، بودجه و استخدامی کشور شخص رئیس‌جمهور است. یعنی سایر قوا هم اگر بخواهند کار برنامه، بودجه، استخدامی و اداری داشته باشند مسئولش رئیس‌جمهور است. معنای این موضوع، دخالت در قوا و نقض استقلال قوا نیست» (روزنامه ایران، شنبه ۲۷,۶/٨۹).
منظور آقای رئیس‌جمهور از جمله‌ای که از حضرت امام خمینی برجسته می‌کنند جمله معروف «مجلس در رأس امور است» می‌باشد. بدین ترتیب، آنچه از مصاحبه آقای رئیس‌جمهور با روزنامه ایران که در سطور بالا نقل شده خواندید، بدین معنی است که اکنون دیگر مجلس در رأس امور نیست.
استدلال‌های آقای رئیس‌جمهور نیز در همین جملات وجود دارند که عبارتند از:
۱ - در زمانی که امام فرمودند «مجلس در رأس امور است» قوه مجریه به ریاست نخست‌وزیر اداره می‌شد که منتخب مجلس بود نه مردم.
۲ - اکنون رئیس‌جمهور، که با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شود و در رأس قوه مجریه قرار دارد، قوه‌ای که مسئولیت اداره کشور با آنست و لذا این قوه بالاتر است. یعنی قوه مجریه در رأس امور است نه مجلس.
٣ - رئیس‌جمهور مجری قانون اساسی است و امور اداری، بودجه، برنامه و استخدامی کشور با مسئولیت وی انجام می‌شود، بنابر این قوه مجریه در رأس امور است نه مجلس.
آنچه در این استدلال‌ها آمده، همگی مخدوش است و جالب اینکه همین استدلال‌ها درست عکس آنچه را که آقای رئیس‌جمهور درصدد اثبات آن بوده به اثبات می‌رسانند.
اول آنکه در زمان امام، قوه مجریه که به ریاست نخست‌وزیر اداره می‌شد، نخست‌وزیر توسط رئیس‌جمهور به مجلس پیشنهاد می‌گردید و با رأی اعتماد مجلس به ریاست دولت انتخاب می‌شد. با توجه به اینکه رئیس‌جمهور با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شد و نمایندگان مجلس نیز با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شدند، نخست‌وزیر توسط دو نهاد مهم که هر دو مستقیماً منبعث از آراء مردم بودند به ریاست دولت برگزیده می‌شد و به همین جهت از جایگاهی قوی‌تر از رئیس‌جمهور بعد از تجدیدنظر در قانون اساسی که فقط از یک جهت دارای پشتوانه مستقیم رأی مردم می‌باشد برخوردار بود. مهمتر آنکه قوه مجریه در دوران حضرت امام خمینی فقط نخست‌وزیر نبود، بلکه مجموعه رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و هیأت دولت بود.
دوم آنکه در دوران حیات حضرت امام خمینی نیز قوه مجریه، به معنای مجموعه رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و هیأت دولت، مسئولیت اداره امور کشور را برعهده داشت و آنچه امروز برعهده قوه مجریه است در آن زمان نیز همین امور را برعهده داشت و چیزی به آن افزوده یا از آن کم نشده است. آنچه تغییر کرده ساختار داخلی خود قـوه مجریـه است نه جایگاه آن.
سوم آنکه قوه مجریه به شخص رئیس‌جمهور اطلاق نمی‌شود بلکه همانطور که اشاره شد در گذشته به مجموعه رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و اعضای هیأت دولت گفته می‌شد و بعد از بازنگری در قانون اساسی این عنوان به رئیس‌جمهور، معاون اول وی و اعضای هیأت دولت اطلاق می‌شود. آن مجموعه، در گذشته عهده‌دار امور برنامه، بودجه، اداری و استخدامی کشور بود، امروز نیز این مجموعه عهده‌دار همین امور است. همانطور که در آن زمان چیزی از وظایف ذاتی دو قوه دیگر برعهده قوه مجریه نبود امروز نیز نیست. بدین ترتیب، استقلال قوای سه‌گانه هیچ ربطی به تغییراتی که در ساختار قوه مجریه بعد از بازنگری در قانون اساسی پدید آمده ندارد و اکنون نیز باید برای حفظ استقلال قوا تلاش کرد و کما اینکه اکنون نیز همانند گذشته مجلس در رأس امور است.
برخلاف نظر آقای رئیس‌جمهور، رمز فرمایش امام که فرمودند «مجلس در رأس امور است» در اینست که مجلس تصویب‌کننده قانون است و دو قوه دیگر یعنی قوه قضائیه و مجریه اجرا کنندگان آن هستند. علاوه بر این، مجلس مسئولیت نظارت بر اجرای قانون توسط دو قوه دیگر و حتی تحقیق و تفحص از آنها را نیز دارد.
علاوه بر اینها، اگر معیار در رأس امور بودن، انتخاب مستقیم توسط مردم است، کلیه نمایندگان مجلس با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شوند. بنابراین، مجلس در رأس امور است. مهمتر آنکه طبق قانون اساسی موجود مجلس و قوه قضائیه حق عزل رئیس‌جمهور را دارند درحالی که رئیس‌جمهور حق انحلال مجلس یا دخالت در قوه قضائیه را ندارد. نوع سخن گفتن آقای رئیس‌جمهور نشان می‌دهد ایشان تصور می‌کنند هر جا خودشان قرار دارند، آنجا رأس است! بنابر این، حق اینست که ایشان یکبار بطور کامل قانون اساسی را بخوانند و با توجه به واقعیت‌های قانون اساسی سخن بگویند. ضمناً توجه آقای رئیس‌جمهور را به فرموده رهبر معظم انقلاب که بعد از بازنگری قانون اساسی تأکید کرده‌اند: «همانطور که امام (رضوان‌الله علیه) فرمودند «مجلس در رأس امور است» (۱۴,۱۱,۷۴ و ۶,٣/٨٣) جلب می‌کنیم.»

مجلس در رأس امور است
سرمقاله روزنامه آرمان مطلبی است با عنوان مجلس در رأس امور است به قلم محمدرضا تابش دبیر فراکسیون خط امام(ره) مجلس که متن آن بشرح زیر است: «تفکیک قوا یک اصل پذیرفته شده و مدرن در دنیای امروز است. فلسفه آن نیز این است که محور تضمین دموکراسی است. بر این اساس است که هر قوه استقلال دارد، اما هم عرض هم هستند. هر کدام از قوا وظایف خود را دارند. مجلس وظیفه اش تصویب قوانین است. در راس امور بودن مجلس که امام فرمودند با توجه به وظایف خطیری است که مجلس متصدی آن است. اختیارات مجلس در قانون اساسی مصرح است. مجلس نهاد منحصر به فرد قانون گذاری است. همه قوانین کشور باید با تصویب مجلس باشد. البته باید در نظر گرفت که شورای نگهبان هم بخشی از نهاد مقننه کشور است. وظیفه خطیر دیگری که به عهده مجلس است وظیفه نظارتی است. مجلس به حسن اجرای قوانین نظارت می‌کند. این نظارت از چند طریق اعمال می‌شود. هم از طریق کمیسیون‌ها، هم از طریق دیوان محاسبات که بر مسایل مالی و هزینه‌کردهای دولت نظارت دارد و هم کمیسیون اصل نود که مسئول رسیدگی به شکایات از هر سه قوه است. نمایندگان با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شوند و بعد کابینه هم مشروعیتش را از مجلس می‌گیرد. یعنی دولت باید کابینه‌اش را به مجلس ارایه دهد و رای اعتماد بگیرد. یعنی به نوعی مشروعیت دولت هم در گرو رای نمایندگان مجلس است. اگرچه رئیس‌جمهور با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شود اما شکل‌گیری دولت و هیات وزیران با رای مجلس صورت می‌پذیرد. این مسائل و موارد و اختیاراتی که قانون اساسی به مجلس داده است او را در راس امور قرار می‌دهد و این همان مساله‌ای است که امام عظیم‌الشأن فرمودند و در کشور جاری و ساری است و هیچ خدشه‌ای هم بر آن وارد نمی‌شود. نمایندگان مجلس زبان گویای مردم هستند. مردمی که از اقصا نقاط کشور هستند نمایندگانشان را انتخاب می‌کنند تا دفاع بکنند از خواسته‌ها و مطالباتشان و نمایندگان هم باید از طرف آنها نظارت بکنند به حسن اجرای قوانین کشور. حرف امام مبنی بر در راس امور بودن مجلس موضع حکیمانه‌ای است که نشات گرفته از اختیاراتی است که قانون اساسی برای مجلس پیش بینی کرده است. هیچ قوه‌ای به اندازه مجلس اختیار ندارد. چرا که مجلس برخاسته از آرای ملت است و همه ملت ایران یعنی قبایل مختلف و طوایف مختلف و حتی اقلیت‌های دینی و مذهبی همه نماینده دارند و در حقیقت این مجلس شورای اسلامی است که حقیقتا نمایندگی می‌کند ملت ایران را. مجلس زبان گویای ملت است. فلسفه تفکیک قوا، مستقل بودنشان و هم عرض بودنشان جلوگیری از استبداد است. اگر اختیارات قوه قضاییه را هم مجلس داشت ممکن بود کارش به استبداد برسد. اگر تخلفی و تخطی از قوانین پیش بیاید آنجاست که قوه قضاییه مسئول است. قوه مجریه هم میدان دار است و همه هم باید به آن کمک کنند که وظایف و مسئولیت‌هایش را به درستی انجام دهد. اما در هر صورت تصویب برنامه‌ها، تصویب بودجه و تصویب قوانین از مسئولیت‌های قوه مقننه است.»

تهران باید شهری ایرانی باشد
روزنامه آرمان یادداشتی دارد به قلم احمد مسجدجامعی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو شورای شهر تهران با عنوان تهران باید شهری ایرانی باشد که متن آن در پی آمده است: «تهران مهمترین شهر فرهنگی‌ایران است‌. تهران قلب فرهنگی‌ایران است. بیشترین روزنامه‌های کشور درتهران منتشر می‌شوند. بیشترین تولیدات فرهنگی، بیشترین کتابفروشی‌ها و بیشترین ظرفیت آموزشی کشور در تهران متمرکز شده است و به طور طبیعی چرخه اقتصادی که‌این تولیدات فرهنگی‌ایجاد می‌کنند از اهمیت بالایی برخوردار است. اقتصاد فرهنگ و هنرطی سال‌های متمادی درحاشیه برنامه ریزی‌های شهری درتهران قرار گرفته و دغدغه کمتری برای فعال کردن‌این زمینه‌های مغفول مانده وجود داشته است. حیات فرهنگی و هنری تهران چونان حیات اجتماعی درحاشیه قرار گرفته است. نگاهی دقیق‌تر به مجموعه فعالیت‌های حوزه شهری در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که بهای کافی به حوزه فرهنگ داده نشده و آنچه درفرآیند تغییر و تحولات تهران کاملاً مغفول مانده هویت تاریخی‌این شهر است. بسیاری از مکان‌های تاریخی - فرهنگی تهران که قابلیت هویت زایی در‌این شهر را دارد جایگاه واقعی خود را از دست داده‌اند. زمانی که دروزارت ارشاد مشغول فعالیت بودم، طرحی برای احیای ‌این فضاها مانند میدان بهارستان یا تئاترشهر و فضای پیرامونی آن تدوین شد. قصد داشتیم با ‌اجرای چنین طرح‌هایی شرایط را برای اجرای طرح‌های دیگری که موجب شکل‌گیری فضاهای هویت بخش در پایتخت می‌شود، فراهم کنیم. تاریخ، فرهنگ و هنر، هویت و شناسنامه تهران است و البته تهران برای گسترش فضاهای هویت بخش به تأسیسات و تجهیزاتی نیاز دارد که باید به تدریج مهیا شود. می‌توان اقتصاد فرهنگ و هنر را در تهران گسترش داد. در‌ این حوزه ما به تولید انبوه رسیده‌ایم و اکنون در جایگاهی هستیم که باید‌این تولیدات را مدیریت کنیم. درست است که با ‌احیای فضاها و اماکن تاریخی می‌توان فضاهای فرهنگی با‌ هویتی را خلق کرد اما‌این فضاها به تنهایی منجر به افزایش میزان همبستگی و تعلق اجتماعی نخواهند شد. ‌این احساس همبستگی در تهران گسسته شده است. پیش از‌ این محله‌های تهران قهوه خانه‌هایی داشت که در آنها پرده خوانی و نمایش اجرا می‌شد. محله‌ها بازارچه‌های مختلف داشت، مسجد، تکیه و زورخانه داشت.‌ این فضاها امکان حضور چهره به چهره را‌ایجاد می‌کرد و مردم با‌علایق مشترک دور هم جمع می‌شدند. محله‌ها فضایی برای تعامل و گفت وگو بودند و به فضاهای شهری روح و هویت اجتماعی می‌بخشیدند. در گذشته فرهنگ تهران علاوه بر‌تعاملات اجتماعی و فضاهای‌ اینچنینی، شاخصه‌های دیگری هم داشت. گل لاله عباسی مخصوص تهران است. درختان چنار برای تهران هویت داشت و در همه سفرنامه‌ها به آن اشاره شده است.‌ این عناصر فرهنگی فضای زندگی شهری را در تهران تلطیف می‌کردند. امروز اما تهران شهری خشن است که خشونت هر روزه آن را می‌توان لابه لای صفحه‌های حوادث خواند. تهران آکنده از خشونت رفتاری و کلامی است و امروز زمانی است که باید دوباره روح زنده تهران را به آن بازگرداند. تهران باید شهری ‌ایرانی باشد با‌ روح ‌ایرانی. در شهر ‌ایرانی، آرامش هست، آسودگی خیال هست و هویت هست.»

تأیید صلاحیت مدیران بانک‌ها با کدام قانون!
یادداشت صفحه اول روزنامه جهان صنعت مطلبی است با عنوان تأیید صلاحیت مدیران بانک‌ها با کدام قانون! به قلم فریبرز مسعودی که در آن آمده است: «پس‌لرزه انتشار اسامی مدیران تایید شده بانک‌های دولتی از سوی بانک مرکزی که فقط ۹ مدیر از ۲۵ مدیر بانک‌ها مورد تایید قرار گرفته بودند روز‌به‌روز گسترده‌تر می‌شود. در فهرستی که حدود یک ماه پیش از سوی بانک مرکزی منتشر شد، نام مدیران بانک‌های پست بانک، توسعه تعاون، رفاه کارگران، سپه، صادرات، کشاورزی، مسکن و ملی وجود نداشت که موجب اعتراض شدید مدیران برخی از این بانک‌ها شد.
در همین ارتباط وزیر اقتصاد با اشاره به قانون شورای انقلاب اعلام کرد که تمامی عزل و نصب‌های مدیران بانکی باید به تایید مجمع عمومی بانک‌ها که ریاست آن با وزیر اقتصاد است، برسد.ولی مدیرعامل اسبق بانک صادرات ادعا می‌کند این قانون دو سال پیش توسط مجلس ملغی شد. به گفته وی، تایید صلاحیت اخلاقی و حرفه‌ای مدیران عامل بانکی مانند همه جای دنیا باید بر عهده بانک مرکزی باشد.از سوی دیگر وزیر اقتصاد با اشاره به رابطه تنگاتنگ و دوستانه وزارت اقتصاد و بانک مرکزی می‌گوید براساس قانون مصوب مجلس با عنوان قانون تسهیل، نمایندگی دولت در مجامع بانک‌ها به وزیر امور اقتصادی و دارایی سپرده شده است و بر همین اساس اعضای هیات‌مدیره و مدیران عامل بانک‌های دولتی با پیشنهاد وزیر اقتصاد و تصویب مجمع عمومی منصوب می‌شوند.در برابر این گفته وزیر اقتصاد، قانون پولی و بانکی مصوب سال ۱٣۵۱ وجود دارد که در آن بر تایید صلاحیت حرفه‌ای و اخلاقی مدیران بانک‌ها اعم از دولتی و خصوصی توسط بانک مرکزی تاکید شده است.در این میان به نظر می‌رسد هر دو طرف دعوا در ادعاهای خود محق باشند. در این میان باید از مجلس محترم پرسید بر چه پایه‌ای قانونی خلاف قانون پولی و بانکی سال ۱٣۵۱ تصویب شده است؟»

تحزب یا بازی...
تحزب یا بازی... عنوان سرمقاله روزنامه اندیشه نو به قلم سردبیر این روزنامه است که متن آن بشرح زیر است: «تدوین اصلاحیه قانون احزاب که به صورت لایحه‌ای آماده ارائه به مجلس می‌شود، در روزهای اخیر تبدیل به بحث داغ و مهم روز، حداقل برای مسئولین و دست‌اندرکاران احزاب موجود کشور شده است.
حرکت بسوی تحزب و ایجاد فضای سالم برای رقابت‌های حزبی، سرنوشت محتوم جوامعی است که دغدغه گام برداشتن در مسیر دموکراسی تا رسیدن به نقطه نهایی را دارند، احزاب سیاسی و سایر مجامع مدنی اساس شکل‌گیری و حرکت دموکراتیک در جوامع توسعه یافته به شمار می‌روند، می‌بایست در تصمیم‌گیری‌هایی که به سرنوشت کشور و به ویژه خود آنان مربوط می‌باشد، مشارکت جدی و عملی داشته باشند، نه آنکه از این حضور در فرآیند تصمیم‌سازی به عنوان یک حضور تشریفایی و زینتی بهره‌برداری شود.
از یاد نبرده‌ایم سخنان آقای احمدی‌نژاد را که چندی پیش به صراحت اعلام داشت؛ اعتقادی به تحزب و حزب‌گرایی در کشور ندارند و به نحوی به دیگران هم توصیه کردند در این فضا وارد نشوند.
در همین اثنا شاهد بودیم بنا به دلایلی که هنوز برای افکار عمومی روشن و شفاف نیست. فعالیت احزابی نظیر مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز متوقف شد و به نوعی احزابی که می‌توانستند تا حدود زیادی فراگیر عمل‌ کنند فعالیتشان به حالت تعلیق درآمد.
در چنین فضایی که به نظر می‌رسد اعتمادی از طرف مجموعه حاکمیت به فعالیت‌های حزبی به استثنای برخی احزاب مورد وثوق وجود ندارد، آیا واقعاً می‌توان انتظار داشت که احزاب در فرآیند تدوین اصلاحیه قانون مربوطه از روی نشاط و جدیت وارد عمل شوند و به ابراز نظر بپردازند؟
وزارت کشور به عنوان متولی مسایل احزاب آنجایی که بایستی حامی و مدافع حقوق این نهادهای مدنی و برخاسته از بطن جامعه باشد، عرصه را برای این مهم تا چه اندازه گشوده و مقدمات امر را فراهم کرده است؟
به نظر می‌رسد نظرخواهی‌های صورت گرفته از احزاب نیمه فعال فعلی برای تدوین اصلاحیه قانون احزاب بیشتر به یک تعارف شبیه است، تا اینکه جنبه عملی و عینی داشته باشد، لذا در چنین شرایطی احزاب و متولیان آن نیز ترجیح می‌دهند با سکوت از کنار این مسأله بگذرند.
اما در این میان نمایندگان مجلس شورای اسلامی می‌بایست با وسواس مراقب حقوق مردم باشند و به‌گونه‌ای عمل نکنند که در آینده نه چندان دور گزنده انگشت‌های خود باشند و احزاب را به عنوان نهادهای مدنی ایجادکننده توسعه و دموکراسی بیش از این مغبون نسازند.»
رمز عملیات ما، یا حسین بود آقای رئیس‌جمهور
یادداشت اول روزنامه تهران امروز مطلبی است با عنوان رمز عملیات ما، یا حسین بود آقای رئیس‌جمهور به قلم سیدجواد سادات رضوی که در آن نوشته است: «تکیه بیش از حد رئیس‌جمهور و برخی اطرافیانشان درباره «مکتب ایرانی»، «ایرانیت» و «کوروش کبیر» نشان‌دهنده خط خاصی است که از سوی دولتمردان برای «ایجاد و ساخت سازواره جدید گفتمانی» در عرصه سیاسی ایران پیگیری‌ می‌شود. دولتمردان در حالی به طور افراطی به تقویت «گفتمان ایرانیت» پرداخته‌اند که مشخص نیست ضرورت احیای چنین چیزی آن‌هم در چنین زمانی چیست؟ این مسأله تا بدانجایی پیش رفت که جمعه‌شب رئیس‌جمهور در گفت‌وگوی زنده با شبکه خبر، منشور کوروش را آن‌چیزی دانست که ایران برای مدیریت جهان می‌خواهد.
البته این سخن که منشور حقوق‌بشر کوروش جهانی است و حاوی ارزش‌هایی است که ملت‌ها به آن احترام می‌گذارند البته سخن حقی است و در آن کمتر کسی تردید دارد ولی مسأله اینجاست که مگر گفتمان انقلاب اسلامی که امام خمینی(ره) مبتنی بر آموزه‌های متعالی اسلام بنا نهاد و با آن ملت ایران و جهان اسلام را بیدار ساخت چه ایرادی دارد که به نمونه و بدلی از این دست نیازی افتد. آقای احمدی‌نژاد در این برنامه گفته است: «دنیا به گفته کارشناسان دو مدیریت دارد، یکی آمریکایی که شکست خورده و امتحان خود را پس داده است و حال می‌پرسند مدیریت ایرانی چگونه است؛ که ما می‌گوییم نمونه‌ای از آن، این منشور کوروش است.»
واقعیت آن است که کوروش نازنین است ولی در حد خویش زیرا اولاتر از او نیز برای نمایش مدیریت ایرانی که حاوی و واجد ارزش‌های انقلاب اسلامی باشد، وجود دارد.
در واقع اگر قرار باشد نمونه و تجسم مدیریت ایرانی برای جهانیان عیان شود نیازمند باستان‌شناسی و کشف منشور از خرابه‌های بابل نیست - اگر چه ارزشمند است - بلکه همین نینوای معاصر خودمان که وجب به وجب آن آکنده به خون خوبان این دیار است برای حقانیت ما کافی است.
با احترام به کوروش و با تذکر به آقایان باید گفت که جوانان این ملت نه در دو هزار و پانصد سال پیش که در بیست و چند سال قبل نه با ذکر «یا کوروش» و «یا داریوش» که با رمز «یا زهرا» و «یا حسین» از فراز خرابه‌های شلمچه، حقانیت ایرانیت خویش را هم به خود، هم به جهان و هم به تاریخ فردا ثابت کردند و نیازی نیست که برای اثبات آزادگی یک ملت به ماضی بعید پناه ببریم.
مگر این ملت و ارزش‌های متعالی‌اش و فداکاری‌های بسیارش و صدای بلند حق‌طلبی‌اش و ندای رسای استقلال‌خواهی‌اش که در سی سال گذشته هزار جفا از هزار ناکس و ائمه‌الکفر خردستیز خداناشناس دیده،‌ چه کم دارد که باید کوروش را به‌عنوان تجسم و تجسد جمعی این ملت برافراشت؟
این ملت به کوروش و همه مفاخرش احترام می‌گذارد ولی برای رضای کوروش قیام و انقلاب نکرد و برای شادی روح او سنگرهای دفاع مقدس را پر و خالی نساخت و چشم در چشم توفان از ملک و ملت خویش دفاع نکرد! سخت است برای دلبستگان و دلسوختگان انقلاب و خانواده‌های معزز شهدا، ایثارگران، جانبازان و نیک‌مردان پاک ضمیر ایران که ببینند، روند حوادث به گونه‌ای پیش می‌رود که آرام آرام «پاسارگاد» بر «دوکوهه» ارجحیت می‌یابد و «تخت جمشید» بر «هور الهویزه»،‌ «کوشک» و «طلائیه» سایه می‌اندازد.
اینها البته هر یک ارزش خاص خود را دارند ولی هویت اصلی ایران معاصر با نام و خاطره همین دلیرمردان پابرهنه‌ای که به اساطیر شانه زدند معنا می‌یابد.
افتخار ایران معاصر داغ دل مادر شهیدی است که همه خانواده خود را فدای اسلام و انقلاب و امام کرده است و هنوز نوار قلبی نمی‌تواند منحنی درد او را نشان دهد.
ایران معاصر اگر حرفی دارد، اگر حقی دارد، اگر شایسته شنیده شدن است، اگر سزاوار برکشیدن است،‌ اگر بایسته افتخار و عزت است از این جماعت ناآویخته به قلاب‌های قدرت است که با نثار جان و مال خویش معادله قدرت در منطقه خاورمیانه را تغییر دادند و عزت ایرانی را بر سر در کاخ ابرقدرت‌ها سکه زدند.
ما را چه شده که پابرهنگان عزت‌مندی که امام‌مان آنگونه ستایش‌شان می‌کرد وانهاده‌ایم و شاهان را به جای آنان برگزیده‌ایم؟ باشد که یاد شهدا که این روزها متعلق به آنهاست همه ما را دوباره به خویش آورد و به خویش خواند. چنین باد.»