یـادداشـت‏های شـــــبانه ۱۴


ابراهیم هرندی


• تا زمانی که غربیها مدارک دکترای جعلی به وزرای ما می اندازند، حکومت ما هم حق دارد که دلار جعلی چاپ کند و به آنها بیندازد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ مهر ۱٣٨۹ -  ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰


 


78. سرمایه‏داری شرقی

شیوه ساخت و پرداخت و فروش دستاوردهای اقتصادی برخی از کشورهای آسیایی مانند چین، روسیه، هند، سنگاپور و کره جنوبی، پیرو فرهنگ اقتصادی و بازرگانی نوینی‏ست که با بررسی آن می‏توان گفت که درآن پاره از جهان پدیده تازه‏ای بنام "سرمایه‏داری شرقی" شکل گرفته است. این گونه‏ی تازه سرمایه داری تنها ویژه کشورهای آسیایی نیست و من تنها در برابر "سرمایه‏داری غربی" که خاستگاه آن اروپای غربی‏ست، آن را با این نام می خوانم. مرادم این است که با این برابر نهی، نشان دهم که گونه تازه‏ای از سرمایه داری دارد در جهان شکل می‏گیرد که سرمایه داری دولتی نیست و یژگی‏های سرمایه داری غربی را نیز ندارد. این گونه تازه سرمایه داری، می‏رود تا جهان را در چند دهه آینده، دستخوش بزرگترین دگرگونی‏های اجتماعی و فرهنگی سازد.

سرمایه‏داری غربی، در بسترفرهنگ دموکراسی لُیبرالی شکل گرفته است. از اینرو سرمایه داری غربی با دموکراسی و حقوق بشر سر ستیز ندارد. البته این سخن به معنای آن نیست که سرمایه‏داران غربی دل خوشی از دموکراسی و حقوق بشر دارند، بلکه می‏خواهم بگویم که ناگز از پذیرش این مفاهیم و بازتاب‏های آن‏ها هستند. این چگونگی سبب شده است که گروه‏های دور از دایره قدرت مانند؛ کارگران، زنان، کودکان، ناتوانان، مهاجران، پناهندگاه و کوچندگان، در کشورهایی که به شیوه دموکراسی غربی اداره می‏شوند، بتوانند از راه‏های قانونی، روزی و روزگار خود را اندکی بهبود بخشند. چنین است که در کشورهای دموکراتیک، کاربرد حق رای و راهبردهای قانونی، هماره اهرم‏هایی در دست بینوایان و ناداران است تا جلوی خودکامگی سرمایه‏داران تمام خواه گرفته شود. از اینرو، در میدان مبارزه با سرمایه داری غربی، هماره روزنه امیدی باز است.

سرمایه‏داری شرقی نه تنها با گفتمان‏هایی چون؛ دموکراسی و حقوق بشر بیگانه است، بلکه با آن‏ها سر ستیز دارد. این سرمایه داری هیچ گونه بار اخلاقی و اجتماعی نمی‏‏شناسد ودیو یک چشمی را می‏ماند که تنها هدفش چنگ‏اندازی بر بازارهای جهان در راستای سود بیشتر است. سرمایه داری شرقی نه در برابر انسان تعهدی دارد و نه در برابر زیستبوم او. این شیوه تولید در بیشتر کشورهایی که پدید آمده است، بنیادی نطامی - امنیتی دارد و اقتصاد را در دست اندک گروهی خودی ِ بی فرهنگ، بی آرمان و بی وجدان می‏خواهد. سرمایه‏داری شرقی، سرمایه‏داری دولتی به گونه‏ای که در در گذشته در اروپای شرقی وجود داشت، نیست، اما از بازوی نظامی حکومت بهره برداری ابزاری می‏کند. در هرجای جهان که تاکنون این شیوه اداره اقتصادی پدید آمده است، در اندک زمانی، سرمایه‏های ملی به شیوه شگفتی برباد رفته‏است و به فهرست دارایی خودی‏ها افزوده شده است. این چگونگی را کشورهای چین، روسیه، هندوستان، مصر و.... چرا راه دور برویم، در ایران خودمان نیز می‏توان دید.

بله، سرمایه داری شرقی زیر چتر امپریالیزم غرب نیست اما از دیدگاه تاریخی، فرهنگی بس وحشی‏تر، انسان ستیزتر و زیانمندتر از آن دارد. اقتصاد کشورهایی که با این شیوه اداره می‏شوند، هیچ روزنه امیدی برای آینده باز نمی‏گذارد زیرا که نه انسان در فرهنگ آن هیچ جایی دارد و نه هیچ راه چاره‏ای.   

***

79. گـرفتـــــاری فیـلســــوفان

فیلسوفان وتئوریسین‏های خیالباف همیشه چنین وانمود می‏کنند که زندگی واقعی یعنی همین خزعبلاتی‏ست که آنان می بافند و اگر کسی چیزی از آن اراجیف نداند، کلاهش در زندگی پس ِ معرکه است. خوشبختانه چنین نیست و برای زیستن تنها هوای سالم و اّب و اندی پروتین و ویتامین و نمکهای کانی کافی‏ست. پدر بزرگ ِ من صد و یک سال زندگی کرد، بی که " هِر"، را از "بِر|، تشخیص دهد. در ذهن او جهان سر و ته و آغاز و پایانی داشت. اودر گستره پندار خویش، "اهل کمالات"، بود و جهان را دارای جهات اربعه می‏دانست. جهان وی از شمال به مشهد ختم می‏شد و از جنوب به مکه "مکرمه". از غرب به کربلای "معلا" و از شرق به هندوچین.

فلسفیدن چیزی‏ست در گستره علافیدن که تا زمانی که سرگرمی فردی‏ست، کاری بس نیکوست، اما آنگاه که کار به نسخه پیچی برای فرهنگ و جامعه می‏کشد، کاری می‏شود نکوهش پذیر و بیهوده. گرفتاری فیلسوفان این است که آنان هماره در پی پاسخ دادن به پرسش‏هایی هستند که کسی از آنها نپرسیده است بل، که خود، آن پرسش ها را از سر بی کاری ( و گاه بی عاری)، در ذهن خود ساخته‏اند. چنین است که هیچ پیوند روان و سرراستی میان بسیاری از کارهای به اصطلاح "ژرف فلسفی" و زندگی روزمره مردم نمی‏توان یافت. البته امروزه بسیاری از نوشتارهای فیلسوفان و تئوریسین ها، بخشی از کار آکادمیک آن‏هاست و نه نیازی فرهنگی.

به گمان من زندگی بسیار ساده تر و جدی تر از آن است که با شوخی های پیچیده فلسفی تباه شود.

***
80. شـعر
به‌ خواب‌ می‌ ماند
شگفت‌ و روشن‌ و شیرین‌
میان‌ِ هاله‌ای‌ از هیچ‌
به‌ آفتاب‌
به‌ آتش‌
به‌ آب‌ می‌ ماند
بهشت‌ِ گم شده‌ من‌
چراغ‌ِ روشنی‌ از هر چه‌ آرزوست‌ لبالب‌

حضورِ من‌ داغی‌ ست‌
که‌ در هوای‌ِ تو روییده‌ ست‌
فریادی‌ ست‌
میان‌ِ تشنگی‌ و تندر
میان‌ِ آب‌ و اقاقی‌

چه‌ روزگارِ بدی‌!
چه‌ راه‌های‌ درازی‌!
کسی‌ نمی‌ داند
چگونه‌ باید باشد
کسی‌ نمی‌ گوید
- چرا؟
چگونه‌ بگوید؟

درون‌ِ پرده‌ِ تنهایی‌
شکفته‌ روشن‌ و خاموش‌
و در خیال‌ِ من‌ از خوابهای‌ رویاها
جهان‌ِ زیبایی‌
از آفتاب‌
از آتش‌
از آب‌
می‌ بافد.

***

81. از این قلمرو ظلمت

می گوید هشدار که هرگونه ستیز با غرب و فرهنگ غربی آ ب به آسیاب ارتجاع ریختن است و همصدایی با آن‏هایی است که سال‏هاست دکانی بنام " مرگ برآمریکا" باز کرده اند و از برکت این شعار به چه و چه‏ها که نرسیده اند، یعنی که رسیده اند و آمریکا را نیز به چه‏ها که نرسانده اند. می گوید که یکی از کارهای این دکان، پدید آوردن ِ دشمنی افسانه ای برای امریکاست که پس از فروپاشی شوری، دربدر در پی ِ یافتن ِ جانشینی مناسب برای لولوی کمونیزم بود تا توجیهی برای هزینه‏های نظامی خود بیابد. این‏ها ما را و دین ایمانمان را به دشمنی که امریکا می خواست، بدل کردند. چنین است که امروز عرصه برهمه مسلمانان در همه جای جهان تنگ‏تر شده است. هشدار که ناخواسته همرای دشمنان خویش نباشی.

می گوید: بله، من هم می دانم که فرهیختگان و روشن رایان غربی نیز از آتشی که امریکا در جهان، بویژه در خاورمیانه برپا کرده است، دل پرخونی دارند و به جنگ با آن برخاسته اند. اما آنان از دیدگاهی به این کارزار می‏نگرند که ما را با آن کاری نمی‏تواند باشد. اینجا ایران است و من ِ ایرانی باید دریابم که کیستم و در آغاز هزاره سوم در این گوشه از جغرافیای جهان، جایم در کجای تاریخ است. چگونه بودن کاربسیار دشواری است. همیشه نیز چنین بوده است. اما انگار در روزگار ما دشوارترین کار شده است و سیاسی ترین پرسش زمانه ما نیز هم.

اینجا تهران است و من هنوز در آغاز تاریخم در این گوشه از جغرافیای جهان - سخنان چامسکی - با آنکه روزی شاگرد او بوده ام - گرهی از کار من باز نمی کند که هیچ، بر گیجی و ویجی و ناهنجاری‏های ذهنی ام نیز می افزاید. سخن کوتاه، کاری نکن که هم سیخ بسوزد و هم کباب! چامسکی ایرانی نیست و پس، آنچه که می‏گوید، زیبنده انساندوستی دریا دلی چنوست که جهان را تهی از دیوان و دیوانگانی که بربام جهان نشسته اند، می خواهد. سخنان او نه از جنس دکانداران "مرگ برآمریکا" که همتاقه پرخاش‏های برتراند راسل و سارتر است. اینان سخنانانشان همه انکار فریب و ریاست و با هیچ ترفندی نمی‏توان معنایی دیگر از آن‏ها مراد کرد. اما تو...!؟   هشدار که ایرانی باید با چشمداشت به رویدادهای سرزمین خود و معناهایی که از سخنانش می توان مراد کرد، سخن بگوید، یا نگوید.   

هشدار که شعار ِ "مرگ برامریکا" بسیارانی از هم میهنان و هم کیشان و همسایگان ما را – بی که باید - به کام مرگ نابهنگام و نیستی ِ بی هدفت فرستاده است و هم اکنون هماره ما را از پادافره ای که در راه است می‏هراساند.

در بیشتر کشورهای غربی، سه گروه از دولت‏های خود بیزارند؛ نخست نژاد پرستان ِ افراطی که جهان را از دریچه بسیار تنگ نژاد ستایی می نگرند. دیگر چپی‏های دو آتشه و ساده انگار، که بیرون از دایره قدرت، خواهان دگرگونی انقلابی جهانند و سوم روشنفکران پست مدرنی که با تردید به پروژه مدرنیت می نگرند و پدیدارهای آن را به پرسش می گیرند. بسیاری از روشنفکران کشورهای پیرامونی نیز با توجه به تاریخ مبارزات استثمارستیزی خود، فرهنگ غربی را عامل اساسی بحران‏های خود می دانند و امریکا را که اکنون سردمدار و پرچمدارِ فرهنگ جهانگشای غربی ست، بزرگترین دشمن خود می پندارند. یکی از گرفتاری‏های اساسی این روشنفکران این است که از ادبیات سه گروهی که از آنها سخن رفت، در راستای هدف‏های خود بهره می جویند و آن را گواهی بر نادرستی ارزش‏ها و بنیان‏های فرهنگ غربی می‏دانند و بدینوسیله ورشکستگی آن را اعلام می کنند. این چگونگی بر بحران ذهنی جوانان در آن کشورهای پیرامونی می افزاید و راهیابی آنان را هرروز دشوارتر می کند. برنمودن و پٌرنما کردن انتقادهای زیستبوم گرایان و پست مدرنیست‏ها و چپی‏ها و راستی‏های اروپایی درپسزمینه‏های بومی خود معنا دار و بجاست، اما ترجمه و ترابری آنها به فرهنگ ما کمکی به راهگشایی برای فردایی بهتر نخواهد کرد.

سیستم دفاعی هر فرهنگی می خواهد که دارندگان آن فرهنگ، خود را خوشبخت ترینان برروی زمین بپندارند. این سیستم که با آموزش و پرورش به درون ما راه می یابد، ناخودآگاه ما را کارگزار فرهنگمان می کند.تا هماره و در همه جا از آن فرهنگ و ارزش‏های آن جانبداری کنیم. چنین است که بسیاری از پروردگان همه فرهنگ‏ها، ریشه همه نیکی‏ها را در فرهنگ و سرزمین خود پی می جویند و هر آنچه در هرزمان شایشته و بایسته است را از آن پیشینیان خود می دانند. این چگونگی که در فرهنگ ما هنر را نزد ایرانیان می داند و بس، درفرهنگهای پیرامونی، با گره خود خرد بینی در برابر غربیان آمیخته است و روشنفکران بومی را به مبارزه با غرب فرامی‏خواند. چندی از منابع آماده ای که این روشنفکران برای گواهی بر ادعاهای خود دارند، ادبیات پست مدرن، نوشتارهای مارکسیست‏های معترض و فمینیست‏های اروپا و امریکاست. بسیاری از این منابع، سیستم دموکراتیک غربی را – گاه البته بدرستی - ناسالم و ناسازگار و ورشکسته و در حال فروپاشی می نمایانند. اگرچه این سخنان گاه به مذاق برخی مردم کشورهای پیرامونی خوش می آید و رسانه های دولتی برخی از این کشورها نیز شبانروز آن‏ها را نشخوار می کنند. اما مخاطبان واقعی آنها در غرب، دایره کوچکی از مردم اروپا و امریکاست.   

نگرش روشنفکری ما باید از دیدگاه سود و زیان همگانی و ارزش‏های فرهنگی‏مان شکل گیرد و در راستای این نگرش با چشمداشت به روندها و رویدادهای جهانی پرورده شود.   

................................................................................................
از این قلمرو ظلمت گذشتن آسان نیست
دلی به روشنی آفتاب می خواهد
(حافظ)

***

82. حرف حساب

تا زمانی که غربیها مدارک دکترای جعلی به وزرای ما می اندازند، حکومت ما هم حق دارد که دلار جعلی چاپ کند و به آنها بیندازد.

****

83. مدیریت بُحران!

دکتر احمدی نژاد در نشست رسانه‏ای خود در نیویورک، به شایعاتی که درباره او ساخته اند پاسخ داد. او در مورد حقوق بشر گفت؛ "اولاً آونایی که به من رای داده‏ند – اگر واقعاً رای داده باشند - اصلاً نمی دونند حقوق بشر چیه . این که از این. آونایی هم که به من رای ندادند راهم من اصلاً بشر نمی دونم. وی در مورد حقوق زنان گفت که من از همین جا باید به نقض حقوق زنان در امریکا و اروپا به به دولتهای آنها اعتراض کنم. شنیده ام که در آنجاها یک چادر فروشی وجود ندارد و زنان ناچارند حتی برای خرید روبنده و مقنعه نیز به کشورهای اسلامی سفر کنند. خوب، البته این مایه فخر ماست ، اما باید از حقوق این خانم‏های محترم دفاع کرد چرا که از نظر ما همه زنان باید آزاد باشند که در کشور مطبوع خود پارچه چادری بخرند و چارقد و مقنعه تهیه کنند.

وی در ادامه سخنان خود افزود که شنیده‏ام که در برخی از این کشورها بعضی از مردان، با آنکه زنانشان هم در خانه حاضرند، در آشپزخانه دست بکار پخت و پز می شوند. این کار به نظر ما توهین آشکاری به مقام زن است و اینها با این کارشان نه تنها زنان خودشان را کنف نمی کنند، بلکه مردانگی خودشان را زیر سئوال می برند. خب، اگر جهان بصورتی که مد نظر ماست مدیریت می‏شد، ما این‏ها را مدیریت بحران می‏کردیم و مردها به این روز نمی‏افتادند. به زبان علمی‏تر می شود گفت که این مردها کاملاً بی غیرت هستند و خودشان خبر ندارند و این از شاًن و کرامت آن‏ها بدور است.

دکتر احمدی نژاد در پاسخ خبرنگاری که از او درباره وجود لوکیمیا ( سرطان خون) در ایران گفت پرسید، گفت که کشور ما با همه کشورهای انقلابی روابط خوبی دارد و خب، معلوم است که قدم همه مردم این کشورها روی چشم ماست، از نامبیا گرفته تا بولیویا و لوکیمیا.   



ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com