غزاله وار ...


ویدا فرهودی


• غزاله وار غزل بی قرار می آید
به رغم حکم خزان، چون بهار می آید

قلم دوباره ز رویای ناب نوشیده است
و از تراوش آن بوی یار می آید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۷ مهر ۱٣٨۹ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۰


 
غزاله وار غزل بی قرار می آید
به رغم حکم خزان، چون بهار می آید

قلم دوباره ز رویای ناب نوشیده است
و از تراوش آن بوی یار می آید

به سان برق که خیزد ز قلب تیره ی ابر
رها ز دغدغه ها بی گدارمی آید

مپرس از من شیدا نشان و نامش را
ندانمش ز کدامین دیار می آید

به خواب دیده ام او را اثیری ورعنا
و مانده ام ز چه با من کنار می آید

منی خزیده به غربت که با شفاعت بخت
مرا ز شعر فقط اعتبار می آید

و او که رسته ز هستی به شوق آزادی
ببین چه نرم و سبک چون غبار می آید

رسیده آه ... که گوید حکایتی انگار
صدای قهقهه هایش به دار می آید

و های و هوی صدا در غزل که می پیچد
ورای همهمه ها،استوار می آید

و من زشرم بهاری که در دلش جاری است
خزان به چشمم از این پس،بهار می آید

ویدا فرهودی
خزان۱۳۸٩