روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ مهر ۱٣٨۹ -
۱۱ اکتبر ۲۰۱۰
«کاش که این فاصله را کم کنیم»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛تیر در گوشه ای از اردوگاه افتاد. تیر جنگ نبود، جنگ هنوز آغاز نشده بود. پیامی کوتاه بر چوبه آن حک شده بود. از اردوگاه دشمن پرتاب شده بود اما لحنی خیرخواهانه داشت. «م ن عبدالله الناصح ...از بنده خیرخواه و ناصح خدا. من شما را خبر و هشدار می دهم که معاویه می خواهد فرات را بشکافد و به جانب شما گشاید تا شما را غرق کند، پس خود را بپایید.» تیر که افتاد و در سپاه امیرمومنان(ع) دست به دست شد، ولوله برپا کرد. هنوز کار به قرآن های سرنیزه نکشیده و جنگ آغاز نشده بود. نیرنگ معاویه و عمروعاص کار خود را کرد. آنها می خواستند اردوگاه کوفه را که در موضع بهتری قرار داشت از جای بجنبانند و موقعیت آنها را به تسخیر درآورند و چنین هم شد. جماعت به سوی علی بن ابیطالب(ع) هجوم آوردند درحالی که ۲۰۰ عمله معاویه را نشان می دادند، کنار فرات مشغول «نمایش» حفاری!
امام فرمود «آنها نیروی این کار را ندارند و تنها می خواهند شما را بترسانند و از جای بجنبانند.» اما جماعت گفتند «به خدا سوگند دارند حفر می کنند و ما اینجا نمی مانیم و تغییر موقعیت می دهیم، تو می خواهی بمان.» امام فرمود «رأی مرا تباه می کنید» و به ناچار با آنها همراه شد و لشکر شام موقعیت برتر را- از لحاظ امدادرسانی و آب و آذوقه- اشغال کرد. بنابر روایت آیت الله رسولی محلاتی در کتاب «زندگانی امیرالمومنین(ع)»، امام پس از این اتفاق تلخ، مالک اشتر و اشعث بن قیس، هر دو را سرزنش و ملامت کرد. «آیا شما نبودید که مرا مغلوب نظر خود کردید، اکنون این شما و این وضع تازه.» این ماجرا پس از خطبه ای که امام در دعوت جماعت به عزت و جهاد خواند، ختم به خیر شد و سپاه امام موقعیت از دست داده را پس گرفت اما صفین آبستن حادثه های مهیب تر و خرد سوزتر بود، آنجا که راه مالک و اشعث از هم جدا شد، یکی مدال شجاعت و افتخار از امام زمان خود گرفت و دیگری به عنوان بخشی از چیدمان نقشه دشمن، مجسمه خیانت در فتنه شد. امیرمومنان در همان آزمون اول صفین، ۲ بیت شعر را زمزمه کرد که مضمون آن این بود «اگر اطاعت می شدم، قوم خود را مصون و در پناه نگاه می داشتم اما چگونه کار خویش را محکم و استوار کنم حال آن که از من می خواهند فرو مایگان را پیروی کنم.»
سخن از دوستان و دوست نمایان است، از دشمن که گله ای نیست. و خدا می داند که سهم طایفه دوستان دین و اهل بیت، از تاخیر در تشکیل دولت کریمه دوست چقدر است.
و امن و آسایش و عدالت، همچنان پرده نشین غیبت شد تا آنجا که جماعتی به تردید افتادند نکند عدالت، افسانه ای بیش نباشد! حمران بن اعین مگر از روزگار چه دیده بود که خدمت امام زمان خود- امام صادق علیه السلام- عرض کرد «ما شیعیان چه کم شماریم که اگر برای خوردن برّه ای دور هم جمع شویم، نمی توانیم آن را به پایان رسانیم». آیا سهل بن حسن خراسانی را دیده بود که به امام عرض می کند «چرا قیام نمی کنید در حالی که فقط ۱۰۰ هزار شیعه در خراسان آماده قیامند» اما وقتی امام به آزمون و استدلال، از او می خواهد وارد تنور شود، عرض می کند «مرا معاف دارید»؟! هارون مکی تو در آتش تنور شو! «فاخلع نعلیک» را لبیک می گوید و در تنور می شود. سهل! چند نفر در میان شما چنین آماده جهادند؟! هیچ مولایم... هیچ! چند نفر به عبدالله بن ابی یعفور می مانند که به امام خود عرض کنند «به خدا سوگند اگر اناری را دو نیم کنی و بگویی این نیم حرام و این نیم حلال است، من شهادت می دهم همان نیم که گفتی حلال است و آن نیم دیگر، حرام» و صادق آل محمد او را دعا کند و بگوید «خداوند تو را رحمت کند.»
تکان دهنده است این دو کلام ناب از حضرت به حق ناطق جعفربن محمدالصادق(ع) که فرمود «بدانید اگر مردم، خداوند را چندان که شایسته طاعت اوست اطاعت می کردند، همانا بارهای خود را بر شیرها]به تسخیر درآمده و رام شده[ بار می کردند» و «اگر شیعیان ما استقامت می ورزیدند، فرشتگان با آنها مصافحه می کردند و ابرها سایه خویش بر آنها می گستراندند و در روشنای روز می درخشیدند و از بالای سر و پایین پای خویش روزی می خوردند و چیزی از خدا نمی خواستند مگر آن که به آنها عطا می کرد.» و همین شد قصه تلخ روزگار دراز ظهور و غیبت. آب در کنار و تشنه لبان در حیرت روزگار!
سخن از دوستان و دوست نمایان است، از دشمن که گله ای نیست. دست اولیای خدا را فقط دشمنان که نبستند. کم نبودند دوستان و دوست نمایانی که دست مولای حق را بستند و انسانیت و شرافت و عزت و عدالت و حق را در اضطرار انداختند. هنوز تازه و آشناست طنین گلایه روح خدا خمینی که می گوید «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگان آن به اسلام ...سعدی، از دست دوستان فریاد». روح خدا مردم روزگار خویش را می شناخت و شهادت می داد که از امت پیامبر(ص) در حجاز برتر و وفادارترند اما همین مرد الهی در ماه های آخر عمر مبارک خود، درباره نظایر آن شیخ لجوج آلت دست منافقین- که او را حاصل عمر خود می شمرد- خیانت بزرگان به اسلام را یادآور شد؛ و غصه خونباری که بر قلب امام رفت. و امان از آن زمان که ساده لوحی دوستان به مضرب «غرور و لجاجت و غفلت و نفوذ و تعصب باطل» گرفتار شود.
فتنه سال ٨٨ را شماری از دوستان و دوست نمایان انقلاب- برخی از سر غفلت و شماری از سر غرض و هماهنگی با بیگانه- تدارک کردند تا معبر شبیخون دشمن به سرمایه ۴۰ میلیونی اعتماد ملت مومن فراهم شد. آتش آن فتنه را خود همان ملتی فرو نشاندند که دل در گرو مولا داشتند و قصه های پرغصه و عبرت آلود خیانت خواص در تاریخ را آویزه گوش ساخته بودند. دشمن لحظه غفلت را غنیمت شمرد و خنجر خود را فرود آورد اما چون ایمان، دستاویز و سپر جان ملت ما بود، کید دشمن در تضلیل و گمراهی و تباهی خود او قرار گرفت و بصیرت و غیرت ازخاکستر فتنه رویید. آن فتنه به یقین با پایمردی ملت و نخبگان اهل حق مرد اما دشمنی دشمنان و نفاق منافقان سر جای خود باقی است. نفاق به تعبیر امیر مومنان مرضی است بی درمان و منافق، در هر موقعیتی به رنگی درمی آید و به هر دلی- به مقتضای تعلقات آن دل- راهی می جوید.
منافق شاخ و دم ندارد اما نشانه دارد. منافق هر چند همرنگ متن و محیط می شود و تشخیص او دشوار می گردد، اما قابل شناسایی است آنجا که پس از مدت ها سکون برای همرنگی، ناچار از حرکت می شود و خلاف متن جامعه دینی به حرکت در می آید.
بزرگ نشان دادن دشمن و رعب او را در دل ها انداختن، خالی کردن دلها، ناامید ساختن و سیاه نمایی، القای این که همه چیز از دست رفته و باید کوتاه آمد و از باورها دست شست، تفرقه انداختن و زدن ریشه های وحدت و همدلی و الفت، القای اعتماد مطلق به دشمن و بدگمانی مطلق به جبهه خودی، دشمن را به عنوان دوست و محرم اسرار گرفتن، مخالف خوانی با ولی حق یا او را متهم به خوش باوری و آسان پذیری کردن (آیه ۶۱ سوره توبه)، کفر ورزیدن پنهان، آدرس غلط و انحرافی دادن و اصرار به بازی در زمین و نقشه دشمن از نشانه های منافقین است که در سوره های متعدد قرآن به ویژه سوره های توبه و احزاب مورد تصریح قرار گرفته است تا آنجا که خداوند از پیامبر خود می خواهد بر جنازه آنها نماز نخواند و سر قبرشان نرود و برای آنها استغفار نکند که حتی ۷۰بار استغفار پیامبر هم برای آنها- به خاطر کفر و فسق شان- باعث آمرزش آنان نمی شود. (آیه ٨۴ سوره توبه). منافق با تأکید قسم می خورد که از ناصحان و خیرخواهان است و این را از پیشوای خود- ابلیس- آموخته است. منافق خود را مهیای یارگیری و کمک و همراهی نشان می دهد، جای پا باز می کند و به وقت مقتضی از پشت شبیخون می زند. منافق برای هر سلیقه و هر محیطی، جامه و پوشش همان سلیقه و محیط را دارد. از احزاب و شعارهای سیاسی بگیرید تا دستگاه ها، و تا دفتر و اندرونی و خانه نخبگان صاحب نفوذ و محل رجوع.
از فتنه ٨٨ به بعد تیرهای فراوانی به جانب جبهه خودی روانه می شود اما نه از جنس جنگ سخت، که تیرهای جنگ سخت در جای خود- به انبوه- روانه است. این یکی تیرها، امضاهایی چون «بنده ناصح خدا»، «دوست دلسوز و نگران ارزشها و انقلاب»، «همسر شهید...»، «حجت الاسلام و آیت الله فلان»، «دکتر ایثارگر بهمان» و... پای پیام خود دارند، متنوع و متفاوت و پر از عاطفه و احساس! اما تشخیص اینکه از کدام اردوگاه و برای چه پرتاب می شوند، ناممکن نیست. فارغ از اینکه این تیرها مستقیماً از جانب دشمن سفارش داده شده باشند یا با واسطه- و بدون اطلاع تیرانداز- محتوای پیام ها سوخته و لو رفته است. تیرها مرض آلوده و مسموم است چرا که اگر دقیق تر بنگری اثر انگشت «نفاق» در مرحله ای از ساخت و پرداخت یا انداخت آن مشاهده می شود و طبق معمول، کارگران و عمله هایی چه در اردوگاه دشمن و چه در صف دوست، مشغول کار و هنرنمایی اند! یکی به حفر و دیگری به حرف، یکی به پاس و دیگری به آبشار!
... مطلب در تنگنای ستون یادداشت ماند، گفته و نگفته، به ایجاز. در این مجال تنها دو کلمه می ماند یکی خطاب به آنها که نفاق می ورزند و به دشمن میل می کنند و آن اینکه «قل اذن خیرلکم... بگو شنیدن و پذیرفتن پیامبر از شما، خیر شماست... و خداوند آشکار می کند رازهای شما را که از انتشار آن هراسانید...بگو همانا خداوند ما را از اخبار شما باخبر کرده است» (سوره توبه). و مطلب دوم، بشارت دعای خیر رسول خدا(ص) است برای دوستان عمل آلوده که توبه کنند. «و دیگرانی که به گناهان خود اعتراف کردند، آنها عمل صالح را با عمل بد و گناه آمیختند. باشد که خداوند توبه آنها را بپذیرد،همانا خداوند آمرزنده مهربان است. از اموال آنها مالی را برای پاکیزه و خالص شدن آنها بگیر و برای آنها دعا کن، که دعای تو برای آنها سکینه و آرامش است. و خداوند وسعت دهنده و داناست» (توبه، آیات ٣۰۱ و ۴۰۱).
تیغ و تیر دشمن را به تیغ و تیر باید پاسخ گفت و رجز و فریب را با رشادت و صراحت و سینه سپر کردن، چونان عمار یاسر... همچون اباالفضل العباس و حبیب بن مظاهر. گاه چند جمله از سر مروت و بصیرت، سال ها از زمان ظهور کم می کند و گاه نگفتن همان ها، ظلمت ۱۱قرن «غیبت» را بر سرنوشت بشر حاکم می سازد. شاید این راز آن آه پرحسرتی باشد که امام دوران، امیرمومنان علی علیه السلام کشید و فرمود «أین عمار. کجاست عمار».
یکبار هم به جای گله از امام عصر(عج) خطاب به خود بگوییم:
کاش که این فاصله را کم کنیم
محنت این قافله را کم کنیم
مردم سالاری:آمار بیکاری واقعی نیست
«آمار بیکاری واقعی نیست»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم شهرام صدوقی است که در آن میخوانید؛سیاست های مربوط به اشتغال زایی و در پی آن کنترل نرخ بیکاری در کشور که یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شاخص های اقتصادی کشور محسوب می شود طی سال جاری دستخوش تغییراتی شده که علی رغم ادعاهای دولتمردان از حمایت های کارشناسان اقتصادی برخوردار نیست.
مسوولا ن متولی اشتغال در کشور در حالی از اشتغال زایی برای یک میلیون و یکصد هزار نفر در سال جاری سخن به میان آورده اند که روند کند تحقق این امر از افزایش مجدد نرخ بیکاری در سال جاری حکایت می کند.
این در حالی است که کارشناسان و منتقدان اقتصادی نیز حتی به نرخ بیکاری اعلا م شده از سوی اداره آمار انتقاد دارند. همانطور که کارشناسان معتقدند ترکیب شاغلا ن در آمار استخراجی از سوی دولت حاوی اشکالا تی است که سبب وجود اختلا ف بین آمار منتشر شده و آمار واقعی بیکاران در کشور شده است.
استفاده از افراد شاغل به صورت پاره وقت و فصلی در آمار استخراجی دولت از مهمترین اختلا فاتی است که آمار بیکاری را غیر واقعی و کاهنده جلوه می دهد. کارشناسان همچنین معتقدند نوع آمارگیری و زمان آن و حتی شرایط شخص آمارگیر و شخص پاسخ دهنده می تواند شرایط غیرواقعی در نتایج آمارگیری ایجاد کند و حتی انتخاب جامعه نمونه نیز می تواند در نتیجه تاثیرگذار باشد. در همین خصوص دبیر کانون عالی انجمن های صنفی کارفرمایی ایران تاکید کرده که به طور قطع نرخ بیکاری واقعی در جامعه بیش از آن چیزی است که اعلا م شده است.
محمد عطاردیان گفته که نرخ بیکاری ۱۴/۶ درصد اعلا م شده برای فصل بهار قطعا کمتر از رقم واقعی است و طبق این آمار افرادی که حتی یک ساعت در هفته کار می کنند نیز به عنوان شاغل معرفی شده اند که همین موارد آمار بیکاران را کمتر از رقم واقعی نشان می دهد. وی داشتن حداقل ۲۵ ساعت کار درهفته را برای یک فرد نیمه شاغل لا زم دانست و در این رابطه اظهار داشت: باید افراد را طبق ساعات کاریشان براساس یک ضریب خاص خود در آمارگیری استفاده کرده به طوری که آمار دونیمه شاغل با یک فرد شاغل برابری می کند.
موضوع دیگری که رقم واقعی بیکاری را دستخوش تغییرات غیرواقعی قرار می دهد به احتساب کارگران فصلی در آمار شاغلا ن مربوط می شود به طوری که کارشناسان این موضوع را نیز در غیر واقعی جلوه دادن رقم پائین نرخ بیکاری در کشور تاثیرگذار می دانند و رقم واقعی نرخ بیکاری در کشور را حداقل ۵ درصد بیشتر از آمار منتشره ۱۴/۶ درصدی تخمین می زنند.
البته گروهی از کارشناسان اشتغال نیز شمارش کارگران بیگانه در آمارگیری را نیز در غیرواقعی کردن آماربیکاری در کشور مهم تلقی می کنند و نبود استاندارد در آمارگیری را از دلا یل به وجود آمدن آمارهای غیرواقعی درحوزه های مختلف اقتصادی و علی الخصوص اشتغال می دانند به طوری که هیچ نهاد قانون گذاری بر روند آمارگیری و اعلا م نتایج آن دخالت ندارد.
رسالت:گریز از بیدینی
«گریز از بیدینی»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم الهامنصرتی-دکترحامد حاجی حیدری است که در آن میخوانید؛بشر کلافه میشود از این وضع...دین با سه مولفه مهم اعتقاد، ایمان و شریعت، یک نهاد اجتماعی بیمانند محسوب میشود که بدیلی برای انجام کارکردهای آن وجود نداشته و ندارد. از آغاز گسترش فرایند مدرنیت در جهان، روند رو به گسترش وضعیت سکولار و زوال سطوح مختلف حیات دینی، بحرانهای اجتماعی متعددی را موجب شده است.
بشر کلافه میشود از این وضع...
با توجه به فرایند عمومی جهانیشدن، نهادها و زندگی مدرن، بررسی عوامل و مولفههای مختلف سکولاریسم از اهمیت ویژهای برخوردار است. در جهان امروز با وجود وسایل ارتباط جمعی، هیچ نظریه، دیدگاه و فرهنگی تنها در یک کشور خاص باقی نمیماند و اطلاعات به سرعت مبادله میشوند. به همین دلیل، دولتها نمیتوانند جلوی تبادل اطلاعات و به طور کلی، تهاجم فرهنگی بایستند.
افراد صاحبنظر، باید در مورد همه گرایشهای فرهنگی تحقیق نمایند تا اطلاعاتی کامل و جامع از آنها را در اختیار همه افراد جامعه بگذارند تا اقشار مختلف جامعه در مقابل ایدهها و فرهنگها به انفعال نیفتند. به همین جهت، احساس میشود این مسائل از اهمیت ویژهای برخوردارند.
سکولاریسم یکی از تلقیهای متداول از دنیای غرب است؛ سکولاریسم را رد صورتها و عملکردهای دینی و مقدس، به نفع تلقیها و تصمیمگیریهای عقلانی و دنیوی و نهادهای مدنی و حکومتی میدانند. بنا به این تعریف، سکولاریسم آهنگ زدوده شدن دین از صحنههای مختلف زندگی افراد است.
با توجه به اینکه قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی و فرجامین برنامه زندگی بشر است، کشف مواضع قرآن در مورد این تحولات و رسوخ رو به گسترش دنیوی شدن، حیطه پژوهشی پر رونقی را موجب خواهد شد. این نوع مطالعه، نظر به مجموعه اهمیتهای پیشگفته در مقایسه با سایر مطالعاتی که در حوزه دینشناسی و جامعهشناسی صورت میگیرد، اولویت دارد.
استراتژی اصولی ما در این سلسله گفتارها، در گام نخست، استخراج جنبههای مختلف سکولاریسم در مساعی نظری مختلف متألهان، جامعهشناسان و سایر دانشمندان علوم انسانی، و در ادامه، استخراج مواضع قرآن کریم در باب این جنبههاست. این قالب و شیوه پرسشگرانه از محضر قرآن کریم که سوالات آن از جانب سازههای نظری پیشرفته و نیرومند علوم انسانی مدرن به دست میآید، میتواند به مثابه یک روششناسی تازه و راهگشا برای مقدمهچینی علوم انسانی اسلامی فراهم آورد. الگوی تدوین این تحقیق، یک نقشه راه خواهد بود.
و توفیق در این مهم را به خدا میسپاریم، همانا که او به حال بندگان آگاه است...
هر چند سکولاریسم و سکولاریته مانند بسیاری مفاهیم دیگر در علوم انسانی مدرن، مفاهیم جدیدی هستند، ولی واقعیاتی که این مفاهیم به آنها اشاره میکنند، ابداً تازه نیستند، و بسیاری از آنها، جنبههای ثابتی از حیات انسانی بودهاند. دین، حیات دینی، شریعت، ایمان، بیدینی، حیات کافرانه، نگاه فارغ از دین به جهان و… ابداً موضوعات تازهای نیستند و حداقل در سراسر تاریخ مضبوط بشر، جنبههای حیات انسانی را تشکیل دادهاند.
آشکارا، ادیان، ادیان توحیدی و خصوصاً دین اسلام و قرآن کریم به این جنبههای متعارف از حوزه نظری دین، سکولاریسم و سکولاریته بیاعتنا نبودهاند، بلکه این موضوعات به نوعی، وجهه همت اصلی آنها بودهاند.
خواهید دید… ملاحظه خواهید کرد… و این تحقیق، نشان خواهد داد که بررسی قرآنی در مورد این جنبهها، ابعاد تازهای از موضوع سکولاریسم و سکولاریته را روشن میکند که تا کنون نزد متألهان و جامعهشناسان مطرح نبوده است و میتوان ایدههای تازهای را در باب ابعاد این موضوع و علل و عوامل منجر به آن فهمید.
این، تنها یک طرح مبحث و معرفی بود و از این پس، حاصل مطالعهای تقدیم خواهد شد که طی آن، ۱٨۵ بهره از قرآن کریم، که حاصل یک مطالعه نظری، همراه با کاوش و بحث و بررسی در ۲٨۵ آیه از آیات کریم قرآن مجید است و مستظهر به ٣٨ منبع مستقیم و ۷۶ منبع غیر مستقیم فارسی، عربی و انگلیسی خواهد بود، در میان گذاشته خواهد شد.
ادامه دارد...
تهران امروز:محدودسازی شوراها این بار در حملونقل عمومی!
«محدودسازی شوراها این بار در حملونقل عمومی!»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم حسامالدین کاوه است که در آن میخوانید؛طی یک تصمیم شگفتآور که گویا از سوی وزارت کشور و ستاد مدیریت مصرف سوخت اتخاذ شده است، مدیریت کنترل نرخ حملونقل و نظارت بر حملونقل (عمومی) از سوی فرمانداران شهرها صورت خواهد گرفت.
سردار رویانیان، رئیس ستاد مدیریت مصرف سوخت، در جمع خبرنگاران رسانهها گفته است: وزیر کشور احکام فرمانداران را مبنی بر ریاست آنان بر این کمیته صادر و ابلاغ خواهد کرد.
آنچنان که از سخنان سردار رویانیان برمیآید، اعضای کمیتههای مدیریت کنترل نرخ حملونقل شامل: فرمانداران، روسای دادگستری، روسای سپاه، فرمانده نیروی انتظامی، رئیس اداره بازرگانی، رئیس تعزیرات حکومتی و نیز شهرداران و روسای اتحادیهها و تعاونیهای حملونقل است.
چنین به نظر میرسد که رویه در پیش گرفته شده با هدف کاهش اختیارات شوراها و افزایش تصدیگری دولت به جای کاهش آن باشد. اگر وظایف شوراها در قانون مشخص، حصر و معین نشده بود، شاید تصمیم تازهای که برای کنترل نرخ حملونقل عمومی در شهرهای کشور گرفته شده، موجه و معقول مینمود.
اما وفق ماده ۲۷ قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور و انتخاب شهرداران که در تاریخ ۱/ ٣/ ۱٣۷۵ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است و آخرین اصلاحات صورت گرفته بر این قانون، براساس قانون اصلاحیه مصوب ۶ /۷/ ۱٣٨۲ که میگوید: «تصویب نرخ کرایه وسایل نقلیه درون شهری.» واضح است که تشکیل کمیتهای با عنوان کمیته مدیریت کنترل نرخ حمل و نقل و نظارت بر حمل و نقل (عمومی) مغایر با قانون مذکور و تصمیمی غیرقانونی است.
بدیهی است اگر دولت، وزارت کشور یا ستاد مدیریت کنترل سوخت، نگرانیهایی درباره افزایش غیرمجاز نرخ خدمات حملونقل عمومی دارند – که ممکن است نگرانی بجایی هم باشد- باید با همراهی شوراهای اسلامی شهرها در تقویت این تشکلهای مردمنهاد بکوشند نه آن که خود با نادیده انگاشتن شوراهای اسلامی شهرها، موجب تضعیف آنها شوند. دولت و زیرمجموعههای متبوع آن از جمله وزارت کشور و ستاد مدیریت مصرف سوخت کشور، بیش از دیگر نهادها و سازمانهای اجتماعی باید قانونمدار باشند و رفتارهای خود را بهویژه در حوزههای تصمیمگیری و تصمیمسازی، با قوانین موضوعه انطباق دهند.
یکی از عوارض اینگونه موازیکاریها و ایجاد ساختارهای موازی، احتمال تعارض تصمیمهای اتخاذ شده در ساختارهای موازی و اتلاف انرژی و نیروست اما پرسشی که مطرح است این است که شوراهای اسلامی شهرها در برابر تصمیم غیرقانونی وزارت کشور و ستاد مدیریت مصرف سوخت کشور، چه واکنشی از خود نشان خواهند داد.
همچنین آیا مجلس شورای اسلامی در برابر این تصمیم خلاف قانون سکوت خواهد کرد؟ یکی از وظایف مهم مجلس شورای اسلامی نظارت بر حُسن اجرای قوانین است. آیا مدیران و مسئولانی که با نادیده انگاشتن مفاد قانون شوراها بهویژه ماده ۲۷ آن، از این قانون تخطی کردهاند، از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی به چالش کشیده نخواهند شد؟
اگر استدلال چنین باشد که تشکیل کمیتههای کنترل نرخ حمل و نقل عمومی، در ایجاد نظم و نسق دقیق در رعایت قیمت حملونقل عمومی موثر و مفید خواهند بود، آیا مطلوبتر این نمیبود که دولت با ارائه لایحهای به مجلس، ضمن اصلاح قانون شوراها وظیفه نرخگذاری و نظارت بر حملونقل عمومی را از خلال یک مصوبه قانونی، برعهده اینگونه کمیتهها میگذاشت؟
نادیده انگاشتن قوانین موضوعه و کوچک شمردن آن در برابر تصمیمات خلقالساعه، نهتنها وهن نهاد قانونگذاری است که احیانا احتمال هرج و مرج و تشتت در تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای مدیران را نیز در پی خواهد داشت. متاسفانه از زمان تشکیل شوراهای اسلامی شهر و روستا، نهتنها وظایف و اختیارات این شوراها گسترش و تعمیق نیافته است که در روندی روبهرشد شاهد تحدید و حصر هر چه بیشتر وظایف این شوراها هستیم.
در نظام مردمسالاری دینی، کاهش تصدیگری دولت و واگذاری امور مردم به مردم، جزو اصول لایتغیر است و عبور و چشمپوشی از این اصل، چشماندازی مبهم و پرسش برانگیز در پی خواهد داشت.
سیاست روز:در تدارک تخریب یک رئیس جمهور
«در تدارک تخریب یک رئیس جمهور»عنوان سرمقالهِ روزنامهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛سفر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به لبنان نخستین سفر وی به این کشور پس از ۵ سال ریاست جمهوری وی است.
از ابتدای اعلام سفر تاکنون واکنشهای گوناگونی از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبت به آن اتخاذ شده است.
این واکنشها که در رسانههای صهیونیستی، آمریکایی و غربی بازتاب گستردهای داشته است، نشان دهنده آن است که، سفر ریاست جمهوری کشورمان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به چند نمونه ازاین واکنشها که با ابزار نگرانی و ناخشنودی همراه است توجه کنید.
روزنامه «هاآرتص» خبر داد که رژیم اسرائیل از برنامه محمود احمدی نژاد برای سفر به لبنان به شدت ناخشنود است.
فیلیپ کراولی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفته است: «سفر رئیس جمهوری ایران به لبنان درحاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل بررسی شد. ما نگرانیمان را درباره این سفر (به طرف لبنانی) به دلیل ارتباط ایران با حزب الله لبنان اعلام کردیم، زیرا ممکن است ایران در این زمینه به شکل فعالی حاکمیت لبنان را در اختیار بگیرد.»
ابراز نگرانی،ناخشنودی و توصیه به لغو سفر رئیس جمهوری اسلامی ا یران به لبنان را میتوان در این راستا دانست که این سفر میتواند در راستای تحکیم اتحاد ملی در لبنان تاثیر مثبت بگذارد.
تحرکات گسترده آمریکا و رژیم صهیونیستی برای تحت الشعاع قرار دادن و حتی فشار برای لغو این سفر نشان میدهد که آمریکا خواستار گسترش مناسبات ایران و لبنان نیست و این مخالفت و مقاومت شدید با محوریت حزب الله دو چندان میشود.
یکی از برنامههای رئیس جمهوری در این سفر دیدار با سیدحسن نصرالله و بازدید از مناطق جنوب لبنان است که این موضوع یکی از موارد نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی است. از سوی دیگر نگرانی دیگری که آنها را میآزارد نفوذ معنوی انقلاب اسلامی در منطقه از جمله مردم لبنان است.
حمایتهای معنوی ایران از مقاومت لبنان یکی از عوامل مهمی است که همواره مورد توجه بوده است. از هم اکنون شاهد هستیم که گروههای مردمی با تدارکات ویژه برای استقبال از رئیس جمهوری اسلامی ایران آماده میشوند. در این استقبال شاهد خواهیم بود که مردم قدردان لبنان نشان خواهند داد هنگامی که رئیس جمهور ایران به لبنان سفر میکند چه استقبالی از او خواهند کرد و آنگاه غرب متوجه میشود هنگامی که یک مقام ارشد آنها به لبنان سفر کند چه استقبالی خواهد شد. مقایسه آن دو نزدیک است.
جمهوری اسلامی:آمریکا، ابرقدرت درحال افول
«آمریکا، ابرقدرت درحال افول»عنوان سرمقاله روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛بیل کلینتون رئیسجمهور اسبق آمریکا با اعتراف به شرایط نامساعد کشورش در جهان گفت: آمریکا باید خود را برای از دست دادن ابرقدرتی جهان آماده کند. کلینتون که در یک اجلاس اقتصادی در اوکراین سخنرانی میکرد افزود: "رقبای قدرتمندی همچون چین و هند دور پیشرفت را از آمریکا گرفتهاند. کلینتون اضافه کرد علاوه بر چین و هند، رشد اقتصادی در کشورهای مختلف موجب شده است آنها به خود متکی شوند و دیگر نیازی به آمریکا نداشته باشند".
از مدتها پیش، ناظران مسائل جهانی با توجه به تحولات سالهای اخیر، از آغاز روند فروپاشی آمریکا خبر دادهاند ولی اذعان به این واقعیت توسط یک رئیسجمهور آمریکایی موضوع تازهای است که عمق و اهمیت مسئله را مورد تاکید قرار میدهد.
در همین حال، نتایج یک نظرسنجی تازه حاکی از آنست که اکثر آمریکاییها نسبت به آینده و ادامه ابرقدرتی این کشور خوشبین نیستند. در گزارش نظرسنجی موسسه "راسموسن" آمده است تنها ۲۷ درصد از مردم آمریکا هنوز اعتقاد دارند این کشور قدرتمندترین کشور جهان است.
در مفهوم ابرقدرت، پایگاه اینترنتی "دانشنامه آزاد"، (ویکیپدیا) مینویسد: ابرقدرت به کشوری گفته میشود که موقعیت ممتازی در روابط بین الملل باشد و توانایی تأثیرگذاری در تحولات، در مقیاس جهانی را داشته باشد. پس از جنگ سرد عقیده بر این شد که تنها آمریکا معیارهای یک ابرقدرت را دارد ولی اکنون بحثهایی درباره از دست رفتن موقعیت ابرقدرتی آمریکا مطرح است.
آمریکا در سه مقوله اقتصادی، سیاسی و نظامی، که اضلاع مثلث قدرت محسوب میشوند در سالهای اخیر با ضعفهای روزافزون مواجه بوده است. در زمینه اقتصاد، ظهور قدرتهای جدید از جمله چین، اتحادیه اروپا، هند و روسیه انحصار موجود را شکستهاند و به اعتراف محافل غربی، پیشتازی رقبای جدید اقتصادی غیرقابل انکار است. برای مثال، چین در طول دو دهه گذشته توانسته است حدنصاب رشد اقتصادی را در انحصار خود داشته باشد و این درحالی است که آمریکا در این مدت با بحرانهای اقتصادی مختلفی مواجه بوده که آخرین مورد آن، یعنی بحران پولی اخیر، گلوی اقتصادی این کشور را همچنان میفشارد.
از جنبه توانمندی سیاسی و تأثیرگذاری در صحنه بینالمللی نیز، آمریکا روز به روز توان خود را از دست میدهد که برای نمونه میتوان به بحران اخیر گرجستان و اوکراین و پیشروی روسها در محدوده نفوذ غرب اشاره کرد بدون آنکه واشنگتن عملاً بتواند کاری انجام دهد. ضعف و انفعال آمریکا در آمریکای لاتین نیز شاخص دیگری است که باید مورد اشاره قرار گیرد. شکستهای سنگین حیثیتی آمریکا در افغانستان و عراق را باید نقطه عطفی در تاریخ معاصر آمریکا به حساب آورد که کاملاً هیمنه ابرقدرتی این کشور را زیر سئوال برده است. وضعیت آمریکا در افغانستان و عراق به حدی از وخامت رسیده است که کاخ سفید تنها به فکر خروج آبرومندانه از این دو کشور است تا بتواند اعتبار ظاهری خود را حفظ نماید.
اکنون جهانیان میبینند که دولت آمریکا مدت هشت سال است با تمام قوا در عراق و افغانستان وارد شده و هزینههای انسانی و مالی سنگین را صرف کرده است بدون اینکه موفقیت و دستاورد قابل ارائهای کسب کرده باشد. آمریکا نه تنها نتوانسته از پس ملاعمر و بن لادن در افغانستان برآید بلکه سرانجام مجبور شده است با این افراد از در مصالحه و مذاکره در آید.
رسوایی "طوفان کاترینا" را نیز باید به فهرست ضعفهای دولت آمریکا اضافه کرد که نشان داد دولتی که ادعای ابرقدرتی در جهان را دارد چگونه در برابر یک حادثه طبیعی معمول در درون کشور خود در میماند و با فریاد اعتراض مردم مواجه میشود.
اگر سهمی از شکستهای مفتضحانه رژیم صهیونیستی طی سالهای اخیر در درون و بیرون از فلسطین اشغالی را نیز به آمریکا منتسب کنیم که همینگونه نیز هست، ابعاد ضعف سیاسی و نظامی آمریکا بیش از پیش نمایان میشود.
جهانیان فراموش نکردهاند که اساساً جنگ ٣٣ روزه و تهاجم ارتش صهیونیستی به لبنان با همراهی کامل کاخ سفید صورت گرفت و دولت وقت آمریکا درصدد بود از این حمله برای رسیدن به اهداف منطقهای اش، از جمله عملی ساختن طرح خاورمیانه بزرگ بهره برداری کند که با شکست این توطئه و عقبنشینی زبونانه ارتش صهیونیستی بدون هیچ دستاوردی، آمریکا نیز از طرح خاورمیانه بزرگ دست برداشت.
اساساً ورود باراک اوباما به کاخ سفید معلول شرایط نامساعد آمریکا و تدبیری برای دور شدن از پرتگاه سقوط بود که آمریکا تحت سیاستهای جورج بوش به سرعت به آن نزدیک میشد.
به زعم طراحان این واقعه، قرار گرفتن یک سیاهپوست با شعارهای تغییر، در رأس قدرت، میتوانست زمینهای باشد برای آنکه تغییری در شرایط وخیم آمریکا و دیدگاه منفی جهانیان نسبت به این کشور ایجاد نماید، هر چند اکنون مشخص شد و این تدبیر نیز نتوانسته است کارساز باشد.
نکته مهمتر در این میان اینست که اساساً تفکر و ذهنیت مردم جهان نسبت به گذشته تغییر کرده است و ملتهای جهان دیگر حاضر نیستند ساختار سنتی گذشته و تسلط یک یا دو ابرقدرت بر مقدرات جهان را بپذیرند و این واقعیتی است که آمریکاییها باید به آن گردن نهند. اگر روزگاری ملتها به دلیل شرایط خاص وقت، از جمله حاکمیت جنگ سرد مجبور بودند در بخشی از دو بلوک سیاسی جهان و زیر پرچم یکی از دو ابرقدرت بزرگ وقت قرار گیرند، اکنون به چیزی اعتقاد ندارند و خواستار حاکمیت عدالت بر مناسبات جهانی هستند.
مردم جهان در سالهای اخیر و در مناسبتهای متفاوت این خواسته خود را بروز دادهاند و خواستار رهایی مجامع و محاکم جهانی از زیر یوغ قدرتها و قطع دست سلطه آنان شدهاند. این اراده و خواست امروز حتی در جوامع کشورهای متحد آمریکا نیز مشاهده میشود. آنها از وضع ناعادلانه کنونی ناخشنود هستند. آنها نیز از فضای کنونی حاکم بر جهان که در آن دولت آمریکا به نمایندگی از شبکههای صهیونیستی هوادار رژیم صهیونیستی، خودخواهانه سرنوشت جهان را رقم میزنند و خطوط سیاستهای مجامع بینالمللی و سازمانهای جهانی را ترسیم میکنند خسته شدهاند و نمیخواهند بیش از این، این ننگ را تحمل کنند.
مردم نقاط مختلف جهان، بار سنگین تبعات بحرانهائی که ناشی از طمعورزیهای آمریکاست را بردوش میکشند. بحرانهایی که منشا اصلی آن ها، صهیونیسم بین الملل است.
این شرایط باعث شده است موجی از انزجار جهانی علیه آمریکا شکل بگیرد که روز به روز بر ابعاد آن افزوده میشود و دامنه این انزجارها از اعتراضات و تظاهرات تا حمله به منافع و اهداف آمریکایی گسترش پیدا کرده است، امری که از نزدیک شدن زمان افول ابرقدرتی آمریکا را خبر میدهد.
ابتکار:چرا کسی از باخت های ملی ناراحت نمیشود؟
«چرا کسی از باخت های ملی ناراحت نمیشود؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛روزگاری نه چندان دور دیدن تصاویر جوانان و نوجوانانی که پرچم سه رنگ ایران را بر گونهها نقاشی کرده و از میدانگاهی برمی گشتند که یک سوی آن لشکری بود که برای غرور ملی میجنگید، تماشایی بود.
این تصاویر البته به دو صورت دیده میشد : یک زمان جوانان سربلند و مغرور با اشک شوق در نگاه از ورزشگاهها بر میگشتند و در شیپور خود نام بلند ایران را میدمیدند . طنینی که بر شادیها میافزود و اشک شوق را روان تر از پیش بر گونههای نقاشی شده از رنگ پرچم ایران روان میساخت.
یک زمان نیز جوانانی پریشان و بغض در گلو رو به دوربینهای تلویزیون فریاد بر میکشیدند تا غرور زخم برداشته شان را التیام بخشند . این زمانی بود که لشکر غرور ملی نتوانسته بود از سد تیمی از همسایگان دور و نزدیک بگذرد و به میدانی جهانی قدم بگذارد. آنروز گویی فاجعه در خیابانهای شهر قدم میزد .خشم از عمق جانها به دستها میرسید و در هیئت مشت بر بدنه اتوبوسها و شیشه مینی بوسها فرود میآمد .گاهی روزها و هفته دوره نقاهت بیماری حاصل از این زخم طول میکشید.
دیدن این تصاویر اگر چه دردناک بود اما گاهی لبخندی بر لب میآورد که” هنوز عرق ملی حساسیت خود را دارد” و “هنوز رگ ایرانی بر شقیقهها و گردنها برجسته میشود”.
این تصاویر اما چند گاهی است که به تصاویری نوستالژیک بدل شده است و این البته نه از سر پیروزیهای پیاپی تیمهای ملی است که بالعکس چیزی که پربار است کارنامه باختهای ملی است.
اما چرا این تصاویر را دیگر شاهد نیستیم؟چرا نوجوان جنوبی با لهجهای از گرما و شرجی زار نمیزند که” این تیم ما نبود”؟ و یا جوان شمالی با ته لهجهای از دریا و جنگل فریاد نمیزند که “جای قایقرانها در تیم ملی خالی است “؟
چرا غرور ملی کسی در میدانهای ورزشی درد نمیکند؟چرا وقتی مسئولین در آمار هایشان برد تیمهای دانش آموزی کشور را بر همسایهای ضعیف نیز بر میشمارند نگاهی به سمت باختهایی بزرگ دوخته نمیشود؟
چرا در زمانی که کوروش از پس سالهای نه چندان دور که مظهر ظلم و جور به شمار می رفت، اکنون از عمق و گور سنگی خود برخاسته است و همراه با آرش و رستم و فرهاد پرچم سه رنگ ایران را بر دوش میکشد،بادی غرور ملی ما را تکان نمیدهد؟.
چرا پس از باختهای سنگین تیمهای ملی متولیان امور لبخند میزنند و ازفواید این باختها سخن میرانند خون کسی نمیجوشد؟اصلا چرا کسی نمیپرسد که برای چه مسئولین پس از این همه باخت باید لبخند بزنند؟
سوالها مثل همان اشکهای سابق جوانان و نوجوانان نا امید از ورزشگاهها برگشته،روان میشود و گویی سرباز ایستادن ندارند تا به پاسخی برسند.
چرا قهرمانان کشوری با نام و آوازه ایران به صرف حضور در میدانی که نامداران جهان حضور دارند به غریبانه ترین شکل فوتبال ملی را وداع گویند؟
چرا نمیتوانیم قهرمان جهان را به ورزشگاه آزادی بکشانیم تا اگر در مستطیل چهارگوش بازی را واگذار میکنیم،سرمایهای به نام تماشاگر ایرانی را به رخ شان بکشیم؟
چرا عرصه ورزش ملی -که خود مقیاسی از جامعه امروز ماست- پر از رقبایی شده که تنها به پیروزی خود در میدان مسابقه و یا گرفتن میزی در فلان فدراسیون میاندیشند؟چرا برخی از مسئولین پیکر نحیف خود را پشت کوهی از عضلات قهرمانان سابق پنهان میکنند تا کسی ضعف هایشان را نبینند؟ اصلا چرا وضعیت به گونهای پیش رفته است که قهرمانان میدانهایی که تن به خاک حریفان قدرتمند جهانی نداده بودند و یا فولاد سرد مقهور سرپنجه هایشان بود، اکنون همه افتخارات خود را در کشوی میزی میبینند که حتی تاب تکیه زدن هایشان را نیز ندارد؟
سخن در این وادی بسیار توان گفت .اما آنچه که تنها از این نگارنده بر میآید طرح سوالاتی است که چندی در جانش نفوذ کرده بود.
سوالاتی که اگر چه در حوزه ورزش طرح شده اند اما مسئولان حوزههای دیگر را هم مخاطب خود میدانند و اگر در خود پاسخی مییابند از این همه علامت سوال دریغ نفرمایند.چرا که بحث فوتبال و کشتی و وزنه برداری در میان نیست .بحث بر سر آن چیزی است “غرور ملی “می خوانندش .همانکه تنها به درد سکوهای ورزشگا هها نمیخورد .همانکه به درد روزهای انتخابات و همایشهای سیاسی و ملی و میهنی هم میخورد.به این خاطر هم که شده آن را دریابید.
آفرینش:روسیه ، اس٣۰۰ و غرامت به ایران
«روسیه ، اس٣۰۰ و غرامت به ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛"روسیه فقط به ایران پیش پرداختی که بابت خرید سیستم های "اس-٣۰۰" از سوی تهران پرداخت شده بدهکار است و هیچ غرامت دیگری به خاطر امتناع از قرارداد در نظر گرفته نشده است".سخنان فوق را چند روز گذشته سرگی چمزوف رئیس شرکت دولتی روسیه در قبال فرجام ارسال اس ٣۰۰ به ایران اعلام کرد سخنانی که بیش از هر چیزی بر تردید ها در زمینه امتناع کرملین در پرداخت غرامت در باره عدم ارسال سامانه دفاعی اس ٣۰۰ به ایران افزوده است .
در واقع قرارداد انتقال ۵ سامانه دفاع موشکی اس-٣۰۰ به ایران در سالها پیش به امضا دو کشور رسید ه و دارای ارزشی حدود ٨۰۰ میلیون دلار بوده است در این بین کرملین در دوسال گذشته وبا توجه به فرارسیدن موعد تحویل این سامانه ها به ایران کوشید از این سامانه ها نهایت استفاده را در روابط خارجی خود با ایران، رژیم صهیونیستی وامریکا ببرد.
در این راستا بود که روس ها چندین بار انتقال این سامانه به ایران را با ادعاهایی نظیر مشکلات فنی به تاخیر انداختند، در همین حین می کوشیدند تا از این سامانه ها به مثابه کارتی برای بازی در مقابل واشنگتن و تل آویو بهره برند. بعد از آن بود که مذاکرات پنهان وآاشکار ی بین مقامات سه کشور در باره عدم ارسال این سامانه به ایران انجام گرفت که تا امروز نیز تداوم یافته است.
در واقع مشوق ها وامتیاز های گسترده و فراوان امریکا واسرائیل به روسیه از قبیل برچیدن سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی، قراردادهای تسلیحاتی تل آویو با روسیه و نزدیکی بیشتر روسیه با امریکاو اخیرا پشتیبانی امریکا از پیوستن روسیه به سازمان تجارت جهانی باعث شد روس ها عملا اندک اندک قصد خود را برای عدم ارسال اس ٣۰۰ به ایران آشکار ترکنند.
در این بین پس از دور چهارم تحریم های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، رسما از انتقال این سامانه ها به ایران امتناع کردند به طوری که رئیس جمهوری روسیه اعلام کرد که تحویل موشک های زمین به هوا به ایران را به دلیل آنچه نقض تحریم های شورای امنیت سازمان ملل خوانده شده بود، متوقف خواهد کرد در حالی که عملا این سیستم دفاعی تحت مفاد قعطنامه صادره ۱۹۲۹ قرار نمی گیرد.
آنچه مشخص است روس ها اینک می کوشند تا از پرداخت غرامت فسخ یک جانبه ارسال اس ٣۰۰ به ایران خودداری ورزند; غرامتی که به نگاه کارشناسان رقمی در حدود یک میلیارد دلار است.در هفته های اخیر برخی مقامات ایرانی هشدار داده اند که فسخ شدن قرارداد فروش اس-٣۰۰ را از طریق مراجع قانونی پیگیری خواهند کرد، در مقابل به نظر می رسد که رو سها با تاکید بر اینکه بحث هیچ غرامتی در میان نیست در آینده تلاش خواهند کرد از زیر پرداخت غرامت به ایران شانه خالی کنند، امری که در صورت عدم توجه مقامات ایرانی و نوع بازی دیپلماتیک کرملین دور از دسترس روس ها نخواهد بود چه اینکه رو سها اینک برآن هستند که اس ٣۰۰ را در شمول قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ علیه ایران قرار دهند، رویکردی که در صورت موفقیت کرملین عملا پرداخت غرامت به ایران را منتفی خواهد کرد.
آرمان:موانع رشد احزاب در ایران
«موانع رشد احزاب در ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم علی زمانی است که در آن میخوانید؛یکی از اصول نیل به دموکراسی و نقش پذیری مردم در سرنوشت خود در دنیای امروزسیاست مدنی حرکت به سمت جامعه پذیری سیاسی میباشد که نقطه آغاز ورود فرد به عرصه سیاست بر اساس تجربیات و دانستههایی است که زندگی اجتماعی به وی نشان میدهد. چرا که در جامعهپذیری سیاسی، فرد هنوز وارد عرصه عالمانه نظر دادن ودانستن تئوریها و دکترینهای سیاسی نشده است و مشق اولیه نقش پذیری در جامعه خود را میآموزد.
انتخابات و مشارکت فرد در تعیین حاکمان و صاحبان قدرت و حکومت از مصادیق این مرحله میباشد که همان ادغام سیاسی است. بر این اساس شرکت فرد در اموری که سرنوشت خود و کشورش را رقم میزند صرفا به معنای رشد و بلوغ جامعه و حصول مشارکت سیاسی نمیباشد و این همان نقطه کوری است که باعث شده نظام سیاسی همچنان جوان و نابالغ بماند.
در جامعه ما در پروسه ورود فرد به جامعه سیاسی بیشترین افراد در این مرحله به خوبی جلو میآیند، آنچنانکه مشارکت سیاسی در بسیاری از موارد دور از انتظار و شگفتیآور میباشد ولی در مراحل بعدی به علت پیچیدگیهایی به نقطه استاپ میرسند.
لذا، مشارکت سیاسی به علت طی نکردن مراحل رشد تداوم و تاثیر گذاری خود را ندارد.پس از جامعه پذیری سیاسی مرحلهای است که فرد دارای نگرش سیاسی در درون ذهن خود بر اساس آموزشهای تجربی که در اجتماع دیده است میشود که همان جهت گیری سیاسی است که فرد را به صورت آگاهانه وارد تئوریهای سیاسی میکند که به نوعی ورود فرد به مرحله کنش سیاسی نیز میباشد.بنابراین پس از جامعه پذیری سیاسی است که فرد میتواند گوشه چشمی به احزاب و تشکلهای سیاسی داشته باشد.
دراین مرحله است که فرد دارای اظهار نظر و عقیده میشود.فرایندی که متاسفانه در کشور ما در فرمهای مختلف تحزب کمتر به آن توجه شده است. به همین علت است که جریان تحزب و تاثیر گذاری احزاب درحرکتهای سیاسی دیگر نمیتواند نقش فعالی داشته باشد.
از این جا نقطه آغاز نقش فعال فرد به عنوان یک شهروند سیاسی مطرح میشود که مرحله قبل از مشارکت سیاسی میباشد. از سویی دیگر احزاب و گروههای سیاسی پشتیبانی مردمی خود را از دست دادهاند، همان چیزی که در جامعه شناسی سیاسی به نقش گروههای اجتماعی از آن یاد میشود.چراکه بزرگترین پشتیبان یک حزب برای انجام حرکتهای سیاسی، مردم میباشند.امروزه با مطرح شدن دموکراسی به عنوان روزمرهترین اصطلاح سیاسی در دنیا احزاب دیگر با تبلیغات و صرفا نخبه پروری نمیتوانند به اهداف سیاسی خود برسند. اما این جریان در کشورهای در حال توسعه که در مراحل گذار سیاسی و حرکت به سوی جامعه مدنی میباشند متفاوت است و همچنان نقش الیت در جهش سیاسی افراد تاثیر دارد.
در استنتاج نهایی این نکته را در مییابیم که تحزب و احزاب سیاسی بدون طی کردن٣ مرحله بلوغ جامعه پذیری سیاسی،جهت گیری سیاسی و مشارکت سیاسی و موازی با آن دارا بودن رهبری کاریزماتیک و نخبه (نه به معنای نخبه محوری ) و از سویی مشروعیت مردمی و پشتیبانی آنها نمیتوانند به موفقیت و کارآمدی که در اهداف وتعریف حزب در علم سیاست آورده میشود، برسند.
دنیای اقتصاد:جنگ ارزی چیست و چرا مغلوبه شده؟
«جنگ ارزی چیست و چرا مغلوبه شده؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن میخوانید؛هفته گذشته وزیر دارایی برزیل سخنانی را بر زبان آورد که طی روزهای اخیر به یکی از داغترین موضوعات مورد بحث رسانههای اقتصادی جهان تبدیل شده است.
آقای مانتگا گفتهاند که ما هماکنون در بحبوحه یک «جنگ ارزی» جهانی قرار داریم. کشورها در بازار ارز مداخله میکنند تا نرخ برابری پولهای ملی خود را پایین نگهدارند و رقابتپذیری خود را در بازار جهانی افزایش دهند. به همین دلیل، «ارزها به طور عمومی در حال ضعیفتر شدن هستند. این قضیه اقتصاد ما را مورد تهدید قرار میدهد؛ زیرا رقابتپذیری ما را از میان میبرد.»(۱)
به نوشته یکی از نشریات انگلیسی، وزیر دارایی برزیل با اعلام رسمی فراگیر شدن جنگ ارزی، در حقیقت مطلبی را افشا کرده است که بسیاری از سیاستگذاران در سراسر جهان از آن باخبر بودند و در گفتوگوهای خصوصی بر زبان میآوردند. «اهل فن»، مدتی است که میدانند تعداد زیادی از کشورها به این نتیجه رسیدهاند که کاهش ارزش پول ملیشان، راهی سریع و کارآمد برای تحرک بخشیدن به اقتصاد درگلنشسته آنها است.
در همین حال آقای استراوس کان، رییس صندوق بینالمللی پول نیز به دولتهای جهان هشدار داده است که از نرخهای برابری به عنوان «سلاح» در سیاستهای اقتصادی خود استفاده نکنند و با تاکید بر اینکه خطر جنگ ارزی اقتصاد جهان را تهدید میکند، گفته است که این جنگ، مبارزه با رکود اقتصادی و بازگشت اقتصاد جهان به شرایط عادی را به مخاطره میاندازد. البته حتی قبل از سخنان وزیر برزیل و هشدار رییس صندوق بینالمللی پول نیز، صعود بیوقفه قیمت طلا، تقریبا نسبت به همه پولهای ملی، تضعیف ارزش این پولها را برای همگان به تماشا گذاشته بود.
اما جنگ ارزی (Currency War) چیست و چرا همه کشورها، از جمله آنهایی که خود در این جنگ مشارکت فعال دارند، از گسترش آن بیمناک شدهاند؟ پاسخ به این سوالات نیازمند توجه به چند نکته است.
۱ - بحران مالی جهانی که از اواخر سال ۲۰۰۷ میلادی از آمریکا آغاز شد و سپس به بزرگترین بحران اقتصادی ۷۰ سال اخیر جهان مبدل شد، اغلب اقتصادهای جهان را به رکودی شدید، همراه با افزایش نرخ بیکاری مبتلا کرد. گرچه این بحران در همه کشورها با کاهش نرخ رشد اقتصادی همراه بود، اما بارزترین نشانه آن در سقوط تجارت بینالمللی تجلی یافت. بر اساس مطالعات انجام شده در مورد ۱۶ کشور عمده صادرکننده جهان، در جریان این بحران و در دورهای کمتر از یک سال، ارزش واقعی صادرات این کشورها به طور متوسط به میزان ۲۰ درصد تنزل کرد؛ در حالی که تولید ناخالص داخلی همین کشورها در همین مدت فقط ۴ درصد کاهش یافت.
این بدان معنا است که رکود اقتصادی اخیر، فروش در بازارهای خارجی را به مراتب بیش از فروش در بازارهای داخلی دشوار و محدود کرده است. این امر عاملی بود تا کشورهای مختلف، با ترفندهای گوناگون، به یاری صادرکنندگان خود بشتابند تا بازارهای خارجی خود را حفظ کنند یا حتی بازارهای صادراتی دیگران را به تصرف خود درآورند.(۲)
۲ - نجات بانکها و شرکتهای بزرگی که بر اثر بحران در معرض ورشکستگی قرار داشتند، دولت آمریکا و سپس اتحادیه اروپا را وادار کرد که با تزریق مبالغی هنگفت به یاری آنها بشتابند. این مبالغ سنگین، به کسریهای شدید بودجه که بسیاری از این کشورها سالها با آن دست به گریبان بودند، افزود و کار را به جایی رساند که سخن از نکول بدهیهای آمریکا و فروپاشی یورو را به میان آورد. برای مقابله با این خطرات، دولتها بر آن شدند تا به سیاستهای ریاضتی (افزایش مالیاتها، کاهش دستمزدها، محدود ساختن چترهای حمایتی و کاهش انواع هزینههای دولتی) روی آورند و سیاستهای دست و دلبازانه بانکها را نیز مهار کنند. این تمهیدات طبعا موجب کاهش درآمدها و تقاضا در بازارها و دشواری بیشتر فروش کالاها و خدمات تولید شده (یا قابل تولید) شد. به بیان دیگر، این سیاستها تاثیر رکود و بیکاری ناشی از بحران را شدت بخشید و دشواری فروش را بازهم شدیدتر کرد.
٣ - مبارزه با رکود و بیکاری نیازمند بالا بردن تقاضا در بازار است. افزایش تقاضا، خواه در بازار داخلی و خواه در بازارهای خارجی، راه را برای افزایش تولید و اشتغال بیشتر میگشاید و رکود و بیکاری را تخفیف میدهد. از آن جا که در شرایط رکود و بیکاری، به ویژه در اقتصادهایی که سیاستهای ریاضتی را نیز به اجرا گذاشتهاند، افزایش تقاضا در بازارهای داخلی دشوار است (زیرا مردم پول کمتری برای خرج کردن دارند)، فروش در بازارهای خارجی راهحلی جذاب و وسوسهانگیز جلوه میکند.
این واقعیت که اگر همه کشورها بخواهند با نفوذ در بازارهای خارجی و افزایش صادرات و نیز محدود کردن و دشوار کردن واردات، به جنگ رکود اقتصادی بروند، دست آخر همه ناکام خواهند ماند، مانع از آن نشده که اغلب کشورها از تلاش خود در این راه دست بردارند. و این است که طی سه سال گذشته اغلب کشورها با استفاده از ترفندهای گوناگون، کوشیدهاند که دسترسی تولیدکنندگان خارجی به بازارهای خود را محدود سازند و در عین حال راه را برای حفظ و گسترش بازارهای خارجی خود هموارتر کنند.
۴ - یکی از این ترفندها، کاهش ارزش پول ملی (یا دست کم جلوگیری از افزایش آن) است که معنی دیگر آن گرانتر ساختن نرخ ارز (یعنی پول کشورهای دیگر) است. با کاهش نرخ برابری پول ملی یک کشور، کالاهای داخلی برای خارجیان ارزانتر میشود و صادرات تسهیل میگردد. در همین حال، بالا بردن نرخ ارز، کالاهای خارجی را برای خریداران داخلی آن کشور گرانتر میسازد و نفوذ تولیدکنندگان خارجی به بازار داخلی را دشوارتر میکند.
از این جا است که طی سالهای اخیر شاهد تلاش اغلب کشورها برای جلوگیری از افزایش ارزش پول ملیشان بودهایم که بارزترین نمونه آن ثبات ارزش یوآن (پول ملی چین) بهرغم مازاد شدید تراز بازرگانی این کشور طی چندین سال گذشته بوده است. تقریبا همه صاحبنظران اقتصادی معتقدند که یوآن چین، با «دستکاری» و مداخله بانک مرکزی این کشور در بازار ارز پایین نگه داشته شده، هرچند که اعلام رسمی این مطلب بنا بر ملاحظات گوناگون، به ندرت صورت میگیرد.
۵ - اما چگونه و با چه اقداماتی میتوان از افزایش ارزش پول ملی جلوگیری کرد؟ به طور کلی دو سیاست عمده برای این کار وجود دارد. راه اول خرید پول خارجی و فروش پول داخلی است. مثلا دولت چین با خرید دلار (و فروش یوآن) تقاضا برای دلار را افزایش میدهد و از کاهش ارزش آن جلوگیری میکند. در عین حال فروش یوآن (برای خرید دلار) عرضه یوآن در بازار ارز را بالا میبرد و از افزایش قیمت آن جلوگیری میکند.
راه دوم، کاهش نرخ بهرهای است که در یک کشور به سرمایهگذاران پرداخت میشود. با پایین نگهداشتن نرخ بهره سپردههای بانکی و اوراق قرضه دولتی، تمایل سفتهبازان به سپردهگذاری (و لاجرم تقاضا برای پول آن کشور) کاهش مییابد و از افزایش ارزش آن جلوگیری میشود. مدتها است که دولت آمریکا نرخ بهره اوراق قرضه دولتی دو ساله خود را به کمتر از نیم درصد رسانده است. دولت ژاپن نیز اخیرا نرخ بهره را به صفر رساند تا از هجوم سپردهگذاران سفته باز خارجی بکاهد.
ماه گذشته و در پی خرید سنگین اوراق قرضه ژاپن توسط چینیها، «وزیر دارایی ژاپن اعلام کرد که کابینه این کشور در نظر دارد با مسوولان چینی جلسهای بگذارند تا از انگیزه واقعی چینیها از این خرید آگاهی یابند. این لحنی دیپلماتیک برای بیان این نکته به چینیها است که فورا این کار را متوقف کنید» (٣) جالب است بدانیم که اخیرا چینیها اعلام کردهاند که در نظر دارند اوراق قرضه دولت یونان (که سخن از ورشکستگی آن در میان است) را خریداری کنند. اروپاییها این خرید را ترفندی برای افزایش ارزش یورو نسبت به یوآن تلقی میکنند.
۶ - اینکه وزیر دارایی برزیل، ملاحظات را کنار گذاشته و رسما از جریان داشتن یک «جنگ ارزی» سخن گفته است و اینکه رییس صندوق بینالمللی پول در مورد خطرات جنگ ارزی تمام عیار هشدار داده است، ناشی از گسترش بیسابقه این سیاست است. صرف نظر از ایالات متحده و چین، اخیرا ژاپن، کره جنوبی و تایوان نیز به این جنگ وارد شده یا حضور آنها برملا شده است. قبلا نیز اقدامات «جنگی» سوئیس و اسرائیل افشا شده بود. ترکیه نیز اخیرا وارد این جنگ شده است.
مساله این است که با توجه به حجم عظیم پولهای سرگردان (که عمدتا ناشی از واکنش آمریکا و اروپا به بحران مالی و تزریق چندین تریلیون دلار به بازار بوده است) هر کشوری که در این جنگ وارد نشود و نرخ بهره خود را تنزل ندهد، آماج یورش سرمایههای خارجی قرار میگیرد و ارزش پولش افزایش مییابد. برزیل، ترکیه، تایوان و کره جنوبی از هجوم این سرمایهها (که علاوه بر بالا بردن نرخ برابری، میتوانند ایجاد حباب کنند یا به همان سرعتی که آمدهاند خارج شوند و بحران پدید آورند) فریادشان به آسمان رسیده است و بعضا رسما به این جنگ وارد شدهاند.
سیل ورود ارز به ترکیه چنان شدت گرفته که فقط طی ۵ ماه گذشته ارزش لیره این کشور نسبت به دلار ۱۲ درصد افزایش یافته است. بانک مرکزی این کشور نیز با خرید روزانه دلار رسما وارد جنگ ارزی شده است.(۴) اخیرا حتی کاشف به عمل آمده که خود برزیل نیز که از یک سال پیش آماج پولهای سرگردان بوده، به مسوولان «صندوق سرمایه حکومتی» خود دستور داده که رئال (Real) این کشور را به معرض فروش بگذارند.
۷ - گسترش دامنه «جنگ ارزی»، که بیپردهترین نوع سیاست «گدایی از همسایه» است، نهایتا و به شدت به اقتصاد جهانی لطمه خواهد زد، چنانکه در بحران بزرگ دهه ۱۹٣۰ همین نتیجه را به بار آورد. به همین دلیل پیش بینی میشود که در همایش گروه G-۲۰ که قرار است در ماه نوامبر سال جاری در کرهجنوبی برگزار شود، جنگ ارزی از مهمترین مسائل مورد بحث باشد.اما صرف نظر از کشورهای فقیر و عقب مانده یا بی ثبات، که توانایی مداخله موثر در بازار ارز را ندارند و نرخ بهره آنها نیز تاثیری بر تصمیمات صاحبان سرمایه نمیگذارد، و لاجرم صرفا نظارهگرانی هستند که از این وقایع لطمه میبینند، جنگ ارزی کنونی قربانیان دیگری هم دارد.
سخن از کشورهایی است که واقعیتهای اقتصاد جهانی امروز را نادیده میگیرند و از استیصال کشورهای صادرکننده و دلایل ارزانی پولهایشان بیخبرند. کشورهایی که کاهش ارزش پول ملی را نشانه ضعف و مایه سرشکستگی میپندارند و بهرغم تورم داخلی و کاهش قدرت خرید پول ملی در داخل کشور، ثروتهای ملی را دستمایه جلوگیری از کاهش نرخ برابری میسازند.
کشورهایی که بازارهای خود را به روی کالاهای ارزان قیمت خارجی گشودهاند و از این رهگذر، هم اشتغال داخلی را کاهش داده و هم تولید ملی را به ضعف و رنجوری کشاندهاند.هنگامی که اقتصاد جهانی سرپا و سر حال شد، این کشورها درمییابند که غفلت آنها در «سالهای جنگی»، تولید داخلی را چنان نحیف و بیرمق ساخته که یارای رقابت، حتی با قیمتهای دستکاری نشده کالاهای خارجی را نیز یکسره از دست داده است
منبع: جام جم آنلاین
|