روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۱ مهر ۱٣٨۹ -
۱٣ اکتبر ۲۰۱۰
«سگ بی گناه!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛این لطیفه- که در پی می آید- دو هفته قبل در نیویورک روی خروجی یکی از سایت های اینترنتی قرار گرفت و در فاصله ای کمتر از ٣۶ ساعت به پربیننده ترین مطلب با میلیون ها مراجعه کننده تبدیل شد.
شمار فراوانی از چند میلیون کاربر آمریکایی که این لطیفه را مشاهده کرده اند، در بخش نظر کاربران- COMMENT- از آن با عناوینی نظیر «بهترین»، «گویاترین» و «لطیفه ای برگرفته از یک واقعیت تلخ» یاد کرده اند. ... و حالا ترجمه فارسی این لطیفه پرسروصدا را بخوانید؛
مردی در پارک مرکزی شهر نیویورک مشغول قدم زدن بود که ناگهان متوجه می شود یک سگ هار به دختربچه ای حمله کرده و قصد دریدن او را دارد. مرد، با عجله خودش را به آنها که چند ده متر آن طرف تر بودند، می رساند و با سگ درگیر می شود، بعد از مدتی کشمکش و در حالی که چند تکه از لباسش پاره شده بود، سگ را می کشد و دختربچه را نجات می دهد.
مردمی که در آن حوالی پرسه می زدند و با شنیدن صدای گریه آمیخته به التماس دخترک و غرش سگ هار و دخالت آن مرد در اطراف آنها حلقه زده بودند، بعد از مشاهده فداکاری مرد و پایان خوش ماجرا، برای مرد فداکار هورا می کشند. پلیس وارد صحنه می شود، دست مرد فداکار را به نشانه پیروزی بر سگ هار بلند می کند و به او می گوید «هی، تو واقعا یک قهرمانی و نشانه انسان دوستی و شجاعت مردم نیویورک.» مرد ضمن تشکر می گوید؛ اما، من اهل نیویورک نیستم و پلیس می گوید؛ «چه فرقی می کند، فردا روزنامه ها می نویسند یک آمریکایی قهرمان دختربچه بی پناهی را از چنگال یک سگ درنده و هار نجات داد. تو قهرمان و باعث افتخار همه مردم آمریکا هستی و فردا رسانه های آمریکایی با تیترهای درشت و پخش کلیپ های تلویزیونی داستان فداکاری تو را آمریکایی، در صدر اخبار خود قرار می دهند.» مرد، سری به علامت نفی تکان می دهد و می گوید؛ «ولی، من آمریکایی نیستم» و پلیس می پرسد؛ «پس تو کجایی هستی؟!» و مرد پاسخ می دهد؛ «من ایرانی هستم».
فردای آن روز، تمامی روزنامه ها و شبکه های رادیو و تلویزیونی آمریکا در صدر اخبار خود اعلام می کنند؛ «یک مسلمان تندروی ایرانی، سگ بی گناه آمریکایی را کشت»!
«هربرت مارکوزه» یکی از چهار عضو اصلی «مکتب فرانکفورت» بود. اعضای این به اصطلاح مکتب فلسفی در آلمان، گرایشات مارکسیستی داشتند و البته بنا به دلایلی از اردوگاه آن روز مارکسیسم یعنی شوروی سابق هم فاصله گرفته بودند. آنها به جریان یکطرفه اطلاعات و شیب یکسویه رسانه های غربی، اعتراض داشتند و معتقد بودند «خیابان یکطرفه اطلاعات» با گسترش تکنولوژی، دوطرفه می شود و در آن هنگام، قدرت های غربی برای ارسال یکسویه اخبار و گزارش های دستکاری و تحریف شده به آن سوی جهان، با دشواری جدی روبرو خواهند شد، چرا که اطلاعات و اخبار از طرف مقابل نیز به گوش و چشم ساکنان کشورهای غربی می رسد. «مارکوزه» و همفکرانش با نگاه متداول چند دهه قبل و فرمول دو قطبی جهان سیاست، بر این باور بودند که از خیابان دوطرفه اطلاعات، آموزه های مارکسیستی به غرب سرازیر خواهد شد! و بی خبر از آن که به قول «اولیوت کوهن»، آغاز هزاره سوم برخلاف انتظار «فرانتس فوکویاما» نقطه «پایان تاریخ» و آغاز دوران سلطه لیبرال دموکراسی غرب بر جهان نیست، بلکه دنیا شاهد تولد قطب قدرتمند اسلام به رهبری و پرچمداری امام خمینی است، یا به قول و نظر حکیمانه رهبر معظم انقلاب، این عصر، «عصر خمینی» است و آموزه های امام راحل(ره) با توان خیره کننده جذب عقلایی در صحنه حضور دارد.
پیش بینی مارکوزه، پذیرفتنی بود و اتفاق نیز افتاده است، اگرچه در «خیابان دوطرفه» مورد نظر او، -برخلاف خواسته و نظر او- به جای مارکسیسم، آموزه های اسلام با «شناسه امام خمینی» که به قول آقا «در همه جای دنیا شناخته شده است» جریان دارد. آموزه هایی که علی رغم تلاش گسترده و صرف هزینه های کلان غرب، پنهان کردنی نیست. چرا که به قول «جری آدامز»، عصر ارتباطات، عصر «انفجار اطلاعات» است و هیچ رخدادی در هیچ نقطه دنیا، پنهان نمی ماند.
همین جا، گفتنی است که امروزه، از ۴ عضو اصلی «مکتب فرانکفورت» فقط آقای «یورگن هابرماس» در قید حیات است. ایشان در جریان فتنه یکی از طرف های مشورت سران فتنه بود! و در سفری به ایران، با برخی از عوامل موثر فتنه ملاقات و نشست و برخاست هایی نیز داشت که افشای این ملاقات از سوی کیهان، یکی از موارد شکایت فتنه گران از نگارنده است.
«خیابان دوطرفه» مارکوزه، تقریبا از دو دهه قبل -بی آنکه رسما افتتاح شود- راه اندازی شده است، بنابراین تعجب آور نیست که مدیریت افکار عمومی ساکنان غرب با شیبی ملایم و گاه «تند» از انحصار سیاستمداران و تصمیم سازان آمریکا و متحدانش بیرون آمده باشد و «واقعیت»ها آنگونه که واقعا هست و نه آنگونه که کارتل ها و کلان سرمایه داران غربی می پسندند، جلوه گری کنند.
روزنامه آمریکایی و معروف نیویورک تایمز در شماره دیروز خود خطاب به دولت آمریکا نوشت «مردم آمریکا ادعای دولتمردان خود درباره مقابله با تروریسم را باور ندارند. آمریکا باید ثابت کند که این جنگ مخفی را مطابق با قوانین بین المللی و موازین حقوقی دنبال می کند. نظامیان آمریکایی فقط طی چند ماه سال جاری بیش از چهارصد غیرنظامی را در افغانستان کشته اند. آیا این غیرنظامیان تروریست های القاعده بوده اند. اوباما نمی تواند هرکس را در هر نقطه ای از جهان به بهانه این که تروریست است به قتل برساند و هیچ نظارت مستقل از دولت و ارتش آمریکا نیز روی این اقدامات وجود نداشته باشد. آیا حمله به عراق و افغانستان و قتل عام مردم عادی، مقابله با تروریسم است؟! و...»
چند روز قبل ماهنامه آمریکایی «فارین پالیسی» با انتشار گزارشی مستند به مقایسه چگونگی رعایت حقوق بشر در ایران و آمریکا پرداخت. در بخشی از این گزارش که به تیتر اول کیهان شنبه ۱۷/۷/٨۹ تبدیل شد، آمده است؛
«آمریکا در حالی از نقض حقوق بشر در ایران دم می زند که سربازانش در افغانستان برای تفریح، شهروندان غیرنظامی افغانی را به قتل می رسانند و اجساد آنها را برای سرگرمی قطعه قطعه می کنند...ما(آمریکا) بعد از افشای شکنجه های وحشیانه زندانیان توسط نظامیان آمریکایی در زندان های گوانتانامو، ابوغریب و بگرام، شکنجه گران را تبرئه کردیم، اما ایران که آن را به نقض حقوق بشر متهم می کنیم، بعد از قتل سه زندانی در زندان کهریزک بلافاصله این بازداشتگاه را تعطیل کرد و متخلفان را تحت تعقیب قرار داده و محاکمه و محکوم کرد.».... همین نشریه می نویسد؛ «سال هاست که تعداد زیادی از شهروندان آمریکایی اعم از شهروندانی با سن بالا، دانشجویان، دانشمندان و حقوقدانان به اتهام مخالفت با جنگ در زندان های آمریکا به سر می برند ولی ایران، دانشجویان بازداشت شده در حوادث بعد از انتخابات را برای شرکت در امتحانات دانشگاهی آزاد کرد تا از تحصیل عقب نمانند...
خانم کلینتون در حالی برخورد دولت ایران با خبرنگاران، بلاگرها و فعالان حقوق زنان را نقض حقوق بشر می داند که پلیس فدرال آمریکا برای مبارزه با مخالفان و ناراضیان به خانه آنها حمله می کند، درها را می شکند و مدارک، عکس ها، موبایل ها، ویدئوها، کتاب ها و کامپیوترهای آنها را ضبط می کند.» و...
بستن چند مغازه در بازار تهران که با مخالفت اعضای اصلی صنف و گفت وگوی آنها با مسئولان همراه است در حالی به خبر اول رسانه های غربی تبدیل می شود که همین دیروز بیش از ۴ میلیون نفر از مردم فرانسه در اعتراض به سیاست های اقتصادی سارکوزی دست به تظاهرات و اعتصاب زده و روند امور در آن کشور را کاملا فلج کرده اند و یا همین دو هفته قبل بود که سراسر آمریکا در اعتراض و اعتصاب فرو رفته بود و یا در حالی تحریم ایران- که به قول مقامات غربی، بی اثر است- به خبر اول رسانه های آمریکا و متحدان اروپایی آن تبدیل می شود که موج عظیم رکود اقتصادی در غرب کولاک می کند و همه روزه شاهد ورشکستگی و تعطیلی شمار فراوانی از مراکز اقتصادی در آن سامان هستیم و... شرح این ماجرا به درازا می کشد که بگذریم.
و اما، در این میان، سینه چاک کردن عوامل و سران فتنه برای آمریکا و متحدانش ، علاوه بر آن که ترحم برانگیز است، خنده دار نیز هست. فتنه گران در خیانت به اسلام و مردم وطنشان تا آنجا پیش رفته اند که امروزه حتی اسرائیل هم که به قول «زئیف شف» سقوط آن حتمی است آنها را در حد و اندازه چند پادوی حقیر نگاه می کند.
دیروز، وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به اپوزیسیون خارج نشین پیشنهاد کرد که با هزینه اسرائیل به فلسطین اشغالی سفر کنند و در مرز لبنان تجمع کرده و علیه احمدی نژاد شعار بدهند و در همان حال از سران فتنه نیز دعوت کرد تا از طریق ویدیو کنفرانس و مانیتورهای بزرگ - اسکرین بورد- برای اپوزیسیون و علیه دکتر احمدی نژاد سخنرانی کنند! ممکن است گفته شود که این پیشنهاد از جانب اسرائیل مطرح شده نه از سوی سران فتنه! که باید گفت؛ وقتی سران فتنه پیشنهاد اسرائیل برای سر دادن شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» را می پذیرند و در روز قدس که مشخصه آن ضدیت با رژیم صهیونیستی است، به نفع اسرائیل شعار می دهند، با جرج سوروس صهیونیست به لابی و رایزنی می نشینند، فرمول ریچارد روتی و مایکل لدین را برای فتنه انگیزی علیه مردم وطنشان به کار می گیرند و... نتانیاهو حق دارد که از آنها به عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران»! یاد کند.
راستی چرا سران فتنه در مقابل آن اظهارنظر نتانیاهو و دهها نمونه مشابه دیگر، موضع نگرفتند؟ چرا شعار پیشنهادی صهیونیست ها را سر دادند... و چرا در مقابل همین پیشنهاد اخیر و رسمی وزارت خارجه اسرائیل یعنی سخنرانی علیه احمدی نژاد و جمهوری اسلامی ایران از طریق اسکرین بوردهای نصب شده توسط اسرائیل در مرز فلسطین اشغالی و لبنان کمترین اعتراضی نکردند؟! آیا این حال و روز کنونی آنها در کنار خیانت های دیگری که در دوران ٨ ماهه فتنه ٨٨ مرتکب شدند، ترحم برانگیز نیست؟! هست!.
مردم سالاری:نسبت اصولگرایی و دولت
«نسبت اصولگرایی و دولت»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم کوروش شرفشاهی است که در آن میخوانید؛از روزی که دولت نهم به ریاست محمود احمدی نژاد شکل گرفت این بحث را مطرح کرده که با حمایت هیچ گروهی برسر کار نیامده اما همواره مورد حمایت جدی اصولگرایان بوده است که این حمایت را می توان در همه عرصه ها از جمله احزاب و گروه های راست و به ویژه نمایندگان اصولگرای مجلس شورای اسلا می مشاهده کرد.
اما جای تعجب آن است که شخص آقای احمدی نژاد و نزدیکان وی هرگونه وابستگی به اصولگرایان را منکر می شوند و در آخرین اظهار نظر، جوانفکر که تاکنون بارها در حمایت از عملکرد دولت احمدی نژاد موضع گیری کرده واکنون نیز خبرگزاری ایرنا را مدیریت می کند اعلا م می کند از جریانی که احمدی نژاد را به اصولگرایی منتسب می کند باید جلوگیری کرد.
البته این ایرادی ندارد که یک نفر با حامیان و همفکرانش بخواهد هیچ گونه تعلق یا وابستگی به هیچ گروه و جناحی نداشته باشد اما اشکال در آن است که یک گروه یا جناح بخواهد خودش را وابسته نشان دهد; آن هم وابسته به چیزی یا فردی که بارها وابستگی اش را به صراحت انکار کرده است.
دراین مقوله باید بررسی کرد که اصولگرایان چه نفعی از تعلق به احمدی نژاد می برند که باوجود اعلا م صریح برائت حامیان دولت، بازهم ابراز ارادت می کنند؟با توجه به موارد فوق این سوال مطرح می شود که آیا تفکر اصولگرایی با احمدی نژاد تعریف می شود یا عملکرد احمدی نژاد مصداق بارز اصولگرایی است و آیا احمدی نژاد در رفتار و کردار اصولگرایان ایرادی دیده که از این جریان برائت می جوید و حامیانش به اشکال مختلف، اصرار دارند که اصولگرایی را نباید در مورد وی به کار برد؟ البته نکته بعدی این است که احمدی نژاد به این نتیجه رسیده که جریان اصولگرایی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و بنا دارد جریان دیگری را به نام خودش راه اندازی کند که این نیز جای بحث دارد و اصولگرایی را زیر سوال می برد. اکنون اصولگرایان باید به این اظهارات پاسخ دهند که چه اشکالی در عملکردشان وجود دارد که رئیس دولت دهم حاضر نیست خود را با آنان همگام کند.
از سوی دیگر بهتر است اصولگرایان ادعاهایشان را مبنی بر اینکه نقش موثری در پیروزی احمدی نژاد در انتخابات دوره نهم و به ویژه دوره دهم ریاست جمهوری داشته اند اثبات کنند و از این طریق به رئیس دولت دهم بقبولا نند که مردم نه به احمدی نژاد بلکه به اصولگرا بودن وی رای داده اند. به نظر می رسد که اصولگرایان باید یک بار و برای همیشه تکلیف خود را با دولت روشن کنند تا نسبت دولت و اصولگرایان روشن تر شود.
رسالت:مولای شما کیست؟
«مولای شما کیست؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ذلک بان الله مولی الذین ءامنو و آن الکفرین لا مولی لهم (خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند، اما کافران مولایی ندارند.) (سوره محمد-۱۱)
در حدیثی آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از یکی از غزوات، زیر درختی تنها نشسته بود، مشرکی با شمشیر برهنه به طور غافلگیرانه به حضرت حمله کرد و گفت: من یخلصک منی؟ (الان چه کسی میتواند تو را از چنگال من نجات دهد)؟!
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "الله" و در این هنگام پای مشرک لغزید و بر زمین خورد و شمشیر از دستش فرو افتاد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر را برداشت و فرمود: الان تو بگو چه کسی تو را از دست من رهایی میبخشد؟!
در جواب عرض کرد: لا احد! (هیچ کس)! و سپس ایمان آورد.
تفسیر نمونه جلد ۲۱ صفحه ۴٣۱
مولی به معنی "ولی"، "سرپرست" و "یار و یاور" است.
ملت ایران با قیام تاریخی امام خمینی(ره) و استقرار جمهوری اسلامی با فریاد بلندخود را تحت سرپرستی "الله" قرار داد و از زیربار ستم طاغوت زمان رهایی یافت.
طی سه دهه گذشته آمریکا و غرب در راس طواغیت زمان با کودتای نظامی، جنگ تحمیلی، جنگ داخلی، تحریم اقتصادی، نبرد نرم و... با شمشیرهای آخته به مصاف ملت ایران آمد و همواره در این مصاف این سئوال را مطرح میکردند؛ "چه کسی میتواند شما را از چنگال ما نجات دهد." ما همواره با عمل خود در پیروی از ولایت فقیه یک پاسخ داشتیم و آن "الله" بود. ملت ما به حول و قوه الهی با صبوری و شجاعت و بصیرت، مقاومت و از همه گردنهها و موانع پیش روی به سلامت عبور کردند.
اما عدهای فریب خورده که سربازی دشمن را پذیرا شده بودند به قهر و غضب الهی - که همانا غضب ملت است - گرفتار آمدند و کسی نتوانست آنها را نجات دهد.
منافقین و تروریستها به سزای اعمال ننگین و جنایات خود رسیدند، صدام معدوم شد، شوروی، ابر قدرتی که در دشمنی با ملت ایران از هیچ کوششی فروگذار نکرد متلاشی شد، نقشههای آمریکا و غرب در تقویت رژیم صهیونیستی یکی پس از دیگری به شکست انجامید. آنها اکنون در بحران اقتصادی دست و پا میزنند. اما ملت ایران سرپا ایستاد و خم به ابرو نیاورد. غرب و آمریکا هیچ گاه نظام ما را به رسمیت نخواهد شناخت. چرا که نظام ما با یک تعریف و مکانیسم خاص تحت ولایت "الله" است.
غرب ولایت "الله" را قبول ندارد. در غرب حداکثر خدا را به عنوان "خالق" به رسمیت میشناسند. اما به عنوان "رب" زیربار او نمیروند لذا برای خدا صفت "ربوبی" قائل نیستند. آنها به دنبال دوستان خود و هم مسلکان خود در داخل ایران هستند که در این تفکر با آنها همداستان هستند کفار، منافقین و ملحدین در ایران در صف اول هم مسلکان آمریکا و غرب هستند. آنهایی که به سکولاریسم و لائیسیته اعتقاد دارند آمریکا را به عنوان مولای خود انتخاب کردهاند. همانهایی که در تهران طی سه دهه گذشته در برابر "ولایت فقیه" ایستادهاند و در آشوبهای اخیر شعار مرگ بر "اصل ولایت فقیه" دادند، از همین قماش هستند.
سئوال ما از اهل فتنه و سران آن این است که مولای شما کیست؟ این ملت با بصیرت و هوشیاری، توطئه علیه اسلامیت و جمهوریت نظام را تحت "ولایت الله" در نطفه خفه کردند وصف خود را در ۹ دی و ۲۲ بهمن ٨٨ از کسانی که مولایشان آمریکاست جدا کردند.
شنیده شد سران فتنه در جمعبندی اعمال ننگین خود و تداوم مبارزه با ملت به این نتیجه رسیدهاند؛
۱- غیر از اصل ولایت فقیه مصداق اتم آن را مورد هدف قرار دهند.
۲- با توجه به تحریم و موضوع هدفمند کردن یارانهها دور جدیدی از ناآرامیها با استفاده از اراذل و اوباش را در دستور کار قرار دهند.
در اولی حمله ابلهانه به ولی فقیه را در کنار ستایش از نظام سیاسی آمریکا قرار دادهاند که سر در آخور اجانب بودن را به ارباب ثابت کنند و در دومی منتظر زمان خاص خود و فرمان از بیرون هستند. با زبان نصیحت و خیرخواهانه به آنها میگوییم؛
چرا بیمهری با مردم و ستم به ولایت را رها نمیکنید و هنوز بر طبل آشوب و نبرد نرم و سخت علیه ملت میکوبید؟
این ملت خدا دارد و هر روز و شب سر به آستانه ربوبی میساید به همین دلیل خدا حامی این انقلاب و مملکت است. آمریکا اگر قدرت داشت شاه را در این کشور حفظ میکرد. آمریکا اگر قدرت داشت نمیگذاشت هیمنه و ابهت اسرائیل غاصب در جنگ ٣٣ روزه و جنگ ۲۲ روزه در هم شکسته شود و طعم تلخ شکست را پس از ۵۰ سال تجاوز بچشد.
لجن پراکنیهای شما علیه نظام و مردم هر روز توسط بوقهای استعماری بویژه آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی مورد استفاده قرار میگیرد این ننگ را کجا میخواهید ببرید که کارتان شده خوراک تبلیغاتی برای دشمن فراهم کردن!
ممکن است مدعی شوید که ولایت آمریکا را قبول ندارید، خودتان مولای خودتان هستید! سئوال این است که "خود مولویت" را بر اساس کدام منطق و عقلانیت و متکی به کدام ایدئولوژی به دست آوردید؟!
اگر شما را رها کنند و لحظهای در برابر آنچه قرار گرفتید رها شوید، به جان هم میافتید.
تز "خود مولویت"، خودتان را نمیتواند اداره کند تا چه رسد به ملک و ملت! دردمندانه و مشفقانه عرض میکنم چه به روز خودتان آوردید و میخواهید چه به روز این ملت آورید. آیا ولایت "الله" راه نجات نیست؟
تهران امروز:اینجا ضاحیه است
«سگ بی گناه!»،«نسبت اصولگرایی و دولت»،«مولای شما کیست؟»،«اینجا ضاحیه است»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم دکتر امید ملکی
است که در آن میخوانید؛سفر آقای احمدینژاد به لبنان از دو جنبه قابل توجه است. از یک طرف این سفر مانند تمامی سفرهای دیپلماتیک که در سطح روسای دولتها انجام میشود، سفری است به دعوت رئیس دولت لبنان و طبیعی است که در آن مانند هر سفر رسمی در این سطح، رسومات متعارفی نظیر گفتوگوی روسای جمهور، تاکید بر دوستی دو ملت، امضای توافقنامههای همکاری متقابل میان وزارتخانهها و سازمانهای همتای دو طرف و... انجام گیرد و از این منظر آنچه مورد توجه طرفین قرار دارد استفاده از مزیتهای نسبی یکدیگر در جهت رسیدن به اهداف ملی بهویژه از منظر اقتصادی است.
دراین سطح، مطابق عرفی دیرپای، متن توافقات روسای جمهور دو طرف، پیش از انجام دیدار سران آماده شده،به رویت رسانده شده و پس از تایید نهایی، انجام سفر بیشتر به عنوان حضوری نمادین برای تایید توافقات هیاتهای کارشناسی است که از طرف دو دولت از مدتها قبل مشغول فراهم آوردن زمینههای انجام توافقات بوده اند.
جمهوری اسلامی:وقتی نژادپرستی قانونی! می شود
«وقتی نژادپرستی قانونی! می شود»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛رژیم صهیونیستی در چارچوب اقدامات نژادپرستانه خود، طرحی را به تصویب رساند که فلسطینیها و اعراب ساکن سرزمینهای اشغالی سال ۱٣۲۷ درصورتی که بخواهند از حقوق مساوی شهروندی با یهودیان برخوردار شوند باید سوگند یاد کنند که رژیم صهیونیستی و سرزمینهای اشغالی، یک سرزمین یهودی است و به این ترتیب به اشغال و اشغالگری و ادعای بی پایه و اساس یهودی بودن سرزمینهای غصب شده از فلسطینی ها، تن دهند.
این طرح درحالی روز یکشنبه با اکثریت ضعیف آراء اعضای دولت غاصب اسرائیل به تصویب رسید که حتی در جمع ٣۰ وزیر دولت نتانیاهو متشکل از ائتلاف احزاب "لیکود"، "شاس"، "خانه ما" و "کار"، ٨ وزیر از جمله ۵ وزیر از حزب کار به آن رأی منفی داده و تصویب آنرا در شرایط کنونی تبعیض آمیز و مسأله ساز خواندند، اما بنیامین نتانیاهو نخستوزیر افراطی رژیم صهیونیستی با حمایت از این لایحه نژادپرستانه اعلام کرد: "اسرائیل سرزمین مردم یهود بوده و برای اینکه غیریهودیان بتوانند در کنار یهودیان از حقوق برابر و یکسان برخوردار باشند باید ضمن ادای سوگند به مبانی یهودیت، وفاداری خود را نیز به اسرائیل اعلام کنند."
این مصوبه نژادپرستانه گرچه پس از تصویب، با مخالفت قاطع حماس و جهاد اسلامی و نیروهای مقاومت اسلامی مواجه شد اما متأسفانه بازتاب مناسب و واکنش لازم را در جهان عرب و سران کشورهای اسلامی نداشت، و افکار عمومی ملتهای جهان و کشورهای مدعی دمکراسی نیز بی تفاوت از کنار آن گذشتند. با توجه به نکات مهمی که در مورد این اقدام رژیم صهیونیستی در الزام غیریهودیان به پذیرش رژیم اشغالگر قدس به عنوان یک دولت یهودی و دمکراتیک وجود دارد، سران کشورهای اسلامی و حتی سایر کشورها باید در برابر این اقدام ضد انسانی عکس العمل نشان دهند.
۱ - تصویب باصطلاح قانون شهروندی در فلسطین اشغالی بیش از هر چیز پرده از این واقعیت کهنه بر میدارد که رژیم صهیونیستی از ابتدای تأسیس و غصب سرزمینهای فلسطینی حقوق شهروندی فلسطینی ها، که ساکنان اصلی این سرزمینها هستند، را پایمال کرده و آنها تاکنون به عنوان شهروندان درجه چندم به حساب آمده اند و اگر از این پس حتی خواستار برخورداری صرفاً لفظی از این حقوق باشند، باید به اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی مهر تأیید زده و حاکمیت غاصبانه آنان را بپذیرند. به این ترتیب، هدف اینست که عدم تمکین فلسطینیها و سوگند یاد نکردن آنها منجر به اخراج فلسطینیها و اعرابی شود که علیرغم تغییر بافت جمعیتی در سرزمینهای اشغالی سال ۱٣۲٨ همچنان ۲۰ درصد از ساکنان این مناطق را تشکیل میدهند.
۲ - این مصوبه به خودی خود بهترین سند و مدرک بر نژادپرست بودن رژیم صهیونیستی و فاشیستی عمل کردن صهیونیستها و همچنین زیر پا گذاشتن تمام اصول انسانی و قوانین بین الملل توسط اشغالگران است.
در جهان کنونی هیچ قانون بینالمللی اجازه نمیدهد یک رژیم، صاحبان اصلی یک سرزمین را وادار نماید به ایدئولوژی خاصی سوگندخورده، به آن پایبند بوده و بر سیاست غصب و توحش مهر تأیید بزنند! تصویب این طرح آنچنان غیرانسانی است که نه تنها گروههای فلسطینی را به واکنش واداشت بلکه برخی مقامهای رژیم صهیونیستی نیز نسبت به آن اعتراض کردند، آنگونه که وزرای حزب کارگر رژیم صهیونیستی در کابینه نتانیاهو اعلام کردند "این اقدام غیرضروری است زیرا نقض حقوق اقلیتها به شمار میرود و وجهه اسرائیل در جهان را خدشهدار خواهد کرد". حتی تزیپی لیونی وزیر خارجه سابق این رژیم و رهبر حزب کادیما نیز اعتراف کرد "وظیفه اصلی ما، حفظ موجودیت اسرائیل به عنوان یک دولت یهودی است اما تصویب این لایحه منجر به تحقق این هدف نخواهد شد بلکه درگیریهای داخلی را در پی خواهد داشت."
وضعیت ضد انسانی و فاشیستی حاکم بر فلسطینیهای ساکن در سرزمینهای اشغالی سال ۱٣۲٨ برای کسانی که مسائل فلسطین را پیگیری میکنند، موضوع پوشیدهای نیست و کاملاً آشکار است که فلسطینیها در سرزمین آباء و اجدادی خودشان شهروند درجه چندم محسوب میشوند ولی اعتراف به این امر و اعتراض به این لایحه توسط برخی وزرا و مقامات رژیم صهیونیستی بهترین گواه بر رسوایی سردمداران این رژیم و حامیان آمریکایی آنها و رژیمهای عربی است که سکوت و سازش را پیشه خود کردهاند.
٣ - تصویب قانون سوگند وفاداری به کشور یهود و دمکراتیک خواندن رژیم غاصب و جنایتکار صهیونیستی برای بهرهمندی لفظی از حق مساوات و استفاده از حقوق شهروندی، اقدامی آشکار از سوی رژیم صهیونیستی برای نابودی هویت فلسطینیهای ساکن سرزمینهای اشغالی و تلاشی جدی برای کوچاندن فلسطینیها از سرزمین آباء و اجدادی شان و یهودی سازی کامل فلسطین است، زیرا درصورت عدم تمکین نسبت به این قانون نژادپرستانه، مشمول قوانین و تبعیضات سختی خواهند شد که براساس طرح لیبرمن وزیر امورخارجه رژیم صهیونیستی مجبور به ترک خانه و کاشانه شان میشوند. از این رو رژیمهای مرتجع عرب که سنگ حمایت از فلسطینیها را به سینه میزنند و نان غیرت عربیت نداشته خود را خورده اند، باید به تغافل و سکوت پایان داده و مانع ادامه تجاوزگری صهیونیستها شوند.
۴ - این مصوبه ضد انسانی که گامی آشکار در جهت نابودی هویت ملت فلسطین و گسترش سلطه و حاکمیت غاصبانه رژیم نژادپرست صهیونیستی است، درست در زمانی صورت میگیرد که این رژیم از ۱۱ شهریور تاکنون سه دور مذاکره مستقیم با تشکیلات خودگردان فلسطین انجام داده است.
با نگاهی به برگزاری این مذاکرات طی یکماه و نیم گذشته میتوان دریافت که این روند تحقیرآمیز با هدف هویت زدائی از ملت فلسطین دنبال میشود چرا که صهیونیستها طی این مدت بیش از پیش اقدامات نژادپرستانه خود را افزایش دادهاند و از سرگیری توسعه شهرکها پس از پایان توقف ۱۰ ماهه و این مصوبه از جمله اقدامات تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی است.
در چنین شرایطی واکنش تشکیلات خودگردان فلسطین و سران سازشکار عرب نسبت به نفی هرگونه مذاکره با اسرائیل و پذیرش مقاومت برای احیای ملت فلسطین میتواند جدا کننده راه آنها از خائنان به آرمان ملت فلسطین به شمار آید.
ابتکار:منتقد نخبه نور افکن است یا خرمگس معرکه
«منتقد نخبه نور افکن است یا خرمگس معرکه»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛«اگر منتقدان حرف حسابی داشته باشند باید به کار بست » این سخن وزیر محترم ارشاد است که هفته گذشته سخن دیگری به این مضمون گفته بود که حتی یک ریال به روزنامههای غیر خودی کمک نخواهیم کرد . این موضع گیریها در حالی است که رهبر انقلاب باتاکید بر زمینه سازی مناسب برای فعالیت نخبگان افزودند .
«فعالیتهایی که نشان دهنده جسارت، اهتمام، اعتماد به نفس و بلند پروازی نخبگان است، حقیقتاً مطلوب و جذاب است .» این که نخبه کیست و یک فرد چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا همای نخبگی بر سرش بنشیند سر درازی دارد . با نگاهی اجمالی به منتقدان فعالیتها و موضع گیریهای دولت از اصولگرایان واقع بین همچون علی مطهری گرفته تا مخالفان جدی این دولت در جرگه اصلاح طلبان و حتی اپوزسیون خارج از نظام، بی تردید جمع کثیری از این اشخاص واجد شرایط نخبه بودن هستند، چه نخبههای سیاسی چه نخبههای فرهنگی خواه نخبههای اقتصادی، ورزشی و ... منتها همه اینها در رشته و سلسله نقد به هم پیوند خورده اند، البته ناگفته نماند، اصراری نداریم که همه حرفهای اینها "حسابی "و دقیق و بر حق است اما واضح است که «حرف حسابی» و انتقادهای دلسوزانه و راهگشا در میان نقدهای صورت گرفته کم نیست . نقد منصفانه نوری است که از دریچه ذهن و خاستگاه جان برمی خیزد و کنج تاریکی از بنای وسیع جامعه را روشن مینماید .
هر چه دریچهها بسته تر و منافذ نورافکنی تنگ تر باشد، عرصه ی تاخت و تاز حشرات موذی وسیع و ایمن تر و نگاه و شناخت ساکنان محدودتر خواهد بود . این که اصرار شود همه از دریچه فکر و نگرش تعدادی محدود به درون این ساختمان وسیع بنگرند خواسته یا ناخواسته ضربه مهلکی بر سلامت ساکنان و امنیت خاطر و رفاه آنان خواهد بود .
اگر ریگی به کفش نباشد نباید از بیان حقایق واهمه داشت . ناگفته نماند بداقبالی و بی مهری به منتقد منحصر به برخی از مسئولان ایرانی نمیشود بلکه واقعیت این است که نگاه به نقد و منتقد در شرق همواره منفی بوده است . حتی منتقدان ادبی از حمله بزرگان ادب در امان نبوده اند . به عنوان نمونه آنتوان چخوف نویسنده شهیر روسی، منتقد را به خرمگسی تشبیه میکند که دائما نیش میزند . واضح است که این داوری نشان از نابردباری نویسنده دارد . بی دلیل نیست که در چنین جامعهای استالینها به ظهور میرسند.
مقایسه شود این نگاه با نظر ولتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی که میگوید «اگر چه با نظر تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا همین نظر مخالف را بیان کنی» و اما قرنها پیشتر سعدی که بهترین پدربزرگ دنیاست گفته بود :
به نزد من آن کس نکوخواه توست
که گوید فلان خار در راه توست
ناقد نخبه است زیرا از ویژگیهای تشخیص «خارراه» و شجاعت بیان آن برخوردار است. مصلحت سنجی و منفعت طلبی سرلوحه کارش نیست . مسئولان ارشد مملکتی به خوبی میدانند که نباید به پشتوانه هواداران چاپلوس و کاسه لیس یا شیفتگان نابخرد دل ببندند . هیاهوی اطرافیان سودجو نباید مانع شنیدن سخنانی شود که در ظاهر نیش و تلخ ولی در باطن درمان ساز و شهد نجات بخش است . بی شک کشوری راه توسعه را به درستی میپیماید که رفتار و گفتار مسئولانش در زیر ذره بین نقد قرار گیرد و صاحبان مناصب یقین داشته باشند که اعمال آنان در معرض آینه نگاه جامعه قرار میگیرد به همین سبب از کژ روی و گزافه گویی میهراسند و میپرهیزند . طبیعی است در جامعهای که مسئولانش در عرصه ی عمل و سخن بی محابا در تاخت و تازند .
«سخنها به کردار بازی است» و به هر عملی که منافع آنان را تامین میکند دست مییازند، به جای آنکه به صورت چاپلوسان خاک بپاشند، بینی منتقدان را بر خاک میمالند . چه امیدی به نشان دادن «کژی ها» و رفع آنها و اصلاح امور خواهد بود؟
در چنین جامعهای ستارگان درخشان اذهان و افکار بکر و مصلح در سپهر اداره جامعه با ابرهای تیره انگ و زور و خودخواهی پوشانده و هر یک به گوشهای رانده خواهند شد و در نتیجه سیاهی شب همه جا را فرا خواهد گرفت و در تشخیص مسیر درست سردر گم خواهیم بود؟ آن گاه باید با خواجه حافظ هم داستان شد که :
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشهای برون ای،ای کوکب هدایت
مصلحت و عدالت ایجاب میکند که وزیر محترم که خود نیز جزو نخبگان اندیشه ورز میباشند به جای خرج بیت المال به پای روزنامههای «بله قربان گو» از حمایت روزنامههای منتقد غافل نشود، یقیناً «نقد» و تشخیص عیوب و بیان آنها برای اصلاح امور مفیدتر خواهد بود .
در این روزگار نیاز ما وجود منتقدان بی مزد و منت است که چراغ هدایت را فراروی جامعه قرار داده و در این راه همه سختیها را به جان میخرند آنطور که خواجه حافظ در وصفشان سرودند:
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
ایران:لبنان بیتاب استقبال از احمدی نژاد
«لبنان بیتاب استقبال از احمدی نژاد»عنوان یادداشت روز روزنامهی ایران است که در آن میخوانید؛این روزها سواحل زیبای دریای مدیترانه نقش و جلای خاصی دارد، در تمام خیابانها، معابر و کوچه و بسیاری از ساختمانها تصاویر حضرت امامخمینی (ره)، رهبر معظم انقلاب و رئیسجمهور، دکتر احمدی نژاد نقش بسته است. برای توجه به عمق این مسئله جالب است بدانید بهرغم اینکه مسیر تردد دکتر احمدینژاد کاملاً مشخص است اما در هر نقطه و مکانی از شهر میتوانید میزان علاقه لبنانیها را به فرزند انقلاب مشاهده نمایید.
این نکته وقتی بارزتر میشود که بدانیم کشور لبنان به سرزمین طوایف معروف است و به جرأت میتوان گفت که تاکنون هیچ اقدامی در عرصه سیاست خارجی لبنان اینچنین در سرنوشت همدلی گروهها و طوایف مختلف تأثیرگذار نبوده است. احمدینژاد امروز در لبنان به عنوان سمبل اتحاد طوایف گوناگون، مسافری است که لبنان در پذیرایی از او بیتابی میکند. شیعه و سنی، دروزی، مارونی و مسیحیها و همه و همه منتظر او هستند.
این روزها سفارت ایران در بیروت مملو از دسته گلهایی است که گروههای مختلف در خوشامدگویی به هیأت ایرانی ارسال کردهاند.اشتیاق مردمی قابل وصف نیست، هرکس میفهمد هیأت ایرانی آمده، یک صدا به تبریک و شادباش میپردازد.به دیدار مدیران کل تشریفات ریاست جمهوری، نخست وزیری و رئیس مجلس شورای اسلامی میروم -هر کدام بصورت جداگانه- در تمام این دیدارها یک جملهای بیش از تمام موارد نمایانگر است، به خانه خود خوش آمدید! در تمام این دیدارها به فضای همدلی ایجاد شده اشاره میشود و بالاتفاق این سفر را مهمترین اتفاق سیاسی در عرصه منطقه و بینالملل میخوانند.
آقای نبیه بری – رئیس مجلس نمایندگان- پیغامی برای ریاست محترم جمهور دارند، مدیر کل تشریفات ایشان میگوید: از قول ایشان بفرمایید، پس از تقدیم بهترین سلامها، بسیار خوشحال خواهیم شد که قدم بر چشمان ما بگذارید و منزل شخصی رئیس مجلس را برای اقامت برگزینید. این تعارف در اعراب بسیار حائز اهمیت است و نشان از عمق علاقه و اشتیاق دارد. از ایشان تشکر میکنم و به استحضارشان میرسانم: ما در لبنان در هر کجا که باشیم، میهمان شما هستیم و خود را در خانه شما میبینیم.پلاکاردی توجهم را جلب مینماید: «یا قاهر الصهیونیسم» یعنی ای کسیکه هیمنه و ابهت صهیونیسم را شکستی. برای اهمیت توجه به این جمله باید در و دیوار این شهر را ببینید. پر است از جای گلوله، توپ و تانک و انواع و اقسام ترکشها و ... . اینجا جنگ ٣٣ روزه اتفاق افتاده است، جایی که به ملت آن افتخار می شود؛ نه در ایران، بلکه در تمام جهان. هر جا که ملت آزاده و سربلندی را ببینی و این جمله در اینجا بسیار پرمفهوم است.از ماشین پیاده میشوم، به سمت چند نفر که در کنار تابلو ایستادهاند میروم.
به مترجم میگویم، سوال کند مرز فلسطین اشغالی کجاست؟ تمام کوههای اطراف را نشان میدهند و میگویند: اینجا مرز است. یعنی در نقطه صفر مرزی، عظمت جمهوری اسلامی را میتوان دید. اینجا آدم بدجوری یاد امام (ره) و شهدا میافتد.منطقه ضاحیه که معروف است به پایگاه مقاومت در جنوب بیروت، دیدن دارد. اینجا محلی است که قرار است رئیسجمهور و نماینده ملت ایران در آن به ایراد سخنرانی بپردازند، تمام گروهها و طوائف در این منطقه در حال رفت و آمد هستند، همه در تلاش هستند تا میزبانی شایسته برای فرزند ملت ایران باشند. برای کسانی که به اوضاع لبنان آشنا هستند درک این موضوع بسیار حائز اهمیت است که توافق برای حضور در یک منطقه چقدر سترگ و مهم است. فضای بیروت مانند شهرهای ایران است در زمان سفرهای استانی و نگاههای منتظر و مشتاق را در هر کوچه و برزن میتوان ببینی، نسیم دریای مدیترانه آرام میوزد و یک چیز را با تمام وجود احساس میکنی: « لبنان بیتاب احمدی نژاد»
آرمان:نخبگان چگونه همراه میشوند؟
«نخبگان چگونه همراه میشوند؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم سیدحمید کلانتری است که در آن میخوانید؛ نقش نخبگان در پیشرفت هر کشوری از بدیهیات قطعی و محرز است و هیچ کس در آن تردیدی ندارد. دلیل آن هم کاملا روشن و در معنا و مفهوم نخبه نهفته است. نخبگان به کسانی اطلاق میشود که در هر گروه اجتماعی نقش برتر، پیشتاز، هدایتگر، راهنما و برجسته دارند. از ضریب هوشی بالاتری برخوردارند، مسائل را بهتر و سریعتر از دیگران میفهمند، قدرت تصمیم گیری و ارائه طریق دارند، ریسک پذیرند و در بحرانها تصمیمات درست تر
و دقیقتر میگیرند، در جامعه نقش طراحی و معماری دارند. یا خود از مدیران عالی، اجرایی و علمی، اقتصادی و صنعتی میباشند یا مشاورین موثری برای آنان محسوب میشوند، و در مجموع نخبگان جزو دهک اول و برجسته هر جامعه از نظر علم، تخصص، مدیریت، کارآفرینی، تولید ثروت، برخورداری از دانش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میباشند که نه دهک معمولی را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم راهبری میکنند و در حوزه خود به عنوان گروه مرجع در میان جامعه شناخته میشوند.
با این توصیف، اگر نخبگان با سیاستها و برنامههای کلی کشور، نظام و دولت همراه و همداستان باشند و قلبا و منطقا به شیوه مدیریت و راه و روشی که در چگونگی اداره امور جاری اعمال میشود، باور و اعتقاد داشته باشند و به عبارتی دست اندرکاران امور توسعه و مدیریت کشور را افرادی شایسته، کارآمد، متعهد و خدوم بدانند و از صداقت و امانتداری آنان اعتماد و اطمینان داشته باشند، قطعا با دل و جان و با عشق و امید توان و استعداد خود را در سازندگی کشور و پیشبرد برنامهها و حمایت از مدیران به کار میگیرند و اگر چنین نباشد و هالهای از ابهام، سوء تفاهم نسبت به راه و روشها، توانمندی ها، سیاستها و کیفیت برخورد با مسائل و پدیدههای فرهنگی و اجتماعی در ذهن و اندیشه خود داشته باشند. بدیهی است در چنین شرایطی نخبگان از هر نوع و در هر موقعیتی که باشند، دچار سوء ظن، دلسردی، دلخوری و به تبع آن بی اعتمادی شده و در همراهی و مشارکت بی انگیزه و دچار تردید میشوند.
این روزها اقداماتی برای جذب نخبگان در گرایشهای مختلف میشود. در رسانه ها، سمینارها، مجالس و جشنواره ها، سفرهای استانی مسئولین و در ملاقاتها و نشستها تلاش بر جلب اعتماد و برقراری ارتباط با آنها میشود که در جای خود لازم و بسی مغتنم است. باید توجه کنیم تجلیل از نخبگان به دادن چند لوح تقدیر یا چند سکه بهار آزادی یا هدایای مشابه یا پارهای خدمات رفاهی محدود نمیشود. هرچند تشویق و تقدیر در جای خود و با رعایت شرایط و ملاحظات آن امری نیکو و پسندیده است و نیز فراهم کردن امکانات در جهت تقویت عملکرد نخبگان و توفیق آنان در اقداماتشان کاملا لازم است، امری که برخی مسئولان در مقاطع مختلف در این زمینه کوتاهی میکردند.
با این حال در این زمینه باید از روشهایی استفاده کرد که فکر و روح و اندیشه نخبگان را با نظام و مسائل کشور همراه سازد. نکته مهم دیگری که ضرورت تامل هرچه بیشتر در کیفیت تعامل و جلب نظر و همراهی نخبگان را دو چندان میسازد، شرایط اعمال تحریمهای ظالمانه اقتصادی و تبعات گسترده ناشی از آن میباشد.
همه عقلا و فرهیختگان و دلسوزان بر این باورند که مسائل تحریم جز با مشارکت همه گرایشها و سلایق از جناحهای مختلف و متفاوت فکری، سیاسی قابل کنترل و تعدیل نیست و ضرورت آن است که روشهای کلیشه ای، ظاهری و تکراری تعامل با نخبگان جای خود را به رفتارهای اعتمادساز، محبت آمیز، امیدبخش و با رعایت کرامتهای انسانی و میدان دادن واقعی به همه فکرها و اندیشهها بدون حب و بغضها بدهد و بدانیم و باور داشته باشیم که مقابله همه جانبه و عالمانه با تهدیدهای دشمنان نیازمند مشارکت همگانی، اعتماد عمومی و عزم و اراده ملی است.
آفرینش:جنگ نرم و تاثیرات آن بر قشر جوان
«جنگ نرم و تاثیرات آن بر قشر جوان»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اکثر کارشناسان نظامی با توجه به موقعیت و قدرت کشور در زمینه های دفاعی احتمال حمله نظامی را بسیار کم می دانند. و لذا جنگ بین ما و دشمنان دیگر از نوع جنگ های کلاسیک و فیزیکی نمی باشد، جنگ ما با آنها ازنوع جنگ نرم می باشد.
جنگ نرم جنگ عقیده هاست. و دشمن اعتقادات و باورهای ملی و مذهبی جامعه را هدف می گیرد. تا پیش از این در میدان جنگ فیزیکی و با قطعنامه با ما برخورد می کردند اکنون با ابزار هنر، رسانه و ماهواره مقابله می کنند.
این ابزار آنچنان ظریف است که نه تنها جوانان بلکه گاها افراد با تجربه را نیز دچار اشتباه می کند. و مانند وسوسه های شیطانی به خاطر پیچیدگی هایی که دارد، فرد بدون اینکه متوجه شود در دام آن گرفتار می شود.
اما آنچه در این جنگ به عنوان هدف برای طرفین مورد اهمیت است قشر جوان و نوجوان کشور می باشد. حضرت علی علیه السلام می فرمایند قلب جوانان همانند زمین آماده ای می باشد که در آن بذر بپاشند لذا هرچه در آن کاشته شود همان می روید. در جنگ نرم دشمن به دنبال آن است تا قلب جوانان کشور را تسخیر کند و هرآنچه می خواهد در آن بکارد. جوانان در جنگ نرم نقش مظلومانه ای دارند و در این میان هرکه زودتر ذهن او را تصاحب کند پیروز می شود.
لذا مسئولان و فرماندهان جنگ نرم در کشور باید بدانند که این فرصت طلایی را نباید از دست داد و باید با بیان حق و حقیقت و روشن سازی برای جوانان از منحرف شدن و به دام افتادن آنها جلوگیری کرد.
مزیت و ویژگی خاصی که این جنگ دارد این است که طرفین جنگ هر کدام که زودتر بتواند بر ذهن و عقیده جوان پیروز شود، او را به سربازی برای جبهه خود تبدیل می کنند. لذا باید به این نکته توجه کرد و جوانان کشور را به فکر و عقیده صحیح مسلح کرد. آنگاه هرکدام از این جوانان به سربازی برای وطن در جنگ نرم تبدیل می شوند.
خصوصیت دیگری که این جنگ دارد آن است که هرگز در این جنگ نباید منتظر حمله دشمن بود. تا پس از حمله به دفاع بپردازیم. ودر این جنگ هر طرفی که زودتر شروع به حمله کند مطمئنا ضربات بیشتری به حریف خواهد زد. به بیان روشن تر فرماندهان ما در جنگ نرم نباید برای برنامه ریزی های دفاعی منتظر حمله دشمن باشند بلکه باید با انجام فعالیت های عمیق فرهنگی و اعتقادی جوانان را جذب فرهنگ صحیح اسلامی و انسانی نمایند. لذا همیشه دو مقوله خودسازی و منفعل نبودن در جنگ نرم از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.
اصالتا وجود جوانان پاک و منزه از معضلات و کثیفی هاست اما اگر نتوانیم این بستر پاک و تمیز را با الگوی صحیح و درست در زمینه های دینی و اعتقادی آماده سازی کنیم آن وقت جوانان جذب فرهنگ و گرایش های پر زرق و برق غربی خواهند شد. در این میان نمی توان از نقش اقتصاد و سرمایه غافل شد.
میزان هزینه های میلیاردی که غرب برای به انحراف کشیدن جوانان ما خرج می کند در مقابل برخی حرکت های ضعیف ما سبب کسب پیروزی در برخی از زمینه ها برای غرب می شود. همچنین وجود برخی تبعیضات و شکاف ها و مشکلات مالی میان جوانان به علت برخی سو» مدیریت ها در بخشهای اقتصادی باعث تمایل برخی جوانان به گرایش های انحرافی می شود. این نوع جذب نیرو بیشتر برای جوانان در سطح پایین جامعه صورت می گیرد.
پخش شب نامه ها و اعلامیه ها با مضمون تبعیض در میان جوانان کشور خصوصا جوانانی که مشکلات مالی دارند سبب گرایش آنها به برخی گرایش های انحرافی می شود و از این طریق ضربات غیر قابل جبران به کشور وارد می شود. لذا نباید بنشینیم و بگوییم که خداوند از جوانان ما محافظت می کند و آنها به علت پرورش در خانواده و جامعه اسلامی از این خطرات در امان هستند. بلکه باید در این عرصه با ابتکار و رواج اندیشه های با طراوت و سالم، جوانان را در مقابل این ویروس فرهنگی، مقاوم و نفوذ ناپذیر کنیم.
دنیای اقتصاد:هدفمندسازی یارانهها و چند پیشنهاد
«هدفمندسازی یارانهها و چند پیشنهاد»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم یحیی آل اسحاق است که در آن میخوانید؛برای دست زدن به امور مهم اقتصادی آن هم در مقیاس ملی باید اهداف معتبر و قابل دفاعی وجود داشته باشد و جامعه نیز نسبت به آن آگاه و همراه شود؛
زیرا بدون کسب همراهی و پشتیبانی ملی و ایجاد شرایط مناسب، طرحهای مهم هرچند در ماهیت خود مفید باشند، نمیتوانند به درستی اجرا شوند و برای جامعه آثار مثبتی به ارمغان آورند. حتی ممکن است آماده نبودن بسترهای مناسب یا وجود ابهامات و سردرگمیهای اجرایی پیامدهای سوئی در پی داشته باشد. در دهههای گذشته برای وضع یارانهها در کشورهای مختلف به خصوص در زمینه انرژی اهداف معتبر و قابل دفاعی چون وجود انحصار طبیعی در تولید و توزیع، امنیت ملی و دستیابی همگان به ویژه اقشار کم درآمد به انرژی مطرح بوده است؛ اما با پیشرفت فنآوری و ارتقای سطح زندگی و دانش جوامع ، ناکارآمدی هدفهای پیش گفته به تدریج آشکار شد و اعتبار خود را از دست داد و هدف معتبر دیگر که کارآیی اقتصادی است، جایگزین آنها شد.
تردیدی نیست که هرگاه آثار منفی ناکارآمدی اقتصادی ناشی از پرداخت یارانهها بر آثار مثبت کمکهای یارانهای برای ایجاد رفاه اجتماعی پیشی گیرد، یارانهها توجیه خود را از دست میدهند. اختلال در قیمتهای تعادلی بازار موجب علامتدهی نادرست به مصرفکنندگان و تولیدکنندگان میشود و چون تمام هزینههای تولید انرژی (شامل هزینههای فرصت) در قیمت آن ظاهر نشده و تخصیص منابع میان انرژی و سایر مصارف به صورت بهینه انجام نمیشود، کارآیی اقتصادی و در پی آن رفاه اجتماعی کاهش مییابد.
طولانی شدن عمر یارانههای ضمنی انرژی و همچنین میزان و بزرگی آن آثار مخرب و مزمنی را برای اقتصاد کشور در پی داشته است. میانگین یارانه انرژی در ایران طی سالهای ۱٣۷۶ تا۱٣٨۶ حدود۱۷ درصد تولید ناخالص داخلی بوده و در سال ۱٣٨۶به حدود ۲۴ درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است که در مقایسه با سایر کشورها در سال ۲۰۰۷ هم میزان کل و هم سرانه آن در رتبه اول و دوم قرارداشته است.
این وضعیت عامل تحمیل زیان ناشی از در نظر نگرفتن هزینه فرصت استفاده از منابع یارانهای به ویژه در صنایع مصرف کننده انرژی شده و باعث شده است که علاوه بر ایجاد ناکارآمدی عمومی در مصرف انرژی، صنایع به سمت بهرهگیری از فنآوریهای ناکارآمد و با بهرهدهی پایین کشانده شوند و منابع محدود کشور نیز در طلب رانت انرژی از صنایع کارآمدتر به سوی صنایع انرژی بر و ناکارآمد منحرف شود. در نتیجه توان رقابت و امکان صادرات کاهش یافته، ناوگان حملونقل از نوسازی فرومانده و قاچاق سوخت رونق میگیرد. از همه بدتر، این اتفاق منجر به نهادینه شدن رویکرد مداخلهجویانه و گسترش مداخلات دولت در امور اقتصادی و کسب وکار خصوصی جامعه شده است.
کلیدیترین موضوعی که به نظر میرسد در اصلاح نظام یارانهها باید در نظر گرفته شود هدفمندکردن واقعی آن است، هدفی مهم ، معتبر و ضروری که همان افزایش کارآیی اقتصاد است. اکنون که پذیرفته شده است که اختلال در قیمتهای تعادلی بازار انرژی، به سهم خود موجب ناکارآیی اقتصادی و بیعدالتیهای اجتماعی میشود، باید توجه کرد که این پیامدهای نامطلوب منحصر به بازار انرژی نیست، بلکه اختلال در بازار هر کالا و خدمتی آن هم به صورت گسترده و توسط دولت پیامدهای نامطلوب خود را خواهد داشت.
ناگفته نماند که پیشنهاد عدم مداخله به منزله عدم دغدغه دولت برای کنترل و کاهش تورم و مدیریت بهبود شاخصهای اقتصاد کلان نیست، بلکه تاکید بر مدیریت علمی همه این شاخصها و بسترسازی برای بهبود آنها است. موضوع دیگر روشن کردن تمام زوایای اصلاح قیمتها است، اگرچه ممکن است زمان دقیق اجرای آن به لحاظ برخی ملاحظات اعلام نشود.
اینکه تاکنون محاسبه و پیشبینی روشنی در مورد ترتیب افزایش قیمت حاملهای انرژی و تاثیرات آن بر سطح عمومیقیمتها ارائه نشده است و هنوز هم مسوولان اقتصادی کشور از آن اظهار بیاطلاعی یا با تردید در مورد آن صحبت میکنند (آقای بهمنی رییس کل بانکمرکزی: ما نمیدانیم که هدفمندکردن یارانهها در چند مقطع و چند ساله اجرا میشود تا بتوانیم براساس آن محاسبات خود را انجام دهیم. ما ۱۰ سناریوی مختلف را انجام دادهایم و هر کدامیک جواب داده است. ) موجب نگرانی جامعه به ویژه فعالان اقتصادی است. به این ترتیب پیشنهادهای کلی را که میتوان ارائه داد فهرستوار ارائه میشود.
•سرعت بخشیدن به اصلاح ساختار کلی دولت در راستای
کوچک سازی و کاهش مداخلات آن و بهبود فضای کسب وکار و رونق بخشی به فعالیت بخش خصوصی؛
•توجه به ضرورت رقابتیکردن دیگر بازارها، مانند پول، سرمایه و ارز برای کاهش اختلال در قیمتها و تخصیص بهینه منابع؛
•کاهش هزینه مبادله اقتصادی با فراهمسازی زمینه همکاریهای روان بین بانکی داخلی و خارجی؛
•کاهش هزینههای مبادله با کوشش برای رفع تحریمها به ویژه با توجه به ضرورت تسهیل دستیابی به منابع مالی و فنآوری لازم برای سرمایهگذاریهای اصلاحی وجدید در جهت ارتقای کارآیی انرژی؛
•انتخاب گزینهای از ترکیب افزایش قیمت برای حاملهای انرژی که مناسبترین وضعیت هزینه فایده را در پی داشته باشد؛
•بازگرداندن کامل مازاد درآمد ناشی از افزایش قیمت حاملهای انرژی که از بخشهای تولیدی بهدست میآید به این بخشها در راستای افزایش کارآیی آنها و حفظ و رشد سطح اشتغال مولد؛
•انتخاب راههای شفاف ،ساده و کارآمد برای باز توزیع مازاد درآمد ناشی از افزایش قیمتها برای پرهیز از گسترش دیوان سالاری و اعمال سلیقه فردی در پرداختها.(لازم به یادآوری است یکی از مناسبترین راهها، پرداخت بخشی از حق بیمه کارکنان بنگاههای تولیدی از محل این منابع است، زیرا هم نیاز به تشکیلات جدیدی برای انجام آن نیست و هم مستقیما وابسته به مساله اشتغال است وهم شفاف و غیرقابل سوءاستفاده).
جهان صنعت:رابطه را برد- برد کنید
«رابطه را برد- برد کنید»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم مصطفی سعیدیپور است که در آن میخوانید؛ این روزها بزرگترین واقعه اقتصادی کشور در مرز اجراست و آنچنان که از شواهد و قرائن بر میآید با آغاز پرداخت یارانهها از ابتدای آبانماه دیگر میتوان کلید خوردن نهایی هدفمندی یارانهها را قطعی دانست؛ قانونی که با مشکلات بسیاری سرانجام به مرز اجرا رسید تا بتوان دولت دهم را دولت مجری این طرح رویایی نامید.
اهمیت اجرای این قانون از آن جهت است که در قرن اخیر که موهبت الهی نفت در این سرزمین کشف شد همیشه درآمد طلای سیاه به صورت هجمهای سردرگم از نقدینگی به اقتصاد کشور تزریق میشد و مشخص نبود چه کسانی چه سهمی از درآمد نفت دارند.
شائبههای فراوان از استفاده بخشهای مرفه و بیبهره ماندن بخشهای ضعیف جامعه از این درآمد خدادادی محل توجه به این طرح شد تا پس از کشوقوسهای فراوان قانون هدفمند کردن یارانهها برای بسط عدالت تصویب و اجرا شود. بر این اساس و با توجه به شروع رسمی این بخش از تحول اقتصادی کشور آن چیزی که هنوز هم بسیاری به دنبال دانستن آن هستند میزان یارانهها و حمایت دولت از بخشهای مختلف است.
قبل از ادامه مطلب ذکر این نکته ضروری است که اعتقاد داریم اجرای این قانون به نفع مردم و کشور است و دولت برای حفظ اعتبار خود نهایت تلاشش را داشته تا این قانون به سامان برسد اما مشکلاتی هم وجود دارد که کمتر به آنها توجه شده است.
در این رابطه یکی از موضوعاتی که بارها عنوان شده اما به آن پاسخی داده نمیشود، بیخبری بخشهایی است که نگرانند. مردم در یک سوی این ماجرا و تولیدکنندگان و صنعتگران در سوی دیگر دو بخش مهمی هستند که میخواهند بدانند برای ادامه پویایی خود چه تدابیری را باید مدنظر قرار دهند اما به دلایلی دولت از ارایه آنها خودداری میکند.
بر این اساس، فارغ از انتقادهای متداول باید از دولت محترم این نکته را بار دیگر خواست که علاوه بر شفافسازی وضعیت نگرانیهای مردم را پاسخگو شود تا برخی از جو موجود برای تخریب دولت بهره نبرند زیرا که معتقدیم دولت کاری بزرگ را در حال انجام دارد و باید رفتارش نیز بزرگانه باشد تا مردم و صنعتگران نیز راضی شوند.
از این رو بار دیگر این نکته را باید به دولت توصیه کرد که آگاهی مردم از میزان یارانهها و نحوه حمایت دولت حق آنهاست چراکه این بازی برد- برد میان دولت و مردم است و تا زمانی که دولت اطلاعات دقیقی به مردم ندهد ایشان نمیتوانند زندگی خود را مدیریت صحیحی کنند، هر چند که دولت با نیتی خیرخواهانه و برای ممانعت از سودجویی برخی اطلاعات را ارایه ندهد.
منبع: جام جم آنلاین
|