فرخ نگهدار، ناتوان در درک سرشت پدیده ها
یا بازگشت به اصل خویش؟


پویا آزادی


• این رویکرد نمی تواند درک کند که هم می توان حکومت اسرائیل را دارای سرشت ستیزه گر دانست و اقدام ضدانسانی آین رژیم را مانند بسیاری از شخصیت های وابسته به سازمان ملل محکوم کرد و هم می توان خواهان "حل صلح آمیز مسئله مسئله فلسطین وضرورت ادامه گفتگوها و مذاکرات" بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۲ مهر ۱٣٨۹ -  ۱۴ اکتبر ۲۰۱۰


فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.
"آلبرت اینشتاین"


در بامداد روز دوشنبه ٣۱ ماه مه ۲۰۱۰ ارتش اسرائیل با حمله به کشتی های کاروان صلح وحامل کمک های انسان دوستانه شامل مواد غذایی و درمانی به غزه ۱۰ نفر را به قتل رساند.این اقدام رژیم اسرائیل با اعتراض و خشم تمام نیروهای صلح دوست جهان مواجه گردید.نیروها و شخصیت های سیاسی ایران نیز دراین ارتباط موضع گیری نموده و بیانیه هایی صادر نمودند .از جمله این بیانیه ها بیانیه ای تحت عنوان تحت عنوان" محکومیت جنایت ارتش اسرائیل و حمایت از جنبش رهایی بخش مردم فلسطین و ایران " منتشره در سایت اخبار روز به تاریخ سوم ژوئن ۲۰۱۰ بود که به تایید دهها تن از شخصیت ها و فعالان سیاسی و اجتماعی ایران رسیده بود.محورهای اساسی مطرح شده در این بیانیه شامل موارد زیر بود:
- حمله مذکور باردیگر سرشت ستیزه گر نیروهای اشغالگر سرزمین های فلسطینی را به نمایش گذاشت.
- اشاره به اعتراض شدید و همراه با انزجار جامعه جهانی نسبت به نقض قوانین بین المللی به دولت اسرائیل
- اشاره به بپا خاستن وجدان های بیدار و افکار عمومی در سراسر جهان در اعتراض به اقدام بیدادگرانه دولت اسرائیل
- مقایسه خشونت ورزی رژیم اسرائیل با سرکوبگری رژیم حاکم بر ایران
- اعلام همبستگی جنبش سبز همراه با احترام به حقوق اساسی همه مردم با حرکت آزادیخواهانه فلسطین و نهضت های رهایی بخش سرتاسر جهان
- متهم کردن رژیم های حاکم بر ایران و اسرائیل به پایمال کردن حقوق شهروندان و بی اعتنایی به داوری جامعه جهانی
- محکوم کردن جنگ بارگی رژیم اسرائیل و قساوت ارتش آن و حمایت از تلاش مردم ایران برای احقاق آزادی های مدنی و مبارزه دلیرانه ملت فلسطین علیه اشغال سرزمین خود
در تاریخ چهارم ژوئن ۲۰۱۰مطلبی به قلم آقای فرخ نگهدار باعنوان "رسالت روشنفکران ما افروختن یک شمع است."در نقد بیانیه مذکور منتشر گردیدکه حاوی محورهای زیر بود:
- ابراز ناراحتی و تاسف از بنیاد بنیاد گرایانه اطلاعیه
- اعتراض به نگاه ویژه بیانیه که اسرائیل را دارا ی سرشت ویژه از نوع خبیث آن تصویر می کند.
- بیان اینکه هیچ کشوری با سرشت ویژه از نوع خبیث در هیچ حای جهان وجود ندارد.
- بیان اینکه نوع نگرش حاکم بر بیانیه زاده ترس و نفرت است.
- اعتراض به اینکه چرا به صلح و همزیستی دو ملت اسرائیل و فلسطین در بیانیه اشاره نشده است.
- بیان اینکه امضاء کنندگان بیانیه با شتاب در موضع گیری به آرمان های صلح جویانه لطمه زده اند.
- مطرح نمودن اینکه اسرائیل پتانسیل آن را دارد که الگوی همزیستی مذاهب ،اقوام و... باشد.
- نسبت دادن علت اوضاع کنونی به ناسیونالیسم کور عرب و یهودی در کنار بلند پروازیهای اخیر حاکمیت ما
- بیان اینکه در دو طرف ترس و نفرت حاکم است و عقلانیت از دوطرف رخت بربسته است.هریک خود را در چنگ دیگری اسیر می بینند. نگاه ستیزنده روشنفکران ایرانی کمکی به ریختن این ترس نمی کند.آنها از ته دل خواهان نابودی اسرائیل هستند.
- اتهام به روشنفکران منتشر کننده بیانیه مبنی بر این که این سیاست حاکمیت ایران است که از زبان روشنفکران ایرانی بیان می شود.
- دفاع از مدنی ترین وظیفه و گشایش پنجره ای به سوی امید به صلح و همزیستی به جای دفاع از حق مظلومان که بدوی ترین وظیفه است.
به موازات موضع گیری ها و صدور بیانیه های فراوان از سوی طیف وسیعی از نیروهای اجتماعی ، جریانات سیاسی ،انجمن های مدافع حقوق بشر و نهادهای مدنی، شخصیتها و حتی دولتها مبنی بر محکومیت عمل جنایت کارانه ارتش اسرائیل، شورای امنیت سازمان ملل متحدنیز به محکومیت اقدام اسرائیل پرداخت و قرار تشکیل کمیته حقیقت یاب در این ارتباط را صادر نمود.
در همین ارتباط شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد طی تحقیقی در ارتباط با موضوع به این نتیجه رسید که کماندوهای اسرائیل میزان غیر قابل قبول وحشیگری را نشان داده اند و مدارک روشنی وجود دارد که پیگیری قانونی علیه اسرائیل را به دلیل کشتار تعمدی ممکن می کند.
از سوی دیگر هیئت سازمان ملل که مامور رسیدگی به پرونده حمله به کاروان امداد غزه شده بود ، در گزارشی ۵۶ صفحه ای اعلام نمود: "مدارک روشنی در دست است که بنا به ماده ۱۴۷ چهارمین کنوانسیون ژنو، اسرائیل قابل پیگرد قانونی است."
موضوع اقدامات جنایتکارانه ارتش اسرائیل مسئله جدیدی نیست و تاریخی طولانی دارد. طی روزهای گذشته بار دیگر خبرهای مربوط به اقدامات ارتش اسرائیل در ممانعت از کمک رسانی و باز داشت کشتی های کمک رسانی به مردم غزه توسط خبرگزاری ها مخابره گردید.
اساساً خبر حمله اسرائیل، کشتار فلسطینیان و محکومیت های این رژیم از طرف نهادهای مختلف و از جمله سازمان ملل موضوع
تاز ه ای نیست .هدف از طرح موضوع در اینجا پرداختن به مسئله خاور میانه نیست، هدف بررسی دیدگاه آقای فرخ نگهدار در ارتباط با موضوع است. اهمیت موضوع به نقد و بررسی ریشه رویکردهایی مربوط است که تحت عنوان سیاست ورزی،صلح دوستی و هوشمندی سیاسی در فضای محکومیت شدیداقدامات جنایتکارانه اسرائیل ترجیح می دهد به جای همصدایی با این جریان و تقویت فشار بر دولت اسرائیل با اتخاذ موضعی متفاوت و طرح ضررورت حل صلح آمیز مسئله فلسطین و ضرورت ادامه گفتگوها و مذاکرات، به فکر افروختن شمعی در مقابل طوفان اقدامات غیرانسانی ارتش اسرائیل و به اصطلاح خودش "ناسیونالیسم کور عرب و یهودی" بیافتد.این رویکرد نمی تواند درک کند که هم می توان حکومت اسرائیل را دارای سرشت ستیزه گر دانست و اقدام ضدانسانی آین رژیم را مانند بسیاری از شخصیت های وابسته به سازمان ملل محکوم کرد و هم می توان خواهان "حل صلح آمیز مسئله مسئله فلسطین وضرورت ادامه گفتگوها و مذاکرات" بود. اما آنگاه که در روز ٣۱ مه ۲۰۱۰ ارتش اسرائیل دست به اقدام جنایتکارانه حمله به کشتی های امدادرسان و کشتار انسان های بی سلاح می کند و این اقدام موجی از خشم و نفرت و محکومیت در جهان ایجاد می کند، هنگامه برخورد دوم نیست. همانگونه که هم می شد به استناد سرشت رژیم آفریقای جنوبی آن را نژادپرست و آپارتاید نامید و هم چشم انداز مذاکرات و حل مسالمت آمیز مسئله را دنبال نمود.
آقای نگهدار در نقد خود بر اطلاعیه صادره از جانب روشنفکران مطالبی را مطرح می کند که تامل برانگیز است.ایشان می گویند: "بیانیه دارای نگاه ویژه ای است که اسرائیل را دارا ی سرشت ویژه از نوع خبیث آن تصویر می کند." و ادامه می دهند: "هیچ کشوری با سرشت ویژه از نوع خبیث در هیچ حای جهان وجود ندارد."
برای بحث در مورد این موضوع به نظر می رسد قبل از هر چیز بهتر است تعریفی از مفهوم سرشت ارائه گردد:
"مجموعه کیفیت ها و نشان ها(صفاتی) که چیستی یک شخص یا یک شی(چیز)را به گونه ای که آن را از سایر اشخاص یا اشیاء متمایز می کند،تشکیل می دهد.ویژگی بومی،کیفیات و نشان های اصلی و ماندگار، ویژگی شکل گیری یا چگونگی وجودی(جوهر هستی)" (۱)
براین اساس اشخاص، اشیاء و موجودیت ها دارای سرشتی هستند و این سرشت آنها را از سایر اشیاء متمایز می نماید.از سوی دیگر این سرشت بازتاب دهنده تاریخ و چگونگی شکل گیری و نشان های نمونه وار و چیستی موجودیت هاست.براین اساس دارای مفهومی شناختی بوده و به دایره حقیقیت و بازتاب درست واقعیات در ذهن مربوط می گردد. براساس همین تعریف است که امکان طبقه بندی، جمع آوری داده ها و تحلیل آنها در حوزه های علمی مختلف ممکن می گردد.این سرشت تمایز بین موجودیت ها را معنی می بخشد و شناسایی و پیش بینی رفتار آن ها را ممکن می نماید.
ذات آتش سوزاننده، ذات آب خیس کننده، ذات دیکتاتوری ضدحقوق بشر، ذات سرمایه تملک ارزش افزوده حاصل از کار و استثمار است. اشتباه و ناتوانی در درک ماهیت اشیاء و پدیده ها زمینه تحلیل ها و موضع گیری های اشتباه وبی سراجام خواهد بود و آنجا که این موضع گیری به حقوق دیگران ارتباط پیدا می کند، بار ارزشی پیدا کرده و افراد و جریانات سیاسی و اجتماعی را در موضع نقد قرار می دهد. براساس این سرشت می توان نیروهای اجتماعی و سیاسی را نیز از هم باز شناخت و یکی را فاشیست، یکی را لیبرال، یکی را کمونیست، یکی را کارگر، یکی را سرمایه دار، یکی را صلح دوست، یکی را جنگ افروز و... نامید.اگر نتوانیم تعریف و درک درستی از سرشت اشیاء داشته باشیم، قادر به شناخت آنها و تمیز آنها از هم نخواهیم شد. رویکردهای پدیده ها اساساً ناشی از سرشت آنهاست.به مصداق "از کوزه همان برون تراود که در اوست"، سرشت پدیده ها و اشیاء تعیین کننده نوع رفتار آن هاست.
با این توصیف باید دید که اسرائیل دارای چه سرشتی است. بررسی چرایی و چگونگی شکل گیری دولت اسرائیل نمی تواند موضوع این نوشته باشد.اما مروری بر عملکرد این رژیم و موضع گیری های سازمان ملل متحد در ارتباط با آن تا حد زیادی روشنگر سرشت و چیستی این دولت است.شاید مروری بر فهرست قطع نامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد در ارتباط با دولت اسرائیل که در زیر آمده است، بتواند به آقای نگهدار در شناخت سرشت این دولت کمک کند:
   در طی ۴۵ سال مجمع عمومی سازمان ملل متحد (۱۹۴۷-۱۹۹۲) شصت و چهار قطعنامه در باره عملکرد اسرائیل به مناسبت های مختلف صادر کرده است. قطع نامه های مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیانگر دیدگاههای دول عضو و بر این اساس بیانگر افکار عمومی جهان است.اما با توجه به ساختار سازمان ملل این قطع نامه ها دارای هیچگونه ضمانت اجرایی نبوده و نیستند. تنها قطعنامه هایی که توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد صادر می شوند دارای ضمانت اجرایی اند، اما کلیه قطعنامه هایی که توسط شورای امنیت علیه اسرائیل صادر شده اند، توسط آمریکا وتو شده اند. شاید مرور فهرست زیر بتواند نه تنها سرشت اسرائیل بلکه سرشت حکومت آمریکا را نیز تا حدی روشن کند:         
۱ـ قطعنامه‌ در سال‌ ۱۹۴۷ - تقسیم‌ فلسطین‌ و بین‌ المللی‌ اعلام‌ شدن‌ بیت‌ المقدس‌.
۲ـ قطعنامه‌ ۱۰۱ در سال‌ -۱۹۵۲ حمله‌ اسرائیل به‌ روستای‌فلسطینی‌ قبیه‌ و کشتن‌ و مجروح‌ ساختن‌ ۱۴۱ زن‌ و کودک‌ به‌ شدت‌ محکوم‌ گردید.
٣ـ قطعنامه‌ ۱۰۶ در سال‌ ۱۹۵۵ - حمله‌ هوایی‌ اسرائیل علیه‌ غزه‌ به‌ شدت‌ محکوم شد.‌               
۴ـ قطعنامه‌ ۱۱۱ در سال‌ ۱۹۵۶- حمله‌ هوایی‌ اسرائیل به‌ سوریه‌ و کشتن‌ بیش‌ از ۵۶ نفر محکوم شد.                     
۵ـ قطعنامه‌ ۱۲۷ در سال‌ ۱۹۵٨ - از اسرائیل خواسته‌ است‌ تامنطقه‌ ممنوعه‌ تشکیل‌ شده در بیت‌المقدس‌ را ملغی‌ سازد.
۶ـ قطعنامه‌ ۱۶۲ در سال‌ ۱۹۶۱ - از اسرائیل خواسته‌ شد تا درمقابل‌ قطعنامه‌های‌ سازمان ملل کرنش‌ نشان‌ دهد.
۷ـ قطعنامه ‌ ۱۷۱ در سال‌ ۱۹۶۲ - تأیید کرد که‌ اسرائیل درحمله‌ خود علیه‌ سوریه‌ قوانین‌ بین‌المللی‌ را نقض‌ کرده‌ است.
٨ـ قطعنامه‌ ۲۲٨ در سال‌ ۱۹۶۶- اسرائیل ‌را بدلیل‌ حمله‌ علیه ‌روستای‌ "المسموع‌" اردن محکوم کرد.‌
۹ـ قطعنامه‌ ۲٣۷ در سال‌ ۱۹۶۷- از اسرائیل خواسته‌ شد تا فلسطینیان‌ به‌ تازگی‌ آوره‌ شده‌ را به‌ خانه‌ هایشان‌ باز گرداند.
۱۰ـ قطعنامه‌ ۲۴۲ در سال‌ ۱۹۶۷- ضمن‌ اعلام‌ ممنوعیت‌ تحمیل‌حاکمیت‌ بر مناطق‌ مختلف‌ بوسیله‌ اعمال‌ زور خواستار عقب ‌نشینی‌ اسرائیل از سرزمینهای‌ اشغالی شد.      
۱۱ـ قطعنامه‌ ۲۴٨ در سال‌ ۱۹۶٨- حمله‌ وسیع‌ اسرائیل به‌ منطقه ‌الکرامه‌ اردن را‌ محکوم‌ کرد.
۱۲ـ قطعنامه ‌۲۵۰ در سال‌ ۱۹۶٨- از اسرائیل خواست تا مانور نظامی‌ خود را در بیت‌المقدس‌ اجرا نکند.
۱٣ـ قطعنامه‌ ۲۵۱ در سال‌ ۱۹۶٨ - برپایی‌ مانور نظامی‌ در قدس‌ توسط‌ اسرائیل را محکوم‌ کرد.
۱۴ـ قطعنامه‌ ۲۵۲ در سال‌ ۱۹۶٨ - محکومیت اعلام‌ قدس‌ یکپارچه‌ به‌عنوان‌ پایتختی‌ یهودی را اعلام کرد.‌
۱۵ـ قطعنامه‌ ۲۵۶ در سال‌ ۱۹۶٨ - حملات‌ هوایی‌ اسرائیل ‌علیه‌ مناطقی‌ از اردن‌ را به‌ عنوان‌ نقض‌ قوانین‌ بین‌المللی‌ تلقی‌ و محکوم‌ کرد.
۱۶ـ قطعنامه‌ ۲۵۹ در سال‌ ۱۹۶٨- اسرائیل ‌را بدلیل‌ عدم‌پذیرفتن‌ هیئت‌ سازمان ملل محکوم کرد.
۱۷ـ قطعنامه‌ ۲۶۲ درسال‌ ۱۹۶۹ - اسرائیل را بدلیل ‌حملات‌ هوایی‌ علیه‌ فرودگاه بیروت‌ محکوم کرد.‌
۱٨ـ قطعنامه‌ ۲۶۵ در سال‌ ۱۹۶۹ - اسرائیل ‌را بدلیل‌ حملات‌هوایی‌ علیه‌ شهر "السلط‌" در اردن‌ محکوم‌ کرد.
۱۹ـ قطعنامه‌ ۲۶۷ در سال‌ ۱۹۶۹- فعالیتهای‌ اسرائیل درتغییر چهره‌ اصلی‌ بیت‌المقدس را محکوم کرد.‌
۲۰ـ قطعنامه‌ ۲۷۰ در سال‌ ۱۹۶۹- اسرائیل را بدلیل‌حملات‌ هوایی‌ علیه‌ روستاهای جنوب لبنان محکوم کرد.‌
۲۱ـ قطعنامه‌ ۲۷۱ در سال‌ ۱۹۶۹- اسرائیل را بدلیل‌عدم‌ پایبندی‌ به‌ قطعنامه‌های سازمان ملل در مورد وضعیت‌ قدس محکوم کرد.‌
۲۲ـ قطعنامه‌ ۲۷۶ در سال‌ ۱۹۷۰ - خواستار عقب‌ نشینی‌ اسرائیل از جنوب‌ لبنان‌ شد.
۲٣ـ قطعنامه‌ ۲۷۹ در سال‌ ۱۹۷۰ - حملات‌ اسرائیل علیه ‌لبنان‌ را محکوم‌ کرد.
۲۴ـ قطعنامه‌ ۲٨۵ در سال‌ ۱۹۷۰ خواستار عقب‌ نشینی‌ فوری‌ اسرائیل از لبنان‌ شد.
۲۵ـ قطعنامه‌ ۲۹٨ در سال‌ ۱۹۷۱ اسرائیل را‌ بدلیل‌ تغییر وضعیت‌ قدس. محکوم‌ کرد.
۲۶ـ قطعنامه‌ ٣۱٣ در سال‌ ۱۹۷۲ از اسرائیل خواست تاحملات‌ خود علیه‌ لبنان‌ را متوقف سازد.‌                        
۲۷ـ قطعنامه‌ ٣۱۶ در سال‌ ۱۹۷۲ اسرائیل را بدلیل‌ حملات ‌مکررش‌ علیه‌ لبنان‌ محکوم‌ کرد.
۲٨ـ قطعنامه‌ ٣۱۷ در سال‌ ۱۹۷۲ اسرائیل ‌را بدلیل‌ عدم‌ آزادی‌ شهروندان‌ عربی‌ که‌ در لبنان‌ دستگیر شدند، محکوم‌ کرد.
۲۹ـ قطعنامه‌ ٣٣۲ در سال‌ ۱۹۷٣- حملات‌ مکرر اسرائیل ‌علیه‌ لبنان را‌ محکوم‌ کرد.
٣۰ـ قطعنامه‌ ٣٣۷ در سال‌ ۱۹۷٣- اسرائیل را بدلیل‌ نقض‌حاکمیت‌ لبنان‌ محکوم‌ کرد.
٣۱ـ قطعنامه‌ ٣٣٨ در سال‌ ۱۹۷٣ - خواستار اجرای‌ قطعنامه‌های‌ قبلی‌سازمان ملل متحد توسط اسرائیل در رابطه‌ با عقب‌ نشینی‌ از سرزمینهای‌ اشغالی‌شد.
٣۲ـ قطعنامه‌ ٣۴۷ در سال‌ ۱۹۷۴ - حملات‌ اسرائیل علیه‌ لبنان‌ را محکوم‌ کرد.
٣٣ـ قطعنامه‌ ۴۲۵ در سال‌ ۱۹۷٨- خواستار عقب‌ نشینی‌ اسرائیل از جنوب‌ لبنان‌ شد.
٣۴ـ قطعنامه‌ ۴۲۷ در سال‌ ۱۹۷٨- خواستار عقب‌ نشینی‌ اسرائیل از جنوب‌ لبنان‌ شد.
٣۵ـ قطعنامه‌ ۴۴۴ در سال‌ ۱۹۷۹- عدم‌ همکاری‌ اسرائیل بانیروهای‌ حافظ‌ صلح‌ سازمان ملل متحد را محکوم‌ کرد.‌         
٣۶ـ قطعنامه‌ ۴۴۶ در سال‌ ۱۹۷۹- شهرک‌ سازی‌ اسرائیل ‌را محکوم‌ و خواستار پایبندی‌ آن به‌ معاهده‌ ژنو شد.‌         
٣۷ـ قطعنامه‌ ۴۵۰ در سال‌ ۱۹۷۹ - خواستار توقف‌ حملات‌ اسرائیل به‌ لبنان‌ شد.
٣٨ـ قطعنامه‌ ۴۵۲ در سال‌ ۱۹۷۹- خواستار توقف‌ شهرک‌ سازیهای‌ اسرائیل در فلسطین‌ شد.
٣۹ـ قطعنامه‌ ۴۶۷ در سال‌ ۱۹٨۰ - دخالت‌ نظامی‌ اسرائیل درلبنان را‌ به‌ شدت‌ محکوم‌ کرد.
۴۰ـ قطعنامه‌ ۴۶۵ در سال‌ ۱۹٨۰- برپایی‌ شهرکهای‌ یهود‌ی نشین را‌ محکوم‌ کرد.
۴۱ـ قطعنامه‌ ۴۶٨ در سال‌ ۱۹٨۰ - خواستار لغو حکم‌ اخراج‌ روسای‌شهرداری‌های‌ فلسطینی‌ توسط‌ اسرائیل شد.
۴۲ـ قطعنامه‌ ۴۶۹ در سال‌ ۱۹٨۰- عدم‌ توجه‌ و اجرای‌ قطعنامه‌ سابق ‌توسط‌ اسرائیل را ‌ محکوم کرد.‌      
۴٣ـ قطعنامه‌ ۴۷۱ در سال‌ ۱۹٨۰ - اسرائیل بدلیل‌ عدم ‌پایبندی‌ به‌ معاهده‌ چهارم‌ ژنو محکوم شد..‌      
۴۴ـ قطعنامه‌ ۴۷۶ در سال‌ ۱۹٨۰- برای‌ چندمین‌ بار تأکید کرد که ‌ادعاهای‌ اسرائیل درقانون‌ اساسی‌اش‌ در مورد قدس ‌بی‌اساس‌ و باطل‌ است‌.      
۴۵ـ قطعنامه‌ ۴۷٨ در سال‌ ۱۹٨۰ - موارد ذکر شده‌ در مورد قدس‌ در قانون‌ اساسی‌ اسرائیل را ‌ محکوم کرد.‌
۴۶ـ قطعنامه‌ ۴٨۴ در سال‌ ۱۹٨۰- صریحاً به‌ شدت‌ از اسرائیل خواسته‌ شد تا روسای‌ شهرداری‌های‌ تبعیدشده‌ فلسطینی‌ را به‌ فلسطین‌ باز گرداند.
۴۷ـ قطعنامه‌ ۴٨۷ در سال‌ ۱۹٨۱- اسرائیل را به‌ دلیل‌ حمله‌ به ‌نیروگاه‌ اتمی‌ عراق‌ محکوم‌ کرد.
۴٨ـ قطعنامه‌ ۴۹۷ در سال‌ ۱۹٨۱ - اعلام‌ الحاق‌ بلندیهای‌ جولان‌ به‌ اسرائیل‌ را رد نموده و از اسرائیل خواست تا فوراً از ‌تصمیم‌ خود عدول‌ کند.
۴۹ـ قطعنامه‌ ۴۹٨ در سال‌ ۱۹٨۱- خواستار عقب‌ نشینی‌ اسرائیل از لبنان‌ شد.
۵۰ ـ قطعنامه‌ ۵۰۱ در سال‌ ۱۹٨۲- خواستار توقف‌ حملات‌ اسرائیل علیه‌ لبنان‌ و عقب‌ نشینی‌ نیروهای‌ اسرائیل از آن ‌مناطق‌ شد.
۵۱ ـ قطعنامه‌ ۵۰۹ در سال‌ ۱۹٨۲ - خواستار عقب‌ نشینی‌ رژیم ‌صهیونیستی‌ ار بیروت‌ و دادن‌ اجازه‌ جهت‌ ورود مواد غذایی‌ به ‌این‌ شهر شد.
۵۲ ـ قطعنامه‌ ۵۱۷ در سال‌ ۱۹٨۲ -ضمن‌ درخواست‌ دوباره‌ جهت‌ عقب ‌نشینی‌ اسرائیل از لبنان، اسرائیل را مسول‌ پیامدهای‌ عدم‌ اجرای‌ قطعنامه‌های‌ سازمان ملل دانست.
۵٣ ـ قطعنامه‌ ۵۱٨ در سال‌ ۱۹٨۲- اسرائیل را بدلیل‌ عدم ‌همکاری‌ با نیروهای‌ سازمان ملل در لبنان‌ محکوم‌ کرد.               
۵۴ ـ قطعنامه‌ ۵۷٨ در سال‌ ۱۹٨۶ -خواستار عقب‌ نشینی‌ اسرائیل از جنوب‌ لبنان شد.‌                  
۵۵ ـ قطعنامه‌ ۵۹۲ در سال‌ ۱۹٨۶- اقدام‌ نیروهای‌ اسرائیل ‌در قتل‌ چند دانشجوی‌ فلسطینی‌ دانشگاه‌ بیروت‌ را بشدت‌ محکوم‌ کرد.
۵۶ ـ قطعنامه‌ ۶۰۵ در سال‌ ۱۹٨۷ - نقض‌ مکرر حقوق‌ بشر فلسطینی ‌توسط‌ اسرائیل را بشدت محکوم‌ کرد.‌                        
۵۷ ـ قطعنامه‌ ۶۰۷ در سال‌ ۱۹٨٨- خواستار پایبندی‌ اسرائیل ‌به‌ معاهده‌ چهارم‌ ژنو و عدم‌ تبعید فلسطینیان‌ شد.
۵٨ ـ قطعنامه‌ ۶۰٨ در سال‌ ۱۹٨٨ - نادیده‌ گرفتن‌ قطعنامه‌های‌سازمانملل توسط‌ اسرائیل و اخراج‌ شهروندان‌ فلسطینی توسط‌ این‌ رژیم‌ علیرغم‌ قطعنامه‌ مربوطه‌ سازمان ملل را به‌ شدت‌ محکوم‌ کرد.               
۵۹ ـ قطعنامه‌ ۶٣۶ در سال‌ ۱۹٨۹- از اخراج‌ فلسطینیان‌ توسط‌ اسرائیل اظهار تأسف‌ کرد.
۶۰ - قطعنامه‌۶۷۲ درسال۱۹۹۰- فعالیتهای‌ خشونت‌آمیز واستفاده‌ از زور توسط‌ اسرائیل علیه فلسطینیان‌ دراورشلیم‌ را محکوم کرد.                                             
۶۱ـ قطعنامه‌ ۶۷٣ در سال‌ ۱۹۹۰- عدم‌ همکاری‌ اسرائیل باسازمان‌ ملل را‌ محکوم‌ کرد.
۶۲ـ قطعنامه‌ ۶٨۱ در سال‌ ۱۹۹۰ - اسرائیل ‌را بدلیل‌ از سرگیری ‌تبعید شهروندان‌ فلسطینی محکوم‌ کرد.
۶٣ـ قطعنامه‌ ۶۹۴ در سال‌ ۱۹۹۱- ضمن‌ محکومیت‌ اخراج ‌فلسطینیان‌ توسط‌ اسرائیل بر لزوم بازگشت‌ فوری‌ آنها تأکید کرد.
۶۴ـ قطعنامه‌ ۷۲۶ در سال‌ ۱۹۹۲ - اسرائیل را‌ به‌ دلیل‌ اخراج‌ فلسطینیان‌ به‌ شدت‌ محکوم‌ کرد.
۶۵ـ قطعنامه‌ ۷۹۹ در سال‌ ۱۹۹۲- اسرائیل را به‌ دلیل‌ اخراج ‌۴۱٣ فلسطینی به‌ شدت‌ محکوم‌ کرد.
    قطع نامه های بعد از سال ۹۲ را نیز می توان به این فهرست اضافه نمود.آیا این تعداد قطع نامه علیه یک کشور خود گویای حقیقتی نمی باشد؟ این همه اقدامات خشونت آمیز در تاریخ کوتاه شکل گیری یک کشور که هنوز هم ادامه دارد، مبین چه چیزی
است؟ اگر نتوان این رویکردها را ناشی از سرشتی دانست، باید آن را ناشی از چه چیزی دانست؟ آیا صادر کنندگان این قطع نامه ها در هنگام صدور آن ها مانند روشنفکران ایران اسرائیل را دارای نوعی سرشت خبیث می دانستند و مانند رهبران ایران خواهان نابودی آن بودند؟ یا اینکه به عنوان مراجع بین المللی از مدت ها قبل از کشف عقلانیت و سیاست ورزی توسط آقای نگهدار به دنبال ایجاد صلح و همزیستی مسالمت آمیز در منطقه بودند؟ آیا تعداد قطع نامه های صادره علیه اسرائیل نشانه بی اعتنایی این رژیم به مجامع بین المللی و افکار عمومی جهان و آنگونه که در بیانیه روشنفکران آمده است، معرف "سرشت ستیزه گر" آن با حقوق بشر و حقوق اساسی مردم فلسطین نیست؟
توجه به برخی از موضع گیری ها در ارتباط با رویداد مورد بحث می تواند موضوع را روشن تر نماید:
بان کی مون در کامپالا، اوگاندا جایی که ایشان ریاست نخستین کنفرانس بررسی دیوان بین المللی کیفری را به عهده داشت، گفت "اینجانب این خشونت را محکوم می نمایم". وی افزود مهم است که تحقیق کامل برای ارزیابی اینکه چگونه این خون ریزی رخ داد، صورت پذیرد.ایشان می گوید معتقدم اسرائیل باید هرچه سریعتر توضیحات کامل ارائه دهد.
شورای امنیت دوشنبه جلسه اضطراری برای بحث در مورد این رخداد تشکیل داد. آقای اسکار فرناندز- تارانکو، دستیار دبیر کل در امور سیاسی خطاب به جلسه علنی شورا گفت "اگر اسرائیل به در خواست های مکرر برای خاتمه محاصره غیر قابل قبول و غیرمولد غزه توجه می کرد، خون ریزی دوشنبه رخ نمی داد. ایشان ضمن برجسته نمودن میزان نیاز های بر طرف نشده جمعیت شهروندان غزه، تاکید نمود محاصره غیر قابل قبول و غیرمولد است و باید خاتمه یابد. آقای فرناندز- تارانکو گفت تحولات دوشنبه پس از مذاکرات غیرمستقیم ماه گذشته اسرائیل و فلسطین روی داد. وی افزود این رخداد زمانی به وقوع پیوست که تمامی تلاش ها باید بر نیاز ایجاد اعتماد و پیشبرد مذاکرات اسرائیلی- فلسطینی، همچنین گسترش همکاری منطقه ای در حمایت از صلح متمرکز می شد. ایشان گفت بسیار مهم است که مذاکرات ادامه یابد.
آقای جان هولمز، هماهنگ کننده کمک های انساندوستانه ملل متحد نیز نابودی وحشتناک زندگی فعالان امدادرسان برای مسائل انساندوستانه را محکوم کرد و بر نیاز به خاتمه دادن به محاصره غزه تاکید نمود. آقای هولمز که به عنوان معاون دبیر کل سازمان ملل متحد برای امور انسان دوستانه نیز خدمت می نماید می گوید محاصره، وضعیت زندگی برای ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار فلسطینی را بدتر کرده، فقر و ناامنی غذایی را افزایش داده، مانع از بازسازی شده و از راه تخریب فعالیت های اقتصادی و کار، وابستگی را افزون نموده است. وی می افزاید محاصره تنها به افراط گرایی کمک می کند.
خانم ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز در محکومیت رویداد دوشنبه گفت هیچ چیز نمی تواند نتیجه این عملیات ددمنشانه را توجیه کند. ضمن درخواست برای رسیدگی به این رویداد، خانم پیلای بر نیاز به پاسخگویی تاکید کرد. وی گفت اینجانب به وضوح استفاده از زور نامتناسب که موجب کشته شدن و جراحت تعداد زیادی از انسان هایی شد که تلاش می کردند کمک های حیاتی به مردم غزه برسانند را محکوم می کنم. مردمی که کماکان بیش از ٣ سال تحت محاصره هستند.
ایشان از دولت اسرائیل خواست به اجماع نظر بین المللی که معتقد است ادامه محاصره غزه هم غیرانسانی و هم غیرقانونی است، توجه نماید. کمیسر عالی می گوید محاصره در مرکز بسیاری از مشکلاتی قرار دارد که به وضعیت اسرائیل- فلسطین صدمه می زند و این حس را ایجاد می کند که دولت اسرائیل حقوق بین الملل را به گونه ای همیشگی نقض کرده است.
آقای ریچارد فالک، گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در سرزمین های اشغالی فلسطین نیز به سهم خویش می گوید اسرائیل مقصر رفتار وحشتناکی است که با استفاده از سلاح های مرگ آور علیه مردم غیرنظامی غیرمسلح در کشتی هایی که در دریاهای آزاد تردد می کردند، یعنی جایی که آزادی دریانوردی بر اساس قانون دریاها وجود دارد، مرتکب شده است.
ایشان ضمن تکرار در خواست دبیرکل سازمان ملل متحد و کمیسر عالی حقوق بشر ملل متحد برای تحقیق در مورد رخداد دوشنبه، تاکید کرد بسیار مهم است آن اسرائیلی هایی که مسئول این رفتار یاغیگرانه و جنایتکارانه بودند، شامل رهبران سیاسی صادرکننده دستورات، از لحاظ جنایی پاسخگوی اقدامات نادرست خود باشند.
آقای فالک محاصره غزه را به "نوعی مجازات دسته جمعی توده های مردم" تشبیه نمود که با جنایت علیه بشریت برابری می کند. وی گفت تا زمانی که اقدام به موقع و قاطع برای به چالش کشیدن رویکرد اسرائیل نسبت به غزه صورت نگیرد، تمامی ما همدست سیاست های جنایتکارانه ای هستیم که بقای تمامی این جامعه محاصره شده را به چالش کشیده است.
با توجه به همه اینها برای درک بهتر ماهیت و سرشت رژیم اسرائیل بد نیست بدانیم که مقامات نظامی اسرائیل احتمال تکرار تلاش دریایی از سوی نهادهای خارجی هوادار فلسطینی‌ها را برای رساندن کشتی‌هایی به غزه تأیید می‌کنند و می‌گویند که «ضمن درس عبرت گرفتن از رخداد دوشنبه، اجازه نخواهند داد که کشتی‌های دیگری به غزه وارد شوند».
چگونه است که با این همه آقای نگهدار قادر به درک سرشت این رژیم نبوده و در نقد فیلسوفانه خود بر بیانیه روشنفکران
می نویسد: "اسرائیل پتانسیل آن را دارد که الگوی همزیستی مذاهب،اقوام و... باشد... ناسیونالیسم کور عرب و یهودی در کنار بلندپروازیهای اخیر حاکمیت ما مسبب اوضاع کنونی است" آیا این شخصیت ها نماینده ناسیونالیسم کورعرب یا نمایندگان حاکمیت ایران هستند که با عباراتی نظیر آنچه در نقل قول های بالا شده است، نسبت به موضوع اظهار نظر می کنند؟ یا اینکه نمایندگان مدنیت و نهادهای مدنی ای هستند که آقای نگهدار آنها را به رخ روشنفکران ایرانی صادرکننده بیانیه کشیده و بدویت رفتار سیاسی آنها را در دفاع از مظلومان نمی پسندد؟
ایشان حتی وقتی از موانع صلح و همزیستی مسالمت آمیز مذاهب، اقوام و... صحبت می کند، مناسب تر می بیند که اول از ناسیونالیسم کور عرب و پس از آن از ناسیونالیسم یهود صحبت کند.این رویکرد در کنار باور ایشان به پتانسیل اسرائیل جهت الگوشدن برای همزیستی مسالمت آمیز مذاهب و اقوام به روشنی جایگاه سیاسی ایشان را در صف بندی های سیاسی خاورمیانه در کنار رژیم اسرائیل پیرامون مسئله فلسطین نشان می دهد.
چگونه است که آقای نگهدار با این همه شواهد ناتوان از درک سرشت و ماهیت چنین رژیمی است. اوبه طور خلاصه ناسیونالیسم کور عرب و یهودی، رخت بربستن عقلانیت در نتیجه ترس و نفرت متقابل و بلندپروازیهای حاکمیت ایران را علت مشکل می داند و ترجیح می دهد که به فرآیند شکل گیری اسرائیل، عملکرد چند دهه ای آن در نقض حاکمیت ملی فلسسطین و سایر دولت های عرب منطقه، نقض گسترده حقوق بشر حداقل تا آن حد که به تایید شورای امنیت سازمان ملل رسیده و بیانگر عقلانیت جامعه جهانی در برخورد با این رژیم است، به حمایت های گسترده امپریالیسم آمریکا از این رژیم و... هیچ توجهی نداشته باشد. بی تردید نقش حاکمیت ایران در معادلات سیاسی منطقه انکار کردنی نیست اما آیا این حقیقت می تواند پرده ای بر وحشیگری ها و جنایات گسترده رژیم اسرائیل در دهه های ۵۰، ۶۰و ۷۰ یعنی سه دهه اول شکل گیری این رژیم و قبل از روی کار آمدن حاکمیت ایران بیاندازد و چشم ها بر تعداد قطع نامه های صادره مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت این رژیم جهت نقض حقوق بشر و تعهدات بین المللی ببندد؟ ناتوانی آقای نگهدار در درک این حقایق را باید ناشی از چه چیزی دانست؟
معلوم نیست که ایشان به استناد کدام شواهد بیان می دارد که "اسرائیل پتانسیل آن را دارد که الگوی همزیستی مذاهب ،اقوام و... باشد." چگونه است رژیمی که چنین کارنامه ای از خود برجای می گذارد،از نظر آقای نگهدار دارای پتانسیل همزیستی اقوام و مذاهب و...می گردد؟
اگر قرار باشد چنین رژیمی دارای پتانسل همزیستی اقوام و مذاهب باشد، لابد حامی اصلی این رژیم یعنی "ایالات متحده آمریکا" را هم که در مقابل افکار عمومی جهان و در برابر رای اعضای مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل متحد بسیاری از قطع نامه های شورای امنیت علیه این رژیم را وتو کرده است باید طرفدار عقلانیت، صلح و حقوق اقوام ومذاهب و...و نه پاسدار منافع سرمایه داری جهانی دانست و مشخص نیست که چرا شورای امنیت این همه اسناد محکومیت برعلیه چنین رژیمی صادر کرده است؟
جالب آنجاست که ایشان نه تنها اسرائیل را دارای سرشت ویژه از نوع خبیث (تعبیر شخصی ایشان) نمی داند، بلکه براین باور است که چنین رژیمی در هیچ جای جهان وجود ندارد و تنها زاده نگرش به دور از "عقلانیت" مخالفان آنهاست. براین اساس رژیم های دیکتاتوری و سرکوبگر در طول تاریخ در سرتاسر جهان دارای هیچ ماهیت دیکتاتوری و ضددموکراتیک نیستند. تنها ترس و نفرت آنها از نیروهای دموکراتیک است که نمی گذارد پتانسیل همزیستی خود را به عینیت درآورند و دست از شکنجه، کشتار و نقض حقوق بشر بردارند.
ایشان در یک اظهار نظر فیلسوفانه دفاع از حقوق مظلومان را بدوی دانسته و بر اتخاذ موضع مدنی تاکید می ورزد. و با توجه به آنچه ذکر شد از نظر ایشان موضع مدنی نمی تواند موضعی باشد که برای پدیده ها سرشت معینی قائل است. این موضع باید پرچمدار صلح و همزیستی باشد و از مذاکره و تفاهم دفاع کند و کاری نداشته باشد که طرفین دعوی از چه کارنامه ای برخوردارند و افکار عممومی منطقه و جهان و نیز تاکنون چند بار مورد محکومیت های نهادهای بین المللی قرار گرفته اند. این رفتار به اصطلاح مدنی کاری ندارد به اینکه اگر طرفین مذاکره قرار است به امتیازاتی در مذاکره دست یابند و یا امتیازی به دیگری بدهند تا چه حد این موضوع در نتیجه توازن قوا در عرصه های مبارزات مدنی و سیاسی و... تعیین می شود. و نقش توازن قوا در این ارتباط چیست.این چه مدنیتی است که قرار است در برابر "دفاع از حق مظلومان" قرار داشته باشد؟ و پرچمداران این مدنیت چه جریانات و شخصیت هایی بجز نهادهای بین المللی و شخصیت های مرتبط با آنها و... که نمونه هایی از مواضع آنها ذکر گردید، هستند؟ آقای نگهدار نمی فهمد که اگر قرار است سرانجام حل مسئله خاورمیانه از پشت میزهای مذاکره تعیین شود،این به معنی آن نیست که طرفین همه چیز را کنار گذاشته و تنها ادبیات مذاکره را استفاده نمایند.او نمی فهمد که یک جنبش می تواند در عرصه های مختلف سیاسی،اجتماعی و... برزمد و در تناسب قوا به گونه ای تاثیر بگذارد که مواضع آن را در پشت میز مذاکره مقتدرتر نماید.
اگر نتوان برای اسرائیل با اینهمه کارنامه روشن در نقض حقوق بشر و معاهدات بین المللی سرشت ویژه ای قائل شد، به طریق اولی نمی توان برای سرمایه داری و امپریالیسم نیز سرشت ویژه ای قائل شد.بویژه اینکه آن ها اساساً مانند اسرائیل مورد محکومیت های بین المللی مانند شورای امنیت و... نیز قرار نگرفته اند و...
مشکل اساسی آقای نگهدار در رویکردغیرعلمی به مسائل اجتماعی و سیاسی، مسائل حقوق بشر،دموکراسی، عدالت اجتماعی و...است.از این منظر نمی توان برای سرمایه داری ماهیت استثمارگر و برای طبقه کارگر نیز سرشت انقلابی قائل شد.از این زاویه نگرش پشت مواضع سیاسی جریانات سیاسی نباید دنبال منافع اقتصادی،اجتماعی و... معینی گشت و لابد اگر قرار باشد بدیهیات رویکرد علمی به تحلیل پدیده های سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار نگیرند، لابد علت تنش های اجتماعی و جنبش ها و انقلابات را باید در عباراتی مانند عدم تفاهم در نتیجه ترس و نفرت جریانات متخاصم جستجو نمود.از این زاویه نگرش عصر ایدئولوژی پایان یافته است و باید با تفاهم و مدارا در سایه دانش و تکنولوژی به اصلاح امور پرداخت. این نقطه نظر چندان برایش مهم نیست که طی دو دهه گذشته در دورانی که تئوریسین های نظام سرمایه داری ادعا می کردند که عصر ایدئولوژی و به طریق اولی عصر مارکسیسم پایان یافته است، در سایه رویکرد ایدئولوژیک نئولیبرالیسم گسترده ترین حملات را به دستاوردهای مبارزاتی طبقه کارگر در سرتاسر جهان صورت دادند. بی تردید فضای امروز جهان، بحران ریشه دار و مزمن سالهای اخیر و روند اعتراضات زحمتکشان در مقابل پیامدهای نئولیبرالیسم در سرتاسر جهان پاسخ روشنی به این ادعاهاست. اگر چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن و توانی برای درک سرشت این اعتراضات توسط آقای نگهدار باقی مانده باشد و اگر ایشان مجبور نشوند که تحت عنوان دفاع از مدرنیسم و توسعه، اعتراضات زحمتکشان در مقابل روند جهانی شدن را بدوی دانسته و در مقابل رفتار مدنی تساهل و مدارا در برابر تهاجم گسترده سرمایه را توصیه نمایند. روند دگردیسی فکری آقای نگهدار در طی زندگی سیاسی اش از اولترا چپ آغاز و به اولترا راست ختم شده است. مواضع ایشان در ارتباط با مسائل اجتماعی و سیاسی از چنان "سرشت" و رویکردی برخوردار شده است که مرزبندی جنا ح های راست سوسیال دموکراسی با ایشان نیز نمی تواند باعث تعجب شود.
با توجه به تغییرات گسترده دهه های اخیر در حوزه های اقتصادی،اجتماعی، سیاسی و... در سطح جهان، اشخاص و جریانات سیاسی نیز در سطح نسبتاً گسترده ای ناگزیر به بازنگری در باورهای ایدئولوژیک و رویکردهای سیاسی و اجتماعی خود شدند. اینکه کدام جریانات و شخصیت ها و تا چه حد چارچوب های اساسی خود را که ترجمان مواضع اجتماعی طبقه ای است که نمایندگی آن را دارند، حفظ نمودند، بیانگر میزان تعلق آنها به طبقه مربوطه می باشد.اگر از یک سو به تعبیر بعضی ها بتوان مواضع اشخاصی مانندآقای نگهدار را نشان از نوعی ناتوانی در درک ماهیت پدیده ها و تغییرات دانست، از سوی دیگر می توان این رویکرد را به مصداق شعر مولانا نشان از وصل شدن افراد به اصل خویش یعنی قرار گرفتن اشخاص در جایگاه واقعی خود در روند مبارزه اجتماعی دانست:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش          باز جوید روزگار وصل خویش
طیف گسترده اصلاح طلبانی را می توان نام برد که در سال های ابتدایی پس از انقلاب دارای رویکردهای دفاع از مستضعفان
و ....بودند و در سال های بعد به موازات استفاده از فرصت های موجود در ساختار مدیریت اقتصادی و اجتماعی این کشور و تبدیل شدن به تکنوکرات ها و صاحبان صنایع، مدیران متنفذ و... از منافعی برخوردار شدند که تناسبی با باورهای آرمانخواهانه آنها در سال های آغازین انقلاب نداشت. بنابراین لیبرالیسم اقتصادی آرام آرام مورد پسند آنها قرار گرفت و هرجا که منافع اقتصادی و اجتماعی آنها به مثابه یک طبقه به خطر افتاد،از دموکراسی و آزادی نیز سخن راندند. آقای نگهدار در فضای رمانتیسیسم انقلابی دهه ۴۰ در مسیری قرار گرفتند که مانند بسیاری از جوانان و فعالان سیاسی آن سال ها تلاش داشتند خود را نماینده طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه معرفی کنند.اما اینک پس از چند دهه ایشان به جایی رسیده است که دیگر نه خود را بیانگر منافع این طبقه می داند و نه می خواهد سازمانش را به حزب طبقه کارگر تبدیل کند، نه به مبارزه علیه سرمایه داری و امپریالیسم باور دارد و... و به جای آن به دنبال توسعه و مدرن نمودن جامعه ایران است. چیزی که زمانی رضاخان پرچمدار آن بود. ما بر اساس تجربه و نیز دانش مارکسیسم دریافته ایم که در جوامع طبقاتی مواضع سیاسی احزاب و شخصیت ها اساساً بیانگر منافع اقشار و طبقات اجتماعی است که آنها نمایندگی می کنند و اگر فرخ نگهدار را نماینده طبقه کارگر ندانیم که خود نیز چنین ادعایی ندارد، در آن صورت باید دید آقای نگهدار به کدام قشر و طبقه اجتماعی تعلق دارد و در جامعه توسعه یافته و مدرن مدنظر ایشان که بنیان نظری آن بر اساس نظریه والت ویتمن روستو نظریه پرداز مدل مدرنیزاسیون و توسعه دهه ۶۰ سرمایه داری و همفکرانش در قرن بیستم می باشد وآزمون خود را مدتهاست که پس داده است، در کلوپی که آن را سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)می نامند، چه طبقه ای حاکم خواهد بود؟ آیا یک دولت همه خلقی خواهد بود؟آیا مانند "ایالات متحده آمریکا" که ایشان همواره با لذت اسم کامل آن را بر زبان می آورند، جامعه ای به اصطلاح دموکراتیک با حاکمیت الیگارشی های مالی، نظامی و صنعتی خواهد بود؟ و اساساً سوسیال دموکراسی ادعایی ایشان که دوره رونق خود را در دولت های رفاه غرب به لحاظ تاریخی پشت سر گذاشته و بر اساس آموزه های میلتون فریدمن و اجماع واشنگتنی به نئولیبرالیسم و خصوصی سازی افسار گسیخته منجر شده است، چگونه می تواند در جوامعی مانند ایران که به دلایل تاریخی اساساً فاقد پتانسیل های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته سرمایه داری غرب هستند، قابل طرح باشد؟ براستی پشت این ادعاها و موضع گیری هایی نظیر آنچه در این نوشته مورد برسی قرار گرفت، آقای نگهدار سنگ کدام اقشار و طبقات اجتماعی را به سینه می زند؟ "ایالات متحده آمریکا"یا به زبان خودمان امپریالیسم آمریکا؟ کلان زمینداران ایران؟ سرمایه داران ایران؟ آنچه سرمایه داری ملی ایران نامیده می شود؟ خرده بورژوازی مدرن ؟ تکنوکراتها؟ و...   
یا آنگونه که خود وانمود می کنند ایشان مصلحی هستند که کاری به این مسائل ندارند و فقط سودای توسعه و مدرن کردن جامعه ایران را داشته و برای منطقه خاورمیانه نیز صلح آرزو می کند و برای این منظور کنفوسیوس وار به دنبال افروختن شمعی به جای لعنت فرستادن به تاریکی هستند!   



۱ - Ardictionary.com accurate and reliable dictionary
Definition of Nature: The sum of qualities and attributes which make a person or thing what it is, as distinct from others; native character; inherent or essential qualities or attributes; peculiar constitution or quality of being.