از : حامد حمیدی
عنوان : با سپاس
با سپاس جناب لیبرال
از پیام شما لذت بردم و حرفتان درست است.
٣۱۷۹۷ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : دیگر نباید بخاطر ناآگاهی های خود از تاریخ کشورمان آلت دست این و آن شویم. اشاعه ی آگاهی وظیفه ی هر ایرانی است. هر کدام از ما باید یک رسانه بمانیم تا روز موعود.
حامد خان،
هر دو پدر بزرگم ترک هستند، یک مادر بزرگم کاشی و دیگری رشتی است. پدرم تهرانی و مادرم رشتی است. در میان اقوام دور و نزدیک خود از آبادانی و یزدی و اصفهانی دارم تا قوچان و اردبیل. حتی یکبار در تمام عمرم این بحث هایی که اینجا می شود را ما در خانواده مان نداشته ایم و همه خود را ایرانی اصل می دانیم و عاشق ایرانیم. در انتخابات کذایی خرداد سال گذشته اکثریت فامیل و خویشاوندانم برخلاف سالهای قبل برای بیرون انداختن ا.ن ناچار به موسوی رای دادند. بسیاری از آنها در تظاهرات یا شرکت کردند و اگر در اردبیل و قوچان...نتوانستند در تظاهرات شرکت کنند ولی قلبشان برایتظاهر کنندگان می تپید. همه یک چیز می خواستند و آن سرنگونی رژیم بود و موسوی بهانه بود. در هیچیک از تظاهرات درون و برون مرزی هیچکس از کسی دیگر نپرسید که تبار و زبانت چیست و هیچکس هم نگفت که فدرالیسم حلال مشکلات ماست. اکثر فامیل من بطور کل یا از اسلام بریده اند یا اسلامی را دنبال می کنند که با رژیم و مساجدش کاملا قهر بوده و هست. در میان خویشاوندانم در ایران، آن معدود کسانیکه به رژیم اعتقاد داشتند از رژیم بریدند وقتی تجاوزات جنسی در کهریزک برملا شد. فقط یک خاله داریم که خمینی همیشه بتش بوده و هست و برایش خامنه ای دست کمی از خمینی ندارد، بقیه همه از هر چه آخوند است متنفرند. با این اوصاف بسیاری از آنها به تشییع جنازه منتظری در قم رفتند، نه بخاطر اینکه به او ارادتی داشتند بلکه می خواستند در میان یک میلیون تظاهر کننده ای باشند که مثل خودشان از فرصت استفاده کرده تا شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر ج.ا . ... بدهند. من مطمئن هستم اکثریت ایرانیها مثل من و خانواده و اقوام من از تیره و تبارهای متفاوتند ولی هیچ درد تیره و تبار ندارند و خود را ایرانی می دانند. اما وقتی یک مشت تبهکار کشور را به قهقرا می برند، آنهم کشور ثروتمندی مثل ایران، همه جور گرگ بر سر راه ما قرار می گیرند از خاکستری اش گرفته تا هر رنگی که بتوان تصور کرد.
ایران در خطرست و همه ما وظیفه داریم در حد توان خود جلوی خطرات بایستیم. هر چه ما بیشتر تاریخ خود را بشناسیم و در این بحث ها شرکت کنیم زودتر به آزادی خواهیم رسید چون همانطور که در این بحث دیدیم افرادی مثل آبدین و آئلیار باعث می شوند ما بیشتر تحقیق کنیم و از هم یاد بگیریم و آموخته های خود را به دور و بری های خود منتقل کنیم. ناآگاهی آن چیزی بود که ملت ایران را به فاجعه ۵۷ کشاند، و خوشا بحال فرصت طلبان و مغرضان شد. دیگر نباید بخاطر ناآگاهی خود آلت دست این و آن شویم. نباید آبدین ها را بحال خود رها کنیم. باید به آنها پاسخ بدهیم و از آنها پاسخ طلب کنیم. من از شما و دیگران آموختم و مهم آموختن است که راز موفقیت ایران خواهد بود. تندرست و پیروز باشید.
در ضمن زبان رشتی را خوب می فهمم ولی کم می توانم به این زبان حرف بزنم. ترکی من خیلی ضعیف تر از رشتی منست. بدلیل بار آمدن در محیطی چند زبانه قادر بودم انگلیسی را زودتر از دوستان دیگرم در خانواده های یک زبانه یاد بگیرم.
دیگر نباید بخاطر ناآگاهی های خود از تاریخ کشورمان آلت دست این و آن شویم. اشاعه ی آگاهی وظیفه ی هر ایرانی است. هر کدام از ما باید یک رسانه بمانیم تا روز موعود.
٣۱۷۹۰ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : حمید حامدی
عنوان : در تامل سخنان جناب پیروز و جناب چپ لیبرال
به اندیشه من، مسئله پانترکیستها/پانعربیستها با ایرانیان یک مسئله تاریخی است.
در این راستا، این دو گروه به ایران در این هزار و چهارصد سال تجاوز کردند. حداقل اعراب یک دینی آوردند که میتوان گفت در یک دوره مثبت بود (دوره سامانیان و آل بویه). اما ترکان در واقع چیزی به فرهنگ ایران نیفزودند که قابل تقدیر باشد.
شما حتی زبان فارسی را در آذربایجان قدغن کنید و تنها ترکی تدریس کنید، ، کفایت نخواهد کرد زیرا یک نوع ایرانستیزی در میان این دو گروه پانترک/پانعرب رواج دارد.
در همین سایت امثال بهاریها و آیدینها و قابویسها و ماشاءلله رزمیها و غیره وجود دارد.
با وجود اینکه میدانیم روزگاری آذربایجان زبانش فهلوی بوده است(که متعلق است به تمدن ایران) اما امروز پانترکیستها بیشتر از همه پی تخریب (به ظن خود چون اثری در دانشگاه-ها و محافل علمی ندارد) تمدن ایران و فرهنگ آن هستند. یعنی اینها بیشتر از همه طلبکارند با وجود اینکه این ترکان بودند که به ایرانیان ظلم کردند و سرزمینهای ایرانی-تبار را ایرانی-زدایی کردند و بخشهایی از آن را تخسیر کردند و ماهیت قومی آن را از ایرانی به ترک تغییر دادند. من مشکلی با کسی ندارم ولی آخر این ماجرای پانترکیسم روشن نیست به کجا برسد. در هر حال، امروز ایرانیانی در جهان وجود دارند که به اندازه کافی به تمدن/تاریخ ایران آشنا هستند، و برای همین دیگر بیم خطر نابودی تمدن ایران همچون زمان مغول/تیمور وجود ندارد. رفتار ایرانیان با ترکان خیلی بهتر از رفتار ترکان با تاجکیان اوزبکستان یا فارسی-زبانان آران بوده است.
٣۱۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : امکان ندارد که مغلوب بتواند خود را به غالب تحمیل کند. بله، این قبائل عرب عربستان و قبائل ترک مغولستان بودند که ایرانیان را آسمیله کردند
با تشکر از حامد خان برای توضیحی که به پرسش من دادند.
و با تشکر از پیروز که به نکته ای اشاره کردند که بسیار مهم بود و من در جای دیگری آنرا ندیده بودم. پیروز درست می گوید که این ایرانیان بودند که آسمیله شدند و نه دیگرانی که ایران را فتح و غارت کردند و آنهمه کشتار و خرابی ببار آوردند.
اگر امروز قبائل آمازون توانستند با زبان و فنون قبیله ای خود امور اداری برزیل را بعهده بگیرند و آن کشور را اداره کنند آنوقت می توان ادعا کرد که قبائل عرب و ترکی که ایران را فتح کردند هم با آن زبان و فنون خود قادر بودند ایران آنزمان را اداره کنند ولی ایرانیان نگذاشتند. واقع احمقانه است اگر ادعا کنیم که ایرانیان مغلوب نگذاشتند که قبائل عرب و ترک غالب زبانهای عربی و ترکی را به زبان رسمی ایران تبدیل کنند.
امکان ندارد که مغلوب بتواند خود را به غالب تحمیل کند. بله، این قبائل عرب عربستان و قبائل ترک مغولستان بودند که ایرانیان را آسمیله کردند و نتیجه این فعل و انفعلات هم امثال من هستند که هیچ مشکلی با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران آینده ندارم تا تک تک آحاد ملت ایران از هر تیره و تبار و ... زیر سایه این منشور در امنیت کامل کنار هم زندگی کنند، به رفاه و آزادی برسند و شکوفا شوند.
٣۱۷۶۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : در پاسخ به جناب دمکرات و آیدین
در پاسخ به جناب آیدین
من نیازی ندارم شما را قانع کنم زیرا مهم حرف دانشگاه هاروارد است. این مسئله ربطی به حدیث و دین ندارد زیرا زبانشناسی یک مسئله علمی است و نه مسئله اعتقادی. هرزمان شما توانستید استادان دانشگاه هاروارد و اکسفورد و کامبریدج را قانع کنید، خوب من هم قانع میشوم. من پیوند خودآموز پارسی باستان را برای شما دادم و همچنین کتابهای معتبر پارسی میانه. در مورد پارسی میانه کم و بیش میتوان بسیاری از جملات را با فارسی کنونی دریابم. حداقل شما باید اول زحمت بکشید و آن زبان پارسی باستان را یادبگیرید و سپس پارسی میانه را یادبگیرید و سپس نظرهای نوینی بدهید (در مجلات معبر زبانشناسی و نه سایتهایی مانند اخبار روز) و نظرهایتان باید در چارچوب علم زبانشناسی باشند.. البته اول باید چهارسال زبانشناسی ابتدایی در بیاموزید و سپس لیسانس بگیرید و سپس دکترا.. خوب هر زمان این کار را کردید و یک تز در این مورد نوشتید و تز شما را دانشمندان زبانشناس پذیرفتند، من هم قانع میشوم.
در ضمن ریچارد فرای زبانشناس نیست و عشق او به ایران هرگز از علم او نمیکاهد. زیرا علم را با مقالات و کتابهای علمی میسنجند (که مورد قبول دانشمندان همسطح باشد) و نه چیز دیگر.
در پاسخ به جناب دمکرات
حرف شما صحیح است. پارس/پارسوا/پارسا/پارث/پشتو... همه از یک ریشه هستند. چند نفر مانند ریچارد فرای و جرج مرگنستین و غیره نیز این موضوع را گفته اند.
فرای میگوید:
Parsa, Parsua and Parthava we have three forms of an Old Iranian *parsava "rib, side, frontier", related to Indo-European *perk "rib, breast", Avestan parasu, Ossetic fars "side, frontier"
مرگستین هم این موضوع را بررسی کرده است:
Morgenstriene, George ۱۹۷۳: ‘Pashto’, ‘Pathan’ and the treatment of R + sibilant in Pashto,in: Indo-Dardica, Wiesbaden: Reichert, ۱۶۸–۱۷۴.
پشتو/پهلو/پرسو/پارث/پارس.. همه از یک ریشه لغوی هستند..
٣۱۷۵۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : «اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعهآمیز»
«اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعهآمیز»
پرفسور جفری لوییس از بنیانگذاران مطالعههای ترکشناسی در دانشگاه آکسفورد و استاد زبانهای ترکی بود. وی در ۱۹ ژوئن ۱۹۲۰ / ۲۹ خرداد ۱۲۹۹ خ زاده شد و به تاریخ ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ / ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ در سن ۸۶ سالگی درگذشت.
امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۲۲ م/۱۳۰۱ خ به پایان رسید اما زبان اداری و ادبی آن، یعنی ترکی عثمانی، تنها زبانی که از نظر گستردگی واژگان به انگلیسی نزدیک شد، تا میانهی سدهی بیستم م/چهاردهم خ زبان مردهای نشد. قلب این زبان، ترکی بود: یعنی نحو و صورتهای صرفی آن ترکی بود اما هاگوپیان (V. H. Hagopian) مجبور شد که ۴۰ کتابش به نام «دستور زبان گفتگوی ترکی عثمانی» (Ottoman Turkish Conversation Grammar)، منتشر شده به سال ۱۹۰۷ م/۱۲۸۶ خ، را به دستور زبان عربی و پارسی اختصاص دهد. علت هم آن بود که عثمانیان چندین ویژگی را از این دو زبان وام گرفته بودند. آنان جمعهای عربی و پارسی را قرض گرفته بودند. از عربی بیماری زبانیای را گرفته بودند که به نام جنسیت دستور زبانی (grammatical gender) شناخته میشود. افزون بر این، صفتها در ترکی پیش از اسم میآیند اما در عربی و پارسی پس از اسم میآیند. در پارسی، میان اسم و صفت کسرهای (ـِ) میآید و ترکی این هر دو را اقتباس کرد. «دولت عثمانی» (Sublime Porte)، یا دستگاه مرکزی حکومت سلطان عثمانی، در ترکی عثمانی «باب ِ عالی» گفته میشد که هر دو واژههای عربی هستند به معنای «دروازه» و «بالا» که با ـِ ی پارسی به هم پیوند شده بودند.
ترکان مردمی دامدار بودند و در جایی میزیستند که امروزه مغولستان بیرونی گفته میشود. در سدهی هشتم م/دوم خ، آنان از همسایگان مغول خود در نبرد بر سر چراگاهها شکست خورده و میهن خود را ترک کردند و شروع کردند به مهاجرت به سوی جنوب و غرب. در آغاز سدهی یازدهم م/پنجم خ بیشتر آنان به خاورمیانه رسیدند، مسلمان شدند و باسوادهایشان الفبای عربی-پارسی را برای نوشتن به کار گرفتند. زبانشان از نظر واژههای لازم برای زندگی کوچنشینی پربار بود اما از نظر مفهومهای فلسفی، یزدانشناسی و هنری کمبود داشت. برای این مفهومها دست به دامان عربی و پارسی شدند.
اما به این هم بسنده نکردند. آنان تنها برای مفهومهای نو از این دو زبان وام نگرفتند بلکه حتا واژههای پایهای چون ôd (اُد = آتش) از کاربرد افتاد و تا آغاز سدهی بیستم م/چهاردهم خ در شعر ترکی برجا ماند اما در نثر چهارصد سال به نرفت و جای آن را «آتش» پارسی گرفت. واژههای ترکی sin [سین] و sinle [سینله] (به معنای گور)، در شعرهای مردمی از سدهی سیزدهم تا بیستم م/هفتم تا چهاردهم خ به کار میرفت و هنوز نیز در آناتولی به گستردگی استفاده میشود اما در نثر، خیلی پیش از این تاریخ، واژهی عربی «مزار» جای آن را گرفت. در کتاب «جامع الفَر ِس» (Gami" al-Faris)، فرهنگ نوشته شده در سدهی هفدهم م/یازدهم خ، گفته شده برخی مردم sinle را تنها برای گور کافران یا نامسلمانان به کار میبرند و مسلمانان در «مزار» دفن میشوند.
در شعر سنتی ترکی، بیتهایی دیده میشود که تنها نشانهای که میگوید این شعر را شاعری ترک سروده وجود واژههای dir [دیر] (هست) و idi [ایدی] (بود) است. این گفته برای نثر سنتی نیز درست است. این مخلوط ترکی-عربی-پارسی را بیشینهی رعیت سلسلهی عثمانیان نمیفهمیدند، نه تنها عربان و یونانیان و دیگر قومها، بلکه حتا خود ترکان نیز!
٣۱۷۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : به حامد خان و آقای باهارلی
می بینم شما در نظراتتان پارثی می نویسید ولی به من پارت و پات ها آموخته اند. سئوالی از شما دارم که امیدوارم بتوانید پاسخی بمن بدهید. سپاسگزار خواهم شد.
به نظر من، باید یه واژه پارت توجه کنیم چون شنیده ام که پارت ها حرف TH داشتند و میترا را MITHRA تلفظ می کردند. اگر اینطور باشد می توان گمان کرد که پارت را هم PARTH تلفظ می کردند که بعدها بوسیله مردمی که این صدا را نداشتند واژه هایی را که صدای TH داشتند را در برخی جاها به ت و در جاهای دیگر به ث تبدیل کردند. بنابراین، شاید پارثی همان پارسی باشد. ؟؟؟
******************
واقع جای تاسف است که نویسنده این مقاله فقط نوشتند و رفتند و ما را بحال خود گذاشتند. آقای باهارلی محترم، در هر محفلی همه معمولا سخن سنجیده حرفشان را می زنند و اگر نیازی به دفاع از آن باشد از خود با استدلال دفاع می کنیم. حال شما مقاله ای نوشته اید و ما ابهاماتی برایمان پیش آمد که آنها را با شما در میان گذاشتیم ولی شما هیچ اعتنایی بما نکردید. شما دفاع از این مقاله را بعهده کسانی گذاشتید که حمایت شما را نداشتند و این درست نیست. حتما شما قبول دارید که وقتی ما حرفی می زنیم باید مسئولیت آنچه را گفته ایم را بپذیریم و به شنوندگان خود پاسخگو باشیم. متاسفانه من این پاسخگویی را از جانب شما دریافت نکردم. همین ابهاماتی که ما در این مقاله شما با آنها مواجه شده ایم حتما در مقالات بعدی شما هم رخ خواهد داد مگر آنکه شما منابع خود را با ما در میان بگذارید. خواهشمندم منابع خود را درباره این مقاله و در مقالات بعدی خود بما ارائه بفرمایید. متشکرم.
٣۱۷۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : باستانگرایی هدیه باستانشناسان
جناب حمیدی،
بحث با مومنان فایده ای ندارد چرا که از کتاب مقدس و کتب مومنان دیگر هزاران دلیل می آورند تا ثابت نمایند که حقیقت را میگویند. شما به عوض جواب دادن به شبهات من، کتب باستانشناسان را ردیف نمودید. آنها هم کتب مقدس شما هستند. همانگونه که شیعیان از ملا احمد نراقی و محمد باقر مجلسی میتوانند شونصد خط برایت دلیل بیاورند و بر حجم بیافزایند. شما ادعا میکنید که چون فلان دانشگاه و فلان محقق این را گفته دیگر این تبدیل به مسلمات شده است. مگر بزرگ این باستانشناسان، ریچارد فرای مقابل اعلی حضرت محمود همایونی آریامهر، سردار سپه، صاحب هاله ایزدی، رئیس جمهور کودتا، کوروش ثانی، سید محمود احمدی نژاد زانو زده صاحب خانه اعیانی نشد؟
http://www.asriran.com/fa/news/۱۳۰۲۵۹
چند سال امثال ریچارد فرای باید گرد گچ در غرب بخورد تا مورگیج خانه اش را تمام نماید؟ کدام احمق در غرب دست رد بر تحفه ای رسیده از یک مملکت جهان سومی میزند؟ این خانه که ریچارد گرفته است حتی مالیات هم برایش بسته نخواهد شد.
خیر جناب. این حنا دیگر برای من رنگی ندارد. شبهات من در نظرات قبلی ام بیان شده اند. مرعوب اسم و رسم چند استاد غربی تحفه گیر نمی شوم. دلیل قانع کننده باید بیاورید تا نشان دهید که آن سه زبان ادامه همدیگر هستند. وجود چند کلمه مشترک دلیلی نیست تا بتواند اختلافات فاحش در گرامر این سه زبان با هم را کاور نماید.
٣۱۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : بحث آسیمیله
من هم با جناب "لیبرال دمکرات چپ میانه" موافقم که اگر آسیمیله در این هزار سال شده است، به ضرر ایرانیان بوده است.
چند نمونه میاورم:
۱) ترکزبان شدن مناطق سغد و خوارزم و آذربایجان و آران که همگی دارای زبانهای فهلوی/پارسی/ایرانی-تبار بودند.
۲) در همین قرن پیش، نابودی کلی فارسی-زبانان قفقاز. برای این موضوع، جستو کنید در گوگل: "تای قفقاز" و همچنین "جمهوری اذربایجان و تالش".. کم و بیش تعداد این گروه-ها از صدسال پیش کمتر شده است با وجود رشد طبیعی جمعیت. اما آیا کسی میتواند ادعا کند که تعداد ترکزبانان ایران در این صدسال کمتر شده است؟
در منابع آمارهای دقیق روسی، تعداد دقیق فارسی-زبانان قفقاز (تاتها) صد و بیست هزار در سال ۱۸۸۰ آمده است. اما امروز دولت آذربایجان آن تعداد را به ده هزار تقلیل داده است. در حالیکه با رشد طبیعی، این تعداد بایستی امروز یک ملیون باشد. همینطور است در مورد تالش ایران-زبان.
٣۱۷٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : در رابطه با پارسی باستان
دوستانی که علاقه دارند این زبان را بیاموزند میتوانند دروس آن را از این سایت هارواد فراگیرند:
http://www.fas.harvard.edu/~iranian/
دو نکته دیگر نیز هم بد نیست.
ترکیه و جمهوری آذربایجان بسیار پولدارتر از ایرانیان هستند اما آنها نمیتوانند برای نمونه چیزی مانند ایرانیکا تولید کنند (یعنی به همان حجم) زیرا پول نمیتواند تاریخ بخرد/بسازد (شاید بتواند دو سه تا دانشمند خودفروش را بخرد ولی هرگز نمیتواند اجماع نظر دانشمندان گردد).
در رابطه با پارسی باستان و پارسی میانه، در این صفحه از هاروارد میخوانیم:
------
Middle Persian (or Pahlavi) is mainly known from the official inscriptions of the Sasanian period (ca.
۲۴۰-۶۲۱ C.E.) and the literature of the Zoroastrians. Old Persian and Middle Persian are the ancestors of
New Persian (F˝rsi).
http://www.fas.harvard.edu/~iranian/OldPersian/opcomplete.pdf
------------
حالا این زبانشناسی است که پارسی باستان و پارسی میانه را تدریس میکند و به پارسی دری تسلط کامل دارد!
جناب آیدین چند لغت اوردند که چندتایشان در این صفحه نیست:
http://www.fas.harvard.edu/~iranian/OldPersian/opcomplete.pdf
ایشان گفتند:
--------------------
Para به معنای پیشین
Path به معنای مـسیـر وراه
Hanj بهمعنـای دارزدن
Agreeبه معنای موافقت
stone ستون فارسی یا همان سنگ
تنهانزدیک به ده درصد از مجموع لغـات کتیبـه هـا شـباهت سایه وار و یامطلقی به فارسی امروز دارند
--------------------------
اما para به معنی همان "فرا" فارسی است.
برفرض به معنی پیشین هم باشد در واژه پارسال فارسی دیده میشود.
ولی برای لغت پیشین واژه : paranam آمده است که به هر رو در "پار" واژه پارسال ما آن را میبینم.
اما لغت برای پیشین در همین کتاب درسی هارواد هست: paishiya .. که همریشه با پیشین فارسی است.
در رابطه با pathi در اوستا pantha آمده است و در سانسکریت نیز این واژه آمده است. در پارسی میانه این واژه شاید به صورت همان "پند" (یعنی نصیحت و همچنین "راه" و "روش") باشد.
http://webapps.uni-koeln.de/tamil/
زیرا در اوستا panth آمده است و تبدیل th-)د در بسیاری از واژگان دیده میشود.
لغت دیگری که گفتند:
" Hanj بهمعنـای دارزدن"
در این لغتنامه نیست. در این لغتنامه:darga- به معنی دراز آمده است.
اما "هنگ" یا "هنج" هم در فارسی امروزی به معنی "کشیدن" است (دهخدا)
لغت دیگری که گفتند:
"Agreeبه معنای موافقت"
چنین چیزی ندیدم ولی لغت فارسی "آری" باید نزدیک باشد.
لغت دیگری که گفتند:
"stone ستون فارسی یا همان سنگ"
باز ندیدم. بجایش stuna میبینم که به معنی ستون است. واژه برای سنگ در فارسی باستان هست: asan و athanga.
خلاصه دوستان میتوانند چند زبان باستان ایرانی به علاوه کردی سورانی و کرمانجی را به طور خودآموز در اینجا یادبگیرند:
http://www.fas.harvard.edu/~iranian/
به هر حال من سه پرسش بدون پاسخ را دوباره میپرسم:
----------
یک)
حالا آنچه به بحث مربوط است، هم اکنون کسی میتواند ثابت کند که این دانشگاه هاروارد با پول دولت پهلوی دارد دروغ میگوید؟
دو)
اگر زبان ترکی زبان رسمی غزنویان و سلجوقیان و احمدیلیان و ایلدگزیان و سلال غیرترک ساسانیان و شروانشاهایان و بنی ساج و جستانیان و ..غیره بود، چرا حتی یک آثار مکتوب به زبان ترکی از هیچ کدام از اینها از فلات ایران وجود ندارد؟
سه)
این درست است که پادشاهان صفوی ترکزبان بودند (البته ریشه نژادی آنها مورد بحث است)، اما آیا بخاطر سرودن چند شعر به زبان ترکی، آیا میتوان زبان رسمی کشور را ترکی دانست؟ یا زبان رسمی زبانیست که برای ادارگی کشور و دیوان و غیره بکار میبرند؟
خلاصه منبع کامبردیج در مورد صفویان نیز به رسمی بودن پارسی اشاره میکند. یعنی صرف اینکه فلان پادشاه ترکزبان باشد، به این معنی نیست که زبان رسمی همان ترکی بود.
٣۱۷٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : فارسی را لهجهی سی و سوم عربی!
در چند سال اخیر، پانترکیستها برای ثبات دروغهای خود پای سازمان بین الملل و یونسکو را به میان کشیدهاند. چنانکه هفتنامهی امیدزنجان، دروغی شرمآور به این سان را چاپ نمود و پانترکیستهایی مانند ماشاءالله رزمی و غیره آن را در مجلات رایاسپهر نیز گسترش دادند.
دروغ به این سان است:
سازمان یونسکو طی آماری ترکی را سومین زبان با قاعده دنیا و زندهای دنیا معرفی کرده و فارسی را لهجهی سی و سوم عربی به حساب آورده است.
یکی از پژوهشگران ایرانی به نام سلیم نیساری، مچ دروغگویان را گرفته و موضوع را به طور نوشتاری دوجانبه با سازمان علمی و فرهنگی یونسکو در میان گذاشت.
پاسخ یونسکو هم این بود:
یونسکو-مورخ مارس ۱۳ ۲۰۰۲
در جواب نامهی مورخ ۱۲ ژانویه ۲۰۰۲ که پرسیده بودید آیا یونسکو اعلامیهای در مورد درجه بندی زبانهای مهم جهان منتشر ساخته است، اشعار میدارد که یونسکو هرگز به صدور چنین اعلامیهی غیرمنطقی مباردت نکرده است.
.............................................................................................
یک گزارشی دروغین و بیپایهی دیگر!
یکی از پانترکیستها میگوید:
کلیه ی اطلاعات زیراز موسسه ی ائی. ام. تی و آ. ام. تی که در اروپا و آمریکا واقع شده و تحت مدیریت برجسته ترین زبان شناسان اداره می شود، گرفته شده است و همه ساله گزارشهای زیادی را درباره ی زبانها منتشر می کنند و کلیه ی استانداردهای زبان شناسی از این ادارات که دولتی هستند،اعلام می شود. به اطلاعات استخراجی از این موسسات توجه کنید:
- ۱۹ کلمات انگلیسی از زبان ترکی گرفته شده است.
- ۹۲ کلمات فارسی از عربی و ترکی گرفته شده و مابقی بدون هیچ فرمولی تولید شده اند.
- ۲ کلمات ترکی از ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی گرفته شده است.
- در هیچ یک از زبانهای بین المللی لغتی از زبان فارسی وجود ندارد.
- ۳۹ کلمات ایتالیایی، ۱۷ کلمات آلمانی و ۹ کلمات فرانسوی از زبان ترکی گرفته شده است.
- ۱۰۰ کلمات ترکی ریشه ی اصلی دارند.
- ۱۰۰ کلمات انگلیسی، آلمانی ، فرانسوی و ترکی دارای عمق ریخت شناسی هستند.
- ۸۳ کلمات انگلیسی ریشه ی اصلی دارند.
- جملات ترکی ۲ ابهام جمله ای ایجاد می کنند.(یعنی اگر یک خارجی زبان ترکی را از روی کتاب یاد بگیرد، پس از ورود به یک کشور ترک زبان مشکلی نخواهد داشت.)
- جملات انگلیسی نیم درصد و جملات فرانسوی تقریبا ۱ ابهام تولید می کنند.
- جملات فارسی ۶۷ ابهام تولید می کنند.(یعنی یک خارجی که فارسی را یاد گرفته، به سختی می تواند در ایران صحبت کرده و یا جملات فارسی را درک کند مگر آنکه مدت زیادی در همان جامعه مانده و به صورت تجربی یاد بگیرد ) که این برای یک زبان ضعف نسبتا بزرگی است.
- جملات عربی ۸ تا ۹ ابهام تولید می کنند.
- معکوس پذیری(ترجمه ی کامپیوتری) کلیه ی زبانها به جز زبانهای عربی و فارسی امکان پذیر بوده و برای عربی خطای موردی ۴۵ و برای فارسی ۱۰۰ است. یعنی زبان فارسی را نمی توان با فرمولهای زبان شناسی به زبان دیگری تبدیل کرد.
زبان ترکی را شاهکار زبان معرفی کرده اند که برای ساخت آن از فرمولهای بسیار پیچیده ای استفاده شده است. خانم “نیکیتا هایدن” متخصص و زبان شناس مشهور آلمانی در موسسه ی اروپایی ((یورو توم)) گفته است: ” انسان در آن زمان قادر به تولید این زبان نبوده و موجودات فضایی این زبانم را خلق کرده و یا خداوند به پیامبران خود عالیترین کلام ارتباطی را داده است.
هم اینک زبان ترکی در بیشتر پروژه های بین المللی جا باز کرده است. به مطالب زیر که برگرفته از مجله ی New science چاپ آمریکا و مجله ی International Languages
چاپ آلمان است، توجه نمایید:
- کلیه ی ماهواره های هواشناسی و نظامی اطلاعات خود را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ترکی به پایگاههای زمینی ارسال می کنند.
- پیچیده ترین سیستم عامل کامپیوتری os۲/۸ و معمولی ترین windows زبان ترکی را به عنوان استاندارد پایه ی فنوتیکی قرار داده اند.
- کلیه ی اطلاعات ارسالی از رادارهای جهان به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ترکی علایم پخش می کنند.
- کلیه ی سیسستم های ایونیکی و الکترونیکی هواپیماهای تجاری از سال ۱۹۹۶ به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ترکی در کارخانه ی بوئینگ آمریکا مجهز می شوند.
- کلیه ی سیستم ها و سامانه های جنگنده ی قرن ۲۱ “جی- اس- اف” که به تعداد هفت هزار فروند در حال تولید است، به ۲ زبان انگلیسی و ترکی طراحی شده اند.
همه ی این مطالب نشان دهنده ی استاندارد بودن و بین المللی شدن و اهمیت ژئوپولیتیکی زبان ترکی است.
٣۱۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : به آبدین محترم
به آبدین محترم،
این ایرانی ها بودند که در کشور خود بوسیله بیگانگان آسیمیله شدند و نه برعکس. تاریخ را ورق بزنید و ببنید که آیا این ایرانیان بودند که به مغولستان و صحرای عربستان حمله کردند و مردمانشان را با فرمانروایی و سکونت خود آسیمیله کردند و یا بر عکس. ایرانیان در سرزمین خود بودند و هویت و فرهنگ و زبانهای خود را داشتند. از ۱۳ قرن پیش ایران با حملات قبائل عرب و سپس حملات قبائل مغول روبرو شد که قرنها بطول کشید. در این مدت این ایرانیها بودند که بوسیله مهاجمین خود آسیمیله شدند. حال ما که حرفی در این مورد نمی زنیم معدودی پان ترکیست متنفر از ایران و ایرانی از ما طلبکار هم شده اند و با تبلیغات دروغ در تلاشند ایرانیان را بجان هم بیاندازند!!! ما اجازه نخواهیم داد که چنین شود.
مشکل این پان ترکیست ها اصلا زبان هند و اروپایی و فارسی باستان و میانه و نو ما نیست وگرنه انقدر مدرک بر ضد آنها زیاد است که خودشان بهتر از ما می دانند. هدف سیاسی و چشم داشت به سرزمین ماست. اگر هدف زبان بود چرا یک کلمه از حرفهایی که می زنند را هیچ دانشگاه معتبری تایید نمی کند؟ آقا، اگر راست می گویی منابع معتبر ت را به ما معرفی کن. جواب سئولاتت همه در لینکهایی که حامد و ناشناس داده اند هست. اگر راست می گویی با رجوع به همان منابع حرفشان را رد کن. راست نمی گویی و مشکلت هم همینست.
لینکهایی که من دادم را نخواندی تا دریابی که در انگلیس، کمبریج و آکسفورد معتبرترین کرسی های دانشگاهی را در رشته های زبانشناسی ،ایرانشناسی و تاریخ زبانهای ایرانی دارند. هر ساله در این رشته دانشجو می پذیرند، حتما خرج این دانشجوها را هم پهلوی ها می دهند که به ضرر جنابعالی دروغ بگویند، عجب!!! خودت درباره ایرانشناسی و کرسی های دانشگاهی پرسیده بودی و جوابت را دادم بعد دبه در می آوری، عجب!!! ایکاش یکی دوتا از مقاله نویسان ما هم تحصیلاتشان را در آنجا می کردند تا ما انقدر گرفتار پان ترکیست ها نمی شدیم.
یعنی چه فارسی یکی از لهجه های عربی است، هند و اروپایی نیست، به سه دوره باستانی و میانی و نوین تقسیم نمی شود...؟ چه نتیجه ای میخواهید بگیرید آخر؟ آقای محترم، شما که شاهنامه را مربوط به این بحث نمی دانید، دانشگاه های آکسفورد و کمبریج و هاروارد و اینهمه دانشنامه های معتبر جهانی را قبول ندارید و بهیچ عنوان هم تن به ارائه حتی یک منبع هم نمی دهید، معلوم است که نه با من بلکه با هیچکس دیگری هم نمی توانید بحثی داشته باشید. شما یک زبانشناس و یا تاریخ شناس نیستید که در موقعیتی باشید حتی یکی از استادان دانشگاه های غربی در این رشته ها را زیر سئوال ببرید چه برسد به همه آنها از دم.
شما اگر واژه شناس، زبانشناس و ایرانشناس بودید شاهنامه را بیربط نمی دانستید. لااقل از خودتان می پرسیدید که اگر شاهنامه بیربط است چرا در چند سال اخیر اینهمه در دانشگاه های غربی دارند روی آن سرمایه گذاری مادی و پژوهشی می کنند. چرا یک مرکز پژوهشی مستقل برای آن تاسیس کرده اند و ۲۰ کارشناس را در کنفرانس ماه دسامبر از سراسر جهان دعوت کرده اند؟ چرا موزه ای در کمبریج برنامه ای چند ماهه پر از سخنرانی کارشناسان و نمایش مینیاتورها و ... موسیقی ایرانی را تدارک دیده است؟ شما اگر زبان فارسی و شاهنامه را می شناختید هیچوقت نه آنرا بیربط به ایرانشناسی و زبانشناسی برآورد می کردید و نه ارزش و تاثیر آنرا بر ادبیات ایران از آنزمان تاکنون انکار می کردید. اگر ارزش آنرا می دانستید درک می کردید که بدون زحمات او ما هم امروز مثل مصری ها بزبان عربی با هم ارتباط برقرار می کردیم و نه فارسی. فردوسی ۱۰۰۰ سال پیش فهمید چه کرده است، بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی. ما هم باید قدر زبان فارسی را بدانیم و آنرا از دست دشمنانش رها کنیم.
ما کسی را اسیمیله نکردیم ولی خیلی اسیمیله شدیم. آنچه برایمان مانده را حفظ خواهیم کرد و روزی خواهد رسید که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر دیگر هیچ انسانی در ایران مورد تبعیض قرار نخواهد گرفت.
٣۱۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : زبانهای ترکی
پان ترکیستها اگر میتوانند یک آثار علمی تاریخی و فلسفی و پژشکی پیش از قرن بیستم به زبانهای ترکی(که امروز مانند ترکی عثمانی مرده نباشند معرفی میکنند و ما هم با آثار فارسی آن را مقایسه میکنیم. یعنی چندتا آثار علمی و فسلفی و موسیقی به زبانهای اوزبکی و قرقیزی و ترکی آذربایجانی و ...پیش از قرن نوزدهم یا بیستم وجود دارند که در جهان علم و فلسفه اثرگذار هستند ؟
از دوران کهن حتی یک آثار علمی به زبان ترکی وجود ندارد(که خوانا باشد زیرا ترکی عثمانی ۵۰۰ ساله یک زبان مرده است). برای نمونه
آثار علمی زبان فارسی: دانشنامه علائی ابن سینا به قلم زبان فارسی (حدود هزارسال پیش) – التفهیم بیرونی – آثارهایی از قطب الدین شیرازی
آثار فلسفی: گشایش و رهایش ناصر خسرو (حدود هزار سال پیش)، آثار ناصر الدین طوسی، افضلالدین کاشانی
آثار پژشکی: ذخیره خوارزمشاهی (حدود ۹۰۰ سال پیش) – بزرگترین دانشنامه پژشکی به زبان فارسی که اثرگذاری آن در جهان شرق اسلام مورد مناقشه نیست.
آثار موسیقی: چهار کتاب از عبدالقادر مراغی همگی به فارسی
اگر هم آثار امروزی است میتوانید به لغتنامه اخترفیزیک و اخترشناسی نگاه کنید:
http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/Intro.html
(این واژه-نامه اخترفیزیک انبوه واژگان و افعال و نامهای ریشه-دار ایرانی ساخته است.. ) .
میتوان هر زبان را توانمند کرد ولی برای هر زبانی نمیتوان یک روزه ادبیات جعل کرد.
به اندیشهی نگارندهی مقالهی فعلی، آنچه را میتوان برتر دانستن یک زبان دانست همان ادبیاتیست که از آن زبان تولید گشته است و بر تمدن بشر اثر گذاشته است.
در این راستا تنها کافیست به دو نکته اشاره کنیم.
یک)
در کشورهای پانترکیستی ترکیه و جمهوری قلابی آذربایجان، بزرگترین شاعران همان مولانا جلال الدین رومی و نظامی گنجوی هستند. یعنی در زبان ترکی همسان این دوتا سخنور بزرگ پیدا نمیشود. حتی نظامی گنجوی، با وجود اینکه یک بیت ترکی ندارد، به عنوان شاعر ملی این کشور پانترکیستی از سوی مقامات آن انتخاب شده است. و همچنان است مولانا جلال الدین رومی که همسانی در ترکیه کنونی ندارد.
بایست یادآوری کرد که برخلاف نظر بطلان پانترکیستها هیچ کدام از این دو شاعر ترک نبودند. اینها به زبان و ادبیات فارسی نیز خدمت کردند و هر دو ایرانیتبار و ایرانیفرهنگ و پارسیزبان بودند.
همین نکته نشان میدهد که پانترکیستها یک سخنور ترکیگوی همسان این دو ایرانی بزرگ ندارند. حتی باید گفت که با وجود اینکه یک فارسیزبان اشعار نظامی و مولانا را میفهمد، ولی یک ترکزبان اهل ترکیه نمیتواند آثار ترکی عثمانی را بفهمد! همچنین است در مورد جمهوری آذربایجان که سبک کلاسیک ترکی آذربایجان را انکار کردند و چهاربار الغبای خود را عوض کردند و در کل اشعار کسانی مانند فضولی و نسیمی که پر از واژگان فارسی دارد را به خوبی درنمییابند.
دو)گوثه، بزرگترین فرهیخته فرهنگی تاریخ آلمان در رابطه با زبان پارسی میگوید:
شمس تبریزی:"زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است". (شمس تبریزی-مقالات)
غلامحسین ساعدی تبریزی:""زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند."
گوثه آلمانی: "ادبیات فارسی، یکی از چهار ارکان ادبیات بشر است"
..............................................
ا
کامنت بعدی
صلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعهآمیز
٣۱۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : پارسیباستانی
بانشناسان نیز به ریشهی ایرانی و پارسیباستانی زبان کنونی پارسی گو.اهی میدهند. برای نمونه:
یک)
The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.
(Lazard, Gilbert ۱۹۷۵, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. ۴, pp. ۵۹۵-۶۳۲, Cambridge: Cambridge University Press. (
دو)
"Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country." "However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian."
Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, "Sociolinguistics Hsk ۳/۳ Series Volume ۳ of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society", Walter de Gruyter, ۲۰۰۶. ۲nd edition. pg ۱۹۱۲.
سه)
"As already mentioned, it is not likely that the scribes of Sassanian chanceries had any idea about the Old Persian cuneiform writing and the language couched in it. Still, Middle Persian language that appeared in the third century AD may be seen as a continuation of Old Persian."
Bo Utas, "Semitic on Iranian", in "Linguistic convergence and areal diffusion: case studies from Iranian, Semitic and Turkic" editors (Éva Ágnes Csató, Bo Isaksson, Carina Jahani),Routledge, ۲۰۰۵. pg ۷۱
چهار)
New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."
Skjærvø, Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".
این پژوهشگران همه زبانشناسان برجستهای میباشند ولی در مقابل آنها ما افراد پانترکیست داریم که هر دروغی را میبافند و سپس خود را زبانشناس معرفی میکنند.
بنابراین زبان پارسی دری که گونهی خراسانی پارسیمیانه (پهلوی ساسانی) میباشد در نهایت ریشه در پارسیباستان دارد. چنین تاریخ ارجمند و پرافتخاری بینهایت پانترکیستها و ایرانستیزان را میآزارد و آنها را وادار به فرضیههایی دروغین میکند تا به عقدههای کمبودی تاریخی و فرهنگی خود تسکین بخشند.
همچنین به تازگی، برخی از پانترکیستها استدلال میکنند که چرا زبان پارسیدری در فارس اول رایج نبود و در خراسان بزرگ اول رایج شد؟ سپس استدلال میکنند این زبان نمیتواند در پارسیمیانه ریشه داشته باشد! در حالیکه تمامی زبانشناسان معروف حرف جماعت پانترکیستها را رد میکنند، بایست دانست که استدلال آنها مانند اینست که: "زبان عربی مصر ریشه در عربستان ندارد".. در واقع همانطور که زبان عربی مصر یک گویش از زبان عربی اصلی عربستان است که تحول یافت، زبان پارسی دری هم یک گویش خراسانی از پارسیمیانه است که تحول مستقل خود را یافت. و همانطور که زبان عربی عربستان و زبان عربی مصر در یک زمان وجود دارند، ادامه زبان پارسی میانه در پارس نیز همزمان با زبان پارسیدری در خراسان در یک زمان وجود داشتند که البته کم کم بخاطر قرابت این دو زبان، و گسترش زبان پارسیدری به عنوان زبان مشترک سایر فلات ایران، این زبان پارسی جایگاه ادامه پارسیمیانه در پارس (فهلویات) را گرفت. بنابراین زبان پارسیدری بومی ایرانزمین(و کشور امروز ایران) است زیرا نه تنها خراسان و خراسان بزرگ جزو ایرانزمین میباشند (شهرهایی مانند طوس و نیشاپور و البته شهرای جداشده مانند بلخ و هرات...)، بلکه ریشه آن در پارسیمیانه است که جایگاهش در پارس است. همچنین پارسیمیانه ریشه در پارسیباستان دارد. بنابراین برخلاف زبان ترکی که کهنترین سند آن در مغولستان (ارخون) هست، زبان پارسی کهنترین سندش همان پارسیباستان است.
٣۱۷۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : فرق پارسی میانه (پهلوی ساسانی) با فهلویات
جناب آیدین
گفتید:
"متون "پارسی میانه" ای که ادعا کرده اید همگی بین سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۲۰ در پیشاور، دهلی و سایر مناطق تحت نظر دولت فخیمه انگلیس پیدا شده اند. "
----------
پاسخ:
نه این تنها اندکی از آن متون هستند. سنگ نبشها و سکه ها و متنها و نسکهای پارسی میانه از غرب چین (همان مناطق ایغورها) تا مصر پیدا شده است. بسیاری نیز در نزد زردشتیان بوده است ولی نه همه آن.
در مورد فهلویات حافظ و تفاوت آن پارسی میانه اشتباه کردید.
من یک نمونه از فهلویات حافظ را میاورم:
بپی ماچــان غرامت بسپریمن
غرت یک وی روشتــی ازامادی
غم ای دل بوادت خورد ناچا
وغر نه اوبنی آنچهات نهشاد دی
(دیوان حافظ به تصحیح دکتر پرویز خانلری، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۲، جلد اول،ص۸۷۴).
برگردان:
در "پای ماچان" (محل ویژه محاکمه در حضور قاضی) غرامت بسپاریم
اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی
غم این دل را باید خورد ناچار
وگرنه بینی آنچه نشائی دید
این زبان یک لهجه فارسی است و علت آنکه نامش را "فهلویات" نیز مینامیدند بخاطر اینست که هرگویش ایرانی غیر فارسی-دری ادبی را در دوران اسلامی "فهلویات" نیز میامیدند.
برای نمونه "فهلویات" باباطار یا "فهلویات" عبدالقادر مراغی یا "فهلویات" شیخ صفی الدین اردبیلی و "فهلویات" همام تبریزی و "فهلویات" ماما عصمت تبریزی و "فهلویات" مغربی تبریزی...
در ضمن فهلویات این همه تبریزی نشانگر انست که زبان تبریزی تنها بخاطر حکومت ترکان تغییر یافته است.
اگر شما ادعا میکنید که این زبان حافظ یک ریشه جدا از فارسی-دری دارید, بگمانم سخت اشتباه هستید. کم و بیش در هزار سال پیش, هر شهر مهم ایران یک زبان فارسی/فهلوی خاص خود را داشته است زیرا ارتباطات مانند امروز نبوده است.
یعنی فهلویات باباطاهر یا فهلویات مغربی تبریزی و فهلویات همام تبریزی و ماماعصمت تبریزی و غیره... برخی از این فهلویاتها در واقع گویش فارسی است مانند فهلویات حافظ و برخی دیگر مال یک زبان ایرانی دیگر است مانند فهلویات همام تبریزی که نزدیکتر به زبان تالشی است.
ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایتها پیوستهاست، همهٔ این ولایتها یک مملکت بود، پادشاهاش یکی بود و زباناش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان مینویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون فهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی.»
پس "دری" تنها یک نمونه از آن پارسی است. یعنی فهلوی و دری و غیره همه جزو زبانهای پارسی هستند. اما چون "دری" گسترده-ترین نوع پارسی شد, نام "فارسی" با "دری" یکی شد و سایر زبانهای دیگر کم کم نامشان به محل خود محدود شد.
پهلوی/"فهلوی" هم یک واژه عام است که برای چندین زبان و گویش بکار رفته است.
پهلوی اشکانی یا همان پارثی
پهلوی ساسانی (پارسی میانه) که در زمان خودش آن را پارسیک میدانند. و زمانیکه ما میگوییم پارسی دری ریشه در پهلوی دارد منظور این زبان خاص است و نه زبان فهلویات حافظ که یک گویش فارسی خاص شیراز است.
حرف شما مانند اینست که بگوییم چون ترکی باکو با ترکی اردبیل تفاوت دارد, پس یکیشان ترکی نیست.
زبان پارسی دری در واقع اصلش از فارس است زیرا جزو زبانهای جنوب غربی (با لری و لاری و بختیاری) حساب میشود. در ایران هم نزدیکترین زبان به آن همان لری است و برای نمونه نه پشتو و یغنوبی و زبانهای کهنتر افغانستان.
اگر به دوره میانه زبانهای افغانستان و تاجیکستان و آسیایه میانه نگاه کنید, تمامی این زبانها جزو زبانهای ایرانی شرقی هستند: خوارزمی و سغدی و بلخی و ...
امروز پشتو و یغنوبی و وخی.. بازمانده این زبانهای ایرانی شرقی هستند.
اما در دوران ساسانیان که زبان پارسی میانه گسترش یافت(زیرا حکومت واحد یعنی گسترش یک زبان مشترک), در خراسان زبان پارسی میانه اول گسترش یافت و سپس تحول یافت و واژگان سغدی و پارثی و باختری (زبان اصلی بلخ) و خوارزمی نیز در آن داخل شدند و کم کم پس از اسلام نیز واژگان عربی به آن افزوده شد. اما همانطور که زبان عربی مصر همزمان با عربی یمن (جزو اصیلترین عربی) وجود دارد , هیچ مصری نمیتواند ادعا کند که زبان عربی در مصر ریشه در مصر دارد, زیرا اصل این زبان به هر حال مال عربستان هست هرچند در مصر تحول یافته باشد.
در مورد گرامر گفتید. گرامر آلمانی قدیم و انگلیسی قدیم و اسپانیایی/فرانسوی/پرتغالی/ایتالیایی قدیم (که همان لاتین است) و یونانی قدیم همه به نوین آنها فرق دارند. گویا شما فکر میکنید در عرض دو هزار پانصد سال گرامر تغییر نمیکند؟ زبانهای هندی امروزی خیلی گرامر ساده تر از سانسکریت دارند.
برای نمونه گرامر هلندی با آلمانی فرق زیادی دارد و هلندی خیلی ساده-تر است. هر دو زبان هم در یک زمان امروز وجود دارند. اما هر دو از یک ریشه آلمانی میباشند. اگر بگوییم کدام نزدیکتر به ریشه آلمانی اصیل هستند: بین هلندی و آلمانی امروز و انگلیسی, باید زبان آلمانی را انتخاب کرد.
پس چند زبان میتوانند ریشه در یک زبان داشته باشند مانند فرانسوی/اسپانیایی/ایتالیایی.. یا هلندی/آلمانی/انگلیسی.. و فارسی-دری/لری/لاری (در پارسی میانه) و یا ترکی استانبولی و آذربایجانی و ترکمنی (در ترکی اغوز). حالا اگر به ترکی نظر کنیم, به یقین ترکی ترکمنی گونه قدیمی-تر و اصیل-تر ترکی اغوزی است تا ترکی استانبولی. اما با این حال, هیچ کس نمیتواند ادعا کند که ترکی استانبولی ریشه در یونان دارد. بلکه ریشه آن در همان آسیایه میانه است که به دست قبایل اغوز در آنوتولی رواج یافت. زبان فارسی هم ریشه در فارس دارد ولی در خراسان(که بخشی از آن خراسان نیز جزو ایران کنونی است) تحول یافت.
گفتید:
"مقایسه هایی که برای نشان دادن یک زبان بودن این سه زبان کرده اید صحیح نیستند. با آن روش میتوان گفت زبان فارسی همان ادامه فرانسه آن هم همان ادامه انگلیسی است. صدها لغت مشترک هم میتوان پیدا کرد: پدر، مادر، دختر، ..."
اما انبوه واژگان دیگر را فراموش کردید. متنهای پارسی میانه در معتبرترین دانشگاه-های جهان موجودند.
بفرمایید به این صفحه معتبر:
http://titus.uni-frankfurt.de/indexe.htm?/texte/texte۲.htm#mpers
(بنگرید به بخش پارسی میانه)
بجای البته شمار ۲ باید شمار دو را با لاتین بنویسید.
اولین متنی که میتوانید با آن آغاز کنید همان کارنامک اردشیر پاپکان است:
http://titus.uni-frankfurt.de/texte/etcs/iran/miran/mpers/kap/kap.htm
سپس به انبوه نوشتارهای پارسی میانه نگاه کنید. آن را جلوی یک فرانسوی و یک ایرانی بدهید, و ببینید چه کس بیشتر از آن میفهمد.
"فارسی میانه هم با وجود شباهتهای زیاد به فارسی، مادر آن نیست. چرا که حداقل چهار قرن پس از رواج فارسی در ایران زبان پهلوی در ایران رایچ بوده. با وجوود پنهانکاری محمد علی فروغی، اشعار سعدی به زبان مادریش یعنی پهلوی افشا شده است و ما میدانیم که در شیراز زمان سعدی هم فارسی و هم پهلوی در کنار هم وچود داشتند، پس فارسی ادامه پهلوی یا همان پهلوانی نیست"
شما فرق "فهلویات" با پارسی میانه را نمیدانید. "فهلوی" چند کاربرد دارد که در مورد زبان سعدی و شیرازی, هر لهجه و گویش غیر فارسی دری را فهلویات مینامند. وگرنه آن لهجه گویش سعدی شیرازی با پارسی میانه (فهلوی) یکی نیست. آن لهجه/گویش سعدی مانند زبان لری و لاری.. ادامه پارسی میانه هستند اما در فارس.
زبان فارسی-دری ادامه پارسی میانه است ولی در خراسان. این فهلویات که لهجه خاص شیراز است با پارسی میانه یکی نیست ولی میتوان یکی از بازماندگان پارسی میانه باشد. برای همین هم کم و بیش با فارسی-دری یکی هستند (بجز تلفظ آوایی چند واژه). زیرا فارسی-دری هم اصلش از فارس است ولی در خراسان تحول یافت. آن خراسان هم جزو ایران بزرگ است و حتی ایرانی کنونی نیز بخشی از آن دارد: مگر اینکه شما طوس و نیشاپور و غیره را مال افغانستان بدانید.
ضمن اینکه استدلال شما نادرست است زیرا انگلیسی میانه نزدیکتر به آلمانی امروزی است تا انگلیسی امروزی. اما انگلیسی امروزی و آلمانی هر دو در یک زمان وجود دارند. یا هلندی و آلمانی با هم تفاوتهایی پیدا کردند ولی هر دو از یک ریشه هستند. یا زمانیکه عربی مصر بوجود آمد, زبان عربی عربستان هنوز فرم اصیل خود را داشت.
خلاصه پیوند پارسی میانه با پارسی دری مسلم است.
در مورد اینکه گفتید:
" مسئله این است که زبان پهلوانی (همانکه شما فارسی میانه مینامید) ادامه زبان داریوشی( همانکه شما فارسی باستان مینامید) نیست. گرامرشان کاملا متفاوت است و ترتیب کلماتشان هم متفاوت است."
نامش را جهان پارسی باستان میداند. و چرا ادامه آن زبان هم هست ولی شما تخصص کافی در این مورد ندارید. وگرنه اگر داشتید, یک مقاله علمی در سطح جهانی در یک مجله زبانشناسی (نه سایتی مانند ایران خبر) مینوشتید که ادعای شما را ثابت کند و ادعای پروفسور دانگشاه هاروارد را رد..
باز اینجا گفتید:
" پس از صد سال ده ها میلیون آسیمیله شده و بی هویت را تحویل جامعه ایران داد"
آیا به نظر شما افرادی که امروز گرگ خاکستری شدند دارای هویت هستند؟ یا افرادی که بقول شما آسیمیله شدند مانند احمد کسروی و تقی ارانی؟
در مورد لر و گیلک و غیره, اینها جزو همان زبانهای ایرانی هستند و بگذارید خودشان سخنگوی خود باشند. البته شما را هم سخنگوی آذربایجانیان نمیدانیم بلکه هرکس نظر خاص خود را دارد.
خالی از لطف نیست که ملی-گرایی برپای زبان فارسی در ایران هرگز انجام نمیگرفت اگر تهدید و تهاجمهای عثمانی در جنگ جهانی اول نبود. پیشنهاد میکنم که شما کتاب "پانترکیسم و ایران" به نویسندگی کاوه بیات را بخوانید. خلاصه اغلب اندیشمندان آذربایجانی بودند که بخاطر تهدید پانترکیسم, خواستار تقویت زبان فارسی در سراسر ایران شدند.
خوب نتیجه بحث با شما این شد که هرجا یک حقیقت تاریخی را از هاروارد و کامبریدج و اکسفورد قبول ندارید, آن را دروغ دولت انگلستان یا دولت پهلوی میدانید.
زمانی هم که ما سندی خواستیم به زبان ترکی از غزنویان و سلجوقیان احمدیلیان و شروانشاهان (ترک نبودند) و ساسانیان(ترک نبودند) و جستانیان(ترک نبودند) و بنی ساج (ترک نبودند)! و غیره, شما دوستان هم زیر آن زدید. وگرنه اگر حتی یک سند مکتوبی از این دوران از ایران نباشد, چگونه میتوان ادعا کرد که زبان ترکی در آن زمان رسمیت داشت.
خوشبختانه متون پارسی میانه (چه مانوی و چه از مصر و چه از هند و چه از ایران).. دارند گردآوری میشوند:
http://titus.uni-frankfurt.de/indexe.htm?/texte/texte۲.htm#mpers
و برای خوانندگان پیوند آن با زبان فارسی دری روشنتر از روز است. حتی من میگویم هیچ زبان ایرانی وجود ندارد که پیوندش با پارسی میانه انقدر باشد (بجز لری و فارسی دری).
پیوند پارسی میانه با پارسی باستان را هم باید از طریق علم زبانشناسی (تغییر واژگان با قانون اصوات- تغییر دستور زبان در طی پانصد سال - ..) و چند معیار زبانشناسی در نظر گرفت و به هر رو در نظر زبانشناسان امروزی هارواد و کامبردیج و اکسفورد (که به این زبانها و زبانشناسی تسلط کامل دارند), این پیوند بدیهی است.
اگر به کتاب رولاند کنت (پارسی باستان که در اینترنت هم موجود است) در بخش لغتنامه- بسیاری از واژگان پارسی باستان را در اوستا و سانسکریت و سپس در پارسی میانه و پارسی در میبینید. یعنی با دیدن ظاهر یک واژه نمیتوان ریشه آن را خوب دانست و باید گردش و چرخشهای زبانشناسی و لغات و آواها را در نظر داشت.
جوری که من میبینم, در این بحثها یک طرف با سند حرف میزند و طرف دیگر یا استدلالهای نادرست میبافد یا اسناد طرف مقابل که از هارواد/کامبردیج/اکسفورد باشد را توطئه دولت پهلوی میداند.
اینطوری هیچ بحثی نمیتواند پیش رود.
٣۱۷۱۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : پارسی باستان به پارسی میانه آنقدر ربط دارد که هندی به انگلیسی
جناب حمیدی،
فرموده اید که:
"در رابطه با پارسی میانه هم کتاب و نسک به اندازه کافی است که پیوند آن با پارسی دری را قطعی میکند."
زبانهای هند و اروپایی همه به هم پیوند دارند. مسئله این است که زبان پهلوانی (همانکه شما فارسی میانه مینامید) ادامه زبان داریوشی( همانکه شما فارسی باستان مینامید) نیست. گرامرشان کاملا متفاوت است و ترتیب کلماتشان هم متفاوت است. چندین کلمه مشترک دارند، آن هم بدلیل هند و اروپایی بودن هر دو آنهاست.
مقایسه هایی که برای نشان دادن یک زبان بودن این سه زبان کرده اید صحیح نیستند. با آن روش میتوان گفت زبان فارسی همان ادامه فرانسه آن هم همان ادامه انگلیسی است. صدها لغت مشترک هم میتوان پیدا کرد: پدر، مادر، دختر، ...
"فارسی میانه هم با وجود شباهتهای زیاد به فارسی، مادر آن نیست. چرا که حداقل چهار قرن پس از رواج فارسی در ایران زبان پهلوی در ایران رایچ بوده. با وجوود پنهانکاری محمد علی فروغی، اشعار سعدی به زبان مادریش یعنی پهلوی افشا شده است و ما میدانیم که در شیراز زمان سعدی هم فارسی و هم پهلوی در کنار هم وچود داشتند، پس فارسی ادامه پهلوی یا همان پهلوانی نیست.
سی سال است که پهلوی ها در حکومت نیستند ولی دایرتالمعارف ایرانیکا هزاران محقق دارد و میلیونها دلار بودجه. پهلوی ها در حکومت نیستند و دکتر فرهاد حکیم زاده ها در موزه ها به دنبال امحا آثار ترکان ایرانی هستند و ... هزاران پروژه ایرانشناسی با کمک مالی موسسات ساپورت کننده شوونیسم در دانشگاههای جهان تعریف میشوند.
متون "پارسی میانه" ای که ادعا کرده اید همگی بین سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۲۰ در پیشاور، دهلی و سایر مناطق تحت نظر دولت فخیمه انگلیس پیدا شده اند.
با این نظرتان که دغدغه زبان در دوره مشروطه وجود نداشت موافق هستم. این یکی از مهمترین نقاط ضعف مبارزان غیر فارس مشروطه بود. ندانسته وارد بازی شدند که پس از صد سال ده ها میلیون آسیمیله شده و بی هویت را تحویل جامعه ایران داد. بغیر از آذربایجان و گیلان هیچ قسمت ایران آماده برای مشروطه نبودند. این دو منطقه هم بدلیل نزدیکی به اروپا و روسیه و عثمانی آن آمادگی را پیدا کرده بودند. اگر ترک آذربایجانی و گیلک برای مشروطه میجنگیدند، لر و فارس برای بدست گرفتن حاکمیت و بزیر کشیدن قاجار و بالا آوردن یکی مثل پهلوی می جنگیدند. در نهایت هم در سایه توجهات دولت فخیمه و سیاستهایش بخت با فارسها بود و تنها برنده مشروطه نیز آنها شدند. گیلک و آذربایجانی و لر هم بازنده آن بازی بودند.
٣۱۷۱٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : دانشگاه آکسفورد، دانشگاه کمبریج و دانشگاه هاروارد چه می گویند و"لیبرال دمکرات چپ میانه" چه می گوید
جناب،
بحث من با شما در این نقطه به اتمام میرسد. شما لینکهایی پست کردید که هیج ربطی به بحث ما نداشتند. مگر ما در مورد پروژه شاهنامه دانشگاه کمبریج بحث میکردیم؟ هیچکدام از آن لینکها زبان فارسی امروزی را ادامه زبان پهلوانی یا "فارسی" باستان ندانسته اند. فقط خواستید خوانندگان را با نشان دادن چند لینک به عنوان منبع ادعاهایتان بفریبید و من را مرعوب کنید. این رویه احمدی نژادی تنها یک دوا دارد آن هم عدم توجه و متکلم وحده گذاشتن طرف است. همان معامله ای با احمدی نژاد در سازمان ملل شد. بروید چند لقب دیگر هم به آن اسم طویلتان اضافه بفرمایید.
٣۱۷۱۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : دانشگاه آکسفورد، دانشگاه کمبریج و دانشگاه هاروارد چه می گویند و آبدین چه می گوید!!! حرف کدامشان را باید باور کنیم؟ متخصص زبانشناسی کدامیک از اینهاست، این دانشگاه های معتبر بین المللی یا آبدین؟
دانشگاه آکسفورد ادعای آبدین در مورد زبان فارسی در دوره های مختلف تاریخ، رابطه زبانهای ایرانی با سانکسریت و ریشه زبان فارسی در زبانهای هند و اروپایی را کاملا رد می کند.
Studying Persian at Oxford
http://www.orinst.ox.ac.uk/iw/persian.html
Persian is one of the major languages of the contemporary Middle East. It is spoken throughout Iran and over large areas of Afghanistan; and one of its branches, Tajik, is widely current in Central Asia. In the early modern period, it was the lingua franca for the educated élite in the Indian sub-continent and is still taught in Muslim communities there. Its literature contains some of the finest epic and lyric poetry and its general intellectual and artistic contribution to Islamic culture is unmatched. Ever since the ninth century when Persian (or Farsi) evolved, there has been little discrepancy between the spoken and written languages. In structure it is an Indo-European language (although written in the Arabic script), and therefore relatively easy to learn.
دانشگاه آکسفورد، دانشگاه کمبریج و دانشگاه هاروارد چه می گویند و آبدین چه می گوید!!! حرف کدامشان را باید باور کنیم؟ متخصص کدامیک از اینهاست، این دانشگاه های معتبر بین المللی یا آبدین؟
٣۱۷۰٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : به آبدین، آیا شما برای اثبات حرفتان می توانید ما را به منابع کمبریج رجوع دهید یا نه؟
آبدین،
برخی از کرسی های دانشگاهی و مراجع علمی و تحقیقی را در کمبریج جستجو کنید. رشته های تحصیلی، تحقیقات زبانشناسی و ایرانشناسی دانشگاه کمبریج زبانزد جهان است. تاریخ و زبانهای ایران و ریشه ی زبان فارسی در تاریخ را در سایت این دانشگاه یک نگاه سر سری کنید جناب آبدین. آیا شما برای اثبات حرفتان می توانید ما را به منابع کمبریج رجوع دهید یا نه؟
http://www.ames.cam.ac.uk/dmes/islamic/persian.htm
Persian is perhaps most famous for its poetry which is one of the great canons of world literature. Great Persian poets like Omar al-Khayyam, Hafiz, Sa"di and Rumi have been beloved by Europeans reading their words in translation for over two hundred years: to read these poets in the original only adds to their depth and beauty. Persian is also the second language of Islam with many important works of history, literature, philosophy and Sufism (Islamic mysticism).
Persian has been studied and taught at Cambridge for many years by eminent scholars including E G Browne, R A Nicholson and A J Arberry. As a result, Cambridge has excellent resources in Persian studies. We teach classical and modern Persian language and literature and several history courses which cover Iran"s history since the Islamic conquest to the twentieth century.
اینهمه مدرک به شما ارائه شده، دریغ از ارائه حتی یک مدرک از طرف شما.
٣۱۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : به آبدین
نگاهی به فقط چند لینک زیر بفرمایید تا کرسی های ایرانشناسی را دو تا از خوشنام ترین دانشگاه های جهان ببینید، آکسفورد و کمبریج. یک نگاه سر سری به رشته های تاریخ و زبان فارسی و ... ایندو دانشگاه بیاندازید تا کمی روشن شوید.آنچه دانشجویان در این دانشگاهها می آموزند آشنا شوید.
دانشگاه آکسفورد:-
http://www.orinst.ox.ac.uk/iw/persian.html
http://www.orinst.ox.ac.uk/eanes/old_iranian_language.html
دانشگاه کمبریج:-
http://www.ames.cam.ac.uk/dmes/islamic/persian.htm
Persian or Farsi is an Indo-European language with roots going back to the old Iranian languages but written in the Arabic script. Forms of Persian are spoken in Iran, Tajikistan and part of Afghanistan. It was also the language of the Moghul rulers of northern India and the vehicle for Moghul literature. Because it is related to European languages, Persian is one of the easiest Middle Eastern languages to learn.
**************
http://www.ames.cam.ac.uk/dmes/islamic/index.html
The two languages taught, Arabic and Persian, are the two main languages of the Middle East since the emergence of Islam in the ۷th century AD. Together these languages are the key to the culture of this fascinating and complex region, both past and present.
*********
http://www.ames.cam.ac.uk/dmes/islamic/persian.htm
**********
پروژه شاهنامه دانشگاه کمبریج - موزه فیتزویلیام کمبریج
http://www.ames.cam.ac.uk/news_events/latest.htm#tripos
Epic of the Persian Kings: The Art of Ferdowsi’s Shahnameh
This exhibition at Cambridge"s Fitzwilliam Museum explores the artistic legacy of the ۱,۰۰۰-year-old Persian Book of Kings, known as the Shahnameh. Open now, it runs through to January, ۲۰۱۱.
Completed by the poet Ferdowsi in ۱۰۱۰ AD, the Shahnameh stretches to more than ۵۰,۰۰۰ couplets – making it twice as long as the Iliad and Odyssey put together – and tells the "Iranian version" of the history of the world, with warring kings, heroes, dragons and demons.
The Fitzwilliam exhibition includes nearly ۱۰۰ paintings from the poem’s illuminated manuscripts, spanning ۸۰۰ years. Persian miniature paintings from the ۱۴th to the ۱۹th centuries are also on display, drawn from public and private collections in the UK.
جناب آبدین اگر در انگلیس هستید حتما سری به این موزه بزنید و سئوالات تان را از استادانی که در آنجا حضور دارند بپرسید.
Epic of the Persian Kings: The Art of Ferdowsi’s Shahnameh
http://www.ames.cam.ac.uk/shah/ http://www.ames.cam.ac.uk/news_events/latest.htm#tripos
٣۱۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : پارسی باستان را باید با پارسی میانه مقایسه است
در پاسخ به جناب آیدین
آن صفحه که شما اوردید نامش پارسی باستان است. بیخودی نیز نام "پارسی" باستان به آن ندارند.
روش شما نیز روش زبانشناسانه نیست.
پارسی باستان را باید با پارسی میانه مقایسه کرد و پارسی میانه را با پارسی نوین. در رابطه با پارسی میانه هم کتاب و نسک به اندازه کافی است که پیوند آن با پارسی دری را قطعی میکند.
اما همانطور که زبانهای هندی امروز با سانسکریت تفاوت زیادی دارند یا زبان انگلیسی کهن با انگلیسی نوین تفاوت فروان دارد, زبان پارسی باستان هم با پارسی نوین تفاوت دارد زیرا یک زبان در عرض دو هزار و اندی سال تحول میابد. تفاوت انگلیسی کهن با انگلیسی نوین اگر همانقدر تفاوت پارسی باستان با پارسی دری نباشد, کمتر نیست. نزدیکترین زبان به پارسی باستان همان اوستا نوین است و سپس سانسکریت. اینها از یک ریشه هستند ولی هیچکدام را نمیتوان گفت ریشه در دیگری دارند.
اما واژگانی که اوردید را باید با آواشناسی پیدا کرد.
یک نمونه ساده:
برای نمونه:
ima-) "he, this"
در فارسی امروز در واژگان "امسال" و "امروز" .. کاربرد دارد.
یا:
(pasāva) "after(wards)"
که امروز ساده شده است "پس"
(taumā-) "family" -- [Pokorny teuk- :: germ, offspring, seed, sprout] --
۷.۲۳۱, ۷.۲۶۵, ۷.۳۵۵, ۸.۳۵, ۸.۲۹۲
که امروز همان "تخم" است.
(parā) "forth, forward, beyond"
فرا...
یک ویژگی در زبانهای کردی حتی نیست همان پارسی باستان:
(rādiy) "on account of" -- [Pokorny ۱: ar-, thematic (a)re-, heavy-base arə-, rē-, and i-base (a)rī̆-, rēi- :: to fit, suit] --
۷.۲۰۲, ۷.۳۱۹, ۸.۳۲۷
امروز در فارسی این واژه به صورت "را" (بنابر رولاند کنت) به ما رسیده است.
حتی اگر بپذیریم که بیست در از این واژگان به فارسی دری (و فارسی میانه) رسیده است, خودش در عرض دوهزار و پانصد سال برای پیوند دادن اینها کافی است. اما مخزن واگان تنها یک نمونه از معیارها است.
برای نمونه هماهنگی برخی از اصوات است که زبانهای ایرانی را تقسیم میکند. برای نمونه "د" و "ز" فارسی باستان را با لری/فارسی هم خانواده میکند ولی با کردی/گیلکی و غیره نه,.
در فارسی باستان "دست" "دریا" "دان" "یاد" .. آمده است ولی در اوستا "زست" "زریا" "زان" "یز".. در کردی هم "زان" میگویند بجای "دان" یا "زاماد" بجای "داماد"..
همچنین پارسی باستان را باید با پارسی میانه مقایسه کرد و پارسی میانه را با پارسی نوین. اگر پارسی میانه نبود, پیوند دادن پارسی باستان با پارسی دری شاید چیزی بود قابل بحث. زیرا ما دوره میانه را نداشتیم.
مقایسه را تنها از واژگان نمیکنند. بلکه زبانشناسان معیارهای گوناگونی دارند تا نشان دهند یک زبان ریشه-اش کجاست هرچند مخزن واژگان نیز مهم است. زبانهای هندوی امروز مانند گوجارتی و پنجابی و غیره.. نیز ریشه در زبانهای کهنی مانند سانسکریت دارند ولی به مرور زمان تحول یافتند.
در رابطه با پارسی میانه و پارسی دری, دیگر نیاز به تخصص زبانشناسی هم نیست زیرا پیوند این دو بسیار واضح است:
http://shahrbaraz.blogspot.com/۲۰۱۰/۰۹/blog-post_۳۰.html
همچنین بهانه اینکه زبانشناسان هارواد و کامبردیج و غیره با پول پهلویها مجبورند دروغ بنویسند یعنی استدلال شما به سنگ خورده است. شما باید این نکته را ثابت کنید که دولت پهلوی به زبانشناسان امروزی پول داده است که زبان پارسی باستان را پیوند دهند به پارسی میانه و پارسی میانه را پیوند دهند به زبانهای لری/پارسی دری و غیره. یعنی مدارک دست اول خود را برملا سازید. سی سال هست که پهلویها نیستند ولی ده ها دانشمندان دیگر بوجود آمدند و همان نظرها را میدهند. هم اکنون در دانشگاه هاروارد برترین استاد ایرانشناسی همین نظر را دارد. حتی پیش از پهلویها هم نام آن زبان را از اول "پارسی باستان" دانستند و نه نام دیگر.
نمیدانم تاکنون متون پارسی میانه کتابهای مانی را دیده-اید یا نه.. ولی با وجود اینکه اینها حداقل مال دوران ساسانیان هستند ولی زبانشان بسیار آشنا است. اما تحولات از پارسی باستان به پارسی میانه نیز تدریجی بوده است.
خلاصه برای ثبت این موضوع, باید با پارسی میانه آشنایی کامل داشت و سپس معیارهای زبانشناسی را برای پیوند دادن زبانها دانست. حالا که این کار از دست خوانندگان ایران-خبر خارج است, ناچار باید به زبانشناسان رجوع کرد. اما زمانیکه طرف مقابل نمیخواهد زبانشناسان معتبر جهان را قبول کند, ناچار به تئوری توطئه توسل میجوید (و در واقع جلوی خوانندگان عادی و غیره توطئه-باور میگوید که من که زبانشناس نیستم نظرم درست است!)
در رابطه با "آسیمیله" شدن هم من حرف شما را نمیپذیرم زیرا هرکشوری نیازمند به یک زبان مشترک دارد ولی جمعیت تبریز و زنجان و اردبیل و غیره در این صدسال تغییر نیافته است. البته اگر به پانصد سال پیش برگردیم, تبریز اصولا ترکزبان نبوده است (این هم نمونه آسیمیله). تنها در تهران مانند هر شهر بزرگ جهان, هر گروهی مهاجرت کند, به زبان روزمره شهر صحبت خواهد کرد. همانطور که افراد مهاجر به تورونتو و نیویورک و غیره زبان آن شهر را یاد میگیرند.
دغدغه زبان نیز صدسال وجود نداشت وگرنه منشور و قانون مشروطه را به زبانهای مختلف در ایران مینوشند. حال چرا قانون مشروطه را به فارسی نوشتند در حالیکه بخش اعظم فعالین مشروطه ترکزبان آذربایجانی بودند نیز معمایی نیست. بلکه زبان رسمی و مشترک به آن میگویند.
٣۱۷۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : تحلیل چندان هم سخت نیست!
بجز آن قسمت قاجاریه، من با این پاراگراف موافقم:
"" اتحاد ما بر اساس شیعه گری بود " که با شمشیر صفویه قسمت زیادی از ایرانی های سنی را " اسیمیله " کرده بودند و این اسیمیلاسیون به همت قاجاریه و "علمای" شیعه که توسط صفویه از لبنان به ایران آورده شده بودند تا امروز ادامه دارد و فارس ها به اندازه خود " ترکها " صدمه دیده اند. صدمات بیشتر آنرا از کردها و ترکمنها و بلوچ های سنی بپرسید."
ولی اینکه میگویید: "اینکه در صد ها سال آینده کی در کی " اسیمیله " شود مشکل ما و به دست ما نیست ." را قبول ندارم. سیستم که ما میخواهیم نباید به هیچ عنوان بر پایه آسیمیله کردن دیگران باشد. کاملا هم در دست ماست.
"زبانمان ابقدر دور از هم نیست که نتوانیم با هم زندگی کنیم ." اگر دور هم بود باز مشکلی برای همزیستی مسالمت آمیز نباید میشد. کردها و فارسها زبانشان نزدیکتر از فارسی به ترکی هست ولی همزیستی یک ترک و یک فارس از همزیستی فارس و کرد بیشتر اتفاق میافتد. البته مسئله مذهب هم مهم هست ولی نزدیکی فرهنگها و آداب معاشرت نیز کم تاثیر نیستند.
مسئله امروز ایران چندان پیچیده نیست. یک قرن است ترکها زیر فشار آسیمیلاسیون قرار داشته اند و نخبگان فارس یا آلت دست این سیستم شوونیستی بودند و یا با رضایت نظاره گر آن. حال فرجی حاصل شده است که این سیستم خرد گردد. در صورت برقراری سیستم شوونیستی دیگری، شتاب آسیمیلاسیون ترکها را از بین خواهد برد و ما هم در حد توان خود از ایجاد یک سیستم شوونیستی غربگرا جلوگیری خواهیم کرد. چرا که در صورت ایجاد این سیستم، منافع غرب از فروپاشی آن جلوگیری خواهد کرد. این یک فرصت تاریخی است که در صورت غفلت موجبات اضمحلال ما خواهد شد. فارسها هم دو آپشن بیشتر ندارند. یا در برقراری این سیستم کماکان پافشاری نمایند و یا اینکه از مواضع خود کوتاه آمده حقوق ما و دیگران را محترم بشمارند. اگر روش اول را انتخاب نمایند، قماری است که برد یا باخت دارد. امکان دارد که ببرند و صدای ما و ملتهای دیگر ایرانی را خفه نمایند. ممکن هم هست که ببازند. آن موقع نه تنها امکان حفظ اوتوریته خود بر ایران را از دست خواهند داد، بلکه ادامه وجود ایران مورد سوال خواهد بود. امکان هم دارد که فارسها در نهایت به آپشن دوم روی بیاورند. این آپشن در نهایت به کنار رفتن زبان فارسی از موقعیت فعلیش و برقراری مناطق فدرالی می انجامد.
٣۱۶٨۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : کرسیهای ایرانشناسی
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه (این اسم طولانی من را به یاد جمهوری دموکراتیک خلق کره انداخت!)
شما یک دانشگاه با کرسی ایرانشناسی به من نشان دهید که از کمکهای پهلوی استفاده نکرده باشد و ادعا کند که زبان داریوشی، پهلوانی و دری همه یک زبان هستند و یا دنباله هم هستند من هم ادعا شما را قبول کنم.
شما خودتان نیاز به فکر کردن ندارید؟ بروید از این آدرس لغات "فارسی" باستان را نگاه بکنید ببینید چقدر به فارسی نزدیک است:
http://www.utexas.edu/cola/centers/lrc/eieol/opeol-BF-X.html
از اینجا هم دیکشتنری سانسکریت را استفاده نمایید:
http://spokensanskrit.de
این هم یک دیکشنری آن لاین دیگر:
http://translate.google.com
٣۱۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : مدرک زبانشناسی
خوب است کسانی که ادعای زبانشناسی میکنند مدرکشان را نیز نشان بدهند..
این مقاله را برای دوستان اهل تحقیق درج میکنم:
http://shahrbaraz.blogspot.com/۲۰۱۰/۰۹/blog-post_۳۰.html
استاد ایرانشناس دانشگاه هارواد میگوید:
New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."
Skjærvø, Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".
ترجمه:
ترجمه زبان پارسی میانه نیای زبان پارسی نوین است.
و این هم پیوند زبان پارسی باستان با پارسی میانه:
"Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country." "However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian."
Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, "Sociolinguistics Hsk ۳/۳ Series Volume ۳ of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society", Walter de Gruyter, ۲۰۰۶. ۲nd edition. pg ۱۹۱۲.
در ضمن زبان سانسکریت و پارسی باستان و اوستا به هم نزدیکند ولی زبانهای امروز هندی که بازمانده سانسکریت هستند برای نمونه ادامه پارسی باستان حساب نمیشوند همانطور که زبان فارسی دری ارامه سانسکریت نیست. اتفاقا کهنترین منبع سنگنبشت زبانهای آریایی به پارسی باستان است و قدمت سانسکریت بنابر حدسیات است.
جالب است که تنها زبان دیگر که در پارسی میانه ریشه دارد همان لاری/لری/بختیاری است که همانها نیز بومی مناطق فارس و لرستان هستند. زبان فارسی دری هم یک زبان جنوب غربی ایرانی حساب میشود ولی تحولش در خراسان انجام گشت.
در هر حال، خوانندگان عادی نظرهای زبانشناسان برجسته را میپذیرند. تحول یک زبان در دو هزار پانصدسال امر عادی است و یک زبان به مرور زمان ساده میشود و برای همین پارسی دری و پارسی میانه پیچیدگی پارسی باستان را ندارند. ولی زبانی که چندان کاربرد فروان نداشته است مانند پشتو بیشتر ویژگیهای دستوری زبان پارسی باستان را دارد. در واقع دستور زبان پارسی میانه با پارسی دری بسیار نزدیکتر است تا پارسی میانه با پارسی باستان.. ولی پیوند آن در نزد زبانشناسان بدیهی است.
کاشکی مخالفان این نظرها نیز سندهای آکادمیک و دانشگاهی خود را ارائه میکردند. برای نمونه درحالیکه ما حتی یک سند به زبان ترکی از غزنویان و ایلدیگیزان و احمدیلیان و شروانشاهان و.. نداریم چگونه کسی میتواند ادعا کند که زبان ترکی در آن دوران "رسمی" بوده است؟
در واقع اشراف اتحادیه "ترک" هم امروز ثابت شده است که "ترک" نبودند و آشینا و بومین.. و غیره نامهای سکایی ایرانی هستند.
حتی نام "ترک" هم بنابر نظرهای نوین یک نام ایرانی سکایی است.
بنگرید به کتاب:
András Róna-Tas
Hungarians and Europe in the early Middle Ages: an introduction to early Hungarian history
Central European University Press, ۱۹۹۹
٣۱۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : خطاب به آیدین
جناب آیدین
مشکل شما اینست که بدون سند حرف میزنید و خودتان زبانشناس نیستید که بتوانید در یک مورد تخصصی نظر دهید. شما تخصص زبانشناسی را از کدام دانشگاه معتبر جهان گرفتید؟ یعنی حرفهایی که میزنید مرجع نیستید و هیچ دانشمندی و کتاب معتبری نیز حرفهای شما را نمیزند.
ناچار به زبانشناسی در هاروارد امروزی رجوع میشود:
New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."
Skjærvø, Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".
http://www.fas.harvard.edu/~iranian/OldPersian/opcomplete.pdf
حالا حرف شما را مرجع بدانیم(که البته تعصب قومی در آن واضح است) یا حرف استاد کامل دانشگاه هاروارد را؟
فردوسی که از توس بود چندین سده پیش از اولین آثار زبان ترکی در ایران شاهنامه را سرود. یا اسدی طوسی که در آذربایجان فارسی سرود.
پارسی باستان در سانسکریت ریشه ندارد زیرا مال یک زمان است. حرف شما مانند اینست که بگوییم انگلیسی امروزی در آلمانی ریشه دارد در حالیکه انگلیسی امروزی ریشه در انگلیسی میانه دارد و انگلیسی میانه از چند لحاظ به آلمانی نزدیکتر است تا به انگلیسی امروزی.
میگویید:
" ایلات فارس زبان به وفور در افغانستان و تاجیکستان یافت میشوند. علت هم مشخص است، زبان فارسی از آنجا و توسط حکومتها و شعرای درباری وارد ایران شده است. این هم اصلا اشکال ندارد"
اشتباه میکنید و در این دو کشور ایلات فارسی-زبان نیست بجز گروه هزاره که مغول نژاد هستند. وگرنه در ایران میتوان لری/بختیاری زا نشان داد که نزدیکترین زبان به فارسی دری هستند و هردو زبان لری/بختیاری و پارسی دری ریشه در پارسی میانه دارد.
همچنین برای نمونه میان ارمنیان یا روسها و غیره نیز "ایل" نیستید. یا ارمنیان نیز "ایل" نیستند. این به این معنی نیست که زبانهای آنها از دربار بوجود آمده است!
ما در ایران سه خانواده اصلی زبانی داریم: ایرانی - ترکی - سامی (که اغلب عربی است). از این لحاظ، زبانهای ایرانی ریشه در مادی و پارسی باستان و پارثی دارند و کهنترین نمونه زبانهای ایرانی هم پارسی باستان است. زبان فارسی هم جزو زبانهای جنوب غربی همسان لری/لاری.. زبان اصلی افغانستان همان زبان بلخی و سغدی و خوارزمی است.. اینها زبانهای ایرانی شرقی هستند.
بنده خودم مازندرانی/کرمانشاهی هستم و زبانهای ایرانی کردی کرمانشاهی و لری و فارسی و گیلکی ... همگی بسیار با هم نزدیکند و از یک ریشه هستند. زبان پشتو و سغدی با وجود ایرانی بودن ولی اندکی دورتر است. همه اینها یک قوم ایرانی هستند با چندشاخه. همانطور که ترک ایغور و یاکوت و آذربایجانی داریم و با وجود سه زبان همریشه، این سه گروه را "تورک" مینامند. در علم و تاریخ گروه ایرانی ثبت است و نظر دشمنان این گروه، ارزشی در علم جهانی ندارد.
"تنهانزدیک به ده درصد از مجموع لغـات کتیبـه هـا شـباهت سایه وار و یامطلقی به فارسی امروز دارند"
حرف شما بدون سند است. زیرا با ریشه-شناسی واژگان آشنایی ندارید.
خوشبختانه پروفسور گارنیگ آساطریان یک کتاب مفصل ریشه-شناسی نوشتند که
بسیاری از واژگان فارسی و تغییر آوایی و ریشه انها را در فارسی باستان نشان میدهد.
""فارسی" باستان اسامی مفرد، مثنی و جمع داشت ولی فارسی فقط مفرد و جمع را دارد."
به این میگویند ساده شدن زبان در دو هزار پانصد سال.. در پارسی میانه این حالت
"زبان فارسی امروزی به هنگام ورودش به ایران دری نامیده میشد، هنوز هم در افغانستان دری و در تاجیکستان تاجیک نامیده میشود"
نام این زبان در شاهنامه پارسی دری است. واژه "تاجیکی" هم مانند واژه "آذری" تازه تر است.
" اصلا نیازی نیست که زبان فارسی را ادامه زبانهای مرسوم در این منطقه دانست "
جنابعالی تخصصی ندارید که در این مورد نظر دهید. لذا نظر زبانشناسان آورده شده است. صدالبته زبان پارسی باستان و سانسکریت از یک ریشه هستند ولی همانطور که زبانهای هندی امروز که ریشه در سانسکریت دارند را نمیتوان نیای آنها را پارسی باستان دانست همچنین است در مورد زبانهای ایرانی.
این چیزهای بسیاری تخصصی هستند.
یکی از دوستان مینویسد:
"مسئله اینجاست که ما آن روایت را قبول نداریم. حرف از این روشنتر؟"
مهمتر اینست که حرفهای جناب آیدین و بهاری و غیره بجز در میان چند گروه ترکزان رواج ندارد ولی حرفهای علمی که در پاسخ به آنها داده شده است، حرفهایی است که دانشمندان جهانی در دانشگاه-های مهم جهان میزنند. لذا در دانشنامه-ها و غیره نیز ثبت است. یعنی روایت رسمی تاریخ جهان کم بیش ارزشمند است و نه روایت پورپیرار/صدیق/زهتابی و افرادی که در اینجا نظر میدهند.
٣۱۶۷۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : پارسی میانه
) زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبی از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.
۲) در اوایل دوران حاکمیت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن که در حدود هشتاد قمری در زمان حجاج بن یوسف زبان دیوان از پارسی (در واقع پهلوی یا همان پارسی میانه) به عربی برگردانده شد (نک. فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عرب، دکتر محمد محمدی، ۱۳۷۴، ص ۹۵).
۳) زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:
Aspa (پارسی باستان) ) asp (پارسی میانه) ) اسب (فارسی)
Kāma (پارسی باستان) ) Kām (پارسی میانه) ) کام (فارسی)
Daiva (پارسی باستان) ) dēw (پارسی میانه) ) دیو (فارسی)
Drayah (پارسی باستان) ) drayā (پارسی میانه) ) دریا (فارسی)
Dasta (پارسی باستان) ) dast (پارسی میانه) ) دست (فارسی)
Bāji (پارسی باستان) ) bāj (پارسی میانه) ) باج (فارسی)
Brātar (پارسی باستان) ) brādar (پارسی میانه) ) برادر (فارسی)
Būmi (پارسی باستان) ) būm (پارسی میانه) ) بوم (فارسی)
Martya (پارسی باستان) ) mard (پارسی میانه) ) مرد (فارسی)
Māha (پارسی باستان) ) māh (پارسی میانه) ) ماه (فارسی)
Vāhara (پارسی باستان) ) wahār (پارسی میانه) ) بهار (فارسی)
Stūnā (پارسی باستان) ) stūn (پارسی میانه) ) ستون (فارسی)
Šiyāta (پارسی باستان) ) šād (پارسی میانه) ) شاد (فارسی)
Duruj / drauga (پارسی باستان) ) drōgh (پارسی میانه) ( دروغ (فارسی)
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:
۱) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، ۱۳۷۱، ص ۹۶):
Dārom andarz-ē az dānāgān
Az guft-ī pēšēnīgān
Ō šmāh bē wizārom
Pad rāstīh andar gēhān
Agar ēn az man padīrēd
Bavēd sūd-ī dō gēhān
برگردان فارسی:
«دارم اندرزی از دانایان
از گفته ی پیشینیان
به شما بگزارم (= گزارش دهم)
به راستی اندر جهان
اگر این از من پذیرید
بُوَد سود دو جهان».
یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهن تر از داستان بئوولف را در می یابد، بل که می تواند متن های پارسی میانه (پهلوی) را نیز کمابیش به خوبی بفهمد. در حالیکه یک ترکزبان از ترکیه کنونی نمیتواند سروده های شاعران کلاسیک ترکی-گوی را دریابد زیرا اتاترک و همفکرانش بسیاری از واژگان پارسی و عربی را از زبان ترکی عثمانی حذف کرده اند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد پیوستگی میان زبان پارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو علاقه مندان می توانند به این کتاب ها مراجعه نمایند:
+ هزاره های پرشکوه: داریوش احمدی، انتشارات گرگان، ۱۳۸۴، ص ۳۵-۳۳
+ راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول و دوم ، ویراستار: پرفسور رودیگر اشمیت، انتشارات ققنوس، ۸۳-۱۳۸۲
+ تاریخ زبان فارسی: محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، ۱۳۸۰
+ Gilbert Lazard, “The Rise of the New Persian Language” in Cambridge History of Iran, vol. IV, ۱۹۷۵
٣۱۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : آبدین محترم، منابع تان؟
به کسانیکه جواب ندارند و طفره می روند کاری ندارم ولی از آبدین که محققین زبانشناس دانشگاه کمبریج را قبول ندارد!!! دو سئوال دارم. ۱. شما محققین زبانشناسی کدام دانشگاه در دنیا را قبول دارید؟ ۲.آخرین نظر شما حتما بر پایه منابعی نوشته شده اند که محققین کمبریج از آنها محروم بوده اند. لطفا در نظر بعدی لیست منابع تان را در اختیار ما بگذارید تا آنها را سبک سنگین کنیم. مرسی.
برخی از زبانشناسی پریده اند به سیاست و حکومت و ... کهکشان!!!
٣۱۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : علی رضا قزوینی
عنوان : سوء تفاهم نشود...
من لازم ندیدم که همه کامنتهای این صفحه را بخوانم. این داستان تکراری تر از این حرفهاست. این "علمی" که دوستان می فرمایند، ۸۸ سال است که در کتابهای درسی و هرجای با ربط و بیربط دیگر تکرار شده است. در مقابل مکتب راسیسم حاکم در هر سه دوره رضاخانی، آریامهری و فقاهتی. دنیایی از سند مدرک نهاده شده است. منظور من آن بود که شماها این اسناد و مدارک را قبول ندارید ماهم روایت رسمی از مقولات زتر مجموعه نظام فکری راسیسم را قبول نداریم. کاری هم نمیشود کرد.
٣۱۶۷۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : اسیمیله
جناب آیدین،
" اتحاد ما بر اساس شیعه گری بود " که با شمشیر صفویه قسمت زیادی از ایرانی های سنی را " اسیمیله " کرده بودند و این اسیمیلاسیون به همت قاجاریه و "علمای" شیعه که توسط صفویه از لبنان به ایران آورده شده بودند تا امروز ادامه دارد و فارس ها به اندازه خود " ترکها " صدمه دیده اند. صدمات بیشتر آنرا از کردها و ترکمنها و بلوچ های سنی بپرسید.
خود ترکها قرنها پیش از شمال چین و جنوب سیبری به غرب مهاجرت و در دوران سلجوق به آناتولی رسیدند که در ان زمان ۱۲-۱۰ میلیون جمعیت داشت و این جمعیت غیر ترک با سقوط امپراتوری روم شرقی در سیل مهاجمین " اسیمیله " و "آناتولی" "ترکیه" شد.
اینکه در صد ها سال آینده کی در کی " اسیمیله " شود مشکل ما و به
دست ما نیست . دنیا همیشه به این شکل نبوده و نخواهد بود. مشکل ما همانطور که فرمودید شعور است که تا زمانی که من و شمای فارس و کرد و ترک و بلوچ فاقد آنیم فرقی نمیکند سه ملت و کشور یا سی ملت و کشور باشیم. بر ما سوار خواهند شد و اینرا در قفقاز و عراق و افغانستان میبینیم. حرف من به ترک و کرد تنها نیست. بهمه ماست. ما ملیتها و یا قوم های ایرانی یک صدم آلمانها و فرانسوی ها و انگلیسی ها از همدیگر نکشته ایم و زبانمان ابقدر دور از هم نیست که نتوانیم با هم زندگی کنیم . حرف من این است. به همه. و اگر نکنیم باید همه ما سواری بدهیم . به حافظ گوش کنیم که خود را مبین که رستی ، اگر " باشعورترها " بگذارند
٣۱۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : نظر خود دانشگاه کمبریج
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه،
آنها هیچ چیزی را اثبات نکردند. چند کلمه مشترک آوردند تا نشان دهند که این سه زبان ادامه هم هستند. من هم نشان دادم که نیستند. کلمه برادر عینا در فارسی امروزی و انگلیسی وجود دارد. کلمه مادر، پدر و صدها کلمه دیگر به هکذا. آیا این دلیل میشود که بگوییم که انگلیسی همان ادامه فارسی است؟ اگر برای شما این دلیل میشود، خوب خوش به حالتان. در "فارس" باستان نقش واژه در جمله از روی پسوندش مشخص میشود. در فارسی امروزی نقش وازه با مکانش و کلمات دیگر مشخص میگردد. داریـوش و خـشایارشاه در کتیبه های XPh ۶۰ ، DNa ۵۴f ، Dpd ۲۲fبرایبیان جمله: این مال من است به روسی فصیح می گوینـد :اتا مـایی ،это мое
لغات اندازه گیری و وزن در کتیبه های هخامنشی ، چون کارشه وآرشن روسی است ؛راگابـه معنـی شـتاب و جهـتِ حرکت، روسی است ؛ لغت قدرت در زبان کتیبه هاتائومان است و زندگی کردن و زندگی یعنی ژیووهم روسی است . در کتیبه هاحتی لغات کاملاًآشنای لاتین نیز یافتمی شود:
Para به معنای پیشین
Path به معنای مـسیـر وراه
Hanj بهمعنـای دارزدن
Agreeبه معنای موافقت
stone ستون فارسی یا همان سنگ
تنهانزدیک به ده درصد از مجموع لغـات کتیبـه هـا شـباهت سایه وار و یامطلقی به فارسی امروز دارند
دانشگاه کمبریج نظر نمیدهد. اساتید و محققان دانشگاه کمبریج نظر میدهند. نظرشان هم برخلاف نظرات محققان شرقی متبرک و مقدس نیست. بارها نقض شده اند و آن صاحب نظران هم ناقضان نظراتشان را تشویق هم کرده اند. تنها در شرق است که هر چیزی آلت تعصبات میتواند بشود و هر نظری مومنان خود را دارد.
دلایل من برای مجزا بودن این سه زبان در نظر قبلی به اختصار بیان شده اند. هر سه زبان ریشه در سانسکریت و هندی دارند. بخصوص زبان "فارسی" میانه که در زمان خود با نام پهلوانی و پس از اسلام به اسامی پهلوی و فهلوی نامیده شده است. نامگذاری این زبان با اسم فارسی میانه کاملا نیات شوم تاریخنگاران عصر پهلوی را نشان میدهد.
٣۱۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : "اتحاد خوبست برای آنها و تفرقه برای ما ؟ دلیل ان را میدانید ؟"
جناب پیروز،
اتحاد ما بر اساس شیعه گری بود، آن هم به مدد جمهوری اسلامی دیگر خریداری جز چند مراد و مریدانشان ندارد. اتحاد جدید نیاز به فکر جدید دارد. من هم فکر جدیدی در ایران بالخص فارسها نمیبینم. ما ترکها از این اتحاد فعلی ثمرمان ده میلیون آسیمیله شده و نسلی سرگردان هویت و استحاله فرهنگی است. این "اتحاد" برای شما خوب است. حدود پنجاه الی یکصد و پنجاه قوم زبان شما بعنوان زبان ملی گرفته و زبان خود را از دست دادند. این آسیمیله شده ها حتی کاسه داغتر از آش نیز شده اند. به عوض احیا زبان و فرهنگ خود تبدیل به سربازان تفکر شوونیستی شده اند. گیلکها به روزی افتاده است که فرزندانشان شرم دارند خود را گیلک بنامند چرا که مفهومی دیگر یافته. لر هکذا، عرب هکذا، ترک هکذا. اسم این اتحاد نیست، استعمار و استثمار است. اگر اروپاییها متحد شدند دلیلش فقط این است که شعورش را داشتند. ما هم اگر متفرق میشویم، فقط دلیلش این است که شعورمان همین قدر است.
٣۱۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : آ. ائلیار
عنوان : قدرت و زبان
بعد از مطالعه این کتاب( مقاله و کامنتها) دوست دارم مطالبی را خدمت عزیزان مطرح کنم. محتوای مقاله و کامنتها را میتوان به عناوین زیر تلخیص کرد:
۱- تاریخ
۲- زبانشناسی
۳- سیاست
استناد به تاریخ و زبانشناسی وقتی معتبر و قابل اتکا ست که " بیطرفانه" باشد. و آنها هم بیطرفانه و علمی و دقیق نوشته شده باشند. متأسفانه نه نویسنده مقاله به این امر توجه کرده و نه پیام نویسان، این اصل اساسی دانش را رعایت نموده اند. بدون بیطرفی علمی "متن" فاقد ارزش و اعتبار است و بجای حل مسئله به دهها مشکل غیر قابل حل فرامیروید که رهایی از آنها ممکن نیست.
پس اجازه بدهید حرمت دانش را نگهداریم و متد نادرستی هم در رابطه با آن به کار نبریم.
بهتر است مسئله "زبان" را در سیاست مورد توجه قرار بدهیم که اشخاص با توجه به مقوله " نفع" با آن بر خورد کنند، و شفاف، سود خود را در نظر گیرند. نه خود را فریب دهند و نه دیگری را.
اینجا عاملین ذینفع اینها هستند:
۱- من
۲- تو
۳- خارج
ایده آل آنست که با خارج قطع ارتباط کنیم و مسئله را بین خود حل نماییم. اما اینکار در دنیای امروز ممکن نیست و غیر عملی ست. نمیتوان خود را ایزوله کرد و در انزوا قرار داد. خواه ناخواه پای او در میان است و سودش را میجوید. راه حل چیست؟
-وجود او را در حد مجاز یعنی مطابق معیار های استاندارد جهانی و بشری بپذیریم و محدودش کنیم. اینکار ممکن و عملی ست.
و اما سود من و تو در این مسئله (زبان):
موضوع زبان پیوند دارد با قدرت، فرهنگ و اقتصاد. یعنی در این سه چوبه قابل حل است. نام دیگر این سه گوشه " حکومت" است.
برای آن، سه فرم و محتوای مثبت در نظر گیریم :
۱- فدرال . ۲- غیر فدرال. ۳- سوسیالیستی ؛ که هرسه دارای محتوای "دموکراتیک و عدالت اجتماعی نسبی " میباشد.
در تئوری، حکومت میتواند بر پایه سیستم سرمایه داری و غیر سرمایه داری قرارگیرد.
آنچه تا بحال بشر توانسته بسازد سیستم سرمایه داری بوده است. سیستم غیر سرمایه داری متأسفانه هنوز که هنوز است موجودیت عینی پیدا نکرده تا شاهدش باشیم.
پس میتوان گفت ما با این فرمها روبرو هستیم:
۱- حکومت فدرال بر پایه سیستم سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی.
۲- حکومت غیر فدرال برپایه سیستم سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی
۳- حکومت سوسیالیستی برپایه سیستم غیر سرمایه داری با محتوای دموکراتیک و عدالت اجتماعی
اینجا میتوان انتخاب کرد نفع شخص ( قدرت ، اقتصاد، فرهنگ « زبان») در کدام نوع از حکومت بهتر تأمین میشود.
حکومت را میتوان در رابطه:
- " اتحاد" با دیگران
- یا "جدا " از دیگران یعنی در " اسقلال کامل" ، برگزید.
منافع را توسط قدرت حفظ میکنند. بدینجهت ضروریست که قدرت تقسیم شود تا همه بتوانند منافع خود را حفظ کنند. اعتماد خوبست ولی تقسیم قدرت مطمئن تره.
ما در روند "انتخاب" ، با دو عامل «آزادی» و «اجبار» سرو کار داریم. یا باید در رابطه با دیگری آزادی را بپذیریم و او را آزاد بگذاریم که راهش انتخاب کند و یا باید اجبار را برگزینیم و او را با " زور" وادار کنیم که اتحاد را بپذیرد، و در صورت عدم قبول، حل مشکل را به دست " خشونت" بسپاریم.
من شخصاً "آزادی" را انتخاب کرده ام. چرا که مخالف خشونتم. ولی آنان که "اجبار" را برگزیده اند و یا بر میگزینند روشن است که باید پاسخ گوی عواقب اعمال خشونت آمیز خود باشند.
پس مسئله زبان، در حکومت، با حکومت، و در فرم آن ، در اتحاد با دیگری و یا مستقل از دیگری، بر اساس منافع فردی و یا منافع مشترک، حل میشود. نه با دست اندازی مغرضانه به علوم تاریخ و زبانشناسی.
مشکل زبان و فرهنگ با حل مسئله حکومت، و فرم آن یعنی با حفظ منافع طرفین از طریق تقسیم قدرت سیاسی قابل حل است. به عبارت دیگر:
راه رفع مشکلات فرهنگی در ایران از راه تقسیم قدرت سیاسی میگذرد.
نه از کوره راههای تاریخی و زبانشناسی مغرضانه.
تکلیف فرم و محتوای حکومت را میتوان از راه رأی گیری و رفرا ندوم تعیین کرد. و همین طور مسئله اتحاد و استقلال را.
نیاز به هیج گونه خشونتی نیست. ما تنها نیاز به " آگاهی" داریم. آگاهی عمیق و وسیع و انسانی.
به امید حل مشکلات با صلح و دوستی و مسالمت.
٣۱۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : حرف از این روشن تر ؟
جناب قزوینی،
اروپای هفتاد و دو ملتی و چندین زبانه ای همه روایت ها را قبول کرده و زیر یک پرچم گرد آمده تا پایمال قویتر نشود. ش(ما) این روایات را قبول ندارید(یم ). فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ممکن است ، به کوری چشم دوست و کام دشمن ، نه از تک نشان مانده باشد و نه از تک نشان. "حرف از این روشن تر" مبارکتان باشد.
٣۱۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : زبانشناسی علمیست که هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم هم احساسات وعواطف من و شما سرش نمی شود که به نفع یا ضرر من یا شما حکم دهد.
آقای قزوینی،
مگر علم داستان و افسانه و قرآن و حدیث است که هزاران تعبیر داشته باشد و با اسناد و مدارک بیگانه باشد؟ علم زبانشناسی چه ارتباطی به دمکراسی دارد جناب. زبانشناسی نه دمکراسی سرش می شود و نه دیکتاتوری، نه شاه می شناسد و نه گداعلی. زبانشناسی علم است و کشف می شود مثل نفت که هست و کشف می شود... با پیش کشیدن دمکراسی در علم زبان شناسی نمی توانید از حقایق و واقعیت ها بگریزید. پس بهتر است با حقایق هر چقدر هم ناخوشایند روبرو شویم.
اسنادی را که دوستان در اینجا رو کرده اند از اعتبار جهانی برخوردارند که ثابت می کنند مقاله ی آقای باهارلی از اساس بی پایه است. نه ایشان و نه هیچیک از شما حتی یک سند که ثابت کند حرف شما درست است را تا حالا رو نکرده اید. عزیز من، این مسئله فقط با سند و مدرک حل می شود و بس و هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم را نمی توانی تابع احساساتت کنی، علم نه احساساسات سرش می شود و نه دمکراسی و دیکتاتوری سرش می شود. مطالب را قاطی پاتی نکن. این بنفع هیچکس بخصوص خودت نیست.
بهتر است بگویی من سند ندارم و از اسناد علمی موجود در دانشگاه های معتبر در رابطه با زبان ترکی و فارسی دل خوشی ندارم چون برخلاف احساس و عواطف من گواهی می دهند. نه اینکه علم را با دمکراسی و احساساتت قاطی پاتی کنی و فکر کنی خریدار دارد. همین نظرت را به یک دانشگاهی نشان بده ببین چه جوابی به شما می دهد. روی هوا که نباید حرفی زد، دوست عزیز.
فقط از خودت بپرس که چرا نویسنده این مقاله در دفاع از مقاله اش ترجیح داده سکوت کند. شما باید به او ایراد بگیرید که چرا روی هوا مقاله ای نوشته است که خودش بهیچ وجه قادر نیست از آن دفاع کند. آیا مدافع او باید شما باشید یا اسناد و مدارک؟ از نویسنده بخواهید که اگر مدرکی دارد رو کند و نه اینکه به کسانی ایراد بگیرید که دارند حقایق را با سند و مدرک به شما و من می گویند. آیا نباید از اینها تشکر کرد و از نویسنده مقاله ایراد گرفت که کارش را درست انجام نداده است؟
به رضا قزوینی، زبانشناسی علمیست که هیچ ربطی به دمکراسی و دیکتاتوری ندارد. علم هم احساسات وعواطف من و شما سرش نمی شود که به نفع یا ضرر من یا شما حکم دهد.
٣۱۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : علی رضا قزوینی
عنوان : روایتهای موازی
با خواندن مقاله فاضلانه آقای بهاری و دیگر بحثهایی که در باره آن در این صفحه ثبت شده اند، یک واقعیت روشنتر از هر وقت دیگری خودنمایی میکند: اینک روایتهایی موازی از تاریخ منطقه، زبان فارسی، زبان ترکی و ... در میان اهالی و روشنفکران فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن مطرح است. هرکسی روایت خود را دارد که گاه به بهانه نشر چنین مقالاتی در یک سایت فارسی، این روایتها در یک جا منتشر میشوند اما در شرایط معمولی هر روایتی به هر خانه ای گفته، شنیده و پرورده میشود. دموکراسی هم همین است. مگر اینکه دولتی بخواهد یکی از این روایتها را غالب کند که در آنصورت دیگر دموکراسی نیست و آن رژیم شاهی و اسلامی ۸۸ ساله اخیر در ایران است. طرفداران روایت دولتی و فارسی از این مقوله ها زیاد عصبانی نشوند و انرژی خودرشان را برای تکرار آن به هدر ندهند. ما آن روایت را حفظ هستیم و اگر نیازی دیدید و خودتان فراموش کردید، میتوانید از حافظه ما استفاده کنید. مسئله اینجاست که ما آن روایت را قبول نداریم. حرف از این روشنتر؟
٣۱۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : جناب آبدین، شما با نظر خود دانشگاه کمبریج را بعنوان یک منبع و مرجع معتبر در علم زبانشناسی مردود اعلام کرده اید. این خیلی شهامت می خواهد، حال دلائل خود را برای این نظرانقلابی تان ارائه بفرمایید.
جناب آبدین محترم، حامد و ناشناس با رجوع به منابع معتبر بین المللی حرفهای خود را ثابت کردند. منبع شما فقط خود شما هستید، اینکه نمی شود. آیا شما مراجع علمی مثل دانشگاه کمبریج را قبول دارید یا نه؟
من کدامیک را باید باور کنم، شما را که بدون رجوع به هیچ منبع معتبری نظر می دهید و در حقیقت با نظرتان دانشگاه کمبریج و امثالهم را رد می کنید را، یا پژوهشهای علمی معتبر دانشگاه کمبریج را که اعتبارش را مدیون بکار بردن روشهای علمی است و شهره جهان است را؟ آدم خردمند کدامیک از شما دوتا را قبول می کند؟
زبان شناسی یکی از مهمترین رشته های علوم انسانیست و کمبریج یکی از بنیانگذاران این رشته و تحقیق و پژوهش در این رشته است. وقتی شما یک تنه به جنگ این دانشگاه می روید بدون آنکه هیچ تخصصی در این رشته را داشته باشید، انتظار نداشته باشید که ما حرف شما را بپذیریم و به نظر شما اعتراض نکنیم. اگر منبعی می شناسید که نظر شما را حمایت می کند لطفا ما را در جریان بگذارید تا ما آن منبع را بررسی کنیم و ببینیم درجه اعتبارش چیست.
جناب آبدین، شما با نظر خود دانشگاه کمبریج را بعنوان یک منبع و مرجع معتبر در علم زبانشناسی مردود اعلام کرده اید. این خیلی شهامت می خواهد، حال دلائل خود را برای این نظرانقلابی تان ارائه بفرمایید.
متشکرم.
٣۱۶٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : اتحاد و تفرقه
جناب آیدین،
در" کمتر از پنجاه سالی که یکصد و پنجاه کشور و ملت زاییده شد و چند برابر آن تعداد مناطق خودمختار و ممالک کنفدراسیونی متولد گردید " امریکا بیش از هفتصد پایگاه نظمی در دنیا بر قرار کرد و قاره اروپا ( جز روسیه که نیمه آسیایی و هنوز دشمن است ) متحد گردید.و اینها کشور هایی هستند که قرنها سابقه پدر کشتگی و دو جنگ جهانی را در کارنامه خود دارند و تعداد زبانهای گوناگون آنها چندین برابر ایران است. اتحاد خوبست برای آنها و تفرقه برای ما ؟ دلیل ان را میدانید ؟
٣۱۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : زبانهای هند و اروپایی
جناب حامد حمیدی،
وجود چند کلمه مشترک بین این سه زبان دلیل محکمی برای ادامه هم خواندن این زبانها نیست. اسم گذاری هر سه زبان با اسم فارسی، در صورتی که هیچ کدام از آنها در زمان خودشان یا تولدشان فارسی نامیده نمیشدند اشتباه بوده است. زبان فارسی امروزی به هنگام ورودش به ایران دری نامیده میشد، هنوز هم در افغانستان دری و در تاجیکستان تاجیک نامیده میشود. آن دو دیگری هم هکذا. هر سه زبان جزو زبانهای هند و اروپایی هستند. "فارسی" باستان اسامی مفرد، مثنی و جمع داشت ولی فارسی فقط مفرد و جمع را دارد. "فارسی" باستان مذکر، مونث و خنثی داشت ولی فارسی ندارد.
لغاتی هم که مثال زدید منحصر به این سه زبان نیستند. به اسب در سانسکریت آشوا گفته می شود که بسیار نزدیکتر از اسب به آسپا (در "فارسی" باستان) است. دیو در سانسکریت دانوا است که باز بسیار نزدیکتر از دیو به دایوا است. مارتیای "فارسی" باستان عینا در سانسکریت و به همان شکل است و باز با "مرد" فاصله اش بیشتر است. "براتر" عینا در سانسکریت وجود دارد و در اکثر زبانهای هند و اروپایی هم استفاده میشود.
شباهت این سه زبان، بخصوص "فارسی" باستان به زبان سانسکریت بیشتر از شباهتشان به یکدیگر است. بر خلاف همه زبانهای دیگر مرسوم در ایران، منجمله زبان ترکی، که همه ایلات و دهات خود را دارند، هیچ ایل فارسزبان در ایران نمیتوان یافت و اکثریت دهات فارس نیز خود زبانهایی داشتند که در دوره پهلوی و در سایه سیاستهای تکزبانی آنها از بین رفتند. ایلات فارس زبان به وفور در افغانستان و تاجیکستان یافت میشوند. علت هم مشخص است، زبان فارسی از آنجا و توسط حکومتها و شعرای درباری وارد ایران شده است. این هم اصلا اشکال ندارد. خیلی هم خوش آمده است. مکاتب و دیوانها مدتهای مدیدی از این زبان استفاده نموده اند و در نهایت یک توده جمعیتی کاملا مشخص پدید آمده است که زبان مادریشان فارسی است، منافع مشترک زبانی - فرهنگی دارند. زایش این توده مانند هر قوم و ملت دیگری رخ داده است و حقوقشان کاملا باید محفوظ باشد. اکنون دیگر میتوان از فارسزبانها با عنوان فارسها و حتی ملت فارس یاد نمود. این ملت حقوق ملی خود را دارد و حق دارد که از زبان خود مراقبت نماید. اصلا نیازی نیست که زبان فارسی را ادامه زبانهای مرسوم در این منطقه دانست تا وجودش را توجیه نمود. عصر جدید، عصر شجره ها نیست، عصر ملتهاست. در کمتر از پنجاه سال یکصد و پنجاه کشور و ملت زاییده شد و چند برابر آن تعداد مناطق خودمختار و ممالک کنفدراسیونی متولد گردید. هیچ کس هم از اینها شجره نامه نخواست.
٣۱۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : رحمانلو
عنوان : آقای باهارلی، برادر مقاله ای بدون منبع معتبر نوشته اید
آقای باهارلی، برادر مقاله ای بدون منبع معتبر نوشته اید. از شما خواسته شد منابع تان را مرحمت بفرمایید ولی خبری از شما تا حالا نشده است.
امیدوارم اخبارروز بعدها فقط مقالات علمی در این بخش منتشر کنند تا به آگاهی ما اضافه کند و نه اینگونه مقالات که بیشتر داستانسرایی است. از زحمات نظر دهندگان مطلع باید تشکر کرد که برخوردی مودبانه و در خوری با این مقاله کردند. امیدوارم همیشه اینچنین کنند و در آگاه کردن مردم کوشا باشند شاید که نویسندگان مقالات توجه بیشتری به حرفه خود مبذول دارند. با تشکر
٣۱۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱٣٨۹
|
از : حامد حمیدی
عنوان : باز نادرستی..
نام ایران حداقل از زمان پارثها برای قلمرو ایران بکار میرفته است. بطور واضح در
سکه-های ساسانی دیده میشود.
زبان رسمی مشروطه هم فارسی است وگرنه منشورهای ان باید به زبانهای ترکی بودند که نیستند.
سعدی و حافظ هم زبانشان فارسی بود همانطور که ترکی ایغوری و ترکی عثمانی وجود دارد. از اهالی "فارس" هستند و بنابراین "فارسی".
زبان فارسی را تنها محدود به زبان دری نیمکنند.. ضمن اینکه زبان فارسی دری خود برخاستگاه-هش از پارسی میانه در پارس است که در خراسان بزرگ (شامل بخشی از ایران مانند طوس و نیشاپور..) تحول یافته است.
جناب ماشالله رزمی باز در حوزه زبان شناسی که رشته ی وی نیست چنین افاضاتی را بیان می کند:
«باستان گرایان و بعضی از شرق شناسان از جمله آرتور کریستن سن معتقدند که گسترش سواد و اداره کشور با حساب و کتاب و جمع آوری مالیات و ثبت و ضبط در آمد ومخارج در ایران در دوره ساسانیان انجام گرفته و معمول شده است و چون زبان حکومت در آن دوره نوعی پارسی بوده لذا پایه کار دیوانی به این زبان گذاشته شده و چون شغل دیوان نیز مانند همه مشاغل در گذشته موروثی بوده و پسر کار پدر را ادامه میداده لذا علیرغم تغییر سلسلهها زبان و سیستم مالیات گیری تغییرنیافته است. اغلب دبیران هم از زبان « هزوارش » استفاده کردهاند یعنی نوشتهاند گوشت و برای حاکم عرب خواندهاند « لحم » و برای حاکم ترک خواندهاند « ات ». احمد کسروی نیز متداول شدن زبان فارسی در امر نوشتن را از زمان ساسانیان میداند. این استدلال از آنجا ضعیف است که میدانیم زبان فارسی دری امروزی بعد از اسلام و از آسیای مرکزی به ایران آمده است و پارسی باستان همانقدر با فارسی امروز بیگانه است که هر زبان خارجی دیگر.»
در پاسخ به ادعاهای بی پایه جناب رزمی بایستی به چند نکته اشاره کنیم:
۱) زبان پهلوی بدون هزوارش نیز کتابت شده است که متون مانوی و متون پازند نمونه های خوبی از آن می باشند. همچنین هزوارش خود زبان نیست که حاکمان ترک و عرب آن را به کار ببرند، بلکه هزوارش همان لوگوگرام یا نماد است. زبان چینی نمونه خوبی از این نوع خط است که هر واژه ای خود دارای یک نماد است و به جای خواندان آواها، خود نماد واژه معنی واژه را بازگو میکند.
۲) در آغازینهی دوران حاکمیت اعراب اموی، امور دیوانی و مالیاتی همه به زبان پارسی انجام می گشت. تا آن که در حدود هشتاد قمری در زمان حجاج بن یوسف زبان دیوان از پارسی (در واقع پهلوی یا همان پارسی میانه) به عربی برگردانده شد (نک. فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عرب، دکتر محمد محمدی، ۱۳۷۴، ص ۹۵).
۳) زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (پهلوی) می باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. جناب ماشالله رزمی، پارسی باستان را با پارسی میانه در اینجا اشتباه می گیرد. پارسی باستان زبان پادشاهان هخامنشی بود و پهلوی (پارسی میانه) ریشه در پارسی باستان دارد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:
Aspa (پارسی باستان) ) asp (پارسی میانه) ) اسب (فارسی)
Kāma (پارسی باستان) ) Kām (پارسی میانه) ) کام (فارسی)
Daiva (پارسی باستان) ) dēw (پارسی میانه) ) دیو (فارسی)
Drayah (پارسی باستان) ) drayā (پارسی میانه) ) دریا (فارسی)
Dasta (پارسی باستان) ) dast (پارسی میانه) ) دست (فارسی)
Bāji (پارسی باستان) ) bāj (پارسی میانه) ) باج (فارسی)
Brātar (پارسی باستان) ) brādar (پارسی میانه) ) برادر (فارسی)
Būmi (پارسی باستان) ) būm (پارسی میانه) ) بوم (فارسی)
Martya (پارسی باستان) ) mard (پارسی میانه) ) مرد (فارسی)
Māha (پارسی باستان) ) māh (پارسی میانه) ) ماه (فارسی)
Vāhara (پارسی باستان) ) wahār (پارسی میانه) ) بهار (فارسی)
Stūnā (پارسی باستان) ) stūn (پارسی میانه) ) ستون (فارسی)
Šiyāta (پارسی باستان) ) šād (پارسی میانه) ) شاد (فارسی)
Duruj / drauga (پارسی باستان) ) drōgh (پارسی میانه) ( دروغ (فارسی)
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (پهلوی) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:
۱) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، ۱۳۷۱، ص ۹۶):
Dārom andarz-ē az dānāgān
Az guft-ī pēšēnīgān
Ō šmāh bē wizārom
Pad rāstīh andar gēhān
Agar ēn az man padīrēd
Bavēd sūd-ī dō gēhān
برگردان فارسی:
«دارم اندرزی از دانایان
از گفته ی پیشینیان
به شما بگزارم (= گزارش دهم)
به راستی اندر جهان
اگر این از من پذیرید
بُوَد سود دو جهان».
۲) بخشی از کارنامه ارشیر بابکان که یکی از متون معتبر و مهم پهلوی است:
pad kārnāmag ī ardaxšīr ī pābagān ēdōn nibišt ēstād kū pas az marg ī alaksandar ī hrōmāyīg ērānšahr ۲۴۰ kadag-xwadāy būd. spahān ud pārs ud kustīhā ī awiš nazdīktar pad dast ī ardawān sālār būd.
pābag marzobān ud šahryār ī pārs būd ud az gumārdagān ī ardawān būd. ud pad staxr nišast. ud pābag rāy ēč frazand ī nām-burdār nē būd.
ud sāsān šubān ī pābag būd ud hamwār abāg gōspandān būd ud az tōhmag ī dārā ī dārāyān būd ud andar dušxwadāyīh ī alaksandar ō wirēg ud nihān-rawišnīh ēstād ud abāg kurdān šubānān raft.
برگردان فارسی:
«در کارنامه اردشیر بابکان ایدون نوشته شده است که پس از مرگ اسکندر رومی، ایرانشهر را ۲۴۰ کدخدای بود. اسپهان و پارس و سامانهای نزدیک به آن ها در دست سالار اردوان بود. بابک شهریار و مرزبان پارس و از گماردگان اردوان بود و در (شهر) استخر نشیمن داشت. بابک را هیچ فرزند نام برداری نبود. و ساسان، (که) شبان بابک بود، همواره همراه با گوسفندان بود و از تخمه دارای دارایان بود. و اندر دژخدایی (= حکومت بد) اسکندر به گریز و نهان- روش شده بود و با کردهای شبان می رفت».
بدون هیچ تردیدی هر فرد فارسیزبانی می تواند بیشینه این نوشته های پهلوی را دریابد و از این رو بدیهی است که میان زبان فارسی کنونی و زبان پهلوی پیوند و ارتباط کامل و مستقیمی وجود دارد و زبان فارسی ادامه همان زبان پهلوی ای است که در کتیبه های ساسانی و متون پهلوی (مانند کارنامه اردشیر بابکان) گواهی گردیده است. آشکار است که زبان های ایرانی دیگر، مانند سغدی و پارتی و خوارزمی نیز بر زبان فارسی کنونی تاثیراتی داشته اند اما پایه اصلی این زبان همان زبان پهلوی است.
در همین زمینه، خوب است مقایسه ای نیز میان زبان انگلیسی کنونی و زبان انگلیسی کهن انجام دهیم. زبان انگلیسی امروزی ریشه در زبان انگلیسی کهن دارد. زبان انگلیسی کهن اثری مشهور و حماسی به نام بئوولف از حدود نهصد سال پیش دارد. اما این داستان را هیچ فرد انگلیسی زبان امروزی نمی تواند بفهمد و تنها با گذراندن دوره های مخصوص می توان زبان انگلیسی کهن را آموخت و متون آن را خواند. برای نمونه چند سطری از همان حماسه بئوولف را به زبان انگلیسی کهن می آوریم:
oretmecgas æfter æþelum frægn:
"Hwanon ferigeað ge fætte scyldas
græge syrcan ond grimhelmas
heresceafta heap? Ic eom Hroðgares
و برگردان انگلیسی امروزی آن:
asked of the heroes their home and kin
"Whence, now, bear ye burnished shields
harness grey and helmets grim
spears in multitude? Messenger, I, Hrothgar"s
با مراجعه به این صفحه خواهید دید که یک فرد انگلیسی زبان قادر به فهم متون انگلیسی کهن نمی باشد:
اما در مقابل، یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهنتر از داستان بئوولف را در می یابد، بلکه میتواند متنهای پارسی میانه (پهلوی) را نیز کم و بیش به خوبی بفهمد. در حالیکه یک ترکزبان از ترکیه کنونی نمیتواند سروده های شاعران کلاسیک ترکی-گوی را دریابد زیرا اتاترک و همفکرانش بسیاری از واژگان پارسی و عربی را از زبان ترکی عثمانی حذف کرده اند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد پیوستگی میان زبان پارسی باستان و فارسی میانه و فارسی نو علاقه مندان می توانند به این کتاب ها مراجعه نمایند:
+ هزاره های پرشکوه: داریوش احمدی، انتشارات گرگان، ۱۳۸۴، ص ۳۵-۳۳
+ راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول و دوم ، ویراستار: پرفسور رودیگر اشمیت، انتشارات ققنوس، ۸۳-۱۳۸۲
+ تاریخ زبان فارسی: محسن ابوالقاسمی، انتشارات سمت، ۱۳۸۰
+ Gilbert Lazard, “The Rise of the New Persian Language” in Cambridge History of Iran, vol. IV, ۱۹۷۵
زبانشناسان نیز به ریشهی ایرانی و پارسیباستانی زبان کنونی پارسی گو.اهی میدهند. برای نمونه:
یک)
The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.
(Lazard, Gilbert ۱۹۷۵, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. ۴, pp. ۵۹۵-۶۳۲, Cambridge: Cambridge University Press. (
دو)
"Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country." "However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian."
Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, "Sociolinguistics Hsk ۳/۳ Series Volume ۳ of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society", Walter de Gruyter, ۲۰۰۶. ۲nd edition. pg ۱۹۱۲.
سه)
"As already mentioned, it is not likely that the scribes of Sassanian chanceries had any idea about the Old Persian cuneiform writing and the language couched in it. Still, Middle Persian language that appeared in the third century AD may be seen as a continuation of Old Persian."
Bo Utas, "Semitic on Iranian", in "Linguistic convergence and areal diffusion: case studies from Iranian, Semitic and Turkic" editors (Éva Ágnes Csató, Bo Isaksson, Carina Jahani),Routledge, ۲۰۰۵. pg ۷۱
چهار)
New Persian, is "the descendant of Middle Persian" and has been "official language of Iranian states for centuries", whereas for other non-Persian Iranian languages "close genetic relationships are difficult to establish" between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese."
Skjærvø, Prods Oktor (۲۰۰۶). Encyclopedia Iranica,"Iran, vi. Iranian languages and scripts".
این پژوهشگران همه زبانشناسان برجستهای میباشند ولی در مقابل آنها ما افراد پانترکیست داریم که هر دروغی را میبافند و سپس خود را زبانشناس معرفی میکنند.
بنابراین زبان پارسی دری که گونهی خراسانی پارسیمیانه (پهلوی ساسانی) میباشد در نهایت ریشه در پارسیباستان دارد. چنین تاریخ ارجمند و پرافتخاری بینهایت پانترکیستها و ایرانستیزان را میآزارد و آنها را وادار به فرضیههایی دروغین میکند تا به عقدههای کمبودی تاریخی و فرهنگی خود تسکین بخشند.
همچنین به تازگی، برخی از پانترکیستها استدلال میکنند که چرا زبان پارسیدری در فارس اول رایج نبود و در خراسان بزرگ اول رایج شد؟ سپس استدلال میکنند این زبان نمیتواند در پارسیمیانه ریشه داشته باشد! در حالیکه تمامی زبانشناسان معروف حرف جماعت پانترکیستها را رد میکنند، بایست دانست که استدلال آنها مانند اینست که: "زبان عربی مصر ریشه در عربستان ندارد".. در واقع همانطور که زبان عربی مصر یک گویش از زبان عربی اصلی عربستان است که تحول یافت، زبان پارسی دری هم یک گویش خراسانی از پارسیمیانه است که تحول مستقل خود را یافت. و همانطور که زبان عربی عربستان و زبان عربی مصر در یک زمان وجود دارند، ادامه زبان پارسی میانه در پارس نیز همزمان با زبان پارسیدری در خراسان در یک زمان وجود داشتند که البته کم کم بخاطر قرابت این دو زبان، و گسترش زبان پارسیدری به عنوان زبان مشترک سایر فلات ایران، این زبان پارسی جایگاه ادامه پارسیمیانه در پارس (فهلویات) را گرفت. بنابراین زبان پارسیدری بومی ایرانزمین(و کشور امروز ایران) است زیرا نه تنها خراسان و خراسان بزرگ جزو ایرانزمین میباشند (شهرهایی مانند طوس و نیشاپور و البته شهرای جداشده مانند بلخ و هرات...)، بلکه ریشه آن در پارسیمیانه است که جایگاهش در پارس است. همچنین پارسیمیانه ریشه در پارسیباستان دارد. بنابراین برخلاف زبان ترکی که کهنترین سند آن در مغولستان (ارخون) هست، زبان پارسی کهنترین سندش همان پارسیباستان است.
٣۱۶۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹
|
از : به UNKNOWN
عنوان : می پرسید که پس زبان رسمی چیست؟
نظرات شما هر چقدر هم دراز باشند مشکلی نیست چون پر محتوا هستند.
می پرسید که پس زبان رسمی چیست؟
جواب آنها را من بشما می دهم. بستگی دارد هدف چه باشد. اگر هدف علم باشد، منابع معتبر در این باره فراوانند و شما به گوشه ای از آنها در نظراتتان به آنها اشاره کردی. ولی اگر هدف سیاسی باشد آنوقت منابع همگی ساختگی اند مثل منابع!!! نویسنده مقاله و همفکران ایشان. در اینصورت شما هر چقدر هم مدرک بیاوری اینها پشت گوش می اندازند. خفته را با یک تلنگر می توان بیدار کرد ولی آنکه که خود را بخواب زده را هرگز نمی توان بیدار کرد. از قدیم ندیم بدرستی گفته اند که خواننده و شنونده باید عاقل باشد و صادق تا در دام مردمفریب نیفتد.
در دنیای امروز فقط یک دولت- ملت نژادی وجود دارد و آن اسرائیل است اما چون اسرائیل لیبرال دمکرات است مجبور به اعمال حداقل تبعیض نسبت به اقلیت عرب خود است. ما در ایران نمی خواهیم دومی باشیم بخصوص که احزاب قومی زبانی ایرانی به لیبرال دمکراسی اعتقادی ندارند تا امنیتی برای اقلیتهایشان وجود داشته باشد. در ضمن این احزاب همه کمونیست هستند و کمونیسم مخالف ملی گرایی است پس چطور اینها با کارت ملی ستایی بازی می کنند؟ این برای من معمایی شده است که بالاخره کمونیسم ناسیونال است یا انترناسیونال؟
٣۱۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : پس زبان رسمی چیست؟
قانون اساسی مشروطه را ترکها به "فارسی" مینویسند و پادشاه ترک فرمان مشروطیت را به "فارسی" مینویسد. پس زبان رسمی چیست؟
چیزی به ادعای ترک بودن خود خدا هم نمانده؟
متن فرمان
جناب اشرف صدراعظم — از آنجا که حضرت باریتعالی جلشأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف بانتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعونالله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمهء امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر میداریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفهالحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بیزوال باشند — در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما.”
چون در این فرمان با ذکر “شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف” ذکری از دیگر طبقات مردم نشده بود، به در خواست نمایندگان پناهندگان سفارت، فرمان دیگری صادر شد:
“جناب اشرف صدراعظم — در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه چهاردهم جمادیالثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته مملکت و و ملت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب بنمائید که به شرفعرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.”[۷]
٣۱۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : ابراهیم
عنوان : اصل قضایا از طریق نظرات عیان شدند.
با خواندن بخش زیر که در نظر ناشناس گذاشته شده بیاد این ضرب المثل افتادم. مرگ فقط برای همسایه خوبست. برای روسها، مرگ برای روس بد و برای ایران خوبست. این یک بام و دو هوا بازی از طرف یک ایدئولوژی که خود را از همه برتر می دانسته نشان میدهد که روسیه همانقدر امپریالیست است که انگلیس و ترکیه هستند.
«...در کشوری مانند روسیهی تزاری که هر کس میداند چه ملل گوناگونی از ترک و تاجیک و اوکرائینی و قرقیزی و مغولی گرفته تا فنلاندی و ایرانی و تاتار و غیره در زیر سلطهی آن به سر میبردند، و در مورد ستم ملی در آنجا خود لنین میگفت: «ستمی که حکومت تزاری به اهالی مستعمرات وارد آورد در تاریخ جهان نظیر ندارد» و آنجا را «زندان ملتها» مینامید، درست در چنین جایی لنین به دستاویز وحدت طبقهی کارگر حتی با تشکیل حکومت فدرال و از آن بالاتر با «خودمختاری فرهنگی» که منشویکها و بوندیستها (یعنی اعضای جامعهی کارگری یهودیان روسیه و لهستان و لیتوانی) طرفدار آن بودند، به شدت مخالفت میکرد (در کنفرانس ۱۹۱۲ وین). استالین بعدها از این نیز پا فراتر نهاد و در کنفرانسهای تهران، یالتا و پوتسدام به جای کلمات «شوروی»، «ارتش شوروی»، «مردم شوروی»، «خلقهای شوروی»، «ما شورویها»، همه جا از «روسیه»، «ارتش روسیه»، «مردم روسیه»، «ما روسها» استفاده میکرد. (مأخذ ۳۴)
و آن گاه در مورد کشوری چون ایران که دربارهی سوابق تاریخی و آگاهی ملی و وحدت قومی آن قبلا اشاره کردیم و دربارهی وحدت زبانی آن باز هم سخن خواهیم گفت، کمونیستهای ایرانی به ویژه حزب دمکرات آذربایجان و حزب تودهی پیوسته از ملل و خلقهای ایرانی و ستم ملی در این کشور سخن میگفتند...»
بله مرگ فقط برای همسایه خوبست بخصوص اگر همسایه شان ایران ما باشد. شتر در خواب بیند پنبه دانه. همه ی این ملت سازی ها بخاطر موقعیت سوق الجیشی ایران و بخصوص منابع زیر زمینی آنست. ایران بعد از روسیه بزرگترین ذخایر گازی ایران در جهان را داراست. کسی چشم ندارد ببیند این ۷۵ میلیون ایرانی لذتی از ثروت های خدادادی اش ببرد. اینست که با این برنامه های پلیدشان می خواهند نفاق و کینه و جنگ بین مردم ما بیاندازند و ما را اینطوری مشغول کنند تا چپاول ثروت هایمان را بوسیله آنها نبینیم. کور خوانده اند. اگر منه کرد تا دیروز نمی دانستم موضوع از چه قرار است دیگر حالا می دانم. امیدوارم آن ترک و بلوچ و عرب هم تا حالا آموخته باشند. باید از اخبارروز تشکر کنیم که با انتشار این مقاله باعث شد که اصل قضایا از طریق نظرات آشکار گردند. باز هم از این مقاله ها چاپ کنید تا مردم بروند تحقیق کنند و بعنوان نظر با ما در میان بگذارند. هر چقدر تحقیق مردم ما بیشتر باشد باهارلی ها کمتر در جامعه ما اثر گذار خواهند بود. پاینده باد ایران و ایرانی
٣۱۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : حراج قناری
نمیدانم چرا این کامنت من منتشر نشد. انشالله که اشکال شرعی نداشته باشد.
کامنت های این گفتگو گرچه همه جالب و خواندنی ست ولی از حد و حوصله کامنت خارج و هریک خود مقاله ایست . کاش اخبار روز ترتیبی میداد که نوشته های با ارزش طولانی بصورت مقاله جدا گانه منتشر میشد که کامنت های بیشتری را هم جلب کند.
اما در باره کامنت های جنابان
unknown
و آرزو،
قبلا هم گفته ام که این تنها دولت های بزرگ نیستند که در پی تفرقه انداز و حکومت کن هستند. هیولای اصلی ، کورپوریشن ها و کارتلهای بین المللی هستند که از احساسات و نقطه ضعف های مردم و ملت ها و قوم ها و قبیله ها و مذهب ها و زبان ها استفاده کرده و با امکانات وسیع مالی و تحقیقاتی خود گنجشک را به بهترین وجهی رنگ کرده و به مردم از خدا بیخبر میفروشند. ترک را بجان فارس ، ترک زبان را به جان فارس زبان و کرد زبان ، ارمنی را به جان ترک ، ترک را به جان گرجی ، عرب را به جان فارس و کرد ، شیعه را به جان سنی و هندی را به جان پاکستانی می اندازند ؛ ولی خودشان در پی اتحاد اروپا بر می آیند و کشور هایی که در طول سی سال با دو جنگ عالم سوز بجان هم افتاده بودند با وجود اختلافات شدید زبانی و تاریخی و مسلکی در پی اتحاد بر میایند و اتحادیه اروپا و ناتو بر قرار میکنند. و من و شمای شیعه و سنی و ترک زبان و کرد زبان و فارس زبان و عرب زبان و با سابقه ۲۵۰۰ سال زندگی باهم ، این " قناری ها " را با شوق و به خیال آنکه حراج است میخریم .
٣۱۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : شاهزاده ایرج میرزای قاجار
امید که این کامنت دنبال کامنت قبلی من منتشر شود.
دو نفر دزد خری دزدیدند
سر تقسیم بهم جنگیدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد
دزد سوم خرشان را زد و برد.
از شاهزاده ایرج میرزای قاجار که مدتی را هم ساکن تبریز و به فارسی شعر میگفت.
٣۱۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : شاهزاده ایرج میرزای قاجار
امید که این کامنت دنبال کامنت قبلی من منتشر شود.
دو نفر دزد خری دزدیدند
سر تقسیم بهم جنگیدند
آن دو بودند چو گرم زد و خورد
دزد سوم خرشان را زد و برد.
از شاهزاده ایرج میرزای قاجار که مدتی را هم ساکن تبریز و به فارسی شعر میگفت.
٣۱۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : وا ایرانا!
باز کسی از زبان ترکی در ایران نوشت و صدای وا ایرانا در آمد! این هموطنان در تناقض تاریخی بین ایران و ترک گیر کرده اند. ایران مدرن پس از مشروطه منطبق بر ایران اسطوره ای فردوسی نیست. کوروش هم خود را شاه انشان و شوش معرفی میکند نه ایران. زبان فارسی هم در قرن سوم وارد ایران شد و زبان بومی ایران نیست. زبان مادری سعدی فارسی نبود و یکی از هزاران زبان مرسوم در ایران بود که اعراب و به طبع آن ایرانیان پس از اسلام کلشان را فهلویات میخواندند. در طرف دیگر نمیتوان ده کیلومتر مربع از این خاک را پیدا کرد که دهی، رودی، کوهی، شهری، ایلی اسم ترکی نداشته باشد. دلیل محکمتر از این؟ اگر ترکها اسامی را عوض میکردند (که یک مورد هم در تاریخ نمیتوان پیدا کرد) چرا هزاران اسم شهر و روستای غیر ترکی را عوض ننمودند؟ سابقه ترکان در ایران به بلندای تاریخ تمدن است. این چهار راه شرق و غرب و شمال و جنوب محل عبور ایلات مختلف بوده است و هیچ مرزی و هیچ مرزبانی یارای مقاومت در برابر این عبور را نداشته است. اقوام سامی، ترکی، هندی، اروپایی بارها از این سرزمین گذشته و یا در آن ساکن شده اند. رد پای این اقوام را اکنون در ملتهای ایرانی میتواند به آسانی دید.
این تناقض مسلما به تجزیه ایران خواهد انجامید. چرا در نظر یک عده باید رسمیت زبان ترکی و گستردگی آن به معنای عدم رسمیت زبان فارسی و تنگ شدن جا برای آن باشد؟ ترم زبان رسمی در قانون اساسی مشروطه وجود نداشت و در زمان دیکتاتوری رضاخان سردار سپه (سپاه) وارد قانون اساسی شد. اگر هم کسی شاکی باشد آن ترکان و اعراب هست که رضایت داده اند کشور به اسمی هند و اروپایی نامیده شود. اگر دموکراسی و حاکمیت ملت برقرار شد، همین هم باید به رای گذاشته شود. چرا نباید اسم انشان یا شوش یا عیلام احیا نگردد؟ این زیاده خواهی فارسها پس از رفع نیاز غرب به حاکمیت آنها بر ایران اصلا پشتوانه نداشته و در صورت اصرار بر آن به تجزیه این کشور خواهد انجامید.
٣۱۵۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ناسیونالیسم ایرانی و «مسالهی ملیتها» در ایران
«مسالهی ملیتها» در ایران.....مرتضی ثاقب فر
یکی دو سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، برنارد لیویس (Bernard Lewis) استاد دانشگاه در آمریکا، نقشهی پیشنهادی انگلیسیها را برای خاورمیانه، طرح نمود. در این نقشه، کانون وهدف اصلی توطئهگران، تجزیهی سرزمین ایرانیان است:
- خراسان بزرگ که طی ۱۴۸ سال پیش، دو بار مورد تجزیه قرار گرفته است، این بار نیز در نقشهی پیشنهادی برای خاورمیانه، یکی از هدفهای تجزیه است. در نقشهی پیشنهادی بریتانیا برای خاورمیانه میبایست بخش شرقی خراسان کنونی و شمالغربی افغانستان، بار دیگر مورد تجزیه قرار گرفته و کشور «پشتوستان» به وجود آید.
- بلوچستان تجزیه شده و همچنین سیستان تجزیه شده، با یکدیگر پیوند یافته و جدا از ایران، حکومت بلوچستان را به وجود آوردهاند.
- مطابق این نقشه، بخشی از استان خوزستان، تمامی استان کهگیلویهوبویراحمد و بوشهر، بخشی از استانهای فارس و هرمزگان، به «عربستان»تبدیل شده است.
- همچنین، بر پایهی این نقشه، بخشهایی از سرزمینهای کردنشین این سوی مرز، با بخشهایی از سرزمینهای کردنشین آن سوی مرز در عراق و ترکیه، به هم پیوند داده شده و کردستان را تشکیل داده است و آنچه باقی مانده است، کشوری است به نام ایرانستان (ماهنامه تئوریک رهنمود- سال اول شمارهی اول- خردادماه ۱۳۵۹).
حوادثی که در سالهای نخست پیروزی انقلاب در ایران رخ داد و طرح مسألهی «خلقها»ی ترکمن و عرب و کرد و... به خصوص از سوی گروههای چپ، و نیز رویدادهای کردستان ایران و همچنین نقشههای حزب بعث عراق برای خوزستان و نیز حملهی صدام به ایران، رخدادهای عبرتآموزی هستند که اکنون هر کسی به یاد دارد و نیاز به بازگویی نیست.
در تابستان ۱۳۶۶ نیز مقالهای با عنوان «ایران مظلوم» به قلم آقای دکتر نصرالله پورجوادی در مجلهی نشر دانش به چاپ رسید، در انتقاد به مطالب کتابی با نام «سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی» نوشتهی آقای «دکتر جواد هیات» که نشریهای ترکی زبان به نام «وارلیق»را نیز اداره میکنند. مطالعهی این مقالهی واقعبینانه و نیز واکنشهایی که برانگیخت و در شمارههای بعدی آن نشریه به چاپ رسید، بر حیرت و تاثر من افزود. آقای پورجوادی در مقالهی خود، از دو نشریه ادواری افغانی یکی به نام خراسان و دیگری آریانا نیز یاد کرده بودند که در مقالههای آنها ادعا شده بود خراسان ایران بخشی از خراسان بزرگ و خراسان نیز اصلا جزو سرزمین افغانستان است، و ایران حقیقی همین منطقه است که از لحاظ تاریخی با افغانستان کنونی یکی است! بنابراین ایرانیان که به غلط خود را به این نام میخوانند باید به همان منطقهی فارس و استانهای مرکزی قناعت کنند و ایران را به صاحب آن (یعنی افغانها!) بسپارند. ایشان همچنین به سخنرانی یک خاورشناس انگلیسی دربارهی زبان و ادبیات بلوچی و نیز برنامههای رادیو بی. بی. سی دربارهی زبان بلوچی و امکان ایجاد ناراحتی برای ایران در منطقهی بلوچستان اشاره کرده بودند.
اکنون نیز چندی است رادیو امریکا با طرح مساله جمهوریهای آسیایی شوروی که در پشت مرزهای شمالی ایران قرار دارند، دوباره به یاد «ملیتها»ی ایرانی افتاده و از «مسالهی ملیتها» در ایران ابراز «نگرانی» میکند! از جمله در آبانماه گذشته [پژوهش حاضر، مربوط به دیماه ۱۳۷۰خورشیدی است] با یک هموطن آذری مصاحبهای ترتیب داده است و از وی راجع به چگونگی احساسات مردم آذربایجان ایران دربارهی اعلام استقلال آذربایجان شوروی و این که آیا دلشان میخواهد از ایران جدا شوند و به آذربایجان شوروی بپیوندند، پرسشها و گاه القائاتی کرده که البته با ایستادگی پاسخگو مواجه شده است. به علاوه، در برنامهی دیگری در همان ماه به نقل از یک ایرانی مقیم آن کشور که از وی با عنوان پژوهشگر و روزنامهنگار نام میبرد، میگوید مسالهی قومی، دوباره در ایران سر باز کرده است.
نویسندهی این مقاله دربارهی این که آیا در شرایط بحرانی کنونی در آن سوی مرزهای شمالی ایران و اعلام استقلال جمهوریهای آسیایی شوروی، دولت ایران از چه نیروهای نظامی و اقتصادی و سیاسی و چه جاذبههای معنوی و فرهنگی برای مقابلهی درست با بحرانهای کنونی و بهخصوص آینده در مرزهای شمالی کشور برخوردار است، قدرت اظهار نظر ندارد. اما بررسی «مسالهی ملیتها» در ایران را درحد بضاعتی که دارد وظیفهی خود میبیند که پرسشهای اساسی زیر را مطرح کند:
۱. آیا ایران از ملیتهای گوناگون تشکیل شده است؟
۲. آیا ما در ایران به راستی مسالهای به نام «مسالهی ملیتها» داریم یا این مسالهای است کاذب و ساختهی خارجیان ـ غربی و شرقی ـ و با مقاصدی معین ؟
۳. به فرض وجود چنین ملیتهایی، آیا آنها طی تاریخ گذشته و معاصر از سوی فارسها زیر ستم بودهاند یا به عکس.
اما پیش از پاسخگویی به پرسشهای بالا، ناچاریم به تاریخچهی فشردهای از «طرح این مساله» اشاره کنم.
۱. تاریخچهی طرح «مسالهی ملیتها و خلقها» در ایران
مسالهای به نام خلقها و ملیتها در ایران، به صورت «نظری» نخستین بار توسط کمونیستها مطرح شد و بعدها ایرانشناسان شوروی نیز، ۲۹ ملیت گوناگون در ایران کشف کردند! پیش از آن، دولت انگلستان «عملا» با نفوذی که توسط مأموران و جاسوسان خود، مانند سراسر خاورمیانه، در میان عشایر و ایلات به ویژه در مناطق مرکزی و جنوبی ایران داشت، هر چند گاه بنا به مصالح سیاسی روز خود و در رقابت با روسیهی تزاری و مشاهدهی لزوم تزلزل در دولت ایران و باجخواهی از آن، به تحریک جداییخواهی در میان عشایر و حتی استانها میپرداخت. پس از جنگ جهانی دوم نیز در موارد گوناگون از جمله هنگام بروز غائلهی آذربایجان و کردستان، در مواد ۶ و ۷ طرح محرمانهای که برای کنفرانس مسکو با شرکت سه دولت شوروی و انگلیس و امریکا تهیه شده بود، از «اصلاح مقررات انجمنهای ایالتی و ولایتی» و «استعمال زبانهای اقلیت ترکی، عربی و کردی» سخن به میان آمده بود. رادیوی لندن از اواسط دیماه ۱۳۲۴ـ یعنی فقط چند هفته پس از اعلام «جمهوری خودمختار آذربایجان» ـ به دفاع از آن پرداخت و پیوسته دربارهی «محق بودن» فرقهی دموکرات داد سخن میداد (۱۷، ص ۲۱۸). سرلشگر ارفع، که به دوستی با انگلستان شهرت دارد، در کتاب خاطراتش از قول یک دیپلمات انگلیسی مینویسد، انگلیسیها قصد داشتهاند ایران را به جمهوریهای مختلف کردستان، مازندران، گرگان، گیلان، آذربایجان، خوزستان، بختیاری، فارس و غیره تقسیم کنند. و هدف آنها «کمک به اقلیتهای ملی که زیرستم ملی فارسها میزیستهاند» بودهاست (۲۶، صص ۵۱ و ۳۴۹). نطق آشکار ارنست بوین، وزیر خارجهی دولت کارگری وقت بریتانیا در مجلس عوام در همان سال که راجع به «اقلیتهای زیر ستم ملی» در ایران بحث میکند و نگران است که «قانون اساسی سال ۱۹۰۶ ایران هرگز به موقع اجرا گذارده نشده است ... [ تا] مسائلی از قبیل مسالهی زبان را که اهمیت حیاتی دارد، مورد دقت و حل و فصل قرار دهد» و غیره، مبین سیاست علنی انگلستان در این زمینه است (۱۷، صص ۷۷ و ۲۷۵).
شورش کردها نیز در آغاز، هم مورد پشتیبانی عثمانی و هم بهخصوص انگلستان بوده است و ما هنگام بحث دربارهی کردستان به آن اشاره خواهیم داشت. باقراف، رئیس جمهور وقت آذربایجان شوروی، حتی حزب کوملهی قاضی محمد را یکسره «مخلوق جاسوسان انگلیس به منظور پیشبرد مقاصد امپریالیسم انگلستان» میداند (۳۱، ص ۲۲۸).
با این همه، چنان که یاد کردم، مسالهی ملیتها و خلقها در ایران، به شکل نظری و ایدئولوژیک، اولین بار توسط کمونیستها مطرح شد.
مسالهی «خلقهای ایران» و بهخصوص «خلق آذرباریجان»، نه در زمان مشروطیت و قیام سرداران بزرگی چون ستارخان و باقرخان یا هنگام شورش خیابانی مطرح شد و نه در کنگرهی اول حزب کمونیست ایران در انزلی، هیچ سندی از این کنگره (که کسانی چون سید جعفر جوادزاده ـ پیشهوری ـ و سلطانزاده و حیدر عمو اوغلی در آن شرکت داشتند) در دست نیست که حاکی از این امر باشد. اما مسلم است که این مساله در کنگلرهی دوم (کنگرهی ارومیه) پیش نهاد شد و این کنگره در برنامهی خود، به اصطلاح «مسالهی ملی» را نیز گنجانده بود، و در آن از «شعار حق ملل ایران بر استقلال کامل خود، حتی تا مجزا شدن از حکومت مرکزی» حمایت میشد. (۲۰، شمارهی ۴، سال اول) این زمان درست مصادف بود با قدرت گرفتن استالین و اعمال نظریات او، نه تنها در خود شوروی بلکه بر تمام احزاب کمونیست جهان از طریق کمینترن. میدانیم که با استقرار حکومت پهلوی، این مبارزه برای آزادی به اصطلاح «ملل مختلف» ایران از زیر «ستم ملی» به جایی نرسید.
گروه بعدی که به نام مارکسیست در ایران فعالیت میکردند، گروه دکتر تقی ارانی، دانشمند فرهیخته و با سواد، بود که تا جایی که من میدانم در هیج جا در مورد وجود خلقهای گوناگون در ایران، سخنی ندارد. ارانی در دفاعیهی خود در زندان، همهجا از «ملت ایران» نام میبرد.
گفتنی است در کشوری مانند روسیهی تزاری که هر کس میداند چه ملل گوناگونی از ترک و تاجیک و اوکرائینی و قرقیزی و مغولی گرفته تا فنلاندی و ایرانی و تاتار و غیره در زیر سلطهی آن به سر میبردند، و در مورد ستم ملی در آنجا خود لنین میگفت: «ستمی که حکومت تزاری به اهالی مستعمرات وارد آورد در تاریخ جهان نظیر ندارد» و آنجا را «زندان ملتها» مینامید، درست در چنین جایی لنین به دستاویز وحدت طبقهی کارگر حتی با تشکیل حکومت فدرال و از آن بالاتر با «خودمختاری فرهنگی» که منشویکها و بوندیستها (یعنی اعضای جامعهی کارگری یهودیان روسیه و لهستان و لیتوانی) طرفدار آن بودند، به شدت مخالفت میکرد (در کنفرانس ۱۹۱۲ وین). استالین بعدها از این نیز پا فراتر نهاد و در کنفرانسهای تهران، یالتا و پوتسدام به جای کلمات «شوروی»، «ارتش شوروی»، «مردم شوروی»، «خلقهای شوروی»، «ما شورویها»، همه جا از «روسیه»، «ارتش روسیه»، «مردم روسیه»، «ما روسها» استفاده میکرد. (مأخذ ۳۴)
و آن گاه در مورد کشوری چون ایران که دربارهی سوابق تاریخی و آگاهی ملی و وحدت قومی آن قبلا اشاره کردیم و دربارهی وحدت زبانی آن باز هم سخن خواهیم گفت، کمونیستهای ایرانی به ویژه حزب دمکرات آذربایجان و حزب تودهی پیوسته از ملل و خلقهای ایرانی و ستم ملی در این کشور سخن میگفتند. گذشته از آنکه مقاصد تجزیه طلبانه و تسلیمخواهانهی دموکراتهای آذربایجان و حزب توده هنگام فتنهی دموکراتها و کردها از تمام اسناد آشکار است، در طرح برنامهی حزب تودهی ایران مصوب پلنوم هفتم و هنگام اعلام وحدت فرقهی دموکرات و حزب توده چنین آمده است: «ایران کشوری است کثیرالمله... حزب توده طرفدار اتحاد خلقهای ایران براساس موافقت داوطلبانهی آنهاست و معتقد است (برای تحقق چنین هدفی) ستم ملی ریشه کن شود. و مجلهی دنیا در توضیح همین مصوبه مینویسد: «میهن ما کشوریست کثیرالمله. در آن خلقهای گوناگونی مانند ایرانیها [!!] آذربایجانیها، کردها، بلوچها، ترکمنها، عربها و غیره ... زندگی میکنند.» (۲۰. شمارهی ۳، سال اول، ص ۱۵).......
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/culture/c۵c۱۲۰۲۱۳۱۴۶۵p۱.php
٣۱۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : تو را که خانه.....سعیدی سیرجانی
تو را که خانه
هم کتاب آقای دکتر هیئت دیدنی بود و هم مقالهی «ایران مظلوم» خواندنی، و من – با این که دیگر رغبت دیدن و خواندنم نمانده – این هردو کار را کردم. اثر جناب هیئت شاهکاری بود در زمینهی لعاب شیرین تحقیق بر زهر جانگزای سیاست کشیدن و مقاصد خاص سیاسی را در قالب کار تحقیقی عرضه داشتن؛ و مقالهی آقای پورجوادی مایهبخش شوق و حرارتی بود در دهای رنجیدهی خموشیگزیدگانی که تظاهرات ضد ایرانی معدودی غیرمسئول را به حساب حکومت میگذاشتند و میپنداشتند که همهی صاحب منصبان عصر حاضر از تاریخ و فرهنگ و زبان خود نفرت دارند، و بر اساس همین تصور – با آن که نه از بستگان رژیم گذشتهاند و نه مغضوب ملت انقلابی – با همهی دلبستگیهای اخلاقی و مذهبی، در سایهی دیوار فراموشی خزیدهاند.
بی آن که منکر شیرینی لهجهی آذربایجانی باشم و بخواهم در بارهی قدمت زبان ترکی که – به قول جناب هیئت – به قرنها قبل از میلاد بر میگردد (ص۳۲) و عظمت ادبیاتش، که صدها شاعر و متفکر سعدی شکن ِ حافظ کوب ِ فردوسی گداز در آستین دارد، با آقای هیئت وارد مناقشهی قلمی شوم و به شیوهی جناب ایشان – که میکوشند به اقتضای روزگار ترویج فارسی را از بدعتهای رژیم پهلوی قلمداد فرمایند – مدعی شوم که این بحثهای تحقیقی و سیاسی ریشه در خارج از مرزهای ایران دارد و محصول تلاش کسانی است که چند سالی تحصیلات خود را در کشور همسایه به انجام رسانده اند؛ و بخواهم از این رهگذر هشداری دهم به مقامات فرهنگی مملکت که هم اکنون هزاران جوان آذربایجانی در مدارس ترکیه به آموختن الفبای پانتورکیسم مشغول اند. که کار از این حرفها و هشدارها گذشته است.
و بی آن که بخواهم به عظمت گنجینهی فرهنگی کمنظیری که آبا و اجداد ما در طول این دوهزار و دویست – سیصد سال در قالب زبان فارسی برایمان باقی گذاشتهاند اشارهای کنم، و در پاسخ مدّعیانی که معتقدند حضرت آدم هم در بهشت خلد با همسر نازنینش، حوّا، به زبان ترکی راز و نیاز میکرده است، به واقعیات حی و حاضر تاریخی استناد جویم که اگر وفور لغات ترکی در لهجهی آذری از عوارض مستحدث زمانه نیست، ممکن است لطفا ً اعلام فرمایند که گزیدهگویانی از قبیل قطران و خاقانی و نظامی و دهها قفقازی و ارّانی و آذربایجانی دیگر، این همه اشعار لطیف پارسی را برای دختر شاه پریان سروده اند یا زعفر جنی؟
و بی آن که بخواهم با نقل این حکم ِ قاطع ِ جناب دکتر هیئت که „زبان ترکی زبان اکثریت نسبی مردم ایران است“ (ص ۳۸۹) از حضرتشان بپرسم که آیا این سخن با روضههای اشکانگیزی که در شرح مظالم اکثریت ِ فارسی زبان „شوونیسم“ فلان فلان شده و مظلومی اقلیت ِ ترک زبان خوانده اید و میخوانید تناقضی ندارد؟
همچنین بی آن که بخواهم با نقل این عبارت که:
«مهاجرت اقوام ترک همزمان با دوران بحران تاریخ ایران بود و ورود آنان به صحنهی تاریخ این سامان بحران را تشدید کرد ... و قرنها گذشت و همزیستی این دو قوم برومند [ترکها و فارسها] به صورت یک واقعیت تاریخ در آمد ... ملت ایران میرفت که اختلافات بیهودهی خانوادگی را بالمرّه به دست فراموشی سپارد. لکن ظهور افکار افراطی نژادپرستی ... در برخی مزاجهای مستعد اندیشهی برتریطلبی و استیلاجویی فرهنگی را بار دیگر برانگیخت ... و به غلط صفت ایرانی با فارس و فارسیزبان بودن مترادف انگاشته شد ... و عّدهای از خدا بیخبر باز نیمی از مردم کشور را در حلقهی وفاق و اخوّت راه ندادند» (ص شش)
از جناب نطقی مقدمه نویس کتاب سووال کنم که خودشان واعظ ِ نامتـّعظ نشدهاند؟
و بی آن که بخواهم با نقل این عبارت که:
« در زمان سلاجقه زبان فارسی زبان رسمی ایران و آسیای صغیر شد و ترکزبانان اکثر آثار خود را به فارسی نوشتند و درین زبان آثاری مانند مثنوی مولوی و دیوان غزلیات شمس ... و امثال آنها را آفریدند» (ص۵)
ضمن تنظیم ادّعانامهای علیه مولانا که: مرد محترم ترکنژاد ترک زبان، چرا خودت را به کوچهی علی چپ زده ای و با اعلام „دانم من اینقدر که به ترکی است آب سو“ از افشای زبان مادریت طفره رفتهای؟ و عاجزانه از حضرت دکتر سووال کنم که ممکن است بفرمایند ایرانیها قبل از تشریففرمایی سلاجقه به چه زبانی حرف میزده اند، و اصلا ً زبانی داشته اند؟
بی آن که با نقل این عبارت که:
«نظری به مقدمهی لیلی و مجنون ... نشان میدهد که ... نظامی میخواسته اشعار خود را به ترکی بسراید، زیرا درین مقدمه نظامی از زبان شروانشاه چنین میگوید:
در زیـور پـارسـی و تـازی ایـن تـازه عـروس را طـرازی
ترکی صفت وفای ما نیست ترکانه صفت (۲) سزای ما نیست
آن کــز نسب بــلنــد زایــد او را ســخــن بلـنـد بـایــد
با قدری تعمق معلوم میشود که چون نظامی میخواسته اشعار خود را به ترکی یعنی به زبان مردم بگوید شروانشاه دادن این تذکـّر را لازم دیده و از او خواسته است که داستان لیلی و مجنون را به فارسی – یعنی زبان مورد پسند شروانشاهان بسراید. (۳) شروانشاه ترکی را که زبان عوام الناس بود لایق نسب بلند شاهانه ندانسته و اشعار ترکی را در شأن خود ندیده. نظامی هم ازین تذکر تحقیرآمیز آزرده شده و اندوه و آزردگی خود را چنین بیان داشته:
چون حلقه شاه یافـت گوشم از دل بـه دمـاغ رفـت جـوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم نـه دیـده کـه ره به گـنج یابـم
سرگشته شدم در آن خجالت از مستی امر و ضعف حالت» (ص ۷۵)
بخواهم از جناب مولف محترم – ضمن تذکـّر این نکته که شأن دانشمند محققی مثل ایشان پروندهسازی و، به قول امروزیها، „افشاگری“ نیست- بپرسم که واقعا ً مطمئن است که نظامی از این تذکر تحقیر آمیز دل آزرده شده و اندوه و آزردگی خود را چنین بیان داشته؟ و اگر واقعا ً چنین است، چرا مرد محترم گنجوی در آثاری که نه به سفارش شاهان سروده است باز رو به فارسی آورده و متوسل به زبان ترکی نشده است؟ دریغ از یک غزل و حتی یک بیت. و، با ترس و لرز از داغ ارتجاعی که بلافاصله بر پیشانیم خواهد نشست، خدمتشان متواضعانه عرض کنم که مبادا در این کار تحقیقی شیوهی استدلالشان شباهتکی – البته غیرعمدی - پیدا کرده [یا شده] باشد با آثار محققانی که در کتابهای حکیمفرمودهشان میخواهند رودکی را شاعر خلقهای محروم و فردوسی را زبان گویای تودههای رنجبر معرفی کنند و حتی همین نظامی را چیزی از مقولهی شعرای مسوول و متعهد عصر حاضر بشناسند. (۴)
و برای خوانندگان جوانی که احتمالا ً مثل خود بنده تسلطی در ادبیات فارسی ندارند، این چند بیت دنبالهی مطلب را نقل کنم تا بدانند چرا نظامی با اکراه به سرودن لیلی و مجنون پرداخته است:
فــــــرزند محــــمد نظــامــی آن بر دل من چـو جان گـرامی
داد از سر مهر پای من بوس کای آنکه زدی بر آسمان کوس
خسرو شیرین چو یاد کـردی چنـدیــن دل خـلـق شـاد کــردی
لیلــی مجنون ببایدت گــفت... گفتم سخـــن تو هست بـر جـای
لیکن چه کنم هوا دو رنگست اندیشه فـراخ و سینه تنگ است
دهـلیز فسانـه چـون بود تنگ گــردد سخـن ازشـد آمـدن لنگ
و خلاصه این که داستان لیلی و مجنون داستان زن ِ توسری خوردهی تحقیر شدهای است با مرد دیوانهی شوریدهسری، آن هم در سیاه چادرهای بیابان خشک عربستان، دقیقا ً بر خلاف داستان خسرو و شیرین که لبریز تجمّل است و شکوه و ناز و نیازهای قابل توصیف:
نـه بـاغ و نـه بـزم شهـریـاری نه رود و نه می نه کامکاری
بر خشکی ریگ و سختی کوه تـا چـند سخـن رود در انـدوه
و باز هم بی آن که هوس داشته باشم با نقل این عبارت:
«فرقهی دموکرات برآوردن خواستهای دیرینهی فرهنگی مردم آذربایجان را سرلوحهی برنامههای خود کرد و به دنبال آن زبان ترکی بموازات زبان فارسی در آذربایجان رسمیت یافت و تدریس به زبان در مدارس شد.» (ص۲۶۴) با جناب دکتر سر مناقشهای بگشایم که: این سه کلمهی „بموازات زبان فارسی“ را برای خالی نبودن عریضه اضافه نفرمودهاید؟ الحمدلله که هنوز شاهدان آن دورهی طلایی فراوانند و از همه بالاتر خود حضرت عالی که بلافاصله مرقوم میفرمایید «ضمنا ً برای تدریس در مدارس ابتدایی شش جلد کتاب بنام آنادیلی به زبان مادری چاپ و منتشر شد» (ص۲۶۴) و به کتابهای فراوانی که اخیرا ً به عنوان خاطرات تنی چند از افسران فراری بوی کباب شنیده نوشتهاند حوالتشان کنم.
خیر. نمیخواهم به مباحث خسته کننده و احتمالا ً ملال انگیزی از این دست متوسل شوم. فقط میخواهم صمیمانه نکتهای را با جناب دکتر در میان بگذارم و آن این که: مگر خودتان نمیفرمایید صغیر و کبیر آذربایجان با یکدیگر به زبان ترکی صحبت میکنند؟ و: «رژیم گذشته در مدت پنجاه سال با آنهمه دبستان و دبیرستان و دانشگاه بهمراه سختگیری و اختناق سازمانیافته» حتی نتوانست یک قصبه یا دهکده را فارس کند (ص۳۹۱)، مگر جناب عالی و همفکرانتان در آشفتگیهای بعد از انقلاب چندین روزنامه و «بیش از دویست کتاب و مجموعه اشعار ترکی» (ص۲۷۵) منتشر نکردهاید؟ و: به موازت خدمات خستگیناپذیر شمایان، دیگر دایگان دلسوزتر از مادر، از قبیل فرستندههای شمالی و غربی، شب و روز با نشر و پخش برنامههای ترکی به اجرای نقشهی البته خداپسندانهشان[۵] مشغول نیستند؟ مگر به ادعای خودتان در مدارس آذربایجان در ساعات تفریح بچهها با یکدیگر ترکی حرف نمیزنند؟ خوب، شما که معتقدید «هر کشوری باید زبان مشترک داشته باشد» بفرمایید ببینم چند ساعت از وقت محصلان آذربایجانی هم اکنون صرف آموختن این زبان مشترک میشود؟ مگر ساعات درس روزانهی مدارس بیش از پنج جلسهی پنجاه دقیقهای است؟ یعنی روزی چهار ساعت و در سرتاسر هفته جمعا ً بیست و چهار ساعت که با احتساب سی و پنج هفته درس در سال میشود ۸۴۰ ساعت؛ که اگر – به فرض محال – همهی برنامهها و درسها هم به زبان فارسی تدریس شود، باز هم کمتر از یکدهم وقت بچهها به آموختن این زبان مشترک اختصاص یافته است، آن هم به شرط آن که معلم فارسی زبانی داشته باشند ( که متأسفانه شنیدهام ندارند). خوب اگر به پیشنهاد سرکاربیایند این روزی چهار ساعت را هم به زبان ترکی تدریس کنند، تکلیف زبان مشترک چه میشود؟ لابد پیشنهاد میفرمایید هفتهای دو ساعت هم اختصاص به فارسی بدهند، مثل زبان انگلیسی. خوب اگر چنین کنند و در نتیجه نوجوانان آذربایجانی نتوانند با زبان فارسی بیش و کم آشنا شوند، تکلیف مناصب والای مملکت و از همه مهمتر ترقیات آیندهی آذربایجانیها چه می شود؟ هیچ به سهم عظیمی که در ازای همین روزی چهار ساعت فارسی خواندن از مناصب سیاسی و اقتصادی کشور نصیب همشهریان جناب عالی شده است و میشود فکر کردهاید؟
بگذریم از سلسلههای غزنوی و سلجوقی و چنگیزخان و تیموریان و صفویه، نظر مختصری به همین دویست – سیصد سال دورهی قاجار و عهد مشروطه بیندازید و ببینید چند درصد پستهای مهمی از قبیل وزارت نصیب آذربایجانیها بوده است.
بیست سال پیش، وقتی که مشغول چاپ تاریخ بیداری ایرانیان بودم، متوجه قربانیهایی شدم که مردم کرمان در راه محو استبداد و استقرار حکومت قانون تقدیم جامعهی ایرانی کرده بود: از میرزا رضای شاه شکار گرفته تا متفکران و قلمزنان از جان گذشتهای چون شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان بردسیری. توجه بدین نکته سووالی پیش چشمم گذاشت که خوب در ازای تبعید پیشنماز و جانبازی متفکران کرمانی، پس از استقرار مشروطه چه سهمی از حکومت تازه نصیب کرمانیان شد. در پاسخ این سووال با همهی کند و کاوها متوجه این واقعیت تعجب انگیز شدم که طی پنجاه و چند سال دوران مشروطه حتی یک نفر کرمانی بر صندلی وزارتی تکیه نزده است (۶) ، و در مقابل، همیشه بیش از نیمی از کرسیهای وزارت نصیب آذربایجانیان بوده است، تا آنجا که یکی از منشیهای هیئت دولت روزی مینالیده که همهی مذاکرات به ترکی است و من نمیدانم برای ثبت صورت مذاکرات چه خاکی به سرم بریزم. (۷)
جناب دکتر در بیان ضرورت چندزبانه شدن ایران مسألهی سویس را پیش کشیدهاند و کانتونهای ثلاثه و زبانهای سهگانهاش را، با ظرافتی در به کار بستن قیاس معالفارق. و حال آن که بهتر از من و امثال من میدانند که تقسیمات اروپا بعد از جنگ جهانی اول تقسیماتی سیاسی بوده است، نه تاریخی و فرهنگی و طبیعی. وضع سویس را نمیتوان با کشوری مقایسه کرد که چند هزار سال به عنوان واقعیتی تاریخی بر بسیط کرهی ارض وجود نداشته است، و اگر در مسیر تاریخ هر چندی یک بار خطوط مرزیش اندکی پیش و پس خزیده باشد هرگز کانون مرکزیش از هم نپاشیده و، به هر حال، کوچک یا بزرگ، ایرانی وجود داشته است. ضامن استقلال این ایران، فرهنگ ریشهداری بوده است که از پس هر برگریز خزان و تطاول زمستان، بار دیگر جوانه زده و شکوفاتر از گذشته جلوهگری کرده است و ثمربخشی. جناب دکتر – اگر مقولات تجاهلالعارفی اجازه دهد – باز هم بهتر از من میدانند که ظرف این فرهنگ مشترک جز زبان فارسی نیست. زبان فارسی رکن اساسی این خیمه عظیمی است که آذربایجانی و کرمانی و خراسانی و اهوازی را در سایهی مبارک خود گرفته است و اگر خدای ناخواسته روزی لرزشی در این رکن اصلی رخ دهد، خیمه فرو میریزد و عالیها سافلها می شود. ایشان به خوبی میدانندچه فرق فاحشی است میان چند ایالتی که به حکم مصلحتهای سیاسی به هم پیوستهاند با کشور کهنسالی که شیرازهی استقلالش از پود و تار فرهنگی مشترک است.
جناب دکتر که البته هم محقق اند و هم دانشمند، گاهی، به حکم عواطف، با حربهای به میدان میآیند که آدم را به یاد بعضی دارو دستههای سیاسی میاندازد که میگفتند برای رسیدن به هدف مطلوب استفاده از هر وسیلهی نامشروع و غیر اخلاقی جایز است. ایشان نه یک بار که چند بار سرنوشت زبان فارسی را با چنان سریشمی به حکومت سابق چسبانده اند که جدا کردنش در ذهن ساده لوحان امکانپذیر مینماید. رزیم سابق و بعضی سرانش به زیارت حرم مطهر رضوی هم میرفتند و چاپلوسان لقب اسلامپناهی هم به القاب ملوکانه افزوده بودند؛ پس تشرّف به مشهد را هم ممنوع فرمایید و جواز تغییر دین را نیز صادر! اگر این شیوهی استدلال را شایع کنیم میترسم فردا فلان فضول باشی البته مغرض مدعی شود که کتاب جناب دکتر را در استانبول چاپ کرداند، پس خدای ناخواسته زبانم لال ایشان ... .
***
و اما سخن آخر با جناب دکتر این که در حکومت جمهوری اسلامی امتیازات بسیاری به لهجهها – و به قول جناب عالی، زبانهای – محلی داده شده است. نه تنها هیچ مانع و رادعی برای طرز سخن گفتن و زبان محاورهی مردم آذربایجان با یکدیگر نیست که مردم عموما ً میتوانند در مراجعات اداری و دولتی هم به راحتی از لهجهی متداول محلشان استفاده کنند – و این از کارهای بسیار خوب زمان حاضر است که حتیالمقدور مسوولان هر ولایت را از میان مردم همان دیار انتخاب میکنند و دیگر فلان جناب اردبیلی را به ریاست فرهنگ سیرجان و فلان مرد اهوازی را به فرمانداری ترکمن صحرا نمیفرستند. بنا بر این، مردم آذربایجان در استفاده از لهجهی بومی آزادی عملی دارند. مسألهی استفاده ازبرنامهی ترکی رادیو و تلویزیون هم از برکت فرستندههای قوی باکو و شهرهای شرقی ترکیه و علاوه بر اینها فرستندههای محلی حل شده است. در مقولهی روزنامه و مجلّه و کتاب هم که در عهد رژیم گذشته محدودیتهایی بود، به برکت اصل پانزده قانون اساسی اکنون هیچ مضیقهای نیست. شاهدش مجلّهای که خودتان منتشر میکنید، و هفت صفحه فهرست نام کتابهایی است که به زبان ترکی در این هفت سال منتشر شده است و در آخر کتاب خودتان آوردهاید. در مقابل این همه امتیازات و آزادی عملها، آنچه قانون اساسی و دولت ایران از هموطنان آذربایجانی خواسته است، روزی چهار ساعت فارسی خواندن است در مدرسه، تا، به فیض آن، فردا بتوانند به عنوان وکیل و وزیر با حکومت بر سر تا سر ایران هنرنمایی کنند، و تصدیق بفرمایید که این „هنر“ را آن „مشقت“ همچنان دشوار نیست.
شما که حتما ً به ملیت ایرانی و حفظ تمامیت ارضی ایران دلبستهاید بیایید و در شرایط حاضر که ابر و باد و مه و خورشید و فلک به کار افتادهاند و کمر به کین این کشور و این ملت بستهاند، در شرایط حاضر که زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد و رجزخوان ِ چکمهپوش ِ بغدادی ما شیعیان مرتضی علی را ابنای مجوس مینامد و آبادان و خرمشهرمان را در هم میکوبد و در این برهوت وحشتخیز نامردمیها فریادرسی نداریم، آری در زمانی بدین حساسیت به آتشی اینسان مملکتسوز دامن مزنید.
جناب عالی که به شهادت مقدمهچینیها و طرز نویسندگیتان مردی سیاسی هستید و از اوضاع جهان باخبر، بهتر از من میدانید که زمان حاضر در نظر هواداران استقلال و تمامیت ایران نامناسبترین لحظهی تاریخ است برای طرح چنین مسائل نفاقانگیز [و] تفرقهافکنی. برای شما و همسلیقگان شما، که در نظر من مردمی خیر خواهید و ایراندوست، اگر در نوشتهام تأملی فرمایید یک حرف بس است. [۸]
[*] - مطالبی که در درون [قلاب] آمده افزودههای تایپیست است که از دو مورد در درون بدنهی اصلی مقاله تجاوز نمیکند و در بخش پانوشت نیز از همین توضیحات ابتدایی فراتر نمیرود. تایپ دوبارهی این مقاله، که نخستین بار در سال ۱۳۶۶ در مجلهی نشر دانش، چاپ شده بود، از روی را کتابی با عنوان ته بساط صورت گرفته که نگارندهی حاضر در خارج از کشور ابتیاع کرده است. با تأسف باید عرض کنم که این کتاب از نظر چاپ به هیچ وجه دارای کیفیت قابل قبول نیست و به صورت زیراکس چاپ شده است. مقاله صفحات ۱۰۱ تا ۱۱۰ را در بر میگیرد. در متن حاضر سعی کردهام نام کتابها را به صورت ایرانیک و نام نشریات را به صورت سیاه درج کنم. در موارد معدودی نیز به رسمالخط کلمات تغییری اندک دادهام که مشهودند.
۱- در جوش سالهائی که ایران از یکسو گرفتار مسائل بعد از انقلاب بود و از سوئی دیگر در گیر جنگ با عراق، کتابی در تهران منتشر شد به نام سیری در زبان و لهجههای ترکی به قلم آقای دکتر جواد هیئت. در بارهی این کتاب و نیت – البته خیر – نویسندهاش بحثی در گرفت در مجلهی نشر دانش. این هم نامهی بنده به مسئولان آن مجله. [عنوان این مقاله از سعدی است: گلستان باب هفتم: هندوی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: ترا که خانه نئین است بازی نه این است. تا ندانی که سخن عین صواب است، مگوی / وآنچه دانی که نه نیکوش جواب است، مگوی - تایپیست]
۲- گویا نظامی گفته باشد: «ترکانه سخن» ...
۳- مواظب پروندهسازی برای زبان مظلوم فارسی باشید.
۴- و از عجایب اتفاقات این که هنگام نقل این مطالب از کتاب جناب هیئت بوی خاصی شامهی به کندی گراییدهام را تیز کرد که طرز مونتاژ مطلب و استخراج نتیجه شباهتی به شیوههای از ما بهتران داشت، به سراغ شاهدی برای مسوولیت و تعهد – البته حزبی و خلقی – نظامی میگشتم در کتاب زندگی و اندیشهی نظامی مأخوذ از تاریخ ادبیات آذربایجان، چاپ باکو، به قلم ع. مبارز، م. آ. قلیزاده و م. سلطانف، ترجمهی ح. م. صدیق که در صفحهی ۷۱ چشمم به عین مطلبی افتاد که از صفحهی ۱۷۵ کتاب آقای هیئت نقل کردهام. نمیدانم فضل تقدم در این کشف بیسابقه با جناب هیئت است یا آن سه نویسندهی شوروی، یا: ز بس کردم خیال تو تو گشتم پای تا سر من، و: تو بودی من آواز را میشناسم.
برای این که با شیوهی تحقیق «آنوریها» آشنا شوید بشنوید که:
«ظن قوی میرود غزلهای او [نظامی] که در هر دو زبان آذری و فارسی موجود بوده سالها در مجالس سرور مردم با ساز عاشیقها دهان به دهان میگذشته» (زندگی و اندیشهی نظامی، ص ۲۷).
و ظاهرا ً اشعار ترکی مرحوم نظامی را هم این فارسهای علیهم ما علیهم گم و گور کردهاند، همان طور که غزلیات و قصاید ترکی مولانا را [کتاب هیئت، ص۱۲۰] و از اینها بدتر، نام نظامی را که «در زمان خود فرسودگی نظام اجتماعی فئودالی و نیاز جامعه به دگرگونیهای بنیادی را حس میکرد» (ص۳۹)، «در نتیجهی رعایت یک سنت غلط و ناروا، در ردیف شاعران پارس میآورند» (ص۲۲) . جلّ الخالق از شباهت شیوهها!
[۵] – در متنی که راقم این سطور ،محرر، از روی آن مقالهی حاضر را تایپ کرده است، به جای „شان“، „تان“ آمده است، در حالی که فعل جمله «نیستند» میباشد- تایپیست.
۶- «این نکته عجیب محل تأمل است و شایستهی تحقیق است که استان پهناور کرمان با مردمی که هوش و استعدادشان مورد اتفاق جامعهشناسان است، در کابینههای متعدد مشروطه رئیسالوزاره که هیچ، حتی یک وزیر هم نداشته است ...» ( تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص ۱۱، چاپ ۱۳۴۵).
۷- این را جهانگیر تفضلی برایم نقل کرده است از قول عبدالحسین هژیر.
٣۱۵۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : آرزو
عنوان : هموطن من
لینک زیر را ببینید:
http://www.youtube.com/user/raahesabz۱#p/a/u/۰/R۳۶bX۹c۵Ywg
آرزوی من هم این است که همه ایرانیها در همه زمینه ها از جمله زبان مادریشان به برابری کامل برسند.
٣۱۵۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند، برای شهریار
جناب آرزو،
درست این شعر این ست.
یا رب ستدی ملک زدست چو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
وز گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دف زنی چه شمشیر زنی
و گر چه با نظری اجمالی فکر میکنم با شما موافق باشم ولی خواندن کامنت های به این درازی وقت و حوصله میخواهد.
و جناب سنجابی،
ممنون. حق با شماست و من به اشتباه قاتلین کورش را ترکان ماورا النهر میدانستم. پس از پی گیری معلوم شد تمام ان نواحی ایرانی و فارس نشین بود که به تدریج ترک زبانان آنرا اشغال کردند.و چون تفرقه بینداز و حکومت کن مختص انگلستان نیست ، در تقسیم بندی جدید ، سمرقند و بخارای فارسی گو را از تاجیکستان جدا و به ازبکستان دادند.
و پس از هزار و چندین سال حکومت اعراب و ترکان و ترک زبانان بر ایران کنونی تنها قسمت کوچکی از ایران ترکی گو شد و فارسی به حیات خود ادامه داد.
٣۱۵۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : آرزو
عنوان : گفتمان پارسی ستیزی
http://mbamdadan.blogspot.com/۲۰۰۷/۰۷/blog-post.html
در همان نخستین بخش این جستار آوردم که از سیاست جمهوری اسلامی بر پایه نابود همه کیستیها بجز کیستی "اسلامی-شیعی-ولایت فقیهی"، دو گروه بهره مند می شوند، قبیله گرایان در راستای ملت سازی، و امپریالیستها در راستای فروپاشی ایران.
برای ساختن کیستی ملی نوین، باید کیستی تاکنونی را نابود کرد. ملت سازان در کنار پیشینه سازی، ساختن آمار و دزدیدن چهره های نامدار همزمان سه گفتمان دیگر را نیز با همه توان به پیش می برند. نخستین گفتمان قبیله گرائی، ستیز با زبان پارسی است. این ستیز با این دروغ بزرگ آغاز می شود که زبان پارسی تنها پس از بروی کار آمدن رضاشاه پهلوی زبان رسمی و سراسری مردم ایران شده است و تا پیش از آن جایگاهی در کیستی ملی ما نداشته است. این ستیزه جویی ولی تنها در باره رسمی بودن زبان نیست که خود را نشان می دهد. قبیله گرایان ما دچار گونه از نژادپرستی زبانی نیز هستند و براستی و در سده بیست و یکم به "زبان برتر" و "زبان پستتر" باور دارند. تا نمونه ای آورده باشم، ماشاءالله رزمی می نویسد: «سازمان یونسکو موقعی که سال ۱۹۹۹ را سال بزرگداشت ده ده قورقود اعلام کرد ، زبان ترکی را نیز سومین زبان با قاعده دنیا اعلام کرد که بیست و چهار هزار فعل دارد و همان زمان فارسی را سی و سومین لهجه عربی معرفی نمود» (۱). این سخن را دیگران نیز در پاسخ به نامه من به آقای براهنی برایم نوشته بودند و هنگامی که از آنان خواستم نشانی اینترنتی این نوشته یونسکو را برایم بفرستند، یا خاموشی گزیدند و یا زبان به دشنام و ناسزا گشودند. راستی را این است که یونسکو، همانگونه که دیمیتریا کندیویا مدیر بخش میراث فرهنگی آن نیز خود بارها گفته است، هیچ گاه چنین سخنان بی پایه ای را بزبان نیاورده است. این سخن یاوه نخستین بار در هفته نامه امید زنجان به چاپ رسید و درست همانند آنچه که در باره سایت اتنولوگ آوردم، قبیله گرایان ما نیز سر از پا نشناخته و آنرا بی آنکه درستی و یا نادرستیش را بپژوهند، در نوشته های بیشمار خود آوردند. هیچ کس، حتا اندکی نیز به این نیندیشید که اگر راه یافتن واژه های یک زبان بیگانه به زبانی دیگر از آن یک "لهجه" بسازد، پس انگلیسی "لهجه" کدام زبان است، فرانسه؟ آلمانی؟ سلتی؟ (۲). کسی که زبان پارسی را لهجه سی و سوم عربی میداند، نه تنها ستیزه خوئی خود را با این زبان به نمایش گذاشته است، که سر خود را نیز از پنجره برون گذارده است تا همه رهگذران بریشش بخندند (۳).
(امیدوارم آقای رزمی که بی گمان آن نوشته یونسکو را به چشم خود دیده است، نشانی آنرا برای همه خوانندگان ایران امروز بنویسد، تا بتوان بر پایه آن گریبان یونسکو را گرفت!)
به پیشینه رسمی شدن زبان پارسی در ایران بازگردیم. سخن قبیله گرایان، دروغی است هم بزدلانه و هم بی شرمانه. بزدلانه، از آنرو که اینان از بزبان آوردن خواست راستین خود که همانا ملت سازی است می هراسند و بی شرمانه، از آن رو که در دهه نخستین سده بیست و یکم، که با فشاری کوچک بر موش رایانه می توان جهانی را کاوید، دروغی چنین آشکار بر زبانها و خامه ها روان می گردد. در اینکه با آغاز آموزش و پرورش اجباری در ایران و بروزگار رضاشاه هر آنکه خواندن و نوشتن آموخت، آنرا به این زبان فراگرفت، سخنی نیست. ولی زبان آموزش و پرورش پیش از آن نیز زبان پارسی بود. واگرنه چه نیازی می بود که حسن رشدیه - پدر آموزش و پرورش نوین - سالها پیش از بروی کار آمدن پهلویها در دبستانهای دو و سه زبانه اش در شهرهای آذربایجان به آموزش زبان پارسی بپردازد؟ بهترین و درستترین گزینه برای ایران به گمان من پی روی از همان روش رشدیه می بود، که شوربختانه مانند سدها خواسته درست انقلاب مشروطه بدست فراموشی سپارده شد، ولی سخن گفتن از اینکه ایرانیان تا به آنروز بزبانی دیگر می نوشتند و می خواندند و رضا شاه زبان پارسی را به همه مردم ایران "بزور تحمیل کرد"، یک دروغ بزرگ است. زبان رسمی، در دوران پیشامدرن ایران و بروزگار شاهان قجر، که بیش از نودوپنج درسد مردم خواندن و نوشتن نمی دانستند، نمی توانست چیزی جز زبان دولتی باشد، زبانی که دولت به آن سخن می گفت و سخن می نوشت. بروزگار پادشاهی احمد شاه که نمی تواند "پس" از به پادشاهی رسیدن رضاشاه باشد، این زبان، زبان پارسی بود. نزدیک به همه نوشته های بجا مانده از این دوره، سخنرانیهای شاه و نمایندگان مجلس و وزیران و نامه نگاریهای بزرگان کشور و روزنامه ها به زبان پارسی هستند و اگر جایی نیز زبان دیگری چون عربی و ترکی بکار رفته، نشان رسمی بودن آن زبان نیست.
بگذارید از روز سوم اسفند هزارو دویست و نود و نه (کودتای رضا خان سردار سپه) دورتر شویم تا ببینیم روزگار زبان پارسی تا پیش از بروی کار آمدن پهلویها چگونه بوده است. سال هزارو دویست و هشتاد و پنج نمایندگان مجلس نخستین قانون اساسی ایران و متمم آنرا – باز هم به پارسی – نوشتند. در متمم این قانون اگر چه "مذهب رسمی"، " الوان رسمی بیرق " و "پایتخت" ایران بروشنی نامیده شده اند، ولی سخنی از زبان رسمی در میان نیست. با این همه، سخنرانیها (برای نمونه سخنرانی ستارخان سردار ملی، پس از پیروزی مشروطه) و گفتگوها و نوشته های مجلس همه بزبان پارسی بوده اند و هیچ جا نوشته ای به زبان دیگر دیده نمی شود. آیا بنیانگزاران مشروطه "زبان رسمی ایران" را فراموش کرده بودند؟ آیا آنرا به آینده واگذاشته بودند؟ یا اینکه گنجاندن آن در یک اصل جداگانه را کاری بیهوده و "توضیح واضحات"می دانستند؟ چند ماه پیشتر از آن و روز چهاردهم مرداد همان سال، مظفرالدین شاه فرمان به برپائی مشروطه داد و این فرمان را که روی سخن با "قاطبه اهالی ایران" داشت (مانند دیگر فرمانهای شاهی) بزبان پارسی نویساند و دستینه نهاد. همین پادشاه هنگامی که می خواست صدائی از خود برای تاریخ بیادگار بگذارد، در جایگاه پادشاه کشور ایران نه بزبان ترکی (که زبان مادریش بود) که بزبان رسمی و دولتی سخنانی را بزبان آورد تا در دل صفحه سنگی جای گیرد و من بتوانم از پس یکسد سال به آن گوش فرا دهم و گزافه بودن سخن قبیله گرایان را آشکار کنم (۴).
باز هم از سوم اسفند دورتر می شویم و اینبار نگاهی می افکنیم به سکه یادگاری پنجاهمین سال پادشاهی ناصرالدین شاه، که بر آن نویسانده است: «به یادگار جشن همایونی سال پنجاهم جلوس میمنت مأنوس ذات اقدس شهریاری بر اریکه سلطنت و تاجداری، به مبارکی و سعادت و اقبال در دارالخلافه تهران»(۵)
زبانی که بروی سکه و اسکناس نوشته می شود، در کاوش زبان رسمی و دولتی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چرا که اگر فرمان شاهی تنها برای سرداران و والیان و حاکمان بود، که می بایست بخودی خود پارسی می دانستند، آنچه که بر روی سکه نوشته می شد، برای همه مردمان کشور می بود، از آذربایجان گرفته تا سیستان و بلوچستان و از خراسان تا خوزستان. جایگاه زبانی که با آن پول چاپ می شود آنچنان برجسته است که می توان بی گفتگو زبان نوشته شده بر روی پول را زبان رسمی بشمار آورد. از همین رو بود که فرقه دموکرات آذربایجان نیز در راستای رسمی کردن زبان ترکی در آذربایجان اسکناسها را بزبان ترکی بچاپ رساند (۶)
باز هم از سال کودتای رضاخان سردار سپه دورتر می شویم و نگاهی به روزنامه های دهه های روشنگری و دوران مشروطه می افکنیم. دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب ارزشمندش "یا مرگ با تجدد" با آوردن فهرستی از این روزنامه ها چون "کاغذ اخبار"، "وقایع اتفاقیه"، "روزنامه دولت علیه ایران"، "روزنامه ملتی"، "روزنامه دولت ایران"، "وقایع عدلیه"، "نظامی"، "مریخ"، شرف"، "تربیت"، "تبریز" بزیبائی و شیوائی ویژه خود نشان داده است که زبان فراگیر و "ملی" در آن سالها چیزی جز پارسی نمی بوده است. او همچنین نمونه ارزشمندی نیز به این بررسی می افزاید که قبیله گرایان را چندان خوش نخواهد آمد، سخن از گزارش محمد امین رسولزاده، نخستین رئیس جمهوری آذربایجان است که می نویسد: «در اینجا [ارومیه]نمی توانید غیر از چند مشترک حبل المتین روزنامه خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامه های ترکی قفقاز نیز در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلا در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند ولی ترکی نمی خوانند. همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهائی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد می کنند و خیال می بافند که باید همه عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند. ... در عرض پانزده روزی که در ارومیه بودم هرچه جستجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه ترکی پیدا کنم ممکن نگردید» (۷). رسولزاده این سخنان را بسال هزار و دویست و هشتاد و هشت نوشته است، یازده سال پیش از کودتای سوم اسفند.
باز هم در تاریخ بازپس تر می رویم. آخوندزاده، اندیشمند بزرگ دهه های روشنگری ایران که زاده نوخا و بزرگ شده در شکی قفقاز است در زندگینامه اش می نویسد«تا این تاریخ من به غیر از خواندن زبان فارسی و عربی چیزی نمی دانستم ... در سنه ۱۸۵۷ مسیحیه از برای تغییر الف باء اسلام در زبان فارسی کتابچه ای تألیف کردم و دلایل وجوب تغییر آن را در این کتابچه بیان نمودم». او در یادداشتی به شاهزاده جلال الدین میرزا در باره "تمثیلات"ش می نویسد: «اگر ترجمه این کتاب از زبان ترکی به فارسی ساده، بی کم و زیاد و بدون سخن پردازی و قافیه، .... صورت پذیرد، هر آینه نسبت به ملت خدمت بزرگی خواهد بود». آخوندزاده این یادداشت را بسال ۱۲۴۹ نوشته است، پنجاه سال پیش از کودتای سوم اسفند.
باز هم دورتر برویم. پس از دو شکست ایران در جنگ باروسیه، نویسنده ای بنام عبدالرزاق دنبلی به دستور عباس میرزا کتابی به نام "تاریخ سیّاح" را از ترکی به پارسی برگرداند. تاریخ سیّاح خود برگردانی بود از کتاب "سفرنامه کروسینسکی" که شورش افغانان و فروپاشی شاهنشاهی صفوی را گزارش کرده بود. عبدالرزاق می نویسد: «... یکی از نسخ کتاب مذکور به نظر مبارک نُوّاب ولیعهد دولت ایران رسید و به موجب امر خجسته آن جناب مترجم این نسخه عبرت مآب، بنده درگاه جهان پناه، ابن نجفقلی عبدالرزاق، به زبان فارسی در این اوراق ضبط نموده که همه اهل فطانت و تاریخ و ارباب ادب و صحبت را نفع او عمومیت به هم رساند» (۸).
دو نکته را در اینجا از نگر نباید بدور داشت: نخست آنکه دست کم بروزگار عباس میرزا اگر کسی می خواست «همه اهل فطانت و تاریخ و ارباب ادب و صحبت را نفع کتابی عمومیت به هم رساند» آنرا بزبان پارسی می نگاشت. دوم، زبانی است که کتاب از آن به پارسی برگردانده شده است، همانگونه که رفت، "تاریخ سیاح" خود برگردانی بود از لاتین به ترکی عثمانی، که در آن روزگاران هر ترکزبانی در ایران آنرا به آسانی درمیافت. چنانکه خود مترجم می نویسد: «مولانا عبدالله افندی حضرتلریندن استفتاء اولوب و اونین جنابی اشرف مساعی و احسن صنایع اولمغله منافع عامه یی متضمن بر فن مفید اولدیغین اشعار ائدیب .... و لسان لاتیندن ترکیه تبدیل و ترجمه و باصمه اولوبدور». و باز به یاد باید آورد که عباس میرزا بسال هزار و دویست و دوازده درگذشته است، هشتاد و هفت سال پیش از کودتای سوم اسفند.
یکی دیگر از نمونه های خوب زبان دولتی، زبانی است که فرمانهای شاهی بدان نوشته می شوند. میزرا محمد معینی دویست و هفتاد فرمان شاهی را از فتحعلی شاه تا ناصرالدین شاه در کتابی بنام "سفینه الفرامین" گردآورده است که در زیر نمونه ای از آنها را می آورم:
«چون ولایت گرجستان از منضمات و ملحقات مملکت فسیحالمساحت ایران و اهالی آن ولایت نیز درسلک امان یافتگان و چاکران این شوکت جاوید نشان شرف انسلاک داشتند و چند سال قبل ازین از عدم رتبه وناسپاهی حکام و ولاه آن ولایت طایفه شومیه روسیه در آنجا راه مداخلت جسته ...»(۹) و این نامه نیز یکسدو شانزده سال پیش از کودتای سوم اسفند نوشته شده است!
چرا در درازای یک هزاره فرمانروائی شاهان ترکزبان و ترکتبار زبان پارسی زبان دولتی بود؟ آیا آنگونه که قبیله گرایان می گویند "نزدیکی زبان فارسی با زبان عربی و سهولت جایگزین شدن" ریشه این پدیده بود؟ من در بخشهای دیگر نشان خواهم داد که این سخن یاوه ای بیش نیست و اگر آنچه را که تا همین یکسد سال پیش بزبان ترکی نگاشته شده است نگاه کنیم (مانند نمونه بالا) درسد واژه های عربی و پارسی آن تا اندازه ایست که یک شهروند ترکیه امروز از اندریافت آن ناتوان خواهد بود. علت ریشه ای این پدیده را در بخش "جایگاه زبان پارسی در کیستی ملی" باز خواهم گفت. در اینجا می خواهم به نگاه فرمانروایان به فرهنگ و کار فرهنگی بپردازم و به اینکه شاهان و سرداران "خواندن و نوشتن" را ننگ می دانستند و به نویسندگان و دبیران به دبده خواری می نگریستند. مستوفی در زندگینامه خود می گوید که آغامحمد خان قاجار مستوفیان و میرزایان را "فِرنی خور" می نامید. بروزگاری که بزرگترین هنر مرد شمشیر زنی و جنگاوری بود و حتا چهره آگاه و فرهیخته ای چون لطفعلیخان زند می سرود:
یارب! ستدی سلـــطنت از همچو منی!
دادی به مخنثی، نه مردی، نه زنــــــی!
از گـــــــــــــردش روزگار معلومم گشت،
پیش تو چه شمشیرزنی، چه دف زنی!
پیدا بود که قلم گرداندن و خامه بر کاغذ کشیدن ارج و ارزشی نمی داشت. کشورداری ولی نه به شمشیر، که به سخن و دفتر و دیوان بود و زبان دیوانی در ایران از دویست سال نخست تازش مسلمانان اگر که بگذریم، هماره پارسی بود. مگر خواجه نظام الملک در پاسخ ملکشاه سلجوقی که پیام داده بود: «اگر میخواهی، بفرمایم که دوات از پیش تو برگیرند» پاسخ نداده بود: «دولت آن، به این دوات بسته است، هر گاه این دوات برداری، آن تاج بردارند»؟
و تا که سخن در پیشینه دولتی بودن زبان پارسی را به پایان برم، اکنون که گفتنی ها در باره واپسین خاندان ترکزبان گفته شد، این نیز از نخستینشان گفته شود تا جای بگومگو نماند؛ بیهقی در برگ ۶۳ تاریخ خود در باره نامه نگاری سلطان مسعود غزنوی به خلیفه عباسی و قدرخان، خان ترکستان می نویسد:
«سلطان گفت: بامیرالمومنین نامه باید نبشت بدین چه رفت. ... بونصر گفت: این از فرایض است و به قدرخان هم بباید نبشت تا رکابداری به تعجیل ببرد و این بشارت برساند. ... و استادم دو نسخت کرد این دو نامه را، چنانکه او کردی، یکی بتازی سوی خلیفه، و یکی بپارسی به قدرخان» ابونصر مشکان این دو نامه را بسال چهارسدو ده نوشت، هشتسد و هشتادو نه سال پیش از کودتای سوم اسفند!
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------
۱ .http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/۹۱۴۱
۲. زبان انگلیسی با اینکه در دسته بندی زبانی از خانواده زبانهای "جرمانیک" بشمار می رود و با آلمانی همریشه است، و با اینکه بخش بسیار بزرگی از واژه های آن از آلمانی میانه و فرانسوی بوام گرفته شده اند و تنها بخش بسیار کوچکی از آنان ریشه سلتی دارند، هیچگاه "لهجه" یک زبان دیگر بشمار نمی آید. ناآگاهی از دانش زبان شناسی و اندیشه قبیله گرا و گرایش به نژادپرستی زبانی، ملت سازان ما را به گفتن چنین سخنان خنده آوری وامی دارد. پارسی و عربی حتا با یکدیگر خویشاوند نیز نیستند، چه رسد به اینکه یکی لهجه دیگری باشد (آنهم لهجه سی و سوم!!!) که این یک زبان هندوژرمنی است و آن یک زبان سامی (سیمیتیک) و حتا اگر سددرسد واژه های زبان پارسی نیز عربی باشند، از آنجا که دستور زبان آن ساختار دگری دارد، نمی توان سخن از لهجه گفت.
۳. من در اینجا نمی خواهم به این بگومگو بیشتر دامن بزنم و بدنبال پاسخگوئی به این گزافه ها نیز نیستم. تنها می خواهم برای چندمین بار نشان دهم که یک قبیله گرا اگر بدنبال رسیدن به خواسته ای درست (مانند آموزش به زبان مادری) نیز باشد، از آنجا که هنوز در زیر چادر قبیله دم می زند و از آسمان بی کرانه "من" شدن و شهروند بودن می هراسد، به چه نیرنگهای خنده آور و بچه گانه ای دست میازد!
۴. http://www.shenidani.mihanblog.com/post-۱۰۳.aspx
۵. http://irancollection.alborzi.com/Qajarcoin
/Naseredinshah.htm
۶. http://www.iranbanknotes.com/images/
IranPick-Azerbaijan-HandSigned.jpg
۷. یا مرگ با تجدد، م. آجودانی، برگ ۲۲۲ تا ۲۲۵
۸. سقوط اصفهان، روایت کروسینسکی، بازنویسی ج. طباطبائی، چاپ نگاه معاصر، برگ دهم
۹. فرمان فتح علی شاه به طهماسب بیگ گرجستانی / سنه ۱۲۱۹ هجری قمری (۱۱۸۳ خورشیدی / ۱۸۰۴ میلادی)
٣۱۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به ناشناس - به آقای باهارلی
به ناشناس،
امروز پس از مدتها به اخبار روز سری زدم تا ببینم در اینجا چه می گذرد. خوشحالم که می بینم هنوز در اینجا فعالی. این نظرت هم مثل همیشه با ذکر منبع نوشته شده است و مثل همیشه جالب است.
آذربایجان نامی ایرانی است که قدمت آن به قبل از تهاجم قبائل ترک به ایران بر می گردد. ساکنین آن مادها بودند و اکثرا هنوز هستند. زبانشان ترکی شده ولی تبارشان اکثرا ماد است.
تبریز بخشی از آذربایجان است و نه همه آذربایجان. همه آذری ها یکسان نمی اندیشند و عمل نمی کنند. بنابراین وانمود نکنیم همه آذری ها مثل باهارلی ها فکر می کنند. مهندس موسوی هم ترک است ولی ۲۳ میلیون ایرانی بدون لحظه ای درنگ که از کدام قوم و تبار و زبانی هستند به او رای دادند. ما خیلی وقت است که از مرحله قوم و قبیله عشیره عبور کرده ایم. لطفا سعی نکنید زمان را به عقب ببرید، شدنی نیست.
اشعار مولوی را در ترکیه به ترکی ترجمه کرده اند و این ترجمه ها را بعنوان اصل در مدارس آموزش می دهند. مولوی ایرانی را وقتی در روز روشن جلوی چشم همه دنیا ترک کنند، جعل و تحریف تاریخ ایران به نفع خود که چیزی نیست.
آقای باهارلی گرامی،
از آنجا که تاریخ نگاری بدون ذکر منابع معتبر بین المللی فقط می تواند جنبه ی سیاسی و مردمفریبی داشته باشد منهم از نویسنده این مقاله می خواهم که هر چه زودتر منابع خود را در رابطه با این مقاله ارائه بفرمایند، سپاسگزار خواهم شد.
٣۱۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : سیاسی شدن مسئله زبان
پانترکیستها ادعا میکنند که زبان فارسی در دوران رضاشاه زبان رسمی کشور شد در حالیکه این زبان رسمی در این هزارسال بود و دوم به طور قانونی در انقلاب مشروطه رسمی شد.
اول بایست دانست که زبان رسمی حکومتهایی مانند غزنویان و سلجوقیان و ایلخانیان و غیره همگی فارسی بود. حتی یک بیت ترکی از دربار غزنویان و سلجوقیان تاکنون یافت نشده است.با وجود حکومت ترکتباران (مانند سلجوقیان) یا ترکزبانان (مانند صفویان هرچند نیاکان آنان نیز ایرانیتبار بودند) بر ایرانیان زبان رسمی و فرهنگی ایرانیان همان فارسی بود.
در دوران مشروطه نیز زبان فارسی زبان رسمی انختاب میشود. و منشور انقلاب مشروطه نیز تنها به زبان فارسی است و هیچ جا در قانون مشروطه به کلاسهای زبانهای گوناگون اشاره نشده است.
به علاوه این، مکتبهای سنتی کم و بیش زبانشان فارسی بوده است و پیش از نظام نوین آموزشی، این مکتبها در ایران فراوان بودند. بنابراین مدارس ترکی در ایران وجود نداشته است و تنها مدرسهی رشدیه در تبریز هم یک سال پس از آغازش بسته شد و ربطی به دوران رضاشاه نداشت.
مدرسه رشدیه را رضاخان تعطیل نکرد ، روحانیون سالها قبل از رضاخان تعطیل کردند و حتی فتوا دادند که کندن سنگ دیوار مدرسه رشدیه هم ثواب دارد و رشدیه اصلا در تبریز نماند و به جای دیگر رفت . دقیقا اینکه روش نوین آموزشی بوده که سابقه نداشته باعث واکنش شدید شده بوده است . تدریس به ترکی هم سابقه نداشته و بعد از آن هم تا زمان فرقه دموکرات نبوده است . دقیقا استثنا بوده و شما استثنا را بعنوان رویه به خواننده معرفی می کنید .
آنچه قاعده بوده است همان مکتبهای رسمی در ایران بوده است که زبان تدریس آنها فارسی و سپس عربی بوده است (چنانکه امروز نیز همینگونه است).
دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب مهمش «یا مرگ با تجدد» با آوردن فهرستی از این روزنامهها چون «کاغذ اخبار»، «وقایع اتفاقیه»، «روزنامه دولت علیه ایران»، «روزنامه ملتی»، «روزنامه دولت ایران»، «وقایع عدلیه»، «نظامی»، «مریخ»، «شرف»، «تربیت»، «تبریز» بزیبائی و شیوائی ویژه خود نشان دادهاست که زبان فراگیر و «ملی» در آن سالها چیزی جز پارسی نمیبودهاست. او همچنین نمونه ارزشمندی نیز به این بررسی میافزاید، سخن از گزارش محمد امین رسولزاده،( نخستین رئیس جمهور جمهوری آذربایجان که گرایشهای پانترکیستی نیز داشت) است که مینویسد: «در اینجا [ارومیه]نمی توانید غیر از چند مشترک حبل المتین روزنامه خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامههای ترکی قفقاز نیز در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلا در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند ولی ترکی نمیخوانند. همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهائی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد میکنند و خیال میبافند که باید همه عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند.... در عرض پانزده روزی که در ارومیه بودم هرچه جستجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه ترکی پیدا کنم ممکن نگردید»
آجودانی(یا مرگ با تجدد، م. آجودانی، برگ ۲۲۲ تا ۲۲۵).
در واقع سیاسی شدن مسئله زبان به این دوران پیش از رضاشاه برمیگردد. اقدامات روسیه تزاری برای از بین برد زبان فارسی در قفقاز و جایگزین کردن آن با زبانهای محلی برای کاست نفوذ ایران نیز موجب تحرک اندیشمندانی ایرانی آن دوران شده بود. در همین دوره پانترکیسهتا به طور سیستامیک در نابودی میراث ادبی ایران و زبان فارسی در اوزبکستان نیز میکوشیدند و تمامی مدارس فارسیزبان در آن سامان نیز بسته شد. در کل سیاستهای ضد زبان فارسی یکی از عوامل تحرکات روشنفکران میهندوست آن دوران بود. مسئله دیگر که باعث حساسیت این روشفکران گردید اشغال آذربایجان از سوی ارتش عثمانی در سال ۱۹۱۸ میبود. ارتش عثمانی و نخبگان پانترکیست آن، به انتشار نشریه ترکزبان «آذرآبادگان» زدند و در آن نشریه به میراث تمدنی، فرهنگی و سیاسی ایران هجوم شد و تلاش شد تا تاریخ و فرهنگ و میراث دیگری برای آذربایجان معرفی گردد. سیاسی کردن مسئله زبانی باعث شد که گروهی از روشنفکران در تبریز در همان زمان برای مقابله با سلطه عثمانی، بر تداوم کاربرد فارسی به عنوان زبان آموزشی و اداری و مکاتباتی در آذربایجان پافشاری کنند. به علاوه این سیاست زدودن زبان فارسی در روسیه تزاری و در قاره هند نیز باعث هراس ایراندوستان از کاهش نفوذ فرهنگی ایران شد. در هر حال اقدامات همسایگان ایران در جلوگیری از آموزش زبان فارسی و تعطیل ساختن مدارس فارسی و نابودی کتابهای فارسی از سوی دیگر، حساسیت اندیشمندان و نخبگان ایران را به خطرهای کارگیری زبانهای محلی برانگیخت.http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm
٣۱۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : حسین سنجانی
عنوان : جالب بود
پس اگر بنابر اخباری، انهم صدها سال بعد از ساسانیان، بهرام گور به زبانهای ترکی (کدام نوع ترکی؟) و عربی واقف بود، پس به این معنی است که زبان ترکی نیز در دوران ساسانیان رسمی بود؟
چرا نویسنده حتی یک آثار ترکی از زمان غزنویان و ساسانیان در ایران معرفی نمیکنند؟
یکی از ادعاهای جالب دیگر نویسنده این بود که زبان ترکی ، زبان اکثریت مردم ایران است. در حالیکه آمارهای موجود خلاف آن را میگویند!
http://www.ghalibaf.ir/Default.aspx?tabid=۷۹&language=fa-IR
"اکثر ملت ایران فارس هستند، از نتایج سرشماری سال ۱۳۷۵ هـ .ش (۱۹۹۶م) درباره ترکیب قومی ملت ایران این برآوردها حاصل میشود: نسبت جمعیت فارسها حدود ۷۵-۷۳ درصد جمعیت ایران است. آمار سرشماری سال ۱۳۶۵هـ .ش (۱۹۸۶م) نشان میدهد که ۸۳/۸۲ درصد مردم فارسی صحبت میکنند و ۸۶/۲ درصد از آنها فقط فارسی را میفهمند؛ همچنین ۳۲/۱۴ درصد از ملت ایران فارسی نمیدانند که بخش عمدهای از آنان در مناطق عشایری و روستایی اقوام فارس زندگی میکنند. آذریها حدود ۱۷-۱۵ درصد و ترکمنها حدود ۲/۱ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند. ۵-۵/۳ درصد از جمعیت به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه غرب کشور اختصاص دارد. پس از آنها به ترتیب قوم عرب در جنوب غربی کشور با حدود ۳ درصد و قوم بلوچ در جنوب شرقی کشور با حدود ۲ درصد از کل جمعیت قرار دارند."
همچنین یکی از خوانندگان ادعا کرد که کوروش با اقوام ترک فرارودان جنگید. در حالیکه این اقوام همان ماساگاثها هستند که در میان دانشمندان از اقوام ایرانی و نه ترک حساب میشوند.
٣۱۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : تاریملی
عنوان : ازبری پوزدینیز
اقای باهارلی ضمن تشکر از زحمات و نوشته های پر بارتان به قول ما تورکان این نوشته تان مخصوصا ازبر پوزان بود (عده ای یک چیزهای را از بر کرده اند و دائما تکرار می کنند).
همانطوری که شما هم میدانیدبعد از به حاکمیت رساندن فارسها در ایران توسط اسنعمارگران انگلیس برا نابودی و اسمله کردن تورکان از روش و متدهای مختلف استفاده می شد یکی هم این بوده گویا تمام سلسله حاکمان تورک در ایران از زبان خود نفرت داشته اند و به فارسی صحبت می کرده اند و فارسی هم زبان رسمی دربار بوده و به عنوان سند چند بیت شعر مید این بمبی کمپانی هند شرقی را هم ضمیمه می کنند.
هدف این بوده که تلقین کنند ای تورک اگر زبان تو مهم می بود حتما اجدادت در حاکمیت بودند مانند رضا میر پنج و احمد نزاد چاه جمکرانی به ملل دیگر به زور تحمیل می کردند پس نیست تورکی را فراموش کنید به چسب به قند تاجکستان(حاکمیت سامانی) و شکر افغانستان(حاکمیت محمود افغان)
٣۱۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : علی آذربایجانی
عنوان : ضرورت تدریس زبان تورکی در مدارس
مطلب وزین و باارزشی بود.با تشکر از آقای مهران بهاری و سایت اخبار روز.امیدوارم ضمن تاکید بر ضرورت این بحث ها از لزوم تدریس زبان تورکی در زمان جاری نیز سخن گفته شود که حق مسلم مردمان تورک این سرزمین است.
با تشکر
٣۱۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : آیدین
عنوان : منابع در لینکها
من از آقای مهران باهارلی به خاطر نوشتن این مقاله تشکر میکنم. انتقادی مشابه دیگران دارم که باید منابع همینجا گذاشته میشد. در لینکهای مذکور، تصاویر اسکناسهای مذکور گذاشته شده است و با کمی جستجو میتوان متون مذکور را نیز یافت ولی این کافی نمیباشد و تصاویر مذکور باید در متن قرار داده میشد. مسئولین محترم سایت اخبار روز نیز در این امر مهم مسلما یاری میکنند.
زبان ترکی مطابق به قول احمد کسروی زبان دو سوم روستاهای ایران قبل از حکومت پهلوی بود. مسلما گستردگی به این وسعت مستلزم ایجاد حکومتهای متنوع در مناطق ایران بوده است. این نوشته میتواند نقطه شروعی برای مطالعات بیشتر توسط عالمانی که در خدمت ایده اولوژیهای متنوع نیستند باشد. بنده خود دفاتر حساب قدیمی را به خاطر میآورم که به خط اویغوری نوشته شده بودند. متاسفانه عینکهای ایدولوژیک امکان انجام تحقیقات مستقل بر آثار ترکان را گرفته است.
٣۱۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣٨۹
|
از : قزوینی
عنوان : مقاله ها باید از نظر کیفی دست چین شوند، این هم برای سایت ها خوبست و هم برای خوانندگانشان.
ایکاش سایت ها منجمله اخبار روز به کیفیت مقاله ها بیشتر توجه می کردند. اخبار روز، مدیران فرهیخته ای دارد که اغلب دانشگاه دیده هستند و تفاوت میان کارهای معتبر و غیر معتبر را بخوبی تشخیص می دهند. من تعجب می کنم وقتی می بینم که مقاله های بی محتوا و بی اعتباری در کنار مقاله هایی با کیفیت بالا در این بخش از اخبار روز همزمان منتشر می شوند. مقاله ای مثل مقاله ی آقای مقدم با زحمت زیاد نوشته می شوند تا به سطح آگاهی خوانندگان بیافزایند و نه اینکه با شایعه پراکنی ایجاد تفرقه کنند. منابع ذکر شده در پایان مقاله ها از اهمیت خاصی برخوردار است که کیفیت مقاله را تعیین می کنند. منابع این فرصت را به خواننده می دهند تا با رجوع به آنها اعتبار آن منابع را ارزیابی کند و صحت و سقم آنچه در مقاله آمده است را دریابند. این مقاله فاقد حتی یک منبع است.
من از اخبار روز خواهش می کنم از انتشار مقالاتی که بدون هیچ منبعی نوشته می شوند خودداری کند. تاریخ را که نمی توان بدون منبع و کارشناس ای رشته نوشت وگرنه با داستان نویسی فرقی نمی کرد و کسی هم زحمت دانشگاه رفتن برای تحصیل در این رشته را بخود نمی داد. آیا ما زحمت خواندن مقاله ای درباره مثلا جامعه شناسی و روانشناسی را بخود می دهیم اگر بدانیم که نویسنده کارشناس این رشته ها نیست؟ هیچوقت، پس چرا وقتی به تاریخ ایران می رسد همه تاریخ دان و کارشناس این رشته می شوند بدون آنکه دوره اش را دیده باشند؟ هر کارشناسی منابع خود را در پایان نوشته خود ذکر می کند. هنوز هم دیر نشده است، من از نویسنده این مقاله مقاله خواهش می کنم منابع خود را در اختیار ما بگذارند. متشکرم.
نظرات داده شده درباره این مقاله بسیار آموزنده و جالب هستند. فراموش نکنیم که ما در عصر اینترنت و گردش آزاد اطلاعات زندگی می کنیم.
مقاله ها باید از نظر کیفی دست چین شوند، این هم برای سایت ها خوبست و هم برای خوانندگانشان.
٣۱۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|
از : کریم ن
عنوان : برخی ها به حدی متعصب اند که به زبان فارسی به عنوان ناموس خود نگاه میکنند!
متاسفانه افکار پان ایرانیستی و تعصبات کور که یادگار دوره ملت سازی آغاز عصر پهلوی است برخی ها را به حدی متعصب کرده است که به زبان فارسی به عنوان ناموس خود نگاه میکنند. آنچه من از نوشته تحقیقی و بسیار با ارزش آقای باهارلی میفهمم اینست که بر خلاف تبلیغات جاری، زبان ترکی از دوره ساسانیان زبان متداول در تمام عرصه های اجتماعی در دوره حکومت های مختلف بوده و چیز حاشیه ای به حساب نمیامده. بنظر من در بحث مباحث تاریخی بایستی تعصب کوررا که از دوره کودکی در اندیشه ایرانیان جا داده میشود بایستی کنار گذاشت و با چشم باز به مسائل نگریست. واقعیت اینست که زبان ترکی همپای زبان عربی و زبان فارسی در طول صد ها سال گذشته در ایران بصورت رسمی و غیر رسمی وسیله ارتباط مردم بوده است و هر گونه سیاستی که به خواهد این زبان را از صحنه خارج کند هیچ موفقیتی که نخواهد داشت هیچ، خود مانع رشد متوازن در همه عرصه ها خواهد بود.
٣۱۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : لاله ساغر گیرو نرگس مست و بر ما نام فسق - داوری دارم بسی یارب که را داور کنم ؟
جناب باهارلی،
ممنون که خیال ما را راحت کردید. ما تا کنون خیال میکردیم تمام بدبختی های ایران از فارسها و مخصوصا رضا شاه و پسرش است که معلوم میشود " رضاخان در دیدار رسمی با آتاترک طی سفر خود به ترکیه، به زبان ترکی سلیس صحبت کرده است " و " در منابع تاریخی شرکت رضاخان (سرادر سپه) در مراسم عزاداری عاشورا در مسجد ترکان (مسجد شیخ عبدالحسین) و خواندن نوحه ترکی توسط وی ثبت شده است" . پس این یکی را هم که ما فارس حساب میکردیم - و چون ترکی گفتن دلیل ترک بودن است - ترک از آب درآمد و عروسش هم که ترک بود .
به تاریخ هم که نگاه میکنی کورش توسط ترکان ماورا نهر کشته شد و اشکانیان و ساسانیان هم دائما با هیاطله در جنگ بودند. پس از انهم اعراب دویست سیصد سالی ارباب بودند و سپس نوبت غزنویان و سلجوقیان و مغولها و تیموریان و ایلخانی ها و بقیه سلاطین ترک بود تا آنکه صفویه و افشاریه و قاجاریه ریاست کردند و آخرینشان هم پهلوی ها بودند که عرض شد . نمیدانم گناه فارسها بین این همه ترک چه بود که همه کاسه کوزه ها - حتی در دوران خامنه ای و موسوی که همچو فارسی هم نیستند - سر فارسها شکسته میشود؟
٣۱۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|
از : رحمت رحمانی
عنوان : چرا دروغ؟
این مقاله هیچ منبع مستند ندارد و برپایه خیالات پانترکیستی است. سالاریان و سجادیان و شروانشاهیان و ساسانیان و بنی ساج هیچ کدام سلسله ترک نبودند که زبان رسمیشان ترکی باشد! یا حتی اگر برخی از دیگر سلسله ها ترک بودند اما حتی یک آثار ترکی از دوران آنها وجود ندارد! مانند: سنقریان (احمد یلیان)، اتابکان آزربایجان (ایلدنیزیان). برای نمونه نظامی و مجیرالدین بیلقانی در دوران این سلاسل بودند و یک آثار ترکی از قلمرو این دو سلسله وجود ندارد!
در ضمن ترکی خود یک خانواده زبان است و نمیتوان ترکی ایغوری را یکی دانست با ترکی آذربایجانی. هرخبری هم الزاما صحیح نیست مانند خبر اینکه بهرام گور به زبان ترکی نیز واقف بود. این اخبارها صدها سال پس از ساسانیان نوشته شدند.
زبان رسمی به زبانی میگویند که مملکت را به ان اداه میکنند و نه زبان شاهان. اگر زبان ترکی, زبان رسمی غزنویان و سلجوقیان و غیره بود, پس آثاری از این زبان از دوره اینها باید وجود داشته باشد. آنهم آثاری به اندازه فارسی و عربی.
زبان گفتاری را زبان رسمی نمیگویند. این درست است که چندتن از شاهان صفوی به ترکی نیز سرودند ولی انها نیز اشعار فارسی دارند. مهمتر از همه, زبان رسمی همان زبانی است که میرزایان و در دیوان بکار میرود. بنابراین ترکی زبان دیوان نبوده است و برای همین زبان رسمی نیست.
زبان رسمی صفویان نیز فارسی بوده است و زبان دربار پادشاه با زبان رسمی فرق دارد. زبان رسمی به آن زبانی میگویند که برای ادارگی کشور بکار رود.
Roemer, H. R. (۱۹۸۶). "The Safavid Period". The Cambridge History of Iran, Vol. ۶: The Timurid and Safavid Periods. Cambridge: Cambridge University Press. pp. ۱۸۹–۳۵۰. ISBN ۰-۵۲۱-۲۰۰۹۴-۶. Excerpt from Page ۳۳۱:"Depressing though the condition in the country may have been at the time of the fall of Safavids, they cannot be allowed to overshadow the achievements of the dynasty, which was in many respects to prove essential factors in the development of Persia in modern times. These include the maintanence of Persian as the official language and of the present-day boundaries of the country, adherence to the Twelever Shi"i, the monarchical system, the planning and architectural feartures of the urban centers, the centralised administration of the state, the alliance of the Shi"i Ulama with the merchant bazaars, and the symbiosis of the Persian-speaking population with important non-Persian, especially Turkish speaking minorities"
Rudi Matthee, "Safavids" in Encyclopædia Iranica accessed on April ۴, ۲۰۱۰: [۲]. Excerpts: "The Persian focus is also reflected in the fact that theological works also began to be composed in the Persian language and in that Persian verses replaced Arabic on the coins." and "The political system that emerged under them had overlapping political and religious boundaries and a core language, Persian, which served as the literary tongue, and even began to replace Arabic as the vehicle for theological discourse"
لطفا در آینده با منابع معتبر صحبت کنید و نام چند دانشمند را بیاورید که زبان رسمی این سلاسل را ترکی بداند. زبان دربار/ارتش با زبان رسمی (زبان ادارگی و دیوان) فرق دارد.
٣۱۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|
از : رحمانلو
عنوان : از زبان لذت ببرید و از آن بعنوان یک وسیله ارتباطی بین انسانها نگاه کنید و نه اینکه زبان را ناموس خود کنید.
از حمله اعراب به این طرف از دوره سامانیان به بعد زبان علمی و ادبی و رسمی کشور فارسی بوده است. فارسی با اینکه ریشه در زبان پهلوی قبل از حمله اعراب دارد ولی زبانی است متفاوت. تاریخ سیستان دوره سامانیان، قرآنی که در آنزمان بفارسی ترجه شد و چندی پیش از موزه ای در ایران به سرقت رفت، نامه های بابک خرمدین به خلیفه عباسی، شاهنامه فردوسی، اشعار مولوی، گلستان و بوستان سعدی، غزلیات حافظ، کتابهای ابو ریحان بیرونی و زکریا رازی و ابو علی سینا، عبید زاکانی، خاطرات ناصالدین شاه و دخترش .... همه به فارسی هستند. در زمان حافظ هر کسی اگر در کنار فارسی به عربی مسلط نبود بیسواد محسوب می شد. بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان ایرانی به عربی می نوشتند و یا بفارسی و نه به ترکی با اینکه حکومت ها از حمله چنگیز خان به ایران اغلب ترک و نرک تبار بودند. اینها هیچ تعصبی نسبت به زبان نداشتند و فرزندانشان بوسیله ایرانیان و با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پرورش می یافتند. پس از حمله ی اعراب به ایران زبانهای فارسی، عربی و لاتین زبانهای بین المللی جهان بودند همانطور که امروزه انگلیسی و اسپانیایی زبانهای بین المللی هستند. مارکو پلو با دانش خود از زبا فارسی توانست تا چین و ماچین برود و ارتباط برقرار کند. در قرن ۱۵ وقتی مغولها از افغانستان به هند حمله کردند و آن کشور را تسخیر کردند زبان فارسی را زبان رسمی و ادبی هند قرار دادند. تا سیصد سال زبان فارسی در هند رواج داشت تا انگلیسی ها زبان خود را جایگزین فارسی در هند کردند. ترکان عثمانی زبان فارسی را دوست می داشتند و تمام مینیاتورهای آنها که اشعار مولوی را در آن می بینیم به زبان فارسی است با همان خط خوش.یکی از سلاطین قرن ۱۲ یا ۱۳ میلادی فکر کنم نامش سلطان سلیم یا سلیمان بود که به فارسی شعر می گفت. در هند هم همه ی مینیاتورها و سر درها و ... دوره مغول به زبان فارسی هستند. سرود ملی پاکستان به زبان فارسی است و کتابهای سعدی در آنجا بسیار رواج داشت...... هیچکسی امروزه روز از زبان انگلیسی متنفر نیست چون زبان بین المللی است. زبان ترکی هیچوقت زبان بین المللی نشد همانطور که ژاپنی و چینی نشدند. نویسنده مقاله جا دارد که عواملی را که باعث شدند برخی زبانها بین المللی شوند را دریابند. از زبان لذت ببرید و از آن بعنوان یک وسیله ارتباطی بین انسانها نگاه کنید و نه اینکه زبان را ناموس خود کنید.پیروز باشید.
مقاله ی آقای مقدم برخلاف این مقاله با رجوع به منابع معتبر که در پای مقاله اش دیده می شود نوشته شده است. نویسنده ی این مقاله چند وبلاگ را در پایین مقاله ی خود گذاشته است که منبع معتبر نمی تواند محسوب شود.
٣۱۴۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣٨۹
|