ندائی که از قعر ظلمت بر می خیزد


فواد حقیقی


• نامه هایی که از سوی ایرانیان زندانی ای که در زندان های جمهوری اسلامی در حبس بسر می برند منتشر می شود، از بی گناهی، میهن پرستی، انجام ندادن جرم و جنایت حکایت دارند، و در آنها برخلاف میل و اراده ی سردمداران و مسئولین دولت ایران هیچ گونه احساس پشیمانی و ندامتی دیده نمی شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ مهر ۱٣٨۹ -  ۱٨ اکتبر ۲۰۱۰


حالا دیگر نامه هائی که از دل زندان های تاریک می آیند و بر روی سایتهای اینترنتی قرار می گیرند، شاید امری عادی است. کمتر مواقعی را شاید بتوان یافت که سایت های خبری و حقوق بشری فارسی زبان نامه ای یا رنجنامه ای از یک زندانی بر روی خروجی اش قرار نگرفته باشد. همگی این قبیل یادداشت ها حاکی از وضعیت ناگوار و وحشتناک یک زندانی، یا از حکمی که بر او تحمیل شده، یا از روند پر از عیب و نقص دادرسی است. آنها از وضعیتی غیرانسانی و به دور از موازین حقوق بشری گله دارند، که بر این زندانیان تحمیل شده است. این زندانیان به ناچار یا تنها برای اثبات بی گناهیشان اقدام به این کار می کنند. تا حداقل در مقابل مردم برای عمل انجام نداده دچار عذاب وجدان نشوند. و برای اینکه اثبات کنند که برای بیگانگان جاسوسی نکرده اند، به میهن و ملت خود پشت نکرده اند، حکم تحمیل شده نهایت بی عدالتی است، در دستگاه قضائی، که بایستی عادل و عدالت پرور باشد، عدالتی وجود ندارد، گوش شنوائی در این دولت وجود ندارد، که به گلایه های آنها گوش فرا دهد، برای همین برای اینکه در مقابل ملت احساس گناه نکنند راهی جز نامه های سرگشاده به ملت برایشان باقی نمی ماند. همچنان که آرش رحمانی پور، زندانی اعدام شده، در نامه ی خرداد ماه ۱٣٨۹ خود لب به سخن گشود: "ای گرامیان من برای دفاع خود باید کوشش کنم که در زمانی بسیار اندک بهتانهایی که از مدتی دراز در اذهان شما ریشه دوانده از خاطر شما دور سازم و البته آرزومندم که کوشش من در صورتی که به حال شماو خودم نافع باشد نتیجه بدهد و بی گناهی من روشن گردد". همچنین سید سامی حسینی، زندانی محکوم به اعدام کرد، در رنجنامه ای که مهر ماه ۱٣٨۹ منتشر کرد، می گوید: "تا هر گوش شنوایی در این گیتی هست آنرا بشنود. یا اگر هنوز در قرن بیست و یکم وجدانی بیدار و نهادی حقوقی پا برجاست که ندای مظلومی را بشنود و حس کند و بلرزه درآید".
نامه هایی که از سوی ایرانیان زندانی ای که در زندان های جمهوری اسلامی در حبس بسر می برند منتشر می شود، از بی گناهی، میهن پرستی، انجام ندادن جرم و جنایت حکایت دارند، و در آنها برخلاف میل و اراده ی سردمداران و مسئولین دولت ایران هیچ گونه احساس پشیمانی و ندامتی دیده نمی شود. فرزاد کمانگر، معلم اعدام شده ی کرد، در آخرین نامه اش به تاریخ اردیبهشت ماه ۱٣٨۹ می گوید: "مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما ـ الف و بای ـ امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟".
دستگاه قضائی کنونی ایران متأسفانه دستگاهی عادل نیست، البته نه تنها عادل نیست بلکه حتی از یک استقلال نسبی هم در مقابل وزارت اطلاعات برخوردار نیست. بنابراین احکامی هم که صادر می کند بر مبنای حفاظت از حقوق شهروندی، مصالح عمومی و منافع کشور نیست، بلکه منافع گروهی خاص مورد توجه قرار گرفته است. سید سامی حسینی در رنجنامه ی خود می گوید: "در پرونده ی ۲۶۰ صفحه ای بنده فقط دو جلسه یکی در مورخه ۲۰/۷/۱٣٨۷ در بازپرسی شعبه اول و دیگری در وقت رسیدگی در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی خوی مورخه ۱۴/۹/۱٣٨۷ تشکیل جلسه دادگاه گردید. در واقع تمامی این تصمیمات در اداره اطلاعات سلماس و اداره کل اطلاعات ارومیه انجام پذیرفته بود". یا فرزاد کمانگر، در طی نامه ای به آیت الله لاریجانی رئیس قوه ی قضائیه در بهمن ماه ۱٣٨٨، می گوید: "در جلسه ی هفت دقیقه ای در شعبه ٣۰ دادگاه انقلاب تهران در کمال ناباوری از قاضی پرونده شنیدم: ؛وزارت اطلاعات خواستار اعدام شماست، بروید و آنها را راضی کنید".
این نامه ها و رنجنامه ها، از شکنجه های جسمی و روحی و روانی ای شکایت دارند، که بایستی زندانیان در سیاه چاله های جمهوری اسلامی برای مدت های مدیدی تحمل شان کنند. فرزاد مددزاده در نامه ی مهر ماه خود به شبنم، خواهر در بندش، می نویسد: "وقتی که چشمم به چهره ات افتاد که در زیر شکنجه های روحی و جسمی داغان شده بود، در اوج خوشی حاصل از دیدنت می خواستم که با تمام وجود گریه کنم". یا جمال رحمانی، زندانی عقیدتی و فعال مدنی، در رنجنامه اش، می گوید: "از همان روزهای اول بازجویی های مستمر روزانه شروع شد. آنها تأکید داشتند که در صورت قبول نکردن اتهامات، برادرم (کریم رحمانی فعال دانشجویی) را که در زندان دیزل آباد بود، اعدام خواهند کرد". سید سامی حسینی نیز می گوید: "در زیر سخت ترین شکنجه های جسمانی اداره اطلاعات سلماس که بخاطر شدت شکنجه قادر به تکلم نشدم و مرا به بیمارستان امام خمینی ارومیه اعزام کردند". اینها تنها نمونه ی مشتی از خروار بودند.
فرآیند پر از شبهه و ابهام دادرسی و قضاوت نیز از مواردی است که از یاد نویسندگان این نامه ها و رنجنامه ها نرفته، آنها از حقایق این بی عدالتی ها و حکم های برآمده از این روند قلم فرسایی،و گلایه کرده اند. احکامی که از قبل تعیین شده، محاکمه هایی که در پس درهای بسته اجرا می شوند، وکلایی که از هیچ چیز موکل شان آگاهی ندارند، شهودی که معلوم نیست چه کسانی هستند؟، قضاتی که مدافع مصلحت دولت می باشند، احکامی که بنابه منافع سیاسی است و...، همگی از واقعیات امر قضاوت و دادرسی در ایران حکایت دارند. سامی حسینی می گوید: "من و رفیقم جمال الدین محمدی هیچ موقع با شهود ادعایی اداره اطلاعات و دادگاه انقلاب اسلامی خوی مواجه حضوری نشدیم. در حالیکه با استناد به شهادت شهود فرضی محکوم به اعدام شده ایم". برای اثبات بی عدالتی های که در امر قضاوت ایران وجود دارد هاشم خواستار، معلم زندانی در نامه ای به مناسبت روز معلم، بالاجبار وضعیت قضاوت در آمریکا و انگلیس را پیش می کشد. وضعیت دادگاه ها و روند قضاوت در ایران، شاید یکی از نادرترین نمونه ها در جهان امروز باشد. وضعیتی که هیچ سنخیتی با خصوصیات دنیای امروز ندارد. زمانی که انسان برحسب انسان بودنش هر چه بیشتر مورد احترام می باشد و آزادی هایش ارج نهاده می شوند. اما وضعیت زندانیان سیاسی در ایران چیز دیگری را نشان می دهد.