از : مهرداد مشهدی
عنوان : فرهنگ ایرانی
در انتهای متن فرهنگ ایرانی زبان را توضیحی دادم که عبارت است از: توضیح: واژه ی "زبان ایرانی" و یا "فرهنگ ایرانی زبان" را بکار بردم و نه "فرهنگ فارسی زبان" و یا "فرهنگ ایران!"را. زیرا عملکرد و تاثیر این واژه ها در زبان روزمره و عامیانه" و یا رفتارهای حاصل از این فرهنگ" را در همه ی گویش های محلی و یا زبانهای موجود در ایران مثل آذری، کردی و غیره {وحتی بسیاری از کشورهای همسایه نظیر افغانستان و یا ترکمنستان و... } نیز با همان عظمت بار فرهنگی اشان می شود دید.
آخر واژگانی که در زبان فارسی با بار مشخص فرهنگی تاریخی شان استفاده می شوند و نمودار قدمت و خواستگاه آن واژگان است را می توان در سایر کشورهای همسایه از قبیل آذربایجان، تاجیکستان، افغانستان و ... دید. از همین رو در متن بر بارفرهنگی زبان، زبانی که همان واژه ها با همان بارفرهنگی مشخص در کشورهایی که زمانی ایران بزرگ بود تاکید شد، و از آنجایی که سوءتفاهمی برای کسی بوجود نیاید (که برچسب ذهنیت ایران بزرگ نچسبد) از واژه ی فرهنگ ایرانی زبان استفاده کردم.
نتیجه: تمامی کشورهای منطقه یی که زمانی ایران بزرگ بوده و بخاطر زبان مشترکی که بر تمامی منطقه حداقل برای سده هایی بسیار طولانی حاکم بود واژه ی فرهنگ ایرانی و یا ایرانی زبان را انتخاب کردم.
٣۱٨۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : مهرداد مشهدی
عنوان : واقعاً توضیح؟
دوست گرامی، من مقاله نویس نیستم و کارم ادبیات است، متاسفانه آنطور که حرفه یی ها مقاله هایشان را می نوسند من نمیتوانم بنویسم. ولی اگر با زبانی ادبی می خواستم آن را بیان کنم، به احتمال زیاد شما هم متوجه منظور من می شدید.
دانشمندان بر این باورند که فرهنگ یک جامعه همپای کندترین فرد آن جامعه حرکت می کند ونه سریعترین فرد شهر نشین آن! در روستاها و شهرهای کوچک جنوب و یا شمال و یا شرق و یا غرب ایران است که باید فرهنگ عمومی جامعه ی ایران را بازشناخت و نه فقط (تاکید می کند نه فقط) بخشی از شهرنشینان (تحصیل کرده و یا نکرده ی) شهرهای بزرگ.
متاسفانه بخش بزرگی از فراکسیون های داخل و یا خارج از کشور همیشه به فرهنگ و توانایی های یک بخش از جامعه ی شهر نشین که متاسفانه بخش اصلی فرهنگ جامعه نیستند تکیه کرده و تز و تحلیل می دهند. به همین دلیل بدون استثنا بخش بسیار بزرگی از این مقالات و تحلیل ها ( احزاب و یا افراد سیاسی کار) فقط خواهان تغییر قدرت سیاسی هستند و بس! و وقتی به قدرت می رسند دوباره همان میشود که بود، یعنی فاصله با تمامی مردم، چرا که به خاطر مسئولیت های عظیم کشورداری و سیاستمداری ! (ونه روشنفکری) دارای فرهنگی بکلی جدا از فرهنگ کلیه مردم در سطح کشور خواهند بود که می توان آن را در عناصری از زبان که بین توده های مردم غریبه است و در حافظه ی فرهنگی شان جایی نداردجستجو کرد.
می توانم مثالی بزنم، اگر ما یک سیسم مدنی مدرن در جامعه ی ایران به راه بیاندازیم، زمانی این سیستم مدنی در آن جامعه کارکرد لازمه ی خود را خواهد داشت و همه ی شهروندان آن را میشناسند که عناصر آن در ذهن و حافظه ی فرهنگی آن جامعه جا افتاده باشد، و نماد کار کرد آن، فقط در زبان جاری عموم مردم کوچه و خیابان است و نه فقط بین کارمندان و مدیران آن سیستم مدنی.
من هم مشدی عباد را می شناسم و هم آن حمبال را، و بارها آن را دیده ام و با شوخی سیاه آن هم خندیده ام.
٣۱٨۴۰ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : رامسس
عنوان : آقای مشهدی عزیز!
کاش شما به جای مشهدی آذربایجانی بودید تا من با خیال راحت یکی از جملات معروف نمایشنامهی «مشدی عباد» را برایتان میگفتم، آنجا که مشدی عباد خطاب به یکی از مهمانان که آذربایجانی را با لهجهی غلیظ استامبولی حرف میزند میگوید: من که کتاب تاریخ نادر را تا نصفههایش خواندهام سر از حرف تو درنیاوردم تا چه رسد به این بیسوادها!
داشتم به اینها فکر میکردم که پیش خودم گفتم بگذار یک سری به «نظرات» بزنم، شاید چیزی دستگیرم شد، و دروغ چرا، خیلی خوشحال شدم که دیدم دیگرانی هم هستند که وضع مرا دارند. البته نه این که اصلاً نفهمیده باشم، گوشههای پراکندهای از فرمایشاتتان را فهمیدم، و آنطور که فهمیدم باهاشان موافق هم هستم، اما در کل اصلاً نفهمیدم منظورتان چیست. میشود یک بار دیگر بگویید؟
٣۱۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : کریم ن
عنوان : زبان ایرانی؟
من متوجه مفهوم “ایرانی زبان” نشدم. یعنی چه؟ زبان ایرانی هم مگر داریم؟
٣۱۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : احمد آذربایجانی
عنوان : المعنی فی بطن الشاعر
من که سر در نیاوردم از این نوشته. حتما سردبیر محترم اخبار روز سر در آورده. امیدوارم همه مثل من نباشند.
٣۱۷۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣٨۹
|
از : جواد مفرد کهلان
عنوان : سوال
"اولین قتل عام ایدئولوژیک در زمان کوروش بزرگ از سکاها"؟. منظورتان جنگ ماساگتها و کورش سوم (بزرگ) است که به مرگ کورش سوم (فریدون) منجر شد، یا جنگ سردار کورش دوم (توس نوذری) با سکائیان گذرگاه سرزمین سکاها (کردستان) که به دفاع از امپراطوری که سرانجام این سکائیان در شمار سپاهیان کی خشثرو و حامیانش برادران کورش دوم و آریارمنه (گستهم) آشور را ویران کردند؟ به هر حال کورش سوم (بزرگ) فرمانروایی که ایدئولوژیک و متعصب باشد نبود، حمله اش به صحراگردان سکایی ماساگت حساب نشده بود. این دامداران سوارکار استپها سربازان دائم در حال تمرین بودند. کورش دوم پدر بزرگ کورش سوم که مقبره اش باید همان دخمه ای باشد که منسوب به کورش سوم شده، قهرمان اصلی کورش نامه گزنفون است. اینجا نیز بی تحقیق و تفحص با نواده اش مشتبه شده است. این کورش دوم سردار کی خشثرو (کیاکسار، هوخشثره) هم به گواهی کورشنامه سرداری ایدئولوژیک نبوده است.
٣۱۷۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ مهر ۱٣٨۹
|