از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : آقای اصفهانی گرامی، با شما کاملا موافقم
آقای اصفهانی گرامی،
بله، من با شما کاملا موافقم که «با برقراری حداقل های دموکراسی (حالا بگو از نوع به قول یک عده، لیبرالی و نئو لیبرالی) است که می توان به مراحل متعالی تر رسید و اشکال متکامل تر مبارزه را پی گرفت و سازمان داد .... ».
من اگر جنبشی لیبرال باشد، خیلی خیلی هم از آن استقبال می کنم چون خودم لیبرال دمکرات هستم و هر حرکتی که به این سو باشد را حمایت می کنم. جنبش سبز را جنبشی لیبرال دمکرات می دانم و به این دلیل از آغاز آنرا حمایت کرده و می کنم. از همه هم می خواهم که در این جنبش حضور فعال داشته باشند. اگر این جنبش کمونیستی بود حتما در نقطه مقابل آن می ایستادم چون از ایدئولوژی های توتالیتر بشدت متنفرم و آنها را کاملا ضد بشری می دانم.
کسانی هم که با این جنبش سر جنگ دارند را در کنار رژیم و علیه مردم می دانم. این انتخاب سیاهی است که برخی به بهانه های مختلف کرده اند. مثلا می گویند این جنبش متعلق به طبقه مرفه است یا هیچ ارتباطی با طبقه کارگر ندارد یا مطالبات اقوام را در نظر نگرفته است و یا موسوی که در جنایت های دهه ی ۶۰ شرکت داشته رهبر این جنبش است و از این نوع چرندیات. رژیم هم از ایستادن یکایک دشمنان جنبش سبز در کنار خود مفتخر می شود و از حرکات اینها علیه جنبش سبز حسابی لذت و استفاده می برد.
بنظر من، هر کسی به هر بهانه ای سر جنگ با جنبش سبز داشته باشد هیچ تفاوتی با رژیم ندارد چون جنگ هر دو علیه دهها میلیون ایرانی است که با خرد جمعی خود تصمیم به براندازی نرم و مسالمت آمیز این رژیم گرفته اند. جنبش سبز بدنبال باز کردن فضای سیاسی در جامعه است تا مردم کمی نفس بکشند و جامعه ی مدنی کمی جان بگیرد.
قطعا باز شدن فضای سیاسی به نفع همه حتی کمونیست هاست ولی اینها می گویند یا کمونیسم و یا هیچ، می گویند جامعه آماده ی قبول کمونیسم نیست پس باید صبر کنیم تا جامعه آماده قبول این ایدئولوژی شود حال اگر ۵۰۰ سال هم طول بکشد مهم نیست باید صبر کرد. می گویند شرکت در هر جنبشی که بوی لیبرالیسم بدهد گناه کبیره است پس باید به آن ضربه زد و نگذاشت جان بگیرد. اینها ترجیح می دهند خامنه ای و احمدی نژاد با سرکوب شدید مردم بمانند ولی لیبرال دمکراسی نیاید چون وقوع کمونیسم را به تاخیر می اندازد. شما بمن بگویید، آخر این طرز تفکر چه تفاوتی با افکار امام الزمانی احمدی نژاد دارد؟ هر دو منتظر بهشت موعود خود هستند و برای زمان و مردمی که در زمان خود زندگی می کنند پشیزی قائل نیستند. بنظر من خرافه یعنی این، مردم ستیزی یعنی این، در باغ سبز نشان دادن یعنی این. همه بسوزند و بسازند برای آرمانشهرهای این و آن. اینها مخالفین واقع گرایان هستند.
جنبش سبز واقع گراست و از همه ی کمی و کاستی ها آگاهست. بدنه ی دهها میلیونی جنبش سبز می داند موسوی و کروبی و رهنورد چه سابقه ای دارند ولی چاره ای بجز انتخاب بد و بدتر نداشت و ندارد. موسوی هم که خودش گفت مردم بین بد و بدتر را انتخاب کردند. مردم از اول می دانستند موسوی بهانه است و کل نظام نشانه است. موسوی سکوی پرشی بیش برای مردم نیست، باید با بد همدست شد تا بدتر را از بین برد تا نوبت بد هم بموقع برسد. زدن موسوی در حال حاضر سیاست غلطی است. باید موقع شناس و واقعگرا بود و انقدر چوب لای چرخ جنبش سبز مردم فرو نکرد.
با تشکر از مقاله خوب شما
=======================================
یا رهبر باش یا پیرو یا تن لشت را بنداز بیرون.
٣۱٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : ضرب المثل انگلیسی
بهتر است ضرب المثل انگلیسی را با ترجمه صحیح آن تکرار کنم :
Lead , follow or get the hell out of the way
که یعنی اگر رهبر یا پیرو نیستی لش مرگت را از سر راه مردم بردار.
٣۱٨٨٨ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : رهگذر
عنوان : جایگزین واقعی ارائه کنید
جناب آگاه، شرط اول گفتگو حفظ احترام متقابل است. توهین به مخاطب و ارجاع به دیدن عکس رهبران در ماه، بحث را به ابتذال میکشد. شما همانگونه که به تفاوت تقدیر و تقریر آگاه نیستید، ملزومات پیشرفت اجتماعی را هم درک نمیکنید. جنبشی در مقابل استبداد جنایتکار برکشیده است. جایگاه شما کجاست؟ آیا باید جنبش را کوبید و به تثبیت حاکمین فعلی پرداخت و یا به تقویت آن بعنوان گام اول در راستای تغییرات اساسی اقدام کرد؟ تضعیف جنبش موجود بدون ارائه جایگزین واقعی، کمک به تبهکاران حاکم است. اگر این استبداد تثبیت شود، آرزوی دادخواهی برای قربانیان را به سینه خاک خواهیم برد. اگر خواستار تغییر در میهنمان هستیم، به راهکارهای ممکن و متناسب با وضعیت موجود جامعه اندیشه کنیم.
٣۱٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : دوزاری های ایران در زندانند
جناب آگاه ،
شما یا کامنت ها رانمیخوانید و یا توجه نمی فرمایید . عرض شد موسوی و کروبی خود را رهبر نمیدانند و شاید بشود آنها را سران جنبش نامید. ۷۵ میلیون نفر هم عجالتا علم دیگری ندارند که زیر آن سینه بزنند و منتظرند که از ده نفر شما یکی جلو آمده و ادعای رهبری کرده و آنرا ثابت کند ؛ و بالاخره هم چنین خواهد شد. از نظر ملت وظیفه و خدمت این دو نفر فقط اینست که پرچم را بر افراشته و به اصطلاح ، چراغ را روشن نگه دارند تا رهبر نهایی پیدا شود. خود اینها هم گفته اند که هر کس باید رهبربا القوه باشد که با افتادن یکی ، جنبش از هم نپاشد. جز این آیا عملا میشود امیدی داشت ؟ دوزاری گنجی هم اگر در ایران افتاده بود ممکن بود در این یا آن دنیا رهبر جنبش میشدند. متاسفانه ما فقط صدای دوزاری هایی که در خارج میافتند را میشنویم. دوزاری های ایران در زندانند.
٣۱٨٨۰ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : م آگاه
عنوان : خواب مانده گی ۱۴۰۰ ساله
متاسفم که بر این باور بودم که در این سایت بر خلاف سایت پیک نت، به کسانی به یحث و تبادل نظر میشود پرداخت که دیگر "عکس امام" را در ماه نمیبینند و خرد را جای تعصب نمی نشانند. بر طبق نظر کسانی که در "تقدیر" جوابیه آقای رهگذر بپا خواسته اند و فکر میکنند که ۷۵ میلیون ایران جملگی نه عقل دارند و نه خرد و تنها موسوی و کروبی شایسته رفتن عکس شان به ماه هست، مباید "سوابق" افراد را ثانیه ای نگاه کردو دراین ثانیه خوب و در ثانیه بعد بد. اگر خروار ها مدرک دال بر دست داشتن کلیه مقلدان امام در کشتار دهها هزار آزاده، چشمان شما را باز نمیکند، مشگل از جشمان شماسن نه آدم کش نبودن رهبران جدیدتان. این ثانیه نگاه کردن ها همانا نداشتن حافظه تاریخی است و یا نان به روز خوردن. شما را به خیر و ما را به سلامت. ۳۰ سال چنین کردید ۳۰ سال دیگر هم ادامه دهید. آن ۷۵ میلیون مغز شان کار میکند و میدانند چه میخواهند و بی جهت نیست که حتی گنجی هم دو زاری اش افتاده و اینان نه
٣۱٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹
|
از : رهگذر
عنوان : کارنامه افراد در مجموع ملاک قضاوت است
سپاس از دوست عزیزی که بر پیام من تقریرکردند. با نظر شما کاملا موافقم. داور نهایی مردمان داغدیده هستند که در مورد اعمال افراد و احزاب قضاوت خواهند کرد. من اطمینان دارم که ملت بزرگوار ما در موقع مقتضی از خدمتگزاران خود تقدیر شایسته خواهد نمود. کارنامه افراد در مجموع ملاک قضاوت است. بگذاریدمثالی بزنم: زنده یاد استاد رضا اصفهانی برادر نویسنده محترم این مقاله در اوایل انقلاب معاون وزارت کشاورزی بود. تلاش فراون در احقاق حقوق رعایا نمود و حتی با مخالفت خمینی مواجه شد. آن فقید زندهیاد در زمانی که به نامردمی بودن حکومت و حکام جدید پی برد از حکومت کاملا کنار کشید. قضاوت من به عنوان فردی از آحاد ملت در مورد ایشان کاملا مثبت و با احترام تمام است. افرادی از این دست در فردای ایران آزاد شایسته قدردانی هستند.
٣۱٨۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : peerooz
عنوان : رهبر یا پیرو
جناب م . آگاه،
ما همه زیرعلم گفتار آزادی سینه میزنیم ولی در عمل مستبدیم. در یک محیط آزاد شما میتوانید یکی از آن ده نفری را که فرمودید معرفی بفرمایید تا اگر شایسته بود بقیه هم دنبال کنند. در حال حاضر مساله اینست که خامنه ای و احمدی نژاد بهترند یا موسوی و کروبی ، با علم به اینکه هیچ یک از این دو ادعای رهبری نکرده و راه برای یک رهبر جدید باز است. انتخاب از آن شماست. در انگلیسی مثلی است که رهبر باش یا پیرو ، وگرنه مزاحم رهروان نباش.
٣۱٨۶۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : به «رهگذر» عزیز
عنوان : تکمله
«رهگذر» عزیز! پاسخ شما به جناب م. آگاه را خواندم و فکر می کنم که درکل، پاسخ خوبی است. اما بدون اجازه شما (و امیدوارم با رضایت شما) آن را با چند جمله کوتاه زیر، تکمیل می کنم. یعنی اگر موافق باشید این جملات را به عنوان تکمله ای بر نوشته شما به حساب می آورم:
باید در نظر داشت که :
۱ ـ برای اثبات هر اتهامی، مدارک لازم و مکفی لازم است، و یک نفر می تواند در پاره ای موارد، مسئول باشد و در پاره ای موارد نه. مخصوصاً در مورد مسائل مهمی مثل کشتار ها و غیره.
۲ ـ هر انسانی را بر مبنای امروز او ارزیابی می کنند و مسیری که طی کرده است و طی می کند، و تغییراتی که در او و رفتار او به وجود آمده است. چرا که «تغییر» در پدیده پیچیده ای به نام انسان اجتماعی، و در تأثیر و تأثر با جامعه ـ در معنای وسیع و دقیق جامعه ـ اصلی ترین پروسه زندگی است. کدامیک از ما، امروز مثل مثلاً ده سال و بیست سال و سی سال پیش خودمان فکر و عمل می کنیم؟ هر کدام ما مسئول گذشته خود هستیم. هر کداممان به تناسب.
۳ ـ این فقط، «استفاده از شکاف های داخل حاکمیت» نیست که باید در مورد جنبش موجود از آن نام برد. چون در این صورت، این احساس نادرست به بخش های مهمی از آن هایی که در جنبش حضور دارند و یا با آن همراهی می کنند دست خواهد داد که مورد استفاده ابزای قرار گرفته اند. و این، به آنچه فکر می کنم که من و شما و بسیاری دیگر به آن معتقدیم، یعنی «اتحاد تا منتهی الیه مرز پرنسیپ ها» کمک نمی کند.
با پوزش از این دخالت بدون اجازه در کامنت شما، و با امید به این که از این به قول خودم «تکمله»، ناراضی نباشید.
٣۱٨۶۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : رهگذر
عنوان : باید از شکاف درون حاکمیت استقبال کرد
جناب م آگاه، ما همگی با سوابق ناشایست دستاندرکاران حکومت جهل و جنایت حاکم در میهنمان آشنا هستیم. در موقع مناسب در دادگاه قانونمند به حساب همگی رسیدگی خواهد شد. در وضعیت موجود، باید فضا را باز نمود و امکان فعالیت های سیاسی را فراهم کرد. در مقطع کوتاه بعد از سقوط خاندان پهلوی این امکان فراهم شد ولی با سرکوب شدید توسط حکومت آخوندی و اشتباهات مهلک سازمانهای سیاسی، فرصت از بین رفت. باید با استفاده از تجارب گذشته، مترصد فرصت مناسب بود که جامعه را در مسیر مناسب قرار داد. هیچ تضمینی در بقای نیروهای مردمی در بعد از سقوط باند تبهکار حاکم نیست. اگر این نیروها با خردمندی و برنامه قوی موفق به جذب وسیع تودههای مردم نشوند، ماجرای سرکوب بعد از انقلاب ۵۷ تکرار خواهد شد. تا آن زمان باید از شکاف درون حاکمیت استقبال کرد و به دنبال به زیرکشیدن استبداد جنایتکار بود. تدوین برنامه مناسب و راهکارهای موثر در جذب توده ها و نهادسازی رمز بقای نیروهای مردمی و پیشرفت میهن ما خواهد بود.
٣۱٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۹
|
از : م آگاه
عنوان : ممنون از پاسخ تان آقای یا خانم رهگذر
ممنون از پاسخ شما. یک سوالی کوچک دارم و اگر مایل بودید پاسخ دهید.
چرا باید کسی که ۸ سال در راس قدرت اجرایی در کشتار زندانیان، اقلیت های ملی و حتی مذهبی مستقیم دست داشته و هنوز که هنوز است در پی بازگشت به آن دوران وحشیگری مطلق هست که چون مقلد امام هست، وظیفه اش را استمرار حکومت اسلامی میداند، به رهبری رساند و جشم و عقل را بست که دخل خامنه ای را درآورد و بعد از بقدرت رسیدن موسوی و شرکا، به محاکمه و مجازات آنها پرداخت؟ آیا این نظر به شوخی دردناک شبیه نیست؟ از قدیم گفته اند ، آزموده را آزمودن خطا است. یعنی واقعا شما فکر میکنید اگر فردا موسوی و باندش بقدرت برسند شما میتوانید آنها را محاکمه کنید؟ مطمین باشید تا شما بجنبید شمشیر ذوالفقار نشان و یا طناب اسلام ناب محمدی بالای سرشماسن. من آن را روز را برای هیچ بنی بشری آرزو نمیکنم و از همین رو میدانم که آمدن هر جناحی از رژیم تکرار و استمرار جنایت و جهل هست. آیا بواقع شما فکر میکنید از ۷۵ میلیون ایرانی ۱۰ نفر پیدا نمیشوند که یکی از آنها سالم تر، انسان تر، یا حتی کمتر وحشی و آدمکش تر از موسوی و باندش نباشد و جنبش مردم را رهبری کند؟ یعنی ایقدر مردم ایران بدبخت شده اند که کمبود آدم سالم دارند؟ اینان که با فرستادن مردم در ۲۲ بهمن به زیر پرچم خامنه ای ، حکومت اسلامی را حداقل برای چندی نجات دادند (آنگونه که همواره میگویند و میخواهند). دیگر اینان چه کنند که شما باور کنید اینان همان کشتارگران و چپاولگران مقلد امامند؟
شاد باشید
٣۱٨۴۲ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : سیمین
عنوان : واقعگرایی و درک درست شرایط
آقای اصفهانی در این مقاله ارزشمندش توضیح داده است که نمی توان بدون عبور از مراحل اولیه و بدون آمادگی های لازم با یک پرش به همه آرمان های خود رسید. اگرچه همه ما یک آرمان واحد نداریم و طالب یک چیز واحد نیستیم باید به این اندازه واقع گرا باشیم که بفهمیم در شرایط دیکتاتوری کامل و تمام عیار و تا زمانی که از " حد اقل " های آزادی و دموکراسی هم محرومیم حرف زدن از مراحل " متعالی تر " و " متکامل تر "" فقط خودفریبی یا مردمفریبی است و کسانی که به این بهانه می خواهند جنبش آزادی خواهی مردم را به بی راهه ببرند و دیگران را در پی سراب آرزو ها بفرستند و از این طریق آن ها را منفعل کنند یا خودفریب هستند یا مردم فریب.
آقای اصفهانی همیشه از لزوم ساختار شکنی و سرنگونی کلیت رژیم نوشته است اما در باره کسانی مثل مهندس موسوی و آقای کروبی و خانم رهنورد ضمن انتقاد های لازم انصاف را فراموش نکرده و مثل بعضی از " چپ اندر قیچی " ها یا سلطنت طلب های افراطی و فالانژ یا سازمان مجاهدین که دنبال " رهبر " ساختن از مسعودخان و مریم خانم در اروپا و آمریکاست حمله به آن ها را در دستور کار خود قرار نداده است.
به این قسمت از انتهای مقاله آقای اصفهانی توجه کنیم :
[[دو پرسش را در برابر خرد خوانندگان قرار می دهم:
ـ آیا با برقراری حداقل های دموکراسی (حالا بگو از نوع به قول یک عده، لیبرالی و نئو لیبرالی) است که می توان به مراحل متعالی تر رسید و اشکال متکامل تر مبارزه را پی گرفت و سازمان داد؟ یا بدون برقراری این حداقل ها؟
ـ و در صورت پاسخ مثبت به هر کدام از این دو مورد، آیا باید در «جنبش واقعاً موجود»، به طور فعال حضور داشت؟ یا نه؟]]
پاسخ من به پرسش های آقای اصفهانی این است که بدون برقراری حداقل های دموکراسی نمی توان به " مراحل متعالی تر رسید و اشکال متکامل تر مبارزه را پی گرفت " و بنابراین باید در " جنبش واقعا موجود " به طور فعال حضور داشت. کسانی که این حضور را مشروط به شرط های غیر عملی می کنند خود را در کنار خامنه ای و سپاه پاسداران قرار می دهند. حتی اگر به جای دیکتاتوری ولایت فقیه با سوء استفاده از اسم پر افتخار سوسیالیسم و بدنام کردن سوسیالیست های دموکرات خواهان دیکتاتوری پرولتاریا با همین نام یا نام دیگر باشند که معلوم نیست دست کمی از دیکتاتوری ولایت فقیه داشته باشد !
٣۱٨٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : ارزنده الف از تهران
عنوان : http://www.gopetition.com/petition/۳۹۹۰۱.html
با سلام این را امضا کنید! از همه چیز مهمتر است.
http://www.gopetition.com/petition/۳۹۹۰۱.html
٣۱٨٣۵ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : رهگذر
عنوان : در پاسخ به م آگاه: آرزو دارید با یک جهش بسیار بلند جامعه را به وضعیت ایدهال برسانید
در پاسخ به م آگاه: اشکال سرکار و امثالهم این است که میل دارید با یک جهش بسیار بلند جامعه را به وضعیت ایدهال برسانید. حرکت تکاملی جوامع بر اساس امیال و آرزوهای شخصی منفردین صورت نمیگیرد. از تاریخ خود میتوانیم درس بگیریم: مجاهدین خلق اراده گرایانه با صدها هزار هوادار فداکار و متشکل، بدون توجه به توازن قوا به نبرد مسلحانه با حکومت جنایتکاران پرداختند. نتیجه آن چه شد؟ هزاران نفر توسط ماشین کشتار حکومت خمینی اعدام شدند و میهن ما تا ابد دغدار جوانان رشید شد بدون اینکه نتیجه مطلوبی از مبارزه مسلحانه بسیار پر هزینه حاصل شود. در کشور فرانسه که مثال آوردید، چه پروسهای از انقلاب فرانسه تاکنون طی شده است که جامعه به این نقطه رسیده است؟ بدون حضور احزاب و اتحادیههای صنفی فراگیر قدرتمند، هرگز امکان اعتراضات مردمی قوی وجود نداشت. برای رسیدن به این وضعیت در جامعه ما، گام های متعدد باید برداشته شود. مردمان آگاه و متشکل به همراه یک نقشه راه مناسب ضروری است. در وضعیت موجود، در فقدان نهادهای قدرتمند اجتماعی، هر گونه حکومتی، استبداد را باز تولید خواهد کرد. حتی در حکومت کارگری، تمام مناصب از صدر تا ذیل توسط اعضای یک قبیله و یا محفلی از دوستان اشغال خواهد شد. سرکار به ملزومات ایجاد جامعه مدرن توجه ندارید. در شرایط فعلی، حکومت مافیایی خامنهای-سپاه سدی در مقابل توسعه اجتماعی ایران هست. حکومتی بغایت ناکارامد و جنایتکار که جامعه را به قهقرا میبرد. این مانع باید برداشته شود تا بتوان گامهای بعدی را در راستای بنای جامعه مطلوب برداشت. در آن روز باید دردادگاههای صالحه به اتهامات متهمین رسیدگی شود.
در ضمن چپنما نامیدن مدافعین خارج کشوری حکومت خامنهای، نهایت احترام در مورد این حضرات است. چشمپوشی بر عملکرد فاجعهبار رژیم فاسد و مترقی خواندن آن، فقط ناشی از جهل مطلق و یا مزدوری بیشرمانه است.
٣۱٨۲۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : جواد مفرد کهلان
عنوان : دیکتاتوری را ول کن، آزادی احزاب و ادیان را به چسب
شق متقابل دیکتاتوری که نئولیبرالیسم و جنبش سبز نیست. مردم و آزادی احزاب و ادیان و عقاید و مطبوعات و... را مّد نظر بگیر و برو که زان دیگر بلا خیزد.
٣۱٨۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : م آگاه
عنوان : به سخره گرفتن عقل-کلامی با آرش و رهگذر
ایا یک لحظه فکر کرده اید که چرا در کشورهای رویایی شما مثلا فرانسه قرنی است که حکومتی شبیه به حکومت شاه ، خمینی، صدام، اسد و غیره بر سرکارنمیاید و اگر هم بیاید در همان روز ها و ماه های نخست جا خالی میکند؟ آیا فکر نمیکنید که در این کشور مردم عقل و خرد را به سخره نمیگیرند و اگر دهانشان را باز میکند از عقل کمک میگیرند؟ یک عقل سالم وقتی درآمد یک کارگر در فرانسه را با یک کارگر کوبایی مقایسه میکند باید حساب کند که یک کارگر فرانسوی در سال چه مقدار از درآمدش را خرج خانه،درمان، آموزش، بیمه، مالیات، خورد و خوراک و لباس و غیره میکند و یک کارگر کوبایی چقدر. عقل یالم حکم میکند انسان حرف را برآمده از منطق و دلیل و مدرک بیاورد. درآمد خالص یک کارگر فرانسوی را با یک کارگر کوبایی مقایسه کند نه درآمد ظاهری او را. اگر انسان برمبنای چشم ظاهر بین به دنیا نگاه کند و به درون آن نرود، همانی میکند که رژیم اسلامی میکند و معلوم نیست که مخالفت با رژیم این جماعت از کجا اب میخورد؟
چرا اینان نمیخواهند بگویند که در فرانسه کسی که هشت سال و یا بیشتر بالاترین مقام احرایی و یا بالاترین مقام قانون گذاری را در اختیار داشت و دهها هزار انسان ازاده را فتل عام کرده باشند، به رهبری جنبش آزادیخواهانه گماشته نمیشود و از یک قاتل رهبر نمیسازند. اینکه کارگران یا دیگر مردم فرانسه از رفاه بیشتری برخوردارند از آنجاست که عقل و خرد و دانش سرمشق زندگی شان هست. نه کسی را شکنجه و آزار میدهند نه با یک محاکمه یک دقیقه ای اعادم مکیند و نه شکنجه گر و قاتل را رهبر. مهم نیست که فرانسویان درآمدشان چقدر هست، مهم این هست که چون انسان هستند و میدانند که انسان باید از عقل و هوش خود در هر مسله ای کمک بگیرد، چنین میکنند و نه مثل جامعه بیمار و مذهب زده ایران که مثلا روشنفکرانش همچون ارش و رهگذر حرف میزنند برای اینکه حرف زده باشند. معانی لغات را نمیدانند ولی برزبان میاورند. عقل و هوش و دانش را یک جا به سخره میگیرند و حتمن میخواهند به جامعه ای شبیه فرانسه هم برسند. تفاوت فاحش عقل مکانیکی و عقل کنکاش گر در این حاست.
براستی "چپ نما" یعنی چه؟ یعنی اگر چپ نما به خطا ست ، "چپ" درست هست؟ اگر چنین هست که چپ عقلی کنکاش گر دارد و خرد ورز هست، که دقیقن چنین هست، پس این کینه شتری به چپ از چه رو است؟ از آن روی که چپ خرد گرا قاتل را همطراز مقتول نمی پندارد و از آنجاییکه به قضاوت باوری سخت دارد در پی محاکمه فاتل هست تا حق و حقوق پایمال شده مقتول به هیچ نرود.
بلی تا شعار و تهی گویی از جامعه اسلام زده و دیکتاتور پرور ما رخت نبندد، در بر همین پاشنه میچرخد. دیکتاتور و کشتارگری میرود و کشتارگر جدید میاید وهمین جانثار امروزی دیکتاتور ها بقدرت نرسیده از عالم و آدم طلب کار خواهند بود که چرا آنانیکه آگاه بودند و میدانستند، به افشاگری نپرداختند و حال که میپردازند توسط اصفهانی ها، آرش ها، رهگذر ها با دشنام و فردا با چماق و گلوله و طناب روبرو میشوند.
جامعه و مردم بیمار، دولت بیمارتر را بقدرت میرساند. مردم آزاد و خرد ورز ، دولت آزاد و خردورز را بقدرت مینشانند
٣۱٨۱۹ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹
|
از : ب کرمانی
عنوان : جنگ قدرت جناحهای حکومتی بسود ملت است
جنگ قدرت و پنهانی بین رفسنجانی و خامنه ای جریان دارد و موسوی و کروبی در این کادر قابل فهم هستند. هدف همه جناحها حفظ کلیت حاکمیت و ادامه راه خمینی می باشد. جنبش واقعی و مردمی ساختار شکن است و می خواهد جمهوری اسلامی را بزمین بزند. رفسنجانی و موسوی مانند غرب دنبال تغییر چهره حکومت حاکم هستند تا بتوانند این رژیم را از بحران و اضمحلال نجات دهند. مسلما باند کودتا و خامنه ای باید افشا گردد ولی نباید نسبت به موسوی و کروبی متوهم بود. اینها هنوز کشتار سال شصت و هفت را محکوم نکرده اند. اینها با سنگسار زنان و سرکوب زنان موافقند. این چیزی که به اسم سبز مطرح می باشد از طرف جناح خاتمی همان ادامه راه و روش خمینی و پذیرش ولایت فقیه می باشد منتهی بجای خامنه ای می خواهند رفسنجانی را بیاورند. در این شرایط باید همه سلاحهها و قلم ها را بسوی خامنه ای و باندش نشانه رفت واز طرفی هم مواضع ارتجاعی سبزهای حکومت و سیدی را نقد نمود مانند نقد حسین تو تونچیان از زندانیان دوران خمینی نسبت به تاج زاده از جناح مغلوب .
٣۱٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : گوهر آزادی را در شکفتن و رشد استعداها و تولید کار و ثروت دریابید وگرنه منتظر تحمیل آزادی صدور فاحشه باید بود!
من ضد سوسیالیزم نیستم ولی یه تکونی بد نیست اینجا به برخی دوستان که تا در دمکراسی های غرب اعتراضی میشه، زود فیلشان هوای دمکراسی کارگری! میکنه:
۱) همین آزادی برای اعتراضات و اعتصاباته که ارزشه و باعث رشد و توسعه شده
۲) اگه در دمکراسی های غربی سن امید به زندگی از ۶۵ سال در زمان نوشتن این قوانین به بالای ۷۵ سال کنونی رسیده، باز برنده بودن آزادی را میرسونه در فراهم کردن رفاه و بهداشت و تعذیه برای شهروندان
۳) یک سال حقوق بازنشستگی این کارگران از تمام درآمدی که یه کارگر کوبایی یا کره شمالی در تمامی عمرش داره بالاتره
۴) در این کشورها شرکت هایی وجود دارند که مجموع استعدادها و دانشی که هر شرکت داره، از تمامی بعضی کشورها بیشتره.
دنیا انواع دمکراسی کارگری! مارکسیسم + را در قرن پیش تجربه کرده. گوهر «««آزادی»»» را در شکفتن استعداها و تولید کار و ثروت دریابید. حرص سرمایه داران را با نبوغ دانشمندان و نوآفرینان و صنعتگران و کارآفرینان اشتباه گرفتن همان می شود که حقوق تمام عمر یه کارگر در کوبا و کره شمالی به اندازه یک سال حقوق بازنشستگی کارگر فرانسوی حتی در سن بازنشستگی در ۶۲ سالگی نمیشه.
آزادی را به قربانگاه جهالت ببری آزادی صدور فاحشه بر تو تحمیل میشه!
٣۱٨۱۰ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹
|
از : احمد الهیاری
عنوان : احمدی نژاد در جلسات سازمان ملل متحد بر طبل جنگ میکوبد
تلاش می کنم خیلی کوتاه حرفم در سه محور ارائه کنم :
قبل از انقلاب: در سال ۵۶ مشخص شده بود که از بالا بالا ها اراده ای دخالت داشت که حکومت شاه باید فشار خود را کاهش دهد .این را در مراسم آغاز سال تحصیلی مهر ۵۶ دانشگاه با حضور شاه و شب های شعر گوته دیدیم. اکثریت مخالفین حکومت فکر نمی کرد که ممکن ست وضع بدتر از زمان شاه شود. البته زنده یاد بیژن جزنی خطرات این گزینه و خمینی را اشاره کرده بود ولی این موضوع در ۵۶ و ۵۷ مطرح نبود . نظر عمومی این بود که شاه باید برود و هر که بیاید بهتر ست. باهمین «غفلت» تاریخی، از مهره ۵۶ تا بهمن ۵۷ رهبری جنبش به خمینی و « عقب مانده ترین» لایه های اجتماعی ایران تعلق گرفت. صدای کسانی که در سال ۵۷ خطرات «نعلنگ» را هشدار دادند در میان احساسات میلیونی توده ها «گم» شد .
بعداز انقلاب :
تکلیف آنهائیکه از قبل از انقلاب ، رهبری خمینی و دارو دسته ی او را پذیرفته بودند روشن بود؛ حزب توده ، مجاهدین ، نهضت آزادی ، بخشی از جبهه ی ملی و نیروهای سنتی با تمام قوا رفراندوم ۱۲ فروردین را برگزار کردند.
فدائیان ، جبهه ی دمکراتیک و سایر نیروهای چپ هریک به اشکال متفاوت به اعتراض و انتقاد به دولت موقت و باند های سیاه خمینی پرداختند و شعار های مختلف طرح نمودند و این جا و آنجا عمیات مسلحانه نیز صورت گرفت. خمینی از همان ۱۲ فروردین منقدان را «ضد انقلاب» و «آمریکائی» معرفی نمود.
حزب توده و بعداز اشغال سفارت آمریکا بخشی از فدائیان « اکثریت » معتقد بودند که «بخشی» از نیروهای خط امام ، دارای خصلت های ضدامپریالیستی و مترقی هستند که در یک پروسه ی « استحاله» در حکومت دست بالا خواهند شد و خواهند توانست جنبش را برای پیشبرد و اعتلای انقلاب هدایت نمایند.
زندگی نشان داد که آن «بخشی» از نیروهای خط امام با خصلت های ضد امپریا لیستی و مترقی فقط «موهومات» بوده ، نه تنها «استحاله » صورت نگرفت بلکه نیروهای قشری و فاشستی حکومت گسترش پیدا کردند و در زمان حیات خمینی در ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷
بزرگترین جنایات بشری را مرتکب شدند. برخلاف ادعاهای حزب توده و اکثریت آن نیروهائی که در اوائل انقلاب در درون نیروهای خط امام موسوم به ضد امپریالیست و مترقی بودند - مجتهد شبستری، محمد خاتمی و امثالهم عملا به لیبرال ها نزدیک ترند تا ضد امپریالیست ها و معلوم نیست که آن محاسبات چگونه انجام شده بود. هنوز هم به آن خطاهای تاریخی و استراتژیک که بزرگترین ضربه را به جنبش کارگری و چپ وارد نمود را اعتراف نمی کنند.
سایر نیروهای چپ و مجاهدین و سربداران که ناظر بر تسلط عقب مانده ترین قشرهای اجتماعی برهبری خمینی بودند «اراده گرایانه» میخواستند معادله ی اجتماعی را به سرعت از ۲۲ بهمن ۵۷تا ۳۰خزداد ۶۰ به نفع طبقه ی کارگر یا « جامعه ی بی طبقه ی توحیدی » تغییر دهند.
حکومت مذهبی با سبعیتی بی نظیز صد ها هزار از تمام نیروهای دگراندیش مذهبی و غیر مذهبی را ازبین برد که نشان از ماهیت عقب مانده و ضد مردمی آن ست.
امروز : برخلاف سالهای ۵۶و ۵۷ که با یک «غفلت تاریخی» به امکان قدرت رسیدن عقب مانده ترین اقشار جامعه برهبری خمینی توجه نشد باید از آن تجربه که به نابودی فرهنگ مادی و معنوی جامعه مختوم شد و جان شیرین هزاران ایرانی را گرفت و میلیونها هموطن را تا ابد داغدار نمود به درستی استفاده کرد.
- غرب آن قدرت مانور که با شاه داشت را از دست داده
- شوروی و «وحشت کمونیسم » مطرح نیست
- این بار برخلاف ۵۷ در چشم انداز ایران عقب مانده تر و فاشیست تر از جریان خامنه ای - سپاه و احمدی نژاد و دارو دسته ی او
وجود ندارد - لطفا احتمالات خطرناکتر را نام ببرید و توضیح دهد.
نیروهای داخل کشور وظیفه ی مهمتری دارند تا در این باره ما را ارشاد فرمایند. چرا باید بخاطر رهبری خرده بورژوائی جنبش و شرکت نیروهای مدرن اجتماعی و پتانسیل پیشرفت وترقی ایران به بهانه ی صف مستقل کارگری و جنبش چپ از حمایت جنبش واقعا موجود سرباز زد ، خامنه ای و احمدی نژاد علنا از سکوت «شرمگینانه» ی ما سوء استفاده می کند و در جلسات سازمان ملل متحد بر طبل جنگ میکوبد؟ احمدی نژاد نماینده مردم ضد جنگ و صلح طلب ایران نیست .
٣۱٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹
|
از : پیام
عنوان : بسیار مساله را ساده میبنید ویا ساده میکند
جناب اصفهانی بسیار مساله را ساده میبنید ویا ساده میکند و فکر میکند آنچه که در بورژوازی غرب به عنوان دمکراسی حاکم است میتواند برای کشور ما به عنوان یک کشور جهان سومی عقب افتاد وتابن استخوان وابسته هم درست باشد. امروز این دمکراسی آبکی را میتوان در حملات به مردم فرانسه بوسیله سگهای پلیس فاشیست دید ، میتوان در اعتصابات مردم در سراسر اروپا از یونان تا فرانسه وآلمان تماشا کرد که چگونه این پدر بورژوازی دمکراسی در واقع دمکراسی اش برای کیست . تنها برای طبقه خودش و این احزاب نیز همگی نماینده ونوکر سرمایه هستند و از جیب مردم میدزند و میلیارد ، میلیارد به جیب بانکها و دیگر سرمایه داران سرازیر میکنند. بهرروی ایشان ابدا وا صلا هنوز درک درستی از سرمایه داری در کشورهای صنعتی پیشرفته وعقب افتاده ندارد و نمیداند که آنچه که او دمکراسی بورزوازی با حقوق حد اقل میخواهد در واقع دمکراسی بورزوازی است که در کشورهای کلنی شده به خاطر بافت سرمایه داری عقب افتاده اش و وابستگی اش بهیچ روی امکان پذیر نیست چون نوع سرمایه داری اش ، نوع بافتش متفاوت است. در اینجا سرمایه داری یک امر وارداتی بوده است که با کلنیالیسم عریان و یا کلینالیسم پوشیده با در دست گرفتن وشریک شدن با هیئت حاکمه د ر واقع دزدهای سرگردنه ای درست کرده اند که هم رفیق غافله و هم شریک دزد میباشند و این نقش بورژوازی وابسته در کشورهایی مانند ایران است که بورژوازی آن مانند باصطلاح جنبش سبزش ویا از نوع احمدی نژادش ویا از نوع شاهی الهی اش همه همه در واقع هم میخواهند رفیق مردم ایران باشند و هم دست در دست بورژوازی جهانی و کلنیالیسم نو دارند وبی جهت نیست که اوباما برای ندا اشگ تمساح میزیزد و اکنون اصلاح طلبان حکومتی در دستگاه بی بی سی میدان داری میکنند و دکان سلطنت طلبان و مجاهد را تخته کرده اند که از آنها پیش تر به نوکری اذعان کرده بودند. آقای اصفهانی باید در ابتدا روشن کند که بافت ساختاری اقتصادی ایران چیست ، نمایندگی بورژوازی در ایران چه چهر ه ای دارد و طبقه متوسط مرفه چه سمت وسویی دارند آیا این طبقه صنعت گر تولید گر است یا سرمایه دلال که با حکومتیان با انواع واقسامشان از نظامی اشان یا باندهایی چون سبز شده های حکومتی در ارتباطند و دیروز خانواده هزار فامیل شاه بودند که کاست حکومتی را تشکیل میدادند و امروز آقا زاده ها و اکبرشاه ها و آخوندهای رنگارنگ وحاج آقاهای شکم گنده مقدس میباشند که یک دستشان در جیب ملا است و دست دیگرشان در غارت مردم و یا نظامیان سپاه که اکنون میدان ر ا از دزدان حکومتی قدیمی گرفته اند و اکنون این دزدان قدیمی سبز شده اند و سهم از دست رفته را میخواهند . بورزوازی ایر ان یک بورژازی وبسته است که اربابش را در نزد امپریالیستها میجوید و متحد خود را در کشوهای امپریالیستی و بی جهت نیست که سبز ها سیدی و غیر سیدی و سوسیال دمکرات شده وتوده ای های دیروز و سبز شده سوسیال دمکرات شده امروزی میخواهند با خون مردم ایران با غرب معامله کنند و از آنها پشتیبانی میخواهند وغرب هم زیر پر وبالشان را میگیرد !
بورژوازی ورشکسته ایرانی نه مستقل است ونه از خود واقعا چیزی دارد که بخواهد تکیه بر آن بخواهد چیزی بنام دمکراسی حتی از نوع بورژوازی ورشکسته امروزی وگیر کرده در بحران را هم عرضه کند . در واقع بورژازی ایرانی بخاطر وابستگی اش ونقش دلالی اش نه عرضه دارد که دمکرات باشد ونه چنین ظرفیتی را دارد چون تنها وجودش را در ارتباط با بورژوازی جهانی معنی میکند چون همانطور که گفته شد شریک دزد امپریالیستی است وبناچار باید که از منافع آنها دفاع کند یا به شکل شاه وسلطان ویا به شکل ملا ویا به شکل سبز ... وزمانی که بخش ورشکسته و از حکومت رانده شده بورژوازی سبز وغیر سبز به حکومت برسند دقیقا بخاطر تضمین منافع غرب مثلا بطوری که مریم رجوی به طرف حسابهای خارجی به خیال خود قول وتضمین میدهد تضمین منافع است ! وبرای تضمین منافع و جلب توجه مانند تمامی دیگر کشورهای با سرمایه داری عقب افتاده و وابسته ! بایستی که در مقابل مردمی که نود درصدشان به قول حکومت امروزی ندار هستند بیاستند وسرکوب کنند اگر با ریش وپشم این کار را نکنند با کراوات ودستکش سفید میکنند . مگر همین پدربزرگ های همین جریانهای بورژوازی نیستند که با دست کش سفید بصورت الکترونیکی بدون آنکه قطره ای از خون خلبانی جاری شود بر سر مردم افغانستنان بمب میریزند و امروز هم جنایتشان را خود رو میکنند که جنایاتی در عراق انجام داده اند(۱۲۲۰۰۰ انسان)! آری آقای اصفهانی یا هنوز درک درستی از جانوری درنده بنام امپریالیسم وسرمایه داری ندارد ویا دچار ساده اندیشی ورمانتیک دمکراسی بورژوایی شده است.
گفته میشود که یک جای جهان را نشان دهیم که این آ زادی که ما مطرح میکنیم وجود دارد ! آری ندارد ! ولی ما نباید بازیچه و دنبالچه بورژوزی بشویم که در بهشت نشان میدهد و جهنم میزاید ! بلکه بایستی که راهی نو برگزینیم از اشتباهات تمامی جنبشها یاد بگیریم و بدانیم که راه حل آزادی در کشور ما یک راه حل بورژوازی حد اقل و حد اکثر ندارد چرا که هرکس این را میگوید مردم فریبی میکند بورژوازی در کشور های مادرش که مبارزات و آگاهی مردمی بالا میباشد به جنایت وخیانت به مردم زحمتکش دست زده است و جز فقر و جنگ با خود نیاورده است . این بورژازی اکنون همه چیز را حتی همان ازادی ساده و حد اقل را به پای منافع کنسرنها و بانکها قربانی کرده است وبه مردم خودرحم نمیکند حال ما بدنبال حد اقل باشیم . اینها که حد اکثر را در کشورهای اروپایی داشته اند وبرای آن مبارزات سنتی چند صد ساله دارند به کجا رسیده ان که امروز در فرانسه شاهدی مانند سرکوزی داریم که سگهای خود را برای سرکوب مردم به خیابانها میفرستد ! حال به گدایی به نزد چیزیکی بی قواره بنام بورژوازی توسر خورده ایرانی دلال برای آزادی به گدایی برویم ! این بهشت حد اقل ارزانی خودتان ! اگر هم راه سخت باشد ونو نبایستی که فریب کسانی را خورد که با ماسک متفاوت در جهت به انحراف کشاندن مبارازت مردمی هستند. امروز در جهان و ایران دو مساله به یکدیگر گره خورده است آزادی وبرابری که این را نمیتوان با سرمایه داری وبورژوازی آن هم از نوع بی قباره عقب افتاد ودلالش بدست آورد . این کالا را جناب اصفهانی جای دیگر بفروش برسانید این مدل ها عقب افتاده تر و ارتجا عی تر از آن است که شما بتوانید با رنگ کردن به عنوان بلبل به ما ومردم زحمتکش ایران بفروش برسانید .
٣۱٨۰۲ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : چندین سوال بی پاسخ مانده
سوالات اساسی و عملی ولی برخی بی پاسخ مانده از طرف طرفداران پرولتاریا و دموکراسی کارگری
۱. تعریف کارگر و یا زحمت کش، تعریف طبقه کارگر و آمار و تعداد آنها در ایران و سایر کشورها، و از جمله کل کره زمین.
۲. تعریف خورده بورژا، طبقه خورده بورژا و آمار و تعداد آنها در ایران و سایر کشورها، و از جمله کل کره زمین.
۳. تعریف بورژوا، طبقه بورژوا و آمار و تعداد آنها در ایران و سایر کشورها، و از جمله کل کره زمین.
۴. تعریف لایه ها و زیر مجموعه های هریک از سه طبقه بالا
۵. تعریف لیبرال، لیبرال دموکرات، دموکراسی، دموکراسی کارگری، دموکراسی خورده بورژوایی و دموکراسی بورژوایی.
سازمان زیرزمینی و دموکرات طلب «ویکی لیک» که هرروزه هزاران اسناد را از جهانخواران جهانی کشورهای خود افشا میکند، در اصل یک سازمان مردمی عدالتخواه لیبرال دموکرات است که به اصل دموکراسی، نه دموکراسی کارگری، معتقد است. آیا بنظر نمیآید که چنین گروه هایی ازادیخواه، عدالت طلب، مخالف حکومت وقت، هیچوقت بتوانند در یک سیستم بسته کمونیستی جوانه زنند و رشد کنند؟ اگر بیل گیت را نهایت سمبل کامل لیبرالیزم سرمایه داری در زمینه عدم تساوی اینترنتی افراد بشر بدانیم، که هست، بسیاری مردم لیبرال دیگر هستند که با او مخالف بوده و خدمت فراوانی به تساوی افراد بشر در زمینه دسترسی و استفاده از دانش و داده و تکنولوژی اینترنت کرده اند، که بسیاری مردم، از جمله شما و ما در این سایت، از آن هر ثانیه بهره ای غیرقابل تصور میبریم. چگونه میتوان این میل دائم به تغییر و تحول بشر را در زیر سایه و تحت لوای یک حکومت پرولتاریای کارگری ادامه داد و تضمین کرد؟چگونه میتوان با قانون جهان شمول طبیعت و تکامل و تنازع انواع جانور و گیاه داروین − مبتنی بر تغییر و بقاء لایه ها و انواع جورتر و بهتر و سازگارتر با محیط، به تساوی بشر در شرایط و محیط های نامتساوی و اینچنین تنگ و تاریک و نامعین رسید؟ تحت چنین شرایط سخت زندگی، بازهم فراتر رویم و انتظار داشته باشیم که یک طبقه »خورده بورژا« از حق خود بگذرد و طبقه دیگری را »کارگر« به هژمونی برساند و حکومت ابدی اورا تضمین کند و سر پیمان و عهد خود هم بایستد، و سر از انحراف سرمایه داری دولتی هم در نیاورد؟
۶. درصد کل مردم شرکت کننده در جنبش سبز به نسبت جمعیت کل کشور؟
۷. درصد کارگران، درصد کشاورزان، درصد دانشجویان و دانش آموزان، درصد کارمندان بخش دولتی، درصد کارمندان بخش خصوصی جنبش سبز، یعنی در ردیف ۱ بالا که در جنبش سبز قرار میگیرند؟
۸. درصد طبقات مختلف مردم کل کشور − با معیار و مقیاس و تعاریف سیستم متداول چپ کارگری و کمونیستی؟
۹. درصد کارگران و کشاورزان و زحمت کشان و کارمندان کل کشور؟
۱۰. درصد کارگران و زحمتکشانی که در جنبش حضور ندارند؟ همان طبقه ای که مورد نظر بیشتر مقالات و نظرات پیرامون اثر عدم حضورآنها در جنبش سبز میباشد.
۱۱. چرا و چگونه میتوان کارگرانی که خود میلی به هژمونی طبقه خود، و حتی در حدی مقطعی، حضوری و شرکتی انقلابی و طبقاتی در جنبش سبز ندارند، وادار و تشویق به انقلاب پرولتاریایی کرد؟ اگر باید، چگونه و با چه تدابیر و تلاشهایی میتوان این لایه و طبقه پائین اجتماع را تشویق به شرکت کرد؟
۱۲. آیا ایجاد کار و ارزش اضافی که موجب ازدیاد سرمایه میشود برای مقابله با رشد سرسام آور سرمایه جهانی و جهان سرمایه داری لازم و ضروریست یا خیر؟
۱۳. آیا سرمایه بطور کل بداست؟ و یا اینکه سرمایه محدود بد نیست؟ یعنی فقط نباید هیچوقت رشد خطی و یا تصاعدی داشته باشد؟
۱۴. چگونه میتوان با فرمول: تشکل − تحزب − انقلاب کارگری تا براندازی دیکتاتوری و تحکیم دولت کارگری، به دموکراسی و رفاه تمام طبقات جامعه رسید؟ و چرا در مقابل با فرمول: جنبش اعتراضی − اعمال آزادی و انتخابات آزاد − اصلاحات تدریجی و تصحیح قانون اساسی بر معیار و منشور جهانی حقوق بشر − تشکیل انواع حزب از جمله احزاب کارگری و کمونیستی نمیتوان به دموکراسی و رفاه تمام طبقات از جمله کارگران رسید؟
۱۵. چرا لیبرال و دموکرات دشمن کارگر قلمداد میشوند؟ کجا لیبرال و یا دموکرات به عنوان سرمایه دار و یا طرفداران سرمایه داری تعریف شده اند؟
آیا فقط این راه حل بهترین راه حل ازلی و ابدی است؟ راه کار دیگری وجود ندارد؟
٣۱۷۹۹ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹
|
از : احمد صبوری
عنوان : واقعیت های دنیای پلشت ما
هنرمند، محقق و دانشمند گرامی جناب اصفهانی
یادم است که وقتی به سیاست علاقه مند شدم که"چه زود هم شدم"به توصیه برادر بزرگترم که خیلی هم در "حاشیه امن ننشسته بود" شروع به خواندن کاپیتال مارکس کردم. بالتبع سنگین است ابتدا تقصیر مشکل بودن را بگردن مترجم انداختم پس از آن تا مدت ها این احساس را داشتم که مترجم چرت میزده و پاراگراف ها را قاطی کرده.
وای بحال مملکت و جنبش و هر جه که می خواهی بخوانش که مارکس شناس دکتر دانشگاهی اش هنوز کاپیتال مارکس را نفهمیده پاراگراف های زوج و فرد را قاطی می کند وحتمأ وقتی امتحان روسو و غیرو می داده چیز هائی از بحر کرده و نوشته. جای دیگری با الهام از نازکبینی و ظرافت اصفهانی تان تخیلی بودن آموخته های مارکسیستی را با کاغد پول های دوران کودکی تان نشان می دهید. شاید رشد سریع و واقع بین شدن زودهنگام بشما اجازه نداد که در پروسه جدال دیالکتیکی تخیل و واقعیت شخصیتی تحول طلب و آرمانگرای واقعگرا برای خود بسازید. تمسخر زهر دار شما تنفر شما را از رئالیسم سوسیالیستی نشان می دهد.
کودکانه آن که اثر یک مقاله تخیلی و در هم (بزعم شما البته در درون لفافه ای از پوزخند و زهر وتنفر) چنان نگرانتان می کند که بزرگ محققی چون شما که در بچگی از تخیلات مارکسیستی عبور کرده وقت گرانبهای خود را می گذارد تا یک مشت دروغ ! به نگارنده بی سواد! رویائی بار کند. آخر شاید شمای واقع بین (محافظه کار) چیزی می دانید که ما نمی دانیم مثلأ شاید فروپاشی شوروی نا -سوسیالیستی بدلایلی قابل توضیح بوده ویا شاید اثرات این حرفها می تواند نمیدانم....که در آن صورت این که رویائی نشد(مگرسرمایه داری در یک تلاش سوئد ساخت که نوبت سوسیالیست ها که شددر یک تلاش باید بهشت می ساختند). محقق گرامی ، وقتی که پس از شکست وا می دهیم و آنچه که هست را جاودان می خوانیم و امیدی به گذر نداریم بجای شنیدن رنگ بچه خر کن ساخته اوباش خمینی(نقل از نوشته خودتان) شاید بد نباشد به نوای جان لنون (در جائی که هستی و بنظر می آید امنیت نداری یواش گوش کن) گوش کنی که می گوید"تو شاید بگوئی که من رویائی هستم اما این من تنها نیستم که رویائی ام". یادم می آید دو سالی قبل از انقلاب در جائی بطور اجباری کنار یک اتحادیه ای کنفدراسیونی از خارج امده بودم. وی تحلیل می کرد که بدلایل ....رزیم بزودی فرو میریزد. من که کف پایم خیلی درد می کرد باور کنید چنان از شنیدن حرف وی چنان خنده ام گرفت که حدی نداشت شاهنشاه قدر قدرت برود آنهم تا دو سال دیگر.بالاجبار دیگر ندیدمش تا سالها پس از انقلاب آن عزیز جان باخت و مقاله ای دلنشین در مورد کشتار وی و رفقایش در هفته نامه سوپر واقع بین کار اکثریت و مردم توده ای ها خواندم(توضیح جناب اصفهانی از تئوری ارتجاعی ضد مارکسیستی سه جهان بغایت توده ای و غلط است). مشکل در اینجا است که توده ای ها از قدیم بسیار واقع بین بودند و کارشان دعوت به واقع گرائی بود می گفتی استالین بالای چشمش ابروست می گفتند احتیاج به روسها داریم نگو. می گفتی کارگر می گفتند نگو روابط روس و امریکا متشنج می شود. می گفتی آزادی سوسیالیستی می گفتند چون رادیو مسکو بکار نمی برد نگو . می گفتی انقلاب سوسیالیستی می گفتند ده نگو. بعد می گفتی پس من جه کاره ام می گفتند بدون حمایت شوروی نا- سوسیالیستی و اردو گاه مبارزه شانسی ندارد واقع بین باش. الآن که آنقدر واقع گرا شده اند که نگو...
محقق بی همتا جناب اصفهانی شما حتی با نظر دکتر قراگوزلو در مورد جنبش سبز آشنا نیستی و نعل وارونه می زنی و نظرش راجع به رهبری را به توده ها تعمیم می دهی. برای اطلاعت نظرش راجع به جنبش را برایت از خودش نقل میکنم( از مقاله ماهیت طبقاتی جنبش اجتماعی جاری) :
• جنبش اعتراضی موجود، جنبشی ست توده یی و دموکراتیک، با مشارکت آحادی از طبقات مختلف و به طور مشخص خرده بورژوازی شهری (طبقه ی متوسطه)
• شاخص ترین مطالبه ی این جنبش کسب درجه یی از آزادی های سیاسی و فرهنگی ست (تا مقطع این متن).
• جنبش های دموکراتیک به طور بالقوه و مشروط در عصر امپریالیسم، مترقی اند.
• جنبش های دموکراتیک معمولاً بدون طرح مطالبات اقتصادی و برنامه های سوسیالیستی شکل می گیرند.
• در شرایطی مشخص و از طریق کنارزدن موانع صرفاً به واسطه ی حضور هژمونیک طبقه ی کارگر، می توان این جنبش ها را به سمت و سوی یک جنبش انقلابی ضدکاپیتالیستی سوق داد. بدون این هژمونی سخن گفتن از دموکراسی واقعی و توده یی ریشخندآمیز است.
• تاکنون (آذر ـ ۸۸) نه طبقه ی کارگر ـ به شکل طبقه - در این جنبش مشارکت داشته و نه مطالبات اقتصادی مطرح شده است.
• طرح این مطالبات نیازمند زمان، پیشرفت مادی وقایع و استمرار جنبش، کنارزدن ذهنیت های بورژوایی ـ لیبرالی، مبارزه با هژمونی لیبرال ها و کوششی دشوار برای حضور هژمونیک طبقه ی کارگر است.
در مورد پاسخ به ایرادات جنابعالی از آنجا که شاید زبان رفیق گرامییتان فریدون احمدی به زبان شما نزدیکتر باشد از مقاله جدید وی در سایت ... برایتان کد می آورم.
لطفأ کشتگر را اصفهانی بخوانید.
با نگاه دگری باید دید! فریدون احمدی
متأسفانه درکی که آقای کشتگر در عمل از شعار "ما همه با هم هستیم" ارائه میدهد، همان شعار کذایی "همه با هم" دوران انقلاب را تداعی میکند و همان منش "بحث بعد از رفتن شاه" را. چرا و به چه دلیل به میان کشیدن تمایزات عقیدتی و سیاسی و بحث بر سر آنها "بزرگنمایی اختلافات" است و "کژراهه" و ایجاد "خصومت و تفرقه"؟ و مخل اتحاد عمل بر سر اشتراکات
اساس این نوشته کشتگر موارد و مضمون های زیر را شامل می شود:
* اینکه "اختلافات دینی، عقیدتی، طبقاتی، قومی، جنسی و گروهی همواره وجود داشته و دارند. نزاع برسراین مباحث دینی و یا علمی را نباید به جنبش سبزسرایت داد" و " نباید به بهانه دفاع از جریان آزادی اندیشه و قلم، دعوا برسر مسایل ریشه دار و دیرپای ایمانی مثل اعتقاد به امام زمان ویا تفسیرهای متفاوت ازکتاب های مقدس وغیره را به درون این جنبش بکشانیم."
همواره یکی از مهمترین نقاط ضعف جنبش سبز را گسترش محدود و ناکافی آن در روستاها، شهرهای کوچک و مناطق محروم شهرهای بزرگ بویژه شهر تهران ذکر کرده اند. در مورد این مسائل و راه های غلبه بر آن ضعف ها، باید با صراحت به کنکاش و گفتگو نشست.فقط تاکید من این است که درمواجهه با این گونه مسائل از برخوردهای ایمانی و ناموسی باید فاصله گرفت.
فروکاستن سطح خواسته ها و مطالبات مردم تنها شایسته کسانی است که دل نگرانی و واهمه اصلی شان حفظ نظام و قید زدن بر گامهای جنبش است و از آنانی انتظار می رود که هدفشان "تغییر رفتار رهبری" است و تلاش اصلی شان متمرکز است بر فراتر نرفتن جنبش از چارچو ب و ساختار این نظام.
٣۱۷۹٨ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|
از : رهگذر
عنوان : برنامه صندوق بینالمللی پول
مقاله واقعبینانهایست. حضرات چپنما یا راه را گم کردهاند و یا با ظاهر چپ ارتدوکس در خدمت جنایتکاران حاکم، جنبش مردم را زیر ضرب گرفتهاند. شباهت عجیبی بین مواضع عوامل چپنمای خارج کشوری حکومت خامنهای و بخشی از چپهای ارتوکس داخل کشور مشاهده میشود. موضع نادرست این حضرات مبنی بر وابستگی جنبش مردم به غرب و ترویج سرمایهداری نئولیبرال است. این آقایان سیاستهای اقتصادی شدیدا ضد مردمی خامنهای را عمدا نادیده میگیرند. حذف یکباره یارانهها بدون ساختار حمایتی از محرومین، برنامه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانیست. برای این حضرات رنج و بدبختی تودههای مردم اهمیتی ندارد. دل به شعارهای خود خوش کردهاند و تنها جنبش موجود را زیر ضرب گرفتهاند. خوشبختانه مواضع این آقایان هیچ تاثیری برمردم و جنبش پویای داخل کشور ندارد.
٣۱۷۹۲ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹
|