در یک ایران آزاد هیچ نیرویی نباید حق ویژه برای خود قائل شود


مهیار فرآورده


• اگر کسی بیاید بخش هایی از تاریخ سه دهه گذشته را نقد کند و در مورد آن بنویسد یا کاریکاتور بکشد، نه اینکه به جنبش لطمه ای نزده، بلکه این جنبش اصولن با پرسش "رای من کو؟" آغاز شد تا مسئولین را زیر مهمیز نقد بکشد و به آنها بفهماند که دیگر کسی حاضر نیست تسلیم خودکامگی آنان شود! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۴ اکتبر ۲۰۱۰


قدرت حاکمه در ایران معتقد است؛ خوب حالا اشتباهاتی شد و قتل هایی در کهریزک روی داد، اما "آنرا رسانه ای نکنید" چون "به نظام لطمه می زند". بنابراین هر روزنامه ای که در این باره بنویسد، پس از اینکه دفترش را مهر و موم کردند معلوم نیست چه بلایی بر سر خود و خانواده اش خواهد آمد.

جناح اصلاح طلب نظام اما می گوید: "هیس!" به آقای کروبی خرده نگیرید وقتی می گوید؛ «در آن زمان من از اعدام‌ها اطلاعی نداشتم و حتی تا این زمان اطلاعاتی‌ در این مورد ندارم»، حالا گیریم چیزهایی بوده، افشاگری در این زمینه "به جنبش لطمه می زند".


جنبش شامل کلیه تمایلات فکری می شود نه یک گروه خاص
نخست باید در نظر داشت جنبش آزادیخواهی مردم که از سوی آقای موسوی و طرفداران ایشان به "جنبش سبز" شهرت یافت، یعنی تمام ایرانی ها که در 32 سال گذشته به آزادی های فردی و حقوق اجتماعی و سیاسی ایشان لطمه وارد آمده و اکنون آگاه شده اند تا سرزمین خود را از زیر یوغ حکومت دین سالاری نجات دهند!

بنابراین اگر کسی بیاید بخش هایی از تاریخ سه دهه گذشته را نقد کند و در مورد آن بنویسد یا کاریکاتور بکشد، نه اینکه به جنبش لطمه ای نزده، بلکه این جنبش اصولن با پرسش "رای من کو؟" آغاز شد تا مسئولین را زیر مهمیز نقد بکشد و به آنها بفهماند که دیگر کسی حاضر نیست تسلیم خودکامگی آنان شود!

کدام فرد یا گروه مسئول قتل های زنجیره ای است؟ مردم نمی دانند! چه کسی یا کسانی در فرستادن گروه گروه از جوانان ما به جوخه های اعدام مسئول هستند؟ مردم نمیدانند. چرا متجاوزین به زندانی های زن در دهه 60 و پیش از کودتای انتخاباتی را در دادگاهی محاکمه نکردند؟ اینها چه کسانی بودند و از کجا دستور داشتند؟ مردم نمی دانند!

این رویدادها متأسفانه برخی در برحه زمانی واقع شده که اصلاح طلبان دولت را در اختیار داشتند. آن زمان هم چنین بوده که امروز هست. نباید به کسی بر بخورد! ما مجبوریم با واقعیت روبرو شویم هر چند که کریه باشد. آنروز اعتراض ها تک و توک در خفا بوده و امروز علنی شده.

در مورد "خودسرها"؛ نه دادگاه و نه هیچ قدرتی تا کنون نتوانسته آنها را به محاکمه بکشد. پشتیبان "خودسرها" کیست؟ مردم نمی دانند!

مردم در صدد اصلاح و ترمیم این نظام نیستند، بلکه مطالبه آنها جدائی دین از حکومت است. چنانکه می دانیم مطالبات آن بخش از جنبش آزادیخواهی که صدا و تصویر خود را از طریق اینترنت به جهانیان رسانید، پس از سرکوب خواسته "رای من کو"، از آنچه جریان اصلاحات بدنبال آن بود پیشی گرفت و مخالفت علنی با ولایت فقیه را در دستور کار خود قرار داد! بنابراین آنگاه که می گوئیم "جنبش" منظور تنها آن بخش از جامعه نیست که به اصلاحات امیدی بسته بود یا هنوز هم بسته است.


آزادی برای همه
سپس اگر قرار بود "جنایات کهریزک رسانه ای نشود" مبادا جناح حاکم سرنگون شود، "قتلهای دهه 60 زیر ذره بین قرار نگیرد" مبادا به ضرر جریان اصلاحات تمام شود، "از اشتباهات شاه سخن نرود" مبادا طرفداران پادشاهی ناراحت شوند، "نقش منفی حزب توده در برخورد با مصدق به بحث گذارده نشود" نکند بخشی از چپ ها بخود بگیرند، "فشارها و سرکوب های درون سازمانی مجاهدین بر ملا نشود" مبادا این گروه رنجیده شوند و "از چپ کلاسیک انتقاد نشود" که نکند آنها دلچرکین شوند، پس باید انگیزه آزادیخواهی را در ایران بوسید و بر سر طاقچه نهاد!

برای رسیدن به یک جامعه مدنی و استوار بر قوانینی که آزادی های فردی و حقوق اجتماعی و سیاسی همه ایرانیان را – جدا از نوع نگرش و تعلقات قومی و مذهبی – "تضمین" کند، نخست ضروری است کلیه نگرش ها و جریان های سیاسی به یک "خانه تکانی فکری" دست بزنند و "خودمداری" را از خانه ذهن بزدایند و بپذیرند در یک جامعه سالم هیچ رأیی نباید بالاتر از رأی دیگری باشد و هیچ گروهی حق تحمیل نظرات خود و تخطئه دیگران را ندارد!


ویژه گی جنبش: مطالبه جدایی دین از سیاست
ویژه گی بخش عمده اپوزیسیون در برحه کنونی تاریخ سیاسی کشور ما، رشد یک بخش بزرگ لائیک در جامعه است که سعادت آینده ایران را در جدائی دین از حکومت می بیند، در حالیکه جریان اصلاح طلب هنوز امیدوار است بتواند قوانین مذهبی را بشکلی که خود در نظر دارد با زندگی مدرن قرن بیست ویکم سازگار سازد و نوعی اسلام قابل قبول تر ارائه دهد، که در پایان بحث، بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

اگر نگوئیم همه مردم، لااقل بخش بزرگی از آنها باین نتیجه رسیده اند؛ از آنجا که در حکومت مذهبی یک فرد جای خود خدا می نشیند و می خواهد قدرت لایزال الهی را به خدمت خود و منافع خویش گیرد، بنابراین تحقق رویای دستیابی به حقوق فردی و عدالت اجتماعی در چنین حکومتی امکان پذیر نیست و این باور را چنان که اشاره شد با "مرگ بر اصل ولایت فقیه" در دستور کار خود قرار دادند و در قالب گزینه "جمهوری ایرانی" که خواستار جدائی دین از سیستم حکومتی است بیان کردند.

این مطالبه گریزناپذیر همان آلترناتیوی است که محافظه کاران در جنبش، تلاش دارند آنرا حذف کنند! اسماعیل نوری علا، نظریه پرداز ساکن خارج از کشور در یکی از مقاله های خود زیر عنوان «چرا آلترناتیو حکومت استبدادی همیشه در "خارج" ساخته می شود؟ (1) »، از جمله به سخن آقای خاتمی در سمت رئیس بنیاد باران در سه سال پیش در تبیین نقش و هدف اصلاح طلبی اشاره می کند که گفته بود: «اصلاحات می‌‏خواهد شرایطی که باعث استقرار سکولاریسم می‌‏شود – با توجه به زیان‌‏های آن – بوجود نیایند.»

از اینکه آن "زیان‌‏ها" کدامین هستند می گذریم، اما عصاره جریان فکری اصلاحات بصورت آشکار در سخن ایشان روشن است: ‏کوشش برای ایجاد شرایطی که باعث استقرار یک حکومت لائیک نشود!

– لازم به توضیح است آنچه نزد ما سکولاریسم خوانده می شود، در واقع منظور یک "حکومت لائیک" (2) است و مراد از آن جدائی دین از سیستم سیاسی کشور می باشد. مانند حکومت لائیک در ترکیه که توسط ملی گرایان و گروه‌های مبارز، به رهبری مصطفی کمال پاشا معروف به آتا ترک در سال ۱۹۲۳ بنیان گذاشته شد، اما اکنون حکومت رجب اردغان سعی در تغییر قوانین آن دارد. –

از آنجا که جریان اصلاحات در ایجاد شرایط مورد نظر خویش که در بالا بدان اشاره شد، در برابر زیاده خواهی ها و بگیروببندهای جناح حاکم ناکام ماند، و مردم – لااقل بخش بزرگی از آنها – راه دیگری برای آینده سیاسی کشور انتخاب و پیشنهاد کردند، اکنون جریان اصلاحات سعی دارد – چنانکه در همین نوشتار نمونه داده خواهد شد – در صدد تضعیف و حتی حذف دیگر اندیشه ها در بدنه جنبش آزادیخواهی برآید و روش هایی را اعمال می کند که نظام 32 سال است آنرا در دستور کار خود دارد: حذف دیگران!

همانگونه که جناح حاکم تیغ را بیخ گلوی بدیل و آلترناتیو خود یعنی اصلاح طلبان قرار داده تا این نیروی بالقوه را از صحنه سیاست و قدرت بیرون بیندازد، اصلاح طلبان بنوعی دیگر سعی دارند از شکل گرفتن یک حکومت لائیک که دست مذهب را از دامان مدنیت کوتاه می کند، جلوگیری کنند. آنها می خواهند خود به تنهایی آلترناتیو حکومت جنایتکاران کنونی حاکم بر کشور باشند.


ایستادگی چهره های شاخص جنبش قابل تقدیر است
نگارنده در عین حال که ایستادگی چهره های شاخص جنبش را در ادامه راه خویش ارج می نهد، اینگونه می بینم که آقای موسوی هیچکدام از نیروهای آزادیخواه را – لااقل در گفتار – حذف نکرده و خانم رهنورد نیز در تأکید این مطلب اعلام کرد که هیچگونه نماینده ای در خارج و طبیعتن در داخل کشور ندارند.

بر این پایه؛ بنظر می رسد خط سیاسی جریانی که حضور چشمگیری هم در دنیای مجازی دارد و خود را طرفدار چهره های شاخص جنبش سبز میداند، تناسب زیادی با اظهارات آقای موسوی و خانم رهنورد ندارد!

بر اساس اظهارات آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد پس از خرداد 88، ایشان آینده ایران را در حکومتی می بینند که هر فرد حق اظهار بیان اندیشه داشته باشد بدون اینکه مورد هجوم قرار گیرد.

آقای کروبی تا آنجا پیش رفت که حق مردم را در گزینش حکومت دیگری بجز آنچه که اکنون بنام جمهوری اسلامی اعمال می شود محترم شمرده و آنرا نیز اعلام نموده است. حتی آقای هاشمی رفسنجانی گفته است اگر مردم ما را نخواهند باید برویم!

به باور نگارنده، تأکید بر "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم" جزئی از تاکنیک مبارزه است و اگر چنین نباشد این چهره ها در دراز مدت پشتیبانی توده را از دست خواهند داد.


اعدام های گروهی دهه 60 ابر تیره ای بر فراز جامعه
آنچه در دهه 60 روی داد، مسئله ای است که صورت آن هرگز پاک نمی شود تا اینکه روزی در مورد آن رویدادها پاسخ قانع کننده ای به مردم داده شود و مسببین از پیشگاه مردم طلب عفو کنند. و تا چنین نشود ابر تیره ای بر فراز کسانی که از قسمت های تاریک سه دهه گذشته آگاهی دارند ولی زبان به سخن نمی گشایند، معلق خواهد ماند.

اما دادن پاسخ به پرسش "مسئول اعدام های گروهی دهه 60 کیست؟"، موضوع بغرنجی است. نه آنگونه که برخی فکر می کنند، شکافتن غده چرکین قتل ها و جراحی آن – که جامعه ما بآن نیاز مبرم دارد – در موقعیت سیاسی کنونی ایران ساده است، و نه هجوم بخش محافظه کار جنبش برای خاموش ساختن صدای دیگر اندیشه ها در نقد این سه دهه، کاری است که با آزادیخواهی همخوانی داشته باشد.

فراموش نکنیم در همان دهه شصت که گروه های 50 و 70 نفری جوانان را به جوخه های اعدام می سپردند، بخشی از جامعه در بهت فرورفت، بخشی را توجیه کردند و بدلیل سانسور داخلی بخش سوم اصولن خبری از کشتارها به گوشش نرسید. منظور اینکه؛ ممکن است با شکافتن زودرس این غده چرکین، بوی گند و کثافت همه جا را بردارد و فضا را برای تنفس غیر ممکن سازد!

زیرا کسانیکه پس از گذشت 22 سال از آن اعدام ها، امروز این موضوع را مطرح می کنند، از سوی بخش محافظه کار جنبش به همسویی با "کیهان" متهم می شوند! پس شگفتی ندارد که در شرایط آن روز جامعه، مردم در مقابل "بت شکنی" که نه تنها سپس خود "بت" شد، بلکه به مقام "امامت" رسید، واکنشی نشان ندادند.

عدم تحمل دیدگاه طرف مقابل
انتشار مصاحبه نیویورکر با آقای مهدی کروبی در چند روز گذشته، بحث ها را پیرامون این دمل چرکین دامن زد و از آن میان چند مطلب با مضمون هایی حول کشتار دهه 60 در بالاترین (3) به اشتراک گذاشته شد. روی لینک یکی از این پست ها که عبارت از چهار کاریکاتور بود؛ نزدیک به 15000 کلیک انجام شد، زیر آن 211 کامنت نوشته شد، 255 کاربر آن را پسندیدند و بآن امتیاز مثبت دادند در حالیکه 53 کاربر با رنگ قرمز منفی، آن زیر را مزین کردند. نتیجه: 202 +

آنچه که با خواندن دیدگاه های مندرج در زیر این لینک ها (3) آشکارا به چشم می خورد، همان داستان قدیمی است: عدم تحمل دیدگاه طرف مقابل!

کشیدن کارتون از آدم ها، چه رئیس جمهور باشد و یا یک آدم اتفاقی که به شهرت رسیده، امری متداول است و می دانیم هنرمندی که کارتون می کشد، برای رساندن پیام خود معمولن از طنز کمک می گیرد و گاه ممکن است مثلن در مورد فردی که یک بینی بزرگ دارد، از بزرگنمایی هم بعنوان ابزار استفاده شود و بینی فردی را در کارتون بزرگتر نشان دهد، اما آن بینی در واقع بزرگ است که در کارتون بزرگتر می شود!

برخورد 53 منفی دهنده به کارتون های اشتراک گذاشته شده در بالاترین، مرا بیاد اعتراض های خیابانی انداخت که در برخی کشورهای اسلامی در مخالفت و محکوم کردن "کارتون های محمد" براه انداخته شد!

جعلی خواندن یک عکس واقعی (4)، دروغ خواندن یک امر مسلم، توهین هایی از قبیل "نفهم" و "احمق" و اتهام طرف مقابل به "نادیده انگاشتن خون دهها شهید و صدها اسیر در بند در سیاهچالهای رژیم (3)"، از جمله واکنش های این 53 نفر است که در ذیل پست های مورد گفتگو بصورت دیدگاه ثبت شده. بر این همه، سعی در حذف پست ها از طریق دادن امتیاز منفی به بهانه های گوناگون را می توان اضافه کرد.

درسی از انقلاب 57: ایجاد آلترناتیو
یکی از مهمترین درس هایی که باید از انقلاب 57 گرفت، اینست که هشیار باشیم تا دوباره یک گزینه در برابر ما قرار ندهند و بپرسند: آری یا خیر! بیاد داریم که پرسش رفراندم انقلاب 57 عبارت بود از "جمهوری اسلامی: آری یا خیر؟"، چون کلیه نیروها با خمینی بیعت کردند و آلترناتیو دیگری وجود نداشت، و نتیجه این رفراندم از پیش مشخص بود.

بخاطر بیاوریم خمینی در راه پاریس به فرانسه، سرش را در برابر دوربین خبرنگاران خارجی کج کرد و با آن فارسی دست و پا شکسته خود، از "حقوق بشر" سخن گفت و از کشورهای اروپایی تقاضای مساعدت نمود، اما پس از نشستن بر تخت خلافت، کشتار دهه 60 و قتل های زنجیره ای را تجربه کردیم.

اگر ما امروز از یک حکومت لائیک حرف می زینم به این دلایل است:
1- نظامی که قرار بود آزادی به ارمغان آورد، به ترور و کشتار دست زد.
2- جناح اصلاح طلب این نظام توانائی نداشت با اصلاحات بر تندروی های جناح تمامیت خواه افسار بزند و آنرا کنترل کند.

حالا کجایش را می خواهند اصلاح کنند؟!

جنبش آزادیخواهی مردم ایران، خط و مرزهایی را که 32 سال بر جامعه تحمیل شده بود در نوردیده و اینکه گروهی بخواهد باز با بهره وری از گزینه دینی بساط تازه ای بگسترد، از مطالبات اکثریت بدور افتاده است.

کپی برداری و الهام گرفتن از زندگی پیامبران و امامان و امامزاده ها و خواهران و برادران و بچه های شیرخوار ایشان، و همچنین از گفتار قصار ایشان در قالب "حدیث"، نمی تواند جوابگوی نیازهای زندگی انسان قرن 21 باشد. زیرا هیچکدام از آنها، تعریفهای مشخصی که بر اساس قانونی مدون تنظیم شده باشد بدست نمی دهد و دسته ای از نقل قول های منتسب به امامان، اصولن با منطق همخوانی ندارند و گاه برای انسان امروز مضحک بنظر می رسند.

امروز حتی در روستاها مردم می دانند دنیا دست کیست و از مطالبات برحق خویش کوتاه نخواهند آمد. وقتی پس از 32 سال عدم ارتباط با ایالات متحده، آگاهی ایرانی ها در مورد آن کشور بیشتر از دانش آمریکائی ها در مورد ایران باشد (5)، بنظر نمی رسد اکثریت این مردم بیایند و باز زیر پرچم اصلاح طلبی سینه بزنند، حتی اگر سبزش یک سبز خوشرنگ باشد.

یک نکته
یک نکته را نباید فراموش کرد؛ اصلاح طلبان زمانی به مردم روی آوردند که مورد غضب جناح تمامیت خواه واقع گشته و از حکومت بیرون رانده شدند. و البته دیدیم که مردم به گرمی از آنها پشتیبانی کردند.

در این بحث ما در مورد اشخاص سخن نمی گوئیم، بلکه از جریانی حرف می زنیم که بدلیل داشتن تعامل با جناح تندرو، صلاح کار خود را – و نه ملت را – در آن می دید که بر مسائل کشور سرپوش بگذارد. اگر چنین نبود، امروز پس از گذشت 22 سال مردم باید می دانستند چه کسی دستور اعدام های دهه 60 را صادر کرد!

خودداری "جرس"، پایگاه وابسته به اصلاح طلبان از انتشار مصاحبه ای (6) که خبرنگار همان رسانه با اکبر اعلمی – حقوق دان و کارشناس ارشد اقتصاد بین الملل – در مورد آخرین اجلاس خبرگان رهبری داشت، تازه ترین مورد در مقوله پنهان کاری این جریان و جلوگیری از انتشار آزاد آگاهی می باشد.

بر پایه اظهارات آقای اعلمی در وبسایت خود؛ "جرس" از طریق خبرنگار خویش پیام داده بود، «این مصاحبه را تنها در صورتی منتشر خواهد کرد که بخش های مربوط به نقد عملکرد آقای هاشمی حذف شود»!

چرا؟! چه چیزی در عملکرد آقای هاشمی وجود دارد که مردم نباید بدانند؟!

با توجه به این نمونه؛ باید اطمینان داشت هنوز ناگفته های زیادی وجود دارد که اصلاح طلبان مایل نیستند مردم بدانند. و دلیل آن دور از ذهن نمی تواند باشد، زیرا یا خود نیز در آن نقش داشتند و یا ایستادند و نگاه کردند!

نه تنها جرس که روزآنلاین – دیگر پایگاه منسوب به اصلاح طلبان – نیز مصاحبه را «با ادغام نادرست و سهوی دو پرسش و پاسخ [...] و جابجائی قسمتی از سخنان آقای هاشمی رفسنجانی با پاسخ های» آقای اعلمی منتشر کرده که «باعث درج مبهم و نادرست سوال و جواب ششم شده است!» (نقل از وبسایت آقای علمی 6)

در صدد نیستم با آوردن این نمونه از این دو رسانه، ارزش کار آگاهی رسانی آنها را بطور کلی نادیده بگیرم، اما لازم است گفته شود که روش آنها قابل درک است. جرس نمی خواهد سخنی در نقد آقای هاشمی و یا دیگر چهره های اصلاح طلب در پایگاه خود منتشر کند، زیرا در واقع امر این جریان یک سرش به برخی مقام های درون نظام متصل است!

اکنون یکسال و چهار ماه از کودتای انتخاباتی خرداد 88 و آغاز اعتراض های عمومی می گذرد و تا آنجا که نگارنده دیده و جستجو کرده، تمام گروه های فکری از از کلیت جنبش پشتیبانی کردند. اما بر اساس آنچه که در این نوشتار بدان پرداخته شد، تمایل به یک حکومت لائیک و جدائی دین از سیستم حکومتی خواسته اکثریت مردم در ایران است و ما – من و همفکران من – آنچه را که در داخل ایران پایگاه اکثریتی دارد پشتیبانی می کنیم.

چنانکه گفته شد؛ در بهمن 57 اعتلاف تمام نیروها در جریان انقلاب، به خالی شدن فضای سیاسی از گزینه های دیگر انجامید، و ما مجبور هستیم از هم اکنون آلترناتیو خویش را در کنار آنها که می خواهند «به نام اسلام از حقوق دموکراتیک شهروندان» دفاع کنند بیان کنیم.

عبدالکریم سروش و "تفسیر سبز" از اسلام
عبدالکریم سروش که از جمله بعنوان نواندیش دینی، فیلسوف و نظریه پرداز شناحته شده، رهبر جریان روشنفکری اصلاح‌طلب به شمار می‌آید. وی با وجود تمام انتقادهایی که به سیستم حکومت دینی و رفتار و عملکردهای ولایت فقیه وارد کرده، هنوز معتقد است «یک نظام دموکراسی می‌تواند بر پایه دین استوار باشد» و، «می‌توان به نام اسلام از حقوق دموکراتیک شهروندان دفاع کرد.» (7)

وقتی ایشان در گفتگو با "دی تسایت" (7) می‌گوید وظیفه جنبش سبز این است که نظامی بر پایه دموکراسی و حقوق بشر تأسیس کند، این سوآل در ذهن مطرح می شود؛ مگر منشور جهانی حقوق بشر که بر اساس آخرین قوانین حقوق بین المل تنظیم یافته چه چیز کم دارد تا مجبور باشیم آنرا بر پایه دین استوار کنیم؟ چه اصراری است به "نام اسلام از حقوق دموکراتیک" مردم دفاع کرد وقتی دین به خودی خود گنجایش همسازی با آزادیخواهی و دموکراسی ندارد.

برای چنین کاری، همانگونه که آقای سروش خود اعتراف کرده است، نخست باید "خرافه و استبداد" را از اسلام زدود تا اینکه بتوان به "نام اسلام از حقوق دموکراتیک" مردم دفاع کرد. اما با دور کردن خرافه و استبداد از اسلام، چه چیز دیگر بجز نام و احتمالن نماز و روزه از آن باقی خواهد ماند که بخواهد در کشورداری بما کمک رساند؟

اگر ممکن می شد با زدودن خرافات و استبداد از دین، آنرا با دنیای نوین همساز کرد و بعنوان سیستم سیاسی-اجتماعی از آن استفاده نمود، کلیسا چنین کاری کرده بود! اما قوانین دینی با انقلاب صنعتی و آزادی های فردی و قوانین نوین اجتماعی نمی توانست کنار بیاید و اروپای قرن هجدهم را مجبور ساخت تا کشیشان را به کلیسا ها بازگرداند و دست آنها را از قدرت کوتاه کند تا بتواند خود پله های ترقی و پیشرفت را طی کند.

نتیجه
حال که دست سرنوشت، اصلاح طلبان را از قدرت دور و به مردم نزدیک کرده، و هر دو را در مبارزه ای مشترک، در جبهه ای مقابل یک "دیکتاتوری دیوانه" قرار داده، اصلاح طلبان نباید در این راه حق ویژه ای برای خود قادل شوند. حال چه در پنهان کردن حقایق باشد و یا در جهت تحمیل گزینه خود به جامعه.

می دانیم تعداد کثیری از زندانیان سیاسی کنونی که به جناح اصلاح طلب نظام منتسب هستند، از کارگزاران یا دست اندرکاران همین حکومت بودند و میدانیم جنایت های جمهوری اسلامی تنها به پس از خرداد 88 محدود نمی شود. اینکه چرا جناح اصلاح طلب بر حقایقی که ملت باید می دانست سرپوش گذاشت، موردی است که آنها خود باید به مردم پاسخ دهند.

و اینکه چرا اصلاح طلبان مایل نیستند حقایق را به همانگونه که بوده و هست بازتاب دهند، موضوعی است که مردم باید خود در مورد آن اندیشه کنند و تشخیص دهند که آیا می توانند یک بار دیگر به این جریان اعتماد نمایند یا خیر.

***

دیدگاهی در ذیل یکی از پست های مورد گفتگو در این مقاله:
«جنبش سبز کماکان با قدرت و در لایه های اجتماعی ادامه دارد و روز به روز گسترده تر می شود این آرامش نیز آرامش پیش از طوفان است و کودتاگران نیز نیک دریافته اند . اکنون جنبش سبز آماده ی یک نافرمانی بزرگ مدنی پس از حذف یارانه هاست اقدامی که با آغاز آن می رود تا کودتاگران و نظام فاسدشان را به زباله دانی تاریخ بیاندازد این اقدام نپرداختن قبوض آب و برق و گاز و ... می باشد که هم اکنون دهان به دهان در بین مردم در جریان است و روی اسکناس ها نیز تبلیغ می شود که مردم هزینه ی آب و برق و گاز و ... را نپردازند . کودتاگران نیز با همه ی کم هوشی فهمیده اند و می گویند فتنه گران می خواهند فتنه ی اقتصادی به راه بیاندازند !»


1. www.puyeshgaraan.com

2. radiokoocheh.com

3. balatarin.com

4. balatarin.com

5. www.faravarde.biz

6. www.akbaralami.com

7. www.drsoroushh.blogfa.com