کنکاشی در مورد "شورای ملی مقاومت"
مصاحبه محمد حسین سبحانی با دکتر ابوالحسن بنی صدر


• در این گفتگو، آقای بنی صدر نظرات و خاطرات خود را از چگونگی تشکیل شورای ملی مقاومت، شروع اختلافات با رهبری مجاهدین و جدایی از این شورا بیان می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۵ اکتبر ۲۰۱۰


برای مشاهده ویدئوی این مصاحبه در یوتیوب از لینک های زیر استفاده کنید

قسمت اول
www.youtube.com

قسمت دوم
www.youtube.com

قسمت سوم
www.youtube.com

قسمت چهارم
www.youtube.com

محمد حسین سبحانی:
سلام میکنم خدمت شما دکتر بنی صدر و بسیار بسیار سپاسگزارم از جناب عالی که فرصت دادید من و سایر دوستانم خدمت شما برسیم تا در هر صورت به عنوان افرادی که سالها قربانی یک جریان سیاسی بودند یا یک منتقد بودند ناراضی بودند نکاتی را مطرح بکنیم واز تجربیات شما استفاده بکنیم. هدف مان در واقع از این فرصتی که ازشما درخواست کردیم و گرفتیم این است که بتوانیم یک برگی ازتاریخ را ورق بزنیم و ما فکر میکنیم تشکیل شورای ملی مقاومت یک برگی در هر صورت از تاریخ ایران است که باید به آن پرداخته بشود و از این جهت ما دوست داریم که این مصاحبه صورت بگیرد وشما هم هر چقدر که فرصت دارید بتوانید به ما پاسخ دهید، بسیار بسیار سپاسگزار می شویم . ما قصد مان این بود که ماه گذشته که همزمان بود با سالگرد مشروطیت وهمینطور قیام سی تیربه رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق خدمت تان برسیم فرصت کم بود و آلان خدمت تان رسیدیم در هر صورت صد و چهار سال است که از جنبش مشروطه میگذرد و تقریبا پنجاه وهفت-هشت سال از سالگرد قیام سی تیر.
نکته ای که وجود دارد تمام مردم ما "شورا" را به عنوان یک - شورا داخل گیومه - به عنوان یک راهبرد ، به عنوان یک روشی که درهر صورت میتواند تضاد ها و بن بست ها را برای مردم ایران بشکند و راه را باز بکند، شناخته می شود، ولی متاسفانه حداقل استنباط من به این شکل است که شورا های مختلفی که بوجود آمده یا سازمان ها و احزابی که متشکل شدند و هر جا که بلاخره یک جمعی وجود داشته خودش به یک بن بست رسیده است. بطور مشخص منظور و سوال ما الان در باره سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت متمرکز هست . شورای ملی مقاومت هم شما به عنوان یکی از بنیانگزاران آن این کار را آغاز کردید . وقتی من به سایت های سازمان مجاهدین خلق در هفته گذشته مراجعه کردم اساسا در تاریخچه شورای ملی مقاومت تلاش داشته که نام شما حذف بشه در شکل گیری این شورای ملی مقاومت و این که چه شد شما در واقع به این جریان نه گفتید و برآنچه که استقلال و آزادی و اعتقاداتی که داشتید پایبند ماندید.
من میخواستم که در واقع برای تاریخ و تجربیاتی که نسل جدید و جوان ما بتوانند از آن استفاده بکنند، شما بفرمایید "میثاقی" که شما در واقع آغاز کردید و نوشتید و در واقع همان مبنای تشکیل شورای ملی مقاومت بود، چه بود و اساسا چرا به شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک نیروی محوری نگاه کردید در آن مقطع تاریخی؟

آقای دکتر ابولحسن بنی صدر:
عرض کنم که آن سابقه دارد و ابتدا به ساکن نیست . حالا از اینکه ما وارد ایران شدیم ومیخواستیم یک جبهه سیاسی تشکیل بدهیم ناکام شد وتکرار شد این کوشش تا اینکه دراردیبهشت سال 1360 مرحوم آیت الله زنجانی از من تقاضای دیدار کرد و در آن دیدار پرسید آیا کوششی برای تشکیل جبهه بکند یا خیر؟ من هم خیلی او را تشویق کردم و قرار بود که جبهه ای از یک سازمانهای سیاسی بوجود بیایید و آنها عبارت بودند از جبهه ملی ، نهضت آزادی ، جاما و عرض کنم به شما مجاهدین خلق و سازمانهای دیگری که آلان توی ذهن ما نیست . آن کوشش به نتیجه نرسید به لحاظ اینکه در 25 خرداد 1360 آقای خمینی جبهه ملی را گفت از امروز مرتد است و رهبر آنها زندگی غیر علنی در پیش گرفتند نهضت آزادی بیانیه که آقای مهندس مهدی بازرگان صادر کرد در همان روز و بنابراین عملا دیگرآمدن این طرف خط و راه آمدن این طرف خط را بر خود بست و من هم رفتم به مخفیگاه همان روز 25 خرداد .
در روزی بعد از انفجار در حزب جمهوری اسلامی آقای عباس داوری و آقای عضدانلو از سوی آن گروه مجاهدین خلق نزد من آمدند در منزل شهید لقایی . از آنها پرسیدم این انفجار حزب جمهوری کار شما بوده ؟ گفتند نه کار ما نبوده و البته همان روز من یک بیانیه ای در محکوم کردن آن انفجار صادر کرده بودم . خوب حالا من چرا از آنها پرسیدم چون اصرار بر من میشد که باصطلاح اتحاد با این سازمان یعنی شورای ملی مقاومتی که با شرکت این سازمان را بپذیرم و من هم دنبال بهانه بودم که بپذیرم به لحاظ اینکه در واقع خود را قربانی آن سازمانهای سیاسی میدیدم که قدرت مداری افراطی شان از عوامل استقرار استبداد ملا تاریا شده بود.
پس بعد از اینکه جواب منفی را داده بودند که ما انفجار حزب را انجام نداده بودیم یک رشته سوالات را طرح کردم ، پاسخ اینها را بیاورید تا من بگویم که چه تصمیمی میگیرم. آن سوالات در باب استقلال - آزادی- جای سازمان سیاسی در جامعه و جای سازمان مجاهدین در جامعه ، طرز فکر سازمان که آیا همانی که در گذشته بود؟ التقاطی ؟ یا سازمان آماده است که انتقاد از طرز فکر خودش را بپذیرد؟ آنها جواب آوردند که ما در اینگونه امور تمام آنچه را که شما نوشته اید، خوانده ایم و میپذیریم و دلیل آن کتاب تبیین جهان آنطور که آقای رجوی انجام داده یک انتقادی است از ایدئولوژی سازمان. خوب گفتم من که آنرا نخوانده ام باید که آن را بخوانم.
قرار شد که ما برویم به مخفیگاه سازمان و در آنجا آن تغییراتی که میگویند از لحاظ فکری بیاورند ما ببینیم ، اگر به این نتیجه رسیدیم که این تغییرات جدی است و با انتقادهای دیگری که میشود، این سازمان تبدیل میشود به یک سازمانی با هدف آزادی نه با هدف قدرت ، ترتیبی برای باصطلاح شورای ملی مقاومت بدهیم . خوب آوردند در آنجا آن کتاب تبیین جهان را و من هم با دقت خواندم و تمام هم صفحه به صفحه حاشیه نوشتم اینجا غلط است اینجا اشتباه است و همینطورآنچه که به نظرم میرسید. بعد آنجا آقای رجوی به دیدن من آمد و بعد معلوم شد که آنجا خانه ای است که همسر او زندگی میکند.

محمد حسین سبحانی :
پایگاه اشرف ربیعی

دکتر ابولحسن بنی صدر:
بله ایشون ( مسعود رجوی ) گفت به اینکه ما در آینده هیچ چیز نمی خواهیم الا اینکه بتوانیم فعالیت سیاسی داشته باشیم ، نه دولت می خواهیم ، نه توقع شرکت در دولت میخواهیم و از این تعارفات فراوان فرمودند . قبول داریم که هدف باید استقلال باشد هدف آزادی باشد ، قدرت نباشد و این صحبت ها را هم کردند و هر گونه انتقاد و مطالبی که شما نوشتید ما اینها را با دقت مطالعه میکنیم کارهای شما را همه را و هیات گذاشتیم دیدند و خواندند و قرار است که ما تغییراتی در انطباق با آن طرز فکر که بیان آزادی است، در واقع بدهیم.
گفتیم بسیار خوب، من به ایشون گفتم که شما در واقع نزد - حالا من هیچ خبری ندارم در بیرون چه گذشته که اینها در مطبوعات شان نوشته اند جان بنی صدر در خطر است و دفاع از رییس جمهور و...-

محمد حسین سبحانی :
یعنی از اخبار بیرون را شما هیچ اطلاعی ندارید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:
هیچ اطلاعی ندارم .

محمد حسین سبحانی :
تقریبا چقدر آقای دکتر؟ چند روز بود که از اخبار بیرون اطلاعی نداشتید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:
از 25 خرداد ( 1360 ) که رفتم به مخفیگاه دیگر خبرنداشتم برای اینکه رفت وآمد نزد من خطرناک بود .

محمد حسین سبحانی :
یعنی تقریبا پانزده و شانزده روز حداقل پس از هفت تیر ( انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی )؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:
بله مثلا از سی خرداد که اینها تا ظهر دفاع از رییس جمهور بوده و بعد ازظهر عکس آقای رجوی را بالا بردند و جمعیت پراکنده شد و باصطلاح برد ، تبدیل به باخت شده، اصلا من هیچ نمی دانستم. یکی دو نوبت تماس با ستاد ارتش گرفتم یک نوبت برای آنها نواری فرستادم که شما دفاع از وطن تان بکنید کاری به سیاست داخلی نداشته باشید و یک بار هم در باره آن انفجار ها پرسیدم آن موقع انفجار حزب جمهوری، آنها گفتند این مهندسی بوده مهندسی داشته این را یا ما کردیم یا سپاه کرده . گروههای سیاسی نمیتوانستند این کار را بکنند و ما نکردیم یعنی سپاه کرده و منظوراین بوده و دیگه این تنها ارتباط من بوده و زنده یاد شهید نواب این دو نفر را که گفتم ( عباس داوری و محمود عضدانلو ) اون پیش من آورد در آن مخفیگاه.
خوب حالا بعد از اینکه ما رفتیم اون منزل و این کارها انجام گرفت قرار شد به اینکه من به ایشون ( مسعود رجوی ) گفتم ما به آقای خمینی صد درصد اعتماد داشتیم این نتیجه اش شد، شما الان با کسی دارید صحبت میکنید که اصلا آن حس اعتماد را به دیگری را از دست داده و یا خیلی کم است نزد او. بخصوص که به شما صد در صد هم اصلا بی اعتمادیم. میگی این حرف ها را ، ولی اعتیاد به قدرت زود از کله کسی بدر نمی رود و شما بگید من هم بگویم به به درست شد و تمام شد شما طرز فکر مرا پذیرفتید به به چه عالی است، پس این توجه را بکن تجربه آقای خمینی را تا یک دوره ای ما با او ندار بودیم یعنی هرچه هم می دیدیم خود را سانسور میکردیم از او زمانی که شروع کردیم به یادداشت های روزانه " روزها بر رییس جمهور چگونه میگذرد" آن شروع به تردید است و اینکه ورود به ابتلا و آزمایش و آقای خمینی در روز 25 خرداد رفوزه شد وقتی گفت سی و پنج میلیون بگویند بله من میگویم نه. با شما از لحظه اول همان کار را خواهیم کرد این را توجه بکن اینکه حالا ما بگوییم مصلحت نیست نه، مصلحت مرد . حقیقت است الان، رابطه ما و شما برمبنای حق و حقیقت است . هیچ مصلحتی دیگر توی کار نیست . خلاف این میثاقی که تنظیم میشود و شما امضا میکنید . این موجب میشود که من موضع بگیرم که شما از میثاق بیرون رفتید.
پس حواست را جمع کن امیدوارم شما همینطور که میگویید عمل می کنید و ایران یک جبهه نیرومندی پیدا میکند و میتواند دمکراسی را درایران مستقر کند.
قرار شد که من باصطلاح این میثاق را بنویسم و دعوت کنم سازمانهای سیاسی را به پیوستن به شورای ملی مقاومت، در واقع بانی شورا من بودم به صفت رییس جمهور ایران، منتخب آن مردم. نوشتم و سه تا اصل هم داشت . استقلال تعریف کردیم که استقلال چیست؟ آزادی تعریف کردیم ، عدم هژمونی تعریف کردیم . هر سازمانی که این سه تا اصل را بپذیرد پذیرفته که هدف مبارزه و نه قدرت و آزادی است. از لحاظ روش هم قرار شد که اصل این باشد که مردم هستند که بایست به جنبش برخیزند پس آن سازمان مجاهدین در مواردی که مسلحانه و خشونت آمیز مورد تجاوز قرار میگیرد ، حق دارد که از خودش دفاع کند. بسیار خوب "میثاق" نوشته شد و آقای رجوی و سازمان او را مسئول کردم بنا بر متنی که موجود است که این شورا را دعوت کند از آن سازمانهایی که قرار بود مرحوم آیت الله زنجانی با آنها جبهه تشکیل بدهد آنها را دعوت بکند به تشکیل سازمان (شورا ملی مقاومت ) آن نوشته شد و ایشون هم امضا کرد و بعد گفت که ما اینجا امکاناتی که بسیج کردیم برای حفظ شما بسیار زیاد است اگر بخواهیم آنها را آزاد کنیم و آنها هم بتوانند کار کنند باید برویم به خارج.
گفتم نه به خارج من نمی روم مگر اینکه نتیجه انتخابات معلوم بشود - انتخابات ریاست جمهوری- اگر مردم رفتند و در انتخابات شرکت کردند دلیلی ندارد من بیایم به خارج، یک بیانیه انتشار میدهم شما کودتا را تصویب کردید مردم ایران مسئول اش هم خودتان هستید خداحافظ ! تمام شد دیگه بیایم اروپا چکارکنم ؟ اگر نه مردم شرکت نکردند در آن صورت به عنوان رییس جمهور وظیفه دارم به وظیفه خودم عمل میکنم و بایست البته رفت جاییکه در آنجا بشود مبارزه کرد با این رژیم کودتا . خوب مردم ایران شرکت نکردند در انتخابات نتیجه اینکه ما آمدیم به خارج.
این آقای رجوی گفت به اینکه شما میگویید مردم ، مردم ـ قرآن میگوید - اکثرهم لا یعقلون - گفتم ببین گفتم بهت که اینکه میگویی طرز فکرشما را پذیرفتم، نه شما طرز فکر افلاطونی توی کله ات است، ارسطویی هم نیست به بابت اینکه حزب تراز نو و این چیزها و عناصری ازاون سازمان پیشاهنگ و لنینی توی کله ات هست خلاصه افلاطونی توی کله ات است و برای مردم عقل وشعور قایل نیستی قران به مردم مسلمان نگفت ، گفت این کافران - اکثرهم لا یعقلون - ویک ترتیبی بکنید که یعقلون بشوند یعنی عقل شان را بکار بیندازند نگفت جانشین آنها بشوید حتی ! بهر حال این گفتگو ها هم انجام شد و آن میثاق نوشته شد و ما آمدیم به خارج. بعد از مدتی این آقا آمد پیش من و یک صورتی آورد از این سازمانهایی که میخواهند عضو بشوند گفتم اینها هیچکدام آنهایی که در تهران قرار بود نیستند گفت حاضر نشدند اینها حاضر نشدند دیدم بعضی از این سازمان ها همان هایی است که خود این سازمان مجاهدین درست کرده بود مثل مثلا " اقامه " نمی دانم سازمان چی چی و سازمان چی چی دیدم این صورت است و واقعیت ندارد . گفتم نه جانم این شما یک متنی مینویسید به من می دهید و شما مسئول هستید در برابر من و چیزی را من تصویب نکنم این اعتبار ندارد ولو این شورایی که شما تشکیل میدهید به اتفاق آرا هم تصویب کرده باشید، اون هم نوشت داد به من . خوب قرار هم همین شد که ایشون یا من از آن سه اصل بیرون رفتیم این طرف مقابل حق دارد که زبان به انتقاد بگشاید و بگوید که این اصل نقض شده است . به این ترتیب بوده که آن شورا بوجود آمد .

محمد حسین سبحانی :
خیلی ممنون آقای دکترشما به نکات خوبی از این برگ تاریخی که ما دنبالش هستیم اشاره کردید که در هر صورت مردم بدانند هرچند شورای باصطلاح مقاومتی که آلان وجود داره همانطور که شما گفتید چند جمعیتی که تشکیل داده در واقع یک شکل و فرمی بود از خود همان سازمان ( مجاهدین)، آلان هم در واقع هر چند شورای ملی مقاومتی که وجود داره در هر صورت از نظر ما و آنچه که من فکر میکنم در اپوزیسیون ایران هیچ جایگاه و ارزش سیاسی نداره ولی برای بررسی تاریخی چونکه اساسا همانطور که خدمت تان در ابتدا عرض کردم آلان سایت های سازمان مجاهدین که هرکدام لینکی دارد در رابطه با فرضا شورای ملی مقاومت اساسا میخواهد این ابتدای تاریخچه شکل گیری شورای ملی مقاومت و اینکه شما، من اینجا دارم که شما فرمودید دقیقا توی کتاب درس تجربه شما این مساله قید شده که " میثاق را در ایران نوشتم قرار شد همه گرایشات سیاسی و با هرگونه طرز فکر میتوانند عضو شورای ملی مقاومت بشوند البته به شرط اینکه وابستگی به خارج نداشته باشند و این میثاق سه اصل دارد استقلال ، آزادی و عدم هژمونی " این بحث و تاریخچه که مهم است توی شکل گیری یک جریان بسیار مهم است و این را میخواهند حذف کنند در تاریخ وما تلاش مان بیشتر این است .
اتفاقا بر اساس نکاتی که شما فرمودید خود مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین در تاریخ سی تیرماه 1360 طی یک اطلاعیه ای اعلام کرد که در واقع این اطلاعیه منتشر شده " برحسب ابلاغیه بیست و هفت تیرماه 1360 ریاست جمهوری مقدمتا در جهت نجات انقلابیون تشکیل شورای ملی مقاومت برای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را به عرض میرسانم." در واقع این چیزی است که مااجازه نخواهیم داد نسل جدید دچار فراموشی بشود و در واقع خیانتی که به استقلال ایران به آزادی هر شخص و گروهی که شده و اعمال هژمونی و به تعبیر بسیاربسیار زیبای شما، اعتیاد به قدرت. این در واقع استمرار پیدا کند یا جامعه دچار فراموشی بشود.
حالا آقای دکتر سوال بعدی من این است که شما گفتید از همان ابتدا دچار تردید و بی اعتمادی بودید نسبت به رهبری سازمان مجاهدین خلق به خاطر آن طرز تفکر افلاطونی که شما خودتان اشاره کردید وهمانطور ساختار توتالیتری که حاکم بوده . از وقتی که آمدید به خارج از ایران و به پاریس آمدید از چه مقطعی این رگه ها را دیدید و گفتید که دیگر ما مصلحت نیست که حقیقت را قربانی کنیم، شما به رجوی گفته بودید که مبنای رابطه ما و شما حقیقت است، آن رگه ها کی نمایان شد که شما را در واقع جدی تر کرد که مسایل را مطرح کنید؟

دکتر ابولحسن بنی صدر:
قرار ما این بود که از لحظه اول مبنای رابطه حق وحقیقت باشد و نه مصلحت. خوب اولین اقدام پس از ورود به فرانسه این بود که این آقای رجوی گفت به اینکه جوخارج کشور و سازمان های سیاسی خواهان برنامه است و ما باید یک برنامه عملی که برمبنای آن میثاق هم باشد این را تهیه کنیم . گفتم بگو که برنامه را دولت ! گفت خوب ما هم میخواهیم دولت جانشین باشیم. گفتم: نه نه نه نشد شما تهران قرار بود برای آزادی قرار نبود اینجا دولت جانشین بشوید . گفت خوب شما رییس جمهور هستید گفتم من رییس جمهورام برای چهار سال مردم ایران انتخاب کردند و وسیله باصطلاح تصدی را رژیم از من گرفته رژیم کودتا کرده آن وظایفی که میتوانم انجام بدهم نشان دادن همان روز اول هم گفتم در هنگام ورود به فرانسه معلوم کردن روابط ارگانیک بین (خمینی ایسم) و( ریگانیسم) است وآن هم دارم عمل میکنم افشای جنایت ها و خیانت ها و فسادها ، مبارزه با جنگ اینها کارهایی است که میشود انجام داد و میدهیم تصدی ریاست جمهوری به عنوان رییس قوه مجریه از من ساقط است چونکه امکان اش را ندارم این تمام ! خوب وقتی اون امکان اش را ندارم چه برنامه ای را به جامعه ارائه بدهم؟ میگویند جای اجرای این برنامه ایران بود شما پس چرا رفتی خارج؟ ما برای این آمدیم خارج که بگوییم این رژیم زیرا زیر یک معامله ای کرده با ریگان و بوش و این کودتا از نتایج این معامله پنهانی است و بنا بر ادامه جنگ دارد واین مساله استقرار استبداد است و غیره .
خوب بعد آقای سلامتیان آمد پیش من و گفت پیش آقای رجوی بودم و ایشون میگه که آقای بنی صدر مثل کوه هر چی میگی اصلا مثل اینکه داری به کوه میگویی باز می تاباند به خود آدم شما ببینید ایشان را میتوانید راضی کنید ما برنامه ای ... گفتم ببین به ایشون بگو ما قرارداد داریم با هم من روی حق می ایستم ایشون هر وقت خواست آن را نقض بکند یک بیانیه میدهد و میگوید از بنی صدر جدا شدیم. بلاخره گفتند و رفت و آمد و قرار شد یک برنامه ای بنویسند عمومی و نه برای یک دولت براساس آن میثاق و بیانیه ای که در دوره شاه در وجه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وفرهنگی من در خارج موضوع بحث قرار داده بودم و در شهرهای مختلف اروپا و وقتی وارد ایران شدیم در دانشگاه صنعتی به بحث گذاشته بودم و باصطلاح خلاصه ای تهیه کنند و یک چیز عمومی . تهیه شد ولی خوب یک برخوردی پیش آمد که یک تمایلی از ایشون برای اینکه باصطلاح در پی قدرت باشد ارائه شد و بعد مسایل دیگر روزمره پیش می آمد و مثل اینکه فرض کنید که جلساتی که تشکیل میداد و مصاحبه ها که میکرد و می گفت ما سه ماه دیگر ایران هستیم و رژیم در حال متلاشی شدن است و جوری که خلاصه مثل اینکه ما تنها آلترناتیو هستیم و اینها که نه قرار بود که هر کس که عضویت در شورا را پذیرفت عضو شوراست و نپذیرفت هم ما حق نداریم به او بگوییم تو چرا نپذیرفتی و مبارزه تو بیخود است چون عضو شورا نیستی همه حق دارند به هر طریقی که میخواهند و میتوانند برای آزادی و استقلال مبارزه کنند. گفت نه شروع کرد به پای و پی این و اون پیچیدن و اینها با اخلاق سازگاری نداشت و نه کمی دورتر شروع شد به اینکه عوامل رژیم خونخوارخمینی و از این تعابیر که میکردند بکشید و اینها که ... گفتیم آقا شما قرار شد که اولا آنکه صریح قرآن است" قاتلو ائمه الکفر" به اون رهبران اینها قرار بود در بیفتی ان هم در مقام دفاع . قرار نبود هر بقال و عطار و میوه فروشی به صرف اینکه عکس خمینی توی مغازه اش هست و طرفداری میکند از خمینی بکشی و یا هر پاسداری هر کجایی که گیر آوردی بزنی اینها جامعه با ماست فرض این بود اکثریت طرف ما بود ما گفتیم رفراندم آقای خمینی گفت سی و پنج میلیون بگویند بله من می گویم نه، حالا اینجور رفتار میکنی معنایش این است که ما با جامعه طرف هستیم و ما تمارض مخالف خود را نمی پذیرم و برنمی تابیم . حق دارند آدم ها طرفدار آقای خمینی باشند شما حق ندارید اینها را بگیرید بکشید حالا از اون اصرار نه اون نشریه انقلاب اسلامی هم باید شعارتمها راه مبارزه، مبارزه مسلحانه است را بزند زیر صفحات و اون را هم دوستان ما هم بپذیرفتند و گفتند نه نمیگذاریم و شما باید اونی که قرارداد بوده ... بعد یک تغییری کرد یک تغییر کوچکی کرد نمی دانم شعار را اینجوری تغییر داد که مثلا آنهایی که ابزار سرکوب رژیم هستند آنها را بزنید اینجوری ، اینطور که یادمه.
خوب اینها یک روزی آمد گفت که ما بایستی با دولت ها ارتباطات داشته باشیم تا اینها ما را به رسمیت بشناسند به عنوان آلترناتیو . گفتم نه ما با دولت ها کاری نداریم آنها از منافع خودشون حمایت میکنند در پی تحقق منافعی هستند که فکر میکنند باید داشته باشند و مال این و اون و دنیا را بخورند ما با افکار عمومی دنیا چرا مردم دنیا میباید که تلاش کنیم آنها حمایت کنند از جنبش ما اما دولت ها نه . دلیلی ندارد ما با دولت ها چه ارتباطی میخواهیم داشته باشیم. من درتمام دوره شاه من با هیچ مقام دولتی حاضر نشدم که ملاقات کنم وحالا هم بر همان روش هستم و به شما توصیه میکنم شما هم بر همین روش باشید.
و به همین ترتیب چیزها ادامه داشت تا یک روزی یادش بخیر " گنیه" که تازه از دنیا رفته جامعه شناس و ایران دوست، این به من تلفن کرد که " ادگارد پیزانی " وزیر بود در دوره "دوگل" و آنزمان شده بود رییس موسسه عرب بنیاد فرهنگی نمی دانم چی چی ؟ ایشون از شما می پرسد که حاضرید آقای طارق عزیز را بپذیرید؟ گفتم خیر.طارق عزیز عضو یک رژیمی است که به ایران حمله کرده نتیجه حمله این است که من اینجا هستم با همچنین دشمنی ، دشمن مردم ایران ، دشمن استقلال ایران، دشمن تجربه دمکراسی در ایران من به چه دلیل بایست؟ نخیر، نمی پذیریم. یک ساعت بعد آقای رجوی آمد به اتاق من و گفت که آقای طارق عزیز از او تقاضای ملاقات کرده . گفتم لابد شما گفتید که نمی پذیرید چون خیلی عطش داشت قبلا در مورد جنگ میهنی واینها سختگیر تر از رژیم باشیم واین حرف ها... گفت نه من پذیرفتم . گفتم خوب شما بدون شور چگونه پذیرفتید؟ قبل از شما با من تماس گرفتند رد کردم شما چطوری پذیرفتید؟ بهر حال گفت حالا!! گفتم بهش اطلاع بده که منصرف شدید بعد گفت دیگه آخه جوری پذیرفتیم که نمیشه که بگیم انصراف بدیم .
گفتم حالا که پذیرفتی میتونی وقتی ایشون آمد اینجا پیش شما رفتاری بکنید که امپراطور شاپور اول با "والریا" امپراتور رم کرد . متجاوز در خور تحقیر است باید بفهمد که تجاوز کرده به یک کشوری و کشوری که به او تجاوز شده غرور ملی دارد این را باید اظهار کنی و حداکثر هم نیم ساعت بیشراین دیدارشما طول نکشد جوری که انعکاس اش این باشد که آمده پیش شما در مقام ایرانی صاحب غرور ملی اورا روانه کردی گفت بسیار خوب همینطور رفتار میکنیم. بجای اینطور رفتار کردن پنج ساعت با اون آقا دیدار کرد دیدار طول کشید جوری که روزنامه لوموند روز بعد نوشت که آقای طارق عزیز این آقا را خرید آقای رجوی را خرید حالا تعبیر خرید یا بدست آورد بهر حال یک همچنین تعبیری ، خوب دیگر مطبوعات دیگر هم به همین ترتیب کار بالا گرفت خوب آقا شما قرار نبود اینجور بگی پنج ساعت طول بدی حالا چی گفتی چی شنیدی و بعد نه ما اینجور گفتیم و آنجور شنیدیم خوب کی اعتماد داره که این ( رجوی ) داره راستش را میگوید اینجور گفته آنجور شنیده . به هرحال دیگه از آن زمان به بعد روشن بود که این آدم در واقع یک معامله ای را با اون آقای طارق عزیز انجام داده و رفتارش تفاوت کرد تفاوت کرد تا اینکه روزنامه انقلاب اسلامی که آن موقع من هیچ تصدی هم در آن روزنامه نداشتم دوستان من تصدی میکردند و انتشار میدادند سرمقاله ای انتشار داده بود تحت عنوان " دروغ های طارق عزیز "