از : امیرحسین آمویی
عنوان : در توضیح ارزش تاریخی سیاسی تجربیات آقای بنی صدر
آرش عزیز و دوست گرامی
قبل از هر چیز ممنون که به عرض من توجه و عنایت کردید. توجه شما را به چند نکته جلب می کنم:
۱- به عقیدهی من، منظور از تروریزم مورد بحث تروریزم دولتی-نظامی برونمرزی است. این به عهدهی مصاحبه کننده و خود دکتر بنی صدر است که موضوع را به طور روشنتر، علیالخصوص در این شرایط بسیار حساس، با پرسش و پاسخ برای همهی ایرانیان توضیح دهند. فایدهی این تحلیل هم معین است: قدرتهای بزرگ و وابستگانشان چه نوع تأثیر مثبت یا منفی در ایجاد یک نظام دموکراتیک در ایران میتواند داشته باشند (در نظر و در عمل).
۲- سمت و سوی مصاحبه را پرسشگر، یعنی آقای محمد حسین سبحانی، با نوع خاص پرسشهای خود تعیین کرده است. به نظر من آقای سبحانی میتوانستند، بسیار بهتر از آنچه نشان دادند از وقت آقای دکتر بنی صدر استفاده و به خوانندگان کمک کنند. جای تأسف است که چنین نشده است. متأسفانه پرسشگر بخش مهمی از وقت را هم با جمله بندی های دراز و پیچیده و شکسته بسته تلف کرده، اما در هر حال به نکات مهمی اشاره کرده است که وجوهی از آن برای شکلگیری یک جبههی واقعاً دموکراتیک و واقعاً متحد اهمیت فراوان دارد.
۳- پاسخهای آقای بنی صدر در مورد چگونگی شکلگیری "شورای مقاومت"، برای شکلگیری "شورای مقاومت دیگر"ی که فقط تابع برنامهی حداقل برای ایجاد مقدمات یک جمهوری دموکراتیک باشد و نه در تحت تأثیر گرایشهای سیاسی فکری گروهی دیگر لازم است، زیرا چند و چون و درست و نادرست آن را نشان خواهد داد.
۴- سن و سال و تجربهی آقای دکتر بنی صدر در واقع همان بخش مهم "یک بنی صدر تاریخی" است، نه یک بنی صدر ایدئولوزیک" – اگرچه نمیتوان به نقطهنظرهای رهبری جریانی که دارای نگرشهای ویژهی خویش است بیاعتنایی کرد. این اصلی است که برای ایجاد دموکراسی مورد نیاز است.
۵- از نظر تاریخی تصادفا همین واقعیت که آقای بنی صدر "یک طرف منازعه" ی تاریخی بوده است اهمیت فراوان دارد، زیرا که مستقیما در جریان شکل گیری حوادث قرار داشته اند.
۶- از نظر سیاسی-تاریخی نمیتوان گفت که ایشان در "سوار شدن یک ملای بیسواد بر گردهی مردم و پهن کردن بساط جهل و جنون" سهم داشته؛ بر عکس، باید دید که چگونه ایشان می کوشید به شیوهی خویش و در شرایط جبرا تعیین شدهی تاریخ-سیاسی، در برابر تحقق کامل آن شرایط جنایتبار بایستد و به همین دلیل هم مغضوب و ناگزیر از مهاجرت شود. تازه اگر بخواهیم به شکل قضاوت کنیم آنگاه باید تمامی نیروهایی را که به شکلی جزئی و کلی، اگاهانه و ناآگاهانه، در قدرت گیری روحانیت نقشی داشتند به صُلابه کشید. و تازه فراموش نکنیم که حداقل بیست میلیون ایرانی، با ناآگاهی کامل، از جمله روشنفکران به اصطلاح سکولارش، در حمایت از جمهوری اسلامی به خیابانها آمدند و به آن رأی دادند. تنها نیروهای قلیلی که به خاطر دارم حتی قبل از انقلاب با رشد گرایش مذهبی و علیالخصوص جریان خمینی به مخالفت علنی برخاستند، پیکار و رزمندگان بودند، که در اوایل سال ۵۹ و در جریان همان سال، اگر اشتباه نکنم، با خشونت تصیف ناپذیری قتل عام و شقه شدند. آیا ایرانیان اکنون به یک آگاهی سیاسی-تاریخی –حقوقی برای ایجاد یک نظام دموکراتیک رسیده اند؟ بعید میدانم.
۷- در مورد جنبش سبز ایران آقای بنی صدر حق دارد نظرات خودش را داشته باشد. من فکر می کنم که پرسشگر میبایست از تجربیات پیشین ایشان در زمینه های دیگر سوال میکرد، هرچند که می توان به سایت ایشان رجوع کرد.
۸- در مورد تحریم انتخابات: باید دید شرکت یا عدم شرکت در انتخابات چه نقشی در متحد کردن مردم برای ایجاد دموکراسی خواهد داشت. قضاوت در این مورد کار اسانی نیست. در سال گذشته شرکت در انتخابات باعث شد که اولا ایرانیان متحد شوند و ثانیا در پشت سر آقایان مهندس موسوی و حجت الاسلام کروبی قرار گیرند. در نتیجه این دو شخصیت به رهبران داخلی این جنبش تبدیل شدند. رهبری این دو شخصیت به جنبش ویژگیهایی میدهد که حد اقل در شرایط کنونی با آنچه که ممکن است مورد نظر رهبران دیگر باشد، متفاوت باشد.
از سوی دیگر شرکت نکردن در انتخابات پس از مرحلهی پیشین ممکن است، با توجه به این که رژیم در سرقت آراء مردم و قتل عام آنان مشتش را گشوده است، جنبش را به مرحلهی بالاتری ارتقاء دهد و باعث ایجاد وضعیتی سکولارتر برای ایجاد جبههی واحد و رسیدن به حداقل برنامه برای ایجاد دموکراسی سکولار شود. اپوزیسیون خارج از کشور، که متأسفانه همچنان به راه پراکندگی و گیجسری خود ادامه میدهد، در صورتی که به وحدت تاکتیکی برای حداقل برنامه و اتحاد با اپوزیسیون داخلی برسد، در این فرایند نقش مفیدی بازی خواهد کرد.
۹- عجز رهبران اپوزیسیون خارج از کشور پدیدهای عام است. سازمان مجاهدین از قاعده تا حدی مثتثنی است که علل دیگری دارد و همانا عقب ماندگی ذهنی و ایدئولوژیک هسته و بدنهی آن است – علتی که باعث شده به تدریج کادرها و هواداران آن این سازمان را ترک می کنند. توجه شما را به عجز خارقالعادهی دیگر سازمانها جلب میکنم که همان شرایط را دارند. ظاهرا ایرانیان فقط در شرایط تاریخی-سیاسی ناگزیر به اتحادی ناگزیر رضایت می دهند. و همین است رمز شکستهای پی در پی ما.
۱۰- در مورد گوش شنوا: بعید می دانم که دیگران هم گوش شنوایی داشته باشند، علیالخصوص در خارج از کشور. ما ایرانیان بیشتر منتقدیم تا متفکر مبتکر. ۳۱ سال پس از انقلاب هنوز در پراکندگی مطلق و نفاق افکنی جانگداز به سر میبریم! در حالی که در فراسوی این مرز و بوم دشمنانش برای آن خط و نشان میکشند و در انتظار ایجاد عراق یا افغانستانی دیگر کمین کرده اند.
۱۱- در مورد اراء ایشان می توان به سایتشان رجوع کرد. اما هر کسی در ایران زبان مخصوصی برای بیان افکار سیاسیاش دارد، که گاه به زبان یأجوج مأجوج میماند. اقای بنیصدر هم مستثنی نیست. واقعا وقت آنست که اقای بنیصدر دست از باز با واژگان بردارند و به زبان علم سیاست و با واژگان مناسب امروزی با مردم سخن گویند. به کار بردن اصطلاحات من درآوردی مثل "ملاتاریا" و "ولایت جمهور" و نظایر اینها برای کسی که در دنیای امروز میخواهد تحولی نو ایجاد کند با کاربست مفاهیم کهنه و زبان قدیمی و نادقیق کار پسندیدهای نیست.
توفیق شما را آرزومندم
امیرحسین
٣۱۹۶۲ - تاریخ انتشار : ٨ آبان ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : دانش تاریخی و سیاسی پیشکسوتان ما ب اغاض شخصی ا آلوده نیست.
دوست گرامی آقای آمویی
پرسش مشخص من فایده چنین ««تحلیل ها»» (و راهکارهایی که باید از دل آن بربیاد) بود. نمونه آن را تحلیل را هم درباره تروریسم گذاشتم.
وگرنه گمان نکنم آقای بنی صدر منبع خوبی برای تاریخ نگاری باشد، چون خود او یک طرف منازعه و عامل سوار شدن یه ملای بیسواد بر گرده این مردم و پهن کردن بساط جهل و جنون و جنایت در بهار آزادی است.
این پرسش من بود:
"این جور تحلیل های!! کسی که ۷۷ سال سن داره، دکترا داره، نزدیک به نیم قرن تو اروپا زندگی کرده، و بیش از نیم قرن مبارزه کرده چی در میاد؟؟؟"
با توجه به پرفرمنس ایشون در این یک سال و اندی اخیر، به گمان من داره نقشی بسیار منفی در جنبش سبز و برعلیه مردم بازی می کنه. چون فاقد استراتژی و برنامه است. حرف های بسیار ابتدایی و کلی در سطحی نازل میزنه که بیشتر به سابقه خودش هم لطمه میزنه. برای مثال هنوز داره از دستور تحریم انتخابات به مردم دفاع میکنه!!!
درباره مثال کشورهای تروریست منظور من را متوجه نشدید. نکته من در تناقض در تعریف از تروریسم است آن جا که به نفع خودش و برعلیه دیگران می شود. حرف من بر عکس اینه که حتی این «استقلال» پاستوریزیه ای که حالا فلسفی اش هم کرده- به درد همان سیاستمداران عقب مانده دهه سی می خوره؛ نه جهان پیوسته امروز که هر روز هم پیوسته تر میشه.
ایشون از جمع کردن یه دوجین افراد عاجزه اما به همه گروه ها بدو بیراه میگه. آخه هر کس که بخاطر بوی بیات و کهنگی من از من فاصله گرفت که خائن نیست. به مجاهدین فحش میده به اصلاح طلبان فحش میده به جنبش سبز گیر میده... خودش هم هیچ چیزی برای ارائه نداره. نه کاریزما داره و نه در عرضه تئوری حرفی داره.
به گمان من بزرگترین ضعف ایشون اینه که گوش شنوا نداره. این هم از کیش شخصیتش ناشی شده. ببینید بعد از بیش از نیم قرن مبارزه چقدر پیشرفت کرده. بخش سوم شعار ایشون بعد از استقلال، آزادی؛ از جمهوری اسلامی «تغییر» کرده به
جمهوری جمهوری.
که جدا باعث تاسفه!
اگه شما یه تحلیل یا ایده جدید و یا راهکاری از ایشون در این چند سال اخیر نشون دادید، ارجاع بدین ممنون میشم.
٣۱۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیر ابراهیمی
عنوان : چرا همه رانمیگویید؟؟
چرا از دکتر بنی صدر در مورد چگونگی بقدرت رسیدن خمینی و مسائل پشت پرده نوفل لوشاتو تا جماران سوال نمیشود؟
اگر کسی_هر نیروی سیاسی-در مورد برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت سوال یا انتقادی دارد علنا اعلام نمیکند و آنرا از دهان سبحانی و بنی صدر مطرح میکند.
بنده با تاریخ زنده بودن جناب دکتر بنی صدر موافقم بشرطی که ایشان همه مطالب را بگویند نه اینکه فقط قسمتی از ان را!!
٣۱۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیبرال دمکرات چپ میانه
عنوان : چند پرسش از آقای بنی صدر
۱. آقای بنی صدر چه برنامه ی اقتصادی آقای بنی صدر برای ایران فردا در نظر دارند؟
۲. موضع ایشان در مورد منشور جهانی حقوق بشر چیست و آیا خواستار اجرای کامل کل مفاد آن در ایران هستند یا خیر؟ اگر نه، چرا؟
۳. آیا ایشان خواستار یک دین رسمی و اجرای ایدئولوژی خاصی در ایران فردا هستند یا خیر؟ اگر بلی، چه دین و ایدئولوژی ای؟
۴. آیا ایشان خواستار لیبرال دمکراسی در ایران فردا هستند یا نه؟ اگر نه، چرا؟
۵. ایشان چه سیاست خارجی ای را برای ایران فردا در نظر دارند و این سیاست چه تفاوت هایی با سیاست خارجی رژیم کنونی خواهد داشت بخصوص در رابطه با چین، روسیه، امریکا، اسرائیل، فلسطین خواهد داشت؟
۶. ایشان در مورد برنامه هسته ای ایران چه فکر می کنند و چه سیاستی را در این مورد برای ایران فردا در نظر دارند؟
با احترام
=======================================
اگر کسی در اینجا پاسخ به پرسشهای بالا را می داند لطفا مرا آگاه کند. مرسی.
٣۱۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : امیرحسین آمویی
عنوان : ارزش تجربه و دانش تاریخی و سیاسی پیشکسوتان ما
آرش جان
اولا آقای بنی صدر تاریخ زندهی مملکت ماست: فراموش نکن که ایشان در جریانات روزهای اول انقلاب و مدتی پس از آن، که از مهمترین روزهای تاریخ اخیر مملکت ما بود و هست، حضور مستقیم داشتند. دوم این که ایشان فصل مشترک تجربیات دورهی نهضت ملی ایران در دورهی مصدق و پس از آن تا انقلاب سیاسی بهمن پنجاه و هفت هستند. وجود چنین افرادی، بویژه رئیس جمهوری یا نخست وزیری، یا کس دیگری، برای آن دسته از ایرانیانی که از تاریخ ایران کم اطلاع یا بی اطلاع هستند گنجی و منبعی است آزادیبخش و اگر ما حواسمان جمع نباشد، ممکن است این گنجینهی گرانقدر دانش و تجربه ای را که برای رهایی میهمنمان بدان نیاز داریم، با ناشیگریهایمان برای همیشه از دست بدهیم! راه و رسم رسیدن به آزادی را باید از افراد با درایت و باتجربه و جهاندیده یاد گرفت و آن راه را با شور و شوق جوانان میهن دوست و آزادیخواه پویید! این است درس تاریخ در ممالک پیشرفته!
اما در مورد این که میگویی آمریکا اگر تروریست است، پس دیگران هم چنین اند و چرا ایشان رفته فرانسه و غیره.... باید بگویم که اولا تروریسم ممکن است داخلی یا خارجی و یا هردو باشد، ثانیا بعضی از تروریسمها تروریسم علیه آحاد ساکن حدود سیاسی و جغرافیایی آنان نیست. دیگر این که مگر مثلا گاندی یا لنین یا خود خمینی و یا بسیاری از رهبران دیگر کشورها برای مدتی، ناگزیر، در خارج زندگی و فعالیت نکردند؟ درک دینامیزم سیاست و مبارزه در روزگار امروز، در عین پیچیدگی، ساده هم هست. نگاه کن ببین که رژیم ایا اجازه میدهد که حتی یک نفس کش معمولی سالم در ایران زنده بماند! آنها همه را یا در زندانها می پوسانند و یا میکشند و یا ناگزیر از مهاجرت و فرار می کنند! شما خودت در کجا زندگی میکنی؟ در ایران یا در خارج؟ ضمنا بدان که معانی دموکراسی و امنیت جانی به مقدار بیشتری تفکر نیاز دارد.
یک نکته را هم بگویم: ما ایرانیان، علیالخصوص آنها که در خارج هستند، باید توانایی تحمل دوستانه و شنیدن حرفهای مخالفان خویش و یا آنانی را که با آنها مخالفیم داشته باشیم و از حقوقشان دفاع کنیم! در غیر این صورت، آزادی به دست نخواهد آمد.
٣۱۹۲۵ - تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : آرش
عنوان : نوستالوژی ژنرال های شکست خورده با قاب ها و صندوق خانه ها!
کاشکی یکی پیدا میشد و به من می گفت از این جور تحلیل های!! کسی که ۷۷ سال سن داره، دکترا داره، نزدیک به نیم قرن تو اروپا زندگی کرده، و بیش از نیم قرن مبارزه کرده چی در میاد؟؟؟:
«بدین سان، تا وقتی امریکا یک دولت تروریست است و دولتهای تروریست دیگر شبکه جهانی ترور را بوجود می آورد، تا زمانی که در منطقه، با دولتهای تروریست اسرائیل و ایران، در روابط قوا، در اشکال سازش و ستیز است، بدیهی است ادعایش در این باره که برای استقرار مردم سالاری به عراق و افغانستان قشون کشیده است، دروغ، و راست اینست که عامل گسترش تروریسم در منطقه است. آن مبارزه مسلحانه که می تواند ضرور شود و با استقلال و آزادی و حقوق سازگار شود، ویژگی های دیگری دارد.»
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۱۰/۱۱۲۶۳۲.php
خب اگر دولت آمریکا تروریست است، دولت بقیه همپیمانان غربی و غیر غربی آمریکا (در جنگ عراق و افغانستان) هم تروریست هستند. پس چرا خود ایشون رفته زیر حمایت دولت تروریستی فرانسه زندگی می کنه؟
واقعن جز اظهار تاسف چه می توان گفت؟
٣۱۹۰٨ - تاریخ انتشار : ۶ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر دکتر ابوالحسن بنی صدر، و بر محمد حسین سبحانی سلام
اغلب در متون قلم زنان ایرانی، دیده می شود که گذاردن - گذاشتن - را با گزاردن، اشتباه می گیرند. البته و صد البته منظور نظرم به این متن نیست، چرا که می تواند اشتباه چاپی باشد. به هر حال برای جوانان و دانش آموزان، این توضیح خالی از فایده نیست.
گزاردن به معنی انجام دادن، به جا آوردن و ادا کرده است. اما گذاشتن به معنی نهادن است. چیزی را در جایی قرار دادن است. و بنیادگذار، ایجاد کننده است، بنا نهنده است، نه ادا کننده. پس درست، بنیادگذار یا بنیانگذار است، نه بنیانگزار.
خسته نباشید، و شاد و پیوسته باشید!
٣۱٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨۹
|