"همه ی وعده های قشنگ" و دو سروده ی دیگر


روتخر کوپ لاند - مترجم: شهلا اسماعیل زاده


• به هر کجا که می خواهی می توانی بروی
اما راه های بازگشتِ دوباره بسیار است
در هر قدم و هر جایی از این کهنه درد
در همه جای این سرزمین نهفته اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۵ اکتبر ۲۰۱۰


 
۱
همه ی وعده های قشنگ

دشتهای سبز , پدر , آبها
آرامش , بدنبال آنها گشتم و به حتم آنها را یافتم
از آنچه وعده اش را داده بودی زیبا تر بود ؛ چشمگیر , چشمگیر

و در این سرزمین دوست داشتنی , پسر شما
بدست کشاورزان به درختی میخکوب شده
بی هیچ نشانی از خشونت
یا ایستادگی , تنها فقط صلح , پدر

چشم های مرده او
به آنچه از گلهای سرخ بر پاهایش باقی مانده
غمناک نگاه می کنند
دهانش پر از پرسش های ابدی ست

چرا چنین ؟ که هستی؟ کجا بودی؟
و چنین. اما خشمگین ؟
نه , خشمگین نمی نمود
هیچکس
هیچکس گناه کار نیست



۲
نامه ای از سرزمین موعود

به هر کجا که می خواهی می توانی بروی
اما راه های بازگشتِ دوباره بسیار است
در هر قدم و هر جایی از این کهنه درد
در همه جای این سرزمین نهفته اند

بغض می کنم
اگرشب در گرمای دره
کامل از درخت فروافتد
انگار که تو برای همیشه
با آنچه هست گم خواهی شد

آن راچه بنامم عزیزکم
دردی نیست وقتی خود همه درد باشی
شادی تو را شاد نمی کند

سرزمین موعود ممنوعه است

٣
نامه ای از دوردست ها

چه می خواهی بدانی؟ آن چنان
دور هستم که گاهی فکر می کنم
کوچکترین گام یا نشانه ای کافیست
تا مرا دوباره ببینی

چشم انداز ها زیر باران
که از آن می نویسم
چنان دورند
که نمی توانم آن را بازگو کنم
اما , کوچکترین گل یا ریزترین سنگ
عزیز می شوند
اگر برای تو بیاورم

گوش کن
صدای باران کمتر می شود
.پرندگان اینجا و آنجا چند ساعتی دوباره می خوانند
پیش از آنکه شب برسد