بازپرسی!


نامی شاکری


• پرسید: تو دنبال چی بودی؟ پاسخ دادم: تمام آن چیزها که در این سی – چهل سال دنبالش بوده ام! پرسید: مثلا چی؟ گفتم: استقلال، آزادی، جمهوریت، جامعه ی چند صدایی، توسعه پایدار، عدالت اجتماعی، پاسخگویی قدرت سیاسی و... خندید و گفت: پس بگو برای "هیچ"، خودت را به دردسر انداخته و زن و بچه ات را سرگردان و آواره کرده ای؟ گفتم: اینها یعنی هیچ؟ گفت: آره دیگه! اینها که تو دنبالشی بقدر کفایه همین حالا تو جمهوری اسلامی هست. بیشتر و بهتر از هرجای دیگه ی دنیا! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۶ اکتبر ۲۰۱۰


س: آیا در منزل ماهواره دارید؟
ج: بله!
س: چه شبکه هایی را نگاه می کنید؟
ج: اول از همه شبکه های خودمان را چون در محله ما تلوزیون جمهوری اسلامی آنتن خوبی ندارد!
پرسید: شبکه های خودمان؟ یعنی سیمای جمهوری اسلامی ایران را؟
گفتم: بله! (به نظرم خیلی متعجب شده بود.)
س: دیگر چه شبکه هایی را؟
جواب: BBC-VOA - یورونیوز – ۲۴ ساعته فرانسه – سیمای آزادی – پارس و...
گفت: همین دیگر! بعد هم ادعا می کنید که طرفدار نظام و قانون اساسی هستید!
گفتم: برای این که شما جریان اطلاع رسانی را...
گفت: برای این که ببینید اربابانتان چه دستوری می دهند!
جوابی ندادم.
س: از اینترنت استفاده می کنید؟
ج: بله!
س: از چه سایت هایی بازدید می کنید؟
ج: همه سایت ها!
س: با چه سایت هایی همکاری می کنید؟
ج: هیچ سایتی!
س: وب سایت یا وبلاگ شخصی دارید؟
ج: خیر
گفت: اگر یکی از اینهایی که می نویسی خلاف واقع باشه، برات خیلی گرون تموم خواهد شد.
گفتم: می دانم.
س: ایمیل داری؟
ج: بله!
س: آدرسش؟
ج: …@yahoo.com
س: پس وردش؟
ج: فقط با حکم قضایی می نویسم!
گفت: همه ی اینهایی که اومدن اینجا پس ورد ایملیشون را دادن. مال تو رو هم می گیریم.
گفتم: پس ورد ایمیل مثل کلید خونه و ماشینه. بدون حکم قضایی نمیدمش!
گفت: می بینیم!
بعد از چند و چونی در مورد انتخابات، تعداد آرا و صندوق ها و غیره، گفت: "پس به نظرت در انتخابات "تقلب" نشده؟"
با قاطعیت گفتم "نه!"
خیلی کیف کرد و گفت حاضری همین را بنویسی؟
گفتم بله!


برگه ی بازجویی را از پشت سر به دستم داد و گفت بنویس:
س: به نظر شما در انتخابات "تقلب " شده؟
چ: خیر در انتخابات "تقلب" نشده.
س: چرا هواداران موسوی می گویند در انتخابات "تقلب" شده؟
ج: برای اینکه در انتخابات "تغلب" شده!
برگه را که گرفت با تعجب پرسید، اینی که نوشتی یعنی چی؟ و گفتم: "...به نظرم می رسد به مجموعه ی دلایلی که فقط مدیران نظام می دانند و بر اساس آن حضرت آیت الله را هم قانع کرده اند، تمام عوامل و امکانات به کار گرفته شده تا غلبه بر رقیبان آقای احمدی نژاد، را محقق کنند وکرده اند! آنها انتخابات را نبرده اند! آن ها در کارزار، "غالب" آمده اند و من این را "تغلب" می دانم!
او که تعجبش بیشتر شده بود، برگه را دوباره برگرداند و گفت "...بنویس! همه را بنویس!" همه را نوشتم! احتمالا بهتر و دقیق تر از این کلمات هم نوشتم. چیزی برای پنهان کردن هم نداشتم. در تمام اوراق بازجویی در همان سطرهای اول اقرار کرده بودم که به عنوان یک روشنفکر ایرانی در انتخابات شرکت کرده ام. حضور فعالی هم به نفع آقای مهندس موسوی داشته ام و سبب آن شده ام که بسیاری از آدم های فامیل و همسایه برای اولین بار در شناسنامه شان مهر انتخابات جمهوری اسلامی بخورد و برای مجازات هم آماده ام! همین!
و همین اقرار آنها را از حالت تهاجم خارج می کرد. آنچه را که آنها باید در آخر کشف می کردند، من همان اول اقرار کرده بودم.
در ادامه پرسید: این حضور استثنائی در انتخابات را شما به حساب خودتان می گذارید؟
پاسخ دادم: خودمان؟ یعنی روشنفکران؟
گفت: شوخی نکنید. منظورم حساب مهندس موسوی و کروبی و سبزها است!
گفتم: آنها یک حساب ندارند!
گفت: یعنی با هم نیستند؟ با هم قرار نگذاشته اند برای به هم ریختن نظام؟ ما اطلاعات دقیق داریم. آنها از یک سال قبل این روزها را برنامه ریزی کرده بوده اند. می دانستند انتخابات را خواهند باخت. برای همین هم بازی را به هم زده اند و شما را هم بازی داده اند.
پرسیدم: آنها بازی را به هم زدند یا شما؟
پرسید: نظر خودت چیه؟ کی بازی را به هم زد؟ اقدامات غیرقانونی را کی شروع کرد؟
پاسخ دادم: حضرت آیت الله! چرا قبل از اتمام "فرایند" انتخابات، پیام دادند و به آقای احمدی نژاد به عنوان برنده تبریک گفتند؟
برآشفت و گفت بنویس. بنویس که "آقا" را مقصر این اغتشاش ها می دانی و برگه بازجویی را دوباره از پشت سر رد کرد به من. در عین حال که به کسی گفت: "یک چایی هم به این بنده خدا بدید!"
س: همان پرسش فوق!
جواب: همان پاسخ فوق (بدون تفسیر آقای بازپرس به عنوان مقصر اغتشاشات!)
س: یعنی "آقا" به اندازه ی شما از این "فرایند" اطلاع ندارند و شما باید برایشان تعیین تکلیفی کنید؟
ج: خیر قانون برای همه مان تعیین تکلیف می کند! طبق قانون، "فرایند" انتخابات هنوز تمام نبود. با این پیام بود که امیدها به رسیدگی های آتی مثل بازشماری آرا، شکایت به شورای نگهبان و... از دست رفت!
تعارف کرد که چائی ام را تا از دهن نیفتاده بخورم و گفت: "...ولایت فقیه یعنی همین دیگر! حرف آخر را "آقا" می زنند!"
گفتم: هنوز به وقت حرف آخر مانده بود. حضرت الله نباید شآن ولایت را پائین می آوردند، در حالیکه راهکارهای قانونی هنوز به بن بست نرسیده بود!
گفت: ایشان می دانستند شما به راهکارهای قانونی تمکین نخواهید کرد، دستتان را خوانده بودند... پیشدستی کردند.
گفتم: همین یعنی "تغلب"! پیام حضرت آیت الله، نقطه پایان آن "تغلب" شد!
گفت: فرض کن که انتخابات را مهندس موسوی می برد، به تو چی می رسید؟ تو را می کردند وزیر؟
گفتم: آنهایی که دنبال "چیز"ی در انتخابات بودند، دنبال دیگران بودند! روشنفکرها دنبال این چیزها نیستند!
پرسید: تو دنبال چی بودی؟
پاسخ دادم: تمام آن چیزها که در این سی – چهل سال دنبالش بوده ام!
پرسید: مثلا چی؟
گفتم: استقلال، آزادی، جمهوریت، جامعه ی چند صدایی، توسعه پایدار، عدالت اجتماعی، پاسخگویی قدرت سیاسی و...
خندید و گفت: پس بگو برای "هیچ"، خودت را به دردسر انداخته و زن و بچه ات را سرگردان و آواره کرده ای؟
گفتم: اینها یعنی هیچ؟
گفت: آره دیگه! اینها که تو دنبالشی بقدر کفایه همین حالا تو جمهوری اسلامی هست. بیشتر و بهتر از هرجای دیگه ی دنیا!
گفتم: با همین نگاه به دنیا است که نه تنها "تغلب" که "تقلب" هم توجیه می یابد.
پرسید: به من بگو درست فردای روزی که مهندس موسوی رئیس جمهور می شد چه کار می کردی؟
گفتم: نمی دانم. همان کاری که همه به وقت خوشحالی می کنند... شاید هم غصه می خوردم و نگران می شدم!
س: نگران می شدی؟ نگران چی؟
ج: نگران آنکه در تناسب قوا، نتواند از عهده پاسخگویی به اینهمه مطالبات برآید... یا عهدش را با مردم فراموش کند...
پرسید: بعدش چکار می کردی؟
گفتم: انتقاد!
گفت: پس موسوی را آنقدرها هم قبول نداری!
گفتم: همانقدر قبولش دارم که می شود یک "آدم" را قبول داشت! نه بیشتر! ضمنا "آدم" پیش از کسب "قدرت" با آدم پس از قدرت فرق می کند. باید بیشتر مراقبش بود!
گفت: "احمدی نژادی ها" احمدی نژاد را بیشتر قبول دارند تا شما موسوی را!
گفتم: "احمدی نژادی" نداریم. مردمانی به اعتبار حضرت آیت الله ازش حمایت می کنند مردمانی هم به حساب سکه ها که از کیسه ی خلیف می بخشد! یک جریان سنتی و محافظه کار هم وجود دارد که به آخر خط رسیده و از ترس اصلاح طلبان و ترقیخواهان به شیطان هم پناه می برد چه برسد به آقای احمدی نژاد!
گفت: به هر حال رای اکثریت مردم را آورده! همین هایی که خودت می گویی می شوند اکثریت مردم ایران!
گفتم: در انتخابات معلوم می شد!
بار دیگر برگه بازجویی را رد کرد به سویم:
س: به خارج از کشور سفر می کنید؟
ج: بله!
س: آخرین بار کی از کشور خارج شدید و به کجا؟
ج: حدود یکماه قبل از انتخابات... هند برای دیدن دخترم که در انجا تحصیل می کند!
گفت: هند یا هلند؟
گفتم: هند... هندوستان...
گفت خبرت را از هلند داریم... پرینت موبایلت را از مخابرات گرفته ایم... شب ۲۱ خرداد ۴۵ دقیقه با هلند مکالمه داشته ای...
گفتم: درست می خوانیدش؟ هند است ها، هلند نیست. شاید در اختلالات شبکه یک "ل" آن وسط اضافه شده...
گفت: آن هم معلوم می شود!


نامی شاکری   چهارم / آبان ٨۹ / تهران