بیماری شاعرانه
(چند رباعی)


ویدا فرهودی


• ای واژه که از رگان من می جوشی
تا شعر شوی زجان من می نوشی

شادم که ظهور سرکشت، پرده دران
فریاد شود به غایت خاموشی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۷ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۹ اکتبر ۲۰۱۰


 
 

ای واژه که از رگان من می جوشی
تا شعر شوی زجان من می نوشی
شادم که ظهور سرکشت، پرده دران
فریاد شود به غایت خاموشی
***
آزاده ای و نقل کنی بی کم وکاست
اسرار نهان با قلمی،سرکش و راست
گویی منشین،حرف بزن،چاره صداست
تا محو شود وَهـم، به پا باید خاست
***
بی تاب تری زداد و بیداد وفغان
حتا چو شوی از آتش خشم، دمان
بر زیر و بمت شهامتی شیرین است
چون تیشه زنی به وَهــم،فرهادوشان
***
بر قلب دروغ می زنی تیشه ی خویش
پرواز دهی چو باز ِاندیشه ی خویش
پروا مکنی ز گفتن راز مگو
حتا به جنون گر بکـَنی ریشه ی خویش
***
دیوانه ای وجنون تو نیست غریب
جز این ز جهان فانی ات نیست نصیب
درمان نکند غم تورا مَرهـم کس
بیماری شاعرانه را نیست طبیب!
***
وقتی که دلم، ز عشق بی تاب شود
با سـِحر غزل صراحتی ناب شود
تا واژه تـَنــَد حریری از جنس وصال
خسته است ولی ز خواب بی خواب شود
***
آن روز که خالی شوم از حجم صدا
می دان که منی نیست ،شود، حائل ما
آواز کند شعر تورا بی پروا
گوید که دگر فاصله ای نیست ،بیا!
***
گر گاه گداری بکنی یاد زمن
بی واهمه و دغدغه فریاد بزن
بر خاک خزان، شعر مرا سرخ ببار
تا لاله بروید ز سراپای وطن

ویدا فرهودی
پاییز ۱۳۸٩