استانبول در مدارِ من


سحر بیانی


• می خواهم از همینجا پرت کنم این تن را
به درون هشتی
روی سرباز ترکی تا لایِ سینه ام فقط پیِ سینه ام برود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ آبان ۱٣٨۹ -  ٣۱ اکتبر ۲۰۱۰


 
روی شیروانی یکی از غروبهای استانبول.م
خیس و نمور
با نفسهای سینه برجسته ای که آه می زند کشیده
بر رو یی که بر گردانده ام از اذان متروکه‍ی مسجد های عثمانی
نوک تیز کلاه خودِ فلزی
با ماه و تک ستاره‍ی لوده اش
سرخ

می خواهم از همینجا پرت کنم این تن را
به درون هشتی
روی سرباز ترکی تا لایِ سینه ام فقط پیِ سینه ام برود
بعد از تمامِ نمازِ های پنجِ وعده ای ولی
لعنت به تو که مرا صدا می کنی
:
هذیانِ مذاب، آبِ مغزی
روی شیروانیِ یکی از غروبهای استانبول.م
ببین   چکه می کنم

۲۵اکتبر ۲۰۱۰