کدورت ملی، پاشنه آشیل حرکت
مصاحبه روزنامه اینترنتی « روز » با سیروس مددی درباره رویدادهای اخیر آذربایجان
فرهاد رهبر
•
اگر چه اعتراض علیه ستمگری بحق است، اما خیلی ها می کوشند از این امر بحق سود ببرند و همین است که مسئله را بغرنج می کند. اعتراضات آذربایجان ایران را متاثر خواهد کرد. عنصر جدیدی در کشاکش جناحین دولتی بوجود خواهد آورد. بر همپیوندی هر دو جناح در برابر مردم تاثیر خواهد گذاشت. گروهی خواهند کوشید آنرا بهانه ای برای قدرت گیری نظامی ها قرار دهند. گروه دیگر برای زمین زدن طرف دیگر از آن استفاده خواهند کرد. اینکه برنده واقعی که خواهد بود، نیازمند گذران زمان است وبه عوامل زیادی بستگی دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ خرداد ۱٣٨۵ -
٣۰ می ۲۰۰۶
ماجرای آذربایجان، به ظاهر بسیار ساده آغاز شد: چاپ یک کاریکاتور. کاریکاتوریست و نویسنده، هر دو پوزش خواستند، اما ماجرا پایان نیافت. زندانی شدند، اما منطقه همچنان ملتهب است. چرا؟ در جست و جوی پاسخ این "چرا" و بسیاری از "چراهای دیگر" به سراغ سیروس مددی، از چهره های فرهنگی و سرشناس آذربایجان رفتیم. حاصل گفت و گو در زیر می آید .
بنظر شما یک کاریکاتور می تواند سبب چنین برانگیختگی ای گردد؟ جریحه دار شدن احساسات مردم آذری زبان کشور ما زمینه های قبلی هم دارد؟
بحث بر سر جریحه دار شدن احساسات نیست. اگر فقط احساسی جریحه دار شده بود با پوزش خواهی، توبیخ، اخراج یا گوشمالی ساده کاریکاتوریست، احساسات مجروح التیام پیدا می کرد و کار خاتمه می یافت. نه. کاریکاتور، جرقه کوچکی بود که به انبار باروت نزدیک شد. بهانه انفجار، به راحتی می توانست هر چیز دیگری باشد. من که روزانه و بعضا حتی ساعت به ساعت حوادث آذربایجان را تعقیب می کنم، از شنیدن خبر انفجار خشم مردم اصلا تعجب نکردم. روشنفکران آذربایجان تقریبا روزانه شاهد توهین و تحقیر هستند. اخبار تبعیض میان مناطق فارس نشین و آذربایجان دهان به دهان در تبریز می گردد. ولی نمونه ای که بتواند صدها هزار نفر را به خیابان بکشاند، آسان به دست نمی آید. شیوه اهانت روزنامه ایران این انفجار را ممکن کرد. در تمام شهرهای آذربایجان - که من از آنها اطلاع دارم- همه جا و همه جا صحبت از توهینی است که به ترکها شده است .
بنابراین مسئله کاریکاتور نیست. این کاریکاتور تظاهر سیاست، منش و شعوری است که در کشور جریان دارد. اعتراض به شعور و تفکر و سیاستی است که به صورت فوق العاده نیرومندی در جامعه ایران رواج دارد و توسط دولت های مرکزی پیش برده می شود .
یعنی شما مجموعه این اعتراضات و از جمله اعتراضات دانشجویی را ناشی از نارضایتی هایی می دانید که در آذربایجان وجود دارد؟
بلی. ولی البته قبل از هر چیز باید بگویم که هرچند در اعتراضات اخیر دانشجویان نقش پیشاهنگ را دارند ولی تظاهرات و اعتراضات، دیگر منحصر به دانشجویان نیست. تظاهرات توده ای است. در این نوع طغیانها هم همه نارضایتی ها از مجرای یک شعار، که بیانگر مسئله ای همگانی است، منفجر می شود. در آذربایجان نارضایتی علیه تبعیض و تحقیر و نابودی هویت ملی روز به روز در حال گسترش است. سیاست دولت ها برای از بین بردن زبان مادری آذربایجانی ها، برای فارس کردن همه مردم ایران دیر زمانی است که تحمل ناپذیر شده است. دانشجویان بعنوان روشن ترین قشر جامعه از نزدیک این روند را تعقیب می کنند. آن اخباری که برای روشنفکران فارس ایران بسیار عادی جلوه می کند، خون را در رگهای روشنفکران آذربایجان به جوش می آورد. آنها وقتی می شنوند که در کشورهای اروپایی کودکان خانواده های مهاجر ساعاتی را بزبان مادری درس می خوانند، و می بینند که پول خود آنها صرف نابودی زبان خودشان می شود، به خشم می آیند. آنها می بینند که در جهانی که هر گوشه میراث تمدن بشری با حساسیت نگهداری می شود، زبان ترکی را که حدود سی میلیون به آن تکلم می کنند، با برنامه ریزی نابود می کنند. آنها تقبل هزینه چاپ کتابهای فارسی درسی در تاجیکستان را با ممنوعیت تحصیل اطفال آذربایجانی به زبان خود مقایسه می کنند. یکی دو تا که نیست. هر روز خبر جدیدی دهان بدهان می گردد. این اتفاقات که در ٨۰ سال اخیر همیشه اتفاق افتاده، حالا به دوره ای برخورده که شکل دیگری از شعور در آذربایجان شکل گرفته یا در حال شکل گرفتن است. روانشناسی دیگری تکوین می یابد. این روانشناسی در انقلاب بهمن وجود نداشت. منظورم مسئله هستی ملی آذربایجان است. این عنصری جدید است که هر حرکتی بدون محاسبه آن مطلقا محکوم به شکست است .
می گویند در جریان تظاهرات تبریز هم افراطیون حکومتی نقش داشته اند و هم افراطیون آذری. شما ماجرا را چگونه می بینید؟
هرچند کاریکاتور اهانت آمیز در نشریه جناح بنیادگرا چاپ شده است، ولی این به آن معنا نیست که ناسیونالیسم افراطی فقط مختص به جناح افراطی جمهوری اسلامی است. نه. متاسفانه جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی هم در مواردی شوونیست تر از دیگری رفتار کرده است. پیچیدگی کار در ایران یکی هم در همین نکته است. بنابراین اعتراض فقط علیه رژیم نیست، علیه تفکر و سیاستی است که همه جناحهای رژیم و برخی سازمانهای اپوزیسیون و شخصیتهای فرهنگی و .... در آن سهیمند. اعتراض علیه همه اینهاست. برخی سازمانهای به اصطلاح جمهوریخواه، آنهایی که بعمد یا به خطا به آریایی بودن خود افتخار می کنند و ... نیز دست کمی از حاکمان ندارند. اینها در مواردی تند تر از آنها عمل می کنند. حضراتی که تحت عنوان چپ ترین شعارها مشغول درافشانی اند، مدافع راست ترین تفکرات اند. بنابرین این اعتراض علیه این زهر است که کشوری را مسموم ساخته .
منظورتان از این زهر چیست؟
ببینید، در ایران هزارها سال است که انسانهایی با زبانها، باورهای دینی، عادتها و سنتهای گوناگون در کنار هم زندگی می کنند. کسی هم ادعای برتری نژادی یا زبانی به دیگری نداشته است. از دوره استبداد رضا شاهی - حالا به دلایلی که باید جداگانه به آن پرداخت - ارتجاع ایران، که از نظر فرهنگی شیفته نژادپرستان آریایی آلمان بود، با کمک دولت انگلستان تفکری را به دکترین دولتی تبدیل کرد. اساس این دکترین برتری نژاد آریایی بر دیگر نژادها و رجحان زبان فارسی بر دیگر زبانها بود. قرار گذاشتند به هر طریقی که شده ریشه زبانهای غیر فارسی را از ایران بر اندازند. تمام دستگاه عریض و طویل دولت راه افتاد تا این روانشناسی را به مردم ایران تزریق کند که فارس بودن، نشانه تمدن و اسباب افتخار، و ترک و عرب و ... بودن نشانه توحش و سرافکندگی است. ایران، با فارس بودن، یکسان گرفته شد. موسیقی ایرانی یعنی موسیقی فارسی، تئاتر ایرانی یعنی تئاتر فارسی، ادبیات ایرانی یعنی ادبیات فارسی و ... همه اینها نسلی را در ایران بوجود آورده که به طور اتوماتیک مسموم هستند، و اکثر آنها خود از این مسمومیت خبر هم ندارند. یک عده هم نگهبان این مسمومیت اند که مبادا از آن کاسته شود. این زهر اسمش ناسیونالیسم افراطی فارسی یا شوونیسم فارس است که ربطی به ملت فارس و مردم زحمتکش فارس ندارد. دست پخت کسانی است که نه فقط دشمن غیر فارس زبانها، بلکه دشمن فارسهای ایران هم هستند .
نقش افراطیون آذری در این میان چیست؟
این کلمه افراطی را باید تعریف کرد. به چه کسانی افراطی می گوییم؟ چون این کلمه هم کش و قوس دار است. هر کس بسته به جهان نگری خود آنرا بکار می برد. آنهایی که از زبان، فرهنگ، هستی ملی تاریخ و هویت خود دفاع می کنند و خواهان نابودی بختک آن سیاست تبعیض هستند و با تفکری دموکراتیک می خواهند در تعیین سرنوشت خویش محق باشند، بنظر من افراطی نیستند. این را از آن جهت می گویم که در ایران هر کس دربرابر ناسیونالیسم افراطی فارسی، از زبان مادری خود دفاع کرده، از طرف مغرضین یا بر طبق یک سنت با نامهای گوناگون سرکوب شده است. من اینها را افراطی نمی دانم. ولی جناح افراطی هم وجود دارد که طبیعتا می کوشد بر جنبش تاثیر گذارد. ولی نهضت با آنها شناخته نمی شود. آنهایی که به فارس ها و به زبان فارسی اهانت می کنند، اقلیت بسیار ضعیفی هستند. آنهایی که در برابر شوونیسم فارسی، شوونیسم ترکی را تبلیغ می کنند، در وحله اول بر ضد منافع آذربایجان هستند. اینها اقلیتی هستند و فعالان اصلی نهضت می کوشند این اقلیت را بی تاثیر کنند. اطلاعات نشان می دهد در داخل حکومت هم کسانی مشوق این شعارها هستند تا نهضت را تجرید و سرکوب کنند. بنابراین، بله این افراطیون وجود دارند و حتی می کوشند نقش خود را بسیار هم بزرگ حلوه دهند. ولی ستمگری شوونیسم، مجوز افراط ستمدیدگان نیست. این افراط را باید درک کرد ولی نباید تسلیم آن شد. ولی سیمای جنبش را نه شعارهای افراطی، بلکه شعارهای دموکراتیک شکل می دهد. دشمنان مردم خواهند کوشید با برجسته کردن شعارها و حرکات افراطی، چهره جنبش را تخریب کنند. اینجاست که افراطیون هر دو طرف به وحدت منافع می رسند .
پیوند مردم آذربایجان با مردم دیگر نقاط ایران چگونه است؟
مردم آذربایجان مشکلی با مردم دیگر نقاط ایران ندارند. آنها جزیی از ایرانند. رابطه آذربایجانیان ایران با دیگر نقاط کشور، با رابطه مردم جمهوری آذربایجان با اهالی اتحاد شوروی سابق قابل مقایسه نیست. آذربایجانیان بعنوان ساکنان پیشرفته ترین ایالت کشور، در آغاز قرن ۲۰ حاملان اندیشه های ترقیخواهانه برای مردمان دیگر ایران بوده اند. آذربایجانی، به عنوان کسی که روزگاری نقش رهبری ایران بسوی تجدد را داشته، همچنان یکی از اجزای فعال اقتصاد و سیاست کشور است. هنوز هم که هنوز است بخش بسیار قابل توجهی از رهبران سازمانهای سیاسی ایران عمدتا آذربایجانی اند. موقعیت آذربایجان و آذربایجانیان با هیچ ملت دیگری در ایران قابل قیاس نیست. ولی این عضو خانواده ایران در ۱۰۰ سال اخیر همیشه مغضوب دولت مرکزی و ناسیونالیست های افراطی بوده است. اینکه شهریار گفته :
جان داده آذربایجان اقبال ایران را و نیست ایرانمداران را سر اقبال آذربایجان
اشاره به همین نکته است .
این پیوند را ناسیونالیست های افراطی فارس – یعنی تجزیه طلبان واقعی – از هم می گسلند. تحقیر زبان ترکی آذربایجان یک عرصه از این تحقیر است. ٨۰ سال است که بخشی از ثروت مردم آذربایجان را صرف تحقیر و نابودی زبانش و خودش کرده اند. زبانی که مفاهیم جدید تمدنی را به زبان فارسی و فارس زبانان یاد داده است [اشاره ام به دوران بالش و رایش انقلاب مشروطیت است] . اینها پیوند ها را تضعیف می کند و گسست عاطفی نخستین مرحله است. اگر دولت یا روشنفکران فارس به این روش خود ادامه دهند، این گسست بزرگتر خواهد شد .
لذا تجزیه طلبان واقعی و تضعیف کنندگان واقعی پیوندها کسانی هستند که زیر علم وحدت خواهی و تمامیت ارضی با سیاستهای نژادپرستانه، تبعض آمیز و اهانت بار خود ترکهای ایران [اعم از آذربایجانی و ...] عربها ، کردها ، بلوچها ، ترکمنها و ... را به سوی افراط و به سوی گسست عاطفی می رانند .
چه کسانی از این کشاکشها سود می برند؟
اگر چه اعتراض علیه ستمگری بحق است، اما خیلی ها می کوشند از این امر بحق سود ببرند و همین است که مسئله را بغرنج می کند. اعتراضات آذربایجان ایران را متاثر خواهد کرد. عنصر جدیدی در کشاکش جناحین دولتی بوجود خواهد آورد. بر همپیوندی هر دو جناح در برابر مردم تاثیر خواهد گذاشت. گروهی خواهند کوشید آنرا بهانه ای برای قدرت گیری نظامی ها قرار دهند. گروه دیگر برای زمین زدن طرف دیگر از آن استفاده خواهند کرد. اینکه برنده واقعی که خواهد بود، نیازمند گذران زمان است وبه عوامل زیادی بستگی دارد.
شما به عنوان یک آذربایجانی در چنین شرایطی چه می کردید؟
من به عنوان یک انسان آزادیخواه، یک آذربایجانی و یک عدالتخواه بی درنگ در اعتراضات شرکت می کردم. بدون فوت وقت. اما می کوشیدم به سهم خود با طرح شعارهای صحیح و جلوگیری از حرکات خود انگیخته، نهضت را گامی به پیش هدایت کنم. نخستین وظیفه ای که پیش روی خود قرار می دادم این بود که چه کنیم در عین دفاع از حقوق انسانی خود، از کدورت ملی میان ترک و فارس جلوگیری کنیم. این نکته پاشنه آشیل حرکت است. دشمن از این مجرا خواهد کوشید آنرا منزوی و سرکوب کند. می کوشیدم در این مرحله خواستهایی را به میان نهم که غیر قابل انجام نباشند. می کوشیدم آنرا چون مردمک چشم حفظ و آن را در راه تامین منافع ملی مردم، و دموکراتیسم هدایت کنم .
|