روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٣ آبان ۱٣٨۹ -  ۴ نوامبر ۲۰۱۰


 «نسل جوان انقلابی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛٣۰ سال پس از تسخیر لانه جاسوسی که هیمنه پوشالی آمریکا را برای همیشه فرو ریخت و نقطه عطفی در معادلات و قطب بندی های عالم بود دشمن مصمم شد شکست سه دهه پیش خود را با اشغال ایران جبران کند. هدف از فتنه ٨٨ اشغال نرم خاک ایران بود. توطئه پیچیده ای که به مراتب پیشرفته تر از دکترین اشغال عراق، حمله به افغانستان و حتی انقلاب های مخملی در اوکراین و گرجستان بود. این فتنه عجیب که برخی عناصر داخلی نیز دانسته یا ندانسته در آن داخل شدند و نقش اسب تراوای دشمن را در این نمایش بازی کردند انتقام جویی آمریکایی ها و مرهمی بر جراحت های سه دهه گذشته آنها بود.‏
٣۰ سال پس از تسخیر لانه جاسوسی که هیمنه پوشالی آمریکا را برای همیشه فرو ریخت و نقطه عطفی در معادلات و قطب بندی های عالم بود دشمن مصمم شد شکست سه دهه پیش خود را با اشغال ایران جبران کند. هدف از فتنه ٨٨ اشغال نرم خاک ایران بود. توطئه پیچیده ای که به مراتب پیشرفته تر از دکترین اشغال عراق، حمله به افغانستان و حتی انقلاب های مخملی در اوکراین و گرجستان بود.
این فتنه عجیب که برخی عناصر داخلی نیز دانسته یا ندانسته در آن داخل شدند و نقش اسب تراوای دشمن را در این نمایش بازی کردند انتقام جویی آمریکایی ها و مرهمی بر جراحت های سه دهه گذشته آنها بود.‏
آمریکا در ٣۰ سال گذشته خاطره خرد شدن زیر مشت های گره کرده جوانان ایرانی که از دیوار سفارت بالا رفتند را فراموش نکرده است. غفلت ها و بی بصیرتی عده ای از عناصر داخلی مرهمی بود بر این زخم کهنه که آمریکایی ها از آن سوء استفاده نمودند و دست به انتقام جویی در چند خیابان تهران زدند.
اما این بار هم جوانان ایرانی اما از نسل سوم انقلاب آوانگارد مقابله با فتنه دشمن شدند و اجازه ندادند فتوحات جوانان انقلابی سالهای پیروزی از دست برود.‏
رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار هزاران نفر از دانش آموزان شکست فتنه سال ٨٨ را نمونه بارزی از حضور تاثیرگذار و هوشمندانه جوانان ارزیابی و تأکید کردند‎:‎‏ صحنه‌گردانان اصلی فتنه سال ٨٨ در طراحی پیچیده خود، به دنبال تسخیر ایران بودند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین با یادآوری اقدام شجاعانه جوانان دانشجو در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ۱٣ آبان سال ۱٣۵٨‌، افزودند: این اقدام، نماد شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابی در مقابله هیمنه آمریکاست، زیرا تسخیر لانه جاسوسی قدرت آمریکا را که در آن زمان، بسیار پرهیمنه بود، متزلزل کرد و آمریکا را به زانو در آورد.‏
واقعیت این است که ۱٣ آبان نماد حضور نسل جوان در میدان و پیشگامی آن در صحنه مختلف انقلاب است. تسخیر لانه جاسوسی در ۱٣ آبان ۱٣۵٨ در زمره آن دست از حرکتهای جوانان انقلابی است که در عین آرمانخواهی دارای یک منطق عالی و فعال است که در طول تاریخ انقلاب جریان دارد و متعلق به یک نسل خاص نیست. در غیر این صورت این اتفاق تاریخی نیز می بایست در کنار رویکردهای ایدآلیستی سایر حرکتهای دانشجویی در اقصی نقاط جهان پس از مدتی جریان سازی به فراموشی سپرده می شد.‏
منطق اقدام بزرگ دانشجویان و جوانان انقلابی فراتر از اختلافات سیاسی بین دو کشور ایران و آمریکا، افشای رفتار مداخله جویانه دولت وقت ایالات متحده و یا حتی رسوا کردن چهره های سازشکار در صحنه سیاسی کشور بوده هر چند این اهداف کوتاه مدت نیز مدنظر قرار گرفته است، اما راز ماندگاری این حرکت بزرگ تجدید نظر ملت ایران در روابط سلطه گری و سلطه پذیری در جهان امروز است که خاستگاه امپریالیسم در چند قرن اخیر نیز بوده است.‏
در واقع جوان انقلابی ایرانی طی سه دهه گذشته در میدان‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی و فناوری حضوری پرنشاط، تاثیرگذار و همراه با بصیرت داشته است. امروز دوران گردن کشی و سلطه گری آمریکا به پایان رسیده و جوانان انقلابی در نسل های پی در پی با وفاداری به این منطق اجازه تکرار خاطرات تلخ حضور آمریکایی ها در این کشور را نخواهند داد. سال گذشته نیز که دشمن دست به انتقام جویی زد این جوانان و دانشجویان بودند که با بصیرت زاید الوصف این توطئه خطرناک را در هم پیچیدند. پیشانی حماسه های بزرگی چون نهم دی و ۲۲ بهمن سال گذشته جوانان انقلابی بودند که خون اسلاف انقلابیشان در رگهایشان می جوشد. راز ماندگاری انقلاب اسلامی حفظ و تقویت روحیه ایستادگی و پایبندی به آرمانهای انقلاب و منطق امام خمینی(ره) است و امروز کشور در شرایطی است که هم مسئولان و هم جوانان و سایر اقشار ضرورت این ایستادگی را درک می کنند. ‏
‏٣۱ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد ولی نظام اسلامی هنوز تازه نفس است و گزافه نیست اگر بگوییم انقلاب در دهه چهارم عمر خود پرتوان تر، باهوش تر و خلاق تر از سه دهه گذشته است. این تکامل تدریجی و این برتری نسبت به گذشته معلول اعتماد انقلاب به نسل های سوم و چهارم خود است.
انقلاب اسلامی به عنوان یک موجود زنده و تکامل پذیر اگر چه ساختاری است که به طور مستمر کارگزاران، جوانان، دانشجویان و مردمی انقلابی پرورش دهد اما در عین حال حیات و زوال این ساختار بسته به جامعه و مسئولان انقلابی است. در حقیقت ساختار انقلاب اسلامی هم متغیری مستقل و هم متغیری وابسته نسبت به انقلابیون است که به طور چرخشی زمینه را برای حیات٣۱ ساله و بازسازی گفتمانی و رفع نواقص خود در گذشته و گفتمان سازی برای دهه های آینده مهیا نموده است.‏
واقعیت این است در۱٣ آبان ۱٣۵٨ فصل مهمی در دفتر استکبار ستیزی ملت ایران رقم خورد که به فرموده بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی بزرگ تر از انقلاب اول بود زیرا موجب فروریختن هیمنه سلطه آمریکا در ایران و جهان شد. این جهش مهم تا زمانی که موتور حرکت آن جوانان انقلابی هستند از حرکت باز نخواهد ایستاد و روز به روز پر توان تر و خلاق تر از گذشته به حرکت توفنده خود ادامه خواهد داد. به بیان معظم له امروز جوانان به عنوان موتور این حرکت عظیم، در کنار تجربه و کارآزمودگی مدیران، زمینه‌ساز افتخارات روزافزون برای کشور هستند.‏

تهران امروز:کلید واشنگتن در تهران است
«کلید واشنگتن در تهران است»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم محمدحسین صادقی است که در آن می‌خوانید؛جیمی کارتر، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا به عنوان قدر قدرت جهان در این روز، تمام تفرعن و غرور استکباری خود را خرد شده دید و در کتاب خاطرات خود که سال‌ها بعد منتشر شد، نوشت: «چهارم نوامبر ۱۹۷۹ (۱٣ آبان ۵٨) تاریخی است که من آن را هرگز فراموش نخواهم کرد... ما شدیدا نگران بودیم... در روزهای نخست تصور می‌کردم گروگان‌ها به زودی آزاد خواهند شد اما پس از آنکه بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت در کوشش‌های اولیه خود برای آزادی گروگان‌ها با شکست مواجه شد، نگرانی‌ها افزایش یافت.»
ساعت ۱۰ و ٣۰ دقیقه صبح ۱٣ آبان ۱٣۵٨ گروهی از دانشجویان پیرو خط امام که در خیابان در حال شعار دادن و رفتن به سمت دانشگاه تهران بودند، هنگامی که جلوی در اصلی سفارت آمریکا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و سفارت آمریکا را تسخیر کردند.
این حرکت، نخست ایران را و سپس دنیا را تکان داد تا همگان بدانند انقلاب اسلامی چیزی بیشتر از سقوط نظام سلطنتی در ایران را مطالبه می‌کند و خواهان برقراری عدالت و برابری جهانی و حذف خوی استکباری و خصلت ابلیسی ابرقدرت‌های شرق و غرب است. چیزی که شاید بتوان آن را تغییر وضعیت کشورهای مظلوم و ارتقای امنیتی و سیاسی آنها در ساختار قطب‌بندی‌شده ‌دنیا دانست.
از رهگذر چنین اثرات و پیامدهای چنین تحولاتی بود که همیلتون جردن، رئیس ستاد انتخاباتی جیمی کارتر در سال ۱۹٨۰ گفت: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگری در آن سوی دنیاست که تصمیم و عمل‌شان تا آخرین لحظه قابل پیش‌بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست‌جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین می‌شود.»
و این آغاز تحولاتی بود که بسیاری از متغیرها و معادلات جهانی را دگرگون ساخت و ابرقدرت‌ها را مجبور کرد تا به تغییرات سیاسی دنیا تن دهند و در برابر خواست ملت‌ها سر فرود آورند. اگرچه سیاستمداران آمریکایی ۱۰ روز پس از این حادثه با تصویب قطعنامه‌ای در کنگره به بلوکه کردن اموال ایران و تحریم اقتصادی روی آوردند ولی هرگز نتوانستند تبختر فروشکسته خود را بازسازی کنند. مخصوصا وقتی دسته دسته اوراق سازمان سیا در تهران منتشر شد، جهان مات و مبهوت ماند زیرا اطلاعات اسناد سیا در تهران بسی بیشتر و فراتر از ایران را در برمی‌گرفت و عملا نبض فرماندهی سیا در منطقه قطع شده بود.
اسنادی که هنوز پس از گذشت ٣۱سال ورودشان به خاک آمریکا جرم محسوب می‌شود! و دارنده آن مجرم!اسنادی به غایت آموزنده برای همه کسانی که تصور می‌کردند آمریکا یعنی همین دستکش مخملی نه دست چدنی و هنوز هم خام‌دستانه هستند کسانی که تصوری چنین دارند و خوی استکباری آنان را نمی‌بینند یا نمی‌خواهند ببینند. «مایکل لدین» که در زمان رونالد ریگان از دست‌اندرکاران ایران‌کنترا بود و سابقه مشاوره امنیت ملی آمریکا را نیز دارد در کتابی تحت عنوان «بمب ساعتی ایران» رسما آورده است: «ما خواهان ثبات در ایران، عراق، سوریه، لبنان و حتی عربستان سعودی نیستیم... سوال اصلی نه لزوم یا عدم لزوم بی‌ثباتی در این کشورها ‌که چگونگی ایجاد بی‌ثباتی است.» هم او در جایی دیگر و در آوریل ۲۰۰٣ گفته است: «هر ۱۰ سال یک بار، یا چیزی شبیه به این، آمریکا باید به یک کشور کوچک آشغالی بند کند و پرتش کند سینه دیوار فقط برای آنکه در دنیا نشان دهد که ما با کسی شوخی نداریم.» تزی که آمریکا با اشغال افغانستان و عراق نشان داد برایش هزینه می‌کند حتی اگر به گفته استیگلیتز، برنده نوبل اقتصادی، هزینه‌اش از سه تریلیون دلار هم بیشتر شود. هزینه هیمنه فرو ریخته آمریکا را باید کشورهای ضعیف بدهند تا آمریکاییان بتوانند همچنان به دنیا فخر غرور نداشته خود را بفروشند.
از این جهت است که ایستادگی در برابر امپریالیستی چون آمریکا برای همه کشورهای مستقل دنیا حاوی پیام دیگری بوده و هست و اینچنین است که ایران خود یک تنه توانسته سهم قابل توجهی در معادلات منطقه را به واسطه همین استقلالی که از رهگذر انقلاب دوم (۱٣ آبان) به‌وجود آمد، از آن خود سازد. حضوری آنچنان موثر و فراگیر و دقیق که بدون ایران و بدون خواست این کشور، بسیاری از معادلات منطقه، بی‌فرجام یا بدسرانجام خواهد شد.
اما آمریکاییان گویی حافظه تاریخی ندارند و نمی‌دانند لااقل با ملت ایران نمی‌توانند از موضع قدرقدرتی به مکالمه بپردازند و به همین دلیل مدام روش‌های پوسیده را آزمایش می‌کنند و شکست می‌خورند. روزی که این روش تغییر کند، آمریکا نیز تغییر خواهد کرد، آن وقت باب مکالمه گشوده خواهد شد.

کیهان:پای درس ۱٣ آبان
«پای درس ۱٣ آبان» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن می‌خوانید؛۴ نوامبر ۱۹۷۹-۱٣آبان ۱٣۵٨- وقتی سفارت آمریکا در تهران که جاسوسان در آن لانه کرده بودند به تسخیر دانشجویان جوان ایرانی و پیرو خط امام(ره) درآمد جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده گمان نمی کرد که دقیقاً یکسال بعد یعنی در ۴ نوامبر ۱۹٨۰ تحت تاثیر این رویداد در انتخابات ریاست جمهوری طعم تلخ شکست را بچشد.
بطوریکه بعدها کارتر در کتاب خاطراتش از ۴ نوامبر ۱۹۷۹ (۱٣ آبان۵٨) به عنوان تاریخی فراموش نکردنی یاد کرده و می نویسد: «... در روزهای نخست تصور می کردم گروگان ها به زودی آزاد خواهند شد اما پس از آنکه بازرگان نخست وزیر وقت دولت موقت در کوشش های اولیه خود برای آزادی با شکست مواجه شد نگرانی ها افزایش یافت...».
اما آنچه در ۱٣ آبان ۵٨ رقم خورد تنها به شکست جیمی کارتر منتهی نشد و فراتر از ساقط شدن دولت کارتر در آمریکا و دولت بازرگان بود.
تسخیر لانه جاسوسی سرمنشأ رویدادها و وقایعی شد که درهم شکسته شدن ابهت و هیمنه پوشالین آمریکا را در پی داشت. اینجاست که می توان به رمز و راز نامگذاری این روز از سوی امام راحل عظیم الشأن به «انقلاب دوم» پی برد.
اگر با پیروزی انقلاب اسلامی نظام سلطه و استکبار به چالش کشیده شد و طنین «نه شرقی، نه غربی» برای اولین بار بر محیط جامعه بین الملل استوار گشت تنها پس از چند ماه این بار نماد سلطه و استکبار و افزون خواهی ضرب شست محکمی را از نظام نوپای جمهوری اسلامی دریافت کرد. از ٣۱ سال پیش که در چنین روزی خبر تسخیر سفارت آمریکا بر صدر اخبار جهان نشست تا به امروز که کماکان منازعه نفس گیر ایدئولوژیک و سیاسی میان ایران و آمریکا جریان دارد در ابعاد و زوایای مختلف از این رویداد تاریخی، تحلیل های فراوانی توسط تحلیلگران داخلی و خارجی مطرح شده است اما آنچه در این نوشته موضوع اصلی بحث را تشکیل می دهد اشاره ای به عبرت نیندوختن آمریکایی ها نسبت به گذشته و در مواجهه با ایران اسلامی است.
سفارت آمریکا در تهران در شرایطی به تسخیر دانشجویان پیرو خط امام(ره) درآمد که آمریکایی ها در نظام دوقطبی آن روزگار به عنوان یکی از دو ابرقدرت جولان می دادند و دولت و حکومتی در اقصی نقاط عالم یارای رودررویی و یا دست کم ایستادگی در برابر افزون طلبی ها و زیادت خواهی های ایالات متحده را نداشت.
از همین روی، تسخیر لانه جاسوسی اولین گوشمالی آمریکایی ها از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که بنابر اوضاع و احوال زمانه انتظار می رفت واکنش به اصطلاح سهمگین و شدیدی را از جانب دولت آمریکا در پی داشته باشد ولی داستان اشغال سفارت تا ۴۴۴ روز به طول انجامید و در همین ایام بود که علی رغم تهدیدهای رنگارنگ کاخ سفید و شاخ و شانه کشیدن های فراوان آنها، امام خمینی(ره) آن جمله تاریخی و ماندنی را فرمودند که «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» که همه دیدند چنین است.
البته به تعبیر دیگر می توان گفت، آمریکایی ها در کارزار مواجهه با جمهوری اسلامی طی سه دهه گذشته یک غلطی کرده اند و آن محاسبات غلط در برآورد توانمندی اصلی و اقتدار واقعی ایران اسلامی است.
این محاسبات و برآوردهای غلط از همان روز تسخیر لانه جاسوسی تا اکنون تداوم داشته است.
آمریکایی ها با محاسبه ای که خود آن را جامع و بی عیب و نقص می پنداشتند برای آزادی گروگان ها دست به کار شدند اما آنچه را که در محاسبه ندیدند و به حساب نیاوردند شن های صحرای طبس بود که کماندوهای آمریکایی موسوم به نیروهای دلتا را زمین گیر کرد. آیا در عملیات پنجه عقاب آمریکایی ها قدرت فائقه و مطلقه الهی و معنوی محاسبه شده بود؟
مگر در قاموس آمریکایی ها «ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» آمده است؟
اگر فهمیده بودند که چند ماه بعد جنگ و نبرد نظامی به راه نمی انداختند. آمریکایی ها گزینه نظامی را با اجیر کردن صدام علیه ایران برگزیدند اما واقعیت آن است که ایران به عنوان مثال - و تنها مثال- «پاناما» نیست که نیروهای ایالات متحده به آن کشور حمله کنند و «مانوئل نوریگا» رئیس جمهور پاناما را دستگیر و به زندانی در آمریکا منتقل نمایند. همچنانکه امروز ایران اسلامی، افغانستان، فلسطین و یا عراق نیست. آمریکایی ها با قانون داماتو و سپس موج تحریم ها بر ضد ایران اسلامی از اهرم اقتصادی نیز در ٣۰ سال گذشته بهره جستند اما طرفی نبستند و اکنون داستان بلند تحریم ها به فصلی رسیده است که حتی رسانه ها و تحلیلگران غربی بر ناکارآمدی و بی خاصیتی آن تأکید دارند. و این تحلیل- بخوانید اعتراف- فقط در دو، سه نشریه تخصصی آمریکا مثل «فوربس» مشاهده نمی شود بلکه از نیویورک تایمز، واشنگتن تایمز، وال استریت ژورنال گرفته تا روزنامه های صهیونیستی جروزالم پست، یدیعوت آحارونوت و... ناگزیر اصل قصه را بازگو نموده و می نمایند.
جالب است که حتی در مقوله به اصطلاح استراتژیک- به زعم آمریکایی ها- «تحریم بنزین» نیز راه به جایی نبرده اند. همین دیروز نشریه تخصصی سیاسی و اقتصادی «فوربس» نوشت: «طرح ضربتی تولید بنزین نشان داد تهران بامدیریت خود برنامه ر یزی های واشنگتن برای توقف فعالیت هسته ای ایران را ناکام گذاشت و به خودکفایی رسید و در آینده از صادر کنندگان نمونه خواهد شد.»
آمریکایی ها پس از امتحان کردن گزینه ها و تاکتیک های مختلف و به تعبیری آزمون و خطاهای بسیار درباره مواجهه با ایران اسلامی، سالهاست بر گزینه تهاجم فرهنگی و به عبارت دقیق تر، ترفند و دسیسه «جنگ نرم» با هدف واهی براندازی خاموش نظام دست یازیدند.
علی رغم هجمه و تهاجم آمریکایی ها در جنگ نرم علیه نظام جمهوری اسلامی کماکان آنچه که آنها از آن هراس دارند قدرت و توان فزاینده ایران در معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای است.
در سال های گذشته این هراس آمریکایی ها نیز شدت یافته است به گونه ای که کاندولیزا رایس وزیر خارجه دولت بوش دو سال پیش صریحاً و بی پرده بیان می دارد «نفوذ ایران از پرونده اتمی خطرناک تر است» این تصریح «رایس» البته این تلویح را در پی دارد که اساساً موضوع برنامه هسته ای ایران و نظایر آن(همچون حقوق بشر) تنها یک بهانه است و آنچه کاخ سفید را به جنب و جوش واداشته قدرت و نفوذ ایران در معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای است.
طرفه آن که همین چندی پیش، روزنامه آمریکایی هافینگتون پست در مقاله ای به قلم مشترک فلینت و هیلاری من لوورت نفوذ و توانمندی ایران را به عنوان «قدرت نرم» توصیف کرده و می نویسد: «یکی از نشانه های برتری ایران بر آمریکا در عرصه قدرت نرم در خاورمیانه آن است که ایران همواره متحدان پیروز و قدرتمندی دارد که همگی قادرند با حمایت مردمی در انتخابات مختلف پیروز شوند.»
در همین راستا، حتی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر افراطی رژیم صهیونیستی که گنده گویی و لاف زنی در آرشیو اظهارات و ادعاهای او به فراوانی دیده می شود عاجزانه اقرار می کند: «امروز نفوذ حکومت ایران را از غزه تا لبنان، از افغانستان تا آمریکای جنوبی و آفریقا می بینم.»
اکنون سوالی که به پیش کشیده می شود این است که چرا علی رغم آن که آمریکایی ها فهمیده اند ایران اسلامی به مانند کشورهایی نیست که آنها هر موقع اراده کردند آنجا را تصرف نمایند یا بر آن سیطره بیابند، باز هم به ترفندهای نخ نما شده و تاکتیک های تکراری خود اصرار و پافشاری می کنند؟
به قول «نوام چامسکی» زبان شناس برجسته و سیاستمدار خبره و شهره، «آمریکا نمی تواند، خواسته های خود را به ایران تحمیل کند»، خب؛ با این وضعیت علت خطای تحلیل آمریکایی ها در رویارویی با ایران اسلامی ناشی از چیست؟
پاسخ ساده است و آن این که آمریکایی ها عقبه توانمندی ایران را که ماهیت و هویت دینی است درنیافته اند و درک نکرده اند که اگر امروز ایران اسلامی طلایه دار نهضت بیداری اسلامی در منطقه است ناشی از نیروی فزاینده معنوی «اسلام» است.
به تعبیر حکیمانه رهبر خبیر انقلاب اسلامی، هنر بزرگ امام راحل(ره) این بود که دین را به صحنه آورد.
و آیا فهم این هنر سترگ و بزرگ در مخیله کوچک میلیتاریست ها و ماتریالیست ها که تنها در پی جنگ افروزی و زیاده خواهی هستند می گنجد؟ درس ۱٣ آبان و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا این بود که در عصر حاکمیت دین و زمانه ای که رشد اسلام خواهی شتاب گرفته است جایی برای قلدرمآبی و چپاولگری سلطه خواهان و مستکبران زورگو و زیاده خواه نیست و همچنان که حضرت امام(ره) آمریکا را ام الفساد قرن دانستند این نوید را هم دادند که این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است.
آمریکایی ها باید بدانند که توانمندی اصلی نظام جمهوری اسلامی علاوه بر قدرت نظامی، سیاسی، دیپلماسی و اقتصادی، ماهیت دینی و ایدئولوژیک است و باید در تحلیل و برآوردهایشان از ایران تجدیدنظر جدی نمایند چرا که به قول معروف:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

سیاست روز:سخنی با برخی فاتحان لانه جاسوسی
«سخنی با برخی فاتحان لانه جاسوسی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می‌خوانید؛امروز ۱٣ آبان است. سه اتفاق مهم در این روز افتاده است که هر کدام اهمیت ویژه‌ خود را دارد ، اما تسخیر سفارت آمریکا در تهران از ابعاد گوناگون اهمیت بیشتری یافته است.
جمعی از دانشجویان که به دانشجویان پیرو خط امام (ره) شهرت یافتند در اقدامی شجاعانه، سفارت آمریکا را تسخیر کردند و پس از آن بود که این سفارتخانه به لانه جاسوسی آمریکا تعبیر شد. اسناد و مدارک بسیاری از آنجا به دست آمد که نشان‌دهنده همان نامی بود که بر روی آن گذاشته شد.
۲۰ سال از آن واقعه می‌گذرد، اما پس از این همه سال‌ شاهد هستیم که برخی از کسانی که در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نقش داشتند تغییر موضع داده‌اند.
این تغییر مواضع این پرسش را در ذهن طرح می‌کند که چه شده است آن ها نسبت به سیاست‌های خصمانه‌ آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، نرمش نشان دهند و خواستار برقراری روابط باشند؟
همان هنگام که لانه جاسوسی تسخیر شد، بودند شخصیت‌هایی که با این اقدام مخالف بودند و حتی قهر کردند و از سمت خود استعفا هم دادند.
استعفای دولت موقت مهندس بازرگان به همین خاطر بود. آن‌ها گمان می‌کردند که اگر سفارت آمریکا در تهران تسخیر نمی‌شد، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد اما غافل از آن بودند که اگر این اتفاق نمی‌افتاد، هر گونه اقدامی علیه جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا روی می‌داد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این نگرانی را در وجود آمریکا ایجاد کرده بود که ، دیگر کشورهای منطقه نیز از الگوی انقلاب اسلامی تبعیت کنند و به همین خاطر در صدد بود تا عمق نفوذ انقلاب اسلامی ایران را کوتاه کند.
اما اقدام دانشجویان در تسخیر لانه جاسوسی به کشورهای تحت سلطه جهان و منطقه نشان داد که می‌توان ابرقدرت بزرگی مانند آمریکا را نیز خوار کرد. تا آن روز سابقه نداشت که سفارت آمریکا در کشوری دیگر به تسخیر مردم درآید ، اما دانشجویان انقلابی این تجربه را برای آمریکا‌یی‌ها رقم زدند.
پس از آن بود که مسیر حرکت انقلاب که در دست دولت موقت بود تغییر پیدا کرد. مسیری که توسط لیبرال‌های نهضت آزادی به بیراهه می‌رفت.
یکی از اهداف انقلاب اسلامی قطع نفوذ و دخالت امپریالیسم آمریکا بود و اگر این اتفاق نمی‌افتاد چگونه می‌توانستیم سیاست ضد آمریکایی خود را حفظ کنیم.
رهبر فرزانه انقلاب در دیداری که روز گذشته با دانش‌آموزان به مناسبت ۱٣ آبان داشتند ، فرمودند: این موضوع همواره باید در حافظه تاریخی ملت ایران بماند که آمریکا هیچ‌گاه به دنبال روابط عادی با کشورها نیست بلکه خواهان روابطی از نوع ارباب- رعیتی و غارت منافع ملت‌ها است.
واقعا بر سر برخی از تسخیر‌کنندگان لانه‌جاسوسی چه آمده است؟
آن ها به شدت استحاله سیاسی و فرهنگی شده‌اند و نیازمند بازآفرینی خود هستند. اما در میان دانشجویان پیرو خط امام(ره) هستند افرادی که در حاشیه قرار گرفتند و بر روی آرمان‌های خود پافشاری می‌کنند و هیچگاه هم از اقدام شجاعانه تسخیر لانه جاسوسی ابراز ندامت نمی‌کنند، اما گمنام باقی مانده‌اند.
مردم سالاری:شوک به جامعه بدون پاسخگویی
«شوک به جامعه بدون پاسخگویی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم سروش ارشاد است که در آن می‌خوانید؛این روزها، در حالی که جامعه درگیر این مشغله فکری است که بالا خره با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها، قرار است چه اتفاقاتی در کشور رخ دهد به یک باره انحلا ل دانشگاه علوم پزشکی ایران، شوکی خبری حداقل در بین قشر دانشگاهی پدید میآورد.
انحلا ل دانشگاهی با ریشه، آن هم یک شبه، موضوعی است که دانشجویان این دانشگاه را بیش از بقیه دچار شوک کرده است.
این شوک درحالی است که هیچ مقامی رسمی از دولت یافت نمی شود که به این سوال پاسخ دهد که علت این انحلا ل شبانه چه بوده است؟
شوک این موضوع تا آن حد تکان دهنده است که حتی نمایندگان مجلس نیز ازاین اقدام شوکه شده اند. به طوری که خواستار آن شده اند که ایرادات خود را نسبت به این تصمیم به وزارت بهداشت اعلا م کنند.
دانشجویان نیز همچنان معترض اند و هیچ مقام رسمی نیز وجود ندارد که آنها را اقناع کند. این سردرگمی ها همچنان بدون پاسخ مانده ا ست.حال سوال اساسی آن است که چرا دولت، علا قمند است در حوزه های مختلف به یک باره شوک به جامعه وارد کند؟گویا این شوک ها به یک رسم نامطلوب کارنامه دولت بدل شده است.
در حالی که حدود یک ماه ونیم از سال تحصیلی می گذرد، اما کاش سخنگویان دولت که یافتنشان از پیدا کردن پاسخ سوالا ت سخت تر است، به افکار عمومی و به خصوص دانشجویان معترض به انحلا ل دانشگاه علوم پزشکی توضیح می دانند که چرا در این زمان از سال، به فکر انحلا ل افتاده اند؟ در حالی که مشخص نیست تا چه میزان کار کارشناسی شده روی این انحلا ل صورت گرفته، همچنان جامعه منتظر است بداند، با چه توجیه علمی و اجتماعی این اقدام صورت گرفته است؟ اما در کنار این موضوع یک مساله اساسی وجود دارد که دولت تا چه حد به پاسخگویی و ارائه توضیح به مردم پایبند است؟ نمی توان یک شبه شاهد اجرای تصمیمات مهم بود و در مقابل هیچگونه توضیحاتی ارائه نشود.
دولت موظف است در قبال اعمالی که انجام می دهد پاسخگوی مردم باشد در غیر این صورت مردم در قبال تصمیمات آنی دولت در مورد موضوعات عام تر و مهمتر نیز دچار نگرانی می شوند.

ابتکار:راز قوت دین درآمریکاو ضعف دین درفرانسه!
«راز قوت دین درآمریکاو ضعف دین درفرانسه!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم ابوالفضل مرشدی است که در آن می خوانید؛یکی از رسالت‌های انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران، تقویت باورهای دینی مردم و افزایش پایبندی آنها به ارزشها و رفتارهای دینی بوده و هست. از این جهت، یکی از دغدغه‌های همیشگی مسئولین نظام و متولیان نهاد دین در جامعه این بوده است که چگونه می‌توان دینداری عامه مردم را تعمیق و تقویت کرد و اساسا چه عواملی بر تقویت یا تضعیف دینداری مردم موثر است.
در سالهای اخیر با بروز نشانه‌هایی مبنی بر سست شدن پایبندی قشرهایی از مردم به دین، این دغدغه‌ها افزایش یافته است. در پاسخ به این دغدغه‌ها و سوالات، احتمالا جامعه شناسان یکی از شایسته ترین کسانی هستند که می‌توانند در زمینه چرایی تغییرات احتمالی سطح دینداری مردم توضیح دهند و راهکارهای موثری را در این زمینه پیشنهاد دهند.
یکی از ابزارهای جامعه شناسان برای توضیح این تغییرات، استفاده آنها از تجربیات کشورهای گوناگون و مطالعات تطبیقی بین این کشورها در زمینه‌های مختلف از جمله در زمینه تغییرات دینداری است. در همین زمینه، سالهای متمادی است که نظرسنجی‌های پیاپی در کشورهای مختلف جهان صورت می‌گیرد که یکی از موارد مورد سنجش در این نظرسنجی ها، میزان پایبندی مردم جوامع مختلف به دین متبوع آن کشور است.
نتایج این نظرسنجی‌ها سوالی (معمایی) را برای جامعه شناسان دین مطرح ساخته است و آن اینکه: چرا سطح دینداری (باورهای دینی و کلیسا رفتن) مردم ایالات متحده امریکا که یکی از صنعتی ترین کشورهای جهان است در مقایسه با کشورهای صنعتی اروپای غربی در سطح بالاتری قرار دارد؟
به بیان دیگر، چرا در حالی که نظرسنجی‌ها طی ۵۰ سال گذشته حاکی از سیر نزولی دینداری مردم کشورهای اروپای غربی است، در همین مدت (و حتی در مقایسه با سالهای دهه ۱۹٣۰ میلادی) میزان دینداری مردم امریکا تقریبا ثابت مانده است؟ بعلاوه، چرا در حالی که ایالات متحده در سالهای اخیر با نوعی خیزش مسیحیت انجیلی روبرو بوده، از چنین جنبشهای مسیحی در کشورهای اروپایی چندان خبری نیست؟
این معما از آنجایی مطرح می‌شود که در جامعه شناسی دین (حداقل تا سه دهه پیش) این یک نظر پذیرفته شده بود که به موازات صنعتی شدن جامعه و گسترش شهرنشینی و توسعه علوم جدید و فراگیرشدن رسانه ها، فرایند سکولار شدن ذهنی هم در این جوامع اتفاق می‌افتد، یعنی باورهای دینی مردم ضعیف می‌شود و مردم کمتر در مراسم دینی (در مسیحیت، حضور در کلیسا) شرکت می‌کنند.
این قاعده تقریبا در مورد همه کشورهای مسیحی دیگر درست از آب در می‌آید. یعنی جوامع اروپای غربی مانند آلمان و انگلیس و فرانسه که از لحاظ صنعتی پیشرفته تر از کشورهای جنوبی اروپا مانند ایتالیا و اسپانیا، هستند، از آنها سکولارتر نیز هستند. همچنین، کل کشورهای اروپایی که در مقایسه با کشورهای امریکای لاتین به لحاظ صنعتی پیشرفته-ترند، سکولارتر نیز هستند. در حالی که مطابق این قاعده، ایالات متحده امریکا که به لحاظ صنعتی پیشرفته ترین کشور است، می‌بایست سکولارترین کشور نیز باشد، اما چنین نیست.
اما یک نکته دیگر هم در این رابطه جلب نظر می‌کند و آن اینکه همه نظرسنجی‌ها در اروپا نشان می‌دهد که از بین کشورهای اروپایی کشور فرانسه فرایند سکولار شدن (هم سکولار شدن نهادی و هم سکولار شدن ذهنی) را به صورت عمیق-تری طی کرده است، بطوریکه نه تنها میزان دینداری مردم فرانسه نسبت به مردم کشورهای دیگر اروپا کمتر است بلکه حتی نوعی ضدیت نسبت به دین هم در بخش قابل توجهی از مردم این جامعه وجود دارد و در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی نهاد کلیسا نیز کمترین نفوذ را بر دیگر نهادهای اجتماعی فرانسه دارد.
به عنوان مثال، یک نظرسنجی معتبر در سطح اروپا در سال ۱۹۹۰ نشان می‌دهد در حالی که میانگین اعتقاد به خدا در سطح کشورهای اروپایی ۷۰ درصد است، این میزان در بین مردم فرانسه ۵۷ درصد است. همچنین در حالی که در سطح کشورهای اروپایی به طور میانگین ۴۰ درصد مردم هرگز به کلیسا نمی‌روند، در فرانسه ۵۹ درصد مردم اصلا به کلیسا نمی‌روند. دانستن این نکته خالی از لطف نیست که فرایند جدایی نهاد کلیسا از دیگر نهادهای جامعه در فرانسه به نام “لاییک شدن” معروف شده است، اما در کشورهای انگلیسی زبان همین فرایند به نام “سکولا شدن” شناخته شده است و چون این فرایند در فرانسه همراه با نوعی ضدیت با کلیسا بوده است، در اصطلاح “لائیک شدن” نوعی ضدیت با دین نیز نهفته است؛ این در حالی است که در اصطلاح “سکولار شدن” چنین ضدیتی مستتر نیست.
در توضیح وضعیت متفاوت دین و کلیسا در دو کشور ایالات متحده و فرانسه، نظرات گوناگونی ارائه شده است. یکی از نظرات مطرح در این زمینه برگرفته از آراء آلکسی دو توکویل، یک جامعه شناس قرن نوزدهمی فرانسه، است. توکویل جامعه جدید (مدرن) را «جامعه دمکراتیک» می‌داند که روند اصلی آن میل عمومی به برابری اجتماعی و آزادی است، یعنی روز به روز تفاوتهای موروثی ناشی از قومیت و خانواده و نژاد و طبقه و ... از بین می‌رود و همه مشاغل و مناصب و افتخارات می‌تواند در اختیار همگان قرار گیرد.
به عبارتی، توکویل بر این باور است که میل به برابری و آزادی در جوامع جدید چنان قدرتمند است که هیچ نهاد و مرجعی را یارای مقاومت در برابر آن نیست و هر نهاد یا مرجعی در جامعه در مقابل این میل ایستادگی کند کنار زده خواهد شد. توکویل که وضعیت متفاوت دین در دو جامعه فرانسه و آمریکا را در تاریخ این دو کشور جستجو می‌کند، آن را ناشی از دو نوع متفاوت برخورد کلیسای این دو کشور با این میل می‌داند. به باور توکویل، انقلاب فرانسه در سال ۱۷٨۹ نمود و تجلی میل به برابری و آزادی بود، اما نهاد کلیسای کاتولیکی در این کشور در کنار رژیم پیشین فرانسه در مقابل انقلاب فرانسه ایستاد، یعنی خود را در مقابل میل به آزادی و برابری قرار داد، و بنابراین در برابر این میل قدرتمند تاریخی به کناری زده شد و در ذهن تاریخی جامعه فرانسه ایده «دین در مقابل آزادی و برابری» ثبت شد و این ذهنیت هنوز هم در جامعه فرانسه عمل می‌کند و نگرش به دین و نهاد کلیسا را منفی می‌کند.
اما به باور توکویل در جامعه امریکا دقیقا عکس این قضیه اتفاق افتاد؛ یعنی جامعه امریکا توانست روح مذهب را با روح آزادی تلفیق کند؛ بنیانگذاران امریکا که همگی پروتستانهای باایمان بودند، از همان ابتدا از آزادی و برابری دفاع کردند و کلیسا و دین را همراستا با این دو میل تاریخی قرار دادند.
بدین ترتیب، در امریکا دین و کلیسا نه در مقابل آزادی و برابری بلکه حامی و پشتیبان این دو میل قرار گرفت. به عبارتی، در امریکا کلیسا و دین به جهان سیاست وارد نشد و آن را میدانی از جانب پروردگار برای جولان کوششهای هوش بشری دانست و در عوض، جهان اخلاق خود به خود در اختیار نهاد دین و کلیسا باقی ماند.
بدین ترتیب در امریکا بر خلاف فرانسه، مردم دین و کلیسا را حافظ و مبین ارزشهای اصلی جامعه خود، یعنی آزادی و برابری و دمکراسی، می‌دانند و بنابراین تضعیف دین را تضعیف ارزشهای اصلی و پایه جامعه قلمداد می‌کنند و خود بخود به دین احترام قائلند و در جهت حفظ و برقراری آن می‌کوشند. آنچه گفته شد مربوط است تجربه نحوه تعامل دین و آزادی و برابری در دو کشور پیشرفته صنعتی که متعلق به حوزه مسیحیت هستند.
بدیهی است که هرگونه مقایسه خام و بدون ملاحظه این دو کشور با کشور ما ساده اندیشانه خواهد بود، چه اینکه اولا کشور ما در حوزه تمدنی دین اسلام قرار دارد و دین اسلام با وجود همه اشتراکاتش با دین مسیحیت، بعنوان دو دین ابراهیمی، تفاوتهای زیادی هم با مسیحیت دارد و هیچ معلوم نیست که دین اسلام همان تجربه‌ای با مدرنیته و جامعه جدید داشته باشد که دین مسیحیت در این ۴۰۰ سال اخیر داشته است.
بعلاوه اینکه، کشور ایران در شرایط تاریخی و اجتماعی بسیار متفاوتی با کشورهای اروپایی و امریکایی قرار دارد. با این حال، چنانچه معتقد باشیم و یا احتمال دهیم که بر جوامع بشری، با همه تفاوتهای خود، قواعد مشخص و مشترکی حاکم است و می‌توان در برخی زمینه‌ها جوامع را با هم مقایسه کرد، به نظر می‌رسد باید تجربه دین و کلیسا در کشورهای صنعتی، بویژه دو کشور فوق الذکر، را به جد مورد مطالعه قرار دهیم تا با الگوهای رابطه نهاد دین با جوامع جدید و پیامدهای آنها آشنا شده و تجربیات قابل استفاده آنها را بکار گیریم.
به نظر می‌رسد، حال که قرار است کرسی‌های آزاداندیشی در زمینه‌های مختلف علوم انسانی در کشور برگزار شود، چه خوب است یک کرسی نیز به این موضوع اختصاص یابد و اندیشمندان مختلف بتوانند در این زمینه اظهار نظر کنند و یافته‌های نظری و تجربی خود را در زمینه انواع الگوهای تعامل نهاد دین با دیگر نهادهای جامعه (سیاست، اقتصاد، آموزش، خانواده و ...) به اشتراک بگذارند؛ باشد که ضمن یادگرفتن از تجربیات کشورهای دیگر در این زمینه، جمهوری اسلامی ایران بتواند الگویی مناسب از رابطه نهاد دین با دیگر نهادها در جامعه مدرن ارائه کند.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛امروز، در حال گرامیداشت روزی هستیم که از ایام به یادماندنی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران به شمار می‌آید. ۱٣ آبان نه تنها برای ملت ایران و ملتهای آزاده جهان بلکه برای سلطه گران استعمارگر نیز روزی فراموش نشدنی است. سیزدهم آبان که به نام روز ملی مبارزه با استکبار جهانی در تقویم ایران نقش بسته به واقع تاثیری عمیق و نقش شگرف و ماندگار در قرن معاصر به جای گذاشته است.
آنچه در این روز ترسیم می‌شود نه صرفاً یک رویداد تاریخی بلکه مجموعه‌ای از حوادث و وقایع تاریخ ساز است که در هر کدام از آنها مصادیقی از پایداری، فداکاری و مقاومت ملی نهفته است، وقایعی که هر یک به تنهایی می‌تواند جلوه حرکت آرمان گرایانه ملت ایران برای تاریخ امروز و آینده باشد.
سیزدهم آبان در حافظه تاریخی ملت ایران، نقطه عطفی در جهت سرعت بخشیدن به روند شکل گیری، تداوم و بالندگی انقلاب اسلامی است و سه واقعه سرنوشت ساز را در خود جای داده است؛ روزی که امام خمینی در سال ۴٣ به خارج تبعید شد و روزی که دانش آموزان نسل اول انقلاب در اعتراض به ظلم وستم رژیم ستم شاهی توسط دژخیمان طاغوت در مقابل در اصلی دانشگاه تهران در سال ۵۷ به خاک و خون کشیده شده و با خون خود شعار انقلاب را بر سنگفرش خیابان نقش بستند و هم یادآور تسخیر لانه جاسوسی در نخستین سال پیروزی انقلاب توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که هر سه این حوادث، وجوه مشترکی از استکبارستیزی، استقلال طلبی و آزادیخواهی ملت ایران را به نمایش گذاشت.
نخستین واقعه این روز، تبعید امام خمینی در سال ۱٣۴٣ از ایران به ترکیه به علت مبارزه با رژیم آمریکایی شاه و سخنرانی بیدار کننده ضد آمریکایی علیه لایحه ننگین و استعماری کاپیتولاسیون بود که این لایحه فراقانونی به آمریکا و نظامیان این کشور حق می‌داد که در ایران به هر جرم و جنایتی دست بزنند ولی دولت و دادگاههای ایران نتوانند آنها را تحت پیگرد قانونی قرار دهند. این بود که امام خمینی و روحانیت مبارز علیه این لایحه ننگین به خروش آمده و قیامی را براه انداختند که زمینه ساز وقوع نهضت اسلامی در سالهای بعد شد.
دومین واقعه، شهادت دهها دانش آموزی بود که در سال ۵۷ در کمال شهامت به هواداری از نهضت اسلامی به خیابان آمده و با مشت‌های گره کرده به مقابله با رژیم طاغوت برخاسته و در نهایت، سینه خود را آماج گلوله‌های مزدوران گارد شاهنشاهی قرار دادند.
حادثه تاریخ ساز سوم که به تعبیر امام خمینی، "انقلاب دوم" لقب گرفت، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود که نشان دهنده بیداری ملت در مقابله با دسیسه‌های دشمنان انقلاب برای ریشه کن کردن نهال نوپای جمهوری اسلامی بود و توانست آنچنان هیمنه آمریکا را در جهان فرو بریزد و ابهت پوشالی نظام سلطه را نزد ملتهای جهان درهم بشکند که سردمداران کاخ سفید هنوز هم نتوانسته‌اند خود را از زیر پیامدهای این ضربه حیثیتی خارج کنند. امروز نیز در سالگرد این حوادث تاریخی، ملت ایران با آگاهی و تعمیق بینش سیاسی خود، ترفندهای آمریکای جهانخوار برای ضربه زدن به انقلاب را رصد می‌کند و همچون ید واحده در مقابل توطئه‌ها خواهد ایستاد.
در این هفته گام اول طرح هدفمندی یارانه‌ها به عنوان یک طرح ملی به اجرا گذاشته شد و به گفته رئیس‌جمهور، ماهانه ۴۰ هزار و ۵۰۰ تومان سرانه به حساب سرپرست خانوار واریز می‌شود. نکته‌ای که در این میان اهمیت دارد، لزوم مدیریت هوشمند و همه جانبه حذف یارانه‌ها و کنترل قیمت هاست که اگر صرفاً مردم را با این مبالغ در صحنه اجرای چنین زایمان بزرگی تنها گذاشته شوند، مشخص نیست که توفیقات لازم از آن بدست آید.
مورد دیگری که در آستانه اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها در اظهارات بعضی مسئولان اجرایی مشاهده می‌شود و باید از آن پرهیز شود، اینست که با پیشه کردن یک روش تبلیغاتی درصدد هستند باب هرگونه اظهارنظر و نقد و انتقاد نسبت به نحوه اجرای این طرح ملی را با این بیان که هرگونه کارشکنی در برابر این طرح را سرکوب خواهند کرد، مسدود کنند یا به این ترتیب با امنیتی کردن بحث، فضا را به روی اظهارنظر کارشناسانه ببندند. مسئولان اجرای این طرح باید از آنچنان مدیریت هوشمندانه‌ای برخوردار باشند که ضمن برخورد با کارشکنی‌های احتمالی، مشوق نقدهایی که از سر حسن نیت و دلسوزی انجام می‌شود باشند و از مشارکت مردم استقبال کنند.
هفته جاری مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به عنوان یکی از طرفهای گفتگوی هسته‌ای با ایران، از تعیین تاریخ از سرگیری مذاکرات خبر داد که در ۱۹ آبان انجام خواهد شد،‌ هرچند هنوز درباره محل برگزاری گفتگوها توافقی حاصل نشده ولی برخی سمت گیریها و ذهنیت‌های حاکم بر طرفهای غربی حکایت از نوعی عقیم سازی مذاکرات، قبل از برگزاری آن دارد که امیدواریم لااقل این دور از مذاکرات که در پی هشت سال مذاکره بی‌حاصل گذشته انجام می‌شود که هدفی جز اعمال فشار بر ایران و باج خواهی در زمینه توقف فعالیتهای غنی سازی کشورمان را دنبال نمی‌کرده، این بار لااقل به وضعیت استقرار بنیان‌های اعتمادساز تغییر مسیر دهد.
این هفته، در رویدادهای خارجی، دو موضوع، یکی تحولات عراق و دیگری انتخابات آمریکا در صدر سایر تحولات بین‌المللی قرار داشتند. عراق، هفته جاری دو روز خونین را پشت سر گذاشت که در حوادث مرگبار این دو روز حدود ٣۰۰ عراقی به کام مرگ فرو رفتند و بیش از این تعداد نیز مجروح شدند. در حوادث روز سه شنبه، که یکی از خونبارترین روزهای سال جاری در عراق محسوب می‌شود، تروریست‌ها ۱۶ بمب را به طور همزمان در مناطق مختلف بغداد منفجر کردند که در جریان آن قریب ۲۰۰ نفر کشته و ۴۰۰ نفر زخمی شدند.
روز قبل از آن نیز حمله به یک کلیسا از سوی عناصر تروریست به کشته شدن ۶۰ نفر و مجروح گردیدن ۶۰ نفر دیگر منجر شد. اگرچه عراق از زمان اشغالش توسط اشغالگران غربی دستخوش مصیبت، ناآرامی‌ها و خشونت‌های مرگبار بوده است ولی حوادث هفته جاری، هم از جهت شدت و هم از لحاظ زمانی، یعنی پس از رد طرح دعوت عربستان از گروههای سیاسی عراق، تامل برانگیز است.
اوایل هفته جاری در خبرها آمد که حکومت عربستان طرحی را برای به اصطلاح فیصله دادن به کشمکش‌های سیاسی عراق تهیه کرده و از سران گروههای سیاسی عراق دعوت نموده است تا به آن کشور سفر کنند و در جلسه‌ای به مدیریت عربستانی ها، طرح مذکور را مورد بحث قرار دهند. این اقدام مشکوک ریاض که مداخله مستقیم در تشکیل دولت عراق و امور داخلی این کشور محسوب می‌شد بلافاصله از سوی سران جناح‌های سیاسی عراق، یکی پس از دیگری، به جز گروه العراقیه، رد شد و در واقع، عملاً طرح ریاض شکست خورد و نقشه عربستانی‌ها برای بهره برداری از شرایط ابهام آلود عراق نقش بر آب شد.
به عقیده ناظران سیاسی، از جمله برخی منابع عراقی، این ظن قوی وجود دارد که انفجارهای اخیر عراق، واکنشی از سوی عربستان، از طریق عناصر داخلی‌اش در عراق باشد که هشداری مستقیم به شیعیان، به خصوص شخص نوری مالکی است که اگر بخواهند بر نظرات خود اصرار ورزند، در آینده باید منتظر حوادثی از این دست باشند و هزینه‌های سنگینی را متقبل شوند.
در این میان نباید این واقعیت را نادیده گرفت که تاخیر در تشکیل دولت جدید عامل مهم و اساسی در گستاخ‌تر شدن عناصر بعث و تکفیری و دولت‌های خارجی است و مسئولیت این وضع نابسامان به عهده گروههای سیاسی عراق است که همچنان بر منفعت طلبی‌‌های جناحی پافشاری می‌کنند و به تشکیل دولت جدید تن نمی‌دهند.
شانزدهم ماه جاری، درست ٨ ماه از برگزاری انتخابات عراق می‌گذرد ولی متولیان سیاسی این کشور هنوز نتوانسته‌اند دولت جدید را تشکیل دهند و عملاً این کشور بحران زده بدون دولت رها شده و در واقع کشوری بدون در و پیکر است که طرف‌های خارجی در تعقیب مطامع و منافع نامشروع خود، آزادانه در این کشور جولان می‌دهند و ابایی ندارند اگر این نفع طلبی به بهای خون هزاران عراقی تمام شود.
"فواد معصوم" رئیس موقت مجلس جدید عراق روز گذشته بار دیگر از گروههای سیاسی خواست با برگزاری جلسه روز دوشنبه آینده مجلس برای رسیدگی به تشکیل دولت موافقت کنند و منابع نزدیک به نوری مالکی نیز اعلام کرده‌اند تفاهم‌های اصلی برای تشکیل دولت صورت گرفته است. با اینحال نمی‌توان به این رخدادها خوش بین شد چرا که در طول ٨ ماه گذشته بارها گروههای سیاسی عراق از دستیابی به تفاهم و توافق خبر داده‌اند ولی در عمل، اتفاق خاصی رخ نداده و بلاتکلیفی سیاسی همچنان باقی مانده است.
این هفته در آمریکا انتخابات برگزار شد و مردم آمریکا برای انتخاب همه ۴٣۵ عضو مجلس نمایندگان، یک سوم از ۱۰۰ عضو مجلس سنا و شماری از فرمانداران ایالتی به پای صندوق‌های رای رفتند. براساس تازه‌ترین گزارش ها، جمهوریخواهان با کسب ۲٣۹ کرسی، اکثریت را در مجلس نمایندگان از دست دمکراتها خارج ساختند که رخدادی تلخ برای شخص باراک اوباما می‌باشد. البته پیشتر نیز نظرسنجی‌ها از شکست دمکراتها خبر داده بودند و اوباما تلاش کرد شخصاً با سفرهای تبلیغاتی و تکرار شیوه‌ها و کدهای تبلیغاتی ریاست جمهوری، بلکه بتواند نظر رای دهندگان را به نفع دمکراتها جلب کند ولی نتیجه انتخابات نشان داد که وی در ماموریتش ناکام بوده است.
از این به بعد قطعاً کار برای اوباما دشوارتر خواهد شد چرا که مجلس نمایندگان نفوذ مهمی در تصمیم گیری‌ها و سیاست گذاری‌های داخلی و خارجی دارد و می‌تواند در بسیاری از موارد اوباما را با چالش جدی مواجه سازد. هر چند اوباما می‌تواند دلخوشی محدودی به سنا داشته باشد که هنوز دمکراتها با ۵۱ رای اکثریت را در دست دارند. البته این اکثریت نیز در مقابل ۴۶ کرسی جمهوریخواهان چندان قابل اتکا و اعتماد نیست ضمن اینکه سنا نقش کمرنگی در صحنه سیاسی آمریکا دارد.
بزرگترین ضربه به موقعیت اوباما و بالتبع دمکراتها، عدم تحقق وعده‌های وی در ایجاد "تغییر" در سیاستهای دولت‌های گذشته بوده است. مردم آمریکا، که از عملکرد و اقدامات جمهوریخواهان و تیم جورج بوش به ستوه آمده بودند با شنیدن شعارهای تغییر و تحول از سوی اوباما به وی اقبال نشان دادند ولی پس از گذشت یک و نیم سال به این نتیجه رسیده‌اند که وی به وعده‌هایش عمل نکرده است. برای رای دهندگان آمریکایی، اوباما نه رفاه وعده داده شده را برای آنها فراهم ساخته و نه نیروهای آمریکایی را از عراق و افغانستان خارج کرده است.
بلکه به عکس، دولت اوباما حدود ٣۰ هزار نیروی اضافی را نیز به افغانستان فرستاده است تا در جنگی که به نظر بسیاری از آمریکایی‌ها بیهوده و بی فرجام است مشارکت کنند. نتیجه انتخابات اخیر آمریکا یک پیام دیگر دارد و آن، اینکه آمریکایی‌ها از نظام حاکم ناراضی و منزجر هستند و رای آنها به جمهوریخواهان، نه از باب رضایتمندی از عملکرد این حزب، بلکه بیشتر به دلیل نشان دادن نارضایتی و خشم خود از حزب حاکم می‌باشد.
اکنون اوباما برای ادمه کارش در برابر یک آزمون دشوار قرار گرفته است و اگر تا به حال تنها از سوی افکار عمومی تحت فشار قرار داشت تا به وعده‌هایش جامه عمل بپوشاند اکنون از سوی کنگره نیز به وی فشار وارد خواهد شد تا نظرات جمهوریخواهان را در تصمیم گیری‌ها و سیاستهایش لحاظ کند.

دنیای اقتصاد:بازگشت راستگرایان در آمریکا
«بازگشت راستگرایان در آمریکا»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن می‌خوانید؛پیشروی‌های دو دهه‌ای چپگرایان جهان در حال متوقف شدن است. در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، احزاب چپگرای اروپایی، حزب دموکرات آمریکا و سوسیالیست‌های آمریکای لاتین تقریبا به صورت همزمان،مناصب اجرایی و تقنینی کشورهای خود را اشغال کرده بودند و جورج بوش، آنگلا مرکل و نیکلا سارکوزی در تنگنای فشار چپگرایان بودند.
حتی ولادیمیر پوتین که با شعارهای اصلاحی در روسیه به قدرت رسیده بود، حفظ انحصارات دولتی را به آزادی اقتصادی ترجیح می‌داد.
اما گویی سال ۲۰۱۰ سال چرخش این روند است. در این سال، محافظه‌کاران انگلیسی پس از ۱٣ سال به قدرت بازگشتند. راستگرایان مجارستان، هلند و سوئد (که سرزمین سوسیال- دموکرات‌ها است)، بر رقیبان چپگرا فائق آمدند و سرانجام در آمریکا که دموکرات‌ها دو سالی بیشتر نیست که کرسی ریاست جمهوری را به کف آورده‌اند، دیروز از رقیبان راستگرا (حزب جمهوری‌خواه و حزب چای) شکست خوردند.
این چرخش‌های تقریبا همزمان، دلایلی کمابیش مشابه دارند که مستقیم و غیرمستقیم به اقتصاد ختم می‌شود. در اروپا، کاهش رشد اقتصادی و افزایش بیکاری، توجهات را به سوی مهاجران جلب کرده که نوعا رقیب کارگران بومی به شمار می‌روند. احزاب راستگرا با تمرکز بر این موضوع و اتخاذ مواضع ضد مهاجران، به پیروزی رسیدند؛ اما در آمریکا موضوع قدری متفاوت است و بیشتر معطوف به تفاوت روش‌های اقتصادی و تا حدودی مسائل سیاست خارجی است.
آخرین رییس‌جمهور دموکرات قبل از باراک اوباما؛ یعنی بیل کلینتون (۱۹۹٣ تا ۲۰۰۱) با اتخاذ پاره‌ای تدابیر که افزایش مالیات بنگاه‌های بزرگ در راس آنها بود، کسری بودجه را کاهش داد و موجب بهبود وضع اقتصادی شد؛ اما پایان دوران وی با افزایش نگرانی‌ها درباره رکود اقتصادی همزمان شد. سیاست‌های اقتصادی کلینتون، قدرت سرمایه‌گذاری بنگاه‌ها را کاهش داده و دولت را ثروتمند کرده بود. جورج بوش جمهوری‌خواه که جانشین وی شده بود، روند را معکوس کرد و مالیات‌ها را کاهش داد؛ زیرا به گمان او ایجاد تحرک اقتصادی؛ مستلزم تقویت بنیه بنگاه‌ها از طریق کاهش مالیات‌ها است.
این سیاست در آغاز کار موفق بود؛ اما هزینه‌های جنگ در افغانستان و عراق از سویی و آغاز بحران جهانی اقتصاد از سوی دیگر فشار بر اقتصاد را افزایش داد و عنوان ناکام‌ترین رییس‌جمهور جمهوری‌خواه آمریکا را برای بوش به ارمغان آورد. همین ناکامی، راه باراک اوباما نامزد دموکرات‌ها را هموار کرد و او بر مک‌کین نامزد جمهوری‌خواهان غلبه کرد.
اوباما، سیاست‌های بوش را عامل رکود اقتصادی دانست و راهی که برای خارج کردن اقتصاد برگزید، همه بافته‌های سلف دموکرات او (بیل‌کلینتون) و رقیب جمهوری‌خواهش (جورج بوش) را پنبه کرد.
اوباما با بسته‌های تشویقی و معافیت‌های سخاوتمندانه برای بنگاه‌های ورشکسته کار خود را آغاز کرد؛ با این کار، هزینه‌های دولت را افزایش داد و بنگاه‌های ناکارآمد را از اصلاح روش‌های اقتصادی دور و به راه‌حل‌های آسان (یارانه دولتی) نزدیک کرد.
این روش، امکان خروج قطعی اقتصاد از رکود را ضعیف کرد و جمهوری‌خواهان فرصت یافتند تا با نقد این برنامه‌ها، در مجلس نمایندگان به اکثریت دست یابند و شمار نمایندگان خود را در سنا افزایش دهند. به این ترتیب اکنون ترکیب کنگره آمریکا (مجلس نمایندگان و سنا) دیگر همراه قطعی اوباما نیست و او ناگزیر به انعطاف بیشتر در برابر جمهوری‌خواهان است.
در انتخابات میان‌دوره‌ای آمریکا معمولا احتمال شکست حزب حامی رییس‌جمهور زیاد است؛ اما شدت شکست حزب اوباما در این انتخابات در ۶۰ سال گذشته سابقه نداشته است و از این جهت می‌توان گفت باراک اوباما با همان شدتی که از عرف اقتصادی آمریکا فاصله گرفت با همان شدت نیز از محبوبیت خود و حزب دموکرات کاست.

آفرینش: برنامه‌ریزی برای ظرفیت‌های کشاورزی
«برنامه‌ریزی برای ظرفیت‌های کشاورزی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛امروزه کشاورزی برای اکثر کشورها از امور استراتژیک محسوب می‌گردد و بر وضع اقتصادی کشور و معیشتی فعالان در این رشته تاثیر گذار است،در جهانی که روز به روز بر جمعیتش افزوده می‌گردد ، محصولات بدست آمده از بخش کشاورزی بسیار حائز اهمیت بوده و نقش خیلی مهمی را در اقتصاد جهانی بازی می‌کند.
این مسئله که حیات آدمی روی این کره خاکی بدون فعالیت در بخش کشاورزی غیر ممکن است واضح می باشد و هر کشوری که بیشترین خاک حاصلخیز و مرغوب کشاورزی و منابع آبیاری را در اختیار داشته باشد و بتواند از این فاکتورهای خدا دادی و طبیعی بنحو احسن و شایسته و با علم و تکنولوژی روز دنیا استفاده نماید سود بیشتری را بدست خواهد آورد.
عمل کشاورزی کاری است که در دین مبین اسلام اشاره فراوان شده است و امام علی (ع) در یکی از سخنان خویش فرموده اند که خدا لعنت کند کسی را که آب و زمین کشاورزی در اختیار داشته باشد ولی فقیر بماند .
در حال حاضر مساحت زمین های قابل کشت در کشور حدود ۵۰ میلیون هکتار است با توجه به این که در حال حاضر حدود ۱۶ میلیون هکتار از اراضی کشور، زیرکشت محصولات مختلف زراعی قرار دارد و با عنایت بر این که ایران از تنوع آب و هوایی برخوردار است جای بسی تاسف است که فقط در حدود یک سوم زمین های قابل کشت کشور مورد استفاده قرار می گیرد.
البته عدم استفاده از این امکانات موجود برای کشاورزی و یا ترجیح دادن مصارف غیر کشاورزی برای این زمین ها باعث شده تا توجه چندانی به این امر صورت نگیرد. مورد استفاده قرار دادن این زمین های مستعد کشاورزی به اموری همچون ساخت کارخانه جات و یا ساخت وسازهای شهرک های مسکونی و یا ساخت جاده ها و بزرگراه ها باعث تحلیل رفتن بنیه کشاورزی در کشور شده است.
البته سنتی بودن سیستم کشاورزی در کشور هم از دیگر عوامل است که بروز چنین مشکلی را پررنگ تر می کند. عدم استفاده کشاورزان ما از روش های مدرن کشاورزی و نداشتن امکانات برای استفاده از زمین های بلا استفاده براین موضوع دامن زده است. براساس روش های علمی در صنعت کشاورزی پس از هر بار کشت محصول در زمین کشاورزی می‌بایست یک دوره زمانی به زمین استراحت داده شود.
ولی متاسفانه به علت کمبود زمین کشاورزی در کشور کشاورزان ما بدون وقفه در زمین های کشاورزی کشت را شروع می کنند. و این امر باعث ضعیف شدن خاک و متعاقبا باعث کاهش کمیت و کیفیت محصول خواهد شد .این در حالی است که همانطور که گفته شد فقط حدود یک سوم زمین های قابل کشت کشور مورد استفاده کشاورزان قرار گرفته است و این نشان از پتانسیل نهفته درکشور می باشد که به آن اهمیت داده نشده است .
با دیدن زمین های بدون استفاده در حاشیه جاده ها و بزرگراه های تهران و سایر شهرها جای بسی تعجب و سوال است که چرا از این امکانات خدادادی به نحو احسن استفاده نمی شود. آیا با رسیدگی و آماده سازی این زمین ها برای کشت و کار زمینه اشتغال بسیاری از حومه نشینان کلان شهر تهران برطرف نخواهد شد؟
کاملا روشن است که هر جایی از کشور که زمینه برای فعالیت های تولیدی فراهم شود متقاضیان آن هم فراهم می شود و اینگونه فعالیت های از این قبیل باعث اشتغال بسیاری از مردم به صورت مستقیم و غیر میستقیم خواهد شد. بنابراین اگر سیاست دولت در سطح کلان سیاست گذاری و برنامه ریزی اقتصادی پیشرفت منطقی کشور باشد باید به بخش کشاورزی که یکی از ارکان مهم درافزایش درآمد سرانه افراد یک کشور محسوب می‌شود و خود موجب قدرتمندی یک ملت و نظام است توجه کافی و وافی داشته باشد.

آرمان:روابط ایران و هند و سفر اوباما
«روابط ایران و هند و سفر اوباما»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم میر محمود موسوی است که در آن می‌خوانید؛ سابقه روابط هند و آمریکا ایجاب می‌کند که هراز چند گاهی در سطح سران با یکدیگر تبادل نظر داشته باشند. پس از دهه ۹۰ میلادی و سقوط شوروی و از بین رفتن جهان دو قطبی، دولت هند تجدید نظری در سطح کلان سیاستهای خود داشت و منجربه این شد که به رابطه نزدیکتری با آمریکا اقدام کند و در همین راستا رابطه خودش را با اسرائیل نیز گسترش داد.
هراز گاهی مقامات عالی دو کشور دیدار می‌کنند و سفرهایی به پایتخت کشورمقابل صورت می‌گیرد و در سطوح پایین تر در رده‌های مختلف سیاسی و اقتصادی با یکدیگر تبادل دارند. در برخی مسایل دیدگاههای متفاوتی دارند ولی منافع مشترکی را در بعضی حوزه‌های مهم واساسی برای خود تعریف کرده‌اند که قابل تامل است. بعد از سفر کلینتون در سال۲۰۰۰می‌توان به یکی از مهمترین این سفرها که در سال ۲۰۰۵ توسط بوش رئیس جمهور وقت آمریکا صورت گرفت، اشاره کرد. این سفر آثار قابل تاملی چه در منطقه و چه در روابط بین این دو کشور داشت.
زمینه امضای توافق نامه ای برای رفع تحریمهای هسته‌ای یا غیر هسته‌ای برای هند را در این سفر فراهم کردند و روابط دو کشور نیز واردمرحله جدیدی شد. به دنبال آن بود که رای هند علیه ایران در قطعنامه‌های آژانس بین المللی انرژی اتمی‌در مورد پرونده هسته ای ایران نیز اتفاق افتاد که روابط دو کشور ایران و هندرا متاثر کرد.
خودداری هند ازپیگیری و مشارکت در طرح خط لوله گاز نیز در همین چارچوب ارزیابی می‌شود. سفرقریب الوقوع اوباما به منطقه، به مدت ده روز به کشورهای هند، اندونزی، کره جنوبی، و ژاپن خواهد بود. قرار است اوباما روزهای پنجم تا نهم ماه نوامبر ( ۱۴ تا ۱٨ آبان) از هند دیدار کند.
آنچه که در اخبار مطرح می‌شود، حوزه‌های مربوط به تجارت، مسائل دفاعی، آموزشی و روابط مالی و اقتصادی خدمات برای این سفر در نظر گرفته‌ شده است وتوافقات حاصله در چارچوب اسناد مربوطه به امضای طرفین خواهد رسید. از جمله عوامل سازنده اصلی روابط بین دو کشورنگاهی است که دو طرف به یکدیگر دارند. هند با توجه به اهمیت روزافزون جایگاهش و ظرفیتهاو پیشرفتهای اقتصادی که در این دو دهه داشته، به شدت مورد توجه آمریکاست و در مقابل آمریکا نیز مورد توجه هند است.
مسلما هر دو کشور می‌خواهند، با همکاری با یکدیگر در جهت اهداف و منافع خودشان حرکت کنند. لازمه این حرکتها مشاوره، مذاکره و گفت وگو است. گفت وگوهای مهم، اصلی و کلان در عالیترین سطح صورت می‌گیرد و درپی آن ودر دیدارهای سطوح پایین‌تر نیز مسائل پیگیری می‌شود. همانطور که در مورد سفر ۲۰۰۵ جورج بوش که پیش از این اشاره شد، مذاکرات و تفاهم‌های کلان در این سفر پایه ریزی شد و در سالهای بعد آثار خود را نشان داده است.
با توجه به اهمیت آسیا و اینکه بسیاری از تحلیل‌گران بر این باورند که قرن جدید، قرن آسیاست. هم اروپاییان و هم آمریکاییها نسبت به گذشته توجه بیشتری به آسیا دارند و سعی می‌کنند روابط نزدیکتری با قدرتهای اصلی داشته باشند و هند به همراه چین و ژاپن قدرتهای مطرح این قاره هستند.
روابط جاری ایران و هند
درباره روابط هند و ایران باید اشاره کرد که هند در چارچوب تعهدات خود نسبت به سازمان ملل، تحریم‌ها را دنبال می‌کند. اگرچه جدای از سازمال ملل و شورای امنیت، کشورهایی مثل آمریکا، استرالیا وهمچنین اتحادیه اروپا نیز تحریم‌های یک جانبه ای را نیز در مورد ایران اعمال کرده اند، هند این رویه را دنبال نکرده است.
بدین معنا که اضافه براجرای مصوبات شورای امنیت،دولت هند تحریمی‌را برای ایران به طور رسمی ‌تصویب نکرده است. هرچند که درعمل نگرانی از تنبیهات اقتصادی آمریکا در بخش خصوصی هند دیده می‌شود. در این مورد باید گفت آنچه که به عنوان مصوبه شورای امنیت وجود دارد برای دوستان نزدیک دولت ایران هم لازم الاجراست.
به عنوان مثال کشور ترکیه که روابط دوستانه‌ای با ایران دارد و در شورای امنیت هم رای منفی به قطعنامه تحریم داد؛ ناچار از اجرای تحریم‌هاست. البته این امر در مقام اجرا کمی‌جای بازی دارد و با توجه به سیاستهای هردولت می‌تواند خود را تاحدی ضعیف و قوی نشان دهد. اما در مجموع می‌توانیم بگوییم آنچه که در شورای امنیت مطرح می‌شود برای کلیه اعضای سازمان ملل تعهدآور می‌باشد و هند هم از این قاعده مستثنی نیست.
تاثیر آمریکا بر روابط ایران و هند
در مورد این سوال که آیا روابط ایران و هند می‌تواند تحت تاثیر روابط آمریکا و هند قرارگیرد، باید گفت که بله بالقوه اینطور است. درروابط ما با هند اهداف، برنامه‌ها وسوابقی است وچارچوبهایی وجود دارد که حتما در بعضی موارد با روابط هند و آمریکا همخوانی نداشته و متفاوت است.
به هر دلیل آنچه که ما در سیاستهای جاری آمریکا می‌بینیم این است که می‌خواهند ایران را تحت فشار قرار دهند. طبیعتا ما با هر کشوری که رابطه داشته باشیم آمریکا سعی می‌کند که از ابزار خود استفاده و روابط ما را محدودتر کند و هند هم در این چارچوب قرار می‌گیرد.ما باهند در یک منطقه هستیم و دلایل زیادی برای دوستی و همکاری دوکشور موجود است.
برای خنثی سازی ویاکاهش این تاثیر منفی نیاز به برنامه مناسب ،کارشناسی و دیپلماسی فعال است. تا به امروز از جمله موضوعاتی که مطرح شده، درحوزه اقتصادی وتجاری مورد معاملات سوخت می‌باشد. از آنجاییکه هند از ایران نفت و گاز می‌خرید و به ایران هم بنزین می‌فروخت، طبق اخبارمنتشره، یکی از فروشنده‌های بنزین به ایران که هندی است،یعنی شرکت ریلایانس تحت فشارهای آمریکا و تحریم‌های اعلام شده توسط سازمان ملل و آمریکا اعلام کرده که قرارداد خود را تمدید نخواهد کرد.البته در چندین پروژه مهم نفت وگاز نیز که شرکت‌های هندی پیش ازاین تمایل به مشارکت داشته اند ازجمله بزرگترین فاز طرح فارس جنوبی در انتظار پاسخ طرف هندی است.
البته بررسی این سفر محدود به این مطالب نمی‌شود و حتی موضوعات کلان‌تری هم مانند افزایش حضور نظامی - سیاسی آمریکا در آسیا و استفاده از تسهیلات پشتیبانی و تدارکاتی هند برای آمریکا از مسایل جدی و مهمی‌است که تاثیرات آن در چارچوب مسایل منطقه‌ای قابل بررسی وارزیابی است و در فرصت‌های بعدی به آن پرداخته خواهد شد. به ویژه آنکه درباره مطلب مهم اخیر مدتهاست که به نحو مشکوکی سکوت برقراراست.

جهان صنعت:ایست آمریکایی‌ها به سیاست‌های اوبامایی
«ایست آمریکایی‌ها به سیاست‌های اوبامایی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم نیما پور‌نیک‌ است که در آن می‌خوانید؛اعلام نتایج اولیه انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره ایالات متحده نشان می‌دهد در کشوری مثل آمریکا دولتمردان فرصت خیلی زیادی برای آزمون و خطا ندارند.این حتی برای اوباما با ٣۶۵ رای الکترال و ۹/۵۲ درصد کل آرا هم صادق است.
در واقع پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات اخیر را می‌توان نوعی علامت ایست بزرگی به دموکرات‌ها و منتخب آنها اوباما تلقی کرد.به عبارت دیگر سیاست به کمک اقتصاد می‌آید تا اجازه ندهد آزمون و خطای یک سیاستمدار یا فراتر از آن، یک حزب و گروه عملی شود. پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات اخیر اگرچه برای ما با توجه به سابقه جمهوریخواهان در رویکردشان به ایران زیاد خوشایند نیست اما ظاهرا با تلاطمی که در بازارهای مالی آمریکا ایجاد کرده است، نوید دوره‌ای جدید از اقتصاد را برای مردم آمریکا دارد.
در این انتخابات جالب آن است که با وجود شعارهایی که اوباما از حزب دموکرات برای بهبود اوضاع اقتصادی بحران‌زده این کشور داده بود، در ایالت ایلینویز یعنی ایالتی که باراک اوباما پیشتر از آن نامزد شرکت در انتخابات سنا بود این بار جمهوریخواهان به پیروزی دست یافته‌اند و این یک شکست سنگین برای دموکرات‌ها محسوب می‌شود.
سیاست‌های اقتصادی دولت اوباما از بسیاری جهات با سیاست‌های اقتصادی سنتی این کشور مغایر بود. از جمله معافیت‌های مالیاتی که اوباما معتقد بود باید برای افرادی که کمتر از ۲۰۰ هزار دلار درآمد دارند، اعمال شود اما جمهوریخواهان درست در نقطه مقابل او معتقدند باید این معافیت‌ها برای افرادی با درآمد بالاتر از ۲۵۰ هزار دلار اعمال شود چراکه ثروتمندان با ایجاد اشتغال موجب چرخش چرخ صنعت و ایجاد اشتغال و پویایی اقتصاد خواهند شد.
این انتخابات و تغییرات زودهنگام در نظام سیاسی کشور ایالات متحده آمریکا نشان می‌دهد این کشور سرمایه‌دار اگرچه در ابعاد بین‌المللی عملکرد قابل دفاعی ندارد اما زمانی که پای منافع اساسی‌تری در میان باشد با هیچ‌کس شوخی ندارد و خبری از لابی‌های سیاستمداران برنده برای ابقای یک فرد یا حزب به هر قیمتی نیست!
بندهای مربوط به افزایش سن و سابقه بازنشستگی به ٣۵ سال حذف شد
با اخطار روز گذشته دلخوش و موافقت لاریجانی و نمایندگان بندهای مربوط به افزایش سن و سابقه بازنشستگی به ٣۵ سال از برنامه پنجم توسعه حذف شد.
به گزارش ایلنا، با اخطار کاظم دلخوش و موافقت لاریجانی با این اخطار و رای مثبت نمایندگان بندهای ج و د ماده ٣۰ برنامه پنجم توسعه حذف شد.سیدکاظم دلخوش، نماینده صومعه‌سرا طی اخطاری با استناد به اصل ۷۲ قانون اساسی گفت: مجلس نمی‌تواند قوانینی مغایر با قانون اساسی تصویب کند.
بازنشستگی توافقی مشترک میان بازنشسته و صندوق است و نمی‌توان به صورت یکطرفه قرارداد را بر هم زد.عضو کمیسیون اقتصادی با تاکید بر اینکه شورای نگهبان به این مساله ایراد می‌گیرد که میزان سابقه بازنشستگی افزایش پیدا کند، گفت: بهتر است در مورد این موضوع رای‌گیری شود.

منبع: جام جم آنلاین