سلفی های جهادی در کردستان


بایز افروزی


• طی چند سال اخیر اخبار و گزارشاتی مبنی بر حضور و فعالیت جریانات افراطی اسلامی موسوم به "سلفی"ها در کردستان ایران (منطقه سنی نشین) و برخی دیگر از استانهای دارای جمعیت اهل تسنن ایران انتشار یافته و توجه بسیاری را به خود جلب نموده است. این نوشته به بررسی جریان موسوم به "سلفیه" که یک جریان سیاسی _ مذهبی سنی در مناطق کردنشین است، پرداخته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ آبان ۱٣٨۹ -  ۷ نوامبر ۲۰۱۰


طی چند سال اخیر اخبار و گزارشاتی مبنی بر حضور و فعالیت جریانات افراطی اسلامی موسوم به "سلفی"ها در کردستان ایران (منطقه سنی نشین) و برخی دیگر از استانهای دارای جمعیت اهل تسنن ایران انتشار یافته و توجه بسیاری را به خود جلب نموده است.
اما حجم اندک و پراکندگی اینگونه اخبار و گزارشات از سویی و از سویی دیگر عدم تمایل خود این جریانات به" رسانه ایی شدن فعالیت هایشان" عملا ابعاد گوناگون و وسعت فعالیت های اینگونه جریانات و دایره نفوذ آنها را در هاله ایی از ابهام فرو برده است.
بدون تردید ادامه ابهام در این باره نمی تواند در جهت منافع مردم و جامعه ما باشد. زیرا واقعیت این است که دامنه نفوذ، نوع فعالیت ها و اقدامات این جریانات بسیار وسیع تر و خطرناک تر از آن است که تصور می رود.
در ادامه چکیده ایی از حاصل مطالعات و پژوهش های نه چندان عمیق خود را در این باره ارایه می نمایم.
لازم به یادآوری است که چون جریان موسوم به "سلفیه" یک جریان سیاسی _ مذهبی سنی است. این نوشته نیز تنها به مطالعه و بررسی فعالیت های این جریان در مناطق اهل تسنن کردستان (استان کردستان و آذربایجان غربی) می پردازد.

*********

سابقه تاریخی حضور جریانات مذهبی - سیاسی در کردستان ایران

هر چند که (قاضی محمد) رهبر پرآوازه جنبش ملی کردستان ایران و موسس جمهوری کردستان یک روحانی بلند پایه (قاضی شرع مهاباد) بود و تعدادی از وزرای جمهوری کردستان نیز از روحانیون منطقه مکریان بودند. اما نه قاضی محمد و نه وزرای روحانی اش هرگز در سدد تشکیل یک جریان مذهبی برنیامدند.
این در حالی بود که همگی آنان و شخص قاضی محمد نیز، بخش عمده ایی از نفوذ و اعتبار سیاسی خود را مدیون مشروعیت مذهبی اشان بودند.
بعد از سقوط جمهوری کردستان، نیز هیچ جریان مذهبی مشخصی درمناطق کردنشین استان آذربایجان غربی (کردستان مکریان) شکل نگرفت و روحانیون به شدت سنتی این منطقه حتی نسبت به جریان نواندیشی دینی که در کردستان عراق فعالیت می نمود، بی توجه ماندند.
اما وضع در کردستان اردلان (استان کردستان فعلی) اندکی با فضایی که در بالا ترسیم کردیم متفاوت بود.
در کردستان اردلان از قدیم الایام بواسطه حضور پررنگ و قدرتمند دو مرجع مذهبی "شیوخ نقشبندی" و "خلفای دراویش قادری" در کنار مرجع روحانیون (ملایان) و ستیز فکری اینان با هم، فضای مذهبی زنده تر و پویاتر بود و امکان تضارب آرا و در پی آن به میان آمدن اندیشه ها و برداشت های مذهبی متفاوت وجود داشت.
در سالهای آغازین دهه پنجاه (شمسی) احمد مفتی زاده که در آن زمان برجسته ترین نماینده نواندیشی دینی (درعرصه مسایل شرعی) در میان اهل سنت ایران بود، بعد از مرگ عمویش به عنوان "مفتی کردستان" به جای او نشست.
احمد مفتی زاده که پیش از آن چند سالی را در کردستان عراق به سر برده بود و با شیوه فعالیت اخوان المسلمین و افکار آنها آشنایی داشت و مدتی نیز در تشکیلات حزب دمکرات کردستان ایران به فعالیت سیاسی پرداخته بود، در سال ۱٣۵۵ اقدام به تاسیس جریانی با عنوان "مکتب قرآن" نمود.
بنظر میرسد مهمترین هدف مفتی زاده از تشکیل مکتب قرآن مقابله با رشد روزافزون اندیشه چپ در میان جوانان کردستان بوده باشد.
مفتی زاده، بخصوص از رشد نیروها و جریانات چپ سراسری هراسناک بود و هرگز این مقدارحساسیت را در مقابل گسترش نفوذ گروه های محلی کرد، ولو گروه های کرد ماجراجویی که خود را چپ مینامیدند، از خود بروز نمیداد .
نخستین شعبه مکتب قرآن در شهر مریوان که در آن زمان از مهمترین مراکز نفوذ شیوخ نقشبندی به شمار می رفت، دایر گردید.
بعدها دفاتر این گروه در سنندج و برخی شهرهای دیگر نیز آغاز به کار نمودند.
مکتب قرآن را می توان نخستین جریان مذهبی _ سیاسی اهل سنت کردستان ایران دانست.
احمد مفتی زاده علاوه بر تاثیرپذیری فراوان از نواندیشان دینی اهل سنت، با برخی جریانات سیاسی _ مذهبی شیعه از جمله نهضت آزادی، ارتباط داشت. وی طی همان سالها تلاش هایی را به منظور نزدیک کردن اهل سنت ایران به همدیگر و به شیعیان انجام داد.
در سال ۱٣۵۷ مکتب قرآن و شخص مفتی زاده در اسلامیزه کردن اعتراضات مردم کردستان بر علیه رژیم شاه و پیوند دادن این اعتراضات با جنبش سرتاسری (به رهبری خمینی) تلاش های زیادی به خرج دادند که چندان قرین موفقیت نبود.
با سقوط رژیم شاه در بهمن ماه ۱٣۵۷ جریان مکتب قرآن بر شدت فعالیت هایش، بویژه در حوزه سیاسی افزود و مفتی زاده، با سود بردن از اعتبارمذهبی کرسی "مفتی اعظم کردستان" که پیشتر به ارث به او رسیده بود، خود را تا مقام یکی از رهبران کردستان و اهل سنت ایران بالا کشید.
مفتی زاده در این دوران از مداخله اهل سنت ایران در تدوین قانون اساسی و کسب "خودمختاری اسلامی" برای کردستان حمایت می کرد.
رژیم اسلامی (شیعی) تازه به قدرت رسیده به منظور سرکوب گروه ها و احزاب سیاسی فعال در کردستان، بویژه نیروهای چپ، چند سالی با مفتی زاده مدارا کرد، اما پس از تسلط بر اوضاع کردستان، در سال ۱٣۶۱ مفتی زاده را دستگیر و تا سال ۱٣۷۱ زندانی نمود.
او چند ماه بعد از آزادی از زندان فوت کرد.
اما پیروانش علیرغم ضربات سنگینی که بر آنان وارد آمد و با وجودی که طی سالهای بعد از دستگیری و سپس فوت مفتی زاده، دچار انشعاب گردیدند، تا کنون نیز به حیات سیاسی _ مذهبی خود ادامه میدهند و بویژه در شهرهای سنندج، مریوان، سقز و کامیاران از نفوذ و اعتبار برخوردارند.
همچنین بخشی از افرادی که با عنوان "اصلاح طلبان کرد" شناخته می شوند از پیروان دیروزو امروز احمد مفتی زاده به شمار می روند.
در حال حاضر طرفداران مفتی زاده به دو جناح "حسن امینی" (حاکم شرع اهل سنت کردستان) و جناح "سعدی قریشی" تقسیم شده اند.
"حسن امینی" آشکارا با نهادهای امنیتی رژیم رابطه دارد و جناح "سعدی قریشی" ضمن حفظ فاصله با رژیم، بویژه طی چند سال اخیر به سمت دفاع از خواسته های ملی مردم کردستان گرایش یافته اند.

جماعت دعوت و اصلاح
جریان "جماعت دعوت و اصلاح" در واقع شعبه اخوان المسلمین در ایران است.
نخستین هسته های اخوان المسلمین در کردستان ایران در سالهای ٨ – ۱٣۵۷ توسط عده ایی از طلبه هایی که در مدرسه دینی حلبجه (کردستان عراق) تحصیل کرده بودند، در مناطق اورامی نشین کردستان و سپس در سنندج تشکیل گردیدند.
این هسته ها در ابتدای امر مستقیما با تشکیلات اخوان در حلبچه ارتباط داشتند و از طرف اخوانهای آن شهر رهبری می شدند.
رهبران ایرانی این هسته ها، که برجسته ترینشان "ناصر سبحانی" بود، به دلیل جو خاص سالهای اولیه پس از انقلاب ایران، صلاح نمی دانستند به صورت مستقل به فعالیت بپردازند. به همین دلیل، احتمالا با صلاحدید رهبران اخوان کردستان عراق، با احمد مفتی زاده توافق کردند که آنان از پروژه ی سیاسی وی ( خودمختاری اسلامی ) حمایت کنند و در عوض امکان آن را بیابند که تحت پوشش و در چهارچوب "مکتب قرآن" فعالیت کنند.
این توافق حداقل تا سال ۱٣۶۱ سال دستگیری مفتی زاده به قوت خود باقی بود و به آن عمل می شد.
گروه دعوت و اصلاح به کمک احمد مفتی زاده، که بواسطه دارا بودن عنوان "مفتی اهل تسنن کردستان" در میان اهل سنت ایران از مشروعیت مذهبی زیادی برخوردار بود، طی همان سالهای ۵۹ – ۱٣۵٨ تشکیلات خود را به بقیه مناطق اهل سنت ایران (بلوچستان، هرمزگان، تالش، ترکن صحرا) گسترش داد، که با استقبال روحانیون و جوانان مذهبی این مناطق مواجه شد.
فعالیت های مشترک احمد مفتی زاده و جماعت دعوت و اصلاح در بقیه ی مناطق سنی نشین ایران، در اندک مدتی منجر به تشکیل شورای شمس (شورای مرکزی سنی) ایران گردید که مفتی زاده و تنی چند از روحانیون صاحب نام اهل تسنن ایران و ناصر سبحانی رهبر جماعت دعوت و اصلاح، آن را رهبری می کردند.
هدف این شورا همان هدف اعلام شده ی جماعت دعوت و اصلاح یعنی دفاع از حقوق اهل تسنن ایران اعلام گردیده بود.
با دستگیری مفتی زاده در سال ۱٣۶۱ تشکیلات مشترک مکتب قرآن – اخوان تحت فشار و سرکوب نیروهای امنیتی قرار گرفت و ده ها تن از رهبران هر دو گروه دستگیر، تبعید و یا از مشاغل دولتی اخراج گردیدند.
سرنوشت شورای شمس نیز از آن تاریخ به بعد در هاله ایی از ابهام فرو رفت.
سرانجام در سالهای پایانی دهه شصت، ناصر سبحانی نیز دستگیر و اعدام گردید.
با سرکار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی، بنابر سیاست خارجی وی که از جمله عادی کردن رابطه با سعودی و مصر بود، از شدت تعقیب طرفداران اخوان در ایران کاسته شد و جماعت دعوت و اصلاح برای اولین بار این امکان را پیدا کردند که به طور علنی به فعالیت بپردازند.
این جریان در حال حاضر نیز همچنان به فعالیت های خود در مناطق اهل تسنن ایران ادامه میدهد.
دفتر مرکزی آن در تهران قرار دارد و "عبدالرحمان پیرانی" رهبری آن را در دست دارد.
نکته درخور یادآوری این است که علیرغم گسترش نفوذ این جریان در بقیه مناطق سنی نشین ایران، هنوز نیز اکثر اعضای رهبری آن از اهل سنت کردستان هستند.
جماعت دعوت و اصلاح در آخرین کنگره خود، که طی سالهای اخیر برگزار گردید، رسما دفاع از حقوق فرهنگی اقلیت های قومی ایران را تصویب و به اساسنامه اش اضافه نمود.
امری که بر خلاف سابقه تاریخی فعالیت های اخوان المسلمین در بقیه کشورهای مسلمان دارای اقلیت های قومی می باشد.
درباره دایره نفوذ جماعت دعوت و اصلاح در کردستان ایران می توان گفت این جریان علاوه بر نفوذ در میان اصلاح طلبان کرد، در بین جوانان تحصیل کرده مذهبی شهرنشین و برخی ملایان مستقل از نفوذ و اعتبار برخوردار است.
این نفوذ بویژه در کردستان مکریان بیشتر به چشم می خورد، تا جایی که در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، یکی از اعضای شناخته شده آن به عنوان نماینده سردشت و پیرانشهر به مجلس راه یافت.

گروه انصارالاسلام
سومین جریان سیاسی _ مذهبی فعال در کردستان ایران (بر اساس تاریخ تشکیل) گروه افراطی انصارالاسلام است که رسما خود را یک گروه سلفی _ جهادی میداند.
برای مطالعه سابقه تاریخی این گروه اساسا عراقی، که هم اکنون نیز همه رهبران اصلی آن از کردهای عراق هستند، ناچاریم اندکی به فضای سیاسی _ مذهبی کردستان عراق، سابقه دخالت های سپاه پاسداران در آن منطقه و سرانجام چگونگی تشکیل انصارالاسلام و چرایی استقرار آن در کردستان ایران بپردازیم.
هر چند که از همان ابتدای بر سرکار آمدن رژیم ولایت فقیه در ایران، احزاب وگروهای سیاسی کردستان عراق رابطه ی صمیمانه یی با آن برقرار کردند و از این رژیم کمک تسلیحاتی و مالی دریافت می نمودند. (بغیر ازشاخه کردستانی حزب کمونیست عراق موسوم به حزب شیوعی )
اما بنابر دلایلی نهادهای امنیتی ایران، بویژه سپاه پاسدران علاوه بر این احزاب در سدد تشکیل گروه ها و احزاب مذهبی گوش بفرمان در آن منطقه و در کل عراق برآمدند.
به همین منظور در سال ۱۹٨۴ با دور هم جمع کردن شماری از پناهندگان عراقی ساکن کردستان ایران، گروهی با عنوان "ارتباطات اسلامی" را تشکیل دادند.
که البته راه به جایی نبرد
در سال ۱۹٨۶ عده ای از روحانیون ناراضی "حلبچه" به ایران مهاجرت کردند که مورد استقبال گرم و رسمی سپاه پاسداران قرار گرفتند.
تعدادی از این روحانیون از سابقه عضویت در اخوان المسلمین برخوردار بودند.
این افراد با استقرار در ایران ظاهرا به رابطه خود با اخوان خاتمه دادند.
اینان در سال ۱۹٨۷ با دخالت و نظارت مستقیم سپاه و وزارت اطلاعات، حزبی با عنوان "حرکت اسلامی عراق" را تشکیل دادند که گروه ارتباطات اسلامی سابق نیز به آن پیوست.
حرکت اسلامی عراق از همان ابتدای تشکیل خود، با بهره گیری از امکانات مالی و تسلیحاتی فراوان سپاه پاسداران و برخی محافل مرتجع منطقه ، صدها تن از اسلامگرایان افراطی عرب، کرد و ترکمن سنی مذهب را جذب و پس از آموزش نظامی ، در قرارگاه های سپاه پاسداران ، برای "جهاد علیه کفر کمونیسم " به افغانستان (دوران نجیب الله) اعزام نمود.
همچنین به عنوان "بلد راه" در برخی عملیات های برون مرزی نیروی زمینی سپاه در کردستان عراق شرکت کرد .
بعد از قیام کردهای عراق در سال ۱۹۹۱ و خارج شدن منطقه کردستان از زیر سلطه حکومت صدام، حرکت اسلامی نیروهای مسلح و آموزش دیده خود را به داخل کردستان عراق انتقال داد و بر شدت فعالیت هایش افزود.
این جریان بنابر دلایلی که شرح آن در این مختصر نمی گنجد، در مدت تنها چند سال به سومین حزب پرنفوذ و قدرتمند کردستان عراق (در کنار اتحادیه میهنی و حزب دمکرات بارزانی) تبدیل شد.
اما گسترش نفوذ و توسعه بسیار سریع این حزب دیری نپایید، زیرا نه همه ی آنهایی که به این جریان پیوسته بودند با خط مشی رهبران آن موافق بودند و نه چنین رشد سریعی برای دو حزب پرنفوذ دیگر(اتحادیه میهنی و حزب دمکرات) قابل تحمل بود.
همچنین سلطه ی جناح رفسنجانی (از طریق وزارت اطلاعات) بر این حزب، برای فرماندهان سپاه پاسداران امر خوشایندی نبود.
بنابراین رقابت سپاه و وزرات اطلاعات در به دست گرفتن کنترل این حزب و عوامل دیگری که مورد اشاره قرار گرفت، زمینه ی انشعابات پیاپی در این حزب را فراهم آورد.
سپاه پاسداران بنابر ماهیت خود، با تمام توان در سدد جذب و کنترل جناح های افراطی تر حرکت اسلامی، که بیشتر از جوانان تندرو و کم سواد بودند، برآمد.
همچنین به منظور تقویت آنها، افراد افراطی آموزش دیده و باتجربه یی چون "ملا کریکار، ایوب افغانی، حسن صوفی، عمر بازیانی ، ابو عبدالله شافعی" و افرادی از این دست را که از هر لحاظ در "جهاد افغانستان" تجربه آموخته و آبدیده شده بودند، تشویق به بازگشت به کردستان عراق و پیوستن به حرکت اسلامی نمود.
این افراد در اندک مدتی موفق شدند جوانان افراطی و جناح های تندرو حرکت اسلامی را دور خود جمع کرده و آنها را سازماندهی کنند.
سرانجام به بهانه اینکه رهبران حرکت اسلامی در "دولت کفر" کردستان سهیم گشته و از "جهاد" دوری می کنند، زمزمه های انشعاب را سردادند.
نخستین انشعاب در سال ۱۹۹۶ به وقوع پیوست و انشعابی ها به رهبری حسن صوفی، نام گروه جهادی "حماس" را بر خود نهادند.
اما این گروه با کشته شدن حسن صوفی در سال ۱۹۹۹ از هم پاشید.
مدتی بعد گروه دیگری با عنوان "توحید اسلامی" انشعاب کردند. این گروه پس از ترور کردن فرانسوا حریری ( نخست وزیرمسیحی) دولت بارزانی، به منطقه ی حلبچه گریختند و باقی مانده افراد حماس را نیز دور خود جمع کردند.

امارت اسلامی کردستان !
در همان سال (۱۹۹۹) یکی از خطرناک ترین رهبران جهادی به نام "تحسین ملا علی عبدلعزیز" کوچکترین فرزند رهبر وقت حرکت اسلامی، همراه با عده یی دیگر از طریق خاک ایران به افغانستان رفت و پس از دیدار با "عبدالجلیل مولوی" وزیر دفاع حکومت طالبان، به کردستان عراق بازگشت.
"تحسین ملا علی" و همراهانش در مرز ایران مورد استقبال رسمی سپاه پاسداران قرار گرفتند و با سلام و صلوات راهی کردستان عراق شدند!
این فرد چند ماه بعد از ورود به کردستان عراق، همراه با طرفدارانش شهرک "طویله" و روستاهای اطراف آن (در مرز ایران و عراق) را به تصرف خود درآورد و تشکیل "امارت اسلامی کردستان" در آن منطقه را اعلام نمود.
امارت اسلامی کردستان، به سبک طالبان افغانستان، با خشونت تمام اجرای "احکام شرعی" را در دستور کار خود قرار داد و طی مدت کمی چندین نفر از اهالی محل را به اتهامات گوناگون به تحمل "حد شرعی" محکوم کرد.
از این تاریخ به بعد شهرک طویله و اطراف آن (نیز شهر حلبچه) "مدینه" افراطی ها نام می گیرد و صدها مسلمان تندرو از سرتاسر کردستان، با شوق و ذوق فراوان به آنجا مهاجرت می کنند و به امارت اسلامی کردستان می پیوندند.
طی چند ماه، کار امارت اسلامی کردستان چنان بالا می گیرد که اتحادیه میهنی "جلال طالبانی" رسما عجز خود در سرکوب آن را اعلام می نماید.
این امارت تا سال ۲۰۰٣ به حیات خود ادامه داد.
جالب اینجاست که این امارت علیرغم دریافت کمک های فراوان مالی _ تسلیحاتی و تدارکاتی از سپاه پاسداران، با برخی کشورهای مرتجع منطقه از جمله عربستان سعودی، پاکستان و طالبان افغانستان رابطه ی صمیمانه یی برقرار کرده بود.
همچنین اطلاعات اندکی در دست است که گویا تعدادی از مامورین سازمانهای جاسوسی غربی( آمریکایی و اروپایی) به منطقه تحت نفوذ امارت اسلامی کردستان سفر کرده و با تحسین ملا علی دیدار نموده اند.
در سال ۲۰۰۱ گروه دیگری از اعضای افراطی حرکت اسلامی به رهبری "ابوعبدالله شافعی" از این حزب انشعاب کردند و نام گروه جهادی "جندالاسلام" را بر خود نهادند.
گروه جندالاسلام نیز به منطقه حلبچه میروند و در شهرک " بیاره " در مرز ایران و امارت اسلامی کردستان، مستقر می شوند.
در همان سال (۲۰۰۱) گروه افراطی دیگری به رهبری "ملاکریکار" از حرکت اسلامی انشعاب می کنند و همانند سلف خود، به منطقه ی حلبچه میروند و در مرز ایران مستقر می شوند.
گروه "ملا کریکار" در تاریخ ۱۱/۱۲/۲۰۰۱ با گروه "جندالاسلام" به هم می پیوندند و گروه "انصارالاسلام" را تشکیل می دهند و ملاکریکار به رهبری آن انتخاب می شود.
با تشکیل گروه انصارالاسلام که تاکنون نیز به فعالیت خود ادامه میدهد، همه گروه های جهادی دیگر به آن می پیوندند و منطقه ی وسیعی در مرز ایران و عراق زیر سلطه ی انصارالاسلام قرار میگیرد.
این منطقه پس از سقوط دولت طالبان پذیرای صدها نفر از جهادی های عرب _ افغان گریخته از آن کشور می شود.
همچنین ده ها تن از اعضای جهادی "حزب الله" کردستان ترکیه بعد از بازگشت از افغانستان در این منطقه پناه می گیرند.
در اینجا باید پرسید آیا تشکیل امارت اسلامی کردستان و تجمع این همه "جهادی" مسلمان از ملیت های مختلف در این منطقه اتفاقی بوده است؟
آیا تجمع اینان بر اساس یکی از سناریوهای از پیش طراحی شده ی سازمان های جاسوسی کشورهای امپریالیستی، نبوده است؟
بویژه که همه ی این تحولات و رویدادها همزمان است با واقعه ۱۱ سپتامبر، حمله ی آمریکا به افغانستان و سقوط دولت طالبان و همچنین برنامه ریزی جدی برای اشغال عراق.
بدون شک این رویدادها نمی توانند با هم در ارتباط نبوده باشند.
با آغاز حمله ی آمریکا به عراق و اشغال این کشور در سال ۲۰۰٣، منطقه ی تحت نفوذ انصارالاسلام(امارت اسلامی کردستان) نیز مورد اصابت چند موشک دور برد ناوگان دریایی آمریکا قرار گرفت و اعضای این گروه بدونه آنکه کمترین مقاومتی از خود نشان دهند ، به ایران گریختند!

ورود انصارالاسلام به ایران
هر چند که پیش از حمله ی آمریکا به منطقه ی تحت کنترل انصارالاسلام نیز، مرزهای ایران بر روی افراد این گروه و رهبران آن گشوده بود و آنان از خاک ایران به عنوان عقبه تدارکاتی _ لجستیکی استفاده می کردند.
اما با حمله ی آمریکا در سال ۲۰۰٣، افراد مسلح این گروه با نظم و ترتیب خاصی که گویی از قبل برای آن برنامه ریزی شده و هماهنگی های لازم صورت گرفته بود، وارد خاک ایران شدند و مورد استقبال سپاه پاسداران قرار گرفتند.
تا قبل از این تاریخ مسئولیت ارتباط با گروه انصارالاسلام به عهده ی قرارگاه "رعد" که خود بخشی از قرارگاه رمضان سپاه بود، قرار داشت اما استقبال و اسکان آنها در خاک ایران در سال ۲۰۰٣ به عهده ی قرارگاه "شهرامفر" که مرکز آن در سنندج است، محول گردیده بود.
به هر حال افراد مسلح انصارالاسلام، بدون آنکه خلع سلاح شوند توسط قرارگاه شهرامفر در اماکن و اردوگاه هایی که از پیش به همین منظور آماده گردیده بودند، در شهرهای مریوان، سروآباد، جوانرود و پاوه اسکان داده شدند.
همچنین به آن دسته از رهبران درجه اول انصار که دارای "پاسپورت" کشورهای اروپایی بودند، از جمله امیر انصارالاسلام (ملا کریکار) و تحسین ملا علی وتعدادی دیگر از افراد برجسته جهادی اجازه داده شد تا از طریق فرودگاه مهرآباد به اروپا بازگردند !
از تعداد افراد انصارالاسلام _ به هنگام ورود به ایران _ اطلاع دقیقی در دست نیست. همچنین شمار عرب – افغان ها و بقیه ی جهادی های غیر کردی که همراه با انصار وارد ایران شدند به درستی معلوم نیست.
اما تردیدی نیست که بسیاری از عرب-افغان ها، بعدها به گروه " انصارالسنه" پیوستند.
این نیز دانسته است که برخی از آنان، همراه با عده یی از جهادی های کارآزموده کرد (ایرانی و عراقی) به یکی از قرارگاه های سپاه پاسداران در شهر نقده انتقال داده شدند تا زیر نظر مربیان زبده سپاه پاسداران مهارتهای نظامی بیشتری کسب کنند .
بعدها اکثر این افراد آموزش جوانان تازه کاری که جذب انصارالاسلام میشدند ، را بر عهده گرفتند .

فعالیت های انصار الاسلام در کردستان ایران
بنابر اطلاعات کاملا موثق جریان انصارالاسلام مرحله کنونی فعالیت خود در کردستان ایران را " مرحله غیر عملیاتی" میداند.
در این مرحله عمدتا فعالیت خود را در محورهای زیر انجام میدهد.
۱. دعوت (که عبارت است از ترویج و تبلیغ)
۲. تذکر و در موارد حاد تهدید و ارعاب گمراهان و مخالفین
٣. آموزش عقیدتی و نظامی
۴. سازماندهی مومنان جدی و ثابت قدم
۵. جمع آوری کمک مالی
۶. تشکیل هسته های مخفی عملیاتی برای مرحله بعدی که مرحله ظهو و حضور قدرتمند مومنان و جهاد با کفار و منحرفین خواهد بود.
این جریان جهت پیشبرد برنامه ها و فعالیت های فوق، از ٣ شیوه ی فعالیت، علنی، نیمه علنی و مخفی استفاده می کند.

۱. فعالیت علنی:
بخش علنی فعالیت های انصار الاسلام شامل ترویج و تبلیغ و آموزش عقیدتی-نظامی است .
این گروه برای انجام امور تبلیغاتی خود، عمدتا از منبر مساجدی که به هر طریق توانسته پیش نمازهای آنها را با خود همراه و هم عقیده کند استفاده می نماید
. این مساجد که در حال حاضر تعداد آنها بالغ بر ده ها مسجد برآورد می شود. عمدتا شامل مساجد روستایی و مساجد حاشیه ی شهرهای کردستان، بویژه شهرهای جنوب کردستان (از جوانرود تا بوکان) است.
ایرادخطبه های تحریک کننده و عوام فریبانه با محتوای تاکید افراطی بر ظواهر دین، ترویج سلفی گری ، شیعه ستیزی ، ضدیت با هرنوع نواندیشی دینی و مسایل و مباحثی از این دست، از طرف پیش نمازهای این مساجد و نفرت عمیق عامه مردم از ملایان دولت گماشته بر مساجد بزرگ ، بویژه مساجد جامع و امامان جمعه شهرهای کردستان، موجبات رونق رو به افزایش بازار پیش نمازها و مساجد تحت کنترل انصار الاسلام را فراهم نموده اند.
برای نمونه طی سالهای اخیر تعداد نمازگذاران یکی از مساجد حاشیه شهر سقز، چنان افزایش یافته است که با مسجد جامع باشکوه این شهر برابری می کند.
همچنین در شهر جوانرود، همزمان با مسجد جامع دولتی این شهر، در روزهای جمعه، در چندین مسجد حاشیه شهر و روستاهای نزدیک نماز جماعت اقامه می شود و تعداد نمازگزاران این مساجد که اغلب جوانان مذهبی شهری هستند، به مراتب از تعداد نمازگزاران مسجد جامع بیشتر است.
گروه انصارالاسلام علاوه بر امور تبلیغاتی، از مساجد تحت کنترل خود برای بدام انداختن جوانان نیز استفاده می کند.
به همین منظور همواره تعدادی از اعضای انصار الاسلام در جمع نمازگزاران اینگونه مساجد حضورپیدا میکنند که وظیفه اشان شناسایی و جذب جوانان تندرو مستعد است.
اینان پس از شناسایی چنین جوانانی با احتیاط به او نزدیک می شوند و پس از کسب اعتماد لازم، جهت "ارشاد" بیشتر او را به پیشنماز همان مسجد یا مبلغین باتجربه ی خود معرفی می کنند.
اکثراین جوانان پس از چند ماه تبلیغ و ارشاد ، بگیر شست و شوی مغزی ، به یکی از قرارگاه های علنی انصارالاسلام در "دزلی" یا "سروآباد" (هر دو در منطقه مریوان) فرستاده می شوند .
اینان بعد از گزراندن دوره های عقیدتی _ نظامی ، معمولا برای شرکت در "جهاد" به انصارلسنه یا کتائب کردستان عراق تحویل داده می شوند تا با شرکت در عملیات های خراپکارانه و تروریستی در عراق شهید شوند!
یا زنده بمانند و در یکی از "هسته های مخفی" سازماندهی گردند.

۲. فعالیت مخفی:
فعالیتهای مخفی انصارالاسلام عمدتا در تشکیل و حفظ " هسته های مسلح مخفی"
خلاصه شده است.
تعداد این هسته ها که اصطلاحا "شانه ی نووستو" یعنی "هسته ی راکد" نامیده می شوند در حال حاضر بالغ بر صدها هسته( درکردستان ایران و عراق ) برآورد می گردند.
در هر کدام از این هسته ها بین ۵ تا ٨ نفر سازماندهی شده اند.
اعضای این هسته ها، هر چند که در مرحله کنونی، دستکم در کردستان ایران فعالیت خاصی انجام نمی دهند، اما از آموزش عقیدتی و نظامی کامل برخوردار شده ند و همگی مسلح هستند.
اینان در واقع سازماندهی شده اند تا در زمان لازم، یعنی زمانی که انصار الاسلام وارد "مرحله عملیاتی" شود. ظهور کننده و به تعبیر خودشان همچون خشم خدا، بر سر گمراهان و مخالفین اصلاح ناشده یی که در تمام دوران "دعوت" دست از اعمال غیر اسلامی اشان برنداشته اند، فرود آیند!
لازم به گفتن است که نوع آموزش نظامی این هسته ها، تماما به "جنگ شهری" اختصاص دارد و عبارت است از بمب گذاری، ترور، جنگ خیابانی و جنگ خانه به خانه.
که این مسئله از برنامه های خطرناک جریان انصارالاسلام برای آینده حکایت دارد.
همچنین نباید فراموش کرد که خروج تنها یکی از این هسته های راکد، موسوم به "هسته کاوه" در سال ۱٣٨٨ ترور دو مقام قضایی و دو روحانی شناخته شده سنندجی را در پی داشت که یکی از آنان نماینده مردم سنندج در مجلس خبرگان بود.
بعد از این ترورها، که هنوز هم برخی ابعاد آن ناشناخته مانده است، نیروهای وزارت اطلاعات در محله "شریف آباد" سنندج مخفیگاه هسته کاوه را مورد حمله قرار داد و ده نفر از اعضای مسلح آن رادستگیر کرد که تا این لحظه معلوم نیست در کجا و توسط چه نهادی نگهداری می شوند.

٣. فعالیت نیمه علنی:
شامل شبکه یی از بنیاد های ظاهرا "خیریه" است که در مناطق سنی نشین ایران، کشورهای مسلمان منطقه و برخی کشورهای اروپایی سرگرم جمع آوری کمک مالی برای انصاراسلام هستند.
این بنیادها اغلب با عناوینی چون "کمک به اهل تسنن تحت ستم ایران" و درست کردن مسجد برای سنی های فلان شهرایران ، کمک به مدارس علوم دینی اهل سنت ایران و عناوینی از این قبیل به جمع آوری کمک می پردازند.
بنیاد بسیار فعال و شناخته شده ی "صلاح الدین ایوبی" که در برخی کشورهای منطقه به فعالیت اقتصادی _ تجاری نیز می پردازد، یکی از این بنیادها به شمار میرود.

ارتباطات خارجی انصارالاسلام
انصارالاسلام علاوه بر سپاه پاسداران ایران و برخی مقامات سیاسی _ مذهبی رده بالای جمهوری اسلامی ایران، آشکارا با تعدادی از دولت های مرتجع منطقه (بویژه عربستان و پاکستان) و برخی نهادهای امنیتی و جاسوسی غربی (بویژه انگلستان و آمریکا) رابطه دارد.
در این زمینه پیشتر اشاره گردید که "تحسین ملا علی" امیر امارت اسلامی سابق کردستان و یکی از رهبران برجسته انصارالاسلام، در حالی که ظاهرا تحت تعقیب آمریکا است، آزادانه از این کشور به آن کشور میرود و طی نامه تهدید آمیزی که به عمویش، رهبر اتحاد اسلامی عراق، در سال ۲۰۰۷ نوشته آشکارا به روابط گرم خود با مقامات امنیتی انگلستان اشاره می کند.
همچنین از پیوندهای صمیمانه خود با خاندان قدرتمند "ترکی" در عربستان سخن می گوید.
همچنین "ملا کریکار" امیر انصارالاسلام در مدت اندکی موفق به دریافت سیتی زن از نروژ گردید و بعد از پناه گرفتن افراد تحت رهبری اش در ایران در ۲۰۰٣ به راحتی به نروژ برگشت و اکنون سالهاست که از "اسلو" انصارالاسلام را رهبری می کند.
از اینها گذشته بنابر گزارش خبرگزاری رسمی پاکستان، در سال گذشته (۱٣٨٨) ۶ نفر از کردهای ایران (عضو انصارالاسلام) هنگامی که عازم شرکت در یک جلسه مهم گروه های اسلامی افراطی ، در "دره صادق خان" آن کشور بودند، در مرز پاکستان و ایران توسط پلیس آن کشور بازداشت گردیدند.
در همین زمینه می توان به فعالیتهای منطقه یی بنیاد "صلاح الدین ایوبی" اشاره نمود که آزادانه در حال جذب و جمع آوری کمک های مالی برای انصار الاسلام است و بدونه هیچ مشکلی وجوه جمع آوری شده را در بانک های اروپایی ذخیره می کند.
این مقدار البته تنها بخش کوچکی از ارتباطات خارجی انصارالاسلام است که ما از آن اطلاع داریم.
بدون شک ارتباطات این گروه بسیار وسیعتر و عمیق تر از این است.

حاکمیت ایران وا نصارالاسلام
بدون شک سپاه پاسداران و مقامات امنیتی ایران بخوبی از کمیت و کیفیت فعالیتهای انصارالاسلام اطلاع دارند و آن را در جهت منافع دراز مدت خود ارزیابی می نمایند، به همین خاطر نه تنها مانع آن نمی شود، بلکه به اشکال مختلف (چه علنی و چه غیر علنی) از آن حمایت می کنند.
جالب اینجاست در حالیکه باند احمدی نژاد شیعه گری افراطی را ترویج می نمایند و طی سالهای اخیر اجازه انتشار ده ها کتاب و مطلب اهانت آمیز به باورهای مذهبی اهل تسنن را داده و حتی به آن کمک نموده اند.
در کردستان به انصارالاسلام اجازه داده می شود که سنی گرایی افراطی (سلفی گری) را ترویج کند و علنا شیعیان را "رافضی" بنامند و اهل تشیع را پیروان فرقه "ذاله" و در مواردی" بدتر از کفار "بنامند!
البته اگر همه ی ادبیات نوشتاری و خطابه های آتشین اعضای انصارالاسلام را بررسی کنیم، کمترین نشانی از مخالفت و ضدیت با حاکمیت ولایت فقیه در ایران نمی یابیم.
به عبارتی دیگر در حالی که انصارالاسلام شیعیان را "رافضی" و مذهب شیعه را " فرقه ضاله" گمراه بدتر از کفار می نامد، هنگامی که به حاکمیت شیعی ایران می رسد، درباره آن سکوت (آمیخته به قدردانی) را ترجیح میدهند!
این البته شیوه ی مرسوم همه ی گروه های افراطی، سلفی و وهابی در تمام کشورهای دارای حاکمیت ارتجاعی است.
زیرا اینگونه جریانات در واقع ریزه خوار سفره همان رژیم ها هستند.
سکوت انصارالاسلام در مقابل اقدامات بشدت ظالمانه و سرکوبگرانه حاکمیت ایران در حق اهل تسنن این کشور را نیز در همین چهارچوب می توان درک و تحلیل کرد.
با این وصف رابطه انصارالاسلام با سپاه پاسداران و جناح های افراطی و مرتجع حاکمیت ولایت فقیه در ایران از پیچیدگی های ویژه یی برخوردار است که پی بردن به همه ی ابعاد آن در این شرایط امکان پذیر نمی باشد.
اما آنچه روشن است هر دو طرف از این رابطه سود می برند و تاکنون بر ادامه آن مصر بوده اند.
بدون شک سپاه پاسداران و بقیه ی نهادهای امنیتی ایران از ارتباط انصارالاسلام با نهادهای اطلاعاتی و محافل تندرو کشورهای مرتجع منطقه، بویژه عربستان و پاکستان و همچنین سازمانهای اطلاعاتی برخی کشورهای غربی کاملا مطلع هستند.
لیکن تاکنون نه تنها مانع ادامه ی این ارتباطات نشده اند، که امکان تردد از خاک ایران به کشورهای منطقه و اروپایی را نیز برای اعضای ارشد این جریان فراهم نموده اند.

چند پرسش مهم !
شاید در حال حاضر نتوان جوابهای صحیحی برای پرسش هایی که در ادامه می آیند پیدا کرد، اما حتما میتوان به آنها اندیشید .
آیا توطئه فرامنطقه یی پیچیده یی در کار نیست که دستکم محافلی در درون نهادهای امنیتی ایران نیز، بخشی از مجریان آن هستند؟
آیا تشکیل و سازماندهی ده ها هسته عملیاتی مسلح، ولو در حال حاضر "راکد" از سوی انصارالاسلام در سطح شهرهای کردنشین اهل سنت ایران از چشم سیاه و بقیه نهادهای امنیتی مخفی مانده است؟
بی گمان اینطور نیست، بنابراین چه زمانی و در چه شرایطی و برای انجام چه اقداماتی امیر انصارالاسلام به این هسته ها فرمان "جهاد" خواهد داد؟
آیا این جهاد علیه شیعیان، به منظور راه انداختن یک جنگ مذهبی شیعه – سنی در ایران خواهد بود؟
۲: آیا این هسته های مسلح برای سرکوب مخالفین و معترضین رژیم ولایت فقیه، در شرایطی که نهادهای امنیتی و انتظامی قادر به کنترل اوضاع نباشد، در نظر گرفته نشده اند؟
٣: آیا فرمان "جهاد" امیر انصارالاسلام علیه بقیه جریانات فکری اسلامی، بویژه نواندیشان دینی فعال در بین اهل سنت کردستان خواهد بود؟
۴: آیا فرمان "جهاد" علیه فعالین جنبش های اجتماعی رو به رشد کردستان از جمله جنبش زنان، کارگران و دانشجویان صادر خواهد شد؟

به گمان من در همه این موارد ممکن است سران مرتجع انصارالاسلام، بویژه امیر جاه طلب آنها "ملا کریکار" در هماهنگی و همگامی با سپاه پاسداران ولایت فقیه، یا همکاری با ارتجاع منطقه و کشورهای امپریالیستی، در فردای پس از سقوط رژیم ولایت فقیه، این هسته های فعلا راکد مسلح را فعال کنند.
حادثه ترور ۲ روحانی برجسته سنندجی توسط یکی از هسته های مسلح انصارالاسلام در سال گذشته (۱٣٨٨) زنگ خطر وجود این هسته های مسلح و اقداماتی را که ممکن است به آن دست بزنند، به صدا درآورد.
در خاتمه این بحث یادآوری می کنم شواهدی در دست است که یکی از سناریوی های خطرناک کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منتطقه برای ایران بعد از رژیم ولایت فقیه در صورتی که اوضاع ایران به خواست آنان پیش نرود، راه انداختن جنگ های قومی و مذهبی خواهد بود. فاجعه یی که بایستی از هم اکنون برای آن چاره اندیشی کرد.

ختم کلام
حاکمیت شیعی ایران و نهادهای سرکوبگر آن بوِیژه در دوران احمدی نژاد جنگ تبلیغاتی و هجمه ی بسیار گسترده یی را با استفاده از منابر هزاران مسجد، در سراسر ایران و امکانات رسانه یی بی شمار خود علیه باورهای مذهبی اهل سنت ایران به راه انداخته است.
این در حالی است که به عادی ترین کتابها و جزوات مذهبی آنان مجوز انتشار داد نمی شود.
مساجد و اماکن مقدس آنان ویران می گردد و نهاد تحت نظر ولی فقیه به نام " مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور" برخلاف همه ی معیارهای متداول در کشورهای اسلامی و حتی بر خلاف قانونی اساسی خود رژیم، در جزیی ترین امور مربوط به مدارس دینی اهل سنت و امور داخلی روحانیون منطقه دخالت می کند.
همچنین نهادهای امنیتی رژیم، بویژه سپاه پاسداران، در حالی که در مقابل فعالیت های ارتجاعی و افراطی انصارالاسلام سکوت کرده و حتی به آن یاری می رسانند، با خشونت تمام فعالیت آرام و عادی جریانات متعادل و روشنفکران نواندیش دینی اهل سنت را به عنوان فعالیت های "وهابی" سرکوب می نمایند!
این در حالی است که همگان می دانند که جریانات معتدل و نواندیشان دینی هیچ ارتباطی با جریان ارتجاعی "وهابی" ندارند و حتی در مقابل آن و آموزه های خشونت طلبانه و تفرقه افکنانه آن ایستادگی می کنند.
در واقع آن گروهی که بیش از همه ی جریانات و نحله های فکری اهل سنت با وهابیت و وهابیگری نزدیک و همسو است، "سلفی ها"، بویژه (سلفی های جهادی) هستند.
این نیز آشکار است که بزرگترین گروه سلفی جهادی فعال در کردستان ایران گروه انصارالاسلام است.
بنابراین اتهام "وهابی" به بقیه گروه ها و جریانات مذهبی اهل سنت کاملا بی اساس است و تنها بهانه یی است برای سرکوب و ارعاب جریانات و افراد مستقل مذهبی مخالف و معترض به سیاست های ضد بشری رژیم ولایت فقیه.


پایان
تابستان ۱٣٨۹