روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ آبان ۱٣٨۹ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۰


 «اوبامای جدید وموضوع ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم دکتر حشمت‌الله فلاحت پیشه است که در آن می‌خوانید؛شکست دموکرات‌ها در انتخابات کنگره و فرمانداران ایالات متحده آمریکا، آثار خاص خود را بر سیاست خارجی این کشور خواهد گذاشت. تحلیل این موضوع در روابط جهانی آمریکا، مسائل منطقه خاورمیانه و بویژه در رابطه با جمهوری اسلامی ایران ضروری است.
بیست ماه پیش "باراک اوباما" با شعار "تغییر" در داخل و خارج روی کار آمد. او در شرایطی که آمریکایی‌ها و حتی برخی از ملل ستمدیده از آمریکای دوران بوش را امیدوار کرده بود، تلاش کرد که وجهه کشور خویش را نزد جهانیان بازسازی کند و در داخل نیز از سیاست‌های حمایتی جهت رفع مشکلات اقتصادی استفاده نماید.
همان زمان تحلیلگران "تاریخ دیده" تحولات آمریکا، نسبت به "تغییر"، تردید نمودند. چون که در آن کشور سیاستمداران همواره مقهور یک ساختار سیاسی، اقتصادی قدرتمندند که بر اساس معادله قدرت و ثروت سامان یافته است. چه بسیارمردمانی که در اثر تبلیغات رسانه‌ای به امیدواری‌های مقطعی می‌رسند، اما خیلی زود ناامید می‌شوند.
نخستین موضع گیری‌های اوباما حتی در قالب مواضع خاورمیانه‌ای و موضوع ایران، ظاهری متفاوت از گذشته داشت. اما خیلی زود او از وجهه بازسازی شده آمریکای بعد از جرج بوش "دوم" برای تداوم سیاست‌های قبلی استفاده نمود. البته دولت او طبق مقتضیات بعد از لشکرکشی بوش با منافع ملی آمریکا همسازتر بود. زیرا جنگ در عراق تمام شده و موسم انعقاد قراردادهای عظیم نفتی و تجاری با این کشور فرا رسیده بود. به طور طبیعی اگر یک حزب آمریکایی مسئول جنگ و لشکرکشی می‌شود، حزب جایگزین مسئول انعقاد قراردادهای استثماری بعد از جنگ است.
شرکت "اکسون موبیل" در قالب قراردادی جدید انحصار استخراج نفت بصره را در اختیار گرفت به طوری که روزانه برابر با کل صادرات امروزه عراق، تولید جدید را در اختیار می گیرد. (۵/۲ میلیون بشکه در روز)
اوباما همزمان، کانون جنگ را به افغانستان و مرز پاکستان کشاند و در عمل بخش عمده اقدامات نظامی ایالات متحده در این مناطق شکل گرفت و نیروهای نظامی مستقر در عراق که در قالب موافقت‌نامه امنیتی، باید تا سال ۲۰۱۱ از این کشور خارج می‌شدند، به افغانستان اعزام شدند. اما اقدامات تروریستی و مافیای مواد مخدر، بیش از گذشته در این منطقه خبرساز شده است.
در موضوع ایران نیز اوباما اشتباهات اسلاف خود را تکرار کرد. او به جای پذیرش واقعیت قدرت ایران به عنوان حلقه مفقوده همه راهبردهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خاورمیانه، مقابله با آن را در فاز جدید ادامه داد و تغییر شکل سیاست خارجی ایالات متحده از جنگ به دیپلماسی را در خدمت سیاست‌های ضد ایرانی قرار داد. از چند جانبه گرایی در سیاست خارجی سخن گفت اما به عنوان اولین مصداق، آن را جهت "تجمیع فشارها" علیه ایران به کار برد. همسو کردن روسیه، چین و کشورهای اروپایی در قالب قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ علیه ایران، حاصل تمام جایگاهی بود که اوباما برای دیپلماسی چند جانبه گرایی آمریکای دموکرات فراهم کرده بود. او در دو سال آینده نفوذ و قدرت گذشته را نخواهد داشت. این تضعیف قدرت و نفوذ اوباما را، هم دوستان اروپایی او و هم رقبای آمریکا در شرق سابق دریافته‌اند.
نکته قابل توجه این است که گروه‌های قدرتی که در داخل آمریکا اوباما را وادار به تداوم راهبردهای خشن بوش کردند در انتخابات اخیر، همین امر را به عنوان نقطه ضعف سیاست خارجی او برجسته ساختند. جمهوریخواهان و لابی صهیونیست‌ها طراح قوانین تحریمی تند علیه ایران در این زمره‌اند. انتخابات کنگره و فرمانداران نشان داد که اوباما نه در خارج توان پیگیری سیاست‌های خارج از حوزه اختیار آن لابی‌ها را داشت و نه در داخل توانست به تناقض شکل گرفته نزد افکار عمومی کشور خود پاسخ گوید.
بنابراین در فاصله دو ساله تا انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا، جمهوریخواهان و لابی‌های تند کاخ سفید تلاش خواهند کرد که "اوباما" را در این تناقض نگه دارند و موجبات شکست او را در انتخابات ریاست جمهوری آینده فراهم آورند. اگر او این ساختار قدرت را نشکند، محکوم به شکست خواهد بود.
چون یا باید طرفداران امیدوار به تغییر بویژه در میان اقشارمتوسط به پایین جامعه را با تغییرات عملی راضی نگه دارد و یا اینکه حداقل با بی‌تفاوت شدن آنها، در مقابل پایگاه‌های سنتی جمهوریخواهان شکست را پذیرا شود. حتی حامیان اصلاحات اقتصادی داخل آمریکا نیز معتقدند، دلمشغولی و هزینه سازی‌های پی در پی اوباما جهت پیشبرد سیاست‌های جنگ طلبانه دولت گذشته، مانع توجه او به تغییرات اساسی داخلی شده است.
در این میان موضوع ایران کماکان یک موضوع اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده است. ایران در خاورمیانه پرنوسان، کماکان به حضور و نفوذ خود ادامه می‌دهد. در نخستین موضع گیری‌های اوباما در آغاز ریاست جمهوری، چنین به نظر می‌رسید که او می‌خواهد این واقعیت را به رسمیت شناخته و برای حل مشکلات منطقه‌، رویه‌ای همگرایانه را در پیش گیرد. اما خیلی زود جبر ساختاری در سیاست خارجی آمریکا، خود را به لبخندهای دیپلماتیک اوباما نیز تحمیل کرد.
اگر در آینده او کماکان تسلیم ساختار فوق بماند، شکستش محتوم است. سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا نیازمند تغییراتی اساسی است.
طیف جمهوریخواهان حاکم بر مجلس نمایندگان و تقویت شده در مجلس سنا، در آینده طرح‌های خشن‌تری را علیه ایران تصویب خواهند کرد. آنها به دنبال آنند که اوباما سیاست‌های اشتباه خود در قبال جمهوری اسلامی را ادامه دهد و اگر این شرایط فراهم شود، موضوع ایران از جمله دلایل شکست احتمالی دموکرات‌ها در آینده خواهد بود. او برای حل معادله ایران در خاورمیانه نیازمند کنار گذاشتن عینک سنتی سیاست خارجی آن قدرت است که یک چشم آن "تحریم دموکراتی" و چشم دیگرش "تنبیه جمهوریخواهی" است. عینکی که ٣۱ سال موضوع ایران در سیاست خارجی آمریکا را به مسیر انحرافی کشانده است.

ابتکار:مواظب «بی تفاوتی ملی» باشیم
«مواظب بی تفاوتی ملی باشیم»عنوان سرمخقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می‌خوانید؛در روزهای گذشته فیلمی در سایت‌های اینترنتی منتشر شد که در آن جوان مضروبی بر کف خیابانی در یک منطقه مرفه نشین تهران در خون خود غلطیده و از مردم تقاضای کمک می‌کند .ضارب هم درگوشه‌ای ایستاده ومانع از کمک دیگران به جوان مضروب می‌شود.در گوشه‌ای دیگر دو مامور پلیس تماشاگر این صحنه دردناکند.
حاصل آنکه اکنون جوانی در زیر خروارها خاک خفته است ودیگری در آستانه اعدام و خانواده‌هایی که تبعات دو مرگ را باید تحمل کنند.
این صحنه دردناک را دوربین‌های تلفن همراهی برای ما ثبت کرده اند در دستان مردمی "بی تفاوت" به کارافتاده بود تا از این شاهکار(!)فیلم برداری کنند.
چندی پیش نیز درصحنه تصادفی در جنوب کشور همین دوربین‌ها صحنه دردناک دیگری را ثبت کردند که جوانی در ماشین مچاله شده‌ای از مردم کمک می‌خواهد ومتعاقب آن انفجار مهیبی صفحه تلفن همراه را پر می‌کند .مردم اما همچنان فیلم می‌گیرند.
این تصاویر اگرچه دردناک اند و اگرچه یک جرم و جنایت را روایت کرده اند واگر چه کوتاهی وبی احتیاطی کسانی را دررانندگی ثبت کرده اند،اما تصاویر پشت صحنه آن دردناک تر است: مردمی باگوشی‌های تلفن همراه خود از صحنه‌هایی غریب فیلم می‌گیرند. مردمی که ویژگی بارزشان در این صحنه ها"بی تفاوتی" است.
بدون تردیددخالت یک نفر از این تماشاگران گوشی بدست،در هرکدام از این صحنه‌ها می‌توانست سرنوشت دیگری را برای یک انسان رقم بزند.مردمی که از یک انسان دردمندوفعال به عکاس یا فیلم برداری بی تفاوت تبدیل شده اند و گویی تنها رسالت خبررسانی را بر عهده گرفته اند.امروز حتی عکاسان حرفه‌ای که رسالتی برای نشان دادن چنین فجایعی دارند، نمی‌توانند در صحنه دخالت نکنندوبه حادثه دیدگان کمک نرسانند.
اتفاقات موجود در این فیلم‌ها و تصاویر چیز غریبی نیست.هر روزه قتل‌هایی درگوشه وکنار کشور اتفاق می‌افتد و مقتول هم به همین شیوه در خون خود می‌غلتد و جان می‌دهد و قاتل هم باهمین قساوت وبی رحمی به قربانی خود می‌نگرد.تصاویر ماشین‌های سوخته ومچاله واجساد متلاشی شده از مناظر هرروزه کنار جاده‌های کشور است.اما آنچه در این تصاویر دیده نمی‌شود ولی به شدت خود را نشان می‌دهد دردناک تر از خود صحنه است.
مردمی بی تفاوت که چندی است حساسیت خود را دربرابراین اتفاقات از دست داده اندواگرچه باحواس پنج گانه خود اتفاقات را احساس می‌کنند، اما گویی فعل و انفعالات اعصاب، مغز و قلب آنان را به حرکتی متناسب با تعریف "انسان ایرانی" وادار نمی‌کند. انسان ایرانی که خود را وارث همان سعدی شیرازی می‌داند که به شیوا ترین زبان بنی آدم را اعضای یک پیکرمی دانست که درد یک عضو، بی قراری اعضای دیگررابه دنبال دارد.همان انسانی که افتخار خود را دراین می‌داند که که شعر شاعرش را – به دروغ یا راست - بر سردر سازمان ملل برای دعوت ملل دیگر به انسان دوستی،نوشته اند.
آنچه در این گونه ماجراهادیده می‌شود یک بی تفاوتی آشکار است که خود می‌تواند زنگ خطری محسوب شود.
روان شناسان بی تفاوتی را یکی از علائم افسردگی فرد می‌دانند . حال اگر این بی تفاوتی دراعمال و سکنات یک جامعه دیده شود خطرناک تر است . تماشای حادثه‌ای هولناک و بی تفاوتی در برابر آن در دو منطقه متفاوت (یکی در منطقه مرفه نشین تهران و دیگری در منطقه‌ای محروم از جنوب کشور ) نشان از یک " بی تفاوتی ملی" دارد.
این بی تفاوتی اگر عمق و و وسعت بیشتری بیابد بدون تردید همه مفاهیمی چون همبستگی ملی،هویت ایرانی و اخلاقی اسلامی – که هر روزه در بوق‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای فریاد می‌شود - را نیز تهدید خواهد کرد.
این حادثه اگر چه تلخ است و اندوهبار و البته پر از افسوس، اما می‌تواند نهیبی باشد بر متولیان امور جامعه که همه چیز یارانه و سهام عدالت و افتتاح و اقتصاد نیست.

کیهان:پایان آقای ادعا
«پایان آقای ادعا» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی اسصت که در آن می‌خوانید؛تازه اقبال دموکرات ها افول کرده و مسبب این وضع کسی جز باراک اوباما نیست. تمام پیش بینی ها درباره انتخابات میان دوره ای آمریکا درست از آب درآمده است. اکنون مجلس نمایندگان دربست در اختیار جمهوری خواهان است و در سنا هم فاصله بسیار کمتر از آن است که قدرت مانوری به دموکرات ها بدهد. در زمانی کمتر از دو سال، باراک اوباما از یک لیدر بزرگ بدل به دردسری درمان ناپذیر برای دموکرات ها شده است.
توان سخن گفتن و حرافی های خوش ساخت، دیگر چندان به کار نمی آید چرا که دو سال از دوران «وعده» گذشته و اکنون پای «کارنامه» در میان است. سوال این است که پیامد این وضعیت برای ایران چیست؟ ایران چقدر در بروز این وضعیت دخیل بوده است؟ و آینده روند سیاست گذاری آمریکا در امور ایران چگونه تغییر خواهد کرد؟
ابتدا باید دید چه بر سر اوباما آمده است. روزی که او وارد کاخ سفید شد کسانی در داخل و بیش از آنها در خارج از آمریکا تصور کردند که به راستی تغییری در حال ایجاد شدن است و می گفتند قدر این فرصت را باید دانست. در ایران، از دو جناح مختلف دوگونه اشتباه راهبردی درباره اوباما شکل گرفت.
در یک جناح عده ای می گفتند اوباما یک رییس جمهور اصلاح طلب است که بنا دارد بسیاری از رویه های جای گیر شده در سیستم حکومتی آمریکا را اصلاح کند و نتیجه می گرفتند که بنابراین باید در ایران هم اصلاح طلبان بر سر کار بیایند تا بتوان رابطه ای را جوش داد. این استدلالی است که مصطفی تاج زاده در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم در حمایت از محمد خاتمی مطرح کرد.
دسته دوم هم از مسیری متفاوت به همین نتیجه می رسیدند. اینها عقیده داشتند اوباما نماینده طبقه محروم و ضعیف در آمریکاست و شعار تغییر را هم از الگوهای شرقی اقتباس کرده است. نتیجه ای که این گروه می گرفت این بود که باید او را مراعات کرد و اجازه داد «خودش را در مقابل صهیونیست ها پیدا کند.»
گفتنی است کیهان در همان زمان با تیتر درشت «آن باز در لباس کبوتر آمد» از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خبر داد.
زمان کمی لازم بود تا آشکار شود این هر دو دسته تا چه حد رویازده بوده اند. اوباما چیزی را در آمریکا بویژه در پیش فرض ها و روندهای طراحی استراتژیک درباره ایران، تغییر نداد. مشارکت مستقیم و بدون پیش شرط در مذاکرات گروه ۱+۵ با ایران، ادامه فرایندی بود که از دولت جرج بوش آغاز شد و ابتکاری نبود که اوباما آن را ابداع کرده باشد .
در انتهای دولت بوش کاخ سفید به این نتیجه رسید که مشروط کردن مذاکره مستقیم با ایران به اجرای قطعنامه ها و تعلیق غنی سازی، هدفی دست نیافتنی است وتنها خاصیتی که دارد این است که آمریکا را از تاثیرگذاری در روندی که مستقیما به آن مربوط است محروم می کند و کار را به دست واسطه ها می سپارد.
نتیجه این ارزیابی جدید، آن بود که ویلیام برنز معاون سیاسی کاندولیزا رایس اجازه یافت برای نخستین بار شخصا در مذاکرات ژنو یک (تیر٨۷) شرکت کند.
برنز جزو معدود مقام های مرتبط با مسئله ایران بود که پس از روی کار آمدن اوباما هم در پست خود باقی ماند چرا که موضوع اساسا ربطی به اوباما نداشت و یک اجماع دو حزبی در واشینگتن بوجود آمده بود که باید مسیر مذاکره را در کنار مسیر فشار به ایران امتحان کرد . این موضوع از منظر استراتژیک عموما به این شکل بیان شده است که مذاکره یک گزینه مستقل در عرض بقیه گزینه ها نیست، بلکه بخشی از هر گزینه ای است که بناست به کار گرفته شود.
اوباما امیدوار بود مذاکره مستقیم با ایران از جانب تصمیم گیران در تهران به عنوان یک امتیاز تلقی شود و ایرانی ها حاضر باشند بابت آن چیزی بپردازند. در واقع هم -چنانکه گفتیم- کسانی در ایران سخت مشتاق بودند که بگویند آمریکا یک گام برداشته و حالا نوبت ایران است که گامی متقابل بردارد . وقت آن رسیده بود که ایران ارزیابی راهبردی خود را از وضعیت بیان کند و سخنرانی مهم رهبر انقلاب در نوروز ٨٨ در مشهد مقدس، دقیقا به تشریح همین راهبرد اختصاص داشت. اگر بخواهیم راهبردی را که در آن مقطع در دستور کار قرار گرفت با حداکثر وضوح بیان کنیم، اصول زیر را می توان به عنوان یک الگوی راهنما در نظر گرفت.
۱- مذاکره با ایران یک امتیاز نیست؛ حتی یک تغییر هم نیست چرا که آمریکا چاره ای جز قدم گذاشتن به مسیر گفت وگوی مستقیم با ایران نداشته است.
۲- هرگونه تغییر باید در عمل مشاهده شود. تا زمانی که عملا در سیاست آمریکا درباره ایران تغییری رخ نداده، سخن گفتن از تغییر چیزی بیش از پنهان کردن فریبکارانه دست چدنی زیر دستکش مخملی نخواهد بود. حتی در داخل آمریکا هم برخی تحلیلگران اندکی مستقل تر مرتبط با امور ایران به اوباما توصیه کردند اگر می خواهد شعار تغییر آن توسط ایران واقعا جدی گرفته شود باید هر چه زودتر از سطح حرف فراتر برود و مثلا مانند آنچه زمانی نیکسون درباره چین انجام داد، دستور توقف کلیه عملیات های محرمانه سیا علیه ایران را بدهد.
٣- و مهم تر از اینها سوال این بودکه هدف چیست؟ آیا اوباما راهبرد دومسیره فشار-مذاکره را کنار خواهد گذاشت؟ واضح بود که آنچه در حال رخ دادن است تغییر این راهبرد نیست بلکه عمیق تر کردن آن است. اوباما هم مثل بوش فکر می کرد باید به ایران فشار آورد و در کنار آن در مذاکره را باز گذاشت تا «اگر ایران محاسبه اش را تحت فشار تغییر داد، دری برای وارد شدن پیش روی خود ببیند.» تفاوت فقط در اینجا بود که اوباما به این نتیجه رسید که استراتژی بوش برای تولید فشار علیه ایران دیگر قابل استفاده نیست.
از دید اوباما اشتباه بوش این بود که مسئله ایران را تبدیل به یک مسئله یک جانبه (مسئله اختصاصی آمریکا) کرد و به همین دلیل از امکان وارد آوردن فشار چند جانبه به ایران محروم شد. اوباما سعی کرد موانع رویکرد چند جانبه به مسئله ایران و شریک کردن دیگران در فرایند فشار را از پیش پا بردارد. اول کاری که کرد این بود که با ورود به مذاکرات مستقیم با ایران و جا انداختن آن به عنوان ابتکار عمل خود به یکی از مطالبات سنتی اروپا، روسیه و چین جواب داد.
یکی از انتقادهای ثابت این بلوک ها (البته تا حدودی به استثنای روسیه که هیچ وقت علاقه نداشته از نقش واسطه گری اش کم شود) از آمریکا همواره این بود که اگر در دست یابی به یک راه حل دیپلماتیک برای مسئله ایران جدی است نباید از مشارکت مستقیم در مذاکرات فرار کند. اقدام دوم تلاش برای اصلاح نسبی روبط با بلوک های مختلف بود که تا حداقلی از همگرایی در مورد ایران شکل بگیرد.
اوباما اعلام کرد دکمه «ری ست» را در روابط با اروپا، روسیه و چین فشار خواهد داد، با همه دشمنانش به مذاکره مستقیم می پردازد و کار را از پرداختن به مسائل امکانپذیر (یعنی آن دسته از مسائلی که هر دو طرف مایل به حل آن هستند و در آن نفع دارند) آغاز می کند. این روندی است که با آب و تاب فراوان درباره آن سخن گفته می شد اما به هیچ وجه آنگونه که اوباما تصور می کرد سهل و آسان پیش نرفت.
به این بحث بازخواهیم گشت اما عجالتا این نکته را به یاد داشته باشید که از نظر اوباما استراتژی دست دراز شده نه یک روش حل مسئله بلکه یک تاکتیک رسانه ای و تبلیغاتی برای ایجاد اجماع بود وبه همین دلیل هم بودکه هرگز «رسما و واقعا» دستی به سمت ایران دراز نشد و متقابلا ایران هم استراتژی خود در مقابل اوباما را بر مبنای این ٣ اصل، به گونه ای تنظیم کرد که یکسان بودن بوش و اوباما را پیش فرض می گرفت.
گذشته از ایران، اوباما در دیگر پروژه هایی هم که کلید خورد، به رغم سر و صدای فراوان، توفیقاتی بسیار اندک به دست آورد. در مقابل روسیه هیچ توافق غیر از امضای پیمان نیواستارت نهایی نشد که تازه درباره آن هم جمهوری خواهان و حتی بعضی از دموکرات ها معتقد بودند بیشتر به نفع روسیه است نه آمریکا چرا که روسیه را از یک کشور دست دوم به قدرتی هم تراز و معادل آمریکا تبدیل می کند.
بقیه مسائل با روسیه اگرنگوییم بدتر شده، دست نخورده باقی مانده است. وضع درباره چین اسف بار بود و اسف بار ماند. در حوزه های نظامی، امنیتی، سیاسی و خصوصا اقتصادی حتی یک قدم درست و حسابی در روابط چین و آمریکا برداشته نشد.
درباره اروپا روابط اندکی اصلاح شد ولی به این قیمت که آمریکا، اروپایی شود نه اینکه اروپایی ها خود را به دیدگاه های آمریکا نزدیک کرده باشند. در عراق اوباما بازی را کلا باخت؛ همه استراتژیست های غربی اعتراف کردند که ایران بهتر بازی کرده ودست بالا را دارد. در افغانستان فاجعه از هر جای دیگری عمیق تر است.
آمریکا ننگ هم پیمانی با طالبان را به جان خریده و بیشترین حجم امکانات را در افغانستان دپو کرده اما حداقلی از امنیت برقرار نشده، پاکستان هم برای آمریکا شاخ و شانه می کشد و نقش بی بدیل ایران جایگزین ناپذیر باقی مانده است.
خلاصه کنیم؛ با وجود واگذاری حجم انبوه امتیاز به طرف های مختلف اوباما نتوانست حتی یک کارنامه متوسط برای خود دست و پا کند و کار به جایی رسید که کسی مثل نیوت گینگریچ رهبر اقلیت جمهوری خواه در مجلس نمایندگان او را «بزرگترین خطر برای امنیت ملی آمریکا» خواند.
دموکرات ها انتخابات را باختند به این دلیل که مردم آمریکا اکنون وقتی به سابقه دو ساله دولت داری آنها نگاه می کنند جز تلی از «حرف» چیز دیگری نمی بینند. اوضاع اقتصادی و اجتماعی آمریکا از هر زمان دیگری حادتر شده طوری که شاید این تعبیر نوام چامسکی که زمانی نوشته بود «داخل آمریکا جهان سومیزه شده» اکنون بیش از هر زمان دیگری مصداق داد.
اگر اوباما می خواهد ماجرای انتخابات میان دوره ای در انتخابات ریاست جمهوری تکرار نشود، ظاهرا دو راه بیشتر ندارد. اول اینکه توان و انرژی خود را بیش از هر چیز صرف مسائل داخلی که مهم ترین دغدغه رای دهندگان آمریکایی است بکند و دوم اوباما باید سعی کند از طریق جمع کردن پرونده هایی که بعضی از آنها را خودش پهن کرده و بعضی را دیگران، کارنامه خود را از وضع فضاحت بار فعلی خارج کند. م
شخصا تداوم دشمنی با ایران و تبدیل شدن به کپی دست دوم بوش فرمولی نیست که کوچکترین فایده ای برای آینده سیاسی اوباما داشته باشد اگرچه معلوم نیست او از این به بعد اساسا در موقعیتی باشد که بتواند خیر و صلاح خود را تشخیص بدهد.
باید شادمان بود. یکی دیگر از دشمنان ایران زمین خورده و ایران سهمی قابل توجه در این زمین خوردن داشته است.

مردم سالاری:ایران امروز ایران فردا
«ایران امروز ایران فردا»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علیرضا سعیدآبادی است که در آن می‌خوانید؛فاصله زمانی تولد تا مرگ و میانگین عمر مردان و زنان هر جامعه، امروزه یکی از مهم ترین شاخص های توسعه یافتگی است. هرچه سطح انتظارات شهروندان برای داشتن زندگی بلند مدت و با کیفیت تر بیشتر باشد و شرایط اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه برای پاسخ به آن مناسب تر باشد این شاخص رشد بیشتری نشان می دهد.
وقتی گفته می شود شاخص امید به زندگی زنان در ژاپن ٨۶ سال است معنای آن این است که نیمی از مردم در آنجا انتظار دارند به طور متوسط هشتاد و شش سال عمر کنند. همین انتظار در مردان و زنان زیمبابوه حدود ۴۵ سال است.
بررسی الگوی مرگ و میر در یک کشور و افزایش میانگین عمر علاوه بر آن که رشد عددی آن اهمیت فوق العاده ای دارد نشانه خوبی برای بررسی عمق و کیفیت زندگی شهروندان نیز محسوب می شود. از این رو، شاخص امید به زندگی و میانگین عمر مردم گرچه در وهله اول طول عمر را نشان می دهد اما بیش از همه چیز نشان دهنده عرض و کیفیت و نحوه گذران آن است.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد در محاوره های روزمره، مردم وقتی به آینده ای دست نیافتنی می خواهند اشاره کنند با ناباوری یکدیگر را به صد ساله دوم عمر ارجاع می دهند; در حالی که طبق آخرین آمارها حدود ۴۰ هزار نفر مردان و زنان بالای صد سال در ژاپن زندگی می کنند.
سوال این است کیفیت زندگی مردمان چرا با یکدیگر فرق می کند؟ در کشور ما شاخص امید به زندگی حدود هفتاد و دو سال است که با ۱٨ پله صعود در بین کشورهای جهان در رتبه ۷۰ قرار دارد. این تفاوت های بین جوامع ناشی از چیست؟سطح بهداشت عمومی جامعه یکی از دلایل می تواند باشد.
علت عمده رشد میانگین عمر در ایران در دو دهه اخیر هم نسبت به قبل به دلیل پیشرفت های پزشکی و بهداشتی بوده است و آمارها نشان می دهد که در کشور ما وضعیت پزشکی و بهداشتی- البته با نسبت های متفاوت در مناطق برخوردار، نیمه برخوردار و نا برخوردار- رو به بهبود است. از این رو، این عامل دیگر به تنهایی نمی تواند فاصله موجود بین ما و جوامع توسعه یافته را پرکند. سطح رفاه و امنیت اجتماعی یکی دیگر از عوامل است که از مهم ترین کارکرد های دولت های نوین نیز محسوب می شود.
اصولا دولت رفاه در غرب برپایه این نظریه که ارایه خدمات اجتماعی، بیمه ای و تضمین های همگانی دولتی به شهروندان وظیفه اصلی دولت های امروزی است در اواسط سده گذشته در اروپا و آمریکا البته با شیوه های متفاوت گسترش یافت.جمله بیسمارک سال ها پیش از گسترش دولت های رفاه که می گفت:"دولت صرفا نهادی ضروری نیست ، بلکه مفید هم هست "بی ارتباط با این نوشتار نیست.
اندیشه او حفظ وفاداری کارگران به نظام سرمایه داری بود.بیمه سیاسی شاید تعبیر مناسبی برای حفظ و افزایش وفاداری مردم به دولت باشد. به نظر نویسنده ، مدل دخالت دولت در امور رفاهی جامعه برای پیشبرد اهداف سیاسی ، در حد وسیعی در کشورهای توسعه نیافته دیده می شود.
مردم به دلیل سطح انتظارات پایین در کشورهای جهان سوم ارایه این گونه خدمات اجتماعی را از طرف دولت ها حق خود نمی دانند و وقتی آن را دریافت می کنند با ابراز وفاداری بیشتر، به آن پاسخ های سیاسی می دهند و دولت ها نیز خود را با آن بیمه می کنند.   
یکی دیگر از عوامل مهم، امنیت شغلی و اقتصادی است که رابطه مستقیم با ثروت و حجم سرمایه های مالی و درآمد سرانه هر ملت دارد. توان اقتصادی و رضایت مندی شغلی شهروندان باعث افزایش انگیزه های مادی و ا نسانی، بهره وری عوامل تولید و کیفیت زندگی خواهد شد.
در جوامعی که نظام اقتصادی ناکارآمد است یا نظام شخص و شغل و نظام اداری موجود ناتوان و ناهماهنگ است، مردم گرفتار روزمرگی بوده و بیش از حد دغدغه معیشت دارند. عامل نحوه تغذیه و کیفیت آن بستگی زیادی به عامل پیش گفته اقتصادی دارد.
جامعه ثروتمند، مردمانی با شرایط جسمی بسیار سالم و توانا دارد. علاوه بر عوامل مادی که اشاره شد، دو عامل اصول و تفکر زندگی و رابطه مردم با حوزه سیاست از عوامل تاثیرگذار غیرماد ی اند. ژاپنی ها از تقدیرگرایی برخی شرقی ها و کنش و واکنش های سیاسی و درگیری های مستقیم حوزه سیاست فراغت نسبی دارند اما از نظر اصول و تفکر زندگی به فرهنگ کار گروهی و مشارکت در فعالیت های گروهی اهمیت فراوانی می دهند.آنها موفقیت را جمعی تعریف می کنند و آن را نتیجه تلاش های اجتماعی تمامی شهروندان می دانند.
در کشور ما حوزه سیاست به شدت توان ملی و نیروهای فکری جامعه را تجزیه کرده است.به نظر نویسنده، یکی از کارکردهای اصلی علم سیاست، ترکیب افکار جامعه و اجماع نخبگان برای رسیدن به اهداف ملی است و نه تجزیه نیروهای داخلی. آمارهای موجود، متوسط هزینه ماهانه خانوارهای شهری در ایران را ٨ میلیون و ۲۶۶ هزار ریال و متوسط درآمد را ۷ میلیون و ٨۰۰ هزار ریال و متوسط درآمد سرانه در کشور را ۱۲۵۰۰ دلار اعلام کرده است.رکورد سوئیس با بیش از ۴۰۰۰۰ دلار درآمد سرانه، ژاپن با بیش از ٣٨۰۰۰ دلار، نروژ با بیش از ٣۶۰۰۰ دلار و آمریکا با حدود ٣۰۰۰۰ هزار دلار نشان از فاصله معناداری دارد که ایران و ایرانی در مقایسه با شهروندان و کشورهای توسعه یافته با آن مواجه است.البته در این مقایسه، سیاست های توزیع درآمد و ضریب جینی و فاصله درآمدی طبقات پائین و بالای جامعه باید در جای دیگر مورد بررسی قرار گیرند.
به نظر نویسنده، برای ترسیم شیب تدریجی منحنی تحولات فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی ایران تا پانصد سال آینده و رسیدن به "ایران ۱۹۰۰" ما به هدف گذاری ها و رویاهای بزرگ نیاز داریم. مردمانی با بیش از دویست سال میانگین عمر، با درآمد سالانه بیش از ۲۰۰۰۰۰ دلار، شهروندانی صد درصد دانشمند و توسعه یافته ، و جهانی سازی فرهنگ و تمدنی چند هزار ساله و هزار و یک ویژگی ممتاز دیگر هدف های دور از دسترس و دست نیافتنی نیستند به شرط آن که ملت ایران گام های محکم خود را با آینده نگری و در روشنایی و با آگاهی کامل بردارد. پیروی از راهبردهای فرهنگی و اقتصادی جامع و بلند مدت و دوری از سیاست های منفعلانه و کوتاه مدت از لازمه های این فرایند چند صد ساله است.
کشور ما، از نظر وسعت سرزمین یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه است و با دارا بودن ۱۶۴٨۱۹۵کیلومتر مربع وسعت ، از تنوع آب و هوایی چشمگیر و منابع طبیعی سرشار و اراضی گوناگون با موقعیت سرزمینی ویژه برخوردار است.
از نظر جمعیت، طبق آخرین برآوردها با جمعیت بیش از ۷۴میلیون نفر و با رتبه هجدهم یکی از پرجمعیت ترین کشورهای جهان است. یکی از ویژگی های جمعیت ایران به خاطر نرخ رشد متوسط بالای آن به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمعیت جوان آن بوده است.
از منظر توسعه ، کشور ایران چهار برنامه توسعه ملی را پس از انقلاب اسلامی سال۵۷ پشت سر گذاشته است.از حیث قدرت نظامی ، کشور ما ناگزیر در یک جنگ کلاسیک منطقه ای با کشور عراق به مدت هشت سال به تجارب عملی فراوانی دست یافته است.
اما در مصاف باجنگ های فرامدرن و برق آسای جدید، قدرت نظامی فقط باتاکید بر جنبه های پیشگیرانه و بازدارنده آن اهداف ملی را تامین خواهد کرد از مهمترین منابع داخلی قدرت ملی که پیوستگی خاصی نیز با یکدیگر دارند روحیه ملی و افکار عمومی است. روحیه مردم ایران از فرهنگ کهن و باورهای عمیق دینی مردم این مرز و بوم ناشی می شود.
نظام برنامه ریزی ملی باید جامع نگری و واقع گرایی لازم را هم گام با افزایش میانگین عمر جامعه که خود نیازمند برنامه ریزی ویژه است در همه جهات داشته باشد و به صورت ماتریسی و با کمک شبیه سازی های کامپیوتری، مونیتورینگ تمامی عوامل، منابع و نتایج محتمل، تحلیل های آماری و ریاضی بتواند با درک درست از ضعف ها و قوت های محیط داخلی و فرصت ها و تهدیدهای محیط بین المللی و روندهای جاری و آینده و با کمک علم آینده پژوهی منافع ملی کشورمان را در سطوح بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت در افق ۱۹۰۰ و با پیروی از جهت گیری های متنوع سیاست خارجی در نیمه اول هزاره سوم به گونه ای تعریف و پیگیری کند تا به طور کامل زمینه های دستیابی به اهداف این یادداشت و مطالعات راهبردی مکمل آن فراهم شود.

تهران امروز:اینجا تهران است
«اینجا تهران است»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم کمال بردبار است که در آن می‌خوانید؛سخنان دیروز رئیس‌جمهور در جمع مدیران استان تهران تاکید دوباره‌ای بود بر نقطه نظرات ایشان درباره تراکم جمعیت تهران و اشاره به معضلاتی مثل آلودگی هوا،ترافیک،فشار عصبی و آپارتمان نشینی و لزوم انتقال بخش بزرگی از جمعیت تهران.آقای احمدی‌نژاد برای استحکام بخشیدن بیشتر به نظر خود بار‌دیگر بحث زلزله را نیز به میان کشیدند و در مورد خطراتی که می‌تواند تهران فعلی را در هنگام وقوع زلزله تهدید کند هشدار دادند و نتیجه گرفتند خروج سه میلیون نفر از شهر تهران الزامی است.درباره این دیدگاه چند نکته قابل تذکر است.
۱ - تهران خاستگاه انقلاب اسلامی بوده است.در سال۴۲و سپس سال‌های ۵۶ و ۵۷ مردمان شریف این شهر زیبای کوهپایه البرز بارها و بارها دلاورانه به میدان آمدند وگوش به فرمان رهبرشان دودمان یک تاریخ پادشاهی را برچیدند.تهران پایتختی است که در هنگام جنگ بیشترین شهدا را در دفاع از کیان اسلامی تقدیم کرده است. اینجا شهری است که در استقبال از امام‌شان جهان را شوکه کردند و در بدرقه آن عزیز تاریخ را تکان دادند.اینجا شهری است که مغازه‌دار و نانوا و کفاشش هم تراز بهترین کارشناسان سیاسی، تحلیل و نظر دارند. اینجا شهری است که قلب جهان است.شهری که صدها ماهواره و بنگاه خبری برای دل بردن از مردمانش به هر ترفندی دست می‌زنند. اینجا شهری است که داستان‌ها و ماجراها از سر گذرانده است به وسعت تاریخ، اینجا شهر معجزه‌هاست...اینجا تهران است.
۲ - آقای احمدی‌نژاد مردمان صبور و هوشمند این شهر بزرگ سال‌هاست که مشکلاتی را که شما ذکر کرده‌اید تحمل کرده‌اند.توقعی ندارند جز آنکه ببینند و لمس کنند که مسئولان‌شان برای حل مشکلات آنها در تکاپو هستند.آنها مردانی را که کم حرف بزنند و پای عمل باشند دوست دارند...
مسئولانی را می‌خواهند که بی‌آنکه جریان زندگی مردم را مختل کنند فرصت‌های طبیعی زندگی بهتر را برای آنها فراهم کنند.با آنها مهربان باشید.همه ما می‌دانیم و خود شما بهتر از همه که در دولت نهم به اندازه کافی برای این شهر بی‌همتا و بزرگ وقت نگذاشتید.همه می‌دانیم و شما بهتر از همه که این شهر بزرگ استحقاق بیشتر از اینهارا داشت و شما با مردانی که برای حل معضلات این شهر کمر همت بسته بودند،یار نبودید.به هزار دلیل و توجیه.به هزار قانون و ضد قانون.
٣ - حالا شاید به جبران مافات مدام از تهران می‌گویید.طوری از۱۰-۱۲میلیون جمعیت این شهر یاد می‌کنید که گویی دهلی و توکیو و پکن واستانبول و مسکو را ندیده اید.یا همین نیویورک مشهورکه هرسال می‌روید.همه اینها متروپولیس‌هایی هستند با میلیون‌ها میلیون جمعیت و اکثر آنها بیشتر از تهران و هرکدام با مشکلات ریز و درشت خودشان.راه حل‌های مشکلاتی که شما برشمردید تقریبا در همه دنیا یکسان است.راه‌های کاهش ترافیک و بهبود آلودگی هوا مشخص است.شما که خود تخصص ترافیک دارید.در همه دنیا با تقویت سیستم حمل و نقل شهری و به‌خصوص مترو ترافیک را کنترل می‌کنند و متعاقب آن آلودگی هوا را.اینکه واضح است و در کنار آن تقویت شبکه ارتباط مجازی و حذف سفرهای غیرضروری شهری راه‌های کاهش تنش عصبی شهروندان هم مشخص است:کاهش ترافیک،رفع محرومیت‌های اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی،ایجاد امنیت،احترام به شهروندان،ترویج اخلاق و منش اسلامی،تاسیس مکان‌های تفریحی برای اقشار و سلایق مختلف و...می‌دانم که اینها را بهتر از ما می‌دانید.راستی از مشکلی به نام آپارتمان نشینی گفته اید.مردم ما چندان از آپارتمان نشینی ناراضی نیستند.این صورت مسئله اشتباه است.فرهنگ آپارتمان‌نشینی جاافتاده و کمترکسی شکایتی دارد.مردم اقتضائات شهر بزرگ را می‌دانند.
۴ - آقای احمدی‌نژاد با مردم این شهر مهربان باشید.سخت است با اجبار به آنها دستور دهید تهران را ترک کنند.اینگونه با آنها طرف نشوید.مگر وقتی با اطمینان از زلزله در تهران سخن گفتید، مردم واکنشی نشان دادند؟شاید می‌اندیشیدید که مردم فردای صحبت شما کوله‌بار بردوش به سمت اطراف و اکناف ایران بزرگ می‌روند تا از خطر زلزله در امان باشند؟ فشار برای چنین انتقال جمعیت بزرگی با اصول مدیریت شهری و سیاسی نمی‌خواند. خطر زلزله خطر بزرگی است اما این توجیه برای پروژه جاه‌طلبانه کاهش جمعیت تهران کافی نیست.حداقل اینگونه ضربتی کارایی ندارد.چنین طرحی حالا با هر توجیه انساندوستانه وخداپسندانه،حداقل یکی از نتایجش ظلم به هزاران هزار شهروندی است که با اجبار دولت مجبور شوند از آرزوها و برنامه‌های خود و خانواده شان در این شهر بزرگ چشم بپوشند.
۵ - آقای احمدی‌نژاد در برابر مشکلات تهران صورت مسئله را پاک نکنید. راه را اشتباه می‌روید. با مردم این شهر مهربان باشید. اینجا تهران است.پایتخت جمهوری اسلامی ایران.

جمهوری اسلامی:افغانستان و مرگ رویاهای غرب
«افغانستان و مرگ رویاهای غرب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛"کارل تئودور گوتنبرگ" وزیر دفاع آلمان در دیدار خود از افغانستان گفت غرب باید با رویاهایش در مورد افغانستان خداحافظی کند. وزیر دفاع آلمان خطاب به نظامیان آلمانی مستقر در شمال افغانستان در توصیف ناامیدی غرب از تحقق اهدافش در افغانستان گفت: باید بپذیریم که برخی از اهداف ما در افغانستان هرگز قابل دستیابی نیستند.
اعتراف وزیر دفاع آلمان به شکست هدفهای غرب در افغانستان اگرچه موضوع جدیدی نیست ولی صریح‌ترین ابراز نظر یک مقام غربی عضو ناتو در این باره محسوب می‌شود.
۹ سال قبل، کشورهای غربی به سردمداری جناح محافظه کار حاکم بر کاخ سفید و با بهره برداری از فضای خاص پس از انفجارهای ۲۰ شهریور سال ٨۰ برج‌های دوقلوی نیویورک، لشکرکشی خود را به افغانستان آغاز کردند.
این لشکرکشی درحالی صورت گرفت که حاکمان وقت کاخ سفید توانسته بودند با تبلیغات جهت‌دار و منتسب کردن انفجارهای نیویورک به عوامل القاعده، افکار عمومی آمریکا و اکثر کشورهای جهان را برای انجام این لشکرکشی مهیا سازند.
آمریکایی‌ها با توسل به شیوه‌های تبلیغی خاص و یک صحنه سازی از قبل برنامه ریزی شده، چنین وانمود کردند که یک گروه اسلامی وابسته به القاعده که مرکز کنترل آنها در افغانستان است در پشت انفجارهای سال ۱٣٨۰ نیویورک قرار دارد.
همان زمان نیز اکثر ناظران آگاه و بیطرف این ادعای آمریکا را رد کرده و صهیونیسم بین الملل را کارگردان انفجارهای نیویورک دانستند چرا که این انفجارها شرایط بسیار مساعدی را برای صهیونیستها فراهم ساخت و فرصت بی سابقه‌ای برای تحقق اهداف صهیونیسم بین الملل ایجاد کرد.
در چنین فضایی، آمریکایی‌ها به همراه متحدانشان در ناتو، افغانستان را از زمین و هوا هدف حملات گسترده قرار دادند. اگرچه هدف نهایی جنگ افروزان حاکم بر کاخ سفید تسلط بر کل منطقه خاورمیانه بود ولی برای شروع، افغانستان نقطه خوبی به شمار می‌رفت.
برنامه ریزان آمریکایی چنین ارزیابی کرده بودند که افغانستان به دلیل اینکه دولت و ارتش منسجم و مجهزی ندارد و گرفتار جنگ داخلی است در برابر نیروهای ناتو و تجهیزات پیشرفته شان مدت زیادی تاب تحمل نخواهد داشت و آمریکا می‌تواند به سهولت و سرعت بر افغانستان مسلط شده و از آنجا مراحل بعدی اهداف خود را به اجرا در آورد.
آمریکا و متحدانش پیش بینی کرده بودند مردم افغانستان که از سیاستهای جاهلانه و افراطی طالبان به ستوه آمده‌اند از نیروهای غربی به عنوان منجی استقبال خواهند کرد. استراتژیست‌های غربی حتی در ابتدای کار چنین تبلیغ می‌کردند که افغانستان را از هر نظر به کشور نمونه تبدیل خواهند کرد تا الگویی برای دیگر کشورهای منطقه باشد و آنها با میل و خواست خود، به سمت سیاست‌های مورد نظر واشنگتن ترغیب شوند.
طولی نکشید که این خوش بینی‌ها رنگ باخت و متحدان آمریکا دریافتند که واشنگتن آنها را در باتلاقی مخوف و عمیق گرفتار ساخته است که رهایی از آن به سادگی میسر نخواهد بود.
اکنون پس از ۹ سال جنگ و صرف هزینه‌های سنگین مالی و جانی، کشورهای حاضر در جنگ افغانستان با این واقعیت تلخ روبرو هستند که به نقطه اول بازگشته‌اند و این لشکرکشی غیرقانونی هیچ نتیجه و حاصلی برای غربی‌ها در بر نداشته است.
طبق اعتراف مقامات ناتو، غربی‌ها نه تنها نتوانسته‌اند طالبان و القاعده را از بین ببرند بلکه آنها قدرتمندتر شده و هم اینک بخش عمده‌ای از مناطق افغانستان در سیطره گروه‌های شورشی طالبان و القاعده قرار دارد.
وضعیت برای آمریکا و متحدانش در افغانستان هر روز وخیم‌تر می‌شود به طوریکه در سال جاری، تلفات نیروهای ناتو به بالاترین میزان رسید و به خونبارترین سال حضور ناتو در افغانستان تبدیل شده است و این روند صعودی همچنان ادامه دارد.
باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا که در مبارزات انتخاباتیش بر لزوم خروج فوری نیروهای آمریکایی از افغانستان تاکید کرده بود اکنون مجبور شده است به دلیل وخامت اوضاع، نه تنها نیرویی از افغانستان خارج نکند بلکه ٣۰ هزار نیروی تازه نفس نیز به افغانستان اعزا م کرده است.
اوضاع در افغانستان برای واشنگتن آنچنان نامساعد است که بسیاری از کارشناسان، افغانستان را ویتنام دوم آمریکا میدانند و برخی مقامات آمریکایی تاکید کرده‌اند بحران افغانستان بزرگترین تهدید برای بقای دولت باراک اوباما می‌باشد و چه بسا این بحران، موجب فروپاشی زودرس دولت کنونی آمریکا گردد.
موضوع مصالحه و مذاکره با طالبان با هر توضیحی که صورت گرفته باشد برای آمریکا و متحدانش یک رسوایی به شمار می‌رود چرا که آمریکا این گروه را منشأ تروریسم و از عوامل دخیل در زمینه سازی اقدام القاعده در انفجارهای نیویورک معرفی می‌کرد و اعطای امتیاز و مذاکره با این گروه، یک عقب نشینی خفت بار برای آمریکا و متحدانش تلقی می‌شود.
دولت‌هایی که سربازان خود را در معیت نظامیان آمریکایی به جنگ افغانستان فرستاده‌اند دچار بحران داخلی شدیدی شده‌اند. دولت‌های انگلیس، آلمان، کانادا، هلند، ایتالیا و دیگر کشورهای غربی حاضر در افغانستان اکنون به شدت از سوی افکار عمومی مردم خود تحت فشار هستند. مردم این کشورها خواستار بازگشت هرچه سریعتر نظامیان آن‌ها از افغانستان هستند تا بیش از این در راه این جنگ نافرجام و بیهوده قربانی نشوند.
وزیر دفاع آلمان اگرچه تعبیر مناسبی را برای تشریح وضعیت ناتو در افغانستان به کار برده و اظهار می‌دارد غرب باید با رویاهایش در افغانستان خداحافظی کند ولی واقعیت فراتر از این موضوع است و غرب اکنون فقط به خروج آبرومندانه از افغانستان می‌اندیشد که تحقق آن نیز چندان آسان نمی‌باشد.
غربی‌ها اکنون بر سر یک دو راهی بسیار دشوار در افغانستان قرار گرفته‌اند. از یکسو، از جانب ملت‌های خود به شدت تحت فشار قرار دارند تا نیروهای خود را از این باتلاق هولناک خارج سازند و از سوی دیگر از آن وحشت دارند که با خروج از افغانستان، گروههای ضد غربی بر افغانستان حاکم خواهند شد و نه تنها تمامی رشته‌های آن پنبه خواهد شد بلکه اوضاع از زمان پیش از حمله به افغانستان نیز بدتر خواهد گردید.

آفرینش:ایران و بازی‌های آسیایی گوانگجو
«ایران و بازی‌های آسیایی گوانگجو»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛شانزدهمین دوره بازیهای آسیایی بعنوان بزرگترین میدان ورزشی قاره کهن آسیا ۲۱ آبانماه رسما در شهر گوانگجوی چین آغاز می‌گردد.رویداد بزرگی که بعد از بازی‌های المپیک، مهم‌ترین رویداد بین‌المللی برای ورزش ایران و همه کشورهای قاره آسیا ست در این بین وبدون شک این رویداد بزرگ ورزشی آینه ای برای نشان دادن عملکرد ورزشی کشورها طی ۴سال گذشته است و عملا معیار سنجشی برای برنامه ریزی موفقیت‌های کشور های شرکت کننده و آمادگی ای برای شرکت در بازی های المپیک سال‌های آینده برای هر کشوری است جدا از آن کشور ها می‌توانند با اتکا به نتایج موقعیت ملی وبین الملی خود را در مقایسه با سایر کشورها مورد سنجش و ارزیابی قرار دهند.
در واقع اهمیت ورزش امروزه تنها دربعد تندرستی نیست بلکه ابعادی چند گانه یافته و از بعد قهرمانی خاص خارج شده و به شاخصه ای اصلی برای توسعه کشورها تبدیل شده است علاوه بر ان به صنعتی تبدیل شده است و میزان بودجه ورزش هر کشور نشانه توسعه یافتگی هر کشور است، در این راستا موفقیت بین‌المللی برای ورزشکاران هر کشور در رقابتهای بین المللی تقویت کننده وجهه و اعتبار و اقتصاد آن کشور وایجاد غرور ملی و انگیزه کاری برای مردمان هر کشوری در سطح جهانی می شود در این حال است که امروزه در بین کشور‌های جهان رقابت برای کسب میزبانی رویداد‌های مهم ورزشی بسیار فشرده شده و حتی کشور های کوچکی همانند قطر به دنبال استفاده از این ظرفیت برای نشان دادن قدرت و وجهه خود هستند.
در دور قبلی بازی های آسیایی کاروان ورزشی ایران در رده نامناسب ششم در جدول توزیع مدال در بازی‌های اسیایی دوحه قرار گرفت در حالی که قبلا توانسته بود مقامهایی نظیر سومی و دومی را نیز بدست آورد در این حال به نظر میرسد ورزش ایران همواره قادر به استفاده از تمام ظرفیت‌های خود در این رویداد های بزرگ نشده است در این حال هر چند با توجه به اینکه بودجه ورزش در سال ٨۹ چند برابر افزایش یافته وبودجه ورزش کشور رشدی جهشی و قابل ملاحظه داشته است.
اما چنانچه صرف هزینه ها در راستای برنامه‌ریزی و اجرای فعالیت‌های ورزشی هدفمند، زیربنایی و پایدار و میان‌مدت و بلندمدت هزینه نشود موجبات دگرگونی ورزش را فراهم نخواهد کرد در این راستا بررسی‌های علمی عوامل کسب موفقیت در سطوح بالای ورزش در جهان نشان می‌دهد که این امر بدون برنامه‌ریزی بلندمدت و کار و فعالیت مستمر میسر نیست لذا کشور ما نیز نیازمند رویکرد جامع و یکپارچه به توسعه ورزش‌، مشارکت ورزشی، استعدادیابی و توسعه سیستمی ، حمایت شغلی از ورزشکاران، تسهیلات و تاسیسات آموزشی، تدارک سیستم گزینش مربی، رقابت بین الملل، تحقیقات علمی و... هستیم .
در این بین آنچه مشخص است رقابت های آسیایی در پیش می‌تواند معیاری برای مقامات ورزشی وسیاسی کشور باشد و آنان میتوانند نظاره‌گر تحقق برنامه‌هایی باشند که در طول ۴ سال گذشته در صحنه ورزش کشور روی داده است در این راستا صرف نظر از هر نتیجه ای این رقابت‌ها مقدمه ای برای المپیک لندن است مقدمه ای که با توجه دقیق به علل شکست‌هاو پیروزی ها در این رویداد می‌تواند موجب توسعه ورزش در کشور ورسیدن به جایگاهی در خور در سطح بین المللی برای کشور گردد.

آرمان:باید جرم سیاسی از امنیتی تفکیک شود
«باید جرم سیاسی از امنیتی تفکیک شود»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم دکتر‌محمود‌آخوندی است که در آن می‌خوانید؛ حد و مرز جرایم سیاسی با جرایم امنیتی باید مشخص شود و انگیزه در جرایم سیاسی مورد توجه قرار گیرد. جرم سیاسی پدیده‌ای است که در تمام دنیا وجود دارد و در کشور ما نیز باید تعریف شود. تبیین عناصر تشکیل‌دهنده جرم سیاسی و ایجاد سیستم دادرسی ویژه در مورد این جرم‌ضروری است، متاسفانه با گذشت بالغ بر۹۰ سال از پیدایش این عنوان در ادبیات حقوقی ما هنوز تعریفی از جرم سیاسی ارائه نکرده‌ایم و آیین دادرسی آن تدوین نشده است.
در دنیای امروز تقریبا جرم سیاسی رنگ باخته است. در حال حاضر وقتی شهروندان از زمامدار خود ناراضی باشند، رای نمی‌دهند، در نتیجه می‌بینیم که در کشورهای دموکراتیک، اصولا جرم سیاسی واقع نمی‌شود .جرایم سیاسی از جرایم امنیتی باید تفکیک شود،نگرانی حکومت‌ها از این است که با تعریف جرم سیاسی، بسیاری از جرایم که اصطلاحا جرایم امنیتی هستند نیز در قلمرو جرم سیاسی قرار گیرند و در واقع، این یکی از نقاط ضعف است.
هر جرمی که با نیت خیر و برای منفعت عمومی جامعه صورت گیرد، جرم سیاسی است، لذا کلیه جرایم می‌توانند در صورت دارا بودن انگیزه مذکور در زمره جرایم سیاسی قرار گیرند. برای مثال بازداشت غیرقانونی، یک عمل مجرمانه است. در مورد نحوه رسیدگی به جرایم سیاسی، قانون اساسی برای دادرسی‌های کیفری ضوابط زیبایی تعریف کرده است. از جمله در اصل ۱۶٨، رسیدگی به جرایم سیاسی را در دادگاه‌های دادگستری، به صورت علنی و با حضور هیات منصفه مورد تاکید قرار داده است.
بر مبنای این اصل باید توجه داشت که رسیدگی به جرایم سیاسی اولا باید در دادگاه‌های دادگستری صورت گیرد، نه دادگاه‌های اختصاصی مانند دادگاه انقلاب، ویژه روحانیت و نظامی. ثانیا باید رسیدگی به صورت علنی باشد و در هیچ فرضی نمی‌توان جلسه رسیدگی به جرایم سیاسی را به صورت غیرعلنی برگزار کرد. شاه‌بیت اصل ۱۶٨ قانون اساسی، حضور هیات منصفه در رسیدگی به جرایم سیاسی است.
البته هیات منصفه‌ای که متشکل از برگزیدگان ملت و معتمدین جامعه باشد زیرا اگر اعضای هیات منصفه منصوب دولت باشند، دیگر نماینده وجدان عمومی جامعه نخواهند بود و در واقع ارزش و کارآیی خود را از دست می‌دهند. اعتبار هیات منصفه به رای مردم است، اعضای هیات منصفه محاکم سیاسی باید افرادی آگاه بوده و از نظر دانش، میهن‌پرستی و اشراف به مفهوم جرم سیاسی در سطح بالایی قرار داشته باشند.

دنیای اقتصاد:بورس و امتیاز تسهیلات مسکن
«بورس و امتیاز تسهیلات مسکن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن می‌خوانید؛از اواسط هفته قبل، امتیاز تسهیلات مسکن در فرابورس قابل معامله شد.
این اوراق پیش‌تر در شعب بانک مسکن و تحت یک بازار غیرمسنجم معامله می‌شد که پس از پذیرش این اوراق در فرابورس، در عمل معامله این اوراق شکلی رسمی و ضابطه‌مند به خود گرفت.
این اوراق یکی از انگیزه‌هایی است که بانک مسکن به سپرده‌گذاران خود برای افزایش جذابیت سپرده‌گذاری در این بانک اعطا می‌کند؛ به این صورت که نرخ سود سپرده کوتاه مدت در بانک‌های عادی تجاری سالانه معادل ۷ درصد است؛ در حالی که سپرده‌گذاران در حساب سپرده‌ کوتاه‌مدت بانک مسکن در ازای سپرده‌گذاری خود، دو درصد سود بیشتر معادل ۹ درصد در سال کسب می‌کنند.
همچنین بانک مسکن در صورت سپرده‌گذاری حداقل به مدت سه ماه و به شرط آنکه میانگین سپرده سرمایه‌گذار، حداقل معادل ۲۷ میلیون تومان باشد، پس از سه ماه برای هر ۲۷ میلیون تومان، سه برگه امتیاز تسهیلات مسکن و از ماه‌‌های پس از آن، هر ماه یک برگه امتیاز به سپرده‌گذار اعطا می‌کند. وضعیتی که باعث می‌شود سپرده‌گذار در پایان یکسال، علاوه بر سود ۹ درصدی، ۱۲ برگه امتیاز تسهیلات مسکن در اختیار داشته باشد.
اما کارکرد این برگه‌های امتیاز تسهیلات مسکن علاوه بر دارا بودن ارزش‌زایی و قابلیت معامله و واگذاری به غیر این است که هر شخص با خرید یک برگه از این اوراق می‌تواند نسبت به اخذ تسهیلات خرید از بانک مسکن تا سقف حداکثر ۲۰ میلیون تومان برای هر واحد اقدام کند. تسهیلاتی که در قالب وام خرید حداکثر برای دوره ۱۵ ساله و با نرخ سالانه ۱۲ درصد قابل اخذ است. حال این اوراق از هفته قبل به واسطه پذیرش در فرابورس، از قابلیت نقدشوندگی و شفافیت بالاتری به لحاظ معاملاتی نسبت به ادوار گذشته برخوردار است.
تنها تفاوت اوراق پذیرفته شده در فرابورس با اوراق پیشین قابل معامله در شعب این است که هر یک از اوراق فعلی، امکان اخذ ۵۰۰ هزار تومان تسهیلات را برای خرید فراهم می‌کند که به همین دلیل قیمت این اوراق در فرابورس، نصف قیمت معامله اوراق در شعب و طی معاملات روز گذشته معادل ٨۵ هزار تومان است. به بیان دیگر خرید این اوراق می‌تواند حداکثر تا ۴۰ برگه برای خرید یک واحد مسکونی اختصاص دهد.
اما برای آشنایی بیشتر با ابزار نوین حاضر در بازار سرمایه، مقایسه سود سپرده‌گذاران و تسهیلات گیرندگان این اوراق تا حد زیادی می‌تواند ابعاد این ابزار سرمایه‌گذاری را مشخص کند. همان طور که پیش‌تر نیز گفته شد، سپرده‌گذاران در این طرح علاوه بر سود ۹ درصدی سالانه، در پایان هر سال ۲۴ برگه اوراق ۵۰۰ هزار تومانی دریافت می‌کنند که با توجه به قیمت ٨۵ هزار تومانی روز گذشته در فرابورس، سود سپرده‌گذاری در این طرح به ۶/۱۶ درصد بالغ می‌شود.
در سمت مقابل تسهیلات گیرندگان با خرید ۴۰ برگه از این اوراق به قیمت ٨۵ هزار تومان، به طور خالص صاحب ۱۶ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان (پس از کسر ٣ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان هزینه خرید برگه امتیاز تسهیلات از ۲۰ میلیون تومان) وام مسکن می‌شوند؛ وامی که با فرض دوره ۱۵ ساله، از اقساط ماهانه‌ای معادل ۲۴۱ هزار و ۲۰۰ تومان برخوردار است که در عمل براساس روش علی‌الراس، نرخ سود سالانه این وام با فرض نبود هزینه خرید برگه امتیاز تسهیلات مسکن به ۶/۱۵ درصد و با احتساب هزینه خرید امتیاز تسهیلات (هزینه واقعی) به ۵/۲۱ درصد بالغ می‌شود. رقمی که در مقایسه با تسهیلات اعطایی بانک‌های دولتی به تازگی خصوصی شده نیز بالا است و به همین علت دیروز این اوراق در قیمت ٨۵ هزار تومان در فرابورس دچار صف فروش شد.
اما با فرض قیمت ۷٣ هزار تومان برای هر یک از این اوراق در فرابورس، سود سپرده‌گذار در این طرح به ۴/۱۵ درصد و هزینه واقعی تسهیلات برای وام‌گیرنده به ۵/۲۰ درصد می‌رسد. ارقامی که به نظر می‌رسد در شرایط فعلی حاکم بر بازارهای مالی و پولی ایران، می‌تواند رقمی معقول برای این اوراق تلقی شود.
در این میان هیجان روزهای آغازین معاملات این اوراق در فرابورس به واسطه تصور نادرست برخی افراد نسبت به امکان اخذ یک میلیون تومان وام در ازای خرید هر یک از این اوراق در فرابورس، به نظر می‌رسد این هیجان در حال اصلاح و فروکش کردن است.
به هر روی فارغ از قیمت معاملاتی و سود و زیان سرمایه‌گذاران و خریداران این اوراق، ورود اوراق امتیاز تسهیلات مسکن به فرابورس (به عنوان یک بازار متشکل و شفاف) قابلیت‌های بورس‌ها را در شفاف‌سازی، عادلانه کردن و رقابتی کردن بازارها بیش از پیش نشان می‌دهد. بازاری که این بار پذیرای ابزاری از رقیب دیرینه خود، بازار مسکن است.

جهان صنعت:یک بام و دو هوا و تفکر سرمایه‌داری‌
«یک بام و دو هوا و تفکر سرمایه‌داری‌»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم نیما پورنیک‌ است که در آن می‌خوانید؛پس از آنکه چند خبر از اظهارات متناقض دکتر پژویان، مشاور اقتصادی دولت در رسانه‌ها مطرح شد، او با چندین رسانه گفت‌وگوهایی داشت تا وفاداری خود را به این طرح اعلام کند.
در این رهگذر پژویان در برنامه تلویزیونی سیمای خانواده حاضر و با هرمز شجاعی‌مهر در مورد هدفمندی یارانه‌ها و ادله مجریان برای اجرای آن هم سخن گفت. پولدارها، ملاکین و... نوک پیکان نقد مجری و پژویان قرار داشتند که بنابر گفته‌های ایشان، حقوق اقشار آسیب‌پذیر را می‌خورند، آن هم به چه وسیله‌ای؟ با چندین خودرو لوکس!
خدا این فاصله طبقاتی و طبقه و تنفری که در حال ایجاد شدن بین طبقات جامعه ماست را از برخی کارشناسان نگیرد! بحث اقتصادی را کنار بگذاریم، به چه بهایی، از این فاصله طبقاتی و این نگاه پایین به بالا، برای توجیه نظرات خود استفاده می‌کنند تا به نوعی به این تفکر مشروعیت بدهند.
تفکری که نه در شرع ما توصیه شده و نه عرف ایرانی و فرهنگ با سابقه آن ترویج چنین تفکری را می‌پسندد.هدف دفاع از سودجویان و کسانی نیست که از راه‌های نامشروع صاحب اموال شده‌اند اما عنایت داشته باشید که پولدارها با ماشین‌های آخرین مدلشان بیشتر از ماهانه یک‌هزار لیتر که نمی‌توانند مصرف کنند، یعنی مشکل کشور ما این ٣۰۰ هزار تومان یارانه بنزین است که کمتر از ۵۰۰ هزار نفر در کشور مصرف می‌کنند؟ اینکه کلا سالانه ٨/۱ هزار میلیارد تومان می‌شود، در حالی که سالانه در کشور ما به گفته آقای احمدی‌نژاد، یکصد هزار میلیارد تومان یارانه داده می‌شود.
از طرف دیگر جالب است، طرحی که خود مشروعیتش را از تفکر سرمایه‌داری اخذ کرده، با توجیهات اینچنینی و ترویج این نوع نگاه نسبت به سرمایه‌دار قرار است اجرا شود.ممکن است اجرای این طرح بتواند در کوتاه‌مدت به داد اقتصاد بیاید اما تاثیر این نوع تبلیغات که از رسانه‌ای چون رسانه ملی و در سخنرانی‌ها و... تبلیغ و ترویج داده می‌شود به سادگی از بین نخواهد رفت.


منبع: جام جم آنلاین