جنبش باید هوشیار باشد؛ خطر در یک قدمی است!


محمدعلی اصفهانی


• جنبش نیازمند یک سیاست خارجی فعال است که متأسفانه نه وجود دارد، و نه خود «سخنگو» و خود «اتاق فکر» نامندگان و خود «مفسران» جنبش، به راحتی اجازه ی به وجود آمدنش را خواهند داد. این ها غالباً حرف هایشان در تضاد با جنبش، و در تضاد با حرف ها و مواضع چهره های شاخص جنبش است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ آبان ۱٣٨۹ -  ۱۶ نوامبر ۲۰۱۰


تصور باطل حباب بودن جنبش، و باز هم تصور باطل «ترکیده شدن این حباب»، دو دسته را به شور و وجد در آورده است:

دسته ی اول: دشمنان سوگند خورده ی این جنبش، درون حاکمیت. یعنی در واقع امر، همه ی آنچه هنوز ازحاکمیت، باقی مانده است. و از این جمله اند:
ـ گردانندگان اصلی آنچه «کودتا» نامیده شده است. این گردانندگان اصلی ـ به نظر راقم این سطور، همچنان که پیشتر نیز نوشته است ـ در سایه هستند، و چهره های بیرونی را بیشتر باید کارگزاران «کودتا» دانست.
و کیستند این گردانندگان اصلی؟ شاید همان هایی که هرگز گمان به آن ها برده نمی شود. احتمالاً در بیرون مرزها. کسی چه می داند؟ شاید ـ نه حتماً؛ بلکه فقط شاید ـ مثلاً نه در ایران و نه در چین و نه در روسیه و نه در کذا و نه در کذا؛ بلکه در «تنها کشور دوست ایران در منطقه»: اسراییل. یعنی همان کشوری که حاکمان آن، آرزوی پیروزی احمدی نژاد بر دو رقیب رفرمیست او را داشتند تا بتوانند سیاست خود را به برکت وجود او، در خاورمیانه، در فلسطین، و در ایران، توجیه کنند. (۱)
ـ مجموعه ی حاکمیت. با همه ی تضاد هایی که با خود حمل می کند. تضادهایی که هر روز گوشه یی از آن ها آشکار می شود.
و در میان این مجموعه:
ـ اصولگرایان اصولگرا.
ـ اصولگرایان پراگماتیست.
ـ امپراتوری عظیم اقتصادی سپاه، که خود را با ابزار سرکوب، برپا کرده است و برپا نگاه داشته است، و برایش فقط حفظ امپراتوری خودش مهم است. به هر قیمتی. حتی حذف اصولگرایان، و مخصوصاً روحانیت، احتمالاً با کمک احمدی نژاد و کسانی همچون اسفندیار رویین تن رحیم مشایی.
ـ باند مشکوک موتلفه، که سخت انگلیسی می نماید. از همان اسلافش که در «فداییان اسلام» به قتل کسانی چون رزم آرا دست زدند. و تا قتل حسنعلی منصور که در صدد کوتاه کردن بیشتر دست انگلیس از ایران به نفع آمریکا بود. و تا همدستی با خمینی در «نهضت امام خمینی» که از بدو سر به در آوردن از تخم، کارش مقابله با تلاش های شاه در خلع ید از انگلستان به نفع آمریکا بود و زرده ی مربوطه را بر کاکل مبارک امام در همان زمان به خوبی می شد دید: دشمنی با رفرم های ده گانه ی موسوم به «انقلاب سفید شاه و ملت»، و به خصوص دشمنی با اصلاحات ارضی یی که به معنای متزلزل کردن پایه های فئودالیسم (پایگاه سنتی انگلستان در ایران) بود، و دشمنی با رشد صنایع پیشرفته و الزامات آن، که پایگاه سنتی دیگر انگلستان (و روحانیت) یعنی «بازار» را به خطر می انداخت. همان بازار که در واقع، فرهنگش فرهنگ فئودالیسم بود و هنوز هم هست. (۲)
و اخیراً هم که می بینیم سران این باند مشکوک، چگونه دارند به استقبال جنگ می روند. حالا با چه منظور؟ چیزی از نوع همان دمیدن هایشان در تنور جنگ هشت ساله، به قصد لفت و لیس ها و «برکات» اقتصادی جنگ برایشان؟ یا غیره و غیره؟ چون در مقاله یی جداگانه به تلاش های اخیر این باند در زمینه ی برافروختن جنگ پرداخته ام، به منظور اجتناب از اطاله ی کلام، خواننده را به آن مقاله، ارجاع می دهم. (۳)

دسته ی دوم: دشمنان سوگند خورده ی این جنبش، در بیرون از حاکمیت. کسانی که در تضاد ماهوی با جنبش قرار دارند. تضاد ماهوی به دلیل:
ـ ذات جنبش که دموکراتیک و برخاسته از خواست های مدنی انسان معاصر است، و گوهر والای «هویت و فردیت» آدمی را به جای خودسپاری به قبیله و تفکر قبیله یی و امتداد تاریخی قبیله و تفکر قبیله یی که وجود خود را از نفی «هویت و فردیت»، و از «حل شدگی» در قبیله و امتداد تاریخی تفکر قبیله یی می گیرد، برگزیده است.
ـ ناتوانی در سرقت این جنبش، و در مصادره ی آن به نفع خود، به دلیل انزجار عمومی از سیاست های قیم مآبانه ی ولایت فقیهی و ولایت فقیهی وار. چه نهان شده در زیر عبا و قبا، و چه نهان شده در زیر کت و شلوار و مانتو.
ـ گریز این جنبش، از فرو رفتن در عوالم نشئگی و خلسه ی افیونی، که تنها با فرورفتن در آن عوالم است که سازماندهی و استحکام و انضباط پولادین و تبدیل شدن افراد به دودسته ی احرا کننده ی بی چون و چرای فرمان تصمیم گیرندگان، و جمع محدود و بسته ی تصمیم گیرندگان معنا می یابد و عملی خواهد بود، ولاغیر. سازماندهی کسانی، نه به سبکی که شاملو تمجیدش می کرد که:
غافلان، همسازند
تنها توفان
فرزندان ناهمگون می زاید

بلکه به همان سبک که فروغ تقبیحش می کرد که:
... نگاه کن که دندان هایش
چه طور، وقت جویدن، سرود می خوانند...

و طبیعی است که این دسته، در جهت نابودی جنبش ـ که خود را رقیب شکست خورده ی آن می بینند ـ تمام توان تبلیغاتی و اطلاعاتی خود را علیه جنبش (اگرچه در پوش حمایت موهوم از آن) به کار بگیرند. در آرزوی بمباران احتمالی ایران به وسیله ی آمریکا و اسراییل، و تجاوز نظامی احتمالی آن دو قدرت به ایران (به خاک ایران، و به مردم ایران) و «تحقق» رویایی ِ رویایی که فقط می تواند در یک ذهن مالیخولیایی، تحقق یافتنی به نظر آید.
و باز هم طبیعی است که این دسته ی دوم، در عین تضاد مطلق در زمینه ی «حاکمیت» با دسته ی اول، در مبارزه با «خصم مشترک»، با دسته ی اخیر، تا مدتی معلوم یا نامعلوم، در یک صف قرار بگیرند. آنچه مهم است، نه ادعا، بلکه عمل است. و آنچه مهم است نه حتی خواست واقعی، بلکه محصول عینی است. که گفته اند:
درخت را، از میوه ی آن باید شناخت؛ و نه از شاخ و برگش...

و اما غرض از نوشتن این سطور سردستی، توجه دادن نیرو های فعال جنبش است به علاوه ی چهره های شاخص آن، که به هر حال، نقشی جدی و تعیین کننده دارند، گرچه ـ صادقانه ـ خود را فقط همراهان جنبش می نامند (و انصافاً در عمل نیز همین را نشان داده اند، و با حفظ مواضع خود، هرگز نه در سخن و نه در عمل، رو در روی کسانی قرار نگرفته اند که خواست هایی بسیار ریشه یی تر و عمیق تر از آن ها دارند) به خطری خارجی که جنبش را تهدید می کند. به خصوص با قدرت گرفتن جناح تندرو و نئوکان یا نزدیک به نئوکان جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره یی اخیر آمریکا.

نگارنده، در مقاله یی به تاریخ دهم تیرماه ۱۳۸۹ نوشته بود:
... بیماری «استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران»، علی رغم بر روی کار آمدن اوباما نه تنها ریشه کن نشده است، بلکه در اعماق نه چندان ناپیدای آمریکا و «جامعه ی جهانی»، مشغول بازسازی خویش به منظور بازتکثیر اپیدمیک خویش است.
ویروس این بیماری، به لحاظ شکل و شمایل ـ و فقط به لحاظ شکل و شمایل ـ خود را در موجود سه سلولی واحدی به نام «بوش ـ رامسفلد ـ چینی» بارز می کرد، و از طریق حاکمان جنگ طلب اسراییل، خاورمیانه را یکسر می آلود (و می آلاید). این ویروس، در دستگاهی تازه نفس و قدرتمند و مبتنی بر تئوری های مستمراً در حال پردازش و تکمیل یک «مکتب»، تولید شده است که اصطلاحاً «مکتب نئوکان ها» نامیده می شود. مکتبی بسیار متفاوت با مکتب یا مکاتب کنسرواتور های کلاسیک...
... در حال حاضر در خود آمریکا، این مکتب شوم، در حال نبردی بی امان با دستگاه جدید ریاست جمهوری آمریکا و شخص اوباماست. از جمله با استفاده از لابی هایی چون لابی های ثروتمند و همه کاره ی اسراییل، یا بعضی مافیا های تولید و آزمایش و صدور و مصرف و چرخش جهانی سلاح، و بخشی از کمپانی های نفت و انرژی؛ و همچنین با در اختیار داشتن امکانات تبلیغی بی نظیری از نوع مجموعه ی رسانه یی گسترده ی فاکس نیوز. و طبعاً دیگرانی از کلان تا خرده پا نیز هم... (۴)

و حالا، امروز، پس از انتخابات میان دوره یی کنگره ی آمریکا در کمتر از سه هفته پیش، می بینیم که ظاهراً آن پیش بینی تا اینجا درست در آمده است. و باش تا صبح دولتشان بدمد، که این هنوز از نتایج سحر است!

به اعتقاد نگارنده، ضروری تر از ضروری است که جنبش و چهره های شاخص آن، به موارد زیر، بذل توجه ویژه یی داشته باشد و داشته باشند:

۱ ـ افشای هرچه بیشتر اهداف ماجراجویانه ی حکومت ولایت و خلافت، و یاوه گویی های صد من یک غاز خامنه ای، احمدی نژاد، سران سپاه، و امثالهم، و توضیح و تشریح این که عربده کشی های ضد اسراییلی و ضد آمریکایی این سفلگان ریاکار که در پس پرده به همه گونه ذلت و نکبت در برابر اسراییل و آمریکا تن داده اند و می دهند و خواهند داد، هیچ ربطی به مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد، و جنبش را با این یاوه ها هیچ قرابتی نیست.
طبعاً نباید این افشاگری، در قالب ضدیت مستقیم یا غیر مستقیم با قربانیان امپریالیسم و صهیونیسم ظاهر شود. مثل مورد شعار ناشایسته ی «نه غزه، نه لبنان»، که ازما بهتران، از طریق رسانه های شناخته شده ی خودشان، به داخل ایران، و به بخشی از جنبش تزریق کردند. شعاری عکس العملی که سر دهندگان آن ـ بر خلاف سازندگان و مروجان آن ـ غالباً نه قصد بی اعتنایی به مبارزات مردم منطقه، بلکه قصد اعتراض به سوء استفاده ی حکومت ریا و سالوس و دروغ و نیرنگ را از مسأله ی اسراییل و اعراب داشته اند. و از همین روست که می بینیم بسیاری از همان ها در همان زمان، شعار های دیگری را هم سر می دادند که اگر حافظه ی تاریخی مان را اقلاً از یک سال و چند ماه پیش تا به حال، سالم نگاه داشته باشیم، علی رغم همه ی تلاش های کذایی به منظور مختل کردن این حافظه طی یک سال و چند ماه اخیر از طریق تکرار دروغ، و تکرار بی وقفه ی بخشی از واقعیت با نهان کردنِ در حد انکار موذیانه ی بخش دیگر آن، آن شعار ها از یاد نبرده ایم:
٭ ایران شده فلسطین ـ مردم! چرا نشستین؟
٭ مرگ (ننگ) بر قاتلان ـ چه غزه، چه ایران!
٭ فلسطین! فلسطین! ما هم مثل تو هستیم!
٭ چه ایران، چه غزّه ـ کشتن مردم بسه!
و شعار های دیگری از این نوع.
مهم، این نیست که سر دهنده ی شعاری نظیر «نه غزه، نه لبنان» چه منظوری دارد. مهم، آن چیزی است که سازندگان و مروجان این شعار، مورد نظر دارند:
ایجاد نفرت از جنبش، در میان مردم خاورمیانه، و راندن این جنبش به سوی همان چیزی که نه تنها باعث سوء ظن بسیاری از مردمان عادی جهان، بلکه باعث سوء ظن بسیاری از فرهیختگان طیف چپ جهانی (در معنای وسیع این کلمه) به کل جنبش شده است (۵) که گویا این جنبش نیز از جنس «انقلاب» های رنگی و مخملی و کوفتی و زهر ماری آمریکایی است. و در یک کلام: شکل دادن به جنبش در سمت و سوی دلخواه آمریکا و اسراییل؛ و تهی کردنش از محتوای استقلال طلبانه ی متکی بر موازنه ی منفی در برابر موازنه ی مثبت. و با الهام از «چوب تر را چنان که خواهی پیچ.».

۲ ـ تأکید بر اولویت منافع کلان ملی بر فرعیاتی از نوع انرژی هسته یی و این قبیل چیز ها که در حال حاضر، بهترین بهانه در دست جنگ افروزان خارجی، و بهترین وسیله برای به حیطه ی فراموشی راندن نقض بی نظیر حقوق اولیه ی انسانی مردم ایران، در دست حکومت خلافت و ولایت است.

۳ ـ تشریح هرچه بیشتر اعتقاد جنبش به موازنه ی منفی، که نتیجه ی آن، همزیستی از موضع اقتدار و سرفرازی و استقلال، با جهان معاصر است.
و برای این کار، جنبش نیازمند یک سیاست خارجی فعال است که متأسفانه نه وجود دارد، و نه خود «سخنگو» و خود «اتاق فکر» نامندگان و خود «مفسران» جنبش، به راحتی اجازه ی به وجود آمدنش را خواهند داد. این ها غالباً حرف هایشان در تضاد با جنبش، و در تضاد با حرف ها و مواضع چهره های شاخص جنبش است. و نیز همین ها هستند که در خارج از ایران، درست در جهت مقابل خواست جنبش و چهره های شاخص آن، به سهم خود (بدون آن که سهم طرف دیگر را نادیده بگیریم) بر فضای تفرقه و نفرت پراکنی میان یاران بالفعل یا بالقوه ی جنبش، دامن می زنند. تفرقه و نفرتی که خوشبختانه داخل ایران، وجودی چندان جدی ندارد.
میر حسین موسوی، بسیار کار درستی کرده است که بر این نکته پا فشرده است که «جنبش سبز در خارج از کشور سخنگویی ندارد». (۶) اما این، کافی نیست. جنبش باید در خارج از کشور، سخنگو داشته باشد. ولی نه از این دست که می بینیم. و چون جنبش، از طیف های محتلفی تشکیل شده است، طبعاً این کار ـ در حال حاضر ـ آنگونه که باید و شاید، ظاهراً عملی به نظر نمی آید. ولی لازم است که در مورد آن، به سرعت و بدون اتلاف وقت، تدبیری اندیشیده شود.

۴ ـ در مرداد ماه سال جاری، موضوع نگران کننده یی از سوی یک تن از میان مجموعه مشاوران موسوی، که به دلیل مهاجرت به خارج از ایران، دیگر با موسوی در تماس مستقیم نبوده است و نیست، مطرح شده بود با این مضمون:
از آنجا که تهدید تجاوز نظامی به ایران جدی است، بهتر است که جنبش برای نشان دادن یکپارچگی مردم ایران در برابر تجاوز بیگانه، کمی معتدل شود و به نوعی تعامل با اصحاب قدرت بپردازد.
راقم این سطور، بلافاصله در مقاله یی با عنوان «جنبش اگر به بهانه ی تهدید جنگ، عقب نشینی کند کارش تمام است»، نسبت به این اظهار نظر و یا گرایش خطرناک، عکس العمل نشان داد. (۷)
و خوشبختانه، اندک زمان بسیار کوتاهی پس از این ماجرا، موسوی نیز به صراحت تمام اعلام داشت که ما مخالف تجاوز به ایرانیم، و در برابر این تجاوز خواهیم ایستاد. اما در صف جداگانه؛ و نه در صف حاکمانی که خود باعث و بانی این تجاوز احتمالی خواهند بود، و حتی برخی از آنان، عالماً و عامداً زمینه سازی می کنندش.

۵ ـ جنبش باید، هرچه سریع تر، به راهکار هایی تازه دست بیابد که کیفاً با تظاهرات خیابانی و این قبیل امور متفاوت باشد. چرا که حکومت ـ هرچند شاید به طور موقت ـ در مهار کردن این نوع اعتراض ها تا حدود زیادی موفق بوده است.
این که راهکار های جدید چه باید باشند، به خرد جمعی همه ی ما بر می گردد؛ و راقم این سطور نیز در حد توان خود، لازم است که مقاله یی جداگانه را به این امر اختصاص دهد.

پرداختن به خطری که پس از پیروزی جمهوری خواهان تند رو در انتخابات میان دوره یی اخیر آمریکا به وجود آمده است و بر خطر قبلی افزوده شده است، نوشته و نوشته هایی دیگر می طلبد. اما فقط و فقط به عنوان نمونه و اشاره و مقدمه ی قبل از ورود، بد نیست از میان موارد متعدد، فهرست وار به چند مورد مورد زیر توجه کنیم:
ـ جان بولتون، که بسیار در زمینه ی آماده سازی حمله به ایران، فعال است، و هیچ فرصتی را چه در سال ها و چه در ماه ها و چه در هفته ها و چه در روز های اخیر برای این «امر خیر» از دست نداده است، به گزارش فاکس نیوز معلوم الحال، در همین هفته، در تازه ترین (تا این لحظه) اظهارات خویش، چنین گفته است:
٭ «نباید تأخیر کنیم. هرچه زمان بگذرد، انتخاب های نظامی ما کمتر خواهند شد... با انتخابات جدید کنگره، محیط سیاسی در سیاست خارجی به ‌شکل چشمگیری تغییر کرده است.
«با کمیته روابط خارجی که ایلنا رُز لِهتینن، نماینده ی کنگره از فلوریدا، به‌زودی ریاست آن را به عهده خواهد گرفت، ما شاهد بحث های عمومی زیادی در رابطه با شکست در سیاست خارجی دولت اوباما خواهیم بود....
«من فکر می‌کنم که سناتور [لیندسی] گراهام و بسیاری دیگر در کنگره ی جدید به این نتیجه رسیده‌اند که سیاست دولت اوباما مانع دست ‌یابی ایران به سلاح اتمی نخواهد شد و این لحظه دارد نزدیک و نزدیکتر می ‌شود.
« اگر هدف ما جلوگیری از دست‌یابی ایران به سلاح اتمی است، باید کار دیگری به جز مذاکره و نشستن با دیپلمات های ایرانی انجام بدهیم. ما نباید تأخیر کنیم. هرچه زمان بگذرد، انتخاب های نظامی ما کمتر می شود و متوقف کردن برنامه ی اتمی ایران سخت ‌تر خواهد شد...»
این موجود نابکار، و تئوریسین مکّار نئوکان ها، که من در حدود پنج سال پیش، در مقاله ی نسبتاً جامعی با عنوان «جان بولتون کیست و چه خوابی برای ایران دیده است؟» خطوط اساسی پرتره ی سیاسی ـ مافیایی ـ جنایی او را ترسیم کرده ام (۸) در همین مردادماه امسال، به هنگام انتشار خبر راه اندازی قریب الوقوع نیروگاه بوشهر، از ضرورت حمله ی فوری اسراییل به ایران سخن گفته بود و این که «اسرائیل برای حمله به نیروگاه بوشهر تنها هشت روز فرصت دارد.»

اما لیندسی گراهام، و ایلنا رُز لِهتینن، از همپالکی های او که او در این اظهارات، نامشان را برده است چه کاره اند و در پی چیستند؟

٭ لیندسی گراهام، سناتور جمهوری خواه بسیار پر نفوذی است که در سال گذشته نیز خواهان حمله ی نظامی آمریکا به ایران (به کشور ایران، به مردم ایران، به سرزمین ایران) شده بود. او در شانزدهم آبان ماه جاری، در کنفرانس امنیت بین المللی هالیفکس در کانادا، با شرارت و وقاحتی که ویژه ی موجوداتی چون او دوستانش جان بولتون و ایلنا رُز لِهتینن است، ضمن تحت فشار قرار دادن اوباما برای آماده سازی طرح حمله به ایران، صریحاً اعلام داشت که:
«بسیاری از جمهوری‌خواهان [که اینک پس از انتخابات اخیر کنگره، اکثریت مجلس نماینگان آمریکا را در دست دارند] از برخورد "سختگیرانه" با ایران، و اقدامی فراتر از تحریم‌ های اعمال شده استقبال می ‌کنند...
«اگر ایرانی ‌ها احتمال یک حمله ی نظامی را باور نکنند، تحریم‌ها توان محدودی در جلوگیری از برنامه ی اتمی این کشور دارند.
«شاید در آینده نتوان با یک حمله ی هوایی "محدود" با برنامه ی اتمی ایران مقابله کرد، و شاید هم اکنون هم از آن مرحله گذر کرده باشیم...»
این بزرگوار، تقریباً بلافاصله، عازم عراق در همسایگی ایران شد، و «مذاکرات حساس»ی انجام داد. همراه با دو اعجوبه ی سرشناس دیگر: مک کین، رقیب شکست خورده ی اوباما و «خواننده» ی مشهور «ترانه» ی معروف «ایران! بمب! بمب! بمباران می کنیم!» در تلویزیون آمریکا، و گوینده ی این سخن زیبا در پاسخ به یک خبرنگار که «ایران؟ من دلم به حال ایران بسوزد؟»، و معاون اول او در ایام کاندیداتوری، یعنی جوزف لیبرمن. شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند!

٭ ایلنا رُز لِهتینن Ileana Ros-Lehtinen همپالکی دیگر جان بولتون، و همچون او از سینه چاکان آزادی و رهایی مردم ایران با ویران کردن و متلاشی کردن این کشور، و محو آن (در شکل کنونی) از صفحه ی جغرافیای جهان، داستانی دور و دراز دارد که در این مقاله نمی گنجد. او در پی پیروزی اخیر جمهوری خواهان، ریاست کمیته ی روابط خارجی را در مجلس به عهده خواهد گرفت. کمیته یی که جان بولتون بشارت داده است که خواهد کوشید کار مردم ایران را یکسره کند.
او برای مردم کشور خود دشمن سوگند خورده ی اصلاحات اقتصادی و رفاهی و درمانی در جهت منافع تهیدستان، و برای مردم کشور خود و مردم همه ی جهان، از سرسخت ترین و وفادار ترین و جانسپار ترین دوستان اسراییل و ایده ی صهیونیسم، از عاشقان چشم و ابروی منفور ترین چهره ی جهان یعنی جرج بوش پسر، و از مدافعان بی چون و چرای حمله ی او به عراق، و به روزگار سیاه انداختن این کشور است.
دفتر محاسن ایلنا آن قدر پر برگ است که هرگز نمی توان در این چند سطر، آن را ورق زد... و باید منتظر باشیم که با آغاز رسمی مسئولیت جدید او، اوراق تازه ی دیگری نیز بر این دفتر افزوده شود. اوراقی که می توانند با خون مردم ایران، رنگی زیبا تر و پر درخشش تر از بقیه ی اوراق بیابند.
۲۵ آبان ۱۳۸۹

توضیحات:
۱ ـ در این باره می توانید، از جمله، مراجعه کنید به:
بزرگترین لابی اسراییل در آمریکا خواهان انتخاب دوباره ی احمدی نژاد است ـ از راقم این سطور، در آستانه ی «انتخابات ریاست جمهوری ایران» در سال گذشته.
www.ghoghnoos.org
و این که: اگر محمود احمدی نژاد را مرم ایران در انتخابات ماه ژوئن، بار دیگر به عنوان رییس جمهوری خود انتخاب کنند، این هدیه یی به ما و لطفی در حق ماست... ما نیازمند به احمدی نژاد هستیم... بدون احمدی نژاد، کار ما در چالش با ایران دشوار خواهد بود...این ها را در نشست بزرگ و تعیین کننده و پر سر و صدای همین ماه مه «آیپاک»، بزرگترین و نیرومند ترین لابی اسراییل در آمریکا، دو تن از سخنرانان برجسته ی این لابی اظهار داشتند.
احمدی نژاد، کاندیدای چه کسانی است؟ در آنِ واحد، کاندیدای اسراییل و موساد، آیپاک و لابی های دیگر اسراییل... «ضد صهیونیست» ها و «ضد استکبار جهانی» های «انقلابی» یی از قبیل دزدان تراز اول بازار سنتی (مثل مؤتلفه یی ها)... گندیده ترین اقشار روحانیت... جنگ طلبان درون حاکمیت ایران و به خصوص درون «نهاد های انقلابی... و... و ...
و نیز:
رییس سابق موساد: احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است ـ از روزنامه ی اسراییلی «هاآرتص»، به ترجمه ی راقم این سطور.
www.ghoghnoos.org
و این که به گفته ی او: سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را علیه کشور او متحد کرده است. و این یک خدمت بزرگ و کلیدی به اسراییل است... احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است. ما هرگز در موساد قادر نبودیم عملیاتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما انجام می دهد انجام دهیم.
و نیز:
چرا شیمون پرز، عنان از کف داده است و مردم ایران را تهدید می کند؟ ـ اندکی قبل از «انتخابات» کذایی پارسال در ایران ـ به همین قلم.
www.ghoghnoos.org
و برای یک تخمین تقریبی از آنچه در صورت بمباران ایران (بمباران کشور ایران، سرزمین ایران، و مردم ایران) اتفاق خواهد افتاد:
اسراییل احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ میلیون ایرانی را خواهد کشت ـ مجموعه یی از دو گزارش دو روزنامه ی بزرگ اسراییل: «ژروزالم پست»، و «یدیوت آهارانت»ـ به همین قلم.
www.ghoghnoos.org
۲ ـ در باره ی شخصیت خمینی، و مراحل زندگی سیاسی او، و ماهیت مخالفتش با شاه، قبلاً به مناسبتی، در آذر ماه سال گذشته، نسبتاً به تفصیل نوشته ام. در مقاله ی «جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی».
www.ghoghnoos.org
۳ ـ برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند ـ از راقم این سطور.
www.ghoghnoos.org
۴ ـ مراقب جنبش باشیم ـ به همین قلم.
www.ghoghnoos.org
۵ ـ قبل از راهپیمایی «روز قدس» در سال گذشته، راقم این سطور ، در این مورد، توضیحاتی داده بود. در مقاله ی «راهپیمایی "روز قدس"، و یک نکته ی شاید ضروری».
www.ghoghnoos.org
۶ ـ از سخنان میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از استادان دانشگاه تربیت مدرس ـ سایت کلمه، ۲۲ تیر ۱۳۸۹
۷ ـ جنبش اگر به بهانه تهدید جنگ، عقب نشینی کند کارش تمام است ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
۸ ـ جان بولتون کیست، و چه خوابی برای ایران دیده است؟ ـ به همین قلم.
www.ghoghnoos.org