کرد، آذری، دموکراسی و ایران


کاوه آهنگری


• ایرانی بودن به معنای تایید و تمکین به یک زبان و مذهب واحد نیست. ایران به گواه تاریخ، یک کشور ائتلافی است و استقرار و تداوم این ائتلاف در مرحله اول به وجود احترام متقابل ملل داخل ایران نسبت به‌ همدیگر و بویژه حکومت مرکزی و دستگاههای زیربط به کیان، واقعیت و نیازهای (فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی) این ملل بستگی دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨۵ -  ٣۱ می ۲۰۰۶


اگر به تاریخ چند دهه‌ی گذشته‌ ایران نگاهی بیاندازیم، ایران به‌ کشتی‌ای میماند که در دریای پرتلاطم مخاطرات این‌سو و آنسو کرده و هنوز بعداز گذشت تاریخی چندهزارساله، بنظر میرسد که رهی چند صدساله تا آزادی و ساحل آرامش در پیش داشته ‌باشد. نمیتوان گفت که با چند دهه‌ی‌ پیش فرقی نکرده و بی انصافی است اگر چنین بیاندیشیم، ولی فکر میکنم که در گذشته‌ میتوانستیم امروزمان را تجربه ‌کرده و امروز حال ‌و روز بسی بهتر و جلوتر را صاحب بوده ‌باشیم. شروع دو حرکت بنیادی و به موقع در با ز سازی و نوسازی‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ایران؛ یکی در زمان امیرکبیر و دیگری در زمان دکتر مصدق، که به ناکامی و شکست دردناکی مبدل گشتند، میتوانستند نقطه ‌عطفی برای پراکتیزه ‌کردن و آماده‌کاری اولیه برای ایرانی دموکراتیک و آزاد باشند. نه‌تنها شکست یک موج رفورمیستی همه‌جانبه بلکه تنها و تنها توقیف یک روزنامه سیاسی اجتماعی پیشرو میتواند ضربه‌ای مهلک به بافتهای اجتماعی یک جامعه وارد کند که سالهای سال نتوان آنرا جبران کرد. اما من از این دیدگاه به موضوع نمی‌پردازم که یکی از ابعاد مشخص بررسی علل عقب‌ماندگی ایران زمین در اجرای دموکراسی و آزادی و نهادینه کردن اصول آن در منشور اساسی کشور است، بلکه روی سخنم را متوجه دو جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان و کردستان در چند دهه‌ گذشته کرده و این نوشتار میتواند به عنوان گفتگویی در این زمینه درنظر گرفته ‌شود. دو جریان دموکرسی‌خواه برخاسته از غرب کشور ایران، آذریها و کردها که درصد زیادی از جمعیت ایران را نیز به خود اختصاص داده‌اند .
ظاهرا این به واقعیتی تلخ و بدیهی تبدیل شده که حق و حقوق در ایران گرفتنی است نه دادنی. چه قبل از انقلاب ۵۷ و چه‌بعداز آن، هر دو حکومت از اجرا و اعطای کمترین حد حقوق حقه ملی- دمکراتیک دو ملت آذری و کرد عاجز و ناتوان بوده و هستند و گمان میرود که باید ستاند نه آنکه ایستاد. باو‌ر نگارنده‌ی این نوشتار بر این است که هرگونه ایده، رسم، قانون و یا حکومتی که برخاسته از واقعیت بافت و ساختار فرهنگی و تاریخ نهادینه‌شده‌ی این مرز و بوم (ایران) نباشد محکوم به فنا است. مکانیزم اجتماعی این مرزوبوم به شیوه‌ای است که همچون دستگاهی ناخالصی‌ها را به بیرون پس‌ خواهد داد. انسان امروزی انسان هزار و چهارصد سال پیش نیست که دلیل گرفتن ناخن را لانه‌کردن شیطان در زیر آن بداند و آنرا دربست به خود بباوراند.   آذری امروزه به خود میاندیشد و با مرور تاریخ خود به جایگاه و ارزش جریان عناصر فرهنگی خود از جمله زبان می‌فکرد. تا کی میشود که در ایران تنها شیعه بود ولی از آذری و کرد بودن حرفی به‌میان نیاورد؟ تاکی کردها، آذریها، عربها، ترکمنها و بلوچها در ایران به خاطر ایده‌های گنگی همچون ولایت علی و وجود دشمنان خارجی از کیان و هستی خود سخنی به‌میان نیاورند؟ تا چند دهه‌ وچند سده؟ این صبر طاقت‌فرسا از موجودیت ملی و فرهنگی ملل داخل ایران میکاهد. این صبر چیزی نمانده که به‌قیمت تجزیه و تحلیل فرهنگی تمام شود .
ولی امروز میبینیم که شعور سیاسی مللی که تحت ستم مستبدان مذهبی و گروهی نوحه‌خوانان، چون آتش زیر خاکستر لهیب کشیده و حاکمان سیه‌اندیش را تکان بس بزرگی داده ‌است .
حوادث اخیر در ایران نشان میدهد که امروز آذری، آذری است و تنها شیعه‌ نیست. نشان میدهد که نه ‌تنها تحقیر فرهنگی و زبانی و تلاش درجهت اجرای برنامه‌های یکسان سازی رضاخانی، خریدار ندارد بلکه آذری، ترکمن، عرب و بلوچ دوشادوش کردها به میدان آمده و خواستار حقوق ملی فرهنگی خود هستند. این خیزش عظیم نشان بزرگی از واقعیت متکثر ایران است که سالهاست شووینیستهای مرکزگرا آن را انکار میکنند! امروزه کرد و آذری و... میخواهند که خود باشند اگر چه در ایران هم باشند. ایرانی بودن به معنای تایید و تمکین به یک زبان و مذهب واحد نیست. ایران به گواه تاریخ، یک کشور ائتلافی است و استقرار و تداوم این ائتلاف در مرحله اول به وجود احترام متقابل ملل داخل ایران نسبت به‌ همدیگر و بویژه حکومت مرکزی و دستگاههای زیربط به کیان، واقعیت و نیازهای (فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی) این ملل بستگی دارد. پایندگی ایران در گرو بالندگی آزادیهای ملی دموکراتیک است. انکار و تحقیر و سرکوب تاریخی حاکمان ایران نسبت به هویتهای ملی داخل ایران تنها باعث نهادینه شدن و رشد خودکامگی و استبداد فردی و گروهی و یا تسلط بی‌پروای یک خانواده شده ‌است. و اگر در مقابل، به ملل داخل ایران، به‌نحو شایسته،احترام گذاشته ‌میشد و نیازهای ملی و فرهنگی ملل داخل ایران برآورده میشدند، به جرات میتوان گفت که ایران امروزه از سطح خوبی از دموکراسی و آزادی بهره‌مند بود. مگر ایران کجاست و ایرانی کیست؟ آیا ایران غیر از کردستان و آذربایجان و مناطق فارس نشین و بلوچستان و... است؟ مگر ایرانی کسی غیر از کرد و آذری و فارس و عرب و... است؟ ظاهرا ایران یک یا چند شهر و یک زبان و یک مذهب بیش نیست !
اگر از حکومت و حاکمان بگذریم، جا دارد که کمی هم به ملل داخل ایران و جریانها و جنبشهای ملی دموکراتیک داخل ایران در گذشته و حال بپردازیم .
واقعیت متکثر ایران به هیچکس و حکومتی در ایران اجازه نادیده ‌انگاشتن و سرکوب درازمدت نخواهد داد. میتوان گفت که بالند گ ی و امنیت ایران نیز با وضعیت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی این ملل رابطه‌ تنگاتنگ دارد. شکی در این نیست که دموکراسی و آزادی از آسمان برای هیچ ملتی نازل نشده ‌است تا ایران دومی باشد. به‌قول شهید دکتر قاسملو "ملتی که خواهان آزادی باشد، باید هزینه‌ی آنرا هم بپردازد". تاریخ‌ دموکراسی نشان از فرایندی بودن آن دارد. به این معنی که دموکراسی یک پروسه است که نیاز به زمان دارد و با آموزش و تلاش و مبارزه برای آن در بستر فرهنگی یک جامعه جای میگیرد. ساده بگویم که دموکراسی و آزادی یک شبه به‌وجود نخواهد آمد .
برای تحقق دموکراسی و آزادی مطلوب ایران نباید که در انتظار حکومت مرکزی ایران باشیم تا از آن بهرمند شویم. آزادی و دموکراسی را باید در کشمکش و مبارزه برای آن بپرورانیم. با نهادینه‌شدن مبارزه برای آزادی و دموکراسی و تکثر سیاسی در ایران، امید به ‌ثمر نش س تن این تلاش بیشتر است و این حرکتی نیست که بتوان با یک ملت و یا یک گروه در داخل ایران به انجام برسد. به قول کردها ''یک دست صدا ندارد". تا زمانی که آذری، کرد، بلوچ، ترکمن، عرب و... شخصیتهای حقیقی و حقوقی سیاسی دخیل در سرنوشت آزادی و دموکراسی برای ایران، در این مبارزه هماهنگ و همکار نگردند، رسیدن به حکومتی ناشی و برگرفته از واقعیت متکثر سیاسی و فرهنگی ایران ممکن نخواهد بود. حکومت میتواند عوض شود ولی آزادی و دموکراسی   واقعی جایگزین نخواهد شد که ایران هم بارها این فروکش را به خود تجربه ‌کرده ‌است .
چیزی را که در خاتمه میخواستم به آن اشاره ‌کنم، نقش هماهنگ کردها و آذریها در فرایند مبارزه برای آزادی و دموکراسی است. کردها و آذریها در ایران با داشتن درصد قابل توجهی از کل جمعیت ایران، میتوانند نقش بسیار مهمی در به ثمر نشاندن سیستمی پلورال و دموکرات داشته و به اهرم فشاری در مقابل کسان مرکزگرای یکسان‌ساز تبدیل گردند. البته این به‌ معنای نادیده‌انگاشتن نقش ملل دیگری که در حال پیکار برای آزادی و دموکراسی هستند، نیست. بلکه به نظر نگارنده حتی مبارزه یک شخص هم میتواند مهم و کا ر گزار باشد. ولی آذریها با به‌کنار نگذاشتن مبارزات ملی دموکراتیک خود بعد از سقوط جمهوری آذربایجان، با در نظر گرفتن جمعیت و مذهب آنان، میتوانستند همراه با کردها نقش‌ موثرتری در تشکیل حکومتی دموکراتیک ‌داشته ‌باشند .
اکنون نیز تا وقتی که همه ملل موجود در ایران همگام و هماهنگ برای اجرا و به ثمرنشاندن این جنبش دموکراتیک، نکوشند، ایران روی آزادی و دموکراسی واقعی را به‌خود نخواهد دید و مبارزه برای تحقق حقوق ملی یکجانبه ادامه خواهد ‌داشت، که این تضعیف جنبش است نه تقویت آن. همچنانکه در چند سطر قبلی هم اشاره شد، تحقق آزادی و دموکراسی در ایران در دستان یک گروه، حزب و یا زبان حاکم نخواهد بود بلکه‌ همکاری آرزومندانه و جدی   تنوع فرهنگی و مذهبی و سیاسی موجود در ایران قادر به اجرا و حفظ آن خواهد بود .
 
مـه‌ی ۲۰۰۶