دیدگاه غیر پیشرو
یک فعال کارگری پیشرو در رابطه با آزادی زن


محمود قزوینی


• محمود صالحی در مصاحبه با خانم زهره اسدپور از کمپین یک میلیون امضاء نظراتی را در باره مسئله زنان و آزادی زن مطرح کرده است که نباید جایی در میان جنبش کارگری و پیشروان کارگری در ایران داشته باشد و محمود صالحی هم باید در این دیدگاهایش تغییر ایجاد کند. چنین اظهار نظرهایی در رابطه با مسئله زن برای طبقه کارگر و سوسیالیست ها گران تمام می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ آبان ۱٣٨۹ -  ۲۱ نوامبر ۲۰۱۰


محمود صالحی از کارگران پیشرو و رادیکال و از فعالین کارگری شناخته شده ایران است که فقط یک قلم از فعالیت او یعنی سازماندهی برگزاری علنی اول ماه مه در سال ٨٣ در سقز کافی است تا نزد هر کارگر و فعال سوسیالیست مورد احترام باشد. همین جایگاه او ابراز نظر او در باره مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز با اهمیت میکند. محمود صالحی اخیرا، مصاحبه ای با یکی از مسئولین کمپین یک میلیون امضاء، خانم زهره اسدپور داشته است که از هر نظر دارای اشکالات جدی است. دیدگاههای ابراز شده در این مصاحبه نه تنها پیشرو نیست بلکه دیدگاهی عقب مانده در رابطه با جنبش زنان و مسئله آزادی زن است که باید از طرف فعالین سوسیالیست و کارگری و مبارزین حقوق زن مورد چالش قرار گیرد. باید بگویم چنین چالشی نباید ذره ای از جایگاه محمود صالحی به عنوان یک فعال کارگری و مبارز خدشه وارد کند و من هم هدفم این نیست. این را میگویم چرا که دیده ایم که چگونه بسیاری از به اصطلاح نقدها بهانه ای برای نادیده گرفتن و له کردن هر آنچه که انسانهای مبارزی مانند محمود صالحی میسازند است. چون دیده ام که نقد من به فعالین کارگری در ذوب آهن اصفهان که سال گذشته کمیته کارگری خود را شورای موقت ذوب آهن و یک تشکل توده ای اعلام کرده بودند در کنار به اصطلاح نقدهایی قرار گرفت که هدفش حمله به فعالین کارگری و دخالتشان در جنبش توده ای مردم و زیر سوال بردن همه چیز بوده است. حملاتی که فعالیت ارزنده آن فعالین کارگری را جعلی و دروغ نامیده بودند. و امروزآن فعالین کارگری متاسفانه در زندان به سر میبرند و نمیتوانند پاسخ آن "منتقدین" را با فعالیت عملی خود بدهند.
با این مقدمه امیدوارم نقد من با همه تلخی سرجای درست خود قرار گرفته باشد و محمود صالحی و هر فعال کارگری و سوسیالیست دیگری به آن از منظر خواستگاه من نگاه کند.

زن در غرب کالا شده است!

محمود صالحی در مصاحبه با خانم زهره اسد پور از کمپین یک میلیون امضاء نظراتی را در باره مسئله زنان و آزادی زن مطرح کرده است که نباید جایی در میان جنبش کارگری و پیشروان کارگری در ایران داشته باشد و محمود صالحی هم باید در این دیدگاهایش تغییر ایجاد کند. چنین اظهار نظرهایی در رابطه با مسئله زن برای طبقه کارگر و سوسیالیستها گران تمام میشود. تا آنجایی که این اظهار نظر به نام جنبش کارگری بیان میشود، چهره جنبش کارگری را نزد جنبش آزادی زن و فعالین حقوق زنان و کل جامعه خدشه دار میکند و چهره غلطی از فعالین کارگری به دست میدهد.
پاسخهای محمود صالحی به خانم زهره اسدپور نه تنها سمپاتی هیچ زن ستم دیده و فعال حقوق زن را جلب نمیکند، بلکه آنها خود را در مقابل چنین دیدگاههایی میبینند. او در این مصاحبه نه تنها در باره صدها قانون و مقرارت اسلامی که ابتدایی ترین ازادیها را از زنان سلب نموده است، در مقابل سنگسار و مثله کردن زنان، در مقابل قانونی بودن کشتن زنان و دختران به خاطر حفظ ناموس در مقابل حجاب اجباری، ...و مهمتر از همه در باره مبارزه عظیم و گسترده جنبش آزادی زن در ایران حرفی نمیزند. بلکه به جای همه اینها مرتب تکرار میکند که زن و مرد کارگر باید متحد شوند و سیستم سرمایه داری را نابود کنند. نصفی از مردم جامعه را به جرم زن بودن به سلابه کشیده اند و یک فعال حقوق اجتماعی و یک فعال کارگری در مقابل چنین ستم وحشیانه ای به تکرار کلی برنامه سوسیالیستها برای نابودی سرمایه داری میپردازد و حتی از فعالین زنان میخواهد که برای حقوق زنان و مطالبه ازدی طلاق مبارزه نکنند، بلکه اول بیایند وضع اقتصادی زنان را بهبود ببخشند. او این برداشت خود را اینگونه بیان میکند: " این طبیعی است که ما باید هم به مسائل روز و هم مسایل اقتصادی توجه داشته باشیم. تشکل های هستند که به نام زنان مبارزه می کنند یکی از شعار های اصلی شان حق طلاق است من با این نوع مطرح کردن مخالف هستم. اینجاست که باید اول مسائل اقتصادی زنان را در نظر بگیریم و بعد خواستار حق طلاق برای آنان باشیم. زنان بدون داشتن شغل و یا سرمایه ای، اگر هم حق طلاق داشته باشند چطور می توانند خود را تامین کنند در حالی که هیچ گونه امکاناتی ندارند و یک زن بیوه با ده ها مشکلات روبرو است و نمی تواند حتی شکم خود را سیر کند.پس باید برای حل مسائل اقتصادی مبارزه کرد و باید دولت را موظف کنیم که به زنان بیوه حقوق پرداخت کنند تا از نظر مالی مشکل نداشته باشد"( از مصاحبه محمود صالحی با کمپین یک میلیون امضاء)
بعد هم اعلام میکند زن در غرب کالا شده است و فراخوان میدهد به جای مبارزه برای آزادی زن مانند مطالبه طلاق و ... که در جامعه سرمایه داری زن را تبدیل به کالا میکند!! بیایید از دولت بخواهیم که وضع زنان را از نظر مالی بالا ببرد و فراخوان میدهد که به مبارزه برای نابودی سرمایه داری بپیوندید. گویا مبارزه بر علیه سرمایه داری در یک جایی پنهان شده که بقیه باید کشفش کنند و به آن بپیوندند. محمود صالحی به جای این حرف ساده و روشن که باید تشکلهای چپ وسوسیالیست در جنبش آزادی زن شکل بگیرند تا بهتر و رادیکالتر و عمیقتر مبارزه برای ازادی زن را پیش ببرند، مستقیما بر علیه جنبش ازادی زن حرف میزند و میگوید زن در غرب کالا شده است و نباید تشکلهایی با محوریت حقوق زنان مانند حق طلاق و لغو حجاب اجباری و ...تشکیل شوند. احتیاجی به شکافتن دیدگاه " زن در غرب کالاست" نیست. هر انسانی در ایران میداند این حرف و پروپاگاند از کدام چشمه فوران میکند و متاسفانه کارگر پیشرویی مانند محمود صالحی به طور خودبخودی به تکرار آن میپردازد. این دیدگاه یک نوع سوسیالیسم عقب مانده و شرق زده است که زیر گفتارهای کلی در باره نابودی سرمایه داری خود را پنهان میکند. متاسفانه باید بگویم چنین موضع گیریی مطلوب حکومت اسلامی و آنهایی است که برای حفظ وضع موجود تلاش میکنند و نه محمود صالحی. جمهوری اسلامی در مقابل حرف کلی و گنگ "سرمایه داری باید نابود شود" نه تنها حساسیت ندارد، بلکه خودش آن را تکرار میکند. بخصوص اگر چنین تبلیغاتی در مقابل مسئله حکومت سکولار و جنبش زنان و مسئله سکولاریسم طرح شود، جمهوری اسلامی آن را میقاپد و به تبلیغش میپردازد. جمهوری اسلامی میتواند مطالبه کمک به اقتصاد زنان را تقبل کند و برای حفظ خود آن را بپذیرد، اما مسئله سکولاریسم و جنبش آزادی زن به نفس این حکومت، به شکل حکومت در ایران مربوط میباشد. امروز برخی از گروهها و محافل چپ بی تاثیر در ایران تقریبا میتوانند ازادانه تبلیغ ضد کارمزدی و سرمایه داری کنند. تا آنجایی که این محافل به عمل موثری مانند متشکل کردن کارگران و یا مبارزه در یک عرصه عملی مشخص دست نزنند، توسط رژیم تحمل میشوند و کاری به کار آنها ندارند. اما به محض دست به ایجاد ضعیف ترین شکل تشکل مانند صندوق همبستگی بزنند، رژیم به سراغشان میرود. میبینیم وقتی فعالین همین کمپین یک میلیون امضاء که یک حرکت لیبرالی است، به یک حرکت متشکل دست میزنند، مورد سخت ترین حملات و زندانهای طولانی قرار میگیرند. رژیم برای جلوگیری از ایجاد همبستگی کارگری امکان فرستادن کمک مالی از هر طریقی را به محمود صالحی سد کرده است، اما ابایی ندارد از اینکه محمود صالحی به تکرار حرفهای گنگ و کلی در باره نابودی سرمایه داری بپردازد.
در مقابل دیدگاههای طرح شده محمود صالحی در این مصاحبه، آدم ترجیح میدهد طرفدار کمپین یک میلیون امضاء شود. دیدگاه محمود صالحی حتی در محدوده تنگ لیبرالها هم نمیگنجد. آخر در کدام مکتب سیاسی، در کدام عرف، در کدام مبارزه اجتماعی چنین وضع شده است که آزادی فردی و اجتماعی دارای ارزش و مرتبه کمتری در وضعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی انسان نسبت به سطح معیشت روزانه آنها دارد. چنین دیدگاهی بیشتر از روش یک میلیون امضاء، کارگر و زن را در چهارچوب نظام سرمایه داری و در چهارچوب بدترین و خشن ترین نظام آن محصور میکند. هر کارگر نسبتا معترض خوب میداند آزادی فردی و اجتماعی ارزش بسیار بالاتری برای مبارزه و تشکل یابی او از تراز سطح معیشت روزانه او دارد. بعید میدانم محمود صالحی همین حکم را در باره آزادی بیان هم صادر کند و بگوید اول برویم از دولت بخواهیم حقوق کارگران را بالا ببرد بعد برویم ازادی بیان و حق تشکل را مطالبه کنیم. این وارونگی و عقب ماندگی فقط در رابطه با حقوق زن است که پیش کشیده میشود. این دیدگاه عقب مانده و مردسالارانه است. مبارزه مردم و زنان در ایران در مقابل چنین دیدگاهها و در مقابل چنین نوع سوسیالیسمی قرار دارد.
میلیونها زن و مرد در ایران ٣٠ سال است مطالبه ازادی پوشش و طلاق و لغو دهها قانون ضد زن دیگر را طرح میکنند، حول آن متحد و متشکل میشوند، در خیابانها با نیروهای امر به معروف و نهی از منکر و سپاه و بسیج میجنگند، اسید به صورتشان پاشیده میشود، از پشت بامها به پایین پرت میشوند، شلاق میخورند، در همین هفته گذشته چندین مهمانی معمولی جوانها توسط وزارت اطلاعات " کشف و منهدم" شد، .......و همین مبارزه فضای جامعه ایران را کاملا دگرگون کرده و میکند. کارگر پیشرو در مقابل سوال اینکه جنبش کارگری برای این مطالبات و آزادیها چه پاسخی دارد، نمیتواند اینگونه زمخت جواب دهد که برویم از دولت بخواهیم سطح حقوق زنان را بالا ببرد و بعد هم وعده انتظار ظهور مهدی بدهد. کارگر پیشرو این مبارزه را مبارزه خود میداند، اگر امروز نمیتواند سهمی در این مبارزه ایفاء کند، باید بگوید ما حتما تدارک میبینیم تا در مبارزه جلوتر بیاییم و قدرتمند تر شویم و فردا این مطالبات در سرلوحه مطالبات جنبش کارگری قرار خواهد گرفت. فردا مانند زمان سال ٥٧ همراه با انحلال ساواما، لغو حجاب اجباری و ....هم طرح میکنیم، اما امروز قدرت شرکت در این مبارزه به شکل طبقه کارگر متشکل را نداریم. ولی بسیاری از فعالین ما، قشر جوانان و زنان طبقه ما دارند کارشان را میکنند و بسیاری از پیشروان سوسیالیست کارشان فعالیت در همین عرصه هاست. در مقابل پاسخهایی نظیر پاسخ محمود صالحی، زن و جوان و کارگر و زحمتکش حق دارد در عرصه سیاست به لیبرالها رجوع کند و از آنها مدد بطلبد.

مسئله آزادی زن و مبارزه بر علیه ستم و آپارتاید جنسی در ایران دارای اهمیت به سزایی است که من لزومی به توضیح آن در اینجا نمیبینم. اگر آزادی زن معیار آزادی هر جامعه است، در ایران برقراری آپارتاید جنسی بر علیه زن، مسئله مبارزه برای لغو این آپارتاید را دررا س وظایف هر نیرو و جنبش اجتماعی پیشرو قرار داده است. هیچ جنبش اجتماعی در ایران نمیتواند ادعای پیشرو بودن داشته باشد، اما وظیفه پایان دادن به این وضعیت را جزء وظائف روز و فوری خود قرار نداده باشد، وظیفه اصلاحات در وضعیت زنان را در هر شرائطی مورد فعالیت خود قرار نداده باشد و در جنبش زنان برای لغو آپارتاید جنسی و آزادی زن شرکت نداشته باشد. طبقه کارگر به حکم شرائط عینی پیشرو ترین طبقه در این مبارزه است. طبقه کارگر نفعی در ابقای هیچ گونه ستمی ندارد، بلکه نفع او در بر چیدن رادیکال همه انواع ستمهاست. این البته به طور اتومات هر کارگر پیشرو و مبارزی را در این صف پیشرو قرار نمیدهد. روشن است که نسل جوانتر طبقه کارگر ایران بخصوص در قلب مراکز بزرگ صنعتی ( منظورم فقط کارگر شاغل مورد نظر محمود صالحی در "کارگاه و کارخانه" نیست، بلکه کارگران محصول صنعت بزرگ است که در مدارس و بیمارستانها و کودکستانها ، چون معلم، پرستار، مربی کودک و... شاغلند و یا جزء خیل میلیونی بیکاران میباشند ) بیش از همه این نیاز عینی طبقه کارگر را بازتاب میدهد و عقب ماندگیهای مردسالانه نسلهای گذشته را کمتر با خود حمل میکند. بخصوص کارگران زن که عموما در بخش خدمات به کار اشتغال دارند و یا بیکارند، رادیکالترین مبارزه را برای آزادی زن پیش میبرند. چالش عظیمی که جمهوری اسلامی بر سر مسئله زن با آن روبرو است با این نسل است و این نسل بار این طبقه را برای رهایی فوری زن بدوش میکشد. این یک فاکتور عینی است که در جامعه در جریان است. اما مبارزه با نقشه و برنامه و دیدن منافع حال و اینده این جنبش دیگر نمیتواند بطور خودبخودی رقم بخورد. ابراز وجود طبقه کارگر در سطح سیاسی نمیتواند بدون مبارزه برای لغو آپارتاید جنسی و لغو همه قوانین تبعیض آمیز و خشونت بار اسلامی و ضد زن در ایران و مسئله آزادی زن صورت گیرد. البته این اشتباه است که فعالین و رهبران کارگری که در متشکل کردن مبارزه جاری طبقه کارگر که اساسا در شرائط کنونی تشکل یابی حول مبارزه اقتصادی است و باید هم چنین باشد، بدون لشکر خود وارد مبارزه سیاسی شوند و خود را در وضعیتی قرار دهند که نتوانند وظیفه جاری و امروز خود را پاسخ دهند. اما جنبش طبقه کارگر به عنوان یک جنبش اجتماعی که توسط سازمانها و محافل سوسیالیستی طبقه متبین است، باید در این مورد نقشه و برنامه داشته باشد. کارگران پیشرو و سوسیالیست که به عنوان رهبران کارگری در جامعه عرض اندام میکنند باید چهره مدرن و رهایی خواه زن، چهره کسی که جلوتر از هر فمینیستی خواهان ازادی زن و رهایی او از هر سنت و قانون ضد زن هستند و برای هر درجه از مبارزه برای کاهش مشقات زن ارزش قائلند و بشدت ضد خرافه های عقب مانده و مردسالارانه هستند ظاهر شوند. اگر کارگر پیشرو در ایران چنین چهره ای نداشته باشد، نمیتواند در جامعه عرض اندام کند، چه برسد که رهبر مبارزات مردم شود. در این صورت همین لیبرالها، همین اصلاح طلبهای حکومتی و غیر حکومتی با طرح نصفه و نیمه خواسته های مردم که مسئله زن و برقراری سکولاریسم سیاسی و اجتماعی در راس آنها قرار دارند، صحنه سیاسی جامعه را اشغال میکنند. کارگر سوسیالیست تاریخا در جهان همیشه پیشرو مبارزه حقوق و آزادی زن بوده است. روزالوکزانبورگها و کلارازاتکینهای بسیاری در جنبش کارگری سوسیالیستی جهان نقش بازی کرده اند. قدرت و توان جنبش سوسیالیستی در جنبش آزادی زن، جنبشهای دیگر در جنبش آزادی زن را مجبور ساخته بود تا سالها در مقابل جنبش سوسیالیستی زانو بزنند و به زیر سایه آن بخزند. اما اگر کارگر پیشرو آنهم در کشوری با حکومت اسلامی نظراتی مانند محمود صالحی ابراز کند، مستقیما بر ضد اهداف حال و آینده این طبقه مورد بهره برداری قرار میگیرد.
برخلاف برخی از اظهار نظرها که با دست و دل بازی اعلام میکنند رهبری جنبش زنان در ایران در دست گروهها و محافلی مانند کمپین یک میلیون امضاء است، باید گفت اساسا جنبش وسیع زنان با آن زمینه های رادیکال نمیتواند توسط آنها رهبری شود. این جنبش فعلا بی سر است. رهبری رادیکال و سوسیالیست که نشانه مبارزه برای آزادی زن و مطالبات او بر او حک شده باشد، میتواند این جنبش را دارای سر کند. اگر این وظیفه امروز هر فعال کارگری علنی که مشغول سازماندهی حرکت اقتصادی روزمره کارگران است، نیست، اما وظیفه طبقه کارگر بطور کلی است که باید توسط احزاب و سازمانها و محافل و کمیته های سوسیالیستی آن عملی شود. بخش سوسیالیست طبقه ما در طول سالها موفق شد حتی انجمنها و کانونها و جمعیتهای علنی و غیر علنی برای این عرصه فعالیت دایر کند که نسبتا در طول چندین سال موفقیت آمیز هم عمل کرده اند. باید این نوع فعالیتها را در سطح توده ای گسترش داد و مبارزه زنان برای آزادی را به زیر رهبری چپ کشاند. فعالین و رهبران کارگری اگر به طور علنی نمیتوانند در این شرایط در این عرصه ها دخالت کنند، اما یاری دادن به این وظیفه را باید جزء وظایف خود بدانند. نه اینکه با تبختر به فعال حقوق زن نهیب بزنند که از مبارزه برای حق طلاق و دیگر مطالبات رهایبخش دست بردارند و به مبارزه برای معیشت زنان بپردازند. حتی از جنبه هایی که بیشتر به اهداف میان و بلند مدت تر طبقه بر میگردد برای یک کارگر سوسیالیست دستیابی به حق طلاق و دیگر مطالبات زنان در ایران بسیار با اهمیت تر از افزایش دستمزد و یا دریافت کمک اجتماعی است. مسئله حق طلاق هم از جهت مسئله آزادی زن و هم از جنبه مبارزه برای ازادی و رفاه در جامعه دستاورد بسیار بالاتری برای طبقه کارگر دارد. در یک سطح سیاسی مسئله حق طلاق و مسئله لغو اپارتاید جنسی به حیات رژیم مربوط میباشد، در حالی که کسب مستمری برای زنان میتواند در چهارچوب همین رژیم هم متحقق شود. از این نظر طبقه کارگر در مبارزه برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی و کسب ازادیهای گسترده سیاسی و اجتماعی به این دومی بهای بیشتری میدهد. نباید مسئله متحد و متشکل شدن کارگران به صورت یک طبقه متشکل را که اساسا در شرائط کنونی از کانال مبارزه اقتصادی میگذرد را با اهداف استراتزیک تر طبقه قاطی کرد.
اظهار نظر محمود صالحی در باره جنبش توده ای مردم ایران در سال گذشته نیز از همین دیدگاه او در باره مسئله زن رنج میبرد. او با همین دیدگاه برای آن جنبش که رژیم را در استانه نابودی قرار داده بود و همه جناحهای رژیم را به وحشت انداخته بود و در صورت پیروزی دستاوردهای برگشت ناپذیری برای طبقه کارگر و مبارزه سوسیالیستی آن در بر داشت، شانه بالا میاندازد و آن را با جنبش سبز موسوی و کروبی یکی میگیرد و به جای پرداختن به جنبش عظیم مردم به جنبش سبز میپردازد. انتظار از محمود صالحی و هر فعال کارگری پیشرو این است که منفعت حال و اینده کارگر را مد نظر داشته باشند و ببینند حق طلاق و ازادی زن و مرگ دیکتاتوری و کسب ازادی سیاسی و هر درجه پیشروی در این مبارزات، چه دستاورد بزرگی برای طبقه کارگر دارد.
کارگر سوسیالیست پیشرویی مانند محمود صالحی باید مبارز پیشرو حقوق زن باشد و گفته " زن در غرب کالاست" را باید به صاحبان و مخترعین اسلامی این سخن بسپارد.

نتایج مخرب تئوری "پیوند جنبشها"

محمود صالحی به فعال کمپین یک میلیون امضاء نهیب میزند که آنها در اعتراضات کارگری شرکت نمیکنند. اولا این انتقاد در شرائط کنونی در ایران از اساس غلط است. اگر کمپین یک میلیون امضاء یک نهاد رادیکال هم بود نمیبایست در شرائط کنونی به نام خود در تظاهراتهای فراخوان داده شده کارگری و دانشجویی و... شرکت میکرد. مگر اینکه این نهاد تصمیم بگیرد که به عمر خود پایان دهد و به فعالیت غیرعلنی روی آورد. دوما اهداف و عملکرد یک نهاد را در شرائط کنونی ایران با شرکت و یا عدم شرکت در حرکتهای اکسیونی نباید سنجید. اگر جامعه ازاد بود شاید میشد چنین انتقادی را وارد دانست. چنانچه میشود همین انتقاد را به صالحی و نهادهای کارگری وارد نمود که چرا در آکسیونهای برگزار شده نهادهای حقوق زن شرکت نکرده اند. که البته به نظر من اگر چنین میکردند کار اشتباهی بوده است. اما مسئله اتحاد و پشتیبانی جنبشهای اجتماعی از یکدیگر بسیار عمیق تر از آن است که با شرکت سمبولیک در این و آن آکسیون بیان شود.
محمود صالحی هم مانند برخی از فعالین کارگری و گروههای چپ از پیوند جنبش کارگری با جنبش زنان و جنبش دانشجویی صحبت میکند. چنین فورمولبندی کلی و نامشخص، فعالین کارگری سوسیالیست را در قبال جنبش زنان بی وظیفه میکند و به آنها میاموزد تا با حرف ترویجی گنگ مبنی بر اینکه" کارگر زن ومرد باید برای نابودی سرمایه داری متحد شوند" خود را از شر مسئله زن وستم بر زنان رها و بی وظیفه سازند. اگر کسی میخواهد پیوندی با جنبش زنان ایجاد کند، باید نه تنها مدافع سرسخت مبارزه زنان و آزادی آنها باشد، بلکه باید فعالیتهای روشنی در زمینه این جنبش داشته باشد. با حرف اینکه جنبش کارگری با جنبش زنان اهداف مشترکی دارد و تکرار بی روح این نوع جملات و حرفها، نه کسی جلب حرکتی میشود و نه حرکت و پیوندی ایجاد میگردد. ضمن اینکه این فورمولبندی غلط در باره رابطه جنبشها با یکدیگر موجب میشود که فعالین کارگری و زنان و یا دانشجویان فعالیتهای نادرستی را در دستور خود بگذارند که هیج نتیجه ای نداشته باشد و حتی نتایج منفی به بار آورد. تاریخا سوسیالیستها وظیفه خود در زمینه جنبشهای غیر کارگری را اینطور فورموله میکنند که طبقه کارگر از مبارزات طبقات و اقشار تحت ستم و استثمار دیگر برای دستیابی به خواسته هایشان حمایت میکند. نمونه حمایت کمونیستها از مبارزات دهقانان و یا اصلاحاتی به نفع آنان آنقدر گویاست که لازم به توضیح نیست و هیچ کسی هم به فکرش خطور نمیکرد که کارگران باید بروند در مبارزات دهقانان برای زمین شرکت کنند. همچنین مسئله حمایت طبقه کارگر از خواست رفع ستم ملی و جنبشهای دموکراتیک و ازادیبخش بر سر آن که در دوره ای در تاریخ در جهان شکل گرفته بود، بسیار جا افتاده و روشن است. در این موردها ما سوسیالیستها از پیوند جنبش کارگری با دهقانان و یا جنبش آزادیبخش حرف نمیزدیم، بلکه از حمایت سوسیالیستها از جنبش آزادیخواهانه مربوطه حرف میزدیم و نشان میدادیم چرا این حمایت به نفع آزادیخواهی و اهداف طبقه کارگر است. در باره جنبش ازادی زن و یا آن اعتراضاتی که در دانشگاهها جریان دارد و به غلط جنبش دانشجویی نام گرفته است همین متد سوسیالیستهای مارکسیستی را باید به کار بست. هر چند نه مسئله زن و نه حرکتهای اعتراضی در دانشگاهها از هیچ نظر با مسئله دهقانان و یا جنبشهای ازادیبخش و غیره قابل مقایسه نیست. چرا که نیمی از جامعه را زنان تشکیل میدهند که مسلما اکثریت آنها در اردوی طبقه کارگر و مردم زحمتکش در مقابل بورژوازی قرار دارند. و این جداسازی غیرواقعی مسئله زن از کارگران را دشوار میسازد. جداسازیی که با اعلام پیوند دوباره جنبشها هم حل نمیشود. برخلاف متد "پیوند جنبشها" که معلوم نیست به چه صورتی این پیوند میخواهد صورت عملی پیدا کند. مارکسیستهای سوسیالیست که معمولا باید به طور عینی طبقه کارگر را در مبارزات حال و آینده خود نمایندگی کنند و گرایشی در دل طبقه باشند، ضمن اینکه خود راسا در میان جنبش اعتراضی زنان دست به فعالیت و سازماندهی میزنند و تلاش میکنند این جنبش و یا بخشهایی از آن را به زیر نفوذ و پرچم سوسیالیستی گرد آورند، اما به طور کلی هم از این جنبشها حمایت میکنند، سازمانهای توده ای در دل این جنبشها ایجاد میکند و یا از سازمانهای توده ای ایجاد شده پشتیبانی میکنند و در آنها فعالیت میکنند، عناصر لیبرالتر را درآنها منزوی و برای عناصر رادیکالتر راه باز میکنند. اتحاد طبقه کارگر با دیگر طبقات و قشرها و جنبشها بر این متن معنی میدهد و این با تئوری "پیوند جنبشها" که گویا فعالین زنان باید بیایند در اعتصاب کارگری شرکت کنند و یا فعالین کارگری مطالبات زنان را تکرار کنند از زمین تا آسمان متفاوت است. در شرائط امروز نه فعال کارگری میتواند به مطالبات زنان و دانشجویان بپردازد و نه دانشجویان و زنان میتوانند مطالبات کارگری را طرح کنند. مسئله در درجه اول به زیر نفوذ خود در آوردن جنبشهای دیگر توسط جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر میباشد و سپس اگر طرح اتحاد جنبشهایی و نه پیوند این جنبشها برای اهدافی مطرح باشد، این اهداف حول مطالباتی واحد طرح میشود و نه حرکتهای سمبلیک آکسیونی مثل شرکت در تظاهرات و اعتصاب ....
در دیدگاه سوسیالیسم مارکسیستی مبارزه اقتصادی جاری طبقه کارگر اساسی ترین مبارزه طبقه برای متحد و متشکل شدن طبقه میباشد، اما مبارزه سیاسی به معنای خاص تر و حمایت طبقه کارگر از جنبشهای دیگر و حمایت طبقات و اقشار دیگر از کارگران نمیتواند در مبارزه اقتصادی روزمره معنی شود. دیدگاه " پیوند جنبشها" به صورت بالماسکه ای میخواهد پیوند جنبشها را در این ظرفیت معنا کند و به نتایج بی معنایی میرسد. حمایت طبقه کارگر از جنبشهای دیگر و یا اتحاد طبقه کارگر با جنبشهای دیگر عملی در عرصه سیاسی است که توسط احزاب طبقه و محافل و کمیته های سوسیالیستی آن صورت میگیرد.
مثلا جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر که معمولا توسط حزب سیاسی نمایندگی میشود و در نبود یک حزب میتواند بخشا توسط سازمانها و کمیته ها و محافلی که واقعا در سطح سیاسی در جامعه دخالت میکنند و به حداقلی از برنامه عملی چه نوشته و یا ننوشته دست پیدا کرده اند رهبری میشود، با اعلام و مبارزه برای لغو همه قوانین ضد زن اسلامی و برقراری قانوان برابر، لغو حجاب اجباری و ....و در دستور گذاشتن یک فعالیت اکتیو و همه جانبه در میان زنان، نه تنها زنان و مبارزه برای آزادی زن را به زیر نفوذ خود میاورد، بلکه از جنبش آزادی زن در ایران به طور همه جانبه حمایت میکنند. و در مبارزه برای تغییر قانون به نفع زنان تا آزادی کامل آنها از آپارتاید جنسی و نابودی حکومت اسلامی و برقراری یک حکومت سکولار تلاش میکنند. در باره مبارزه دانشجویان برای ازادیهای سیاسی و نفی دیکتاتوری و.. هم همین حکم برقرار است. برای همین برقراری یک دولت سکولار انقلابی نه تنها از نظر تاکتیکی برای کسب آزادی و پیشروی طبقه کارگر مهم است، بلکه آن چیزی که به نام " پیوند" جنبشها طرح میشود را هم تامین میکند. حمایت طبقه کارگر از جنبشهای دیگر و حمایت جنبشهای دیگر از طبقه کارگر به این شکل تامین میشود. حتما ممکن است اعتصابات و تظاهراتهایی با مطالباتی مشخص شکل بگیرد که همه مردم در آن شرکت کنند و اساسا جنبشهای توده ای اینطور بروز میکنند. چنین جنبشهایی هم با تئوری پیوند جنبشها بیگانه است و ربطی به آن ندارد. تئوری "پیوند جنبشها" فقط یک تئوری گیج کننده و غیر پراتیک است که تکرار آن به آنجا میکشد که یک فعال کارگری مانند محمود صالحی برگردد به فعال حقوق زن نهیب بزند که شما چرا نمیایید در آکسیونهای کارگران شرکت کنید. گویا محمود صالحی در دهها آکسیون زنان و در زد و خوردهای خیابانی توده های زن و مردم با حکومت شرکت داشته است که حالا به فعال حقوق زن نهیب میزند که چرا آنها در آکسیون آنها برای اول ماه مه شرکت نمیکنند. همانطوری که نوشتم این دیدگاه ناشی از همین دیدگاه پیوند جنبشها است که چنین نتایجی را به بار آورده است. تئوری "پیوند جنبشها" نزد این سوسیالیستها و فعالین کارگری این دید را بوجود آورده است که گویا کارگر به صرف کارگر بودن ارج و قرب خاصی دارد که فعالین بقیه جنبشها باید در مقابل آنها دولا و سه لا شوند. کارگر میتواند مبارزه برای حقوق و آزادی زن و تغییر و لغو قوانین تبعیض آمیز و ضد زن   را کالا شدن زن اعلام کند و انتظار هم داشته باشند زنان باید به جنبش کارگری اقتداء کنند. فعال کارگری نمیتواند به جای توضیح برنامه کارگران برای آزادی زن به یک فعال حقوق زن عتاب کند که چرا شما دنبال حق طلاق هستید و بیایید سرمایه داری را نابود کنیم!. من اگر جای آن فعال حقوق زن از کمپین یک میلیون امضاء بودم میگفتم خیلی ممنون، نابودی سرمایه داری شما که یک حرف کلی و ناروشن است و برای من چیزی در برندارد، اما مخالفت شما با حق طلاق که حتما مطالبات دیگر زنان را هم در بر میگیرد، باعث میشود من آن وعده های نسیه شما در باره ازادی را هم باورنکنم. شما را با من و جنبش آزادی زن کاری نیست.
این موضع محمود صالحی موضع کارگران در مقابل جنبش آزادی زن و مبارزه روزمره آنها برای تغییر قوانین و مقاومت در مقابل نیروهای حکومتی نیست. موضع طبقه کارگر که از طرف حزب سوسیالیستی و یا کمونیستی آن و یا از طرف محافل و کمیته های سوسیالیستی آن اعلام میشود یک موضع پیشرو و همه جانبه و اکتیو در رابطه با حقوق و آزادی زن است که مطالباتی مانند حق طلاق و ازادی پوشش و لغو قوانین اسلامی به طور ریشه ای فقط بخش کوچکی از آن را تشکیل میدهد. طبقه کارگر نه تنها آزادیهای زنان در غرب را کالا شدن زن نمیداند، بلکه با نابودی ریشه های ستمگری زن، آزادی و برابری زن و مرد را بسیار وسیعتر و ریشه ای تر از آنچه امروز در غرب وجود دارد برقرار میسازد.

ghazvini.m@gmail.com