جنبش های ترویستی فراتر از سلول های ترور


اردشیر زارعی قنواتی


• اظهارات ژنرال ریچاردز و داده های کمیسیون مستقل دو حزبی آمریکایی یک نکته را به روشنی نشان می دهد و آن اینکه جنگ با تروریسم بین المللی و بنیادگرایی اسلامی هیچ سنخیتی با لشکرکشی، کشورگشایی، بمباردمان های جنگی، ایجاد زمین سوخته، شکنجه ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ آذر ۱٣٨۹ -  ۲۲ نوامبر ۲۰۱۰


مبارزه علیه تروریسم بین المللی و انهدام شبکه ی تروریستی جنبش بنیادگرای "القاعده" از سال ۲۰۰۱ میلادی و بعد از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به اولویت شماره یک جامعه جهانی تبدیل گردید. در همین راستا بحث امنیت ملی و بین المللی در راس سیاست داخلی و خارجی قدرت های ملی و نهادهای بین المللی قرار گرفت و یک رویکرد دوگانه ی امنیتی – ژئوپلتیک در جهان مدرن شکل ذهنی و عینی یافت. از یک طرف کلیت جامعه جهانی در مقابل این پدیده وضعیت تدافعی و حذفی به خود گرفت و از طرف دیگر ایالات متحده و کشورهای عضو ناتو با توسل به این موضوع تهاجمات سریالی خود را به حفره های ژئوپلتیک هم چون مورد افغانستان و عراق تحقق بخشیدند. در هر دو مورد یک واقعیت وجود داشت که به لحاظ عدم درک درست از پدیده ی فوق بسیار گمراه کننده دنبال می شد و بعضا به صورت دلبخواه با اهداف سیاسی – امنیتی مبتنی بر" تثبیت هژمونی" مورد سواستفاده قرار می گرفت. تبلور این اندیشه ی گمراه کننده در تصویر امروز افغانستان و تداوم تهدیدات تروریستی به بهترین شکل ممکن هم اکنون خود را اثبات کرده است. بعد از فروپاشی جهان دوقطبی و استفاده ابزاری از بنیادگرایی اسلامی علیه شوروی سابق در بحران افغانستان توسط غرب یک چرخش شکلی و ذاتی در گرایش این پدیده ی جنایت بار ایجاد شد که این بار در "نبود" دشمن کمونیستی و کافر، جنگ بین خیر و شر را در "بود" تقابل جنگ بین ادیان و جهان اسلام با جهان مسیحی – یهودی مفهوم می بخشید. منازعه فلسطینی – اسرائیلی و حمله به افغانستان و عراق بهانه پیشینی و پسینی لازم را برای جنبش های تروریستی اسلامگرا جهت آرایش جدید و ترسیم نقشه راه در یک همسویی آشکار با جنبش های نومحافظه کار غربی برای یک تقابل دامنه دار مهیا کرد. اصولا پدیده های سیاسی – اجتماعی تا زمانی که در حد و چارچوب گروه های منفک و تشکیلات سازمانی موجودیت خود را تعریف می کنند با مکانیزم های سخت افزاری قابل مهار تلقی می شوند اما زمانی که این موجودیت به یک جنبش فراسازمانی تبدیل می شود، هویت عام پیدا کرده و تنها در دراز مدت با شیوه های تلفیقی سخت افزاری – نرم افزاری در قالب مشروعیت و مقبولیت یک برخورد هنجارمند قابلیت مهار خواهند داشت. جنبش تروریستی القاعده در وضعیت کنونی از همین مولفه بهره می برد و هم اکنون موقعیت یک جنبش فراگیر اجتماعی را پیدا کرده است و به همین دلیل شیوه برخورد حذفی در فاز امنیتی – نظامی برای مهار آن جواب لازم و مطلوب را نمی دهد. خوش باوری نسبت به حذف فیزیکی رهبران جنبش القاعده و سلول های تروریستی سازماندهی شده آن در اروپا، آمریکا، خاورمیانه و دیگر نقاط دنیا هر چند که تعبیر "ضربه متقابل" را تا حدودی عینیت می بخشید ولی در ادامه وضع موجود مشخص گردید که این ضربات متقابل راه حل و پایان بخش حیات هیولایی که از درون یک تفکر پارادوکسیکال تولد جنینی و بقای بلوغی سر برآورده بود، نبوده است.                                                                           
تازه ترین اظهارنظر در خصوص موقعیت تروریسم القاعده یی در هفته گذشته توسط ژنرال "دیوید ریچاردز" رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح بریتانیا و فرمانده سابق نیروهای ناتو در افغانستان بیان شده است. این مقام ارشد نظامی که جدا از برخورداری از دانش کلاسیک به لحاظ تجربه میدان نبرد شاید از مطلع ترین افراد نسبت به درک واقعی موقعیت القاعده به حساب آید، می تواند بسیار با اهمیت و نشاندهنده ی پایان یک توهم پرهزینه تلقی شود. ژنرال بریتانیایی در مصاحبه با هفته نامه ساندی تلگراف گفته است "شبکه القاعده شکست ناپذیر است و بریتانیا باید دست کم تا ٣۰ سال دیگر خود را برای مقابله با خطر اسلامگرایان آماده کند". وی می افزاید "این چنین ماموریتی امکان پذیر می باشد و دولت بریتانیا به جای اینکه برای دستیابی به پیروزی قاطع بر پیکارجویان اسلامگرا تلاش کند، بهتر است این ماموریت را دنبال کند". ریچاردز ضمن تاکید بر عدم مداخله ی ارتش بریتانیا در بحران های منطقه یی جدید در فرایند تغییر تفکر در استراتژی مبارزه با تروریسم می گوید "سلاح واقعی در جنگ با القاعده، آموزش و پرورش و دمکراسی است". اظهارات تازه ژنرال ریچاردز دقیقا در راستای نتایج کمیسیون مستقل شورای روابط خارجی آمریکا می باشد که هم زمان در رسانه های خبری این کشور انتشار یافته است. مشاوران این کمیسیون نیز به پرزیدنت "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا توصیه کرده اند که در استراتژی جنگ افغانستان تجدیدنظر کرده و با کاهش نیروهای نظامی به سطح ۱۰ تا ۲۰ هزار نفر، ماموریت ارتش را به اهداف ضدتروریستی محدود کند. اظهارات ژنرال ریچاردز و داده های کمیسیون مستقل دو حزبی آمریکایی یک نکته را به روشنی نشان می دهد و آن اینکه جنگ با تروریسم بین المللی و بنیادگرایی اسلامی هیچ سنخیتی با لشکرکشی، کشورگشایی، بمباردمان های جنگی، ایجاد زمین سوخته، شکنجه ندارد و موقعیت میدان نبرد درس های آموزنده یی در اختیار اتاق های فکر و نهادهای مسئول قرار داده است تا با اجتناب از توهمات ذهنی قبلی به سمت جستن راه حل های قابل درک و حداقل گونه که حداقل جورج بوش رئیس جمهوری سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود "نقاط تصمیم گیری" در مورد "واتربوردینگ" به آن اذهان می کند، نقض حقوق بشر و دولت سازی از نوع بیرونی در محیط بحران، نخواهد داشت. در طول ۹ سال گذشته ضربات بزرگی به شبکه ها و سلول های تروریستی از نوع القاعده یی در حوزه های متنوع ژئوپلتیک زده شده است اما پس از گذشت این همه مدت و بروز تبعات جانبی این جنگ پرهزینه هم اینک مشخص گردیده است که القاعده با تغییر تاکتیک از انسجام سازمانی به پراکنش جنبشی، آنتی تز انهدام و مهار خود را به بهترین شکل ممکن خنثی کرده است. این درست است که رویای القاعده در تکرار یازدهم سپتامبرهای دیگر تا حدودی از بین رفته است ولی کابوس القاعده در زایش و رویش اشکال متنوع تر تهدیدات تروریستی هم چنان به بقای خود ادامه می دهد. به تدریج تجارب عینی ی برای برون رفت از بن بست کنونی و وداع با نبردهای "مار پله یی" بی سرانجام حرکت کنند.