تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور. مشکلات و راهکارها
گفتگو با سایت "تورکمن صحرا مدیا"
ف. تابان
•
خیلی ها امروز سعی می کنند راه های مبارزه را به یک «اصل» تبدیل کنند و از آن یک نوعی ایدئولوژی بسازند. همان ها که تا دیروز از تقدیس انقلاب یک قدم کوتاه نمی آمدند، امروز نفی انقلاب را به پرچم هویتی خود تبدیل کرده اند. این برخوردها بی نتیجه و غیرواقعی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣ آذر ۱٣٨۹ -
۲۴ نوامبر ۲۰۱۰
همانگونه که واقف هستید، در میان طیف طرفداران تغییر نظام سیاسی حاکم بر رژیم جمهوری اسلامی دو دیدگاه عمده وجود دارد. یکی دیدگاهی رفرمیستی است که اعتقاد دارد که میتوان با شرکت در حکومت و از طریق اقدامات رفرمیستی تدریجی و در یک پروسه به هدف جایگزینی نظام سیاسی دیگری دست یافت، و دیدگاه دیگر با توجه به ماهیت و عملکردهای رژیم در طی سی سال اخیر بر آنست که این تغییر میتواند تنها از طریق یک انقلاب توده ای و فشار از پائین صورت پذیرد. نظرشما در این رابطه چیست؟
ج: خیلی ها امروز سعی می کنند راه های مبارزه را به یک «اصل» تبدیل کنند و ازآن یک نوعی ایدئولوژی بسازند. همان ها که تا دیروز از تقدیس انقلاب یک قدم کوتاه نمی آمدند، امروز نفی انقلاب را به پرچم هویتی خود تبدیل کرده اند. این برخوردها بی نتیجه و غیرواقعی است. رفرم و انقلاب در تاریخ مبارزات مردم همیشه وجود داشته اند و در کنار هم وجود داشته اند. هیچ کدام از این دو را در مبارزه با یک حکومت ضداستبدادی نباید نفی نکرد. پاسخ نهایی را قبل ازهر چیزعملکرد حکومت ها می دهند نه اصولی که عده ای سعی می کنند برای مبارزه اختراع کنند. به نظر من حکومت اسلامی در این سی سال نشان داده است که ظرفیت بسیار بسیار کمی برای اصلاح خود دارد، آن قدر کم که نباید اصلا روی آن حساب کرد و به آن امید بست. از این رو ضمن استفاده ی گسترده از هر مبارزه رفرمیستی و در جهت بهبود اوضاع باید خود را برای تغییر حکومت موجود با یک حکومت دموکراتیک آماده و در آن جهت مبارزه کرد.
امروز وجه غالب نیروهای اوپوزیسیون بر آنند که اتحاد گسترده مجموعه نیروهای ضد استبداد از احزاب و سازمانهای سیاسی راست و چپ داخل و خارج کشور گرفته تا شخصیتهای منفرد و سازمانهای سیاسی مناطق ملی ضرورت چنین تغییری است. بنظر شما این طیف وسیع و ناهمگون زیر چه شعارهایی میتوانند متحد گردند؟
ج: مجموعه ی «نیروهای ضداستبداد» را فقط می توان علیه استبداد گرد هم آورد. تجربه ی فعلی جنبش مردمی هم نشان می دهد که فراگیرترین شعار و خواسته ای که می تواند نیروهای متنوع ضداستبداد را گرد هم آورد همین خواسته است. دموکراسی و آزادی های سیاسی چتری است که می تواند همه ی مخالفین را گرد آورد.
طبیعی است که در مورد دموکراسی و آزادی های سیاسی درک ها و برداشت های مختلفی وجود دارد. هر طیف و گروهی می کوشد که آن چه را خود از این موضوعات می فهمد به یک درک گسترده و مورد قبول تبدیل کند. بسته به این که کدام یک از جناح های سیاسی و گرایشات موجود در جامعه وزن بیشتری در تحولات سیاسی و اتحادهای سیاسی بر عهده بگیرند، مفهوم آزادی های سیاسی و دموکراسی نیز می تواند در سطح باقی بماند و یا به عمق برود. برای نیروهای چپ دموکراسی و آزادی های سیاسی همواره با نوعی از عدالت اجتماعی همراه بوده است.
سالهاست که احزاب و سازمانهای سیاسی مختلف کشور با اینکه بر تغییر این نظام استبدادی و جایگزینی آن با نظامی دمکراتیک اذعان دارند و علیرغم همه تلاشها و کوششهای اندکی که در راستای همگرایی و نزدیکی بیشتر صورت گرفته است، اما تا به امروزنتوانسته اند به زبان واحد و فراگیری دست یابند. بنظر شما مشکل کار در کجاست و چرا این همگرایی صورت نمیگیرد و یا خیلی کند پیش میرود؟
ج: من این موضوع را تایید می کنم که در میان نیروهای سیاسی ایرانی کار همگرایی و اتحاد حتی وقتی هدف واحد است، بسیار به دشواری جلو می رود و با موانعی بر می خورد که شاید بعضی وقت ها دلیلی منطقی نتوان برای آن جستجو کرد. بخشی ازاین موضوع شاید به روحیات و خصوصیات و فرهنگ ایرانی مربوط بشود. رقابت ها و گروه گرایی ها هر چند همه جا هست، اما به نظر می رسد در میان ما ایرانی ها به صورت کاملا افراطی عمل می کند. اما علاوه بر این می توان به برخی عوامل دیگرهم اشاره کرد.
به نظر من تجارب و نتایج انقلاب بهمن، دشواری ها و موانع سیاسی و حتی روانی را دراین مورد بیشترکرده است.
یکی از مهم ترین این موانع نتیجه ی بسیار ناگواری است که ازسیاست «همه با هم» در انقلاب بهمن به دست آمد و امروز نیروهای مختلف سیاسی نمی خواهند این تجربه را تکرار کنند و به همین دلیل تاکید بر تمایزات حالتی افراطی یافته است و یکی از موانع نزدیکی بین نیروها می شود.
انقلاب بهمن شکاف های عمیقی را در جامعه ی ایران و بین نیروهای سیاسی و اجتماعی ایجاد کرده است که ازجمله موانع این نزدیکی ها می باشند. من به برخی از این شکاف ها اشاره می کنم:
شکاف بین مدافعین حکومت سابق با سایر نیروهای اجتماعی جامعه، شکاف بین نیروهای مدافع حکومت فعلی (بخش اصلاح طلب) با سایر نیروهای اجتماعی. شکاف بین مجاهدین خلق و سایر نیروهای اجتماعی. شکاف بین نیروهای چپ که ریشه ی آن به سیاست های آن ها در نخستین سال های انقلاب باز می گردد. به همه ی این ها باید به یک شکاف دیگر اشاره کرد به نام شکاف نسلی که آن هم تا حدودی ناشی از نتایج و تبعات انقلاب بهمن است. همه ی این شکاف ها و اختلاف ها از جمله ی عواملی هستند که نزدیکی نیروهای سیاسی کشور ما به یکدیگر را مشکل می کنند.
فکر میکنم شما هم این اصل مسلم را قبول داشته باشید که بدون مشارکت و در نظر داشت خواست عامه مردم، منجمله ملیتهای کشورمان، هیچگونه تغییری در جامعه مان چه از دید رفرمیستی و چه انقلابی امکان ناپذیر است. سئوال اینست که چگونه میتوان میان خواسته های عمومی کل جامعه ایران و مطالبات خاص ملیتهای کشورمان رابطه ای منطقی برقرار نموده و همه آنان را زیر شعارهای واحد گرد آورد؟
ج: خوب، این یکی از مشکل ترین و پیچیده ترین مسائلی است که در پیش پای همه ی ما قرار دارد. دو نیروی افراطی مانع شکل گیری یک سیاست صحیح و دموکراتیک در این مورد می شوند. یکی تمامیت خواهان مرکزگرا هستند که خصوصیات ملی و مطالبات مناطق ملی را به درجات مختلف نفی می کنند و دیگری افراطی های مناطق ملی که به درجات مختلف سیاست های جدایی طلبانه و تجریه طلبانه را دنبال می کنند. این دو نیرو که همدیگر را تقویت می کنند و به آن دیگری مشروعیت می دهند، مانع اتخاذ یک سیاست دموکراتیک و ملی می شوند. آن ها از هر دو طرف به دشمنی و جدایی بین ملیت های مختلف ساکن کشور ما دامن می زنند و دشمنی بین فارس و ترک و ترک و کرد و کرد و فارس و دیگر ملت ها را دامن می زنند. بدون طرد این دو گرایش و دو سیاست نمی توان سیاست صحیحی را در مورد مساله ی ملی در ایران اتحاذ کرد و بدون دفاع پیوسته از حقوق ملی در ایران و همبستگی و برابری و برادری بین ملیت های مختلف ساکن کشور هم نمی توان این دو سیاست افراطی و خطرناک را منزوی کرد.
همانطور که اشاره نمودم، ضرورت اتحاد همه اقشار و نیروهای دمکرات و تحول طلب جامعه از هر فرهنگ و زبان و ملیتی یک امر الزامی است. اما علیرغم این، بنظر شما علت جدایی احزاب و سازمانهای سیاسی مناطق ملی از احزاب موسوم به سراسری چیست و چه موانع و مشکلاتی وجود دارد که این نیروها را از نزدیکی و همکاری تنگاتنگ و یافتن زبان مشترک از یکدیگر باز میدارد؟
ج: به نظر من در طرح این سوال کمی اغراق صورت گرفته است. بین احزاب و سازمان های سیاسی مناطق ملی و احزاب سراسری جدآیی ها وجود دارد، اما پیوندها و همبستگی های زیادی هم وجود دارد. در مورد این موضوع نمی توان یک حکم کلی و عام صادر کرد. نیروهای ملی – منطقه ای با سازمان های سراسری چپ و دموکرات مناسبات نسبتا خوبی دارند که البته می تواند باز هم بهبود یابد. در این جا نیز همان انحرافاتی که در سوال بالا به آن پرداختم به عنوان خطر عمل می کنند. یعنی سیاست های افراطی از هر دو طرف. این را نیز نباید از نظر دور داشت، بخشی از نیروهای سابقا چپ – متعلق به ملیت های مختلف ساکن کشور ما – که به آرمان های عدالت طلبانه خود پشت کرده اند در دامن زدن به جدایی ها نقش مهمی بازی کرده اند. بی تردید نقش بزرگی بر عهده ی روشنفکران ملیت های مختلف برای عبور از موانع و نزدیک کردن مبارزه ی مشترک مردم ایران برای آزادی و عدالت قرار دارد و من فکر می کنم در این میان نقش روشنفکران فارس در این زمینه بسیار سنگین و قابل تاکید است.
سئوال آخر آنکه، در رابطه با استلزام گردآوری طیف هر چه وسیعی از نیروهای ضد استبداد و دمکرات، دیدگاهی برآنست که جهت تأمین مطلوب این امر و ازآنجا که بسیاری از این نیروها متعلق به نیروهای دمکرات مذهبی غیر سکولار هستند، باید از طرح شعار حکومت سکولاریستی برای جامعه آتی ایران پرهیز نمود، نظر شما در این رابطه چیست؟
ج: من شخصا معتقد هستم که نباید «سکولاریسم» را به جای «دموکراسی» به خواست اصلی جنبش مردم ایران تبدیل کرد. نه فقط به این دلیل که برخی از شرکت کنندگان در جنبش سکولار نیستند و همچنین خواستار دخالت دین و سیاست با هم هستند. چنین شعار و خواسته ای مطلقا قابل دفاع نیست و کسی را که هنوز از حکومت دینی دفاع می کند نمی توان دموکرات نامید. بلکه به این خاطر که سکولاریسم هر چند یکی از شروط دموکراسی است، اما به هیچ وجه با دموکراسی برابر نیست. بسیاری از نیروهایی که از سکولاریسم دفاع می کنند می توانند دموکرات نباشند و نیستند. ما در کشور خود چنین نیروهایی را داریم. منظور من از تاکید بر این مسائل این نیست که جبهه ی دموکراسی خواهی و مبارزه با حکومت استبداد دینی را دائم کوچکتر و شرط ورود به آن را سخت تر کنیم، بلکه این است که مسائل روشن باشد و دموکرات ها در هر اتحادی کوتاه یا بلند اگر وارد می شوند، چشم انداز روشنی داشته باشند و جهت خود را از دست ندهند. از این نظر به نظر من نباید سکولاریسم را به جای دموکراسی قرار دارد. ما برای جامعه ی خودمان دموکراسی می خواهیم و سکولاریسم لازمه ی این دموکراسی است، اما استبداد در پوشش سکولاریسم را هم تجربه کرده ایم و آن را نمی خواهیم.
* گفتگو توسط آقای احمد مرادی صورت گرفته است
www.turkmensahramedia.net
|