چرا به جوک رشتی می خندیم؟ - سهیلا وحدتی

نظرات دیگران
  
    از : سید محمد اسلام زاده

عنوان : مقاله جالب
خانم دکتر بنا،

مقاله جالب شما را خواندم و زحمت شما در گردآوری و نشر مطلب مورد تقدیر می‌باشد.

برایتان موفقیت آرزو دارم.

ضمنا یادآوری مینمایم که این مطلب در سایت دیگری به نامه پروفسور بیات استاد جامه شناسی‌ در دانشگاه تهران منتشر شده است


http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=۵۵۱۵۶&postID=۲۹۴۹۴۱۳#۲۹۴۹۴۱۳

http://fereshte۴۰.blogsky.com/۱۳۸۹/۰۹/۲۵/post-۲۹
٣٣٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹       

    از : از سیمین بهبهانی

عنوان : ‫این ‫شعر سیمین بهبهانی شاید هشداری باشد برای همه ملت تا شاید هویت فرهنگی، ملی و احترامات قومی خود را دوباره بازیابد!
اینجا لاله زار گچسر است
اسلام و ایرانیان
این مکر و ریا گشت به گوش همه یاران
این حیله بشد باور یک ملت نادان
ای وای از این قوم وازاین ملت بیمار
لعنت به سر گور امام زاده مکار
ایرانی که بود تاج سر دانش دنیا
اینک قمه بر سر زدنش خنده دنیا
زنجیر به سرو سینه زدن در غم تازی
از شب به سحر در غم ودر گریه وزاری
شد سنت ایرانی پس از عمری شهامت
ای وای از آن قومی که شد خام دیانت
...
ایرانی بشد چاکر درگاه امامان
آن شیرزن خاک گهر پوش دلارا
شد زینب و زهرا و خدیجه و سهیلا
از کوروش واز ایرج و کاوه و بابک
قربانعلی و غلامحسین آمده اینک
لعنت به من و ما که بیگانه ستائیم
پیشانی به سنگ در هر تازی بمالیم
لعنت به من و ما که فرزند یلانیم
بیرونی بیگانه از این خانه ندانیم
نفرین به چونین تیع که تیزش نتوانیم
لعنت به چونین دست که مشتش نتوانیم
اهریمن از این خانه برون ما نتوانیم
این دیو ستمکار از این سفره نرانیم
لعنت به من و ما که خاموش نشستیم
که خاموش نشستیم
از - سیمین بهبهانی
نمیدانم این ایرگان (ملـت) را چه شده است ............ جوان ها بجای رفتن پی دانش از پی خرافات رفته اند
٣۲٨٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : حرف دل من با خانم وحدتی محترم
خانم وحدتی محترم،

من چون یک رگم رشتی و دیگر رگم ترک است با جوکهایی در رابطه با ایندو کمابیش آشنایی دارم ولی به هیچ عنوان آنها را نژاد پرستانه نمی دانم بلکه بی تربیتی اجتماعی قلمداد می کنم. ریشه نژادپرستی را در کمتر شمردن دیگران از خود می شمارم بگونه ای که تمام مناسبات جامعه بر آن استوار باشد یعنی پیوندهای زناشویی، دوستی، شراکت، همسایگی، و حقوقی که در منشور جهانی حقوق بشر آمده است. در ایران جوکها باعث نشده اند که مردم در هم تنیده نشده باشند و بر حسب زبان و دین و نژاد از هم دوری جویند. تنها یک مقایسه با کشورهای اروپایی و امریکای شمالی و افریقای جنوبی سابق...کافیست تا نشان دهد که ما ملت از خیلی ها در این موارد بهتریم و باید خود را از اینهم که هستیم بهتر کنیم.

اگر ارحام صدر با لهجه تهرانی بر روی صحنه می رفت هیچوقت به شهرتی که رسید نمی رسید و ناصر مسعودی هیچ تفاوتی با خوانندگان دیگر نمی داشت که با لهجه فارسی می خوانند. هر چیزی سر جای خودش درست است و لهجه های شیرین ما در کشور غنای فرهنگی ما را بیشتر کرده است و باید بیشتر در اینراه قدم برداشته شود. من بیشتر عمرم را در تهران گذراندم و جوک و طعنه به همه زده می شد بخصوص طعنه اگر کسی برخلاف میل ما عمل می کرد. اگر طرف اراکی بود و کاری باب میل دیگری نمی کرد گفته می شد همه اراکی هم بدجنسند. اگر طرف قمی یا کاشی بود گفته می شد نه قم خوبه نه کاشون لعنت به هر دو تاشون. اگر طرف اصفهانی بود گفته می شد همه اصفهانی ها خسیس هستند..... در خوده تهران هم بر حسب محله همدیگر را تحقی می کردند مثلا اگر طرف داد می زد می گفتند چاله میدونی است. مادربزرگم چشمان آبی دارد و تعریف می کند هر وقت با کسی اختلاف پیدا می کرد به او می گفتند که چشم زاغ یعنی بی چشم و رو.

خانم وحدتی گرامی، متاسفانه ما فقط بخودمان نگاه می کنیم و ایراد می گیریم ولی باید تحقیقاتی هم در کشورهای غربی در مورد جوکها و طعنه های تحقیر آمیز بشود تا ما بتوانیم خود را با آن محک بزنیم. مثلا در همین انگلستان تا چند سال پیش ولش ها، ایرلندی ها، اسکاتلندی ها، هندی ها، پاکستانی ها، سیاهپوستان و دگرباشان را با جوکهایشان سخت تحقیر می کردند ولی حالا از سطح آن بشدت کاسته شده است ولی اینگونه تحقیرها بخصوص درباره ایرلندی ها، اسکاتلندی ها و ولش ها هیچوقت در سده های اخیر باعث نشد که مردم در هم تنیده نشوند درست مثل ایران.

در رابطه با مقاله شما باید بگویم که دلیلی مهم وجود دارد که کسی تاکنون درباره جوکهای رشتی به آن نپرداخته است و شاید مورد توجه شما قرار بگیرد. زنان شمال ایران در اقتصاد آن منطقه نقشی داشتند که زنان کویر نشین ما نداشتند. زنان شمال کشاورزی می کردند و بدین دلیل قدرت بیشتری از زنان دیگر مناطق داشتند و زورشان بدین واسطه به مردان بیشتر می رسید. این به این معنی نیست که مورد ظلم مردان قرار نمی گرفتند چون چه بسا مردانی متمول تر بودند که برای بکار گیری نیروی بیشتر کاری و ارزان تا چهار زن می گرفتند. چه بسا مردانی که زنانشان را طلاق می دادند چون پسر نمی زاییدند. در مناطقی از ایران که زنان هیچ نقشی در اقتصاد جامعه نداشتند به ملک مرد تبدیل شدند و برای زنده ماندن و یک لقمه نان آفتاب و مهتاب نباید آنها را می دید وگرنه خراب نگریسته می شدند و شانس ازدواجشان کم می شد و خانواده برای حفظ «ناموسش» آن می کرد که نمی بایست بکند. در پوشش هم می بینیم که چه تفاوت فاحشی بین زنان شمال و مرکز ایران وجود داشت. این تفاوت های فاحش بین زنان شمال و مرکز ایران بعلل اقتصاد جامعه آنروز باعث شد که زنان و مردان رشتی را شل بنامند و این جوکها را بسازند. خوشبختانه این جوکها باعث نشدند که زنان شمال به اندرون رانده شوند تا آفتاب و مهتاب آنها را نبیند. با شروع دوران مدرنیته، دقیقا همین خصوصیات رشتی ها بود که زنانشان از موقعیت بهتری برخوردار شدند تا شکوفا شوند. امیدوارم شما در مقاله ای رابطه بین اقتصاد شمال و جوکهای رشتی را باز کنید. در ضمن خانم وحدتی عزیز، در خوده رشت هم، رشتی ها به مردم دهات های اطراف به چشم حقارت می نگریستند و اگر طرف اهل لولمان بود او را لولمانی دهاتی خطاب می کردند. اینها مشکلاتی است که همه جوامع از سر باید بگذارانند تا بالغ شوند. وقتی می بینم برخی ها، نه شما، این جوکها که از بی تربیتی اجتماعی ما سرچشمه می گیرند را برای ایجاد تفرقه بین ملت ایران مورد سوء استفاده های سیاسی قرار می دهند متاسف می شوم.

پدر بزرگم همیشه گفته و می گوید، " تنها راه ادب کردن مردان ایرانی آنست که زنان ایران تحصیلات عالیه و درآمد مستقل خود را داشته باشند تا وقتی کاسه کوزه ها بهم خورد، این زن باشد که مرد را با اردنگی از خانه بیرون می کند و نه برعکس چون من از رفتار مردان نسبت به زنانمان هم شرمنده و هم متنفرم. مرد با حمالی هم باز امور خود را می گذراند و در خانه خود را رئیس می داند فقط بخاطر آنکه زنش محتاج یک لقمه نان اوست. بخاطر یک لقمه نان این زن چاره ای بجز اطاعت از این مرد نمی بیند...".

خانم وحدتی گرامی، رژیم با قوانینش مردان را تشویق به خشونت خانوادگی می کند تا انتقامش را از زنان شیردل ما بگیرد بخصوص اینکه در تظاهرات جنبش سبز ما زنان نقش آفرین بوده اند. اگر بخاطر مبارزات زنان ما هم در خانه و هم در اجتماع در این ۳۲ سال نبود تا حالا این رژیم به آرزوی خود که افغانیزه و پاکستانیزه کردن جامعه ایرانی بود رسیده بود. آنوقت ما شاهد قتلهای ناموسی بیشتر از این می بودیم. من افتخار می کنم که مادرم از اول هیچ تفاوتی بین من و خواهرانم قائل نشد که من خود را مالک و مسئول اعمال آنها بدانم. فرهنگ خانوادگی خیلی مهمتر از قوانین است، نه؟ با احترام فراوان
٣۲٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : تحقیر انسان در جوک های ما بیشتر ریشه در تعصبات دینی ما دارد
فرهنگ و تمدن و تاریخ مردمان ‫کشور ما بخاطر قرنها سیطره دین و مذهب و خرافات همراه با خشن ترین استبداد حاکمین و انواع دینمداران مستبد، بسیار ضعیف و عقب افتاده و نامتفکر و ناهوشمند و بی سواد باقی مانده است. جوکهای ما عموماً کنایه به همین حماقت ها و عقب افتادگی ها، و بخصوص، رفتار یک دهاتی در شهر، رفتار یک ایرانی در فرنگ، تحقیر انسان خردمندتر، باهوش تر، متفکرتر، متمدن تر، به غربزدگی، غرب گرایی و ولنگ و واری، و بی غیرتی دینی، و درواقع تأیید بر دوام و تحکیم تعصبات دینی و لاتی و عادتهای غلط گذشته مان دارند. درحالیکه تعداد جوکهای فرنگی هوشمند، که بیشتر مقایسه میزان هوش و یا آی کیو مردمان را به خنده و چاشنی مجالس میآورد، چندین برابر است. مثلاً گفتار چارلی چاپلین که خوشبختی فاصله بین دو بدبختی است و یا اینکه بقول اینشتین تنها نادانی و حماقت بشر است که بینهایت است و بسیاری مثالهای دیگر. تحقیر انسان در جوک های ما بیشتر ریشه در تعصبات دینی ما دارد.
٣۲٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨۹       

    از : اسدی

عنوان : باصطلاح جوکهای ما
خانم سهیلا وحدتی مطلبشان را در باره "جوکهای رشتی" بخوبی بیان کردند. آنرا میتوان بسایر جوکهای ایرانی نیر بایستی ربط داد. جوکهایی ملیت و قومی از قبیل ترکها ... لرها ... مشهدی ها ... تهرانی ها ... اصفهانی ها .... و عیره. البته شما جوکهای ملیتی , قومی , جنیسیتی در جوامع دیگر نیز میبینید ولی من فکر نمیکنم در هیچ کدام از ملت های دیگر سوئ استفاده از جوکها بطریقه ای باشد که در ایران است. پس ما ...تک تک ما بایستی که از استفاده و یا خندیدن بدآن باصطلاج جوکها امتناع بورزیم. این بدآن معنی نیست که بایستی که زندگی را جدی گرفت , نخندید. بلکه بدآن معنا است که بایستی خندید و فهقهه زد اما نه با طرق مریض گونه و سم آور.... ما ایرانیها بسیار خوش ذوق هستیم در درست کردن جوکها و گفتنشان و براهتی میتوانیم جوکهای پرمثما و عیر مریض گونه و سمی درست کرده ,گفته و بدآن بخندیم....

شاد باشیم و بخندیم ....
٣۲٨۰۵ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۹       

    از : سهیلا وحدتی

عنوان : سپاس از نظرات دوستان
از همه دوستانی که لطف کرده و نظر خود را نوشته اند سپاسگزارم. طبیعی است که با بحث و گفتگو موضوع بیشتر شکافته شده و ما بیشتر از همدیگر می آموزیم. من فقط باید توضیح بدهم که نخواسته ام وارد بحث خرده فرهنگ ها و تحقیر فرهنگی شوم بلکه تلاش کرده ام محور بحث را خشوت علیه زنان و بویژه قتل های ناموسی نگه دارم. از همین روست که در آنجایی هم که به خونسردی مرد رشتی اشاره می کنم منظورم اینست که دست به اسلحه سرد و گرم نمی برد، نه اینکه به عواطف و احساسات او اشاره کرده باشم. از این رو نکته هایی را که اژدر بهنام مطرح کرده درک می کنم و در مطلب دیگری که در دست نگارش است موضوع حقوق جنسی در مقابل آزادی جنسی می پردازم که امیدوارم برخی از جنبه های مورد نقد را روشن کند.
٣۲٨۰٣ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۹       

    از : ا مرندی

عنوان : پاسخ به لقمان شمال
جناب لقمان شمال
با احترام ..کسی اینجا حرف جدا شدن نزد. دوم اینکه بنظر شما اکثر جوکهای ما راسیست نیستند. این بستگی به تعریف شما از راسیسم دارد. کشورهای وجود دارند که انجا بخاطر نوع اکثر جوکهای ایرانی ادم به زندان هم میرود. تعریف اینها این است که وقتی یکی احساس کند به نژاد و یا قومیت او توهین شده راسیسم به وقوع پیوسته حالا فرقی نمیکند که طرف او بگوید من منظور راسیستی نداشتم. چه اسراری است بگفتن جوکهای قومی وقتی اکثر اینها از شنیدنش ناراحت مشوند؟ یک نگاهی هم به نوشته اژدر بهنام در زیر بیاندازید. این اخرین کامنت من بود. سلامت باشید.
٣۲۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : هیچ «جوکی» تویین آمیز نیست مگر آلوده بلجن راسیستی باشد.
لطیفه و جوک گویی در عین حالیکه پوشیده در پرده نازک حسادت از هوش و استعدادها محلی، نمایانگر ذوق و زندگی سازنده آنهم است. لطیفه سازی بمعنی ابزار سیاست تحقیر و توهین قومی بر قوم دیگر نیست. بیشترین «خالق» جوکها خود اهل محل گیلک هستند. ساختن و قوام آوردن وحتی نوع تعریف جوک «رشتی» فقط در انحصار «فارسها» نیست. بعضی از هموطنان ما چنان به «جوک و لطیفه» حساسیت دارند که بخاطر لطیفه و جوک گویی فورآ فریاد «تویین بمقدسات» سر داده و یا بقولی تحقیر قومهای ایران و برتری فارسها (؟؟) پیش میکشند و در ادامه آن، شعار « جدایی قومی ؟؟» از دست جوک گویان (گویا فقط فارسها جوک میسازند و تعریف میکنند) برمیآرند. خوشبختانه خود من به «نمایندگانی» با «غیرت» از این نوع در گیلان در طول بیش از سی سال سکنی در ولایتم ندیدم. ولی آنچیزی که عیان است کمرنگی و یا بی رنگ بودن پاره ای از تعصبات جاء افتاده خطرناک و کور در منطقه گیلان است.
٣۲۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۹       

    از : ا مرندی

عنوان : جوکهای ایرانی و تحقیر قومها
با تشکر مقاله خوبی بود ولی تحلیل در ان ناقص بود. پشت اکثر جوکهای ایرانی تحقیر قومهای ایران و برتری فازسها نهفته است (مثل جوکهای ۳۰ سال پیش انگلیسی ها که اغلب در باره لهجه هندی ها و حماقت ایرلندی ها بود).
محض امتحان بجای یه رشتی یا یه ترکه بگید یه فارسه. ایا هنوز خنده داره؟
٣۲۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : جلوی ترویج خشنونت «ناموسی» در گرو روشنگری و حذف آثار خرافات مذهبی در جامعه است. کسیکه تعقل را پیشه کند «هالو» و «بی غیرت» نیست واینرا از «رشتی ها» بیآموزیم.
جوک «ناموسی» و یا غیرآن برای «رشتی ها» در واقع بمفهوم تحقیر و تویین بساکنین شهر رشت نیست و هیچ انسان بالغ و عاقلی این اجازه را بخود نمیدهد که ساکنین یک شهر و یا منطقه ای «هرزه» و «بی غیرت» بنامد و متن مقاله حاضر چنین برداشتی را بخواننده نمیدهد. مضافآ بایستی با تعریف حدود «غیرت» و «ناموس» را مشخص کرد، صفت «بی غیرتی» را در مورد هرکس و درباره هر مفهومی میتوان بکار برد. مثال ساده « بفلانی گفتند بالای چشم تو ابروست، بغیرتش برخورد». بی غیرت نامیدن «سیاسیون» حاکم بر جامعه بجهت تاراج دادن و به یغما بردن منافع ملی صورت دیگر آنست. اینکه در گیلان و در خطه شمال، کلآ مقام و مرتبه زن بعنوان عامل عمده نگهدار همبستگی درونی خانواده خود و بیرونی اهل فامیل نزدیک بالا و قابل رویت است. باید در امکان دسترسی زودتر آنها به تجدد گرایی و بینشهای آزادیخواهی و تا حدی تحت تآثیر جاذبه مقوله برابری انسان از تغیرات و رویدادهای اروپا دانست. تجدگرایی گیلانی ها براثر راه ترانزیت رشت، بندر پهلوی (انزلی) باروپا از طریق روسیه سابق و لهستان، شاید زودتر و سریع تر نسبت بسایر نواحی و نقاط ایران صورت گرفت.این بدان معناست که امکانات دسترسی بتفکرات نوین از دوران بیداری (رنسانس) اروپا و رهاشدن نسبی از «قیود» مذهب و کلیسا «براحتی» مقدور گشت. و گرویدن خیل روشنفکران این منطقه به تئوریهای نوین احتماعی (کمونیستی) احتیاج ببازگویی ندارد.با توجه بروابط خشن مردسالاری تحت سیادت مذهب در اکثر نقاط، معیار عاطفی زن و مرد «رشتی» آنگونه و آن حدی نیست که امروزه ما شاهد تشدید قتلهای « ناموسی» در رژیم عقب افتاده حاکم در غالب نقاط ایران هستیم. بیان (جوک) سمبل «بی غیرتی» به «رشتی ها» در خصوص زنان در ایران، فریاد روشنی در هاله نازک «لطیفه» برای رسیدن بجامعه اییکه برابری زن و مرد در همه سطوح در حدود «بی غیرتی» «رشتی ها» است (سمبلک). ونویسنده در لابلای سطور مقاله این فریاد را منعکس مینماید. گیلانی ها به «خدای» اعتقاد دارند که او فقط «پیامبران» را از میان مردان انتخاب نمیکند و براساس اینکه در «خلقت» زن و مرد با همان خمیرمایه و در یک زمان فرم گرفته اند،زنان هم باید انتخاب میکرد و میفرستاد. اینکه در آنصورت دنیای امروزی ما وضع «بهتری» داشت و یانه، غیرقابل پاسخگویی روشن است. باکمک یکدیگر بکوشیم که هیچ قتلی (اعدام) از جمله قتلهای «ناموسی» در ایران و در هیچ نقطه زمین اتفاق نیافتد. 
٣۲۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۹       

    از : اژدر بهنام

عنوان : من هرگز به جوکهای رشتی نمی‌خندم
خانم وحدتی گرامی!
در مقاله‌ای که نوشته‌اید، به درستی به برخی مسائل پرداخته‌اید. من با بخشی از نظرات شما در این مورد موافقم. ولی اجازه بدهید که با بخشی از نظراتتان و نیز با آرزویتان توافق نداشته باشم.
نوشته‌اید: "آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم."
من فکر نمی‌کنم که مردان رشتی هالو باشند. اگر مقصود فرد رشتی مشخصی باشد، حرفی در آن نیست. ولی وقتی که این "هالو"یی عمومیت داده می‌شود، توهین بزرگی است به تمامی رشتی‌ها.
نوشته‌اید: "حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد..." و "مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد!" و ادامه داده‌اید: "آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد!..."
به تصور من شما با اینکه در اروپا زندگی می‌کنید، ولی با فرهنگ اروپایی آشنایی کافی ندارید. درست است که اگر در ایران همچو اتفاقی بیافتد، چاقو و انواع سلاح‌های سرد و گرم به کار می‌افتند، ولی این درست نیست که مرد اروپایی هم "واکنشی" از خود نشان ندهد و "بی‌تفاوت از کنارش" بگذرد. اینجا تنها نوعِ واکنش بین مرد ایرانی و اروپایی است که متفاوت است.
اروپاییان، ازدواج را (حالا با و یا بی کاغذ و قباله) به عنوان یک قرارداد و یک تعهد می‌بینند. وقتی این تعهد زیر پا گذاشته می‌شود، مرد اروپایی هم واکنش نشان می‌دهد. ابتدا عصبانی می‌شود و عصبانیت‌اش را در قالب کلمات بیرون می‌ریزد و سپس اولین کاری که می‌کند این است که می‌رود سراغ وکیلش و تقاضای طلاق می کند و به سلاح متوسل نمی‌شود. البته مواردی هم وجود دارد که مرد اروپایی هم به سلاح دست می‌برد ولی عمومیت ندارد و استثنایی بیش نیست.
نوشته‌اید: "یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند."
برخلاف نظر شما، زن رشتی در همه این جوکها کاراکتر دارد. در این جوکها زن رشتی با هر مردی که از راه رسید، از بقال سر کوچه‌شان تا رهگذر ناشناسی، می‌خوابد و در یک کلام هرزه است. و این توهین به زنان رشتی هم برای من خنده‌دار نیست.
درست است که زن رشتی هم انسان است و صاحب اختیار تن خویش، ولی من زنان رشتی را هرزه نمی‌دانم. اصولا صاحب اختیار تن خویش بودن به این معنی نیست که ما (مرد یا زن) با هر کس که از راه رسید بخوابیم. مخصوصا زمانی که تعهداتی هم در قبال کس دیگری (همسربا کاغذ و یا بی کاغذ و قباله‌مان) داریم.
نکته دیگری که شما به آن نپرداخته‌اید این است که چرا چنین جوکهایی برای رشتی‌ها، آذربایجانی‌ها، لرها و... درست می‌شود. آیا واقعا به نظر شما "ترک خر" نامیدن آذربایجانی‌ها و "هالو" نامیدن لرها و... نیز خنده‌دار است؟ آیا فکر نمی‌کنید که برخی‌ها از این توهین‌ها و تحقیرها هدف دیگری هم دارند؟ آیا شما تا به حال یک جوک توهین‌آمیز درباره تهرانی‌ها شنیده‌اید؟
نوشته‌اید: "آیا بهتر نیست آرزو کنیم که تناقض میان فرهنگ آشنا و پذیرفته شده ما و واکنش "مرد رشتی" به نفع "مرد رشتی" از میان برود و همه مردهای ایرانی همانند "مرد رشتی" خونسرد و بی"غیرت" باشند تا هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟"
نه خانم وحدتی! آرزوی من این نیست. بهتر است بگویم که آرزوی من "دقیقا" این نیست. من آرزو ندارم که هیچ مرد و هیچ زنی در ایران همانند مرد رشتی "خونسرد" و بی غیرت باشد. بلکه آرزوی من این است که ما ایرانیان هم بتوانیم این را بفهمیم که هر کسی صاحب اختیار تن خویش است. مادر ما هم همینطور و خواهر ما هم همینطور. آنها هم می‌توانند با هر کسی که خواستند، البته آزادانه و بدون اجبار، بخوابند. این را بفهمیم که اگر خواهرمان با یکی خوابید، مساله شخصی خود اوست و اگر همسرمان با دیگری خوابید، مساله ما دو نفر است. آرزوی من این است که در چنین مواردی با عقل سلیم با مساله برخود کنیم. مساله را نه به این شکل که "ناموس"مان لکه‌دار شده و باید این لکه را با خون بشوییم، بلکه به این شکل بنگریم که در مورد مادر و خواهرمان مساله به ما مربوط نمی‌شود و در مورد همسرمان مساله این است که قرارداد بین دو طرف زیر پا گذاشته شده و ما می‌توانیم این قرارداد را با وجود این تعهدشکنی، ادامه بدهیم یا که آنرا فسخ کنیم و با عواقب عاطفی آن به نوعی کنار بیاییم.
در این صورت هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نمی‌شود.
با پوزش از اینکه کامنت طولانی شد.
٣۲۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨۹       

    از : ورگ

عنوان : یادداشت خطاب به نویسنده و خواننده‌ی یادداشت سهیلا وحدتی
اساس خنده‌دار بودن لطیفه‌ها موقعیت پارادوکسیکال (متناقض‌نما) است. در داخل جوک موقعیتی رقم می‌خورد یا در قبال موقعیتی خاص، واکنشی پیش می‌آید که با عادت ذهنی ما تناقض دارد.
حال بسته به سطح آگاهی و تجربه‌های درونی و بیرونی فرد، گاه لیز خوردن روی یک پوست موز برای ذهن ایجاد تناقض و خنده می‌کند و گاه موقعیت‌های پیچیده و زیرپوستی این نقش را ایفا می‌کنند. که اغلب در جوامع با فرهنگ رو به زوال، لودگی و با لوله به مغز کسی زدن و از متلک‌های کوچه و بازار استفاده کردن برای خنداندن مخاطب بس است.
در جوک‌های رشتی هم این وضعیت وجود دارد که خانم وحدتی به خوبی نشانش داده اما من می‌خواهم به عنوان یک گیلک دو نکته را پررنگ‌تر کنم:

۱/ همیشه و هرجا که در جمعی به جوک رشتی اعتراض کرده‌ام از سوی دیگران متهم به تعصب شدم و این توجیه را شنیدم که این‌ها فقط جوک است و در همه جای جهان وجود دارد. شوخی محض است.
اما بارها در ارتباط روزانه‌ام با مردمان فلات ایران دیده و شنیده‌ام که باور پشت این جوک‌های شوخی محض [!] اندک-اندک در ذهن گویندگان آن جا می‌گیرد. در اطراف خود چند نفر گیلک در سطح سواد کم سراغ دارید که به خاطر همین مسائل در پادگان‌ها یا محل‌های کار درگیر و ناچار به فرار و یا ترک شغل شده‌اند؟من بسیار سراغ دارم.
همین چندی پیش، فردی که بسیار هم انسان منطقی و اهل اعتدالی‌ست هنگام ورق زدن کتاب تاریخ جامع انزلی، با دیدن تصویری تاریخی از چند زن روستایی که پیراهن دهاتی‌شان تا زیر زانوانشان بود و ساق‌هاشان مثل همه‌ی زنان کشاورز لخت، به من گفت: فلانی! شما شمالی‌ها از قدیم و ندیم، زناتون لخت بودنا! (خنده‌ای هم چاشنی‌اش کرد که یعنی این شوخی‌ست!)
وقتی کسی با توجیه «شوخی بودن» و «رواج این نوع جوک در جهان» سعی در تحمیق مخاطب معترض دارد، باید فرهنگ منحط و ارتجاعی‌ش را به رخش کشید و تاکید کرد که رواج یک عمل زشت در معروف‌ترین شهرهای جهان، به آن مقبولیت نمی‌دهد.

۲/ تفاوت زبانی مردمان کویری ایران و مردمان گیلک عامل مهمی‌ست در تفاوت تأویل از واژگانی چون غیرت، حجاب، زن، خانواده و...
زبان مردم من فارسی نیست. گرچه به ضرب و زور و تحقیر و تحمیق و فریب در حال تغییر به فارسی‌ست. اما در یک چنین جاهایی این زخم سر باز می‌کند. زبان تنها یک سری واژه با نقش مستقیم دال و مدلولی نیست. زبان حامل اندیشه و تجربه‌ی تاریخی‌ست و هر واژه در ذهن ملت صاحب آن واژه بار معنایی خاص خود را دارد.
٣۲۷۵۷ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨۹       

    از : ناصر زراعتی

عنوان : دست شما درد نکند
مطلب خوبی است. دست شما درد نکند
در این موردها باید هرچه بیشتر نوشت تا تأثیر بگذارد
موفق باشید و بازهم از این مطالب خوب بنویسید.
٣۲۷۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨۹