سنتز ناتمام جنبش دانشجویی و جامعه ایرانی


امین سرخابی


• جنبش دانشجویی شاید بتواند به واسطه تغییر مناسبات سیاسی واجتماعی بعداز جنبش سبز و سیاسی شدن جامعه در رابطه ای دیالکتیکی با جامعه ایرانی سهمی به مراتب بیشتر از گذشته در تغییر ارزشهای ذهنی و فرهنگی ایفا نماید تا بالاخره سنتز این رابطه، جامعه ایرانی را از استبداد دیرینه برهاند، سنتزی که تا به حال ناقص بوده و زایش نیافته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۵ آذر ۱٣٨۹ -  ۶ دسامبر ۲۰۱۰


تحلیل هر پدیده سیاسی و اجتماعی بدون در نظر گرفتن فرماسیونهای فراخ بازتولیدکننده ی آن امری ناقص و ذهنی خواهد بود. بی گمان جنبش دانشجویی در هیبت پدیده ای سیاسی و اجتماعی در چهارچوب و متاثر از فرماسیونی گسترده تر قرار می گیرد، بدین معنا که جنبش دانشجویی نه تعین بخش، نه رهبری کننده و نه کنترل شونده است بلکه تنها تعین شونده، تسریع بخش،رهبری ساز و سیال است چون خود بخشی از فرماسیونی وسیع تر است.
صفات گوناگونی برای جنبش دانشجویی در ایران بکار رفته است، عده ای آن را حرکت، برخی دیگر آنرا صنفی گری، عده ای نیز آنرا برساخته ی لایه های قدرت در ایران می دانند. لیکن جهت تبیین بیشتر این مفهوم به طور اجمالی به تعریف آن می پردازیم. تعاریف گوناگونی از جنبشهای اجتماعی ارائه شده است شاید بتوان گفت قصارترین تعریف را "باتامور" ارائه داده است که در آن جنبش اجتماعی را تلاش برای پیش بردن یا مقاومت در برابر تغییرات در جامعه که خود نیز بخشی از ان است، می داند که نسبت به حزب کمتر سازمان یافته است و شرایط عضوگیری نیز در آن از اصول خاصی پیروی نمی کند. در جامعه شناسی سیاسی نیز جنبش دانشجویی بخشی از جنبشهای اجتماعی به مثابه امری مدرن می باشد بدین دلیل که جهان زیست دانشجو یعنی دانشگاه، پدیده ای مدرن قلمداد می شود.
به طور کلی سه ویژگی برای جنبش های اجتماعی درنظر گرفته شده است که عبارتند از: پیروی از یک تئوری مشخص، سازماندهی و تداوم. بدین معنا که هر حرکت اجتماعی که بتوان آنرا جنبش قلمداد کرد باید بر اساس تئوری مشخصی شکل بگیرد و توان سازماندهی هم داشته باشند و در عین حال از تداوم و مداومت نیز برخوردار باشد. برای مثال می توان به جنبشهای کارگری و زنان در نیمه اول قرن بیستم اشاره کرد. اما بعد از جنبش می ۶٨ در فرانسه، تحولات و حوادث جدیدی در آن خلق شد، جامعه شناسان سیاسی را برآن داشت تا به بازتعریف جنبش های اجتماعی بپردازند و آن را جنبشهای نوین اجتماعی بنامند، بدین منوال چهار ویژگی را برای جنبش های نوین اجتماعی مدنظر قرار داده اند: نخست، غیر ابزاری بودن، بدین معنا که این جنبش ها دیگر منافع طبقه خاصی را نمایندگی نمی کنند. دوم اینکه نوک پیکان نقدشان را رو به جامعه مدنی می گیرند نه دولت به عبارتی دیگر به دنبال تغییر افکار عمومی هستند نه نهادهای حکومتی، همچنین بر فرهنگ، سبک زندگی و مشارکت در سیاست تاکید می کنند نه بر موقعیت اقتصادی و اجتماعی، سوم، از سلسله مراتبی بودن دوری می کنند و بیشتر از شیوه عمل شبکه ای و افقی پیروی می کنند. چهارم، خواسته هایشان را بیشتر از طریق رسانه عمومی و گروهی مطرح می کنند.
با مطمح نظر قراردادن مختصات مذکور از جنبشهای اجتماعی نمی توان جنبش دانشجویی در ایران را به طور مطلق در چهارچوب یکی از دو مشخصه ذکر شده قرار داد. به عنوان مثال جنبش دانشجویی قبل از انقلاب ۵۷ در چهارچوب مختصات نوع اول (کلاسیک) می گنجد چون دارای تئوری،سازماندهی و تداوم بود اما همزمان برخی از مشخصه های جنبش نوین را نیز به یدک کشیده است مانند تاکید بر مشارکت سیاسی و استفاده از پخش نشریات در سطح عمومی، همچنین نوک پیکان نقدشان جامعه را نیز نشانه گرفته است. عکس این قضیه نیز صادق استT مثلا بعد از انقلاب ۵۷ یعنی دوران اصلاحات، جنبش دانشجویی در حالیکه از ویژگیهای نوع کلاسیک برخوردار بود اما بر موقعیت اقتصادی و اجتماعی تاکید نداشت. همچنین در حالیکه بر مشارکت در سیاست و تغییر سبک زندگی تاکید داشت اما همزمان بیشترین نقدها را روانه ی هیات حاکمه می کرد.
با توجه به نکات گفته شده می توان فعالیتهایی که توسط دانشجویان در ایران صورت گرفته را به صورت نسبی، جنبش قلمداد نمود هر چند دقیقا همه ی مختصات گفته شده را در هیچ دوره ای در بر نمی گیرد.
جدال بر سر جنبش بودن یا نبودن فعالیتهای دانشجویی در ایران نیست بلکه آنچه راهنما می باشد، محتوای این فعالیتها است؛ خصوصا بعداز فروپاشی شوروی که دوران جنبشهای فرمیک (شکلی) بوده است، لذا در بدبینانه ترین حالت می توانیم فعالیتهای دانشجویی در ایران را جنبشی فرمیک بدانیم.
در همان ابتدای تاسیس نهاد دانشگاه فضای سیاسی شاهد فعالیتهایی از جانب دانشجویان ایرانی بوده است. این فعالیت وکنش ها همیشه هم آهنگ و یکدست نبوده و در طی ۷۰ سال اخیر حامل و عامل گفتمانهای متعدد و در مواقعی نیز متناقض بوده است. در ابتدای ظهور اولین حرکتهای دانشجویی شیوع موج مارکسیسم کاملا متمایز بوده است ،به گونه ایی که متاثر نبودن از این دید به ضدارزشی نابخشودنی تبدیل گردید؛ خروجی این گفتمان در سازمان های سیاسی آن دوره کاملا متبلور است.
در اواخر دهه ۵۰ یکباره موجی از اسلامگرایی فضای دانشگاه را فرا می گیرد، در این برهه جنبش دانشجویی تمنای قدرت داشت لذا خود به به عامل حذف، طراحی انقلاب فرهنگی و تسخیر سفارت آمریکا مبدل می گردند؛ سپس به راحتی از جانب سردمداران به حاشیه رانده می شوند، همین دانشجویان اواخر دهه ۷۰ به اصلاح طلبانی لیبرال تبدیل می شوند که نه تنها تمنای تسخیر سفارت "آمریکای امپرایالیست" را ندارد، بلکه سودای ارتباط با دنیای آزاد و آمریکا را دارند و بخشی از قدرت سیاسی را در دست می گیرند، جالب آنکه همین عاملان و حاملان اصلاح طلبی دوباره به تکرار آنچه برخود رفته بود می پردازند و سعی در تحقیر و سرکوب جنبش دانشجویی مستقل دارند.
بخش اعظم جنبش دانشجویی نیز در دوران اصلاحات خطای سلف خویش را تکرار می کنند و به سخنگوی بخشی از قدرت سیاسی تبدیل می شوند، اواخر دوران اصلاحات و در اوایل روی کار آمدن دولت نهم جنبش دانشجویی دوباره به واکاوی خود می پردازند و حکومت را به باد نقد می گیرند تا شاید جایگاه اصلی وانتقادی اش را بدست آورند.
جنبش دانشجویی در ایران یا بسیار بیگانه ستیز است، به تسخیر سفارت آمریکا دست می یازد یا بسیار آماتور و بدون استراتژی است که وجه مشروعیت بخش خود را در اختیار حاکمیتی قرار می دهد که سعی در ایجاد ارتباط با دنیای بیرون خود دارد و همزمان نیت کنترل و طرد جنبش دانشجویی را نیز دارد. بدین معنا که این جنبش همیشه برای فرار از استبداد اسیر نوعی رادیکالیسم کور، بی استراتژی و سیاست تقابلی شده است.
اگر بخواهیم با تحلیلی منطقی وضعیت جنبش دانشجویی در ایران را بررسی نماییم باید به فرماسیون فراخ تر و گسترده تر- جامعه ایران- نیز توجه نماییم.در این مقال مراد ما از جامعه ایرانی، فرماسونی بزرگ است که همه حوزه های فرهنگی،اجتماعی، سیاسی را در بر می گیرداین سیستم در هر دوره ای نظام معرفت یا دانایی خاص خود را داشته است وهر اتقاقی یا حادثه ایی نیز که در سیستم بزرگتر روی می دهد همه نهادهای تابع را متاثر می سازد؛این سیستم مدام در حال باز تولید خویش است، بدین معنا که هر روز باید از نو شروع کند و به همان نقطه آغاز می رسد؛ اما در واقع آنچه در این سیستم اتفاق می افتد و اتفاقا اجتناب ناپذیر می باشد،روندی است دیالکتیکی که تغییر در هر لحظه سیستم مشهود است اما در این روند دیالکتیک همیشه تمامی حوزه های سیستم توانایی خروج سنتزی منتج شده از رابطه تز و آنتی تز را ندارند بلکه خود به بخشی از آنتی تز و سنتز حوزه ای دیگر تبدیل می شوند.
دستگاه فکری دانشجویان در چهارچوب سیستمی بزرگتر موجودیت خود را باز یافته بود؛ متن این سیستم گسترده و فراخ جامعه ایرانی بوده است. بر اساس روش دیالکتیکی، تز در این ساحت، متن اجتماعی، سیاسی واقتصادی بوده است، به عبارتی اگر مردم ایران با تمامی حوزه و بسترهای موجود در ایران تز تلقی می شود وجنبش دانشجویی را نیز در بطن این متن آنتی تز قلمداد کنیم، می توان این پرسش را مطرح نمود که که اساسا جنبش دانشجویی در این روند دیالکتیکی با جامعه به سنتزی از جنس آرمانهایش رسیده است تا هنگام تغییر فرماسیون گسترده و فراخ سهمی در تغییرات داشته باشد و بخشی از بافتار سیستم را تشکیل دهد؟ اما پرسش بنیادی تر تغییر یک سیستم/ فرماسیون فراخ و گسترده می باشد که آیا امکان چنین تغییری وجود دارد؟ ودر چه مواقعی تغییر به وجود می آید؟
تجربه تاریخی وعینی به ما می گوید تغییر در سیستم بزرگ امکان پذیر میباشد معمولا تغییر زمانی اتفاق می افتد که: ۱-ارزش های ذهنی مردم با ارزش های ذهنی هیات حاکمه مغایر باشد ۲- هیات حاکمه در تغییر ارزش های ذهنی مردم ناتوان باشد ٣- هیات حاکمه نتواند خود را با ارزش های مردم تطبیق دهد ۴- هیات حاکمه نتواند ارزش های ذهنی خودرا بازسازی نماید و آنرا در قامت ارزشهای نوین ارائه دهد ۵- هنجارهای اجتماعی و نرم های مرسوم در جامعه دچار فروپاشی شوند. ۶- سرمایه اجتماعی و نیروی انسانی در حضیض ترین موقعیت خود باشد و نمادهای انسجام بخش و قوام دهنده جامعه زیر سوال برود ۷- فساد اداری واقتصادی افزایش یابدو... اما اینها عوامل لازم است نه کافی چرا که عامل اصلی همان رخداد یا اتفاق پیش ناپذیراست که در پراکسیس اتفاق می افتد و موجب برچیدن یک فرماسیون بزرگ می شود.
حال اگر به نقش جنبش دانشجویی در قبل از انقلاب بازگردیم می توانیم به خوبی تشخیص دهیم که آیا جنبش دانشجویی می توانست به عنوان یک آنتی تز سنتزی در خود و مناسب آرمان هایش ارائه دهد؟ پاسخ بی گمان نه می باشد، زیر را جنبش دانشجویی قبل از انقلاب با توجه به خاستگاه مدرن اش یعنی دانشگاه و طبقه متوسط نتوانست در تغییر ارزش های ذهنی جامعه نقشی ایفا نماید، قبل از انقلاب که مارکسیسم دستگاه فکری جنبش دانشجویی را توجیه می کرد، نتوانست تریبون های اجتماعی و کلامی مردم را به تسخیر در آورد، آنزمان همچنان مساجد و حسینیه ارشاد ها مهمترین تریبون کنش کلامی مردم به شمار می رفت. متنی که در مساجد و حسینه ها تولید می شد به سرعت بین مردم پخش وفهم میشد؛اما جنبش دانشجویی که قبل از انقلاب وجود داشت، نیروهایش را به راحتی با ریزش وانشعاب روبروی می ساخت و در سربزنگانه بدون استراتژی مشخص ارزان فروشی می کرد. در هر صورت آنچه مهم و حیاتی است، اشاره به این نکته است که در قبل از انقلاب جنبش دانشجویی تنها در عمل و زندگی روزمره با مردم بود وآنچه در نظرگاهشان مهم می نمود، فرا خواندن و جذب نیروی اجتماعی به هر کیفیتی بود بدون اینکه در تغییر ارزش های ذهنی اش مشارکتی فعالانه داشته باشند. جنبش دانشجویی به عنوان جنبش برآمده از نهادهای مدرن هیچگاه سعی در برساختن نهادهای مدرن نداشت واینکه تریبونی به جز آنچه که موجود است ایجاد نماید.
عدالت وآزادی آرمان کلیه طیفهای جنبش دانشجویی اعم از سوسیالیستی واسلامی قبل از انقلاب بود اما با تغییر سیستم و پی ریزی سیستم جدید، جنبش دانشجویی قادر به ارائه سنتزی برآمده از جدال اش با جامعه نبوده است، حتی در عمل در لگد مال نمودن آرمان های خودشان نیز مشارکت کردند و در پروژه انقلاب فرهنگی و گرفتن سفارت آمریکا مشارکت نمودند و نقش مهمی ایفا کردند. بعد از انقلاب نیز جنبش دانشجویی بدون درک ارزش های ذهنی و شرکت در تغییر آنها به استقبال اصلاحات رفت که بعداز به عنیت رسیدن اش جنبش دانشجویی را پیاده نظامی بیش نمی دانست؛ جنبش که در دوران اصلاحات پشت میله های دانشگاه مردم را به حمایت فراخوند اما جوابی دریافت نکرد و بازهم این وضعیت گویای تفاوت ارزش های ذهنی دانشجویان با مردم بود، تفاوتی که جنبش دانشجویی را به استیصال کشاند.
در این دوره نه تنها مانند قبل از انقلاب به میان مردم نمی رود بلکه در عرصه تئوریک نیز دچار سرشکستگی می شود؛ شکست اصلاحات در ایران و عدم استقبال مردم ار آن نشان دیگر از استیصالی بود که روشنفکری ایران را نیز در بر می گرفت. در واقع می توان گفت جنبش دانشجویی هنوز نتوانسته در رابطه ای دیالکتیکی با جامعه ایرانی سنتزی ارائه دهد تا استبداد دیرینه در ایران را وادار به عقب نشینی نماید بلکه همیشه بخشی از سنتز حوزه های دیگر بوده یا سنتزی ناقص و نصف و نیمه بوده است اما جنبش دانشجویی شاید بتواند به واسطه تغییر مناسبات سیاسی واجتماعی بعداز جنبش سبز و سیاسی شدن جامعه در رابطه ای دیالکتیکی با جامعه ایرانی سهمی به مراتب بیشتر از گذشته در تغییر ارزشهای ذهنی و فرهنگی ایفا نماید تا بالاخره سنتز این رابطه، جامعه ایرانی را از استبداد دیرینه برهاند، سنتزی که تا به حال ناقص بوده و زایش نیافته است.

aminsorkhabi@gmail.com